72- از جمله نامه هاى امام (ع) به معاويه.
أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي عَلَى التَّرَدُّدِ فِي جَوَابِكَ- وَ الِاسْتِمَاعِ إِلَى كِتَابِكَ- لَمُوَهِّنٌ رَأْيِي وَ مُخَطِّئٌ فِرَاسَتِي- وَ إِنَّكَ إِذْ تُحَاوِلُنِي الْأُمُورَ- وَ تُرَاجِعُنِي السُّطُورَ- كَالْمُسْتَثْقِلِ النَّائِمِ تَكْذِبُهُ أَحْلَامُهُ- وَ الْمُتَحَيِّرِ الْقَائِمِ يَبْهَظُهُ مَقَامُهُ- لَا يَدْرِي أَ لَهُ مَا يَأْتِي أَمْ عَلَيْهِ- وَ لَسْتَ بِهِ غَيْرَ أَنَّهُ بِكَ شَبِيهٌ- وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَوْ لَا بَعْضُ الِاسْتِبْقَاءِ- لَوَصَلَتْ إِلَيْكَ مِنِّي قَوَارِعُ تَقْرَعُ الْعَظْمَ- وَ تَهْلِسُ اللَّحْمَ- وَ اعْلَمْ أَنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ثَبَّطَكَ- عَنْ أَنْ تُرَاجِعَ أَحْسَنَ أُمُورِكَ- وَ تَأْذَنَ لِمَقَالِ نَصِيحَتِكَ
لغات
موهن: تضعيف كننده بهظه: آن را سنگين كرد قوارع: سختى ها تهلس اللحم: گوشت را بزدايد، آن را آب كند و به لاغرى انجامد ثبّطه عن كذا: او را از فلان كار بازداشت
ترجمه
«امّا بعد، من با پياپى پاسخ گفتن به تو و گوش دادن به نامه ات، رأى و انديشه خويش را سست مى گردانم و زيركى و تيز فهمى خود را گرفتار اشتباه و خطا مى كنم. و تو در آن موقع كه از من با زرنگى چيزهايى مى طلبى و نامه هايى براى گرفتن جواب مى فرستى به كسى مى مانى كه در خواب سنگينى فرو رفته و خوابهاى پريشان مى بيند و نيز به آدم سرگردانى مى مانى كه آن قدر از سرگردانى ايستاده كه ايستادن او را بيچاره كرده است، نمى داند آنچه پيش مى آيد آيا به سود اوست يا به زيانش. تو مانند او نيستى بلكه او به سان توست«» و سوگند به خدا اگر [بنا به مصالحى ] نمى خواستم تو بمانى چنان ضربات كوبنده اى از جانب من دريافت مى كردى كه استخوانت را درهم مى شكست و گوشتت را آب مى كرد و بدان كه شيطان تو را از بازگشت به كارهاى نيك و گوش دادن به سخن كسى كه تو را پند مى دهد باز مى دارد».
شرح
محور اين بخش از نامه هاى امام (ع) بر زشتى و سرزنش معاويه است.
عبارت: امّا بعد... فراستى،
يعنى من انديشه و زيركى و هوشمندى ام را در باره تو تضعيف و سست مى كنم، براى اين كه ظنّ قوى دارم كه نامه نگارى و پاسخ به تو بى فايده است. آن گاه وى را در مقصود خود يعنى فرمانروايى شام، و در فريبكارى اش كه امام (ع) امر خلافت را پس از خود به او بسپارد، و نامه نگاريهايش را در اين مورد، به رؤياى كسى كه در خواب سنگينى فرو رفته باشد تشبيه كرده است. كلمه: السّطور منصوب به حذف حرف جرّ [منصوب به نزع خافض ]- حرف جر: فى، و يا باء- است. و با جمله تكذبه احلامه، به وجه شبه اشاره فرموده است. مقصود امام (ع) اين است كه خيالبافيها و آرزوهاى معاويه براى رسيدن به خلافت، توسط او، خيالات بى اساسى است كه از غلبه نادانى سرچشمه گرفته، به سان رؤياى دروغينى كه شخص غرق در خواب مى بيند و هنگامى كه از خواب بيدار مى شود، اثرى از آنها وجود ندارد، و هم چنين او را به شخص سرگردانى كه در يكجا ايستاده تشبيه نموده است، و به وجه شبه آن با عبارت: يبهظه... عليه اشاره كرده، با اين توضيح كه معاويه در امر خلافت بسيار كوشا بود امّا در راه به دست آوردن آن سرگردان، و چون علم به نتيجه تلاش خود نداشت و نمى دانست كه نتيجه كارش خوب است، يابد، بى باكانه در پى آن مى رفت، همانند شخص ايستاده سرگردان در يك كار كه از ايستادن زياد، خسته شده و نمى داند كه چرا ايستاده است.
آن گاه امام (ع) به اين مقدار از تشبيه براى معاويه راضى نشده، بلكه از باب مبالغه در غفلت و سرگردانى معاويه و فرو رفتن او در لاك خويش، مى گويد: «و لست به» يعنى تو همانند او نيستى و او در شباهت نسبت به تو اصل نيست بلكه او شبيه تو است، يعنى براستى تو در اين تشبيه اصل مى باشى.
سپس، سوگند ياد كرده است كه اگر نبود بعضى جهاتى كه بنا بر آنها مى خواهم تو بمانى، يعنى براى ملاحظه پاره اى مصلحتها نبود هر آينه ضربات كوبنده [از طرف امام (ع)] به او مى رسيد كه مقصود از آن سختيهاى جنگ است، و اين كه سختيهاى آن استخوان را درهم مى شكند و گوشت را مى زدايد، كنايه آورده از شدّت و سختى جنگ.
آن گاه به عنوان نامه 73 نهج البلاغه سرزنش به او خبر داده كه شيطان او را از بازگشت به كارهاى نيك، يعنى سر در خط فرمان امام (ع) نهادن و ترك فتنه و آشوب و همچنين از اين كه به سخن پندآميز گوش فرا دهد مانع شده است و اين سخن نوعى فراخواندن معاويه است به اين اعمال كه وى به دليل وسوسه و منع شيطان تركشان كرده است. توفيق در دست خداست.
( . ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج5، ص 385-387)
|