بسم الله الرحمن الرحیم
جایگاه خدا محوری در تربیت انسان
نویسنده :رسول جوانی
چکیده
خدامحوری اصلی است که در تمام شئون زندگی و در تمام دوران زندگی لازم است حضوری پررنگ
داشته باشد . هر مقدار این حضور پررنگ تر باشد کارهای انسان بیشتر رنگ و بوی الهی به
خود گرفته و ارزشمند تر می شود . منتهی در این راه موانعی وجود دارد مثل : تکبر ، ریاء
و شرک که مانع این هستند که انسان خود را به این اصل آراسته نماید . در مقابل عواملی
نیز وجود دارند که می توانند در این راه به انسان کمک برسانند از جمله : ایمان ، تواضع
، اعتقاد به معاد ، تذکر و یادآوری .
کلید واژگان : خدامحوری ، تکبر ، ایمان ، معاد ، تذکّر .
مقدمه
اصول تربیتی در یک نظام تربیتی به منزله اسکلت بندی و ستون های آن نظام است . از همین
رو تا آن اصول درست در جای خود قرار نگیرند دنبال رفع مشکلات و عیوب جزئی بودن چندان
قابل قبول نخواهد بود .
یکی از اصول کلی که در تار و پود نظام تربیتی اسلام از جایگاه اصیلی برخوردار است «
خدامحوری » است .
اصل خدامحوری
یکی از عام ترین اصول در تربیت اسلامی اصل خدامحوری است. این اصل جوهره ی اساسی رفتار
یک فرد دین دار را تشکیل می دهد و مهم ترین اصل ایجاد تمایز تربیت دینی از دیگر رویکردهای
تربیتی به شمار می آید. به طور مشخص مفهوم خدامحوری عبارت است از:
«انجام و یا قصد انجام کلیه اعمال و رفتار انسان براساس ملاک و معیارهایی که
خداوند برای آنها تعیین کرده است، به منظور کسب رضایت الهی».[1]
مفهوم خدامحوری چنانکه از تعریف مشخص است مفهومی است که در خارج وجود دارد . ولی تقوی
توانی است که ترغیب و تشویق شده که به توسط آن خدامحوری را در وجودمان حفظ و گسترش
دهیم .
انحرافات خدامحوری
هر گزاره دینی که امری فکری و عقلانی است در عین حال که می تواند موجبات هدایت فکری
انسان را فراهم سازد برای آنان که ظاهر بین هستند و از افراد عاقل نیز یاری نمی گیرند
می تواند موجبات انحراف فکری و خرافات را فراهم نماید . به همین خاطر بود که بزرگان
فلاسفه و عرفان مباحث خود را با اصطلاحات و کلماتی غامض بیان می کردند تا افراد معمولی
و کسانی که از تیزبینی کافی برخوردار نبودند نتوانند به صورت مستقیم به آنها مراجعه
نموده و مورد مطالعه قرار دهند .
اصل « خدامحوری » نیز از این امر مستثنا نبوده و افرادی در رعایت این اصل
مرتکب لغزش و انحراف شده و دنبال خرافات رفتند . برای تبیین این مسئله با توجه به تعریفی
که از خدامحوری ارائه شد مطالبی ذکر می شود :
اساسی ترین مطلبی که این اصل دنبال آن است یکی ارزش دادن به نیّت عمل ( عمل به خاطر
رضایت الهی ) و دیگری تطبیق اعمال با ملاکهای الهی است .
با توجه به تعریفی که از اصل خدامحوری ارائه شد می توان گفت که :
1.خدامحوری منافاتی با پیشرفت علمی انسان ندارد .
2.این اصل هیچ تنافی با توانمندی و توانائی جسمی و بدنی ندارد .
3.بین این اصل و پیشرفت دنیوی هیچ تنافی نیست .
توجه به شبهات و یا انحرافات فکری که در مورد اصل خدامحوری وجود دارد علت تاکید و اهمیت
این نکات را بیشتر روشن می کند .
توضیح اینکه برخی از دینداران به بهانه اینکه « اصل خدامحوری » با پیشرفت
علمی هیچ تناسبی ندارد دنبال عبادات ظاهری و صوری می روند تا به زعم خویش خدا را در
زندگی خود به طور کلی دخیل کرده باشند و یا با این وهم که رسیدن به خدا و خدامحوری
با توانائی های جسمی منافات دارد و برای رسیدن به خدا روی زرد و پاهای سست و صدای مرده
و به طور کلی ضعف و بیماری مناسب تر است ، هیچ ارزش و اهمیت به جسم و بدن و کار و تلاش
دنیوی قائل نیستند .
غافل از اینکه همه اینها نعمت ها و امانت های الهی است که در اختیار انسان قرار داده
شده تا از آنها برای خدا و در راه خدا بهره برده شود . و اگر از همین نعمت ها در راه
خدا بهره جسته شود در واقع گونه ای از عبادت خواهد بود .
بنابراین لازم است آنانکه امر تربیت جامعه یا افراد برعهده آنها است ، انحرافاتی را
که می تواند در بیان خدامحوری به وجود آید مورد توجه قرار داده و با این توجه این اصل
را تبیین نمایند .
به چند داستان در این مورد اشاره می شود :
رسول اکرم و دو گروه در مسجد
رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و آله وارد مسجد (مسجد مدينه ) شد، چشمش به دو اجتماع افتاد
كه از دو دسته تشكيل شده بود و هر دسته اى حلقه اى تشكيل داده سرگرم كارى بودند. يك
دسته مشغول عبادت و ذكر و دسته ديگر به تعليم و تعلم و ياد دادن و ياد گرفتن سرگرم
بودند. هر دو دسته را از نظر گذرانيد و از ديدن آنها مسرور و خرسند شد. به كسانى كه
همراهش بودند رو كرد و فرمود: «اين هر دو دسته كار نيك مى كنند و بر خير و سعادتند.»
آنگاه جمله اى اضافه كرد: «لكن من براى تعليم و دانا كردن فرستاده شده ام.»
پس خودش به طرف همان دسته كه به كار تعليم و تعلم اشتغال داشتند رفت و در حلقه آنها
نشست .[2]
این جریان زمانی اتفاق می افتد که پیامبر گرامی اسلام خدامحوری را در جامعه مطرح و
گسترش داده و هر کس بسته به توان خود دنبال این هدف هست . بنابراین هر دو گروه نامبرده
در داستان دنبال خدا بودند . ولی حضرت رسول اکرم با آنان که دنبال علم و آگاهی و معرفت
بودند همراه می شوند و با این کار به همه اعلان می دارند به طرف علم و آگاهی و معرفت
رفتن بهتر است .
بعد جمله ای می فرمایند : « من برای تعلیم و دانا کردن فرستاده شده ام »
یعنی خدامحوری به این نیست که انسان در مسجد نشسته و عبادات ظاهری را انجام دهد بلکه
خدامحوری با گسترش معرفت و آگاهی میسر خواهد بود .
كارگر و آفتاب
امام صادق عليه السلام جامه زبر كارگرى بر تن و بيل در دست داشت و در بوستان خويش سرگرم
بود. چنان فعاليت كرده بود كه سراپايش را عرق گرفته بود.
در اين حال ابوعمرو شيبانى وارد شد و امام را در آن تعب و رنج مشاهده كرد.
پيش خود گفت شايد علت اينكه امام شخصا بيل به دست گرفته و متصدى اين كار شده اين است
كه كسى ديگر نبوده و از روى ناچارى خودش دست به كار شده. جلو آمد و عرض كرد: «اين
بيل را به من بدهيد، من انجام مى دهم.».
امام فرمود: «نه، من اساسا دوست دارم كه مرد براى تحصيل روزى رنج بكشد و آفتاب
بخورد.»[3]
طبق این داستان امام علیه السلام عمل کردن به وظیفه را که رضایت خدا در آن به طور کامل
دیده شده نشان می دهند . دوست داشتن امام مثل دوست داشتن دیگران نیست . دوست داشتن
امام دوست داشتن خدا است . و این یعنی کسب روزی حلال رضایتمندی خدا و محور قرار دادن
خدا حتی در کارهای روزمره و به ظاهر دنیوی است .
توجه به نکاتی برای بهتر فهمیدن این داستان لازم است :
- امام صادق علیه السلام معصوم از خطا و اشتباه است
- امام صادق علیه السلام نماد خدامحوری در جامعه و برترین الگو در این زمینه بوده و همه
نظرها متوجه ایشان است .
- برخی این پندار غلط را دارند که انسانهای قدیس نباید در کار و تلاشهای دنیوی وارد شوند
بلکه اینان همواره باید در حال عبادات ظاهری باشند
- بر همین اساس آن فرد این اعتراض را نمود .
- و برای زدودن این پندارهای غلط و برای مبارزه با این انحرافات است که امام فرمود :
« من اساسا دوست دارم كه مرد براى تحصيل روزى رنج بكشد و آفتاب بخورد . »
- توجه به این نکته ضروری است که دوست داشتن امام از روی علم و آگاهی است و اساسا امام
چیزی را دوست دارد که مورد پسند خدا باشد . بنابراین با این جمله حضرت می خواهند به
این مسئله تاکید نمایند که نه تنها کار و تلاش برای بدست آوردن روزی منافاتی با خدامحوری
و به سوی خداحرکت کردن ندارد بلکه دقیقا در این مسیر قرار دارد .
- یعنی کار و تلاش در مسیر رضایتمندی خدا قرار دارد .
بنابراین توجه به رضایتمندی الهی ( که رکن اساسی در خدامحوری است ) در مسیرهای پر پیچ
و خم زندگی تنها راه صحیحی است که انسان می تواند با پیمودنش امید سعادتمندی داشته
باشد . چنانکه در قرآن می خوانیم : « قُلْ اِنَّ هُدَیَ
اللّهِ هُوَ الْهُدَی وَ اُمِرْنَا لنُسلِمَ لِرَبّ العَالَمِینَ »[4]؛ بگو: در حقیقت تنها هدایتِ خداست که هدایت واقعی است
و دستور یافته ایم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم .
بنابراین، گزینش برنامه های تربیتی باید به نحوی صورت پذیرد که انگیزه ی رضایت خداوندی
در متربی روز به روز فزونی یابد، تا جایی که وی بدون کسب رضایت الهی به هیچ عملی اقدام
نکند. انتقال روحیه ی تعهد در متربی برای تطبیق اعمال با معیار و ملاک الهی بارزترین
ثمره ای است که از این اصل حاصل می شود.[5]
خدامحوری در نگاهی به آیات و روایات
بعد از تبیین اصل مسئله و بررسی اجمالی جوانب آن با نگاهی به آیات قرآن و روایات این
مسئله را دنبال می نماییم .
کلماتی که می توانند نمایانگر توجه به اصل خدامحوری باشند گوناگون و متنوع است . از
جمله آیاتی که در آن از زبان پیامبر آورده که ایشان می گویند : « من امر شده
ام » یا « من نهی شده ام » . و یا الفاظی شبیه به این که نشان دهنده
این است که فعالیت انجام گرفته و یا فعل انجام نگرفته به خاطر رعایت دستور الهی بوده
است .
تطابق فعل و ترک بر اساس امر و نهی الهی می تواند بهترین راه شناخت وجود رنگ و بوی
« اصل خدامحوری » در زندگی انسان باشد . فردی که در زندگی خود دائما امر
و نهی الهی را در فعالیت های خود رصد می کند تا بر اساس آن فعالیت هایش را منظم نماید
« اصل خدامحوری » را در زندگی خود نمایان ساخته است .
در آیات زیر این امر به خوبی به تصویر کشیده شده است .
1 : لزوم اقرار به وجود دستور خدامحوری
هر چند در مسائل تربیتی عمل کردن بیشتر از هر کلامی تاثیر داشته و ارزش و جایگاه فعل
تربیتی را بیشتر نمایان می سازد ولی تکرار و تاکید نیز توسط کلام می تواند یکی از ابزارهای
خوب برای رساندن مسائل تربیتی به دیگران باشد . خصوصا « اصل خدامحوری »
که به خاطر گستردگی آن و دربرگرفتن تمام اعمال احتمال فراموشی و غفلت در آن بیشتر است
.
از همین رو در آیات زیادی خدا به پیامبرش دستور می دهد تا به دیگران بگوید : «
من دستور دارم فلان گونه باشم یا فلان کار را انجام دهم » . تاکید بر اقرار به
دستور داشتن بر انجام کاری خود دلیل خوبی بر لزوم بیان این اصل به وسیله کلام است .
به همین خاطر خدا به پیامبر خودش می فرماید : قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ
مَنْ أَسْلَمَ.[6] بگو: «من مأمورم كه
نخستين كسى باشم كه اسلام آورده است .[7]
طبق این آیه خدا به پیامبر خود که عهده دار گسترش خدامحوری در جامعه است دستور می دهد
تا اعلان نماید « من دستور دارم اولین کسی باشم که تسلیم اوامر الهی است . »
اعلان این نکته که تسلیم اوامر الهی بودن به دستور خداست ، برای نشان دادن اینکه لازم
است خدا در همه کارها محور قرار گرفته و انسان در برابر خواست الهی سر تعظیم فرود آورد
بسیار مفید است . چنانکه خدا در قرآن یکی از روشهای تربیتی را تذکر معرفی کرده و می
فرماید : « پس تذكر ده، كه تو (به عنوان رسول) تنها تذكردهنده اى .[8]»[9]
در جای دیگر خدا از پیامبر می خواهد تا بگوید عبادت خدا را هم به دستور او انجام می
دهد ؛ می فرماید : « قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ
اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ .»[10]
بگو: من فقط خدا را در حالى كه اعتقاد و طاعتم را براى او خالص كرده ام مى پرستم .
اعلان و تاکید بر عبادت خالصانه خدا برای این امر است تا کسی گمان نکند که پیامبر گفته
هایش تنها برای دیگران است و خود از آنچه در مورد عبادت خدا می گوید مستثناء است .
بدین ترتیب هم مشرکین به کلی از آن جناب ناامید می شوند و هم اینکه پیام مهم الهی که
همان محوریت اوامر خداست آشکارا به همه اعلان می شود .[11]
نکته ای که در اینجا لازم است تذکر داده شود این است که هر چند در این آیات خطاب به
پیامبر صلی الله علیه و آله است ولی با توجه به قاعده جری و تطبیق در تفسیر[12] در مورد تمام انسانها نیز جاری است . یعنی همه لازم است
تا خدامحوری را در زندگی خود به ظهور رسانده و آن را به زبان نیز بیان نمایند . و این
یعنی گسترش شعائر الهی .
2 : شیوه های آموزش و ترویج خدامحوری
الف : موانع
1)شرک
دومین مانع از موانع گسترش خدامحوری که روایات و آیات زیادی آن را مذمت کرده و به آن
پرداخته اند شرک است . شرک با محوریت قرار دادن خدا در زندگی تضادی روشن دارد . شرک
به دو گونه در بین انسانها جاری و ساری است . شرکی که تنها مربوط به عمل است و شرکی
که هم در نظر و هم در عمل وجود دارد .
توضیح اینکه برخی از انسانها با وجود اینکه در ظاهر انسانهای موحد و دینداری هستند
ولی به خاطر دلائلی در هنگامه عمل توحید خود را از یاد برده و عملا مشرک می شوند .
با اینکه همین انسانها را اگر مشرک خطاب کنند ناراحت شده و مورد مواخذه قرار می دهد
و خود را از این صفات بری می پندارد .
این دو گروه در این مسئله که خدامحور فعالیتهای آنها نیست یکسان هستند . و شرک در هر
دو گروه مانع از محور قرار گرفتن خدا می شود . و اگر هر دو گروه شرک را کنار بگذارند
خدا در زندگی آنها نمایان می شود و خدا محور کارهیشان قرار می گیرد .
خدا در این باره به پیامبرش می فرماید : « قُلْ يا أَهْلَ
الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ
إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً
مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون . »
بگو: «اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما يكسان است كه جز خداوند
يگانه را نپرستيم و چيزى را همتاى او قرار ندهيم و بعضى از ما، بعضى ديگر را- غير از
خداى يگانه- به خدايى نپذيرد.» هر گاه (از اين دعوت،) سرباز زنند، بگوييد: «گواه
باشيد كه ما مسلمانيم!»
در این آیه خدامحوری از اصول اولیه قرار داده شده و این اصل در مقابل شرک به خدا مطرح
شده است . قرآن در بسیاری از آیاتش مردم را به سوی شرک زدایی از زندگی دعوت کرده و
با زبانی گویا آنها را به رعایت « خدامحوری » دعوت می کند .
این آیه نیز با صدایی رسا این مطلب را به گوش تمام جهان و در تمام دورانها می رساند
.
مطلب دیگری که این آیه در آخر ، آن را مورد تاکید قرار می دهد این است که اگر این دعوت
ثمر نداد اعلان خدامحوری را در برنامه تبلیغی خود قرار داده و خودتان را از آنها جدا
کنید .
بنابراین این آیه یکی از موانع بزرگ خدامحوری در زندگی را شریک قرار دادن غیر خدا با
خدا معرفی می نماید .
خدا در آیاتی از قول حضرت ابراهیم نقل می کند که رو به قوم و عمویش کرده و آنها را
در مورد عبادت بتها اینگونه ملامت کرده و می گوید : «
ما هذِهِ التَّماثيلُ الَّتي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ . » این مجسمه هایی که
شما کمر به عبادت آنها بسته اید چیستند ؟! آنها در جواب می گویند : « قالُوا
وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدينَ .» ما پدرانمان را اینگونه یافتیم که اینها را
عبادت می کردند !! حضرت رو به آنها کرده می فرماید : « قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ
أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ في ضَلالٍ مُبينٍ . » قطعا شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری
بوده اید . وقتی قوم آن حضرت این سخنان حقّ را از آن حضرت شنیدند با تعجب پرسیدند که
: « قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاَّعِبينَ . »
این که می گویی و ما را به سوی آن دعوت می نمایی آیا این دعوت تو واقعی و راست است
یا ما را دست انداخته ای ؟ حضرت در جواب می فرمایند : « قالَ بَلْ رَبُّكُمْ
رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الَّذي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدينَ
.» ( نه آنچه شما را به آن دعوت می کنم حق است ) پروردگار شما ، پروردگار
آسمانها و زمین است که آنها را ایجاد کرده و من بر این مطلب برای شما شاهد و گواه هستم
.
این گفتگویی است میان پیامبری که مردمش را به سوی توحید و خدامحوری دعوت می کند و به
همین خاطر آنها را از شرک نهی می کند . اگر قرآن را جستجو نماییم شاید بیشترین مطلب
و یا عمومی ترین مطلبی که ردّ پای آن را در آیات قرآن می توان یافت خدامحوری است .
تمام انبیاء علیهم السلام مردمان خود را به خدامحوری دعوت کرده و از شرک نهیشان نموده
اند . و این اهمیت این قضیه را به خوبی روشن می نماید .
2)ریاء
یکی از صفاتی که می تواند بر سر راه تحقق خدامحوری در انسان قرار گرفته و مانع از آن
باشد صفت « ریا کاری » است . در روایات و آیات قرآن ریاء در ردیف شرک به
خدا قرار داده شده که مقابل خدامحوری است .
ریاء یعنی اینکه در کارها رضایت الهی در نظر گرفته نشود بلکه کار ظاهرش برای خدا و
در باطن و در حقیقت برای غیر او انجام پذیرد .[13]
بنابراین در ریاء رضایتمندی الهی که جزو ارکان خدامحوری است در نظر گرفته نمی شود .
در نتیجه ریاء از بزرگترین موانع بر سر راه خدامحوری است .
خدا حال ریاکاران را اینگونه توصیف می کند که : « آنها منتظر فرصتی هستند تا
اگر در شما پیروزی ببینند خود را به شما منصوب کرده و بگویند ما هم با شما هستیم و
اگر پیروزی با کفار باشد خود را به آنها نزدیک کرده و بگویند با شما هستیم . »[14]به اینگونه افراد در فارسی انسانهای دورو
و بوقلمون صفت گفته می شود . اینها افرادی هستند که خود را مومن جازده و در ظاهر اعمال
انسانهای مومن را انجام می دهند ولی این کارها را برای رضایت خدا انجام نداده بلکه
از اینکار رضایت مردم و به نوعی فریب مردم مدّ نظرشان است .
خدا اینگونه افراد را منافق نام نهاده و می فرماید : « منافقان با خدا از در
فریب ( به نظر خود ) در می آیند در حالی که خود همین کار که باعث گمراهی آنها است فریبی
از خداست . نشانه اینگونه افراد این است که هرگاه به نماز می ایستند کسل و بی حال هستند
و به خاطر مردم و برای نشان دادن به مردم این نماز را انجام می دهند و خدا را جز اندکی
یاد نمی کنند .»[15]اینگونه افراد نماز
را که یک عمل کاملا عبادی است نیز برای نشان دادن به دیگران انجام می دهند . یعنی اینان
حتی در نماز نیز خدا را محور کار خود قرار نداده و رضایت خدا را در این امر نیز در
نظر نمی گیرند . آنگاه خدا حال این گروه را اینگونه بیان می کند که : « اینگونه
افراد میان انسانهای مومن و کافر سرگردانند و هر کسی را خدا گمراه نماید دیگر برای
او راهی نخواهی یافت . »[16] پس هر کس
به جای رضایت الهی دنبال رضایت مردم بوده و کارهای عبادی خود را برای کسب رضایت مردم
انجام دهد اینچنین شخصی آنچنان راه را گم می کند که دیگر امیدی برای یافتن راه برای
او نخواهد بود .
ریاء از آنجا که موثر دانستن استقلالی غیر خدا در کارهاست شرک محسوب می شود . چنانکه
از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمودند : « كُلُّ
رِيَاءٍ شِرْك .»[17] هر
ریاء شرک است . ولی از آنجا که شرک اعم از ریاء است (ریاء شرک مخفی است ) آن را به
عنوان مانع مستقل ذکر می کنیم .
3)تکبر
سومین مانع در برابر خدامحوری تکبّر است . تکبّر یعنی فقط خود را دیدن ، خودپسندیدن
و دیگران را نفی کردن ، و این یعنی خدا را فراموش کردن و محور را خود قرار دادن و این
یعنی شیطانی بودن . چه اینکه عاملی که ابلیسِ فرشته صفت را شیطان کرد همین صفت بود
. خدا می فرماید : « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا
لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرين .
»[18]هنگامى كه به فرشتگان
گفتيم: به آدم سجده كنيد و خضوع نماييد. همه سجده كردند جز ابليس كه سرباز زد و تكبّر
ورزيد و او از كافران بود (كه كفر خود را پنهان مى داشت) .همه فرشتگان با محور قرار
دادن فرمان الهی در برابر حضرت آدم سجده نمودند ولی شیطان به خاطر صفت تکبری که در
وجودش بود از این امر سرباز زد و با این کار کفر خود را آشکار نمود . از این آیه شریفه
به خوبی روشن می کند که تکبر مانع این است که خدا محور کارها قرار گرفته و رضایت او
در نظر گرفته شود .
وقتی انسان گرفتار تکبر شد و خود را محور قرار داد دیگر به جای محور قرار دادن رضایتمندی
الهی رضایت و میل خود را در نظر گرفته و با هر چه مخالف این میل و خواسته باشد به مخالفت
برمی خیزد .
در جای دیگر خدا انسانهایی را که انبیاء را با وجود دلائل روشن تکذیب کردند اینگونه
توبیخ می فرماید که : « وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ
وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ
وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ
اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُون . »[19]و همانا به موسى كتاب [تورات ] را داديم، و پس از او
پيامبرانى را پشت سر هم فرستاديم، و عيسى پسر مريم را معجزه هاى آشكار بخشيديم، و او
را با «روح القدس» تأييد كرديم پس چرا هر گاه پيامبرى چيزى را كه خوشايند
شما نبود برايتان آورد، كبر ورزيديد؟ گروهى را دروغگو خوانديد و گروهى را كشتيد.
این آیه نیز همانند آیه قبل به خوبی روشن می کند که محور قرار دادن خواسته های نفسانی
انسان را از اینکه خدا را در کارهایش و تصمیماتش و خواستها و تمایلاتش محور قرار دهد
دور می کند به طوری که در برابر خواست الهی نیز می ایستد .
ب : عوامل
در مورد موانع خدامحوری مطالبی ذکر شد اما عواملی نیز وجود دارد که انسان را در اینکه
خدا را محور کارهایش قرار دهد یاری می رساند .
ایمان
اعتقاد به خدا اولین عاملی است که انسان را به این طرف سوق می دهد که خدا را در تمام
کارهایش محور قرار دهد . فردی که به خدا ایمان نداشته و کافر یا مشرک است خدامحوری
در مورد او معنی ندارد . « وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا
كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ
السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُون .»[20]
منتهی انسانهایی هم که ایمان دارند در خدامحوری دارای مراتب هستند .
هر چقدر ایمان بیشتر باشد محوریت خدا در زندگی و فعالیت های زندگی فرد مومن هم بیشتر
بروز می کند . به این آیه توجه کنید : « وَ مِنَ النَّاسِ
مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذينَ
آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ . »[21]و
برخى از مردم، در برابر خدا، همانندهايى [براى او] برمى گزينند، و آنها را چون دوستى
خدا، دوست مى دارند ولى كسانى كه ايمان آورده اند، به خدا محبت بيشترى دارند .
طبق این آیه برخی از انسانها برای خدا شرکائی قائل شده و به آنها به اندازه خدا عشق
و علاقه نشان می دهند . خدا به خاطر تبعیّتی که از این علاقه از آنها بروز می کند آنها
را بازخواست و توبیخ کرده وعده عذاب به آنها می دهد . و می فرماید :
« : إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا
الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب . »[22]روزى
كه پيشوايان كفر از پيروان خود بيزارى ميجويند و عذاب را ميبينند و چاره شان از همه
جا قطع ميشود . طبق این آیه خدا به آنان که برای خدا همانند گرفته و از آنها تبعیّت
می کنند وعده عذاب می دهد .
در مقابل این گروه از انسانها کسانی نیز هستند که حبّ و عشقشان به خدا از گروه اول
بیشتر است و دیگر برای خداو ند همانندی قرار نمی دهند . اینان کسانی هستند که به خاطر
این حبّ شدید تنها خدا را پیشوای خود قرار داده و او را در همه فعالیّتهای خویش دخیل
کرده خدا را محور فعالیت های خویش قرار می دهند .[23]
تواضع
بعد از ایمان به خدا که اصلی ترین عامل خدامحوری است ، صفات و خصوصیات دیگری نیز وجود
دارد که می تواند زمینه خدامحوری در انسان را بیشتر و روشن تر نماید . انسان مومنی
که متواضع باشد خدامحوری در وجود او امکان رشد بیشتری پیدا می کند .
شخصی از حضرت امام رضا علیه السلام سوال می کند که حدّ تواضع که با آن انسان متواضع
می شود چقدر است ؟ حضرت فرمود : « التَّوَاضُعُ دَرَجَاتٌ
مِنْهَا أَنْ يَعْرِفَ الْمَرْءُ قَدْرَ نَفْسِهِ فَيُنْزِلَهَا مَنْزِلَتَهَا بِقَلْبٍ
سَلِيمٍ لَا يُحِبُّ أَنْ يَأْتِيَ إِلَى أَحَدٍ إِلَّا مِثْلَ مَا يُؤْتَى إِلَيْهِ
إِنْ رَأَى سَيِّئَةً دَرَأَهَا بِالْحَسَنَةِ كَاظِمُ الْغَيْظِ عَافٍ عَنِ النَّاسِ
وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ . »[24]تواضع
دارای درجاتی است . یکی از آن درجات این است که شخص بعد از شناخت ارزش و جایگاه خود
نفس خود را با قلبی سالم به همان جایگاه کشانده هر آنچه را برای خود می پسندد برای
دیگران بپسندد ، اگر از کسی بدی دید آن را با خوبی دفع کند ، خشم خود را فرو برد ،
از مردم درگذرد ، و خدا نیکوکاران را دوست دارد .
وقتی انسان مومن خود را بیشتر از آنکه هست نشان نداد ، هر آنچه بر خود دوست داشت به
دیگران نیز همینگونه دوست داشت و ... . چنین شخص مومنی قطعا تحمل خدامحوری را نسبت
به دیگران بیشتر و بهتر خواهد داشت . چرا که روح و وجود خود را آماده و مستعد تحمل
این صفت نموده است .
اعتقاد به معاد
بیشترین عاملی که موجب می شود نوع انسانها حداقل در ابتداء متوجه خدا بشوند بازگشت
به جهان دیگر است . شاید به همین خاطر باشد که اعتقاد به معاد بیشترین آیات قرآن را
به خود اختصاص داده است .[25]توجه به اینکه
بعد از مرگ جایگاهی است که انسان در آن جایگاه بر اساس کارهایی که در دنیا انجام داده
است اجر و پاداش خواهد دید خود به خود انسان را به سوی انجام اعمال بر اساس رضایت الهی
سوق می دهد . خدا در مورد آنان که معاد را انکار می کنند به عنوان توبیخ می پرسد :
« أَيَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ .
»[26] آیا انسان گمان می
کند استخوانهایش را نمی توانیم جمع کنیم ؟!! سپس خود جواب داده می فرماید :
« بَلى قادِرينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ .»[27] ( نه تنها قادر به جمع استخوانها هستیم ) بلکه به
این هم قدرت داریم که سر انگشتان او را نیز به حالت اول برگردانیم .
با اینکه خدا به انکار مطرح شده جواب داد ولی در ادامه به علت این انکار پرداخته و
آن را اینگونه بیان می کند که : « بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ
لِيَفْجُرَ أَمامَهُ .»[28]
(انسان شك در معاد ندارد) بلكه او مى خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت)
در تمام عمر گناه كند .[29]
یعنی انسان که معاد را انکار می کند نه به خاطر اینکه آن را نمی فهمد و به دنبال فهم
آن است بلکه از آن رو آن را انکار می کند که وجود و قبول معاد مانع این است که او به
هوی و هوس خود عمل کرده و در مقابل کشش های نفسانی خود مقاومت کند .[30]بنابراین یکی از عوامل مهم و بسیار قدرتمند توجه به رضایتمندی
الهی و خدامحوری در کارها و تصمیمات اعتقاد به معاد است .
تذکّر و یادآوری
انسان با توجه به مشغله های گوناگون زندگی و ضعف ذاتی که دارد بسیاری از آنچه را لازم
است فراموش می کند . همچنین وجود موجودی به نام شیطان و یارانش خود علتی دیگر بر فراموشی
آنچه لازم است انسان انجام دهد شده و او را می تواند در مسیر زندگی با مشکلاتی مواجه
سازد .
از همین رو وجود کس یا چیزی که موجب شود انسان آنچه لازم است را به یاد داشته و یا
به یاد آورد لازم و ضروری است .
خدا در قیامت مشرکینی را که به یادآوری های خدا توجهی نکرده و از آن روبرگرداندند و
به همین خاطر جزو اهل جهنم گردیدند خطاب قرار داده و می فرماید :
« فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضينَ . »[31] چه شده بر ایشان که از تذکره ( و یادآوری های الهی
) روبرگردانده به آن توجهی نمی کنند ؟!!
بنابراین یکی از کارهای لازم برای خدامحوری و جلب رضایت الهی تذکر است . ولی برخی از
این تذکر که خود رحمتی الهی است نیز رو برگدانده و به آن نیز توجه نمی کنند . خدا با
تعجب از اینهمه بی توجهی در مورد رو برگردانی اینها می فرماید :
« كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ . فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ .»[32] گويى گورخرانى رميده اند، كه از
(مقابل) شيرى فرار كرده اند![33]
بعد می فرماید : « بَلْ يُريدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ
أَنْ يُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً . »
[34] بلكه هر كدام از آنها انتظار دارد کتاب جداگانه اى (از سوى خدا) براى
او فرستاده شود .!!
بعد از اینکه خدا فرمود : این گروه همانند گوره خرانی که از ترس شیر فرار می کند این
انسانها نیز از تذکر الهی فرار می کنند گو اینکه این تذکر به حال آنها مضر است ؛در
این آیه می فرماید علت قبول نکردن دعوت الهی از سوی پیامبران این است که اینان می خواهند
تا خدا به هر یک از آنها کتاب مستقلی نازل کند . و با این بیان می خواهد به علت عمیق
تر عدم پذیرش حق از طرف اینها اشاره نماید و آن اینکه اینها به علت تکبری که دارند
از پذیرفتن حقّی که توسط انبیاء بیان می شود رو برگردانند ولی اگر به خودشان کتابی
نازل شود آن را قبول می کنند . بعد می فرماید : « كَلاَّ
بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ . »[35]
هرگز اين نخواهد شد (كه همه مقام رسالت يابند) چنين نيست كه پنداشتند بلكه از عذاب
آخرت نمى ترسند .
طبق این آیه خدا ابتدا فرستادن کتاب به هر یک از آنها را ردّ می کند . چرا که اولا
رسالت و تحمل نزول وحی ظرفیت و پاکی دل می خواهد و ثانیا با آمدن حجه دیگر نیازی به
چیزی نیست . سپس به لایه ای عمیق تر از روح آنها اشاره کرده و می فرماید علت اصلی عدم
پذیرش حق این نیست که آنها کتاب مستقلی می خواهند بلکه این است که آنها از معاد و قیامت
نمی ترسند .
سپس بار دیگر این را که به آنها کتابی مستقل فرستاده شود انکار کرده و می فرماید :
« كَلاَّ إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ . فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ .وَ
ما يَذْكُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ
. »[36] چنين نيست كه آنها
پنداشتند، قرآن محققا همه پند و اندرز است . تا هر كه خواهد متذكر حق شود . و هيچ كس
پند نمى گيرد جز آنكه خدا بخواهد (يعنى بدون مشيت الهى كسى بهشتى و سعادتمند نخواهد
شد) او اهل تقوى و اهل آمرزش و مغفرت است .[37]
طبق این آیات خدا قرآن را ذکر و یاد و پند معرفی می کند . یعنی اینکه همین کتاب الهی
یادآور و تذکر است کافی بوده و وقتی کتاب یادآوری وجود دارد دیگر لازم نیست کتابی دیگر
نازل شود .
توجه به این نکته در این آیات قابل توجه است که این آیات هم اشاره به یکی از موانع
که تکبر است اشاره نمودند و هم دو عامل یکی توجه به معاد و دیگری تذکر و یادآوری اشاره
نمودند .
در آیاتی دیگر خدا پیامبرش را نیز یادآور معرفی کرده می فرماید :
« فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّر . »[38]
پس تو اى پيامبر ايشان را تذكر بده كه وظيفه تو تنها همين تذكر است .[39]
بنابراین یادآوری و تذکر از عوامل مهم و قابل توجه خدامحوری است .
خاتمه :
با توجه به اهمیت خدامحوری نکات زیر لازم به تذکر است :
- خدامحوری در تمام دوران زندگی لازم و ضروری است . بنابراین همه باید به آن توجه ویژه
نمایند .
- با توجه به جایگاه خدامحوری در زندگی لازم است این اصل از همان کودکی مورد توجه والدین
قرار گرفته و فرزند خود را آرام آرام با این اصل زینت بدهند .
- والدین در امور روزمره فرزند خود توجه کرده و با شیوه های گوناگون از آلوده شدن فرزندشان
به صفات زشتی از جمله تکبر که مانع خدامحوری است جلوگیری نمایند .
- ترغیب فرزندان به ذکر « بسم الله الرحمن الرحیم » موقع غذا و قبل از کارها
می تواند ذهند کودک را با خدا به صورت دائمی درگیر کرده و کم کم در ورود خدا به حوزه
زندگی او موثر واقع شود .
- تشویق کودک به درد دل با خدا و صحبت با او و همراهی والدین با کودک در این مواقع قطعا
کمک بسزایی در محور قرار گرفتن خدا در کارهای کودک خواهد شد .
- کمک رسانی به دیگران با عنوان کمک به بندگان خدا ، صدقه دادن از طریق کودک و بیان علل
آن همه از عواملی است که می توان در محوریت خدا در فعالیت های کودک موثر باشد .
- به عنوان نمونه یاد دادن احترام به دیگران و همسالان و کمک به آنها می تواند در روح
آنها تواضع را بپروراند
- توجه دادن فرزندان به معاد با توجه به سنشان می تواند در پیراستگی آنها به زیور خدامحوری
به صورت آهسته عامل خوبی باشد . تشبیه و تبیین معاد به صورت تمثیل از بهار و ریختن
برگها و بعد روییدن گیاهان در بهار و ... می تواند مثال خوبی برای این امر باشد .
- تشویق بزرگسالان برای حضور در قبرستان برای یاد مرگ و معاد می تواند راهکار مناسبی
برای ایجاد و توسعه این اصل در وجود آنها باشد .
- تذکر و یادآوری این اصل و بیان اهمیت آن برای مردم یکی از وظایف انسانهایی است که امر
تربیت را بر عهده گرفته اند .
- توجه دادن به دلائل وقوع معاد و آثار و جایگاه آن با توجه به اینکه معاد امر بس عظیمی
است می تواند در نهادینه کردن خدامحوری موثر باشد .
- و به طور کلی با بیان آیات و روایاتی که در این زمینه است می توان تاثیر خدا را در
زندگی بیشتر نمود .
- متذکر شدن انحرافات خدامحوری و توجه دادن به عدم تنافی بین خدامحوری و بهره مندی از
منافع مادی و روزی های خدادادی و پیشرفت مادی و علمی جامعه و افراد .
منابع برای مطالعه بیشتر :
- سوره های : رعد / 36 ، انعام / 163 ، یونس / 72 و 104 ، نمل / 91 ، زمر / 12 ، عافر
/ 66 ، اعراف / 12 ، نور / 53 ، مائده / 117 ، هود / 112 ، شوری / 15 . برای مبحث خدامحوری
.
- سوره ماعون برای بحث ریاء و عاقبت آن .
- مصباح یزدی ، محمد تقی ، آموزش عقائد ، سازمان تبلیغات اسلامی ، ج 3 . ( مربوط به معاد
)
[1] - مشایخی ، شهاب الدین ، اصول تربیت از دیدگاه
قرآن ، مجله حوزه و دانشگاه ، پاییز 1381 - شماره 32 (از صفحه 50 تا 68) .
[2] - مطهری ، مرتضی ، مجموعه آثار ، ج 18 ،
کتاب داستان راستان ، ص 193 و 194 .
[3] - مطهری ، مرتضی ، مجموعه آثار ، ج 18 ،
کتاب داستان راستان ، ص 310 .
[4] - انعام / 71 .
[5] - مشایخی ، شهاب الدین ، پایگاه مجلات تخصصی
نور: مجله حوزه و دانشگاه ، پاییز 1381 - شماره 32 (از صفحه 50 تا 68) .
[6] - انعام / 14 .
[7] - فولادوند محمد مهدى، ترجمه قرآن(فولادوند)،
دار القرآن الكريم (دفتر مطالعات تاريخ ومعارف اسلامى) - تهران، چاپ اول، 1415 ق.
[8] - مشكينى على، ترجمه قرآن(مشكينى)، الهادى
- قم، چاپ دوم، 1381 ش.
[9] - غاشیه / 21 .
[10] - زمر / 11 .
[11] - طباطبايى سيد محمد حسين، الميزان فى
تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه ى مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ پنجم،
1417 ق ، ج 17 ، ص 247 .
[12] - طباطبايى سيد محمد حسين، الميزان فى
تفسير القرآن، همان ، ج 1 ، ص 41 .
[13] - دستغیب شیرازی ، سید عبد الحسین ، گناهان
کبیره ، انتشارات جهان ، تهران ، چاپ ششم ، ج اول ، ص 61 .
[14] - نساء / 141 .
[15] - نساء / 142 .
[16] - نساء / 143 .
[17] - ثقة الاسلام كلينى، الكافي، 8 جلد،
دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 هجرى شمسى ، ج 2 ، ص 293 .
[18] - بقره / 34 .
[19] - بقره / 87 .
[20] - بقره / 13 .
[21] - بقره / 165 .
[22] - بقره / 166 .
[23] - طباطبايى سيد محمد حسين، الميزان فى
تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه ى مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ پنجم،
1417 ق ، ج 1 ، ص 408 .
[24] - ثقة الاسلام كلينى، الكافي، همان ،
ج 2 ، ص 124 ، ح 13 .
[25] - مصباح یزدی ، محمد تقی ، آموزش عقاید
، سازمان تبلیغات اسلامی ، چاپ 14 ، تابستان 75 ، ج 3 ، ص 11 .
[26] - قیامه / 3 .
[27] - قیامه / 4 .
[28] - قیامه / 5 .
[29] - مكارم شيرازى ناصر، ترجمه قرآن(مكارم)،
دار القرآن الكريم (دفتر مطالعات تاريخ ومعارف اسلامى) - قم، چاپ دوم، 1373 ش.
[30] - طباطبايى سيد محمد حسين، الميزان فى
تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه ى مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ پنجم،
1417 ق ، ج 20 ، ص 104 .
[31] - مدثر / 49 .
[32] - مدثر / 50 و 51 .
[33] - مكارم شيرازى ناصر، ترجمه قرآن(مكارم)،
دار القرآن الكريم (دفتر مطالعات تاريخ ومعارف اسلامى) - قم، چاپ دوم، 1373 ش.
[34] - مدثر / 52 .
[35] - مدثر / 53 .
[36] - مدثر / 54 الی 56 .
[37] - ترجمه تفسیر المیزان ، ج 20 ، ص 155
.
[38] - غاشیه / 21 .
[39] - ترجمه تفسیر المیزان ، ج 20 ، ص 455
.