ج. مراد از «بما فضّل اللّه»
سومین واژهای كه باید در این آیه مورد بررسی قرار گیرد واژه «فضّل» در تركیب «بِمَا فَضَّلَاللّهُ» است. «باء» در تركیب«بِمَا فَضَّلَاللّهُ» و نیز در تركیب «وَ بِمَا أَنفَقُواْ»سببیه و متعلّق به واژه «قَوّامُونَ» است و «ما» مصدریه. بنابراین، معنای آیه چنین میشود:
«مردان سرپرست زنانند، به سبب اینكه خدا برخی از آنان (مردان) را بر برخی (زنان) برتری داده و بدان سبب كه از مالهای خویش هزینه میكنند.»
اما بحث مهم در این قسمت، مفهوم «فَضَّلَ اللّهُ»است و اینكه مراد از این برتری چیست.
مرحوم طبرسی گفته است: مراد برتری مردان در اموری از قبیل دانش، عقل، عزم و رأی نیكو است.[1]
در مجمعالبحرین این تفضیل در كمال عقل، حسن تدبیر، و نیرومندی در عمل دانسته شده است.[2]
زمخشری در تفسیر كشّاف مینویسد: «الرِّجَالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّسَآءِ» یعنی: مردان با امر و نهی خود، زنان را قیمومت و سرپرستی میكنند؛ چنانكه حكّام و زمامداران رعایا را، و از اینرو، «قُوَّم» (جمع قوّام: سیاستمدار و مدبّر) نامیده میشوند و عقل، حزم (دوراندیشی)، عزم (تصمیم قاطع)، نیروی جسمانی و سواد نوشتن در بیشتر موارد و سواركاری و تیراندازی و اینكه انبیا و علما از مردانند و امامت كبرا و صغرا در بین ایشان است و جهاد و اذان و خطبه و مانند آن از اموری است كه به واسطه آن، مردان بر زنان برتری یافتهاند.[3]
علّامه طباطبائی در المیزان، عقل و توانایی بدنی را فضل خدا میشمارد.[4]
سید محمّدحسین فضلاللّه آن را به جنبه عاطفی و قدرت بدنی تفسیر میكند.[5]
چنانكه مشاهده میشود، در تفسیر «مَا فَضَّلَ اللّه»بین مفسّران اختلافنظر است. اما به طور كلی، این نكته مسلّم است كه در بین زن و مرد، تفاوتهایی از لحاظ فیزیكی و روحی وجود دارد كه قابل انكار نیست؛ مثلاً، گفته میشود: مغز مردان از زنان بزرگتر است و قلب آنها نیز حجیمتر از قلب زنان است. اندامهای مردان دارای رشد بیشتر بوده و مردان از سرعت بالاتری نسبت به زنان برخوردارند. از لحاظ روحی نیز زنان دارای عواطف بیشتری نسبت به مردان هستند. این مسائل مورد قبول همه است.
اما نكته مهم آن است كه معلوم شود آیا این تفاوتها منجر به تفاوت ماهوی و ذاتی بین زن و مرد و برتری مردان بر زنان میشود یا آنكه این تفاوتها تنها به واسطه نقشهای مختلفی است كه زن و مرد در جامعه بر عهده دارند.
به نظر میرسد بر خلاف تصور برخی، نمیتوان گفت: به طور كلی، مردان از لحاظ میزان و قدرت تعقّل و تصمیمگیری درست، بر زنان برتری دارند؛ چه آنكه اولاً، در قرآن كریم، آنجا كه بحث تعقّل و تفكر مطرح است، خطابات قرآن به صورت مشترك بین زن و مرد بیان شده و زن و مرد از این نظر متفاوت نیستند. احكام و دستورات الهی و نیز تفكر در آیات و نشانههای خدا و تعقّل و درك عقاید و اصول دین اسلام، كه همواره مورد توجه قرآن بوده، به صورت مساوی به زن و مرد ابلاغ شده است و حتی از دیدگاه اسلام، زنان زودتر از مردان شایستگی خطاب الهی و لیاقت دریافت فضایل الهی را پیدا میكنند.
به گفته آیهاللّه جوادی آملی، بلوغ مُشَّرف شدن است، نه مكلَّف شدن. بلوغ یك شرافت است و اینكه زن ـ به هر دلیل ـ زودتر از مرد به این شرافت نایل میشود، نوعی مزیّت و برتری برای زن است.[6]
علاوه بر این، در قرآن كریم، در مسائل خانوادگی نیز به زن نقش فعّالی داده شده و نظر او همشأن با نظر مرد در حل و فصل اختلافات خانوادگی مدّنظر قرار گرفته شده است؛ چنانكه در آیه 128 سوره نساء میفرماید:
«وَ إِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزا أَوْ إِعْرَاضا فَلاَ جُنَاْحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحا.»
در این آیه، ضمایر تثنیه در «علیهما» و «یصلحا بینهما»، نشاندهنده آن است كه در رسیدن به تفاهم و سازش، تنها جلب نظر مرد مطرح نیست، بلكه زن هم مانند مرد و به اندازه او، در رسیدن به سازش و تفاهم نقش دارد و در حل اختلافات خانوادگی، نظر او نیز مهم است. حتی در صورت صلح، باید صلحی كه صورت میگیرد با توافق زن همراه و مورد قبول او باشد. در آیات قرآن، خود زن به طور مستقیم مخاطب قرار گرفته است تا در حل مشكلات خانواده، از رأی او هم بهره برده شود؛ چراكه قرآن به همان میزان كه به مردها جایگاه و اهمیت داده، برای زن نیز اعتبار و ارزش قایل شده است.
بنابراین، به نظر می رسد كه آنچه خداوند به مردان فضل نموده، عقل معاش و قدرت بدنی برای تحصیل مال و تأمین نیازمندیهای منزل و اداره زندگی است. و چون مسئول تأمین هزینه مرد است، سرپرستی امور منزل هم با مرد است. وجود تفاوت در نظام خلقت بین زن و مرد نیز امری ضروری است؛ چون هریك از آنها نقشهای متفاوتی در جامعه ایفا میكنند. وجود تفاوت بین افراد در شكلگیری نظام خانواده و در تشكیل جامعه نقش اساسی دارد. انسانها به این دلیل كه مكمّل نیازهای هم هستند، با یكدیگر انس و الفت پیدا میكنند و این مكمّل بودن، در پرتو تفاوت تواناییها و استعدادهاست و به طور كلی، تفاوت توان و استعداد افراد در نظام خلقت، موجب میشود كه هر فرد یا هر صنف در اجتماعات بشری، كار حاضر را به عهده بگیرد. در غیر این صورت، نظام هستی مختل میشد. اما وجود تفاوت و نقش خاص هر فرد یا صنف در جوامع انسانی، به این معنا نیست كه نقشآفرینی یك گروه موجب میشود ولایت و سلطه مطلق بر گروه دیگری داشته باشند. به فرموده آیهاللّه جوادی آملی، قرآن كریم نیز علت تفاوت بین زن و مرد را این میداند كه اگر همه در یك سطح از استعداد بودند، نظام هستی متلاشی میشد؛ چنانكه میفرماید:
«وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضا سُخْرِیّا.»(زخرف: 32)[7]
زنان در قرآن، در بسیاری از صحنههای سیاسی و اجتماعی و اعتقادی نیز همپایه مردان مطرح شدهاند. در كنار مردان مؤمن و صالح و مجاهدی كه نامشان در قرآن به نیكی یاده شده، زنان صالح و مؤمنی هم نامشان آمده است كه خداوند به خردمندی و عاقل بودن آنها تصریح نموده. زن فرعون نمونهای روشن از این زنان است كه با وجود آنكه در محیطی پر از ظلم و فساد همچون دربار فرعون زندگی میكرد، اما هرگز مقهور این محیط آلوده نشد و در ابتدای امر، با ظرافت و با برانگیختن عواطف و احساسات مرده فرعون، پیامبر خدا را از مرگ حتمی نجات داد و آنگاه كه پیام وحی الهی را شنید، ایمان آورد و تا پای جان هم بر ایمان خود استوار بود.
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَكَ بَیْتا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»(تحریم: 11)
و این در حالی است كه فرعون در قرآن، با بدترین صفات معرفی شده و در لجاجت، غرور و خودخواهی، و خودبزرگبینی، ضربالمثل انسانها شده است و نور ایمان هرگز نتوانست قلب او را روشن كند.
و یا چنانكه در قرآن داستان ملكه سبا و برخورد او با حضرت سلیمان علیهالسلاممطرح شده است، قرآن بلقیس را دوراندیش، عاقل، واقعنگر و پیرو و خواهان حق و حقیقت معرفی میكند. مقایسه عملكرد بلقیس به عنوان یك پادشاه و برخورد او با نامه حضرت سلیمان علیهالسلام، با برخورد خسرو پرویز پادشاه ایران، نسبت به نامه پیامبر صلیاللهعلیهوآله، نشان میدهد كه همیشه نمیتوان حكم كرد كه مردان در اداره امور جامعه خود بهتر از زنان عمل خواهند كرد. قرآن بیان میكند كه وقتی بلقیس نامه حضرت سلیمان علیهالسلام را دریافت كرد، از آن با احترام یاد نمود:
«قَالَتْ یَا أَیُّهَا المَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ كِتَابٌ كَرِیمٌ»(نمل: 29)
و سپس درباره برخورد با حضرت سلیمان علیهالسلام با بزرگان قوم خود مشورت كرد كه این نشاندهنده حسن تدبیر و مدیریت صحیح او بر كشورش است كه برخلاف دیگر پادشاهان، مستبدانه و مغرورانه تصمیمگیری نكرد و با اینكه یاران او، كه كاملاً به او وفادار بودند، با اتّكا به قدرت نظامیشان به او پیشنهاد جنگ دادند، اما او با دوراندیشی، جنگ را رد نمود و گفت:
«إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً»(نمل: 34)؛ پادشاهان چون به دیاری حمله آرند آن كشور را ویران سازند و عزیزترین اشخاص ممكلت را ذلیلترین افراد گردانند.
و در نهایت، وقتی وی به دربار حضرت سلیمان علیهالسلامآمد و شكوه و عظمت حكومت حق را مشاهده كرد و با دربار خود مقایسه نمود، حقیقت بر او روشن شد و متوجه گردید كه قدرت او در مقابل قدرت خداوند ناچیز است، به سرعت ایمان آورد و از گذشته و افكار و عقاید خود، با تعبیر «ظلم بر نفس خود» یاد كرد.
«قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(نمل: 44)
مقایسه عملكرد این زن با خسرو پرویز، كه در ابتدا فرستاده پیامبر صلیاللهعلیهوآله را تحقیر كرد و بعد هم نامه ایشان را پاره نمود و مغرورانه دستور داد كه سربازانش برای دستگیری و قتل پیامبر اقدام كنند، نشان میدهد كه عقل و درایت مردان حتی در حكومتداری، همیشه بیش از زنان نیست.
آیهاللّه جوادی آملی میفرماید: اگر كسی معیار فضیلت را در مسائل مادی و پست و مقام خلاصه كند، باید در اصل تفكر و ارزیابی خود تجدیدنظر كند. آن نظام كه مسائل را از محور طبیعت و ماده مینگرد، كسی را كه دارای میز بزرگتر، سمت برتر، و حقوق و مزایای بیشتری است، افضل میداند. اما اسلام به اینگونه امور بها نمیدهد و میگوید: عظمت انسان به جان آدم است و چیزی كه خارج از جان آدم است فقط ابزار اجرایی است.[8]
د. مراد از واژه «بعضهم علی بعض»
تركیب مذكور را غالب مفسّران اینگونه معنا كردهاند كه: مراد برتری مردان بر زنان است. یعنی خداوند بعضی از مردم را بر بعض دیگر از مردم برتری و امتیاز داده كه در این آیه، مراد امتیاز و برتری مردان بر زنان در سرپرستی خانواده است.
در اینكه چرا خداوند اینگونه تعبیر فرموده، اقوال مفسّران متفاوت است. برخی میگویند: خدا به این دلیل چنین تعبیر آورده است كه نشان دهد زن و مرد هر دو از جنس واحدند و با تفاوت در فضایل و امتیازات، جنس آنها متفاوت نمیشود.[9]
مرحوم مغنیه گفته است: این تعبیر به این دلیل آمده كه ممكن است در میان زنان، زنی با فضیلتتر از هزاران مرد یافت شود. از اینرو، با واژه «بعض» مطلب ادا شده است.[10]
بنابراین، فضیلت و برتری مختصّ مردان نخواهد بود و زنان هم میتوانند با داشتن علم و توانایی، بیش از مردان در یك زمینه خاص برتری داشته باشند.
محدوده سرپرستی مردان
حال كه مشخص شد مردان سرپرست خانوادهاند، باید بررسی كرد كه این سرپرستی محدودهاش تا كجاست؟ و آیا این ریاست برای مرد همیشگی است یا نه؟
در این مسئله نیز دیدگاههای گوناگونی میان مفسّران وجود دارد. برخی محدوده آن را تدبیر زندگی و پرورش و تعلیم و آموزش میدانند.[11]برخی هم آن را مطلق ندانسته و مانند سایر ولایتهای شرعی، تابع مصالح میدانند.[12]
مرحوم مغنیه در اینباره مینویسد: فقها محدوده ولایت را طلاق، فراش و خروج از منزل دانستهاند.[13]
سید محمّدحسین فضلاللّه محدوده آن را نیازهای جنسی و امور زناشویی میداند، و كارهای خانه بر عهده زنان نیست.[14]
میتوان گفت: با توجه به وجود یك قرینه در خود آیه، محدوده این سرپرستی در «امور زناشویی و خانوادگی» است؛ زیرا در آیه مورد بحث، «نشوز» و اطاعت زنان با حرف فاء بر قوّامیت متفرّع گردیده و زنان به دو گروه «صالحات قانتات، حافظات للغیب» و گروه «اللاتی تخافون نشوزهن» تقسیم شدهاند. «نشوز» به معنای سرباز زدن از واجبات است و فقیهان آن را به استمتاع و مسائل مربوط به آن برمیگردانند. از اینرو، صاحب جواهر از بعضی نقل میكند كه بیحیایی زن نشوز نیست، اگرچه گناه و معصیت است. و نیز انجام كارهای منزل و برآوردن خواستههای مرد، كه در استمتاع نقصی ایجاد نمیكند، بر زن واجب نیست.[15]
پس اگر «نشوز» به تخلّف از حقوق زناشویی و خانواده برمیگردد، در مقابل آن، اطاعت از همسر هم مربوط به امور خانوادگی است، و این مطلب بر قوّامیت مردان بر زنان مترتّب شده است. با وجود این احتمال و قرینه داخلی در آیه، اطلاقی برای آیه منعقد نخواهد شد. اما درباره اطلاق ریاست مرد، باید گفت ـ چنانكه بیان شد ـ حكمت ریاست مرد بر خانواده طبق آیه مورد بحث، فضیلتی است كه در مردان وجود دارد و آن فضیلت، توان جسمی بیشتر در مردان و عقل معاش و قدرت و شمّ اقتصادی افزون در آنان است. علاوه بر این، برخی حالات زنان همچون قاعدگی و یا برخی وظایف طبیعی آنان همچون حاملگی و شیر دادن بچه موجد نوعی ناتوانی در آنها میشود و ـ چنانكه بیان شد ـ تمام فضایل مردان قدرتهایی است كه به آنها عطا شده تا وظیفه «انفاق» و «سرپرستی» خانواده را به شكل بهتر انجام دهند.
جمعبندی
از آنچه گذشت، معلوم میشود كه ریاست مرد بر خانواده میتواند در موارد خاص تغییر كند؛ چراكه این ریاست بر فضیلت عقلی و اخلاقی و نیز قدرت بر انفاق مرد مبتنی شده است و در این مسئله، رجولیت و مرد بودن دخالتی ندارد. در برخی موارد، زنان هم میتوانند این نقش را بر عهده بگیرند؛ چنانكه قیمومت اطفال صغار در موارد خاص، از سوی حاكم شرع به مادر واگذار میشود و او عهدهدار امور فرزندان خود میگردد. همچنین معلوم میشود قوّامیت مردان به معنای صاحب اختیار بودن آنان نیست.
بنابراین، اصل ریاست مرد بر خانواده پذیرفته شده است، ولی محدوده این ریاست فقط مسائل مربوط به خانواده است و مرد قیّم و صاحب اختیار تام زن نیست. صحّت انتخاب مرد به عنوان سرپرست و مدیر خانواده برتریهای جسمانی و عقل اقتصادی مرد است كه به او قدرت انفاق میدهد، ولی این ریاست مطلق نیست.
پى نوشت ها
[1]ـ فضلبن حسن طبرسى، پیشین، ج 5، ص 38.
[2]ـ فخرالدین طریحى، مجمعالبحرین، ج 5، ص 23.
[3]ـ محمودبن عمر زمخشرى، كشّاف، مصر، ص 204ـ205.
[4]ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 4، ص 543.
[5]ـ سید محمّدحسین فضلاللّه، پیشین، ج 3، ص 160.
[6]ـ عبداللّه جوادى آملى، پیشین، ص 379.
[7]ـ همان، ص 389.
[8]ـ همان، ص 393.
[9]ـ سید محمّدحسین تهرانى، رساله بدیعه، منشورات الحكمة، ص 42.
[10]ـ محمّدجواد مغنیه، الكاشف، ج 2، ص 315.
[11]ـ فضلبن حسن طبرسى، پیشین، ج 3، ص 169.
[12]ـ محمّد صادقى، الفرقان فى تفسیرالقرآن، ج 7، ص 41.
[13]ـ محمّدجواد مغنیه، پیشین، ج 2، ص 315.
[14]ـ سید محمّدحسین فضلاللّه، پیشین، ج 3، ص 165.
[15]ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالكلام، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ج 31، ص 201