موضوع کلی:سیره معصومین
موضوع عام:سیره امیرالمومنین علیه السلام
نمایه ها: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم - علی علیه السلام - فضائل علی علیه السلام - شجاعت علی علیه السلام - سیره علی علیه السلام - جنگ وادى يابس.
شجاعت های علی علیه السلام در جنگ با کفار وادی یابس
على علیه السلام در جنگ با كفار وادى يابس ابتدا جنگ را شروع ننمود تا آنكه خورشيد طلوع كرد وقتى روز شد، على علیه السلام به پرچمداران فرمود: پرچم ها را بلند كنيد. وقتى پرچم ها بلند شد و مشركان آن پرچم ها را ديدند؛ شناختند، به همديگر گفتند، اين دشمن شماست كه شما در طلب او بوديد اين ها محمد و اصحاب او هستند. غلامى از مشركان كه بدترين و كافرترين آنان بود بيرون آمد و به اصحاب پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم چنين ندا داد: اى اصحاب ساحر دروغگو، كدام يك از شما محمد هستيد او بايد خود را به من نشان دهد. على علیه السلام به سوى او رفت و به او گفت: مادرت به عزايت بنشيند، تو ساحر دروغگو هستى، محمد حق را از جانب حق آورد. غلام گفت: تو كيستى؟ فرمود: من على بن ابيطالب برادر زاده رسول خدا و پسر عمو و همسر دختر او هستم. غلام گفت: آيا تو داراى چنين منزلت و مقامى در نزد محمد هستى؟ فرمود: آرى. غلام گفت: پس تو و محمد بريك دين واحد هستيد و برايم فرقى نمى كند كه ترا ببينم يا محمد را. آنگاه غلام به سوى على علیه السلام دويد در حالى كه رجزى به اين مضمون مى خواند:
اى على، تو شير درنده اى را ديدى كه در چنگال او احدى آرام نمى گيرد و شيرى از مردان خثعم را كه آئين محكمى را يارى مى كند. هر كه مرا ببيند، غلامى را ديده كه درندگان بر او رو آورند و او سالم نمى ماند.
على علیه السلام نيز در پاسخش چنين فرمود:
و تو آن شير هاشمى را مى بينى كه دلير و بى باك است من على هستم كه به خثعم نشان خواهم داد كه به هر حركت شمشيرم خون مى ريزم و هر زننده اى را میكشم.
آن گاه هر يك بر اسب سوار شدند و شروع به جنگ با شمشير كردند. حضرت على علیه السلام تنها يك ضربه به او زد و او را كشت. آنگاه على علیه السلام فرمود: آيا كسى با من مبارزه مى كند؟ برادر آن غلام مقتول آمد در حالى كه مى گفت:
قسم به بت هاى بزرگ لات و عزى كه من به هنگام جنگ بسيار با حوصله هستم هر كس با من بجنگد انواع دردها را به او مى چشانم.
على علیه السلام فرمود:
بالله ربى اننى لا قسم، قسم حق ليس فيه ما ثم، انكم من شرنا لن تسلموا.
يعنى، من به پروردگارم قسم مى خورم قسم حقى كه در اداى آن معصيتى نيست كه شما از حمله ما سالم نمى مانید.آنگاه هر دو سوار بر اسب خود شده به پيكار رو آوردند. على علیه السلام ضربه اى زد و او را هم به آتش جهنم فرستاد. حضرت فرمود: آيا كسى هست كه با من مبارزه كند؟ آنگاه حارث بن مكيده كه رئيس آن قوم بود و با 500 سوار برابری مى كرد آمد و گفت:
حتما بت لات مرا يارى مى دهد و به هر شمشيرى حلقى را پاره مى كنم و به هر ضربه اى گردنى مى زنم.
على علیه السلام فرمود:
به خدا قسم شما را با شمشير برنده ام از محمد دور مى كنم ...
آنگاه على علیه السلام با ضربه اى او را هم به آتش جهنم فرستاده و باز فرمود: آيا كسى با من مبارزه مى كند. پسر عموى حارث بن مكيده كه عمروبن فتاك نام داشت آمد و گفت:
من عمرو، و پدرم فتاك است. شمشير به دستم و سر هر كس كه حرمتمان را هتك كند مى برم .
على علیه السلام ضمن جواب او را هم به جهنم واصل كرد. على علیه السلام تمامى جنگجويان آنان را كشت و آنان را به اسارت برد و اموالشان را گرفت و اسيران آن ها را نزد رسول خدا آورد
[1]
.