ترتب عاطفي تکويني

در اين نوع از سلسله مراتب ميان خويشاوندان، هرکدام از آنان که از جنبة عاطفي و علقة قلبي تکويني به شخص ‌نزديک‌ترند، بر سايرين مقدم آورده‌ شده‌اند.

مثلاً در سورة آل‌عمران آية 61 (آية مباهله) در بيان مدعوين به مباهله، ابناء‌ را بر نساء‌ و نساء‌ را بر انفس تقدم بخشيده و با توجه به شرايط خطرخيز مباهله، ترتيب مزبور اهميت بيشتري يافته است:

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبِينَ؛ «پس هر كه در اين باره پس از دانشي كه تو را حاصل آمده با تو محاجه كند، بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم. سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».

علامه طباطبايي بر اين باور است: «هرچند بر حسب ظاهر، ‌مباهله همچون مخاصمه‌اي طرفيني ميان پيامبر و مسيحيان بود، ولي با شمول درخواست مزبور به (ص176)

فرزندان و زنان، بر اطمينان دعوت‌کننده به راستي و حقانيت ادعايش بهتر دلالت كرد؛ زيرا خداوند در قلب انسان محبت و دلسوزي نسبت به آنان را نهاده است؛ به گونه‌اي که آدمي خود را سپر بلاي آنان مي‌کند و در راه حمايت و دفاع از آنان، ‌خود را به امور هولناک و خطرات مي‌افکند، و به همين دليل در آية مزبور، فرزندان را بر زنان مقدم کرد؛ زيرا علاقه به فرزندان شديدتر و بادوام‌تر است».(سيدمحمدحسين طباطبايي، ‌الميزان في تفسير القرآن، ج ‌3، ص 223. )

بيضاوي نيز در راز اين مقدم‌آوري نگاشته است: «فرزندان و زنان را بر انفس مقدم کرد. از آن روي که آدمي با به خطر افکندن خود، در دفاع ازآنان مي‌جنگد».(عبدالله بيضاوي، انوار التنزيل و اسرار التأويل، ج ‌2، ص 20. )

نمود ديگر ترتب عاطفي در ميان خويشاوندان، در ‌آيات مربوط به شدت سختي‌هاي روز قيامت است که آن شدايد، موجب بي‌توجهي انسان‌ها به نزديک‌ترين اقوام و خويشان مي‌شود؛ به گونه‌اي که حتي حاضر است آنها را فداي رهايي خويش از عذاب‌هاي آن روز هولناک کند. در سورة معارج آيات 11 تا 14 چنين آمده است: يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ ! وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ ! وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ ! وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنْجِيهِ؛ «آنان را به ايشان نشان مي‌دهند. گناهكار آرزو مي‌كند كه كاش براي رهايي از عذاب آن روز مي‌توانست پسران خود را عوض دهد؛ و نيز همسرش و برادرش را؛ و قبيله‌اش را كه به او پناه مي‌دهد».

آيات مزبور، به روشني رها شدن علقه‌هاي شديد عاطفي دنيوي را در اثر گرفتاري‌هاي روز قيامت به تصوير کشيده، از سويي در بيان سلسله مراتب خويشاوندان، ‌جنبه‌هاي عاطفي را لحاظ کرده است؛ بدين ترتيب: فرزند، ‌همسر، ‌برادر و در نهايت طايفه و عشيره.

مرحوم علامه طباطبايي در توضيح آية فوق مي‌فرمايد: «چنان عذاب شديدي به گناهکار مي‌رسد که آرزوي فدا ساختن محبوب‌ترين خويشان خود را براي رهايي از عذاب مي‌کند؛ يعني فرزندان که محبوب‌ترين افراد نزد اويند؛ ‌همسر که ماية (ص177)

سکونت و آرامش اوست، و گاه او را بر پدر و مادر نيز مقدم مي‌دارد؛ ‌برادر که ياور اوست؛ و عشيره‌اش...».(سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج ‌20، ص 10.)

در خصوص ترتيب خويشاوندان در آيات فوق، ابن عاشور نيز بر اين باور است که برحسب شدت ميل طبيعي در عرف غالب مرتب شده‌اند؛ زيرا ميل طبيعي نشئت گرفته از همراهي و کثرت همنشيني است.(«و قد رتبت الأقرباء علي حسب شدة الميل الطبيعي في العرف الغالب لأن الميل الطبيعي ينشأ عن الملازمة و كثرة المخالطة». (وهبه زحيلي، التحرير و التنوير، ج ‌29، ص 149).

در سوره عبس نيز، ترتب مزبور به گونه‌اي مشاهده مي‌شود. در آيات 34 تا 36 چنين آمده است: يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ! وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ ! وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ؛ «روزي كه آدمي از برادرش؛ و از مادرش و پدرش؛ و از همسرش و پسرانش مي‌گريزد».

در آيات مزبور که موضوع فرار انسان از نزديک‌ترين خويشان در اثر سختي‌هاي روز قيامت مطرح شده، باز ترتيب عاطفي ميان نزديکان رعايت شده است؛ با اين تفاوت که در اينجا به هدف ارائة اهميت اين فرار و مبالغه و ترقي در بيان، به عکس آيات سورة معارج از نزديکان دورتر در جنبة عاطفي ‌شروع کرده و با نزديک‌ترين خويشان به پايان رسانده است.

زمخشري در توجيه اين ترتيب مي‌نويسد: «بدأ بالأخ؛ ثم بالأبوين لأنهما أقرب منه؛ ثم بالصاحبة و البنين لأنهم أقرب و أحب، كأنه قال: يفرّ من أخيه، بل من أبويه، بل من صاحبته و بنيه»؛(زمخشري، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج ‌4، ص 705.) با برادر شروع کرد و سپس به پدر و مادر اشاره نمود که از برادر به شخص نزديک‌ترند، و در نهايت همسر و فرزندان را مطرح ساخت که از همه، نزديک‌تر و محبوب‌ترند؛ گويا فرموده است از برادر، بلکه از پدر و مادر، بلکه از همسر و فرزندان فرار مي‌کند‌. فخر رازي نيز از برخي افراد نقل مي‌کند: «كأنه قيل: يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيه،ِ بل من أبويه فإنهما أقرب من الأخوين، بل من الصاحبة و الولد، لأن تعلق القلب بهما أشد من تعلقه بالأبوين».(همان،‌ ج 31، ص 61. )

با مقايسة دو آية سوره‌هاي معارج و عبس به تفاوت دو تعبير و در عين حال مشابهت آن دو مي‌توان پي برد. در سورة معارج بر حسب ترتيب عاطفي از شديد به ضعيف پسران، ‌همسر، ‌برادر و در نهايت، طايفه مطرح شده‌اند؛ در حالي که در سورة (ص178)

عبس، به همان ترتيب عاطفي، ولي به شيوة ترقيِ در بيان، ‌برادر، سپس مادر و پدر و آن‌گاه همسر و در نهايت پسران بيان شده‌اند؛ با لحاظ اين نکته که در اينجا به پدر و مادر نيز در بين برادر و همسر اشاره شده که در سورة معارج نيامده است. پس در سورة‌ عبس نيز خويشاوندان انسان به ترتب عاطفي بيان شده‌اند؛ البته از ضعيف به شديد و از باب ترقي اصطلاحي که موجب تأکيد است؛ به صورت برادر، مادر، پدر، همسر و فرزندان.

بر حسب بياني که در نوع پيشينِ ترتب (ترتب در جايگاه و حقوق) گذشت، به‌رغم جايگاه و اهميتي که‌ والدين از جهت تشريعي و در نگرش ديني و عقلاني دارند، به لحاظ تکويني يا دست‌کم با توجه به مشاهدات خارجي، علاقه به همسر و فرزندان بر محبت به والدين پيشي گرفته است. در قيامت، همين رابطة تکويني خويشاوندي به فراموشي سپرده مي‌شود که شدت سختي و اهوال آن روز دهشتناک را بهتر به تصوير مي‌کشد. اما در توجيه پيشي گرفتن مادر بر پدر که بر حسب ترقي مزبور، به معناي تأخر مادر از پدر در ترتب عاطفي خواهد بود، شايد بتوان گفت هرچند محبت به مادر تقدم بر پدر دارد، به جهت رعايت فاصله در اين آية مبارکه، که از روش‌هاي بياني قرآن کريم است، بدين صورت مطرح شده است. چنان‌که در آية هفتادم سورة‌ طه (فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسي) به گفتة برخي قرآن‌پژوهان، با وجود تقدم نام حضرت موسي بر حضرت هارون(ع) در نُه مورد از آيات قرآن‌، در خصوص اين مورد، به سبب رعايت فاصلة آيه، هارون بر موسي مقدم شده است.(قاضي ابوبکر باقلاني در کتاب اعجاز القرآن ضمن يادکرد از برخي قرآن‌پژوهان طرفدار وجود سجع و فاصله در قرآن مي‌نويسد: «واقوي ما يستدلون به عليه اتفاق الکل علي أنّ موسي أفضل من هارون(ع)،‌ ولمکان السجع قيل في موضع هارون و موسي» (ر.ک: اعجاز القرآن،‌ 48). در همين مورد ر.ک: محمد بن عبدالله زرکشي،‌ البرهان في علوم القرآن. وي ضمن اشاره به سخن فوق در بيان مواردي از فواصل آيات به آية فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسي (‌طه: 67) اشاره مي‌کند که با وجود فاعل بودن موسي،‌ به جهت رعايت فاصله،‌ مفعول (‌يعني خيفة) بر فاعل مقدم شده است (ر.ک: همان، ج 1، ص 149). )

ز ملحقات ترتب عاطفي، مقايسة ميان امور مورد علاقة انسان در فرض از دست دادن آنهاست که در اين زمينه نيز قرآن کريم ترتيب بيان آنها را بر حسب شدت علاقه و نياز مطرح کرده است. در سورة بقره، آية 155در مورد ابتلائات و آزمايش‌هاي الهي فرموده است: وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ. (ص179)

در آية مزبور به مهم‌ترين ابتلائات و امتحانات الهي در ضمن چهار عنوان ترس، گرسنگي، کاستي اموال، جان‌ها و فرزندان پرداخته است که درجة اهميت هرکدام از موارد مزبور، نسبت به مورد قبل از خود بيشتر است؛ بدين معنا که ترتيب فوق، ترتيب از ضعيف به شديد و به تعبير برخي از مفسران به شيوة ترقي است؛(ر.ک: ابوحيان آندلسي،‌ البحر المحيط في التفسير، ج ‌2، ص 56.

(زيرا در ابتدا خوف را با تعبير «بشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ» آورده است که نشانگر تبعيض و کم بودن خوف است(إنما قال من الخوف علي وجه التبعيض لأنه لم يكن مؤبدا (طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‌1، ص 435). بيضاوي نيز مي‌نويسد: «بشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ أي بقليل من ذلك» (أنوار التنزيل و أسرار التأويل، ج ‌1، ص 114) و شبيه همين بيان در مورد جوع نيز مطرح مي‌شود. از اين روي، مي‌توان خوف و جوع را به ناامني و گرسنگي موقت و محدود ‌تفسير كرد. در مرحلة بعد، کاستي در اموال آمده که طبعاً در درجة بالاتري از اهميت ‌قرار دارد. عنوان چهارم کاستي جان‌هاست که مهم‌تر از کاهش در اموال است و در نهايت، از دست دادن فرزندان بيان شده که با توجه به علقة عاطفي شديد افراد به فرزندان، که حتي حاضر به فدا ساختن خود براي نجات آنان هستند از اهميت فوق‌العاده‌اي برخوردار است. واژة ثمرات گرچه به ميوه‌ها نيز تفسير شده است،(ر.ک: فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‌1، ص 436؛ ابن حيان، البحر المحيط في التفسير، ج ‌2، ص 55.

ولي چنان‌که علامه طباطبايي نيز فرموده است، ظهور در فرزندان دارد.(و أما الثمرات فالظاهر أنها الأولاد، فإن تأثير الحرب في قلة النسل بموت الرجال والشبان أظهر من تأثيره في نقص ثمرات الأشجار (سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج ‌1، ص 353)؛ همچنين ر.ک: زمخشري،‌ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج ‌1، ص 207.

) در روايتي قدسي نيز به فرزند واژة ثمره ‌اطلاق شده است: إذا مات ولد العبد قال اللّه تعالي للملائكة: أقبضتم ولد عبدي؟ فيقولون: نعم. فيقول: أقبضتم ثمرة قلبه؟ فيقولون: نعم. فيقول اللّه: ماذا قال عبدي؟ فيقولون: حمدك و استرجع. فيقول اللّه: ابنوا لعبدي بيتا في الجنة و سموه بيت الحمد.(کليني،‌ کافي،‌ ج 3، ص 219؛ بروسوي، تفسير روح البيان، ج ‌1، ص 260.)

در جمع‌بندي ترتب فوق مي‌توان گفت، قرآن كريم در سياق بيانات عاطفي، با تأييد علايق فردي و خانوادگي افراد، ترتيب ميان خويشاوندان را بر حسب درجة قرابت و محبوبيت‌ آنها قرار داده است؛ چنان‌كه در روابط اجتماعي و خانوادگي, به طور طبيعي افرادي كه رابطة نزديك‌تري با انسان دارند و به تعبير ديگر, ارتباط قلبي و قرابت بيشتري با او دارند، از درجة محبوبيت افزون‌تري نزد وي برخوردارند. روشن است چنين وضعيتي ضمن آنكه مورد تأييد و تأكيد شرع نيز هست, نسبت به انسان‌هاي متعادل‌، كاملاً ظهور و بروز دارد؛ به خلاف افراد غيرمتعادل اخلاقي كه ممكن است ابراز علاقة آنها به غيرخويشاوندان، بيش از خويشان و نزديكان نسبي و سببي باشد. (ص180)