فلسفه مردانه بودن گفتمان قرآني(2)

فلسفه مردانه بودن گفتمان قرآني(2)

ديدگاه سوم

نظريه تغليب به گونه ديگر نيز قابل تبيين است و آن اينكه زبان قرآن, زبان محاوره است و در محاوره جانب مردان بيشتر مورد توجه قرار مى گيرد تا زنان و به همين جهت روى سخن هم با مردان مى شود.

تفاوت اين تبيين با تبيين پيشين اين است كه در آن برداشت, تغليب در حوزه تعبير و لفظ مطرح مى شد, اما دراين برداشت, تغليب در ذهن و عنايت ذهنى فرض مى شود; يعنى محور توجه و سپس سخن, مردان قرار مى گيرند و نه زنان.

اين برداشت و تبيين نيز با همان چالشهاى تبيين پيشين روبرو است; زيرا از يك سو پرسش را يك گام عقب تر مى برد; يعنى مى توان پرسيد كه چرا مردم در محاوره به مردان بيشتر توجه نشان مى دهند تا زنان؟ و از سوى ديگر يك بخش از مشكل را حل مى كند و نه همه بخشها و ابعاد آن را.

ديدگاه چهارم

نظريه ديگرى كه درخور طرح است, اين است كه جامعه عرب در عصر نزول جامعه اى مرد سالار بوده است كه تنها به مردان وامور مربوط به آنها اهميت مى داد و براى زن جايگاهى قائل نبود و چون قرآن با چنين جامعه اى مواجه است; جامعه اى كه همه چيز از مرد و براى اوست, ناگزير گفتمان قرآن نيز مردانه و مردسالارانه شده است.

در اين نظريه دو نقطه درخور انتقاد ديده مى شود. نخست آن كه بر فرض آن كه جامعه عرب عصر نزول, جامعه اى مرد سالار بوده است و بر فرض آن كه سخن گفتن قرآن با چنين جامعه اى خطاب به مردان و حتى تخصيص پاداشهاى اخروى به آنان را در پى داشته باشد, اما اين باعث نمى شود كه وقتى قرآن از تاريخ سخن مى گويد و از امتها و جوامع غير عرب گزارش مى كند, بازهم مردان را مورد توجه قرار دهد, در حالى كه داستانهاى تاريخى قرآن بر اساس نوع رفتار و گفتارى كه براى شخصيتهاى آن نقل مى كند, بيشتر سخن از مردان است. مگر اينكه گفته شود كه جامعه هاى ديگر نيز مردسالار بوده اند, كه در اين صورت البته ايراد يادشده وارد نخواهد بود, اما با اشكال ديگرى روبرو هستيم كه به عنوان نقطه ضعف ديگر اين نظريه تلقى مى شود; و آن اينكه آنچه از وحى الهى توقع مى رود مبارزه عليه پديده مردسالارى و تخطئه اين سنت است نه تأييد و پيروى از آن, در حالى كه اگر گفتمان مردانه قرآن معلول پديده مردسالارى باشد, اين به معناى تأييد ضمنى و صحه گذاشتن بر آن است و گمان نمى رود بتوان به اين سخن پايبند شد.

ديدگاه پنجم

پنجمين نظريه اين است كه مردانه بودن گفتمان قرآن, معلول حضور فعال مردان در صحنه زندگى اجتماعى است, به اين معنى كه از آغاز تاريخ تا زمان نزول قرآن, حتى تاكنون, زندگى اجتماعى در ابعاد مختلف اقتصادى, نظامى, ادارى, فرهنگى, با تلاش و تكاپوى مردان شكل مى گرفته است. (كه البته اين خود معلول توانايى ها و استعدادهاى فيزيكى و روانى مردان است) و زنان در اين زمينه نقش برجسته و چشمگيرى نداشته اند. در چنين وضعيتى طبيعى است كه وقتى قرآن از صحنه هاى زندگى بشر در گذشته گزارش مى كند, محور سخن او جلوه هاى زندگى مردان باشد. يا وقتى به رويدادهاى زمان نزول مى پردازد, روى سخن با كسى باشد كه ميدان دار زندگى اجتماعى است.

اين نظريه درحقيقت دو ادعا را در درون خود دارد:

الف. بر خلاف نظريه تغليب كه روى سخن را با مردان و زنان مى دانست, اين نظريه مدعى است كه سخن خداوند در ابتدا متوجه مردان است, اگر چه مضامين آن اختصاص به مردان ندارد.

ب. علت و فلسفه اين توجه و رويكرد به مردان در سخن, غلبه وجودى مردان در صحنه اجتماعى و حضور فعال آنان در عرصه جامعه است.

راجع به مدعاى نخست مى توان به شواهد چندى استناد جست:

ييك. مذكر بودن كلمات و واژه ها طبق قاعده زبان عربى بيانگر و حكايتگر جنس نرينه است, مگر در موارد استثنايى كه پيش از اين اشاره شد. بنابراين فراگير بودن معنى و مقصود كلمات نياز به دليل دارد و نه اختصاص به جنس مذكر. از سوى ديگر آنچه به عنوان دليل تعميم بيان شده كه عبارت است از اشتراك تكاليف و ارزشها نيز نمى تواند فراگيرى را ثابت كند, چون اگر اين اشتراك مستند به خود اين آيات باشد مصادره به مطلوب است و اگر مستند به آيات عام باشد مثل: (أنّى لاأضيع عمل عامل منكم من ذكر أو أنثى) يا (من عمل صالحاً من ذكر أو أنثى و هو مؤمن( …دراين صورت نياز به تعميم معنايى در واژه ها نيست, بلكه مى توان مخاطب و مقصود در سخن را مردان دانست, اما با توجه به همين آيات, تكاليف و ارزشها را شامل مردان و زنان تلقى كرد.

دو. مضامين آيات از نظر ساختارى بر اساس چهارمحور شكل گرفته است.

ـ يك سلسله حقايق راجع به خدا, انسان و جهان.

ـ يك سلسله تكاليف براى انسانها.

ـ گزارش واكنش انسانها در برابر حقايق و تكاليف ارائه شده از طريق وحى, چه به صورت مثبت; مانند ايمان به حقايق و پيروى از تكاليف, و چه به صورت منفى; مثل كفر و انكار حقايق و عصيان نسبت به بايدها و نبايدها.

ـ گزارش چگونگى برخورد خداوند با انسانهاى مؤمن و مطيع, يا كافر و عاصى, چه به صورت تهديد و چه به صورت تشويق.

دو محور اخير, بخش عمده آيات را به خود اختصاص داده است, چنان كه موضوع سخن در هر دو محور نيز يكى است; زيرا همان انسانى كه در برابر حقايق و تكاليف دين رفتار مثبت يا منفى از خود نشان مى دهد همان انسان مورد تشويق يا تهديد الهى قرار مى گيرد.

اگر به فهرست گفتار, رفتار, انديشه و عواطف كه خداوند از دو گروه مؤمنان و كافران نقل مى كند بنگريم مى بينيم عنصر اصلى در اين گفتارها و رفتارها مردان بوده اند و نه زنان, چنان كه تاريخ نيز همين واقعيت را تأييد مى كند; يعنى اين مردان بوده اند كه بعضى عليه پيامبران مى جنگيدند و بعض ديگر براى دفاع از آنان. عده اى براى تضعيف دين خدا اموال شان را هزينه مى كردند و عده ديگر براى تثبيت آن. برخى به خاطر خداپرستى آواره بيابانها و صحراها مى شدند (اصحاب كهف) يا زن و فرزندشان مورد شكنجه و آزار قرار مى گرفت (بنى اسرائيل در مصر) و برخى ديگر به خاطر پرسش بت از هيچ تلاشى دريغ نمى كردند. بعضى براى خدا همه روابط شان را با مشركان قطع مى كردند و بعضى ديگر براى حفظ دنيا شان ارتباط سرى با آنان برقرار مى ساختند, مانند منافقان مدينه وهمين طور ساير موارد.

سه. برخى آيات با توجه به نشانه هاى لفظى, سياقى يا معنوى اختصاص به مردان دارد; مثل آيات مربوط به جهاد يا آيات مربوط به زنان كه سفارشهايى است به مردان راجع به زنان:

(يسألونك عن المحيض قل هو أذى فاعتزلوا النساء فى المحيض)بقره/222

(الطلاق مرّتان فإمساك بمعروف أو تسريح بإحسان و لايحلّ لكم أن تأخذوا ممّا آتيتموهنّ شيئاً)بقره/229

(و إن أردتم أن تسترضعوا أولادكم… )بقره/233

(و لاجناح عليكم فيما عرّضتم به من خطبة النساء) بقره/235

و ده ها آيه ديگر كه همه با خطاب به مردان, احكامى را راجع به زنان تشريع مى كند. از سوى ديگر پيوند سياقى و بافت استوارى كه بين اين آيات و آيات تشريعى ديگر وجود دارد, اقتضا مى كند كه مخاطب را در همه آيات مردان بگيريم, و گرنه انسجام آيات بلكه جملات يك آيه از بين خواهد رفت; به عنوان نمونه در آيه 223 سوره بقره آمده است:

(نساؤكم حرث لكم فأتوا حرثكم أنّى شئتم…)

روشن است كه خطاب دراين آيه متوجه مردان است. و به دنبال آن در آيه بعد مى فرمايد:

(و لاتجعلوا الله عرضة لأيمانكم أن تبرّوا و تتّقوا و تصلحوا بين الناس)

گرچه حكم اين آيه شامل مردان و زنان است, اما واضح است كه به قرينه سياق و پيوستگى خطاب, سخن متوجه مردان مى باشد.

از همه واضح تر آيه 221 سوره بقره است كه مى فرمايد:

(و لاتنكحوا المشركات حتّى يؤمنّ و لأمة مؤمنة خير من مشركة و لوأعجبتكم و لاتنكحوا المشركين حتى يؤمنوا و لعبد مؤمن خير من مشرك و لوأعجبكم… )

در اين آيه خطاب نخست به قرينه (مشركات) ويژه مردان است, به خاطر پيوستگى جملات ناگزيريم خطاب دوم را نيز متوجه مردان بدانيم و گرنه پيوند دو جمله در يك آيه از بين مى رود.

اين واقعيت را مى توان حتى در مورد آياتى كه گمان مى شود خطاب عام است نيز جارى دانست; مثلاً آيات قصاص و آيات صوم كه با تعبير (يا ايها الذين آمنوا) شروع مى شود, در ميان مجموعه آياتى قرار گرفته است كه قبل و بعدشان مربوط به مردان است (بقره/177ـ187). اگر وحدت و انسجام گفتارى را بخواهيم حفظ كنيم چاره اى جز اين نيست كه اين آيات را خطاب به مردان بدانيم, اگر چه حكم آنها اختصاص به مردان ندارد.

اين نشانه ها و نشانه هاى ديگرى از اين دست بيانگر اين واقعيت است كه روى سخن و موضوع سخن چه در آيات مربوط به تاريخ و چه در آيات تشريع با مردان و مربوط به آنان است, اگر چه به لحاظ مدرك اختصاص به مردان ندارد و تمام انسانها را در بر مى گيرد.

و اما مدعاى دوم اين نظريه كه فلسفه محوريت مردان در گفتمان قرآن را حضور فعال و چشمگير آنان در صحنه هاى زندگى اجتماعى مى داند نيز نكاتى را درباره آن مى توان خاطرنشان ساخت.

1. پيش ازهر چيز, تاريخ خود بهترين گواه بر حضور و ظهور مردان درجامعه و زندگى اجتماعى است. اگر به تاريخ جوامع گوناگون, بويژه جامعه عرب عصر نزول قرآن مراجعه كنيم به وضوح مى بينيم كه سقف زندگى اجتماعى در تمام زواياى آن بر پايه فعاليتهاى مردان استوار بوده است. البته اين به معناى حذف و ناديده گرفتن زن در برخى زمانها يا زمينه ها نيست, بلكه توجه به اين واقعيت است كه نقش زن در عرصه هاى اجتماعى در گذشته تاريخ, درخور مقايسه با نقش و حضور فعالانه مردان نيست.

جنگ و دفاع, اقتصاد و تأمين معيشت, سياست و مديريت جامعه, فرهنگ و ادب و… زمينه هايى هستند كه تقريباً مردان به طور كامل ميدان دار آنها بوده اند و طبيعى است كه اين حضور در سخن و بيان تأثير بگذارد.

2. اگر بپذيريم كه گزارشهاى قرآن از رفتار و گفتار مؤمنان, كافران, منافقان اهل كتاب و… چه در گذشته هاى دور و چه در عصر نزول قرآن به لحاظ سنخ گفتارها و رفتارها مربوط به مردان است, مى توانيم از نوع و ماهيت آن كارها اين واقعيت را به دست آوريم كه مردان بيش از زنان در برخورد با دين خدا و پيامبران چه به صورت مثبت و چه به صورت منفى خود را نشان داده اند, و در دفاع يا جنگ در برابر پيامبران سهم چشمگيرتر و فعال ترى داشته اند. به تعبير ديگر نوع كارها نشانه حضور و فعال بودن مردان در صحنه هاى اجتماعى است و قرآن در حقيقت, همين حضور و از سويى برخورد خداوند با آن را گزارش مى كند.

3. نكته سوم در تأييد اين نظريه, نوع توصيه ها و سفارشهايى است كه قرآن كريم و سنت پيامبراكرم(ص) به مردان راجع به زنان كرده است. از مجموع مطالب استفاده مى شود كه مرد يك عنصر اجرايى و كارپرداز نسبت به زنان است. و نقش او درجامعه, نقش عامل و مجرى برنامه هاست; امرى كه نشانه حضور و فعاليت درصحنه زندگى اجتماعى است. به عنوان نمونه به آيات آغازين سوره نساء بنگريد; از آيه دوم تا آيه ششم كه مسائل اجرايى را مطرح كرده است خطاب به مردان است:

(و آتوا اليتامى أموالهم و لاتتبدّلوا الخبيث بالطيّب و لاتأكلوا أموالهم إلى أموالكم… و إن خفتم ألاّتقسطوا فى اليتامى فانكحوا ماطاب لكم من النساء… و آتوا النساء صدقاتهن نحلة… و لاتؤتوا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قياماً و ارزقوهم فيها و اكسوهم… و ابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح فان آنستم منهم رشداً فادفعوا اليهم أموالهم و لاتأكلوها إسرافاً و بداراً… )

اما وقتى در آيه هفتم بحث حقوقى مى شود لحن سخن تغيير مى كند و ديگر خطاب به مردان نيست:

(للرجال نصيب ممّا ترك الوالدان و الأقربون و للنساء نصيب ممّا ترك الوالدان و الأقربون مما قلّ منه أو كثر نصيباً مفروضاً) نساء/7

سپس در آيات بعدى چون دوباره بحث اجرايى مى شود روى سخن به سوى مردان باز مى گردد:

(و إذا حضر القسمة اولوا القربى و اليتامى و المساكين فارزقوهم منه… )نساء8

اين روش كه در همه آيات مربوط به زنان اعمال شده است (مگر موارد بسيار اندك) نشان دهنده اين واقعيت است كه مرد به لحاظ ويژگيهاى جسمى و روانى اش حضور بيشترى در عرصه هاى اجرايى و عملى زندگى دارد تا زنان, يا دست كم تا زمان نزول قرآن چنين بوده است. بنابراين خطاب قرآن به مردان گرچه وظايفى را بر دوش آنان قرار مى دهد, اما از نوع اين وظايف مى توان فهميد كه پايه و اساس اين مسؤوليت بخشى يك واقعيت تاريخى و طبيعى است كه عبارت است از فعال بودن در عرصه زندگى اجتماعى.

4. نكته آخر اينكه شايد خالى از لطف نباشد كه در داستان آدم(ع) وقتى خداوند آدم را از شيطان برحذر مى دارد مى فرمايد:

(فقلنا يا آدم إنّ هذا عدوّ لك و لزوجك فلايخرجنّكما من الجنّة فتشقى)(طه/117) يعنى در آغاز ,خروج از بهشت را به آدم و همسرش نسبت مى دهد (لايخرجنّكما), اما نتيجه خروج را كه مشقت و به سختى افتادن است تنها به آدم نسبت مى دهد(فتشقى). اين مى تواند نشان دهنده اين واقعيت باشد كه مسؤول و عهده دار اصلى چرخه زندگى مادى در زمين كه حضور و ظهور درصحنه را در پى دارد, مردان هستند. بگذريم از اينكه تعليم اسماء كه كنايه از تسلط علمى بر جهان و در نتيجه سلطه عملى بيشتر بر آن است, تنها به آدم نسبت داده شده و نه آدم و همسرش.

اينها و امور ديگرى ازاين دست مى تواند بيانگر و تأييد كننده اين نظريه باشد كه مردان بيش از زنان در عرصه اجتماعى حضور داشته وفعال بوده اند (دست كم تا زمان نزول قرآن) و همين موجب آن شده كه گفتمان قرآن مردانه شود; يعنى موضوع و محور و مخاطب سخنش چه در گذشته و چه در زمان نزول مردان باشند و ربطى به شايستگى ذاتى مرد و ناشايستگى زن ندارد.

البته در اينجا يك پرسش باقى مى ماند كه گرچه در گذشته به اجمال پاسخ داده شد, اما در اينجا نياز به توضيح بيشتر دارد و آن اينكه آنچه تاكنون بيان شد تنها دو محور از محورهاى گفتمان مردانه قرآن را توجيه مى كند كه عبارت است از سخن گفتن درباره مردان و سخن گفتن با مردان, يعنى از بحث گذشته به اين نتيجه رسيديم كه حضور مردان در صحنه اجتماعى در گذشته و زمان نزول آيات, باعث محور قرار گرفتن مرد در گزارشها و مخاطب قرار گرفتن او در خطابها گرديده است; اما چه ضرورتى داشته است كه در پاداشها نيز خواسته هاى مردان مدّنظر قرار گيرد و نعمتهاى بهشت همه براى مردان باشد؟

در پاسخ به اين پرسش بايد گفت كه پاداش اخروى چه به لحاظ نوع و چه به لحاظ عامل بهره مند, تابع و نتيجه عملكرد دنيوى است; يعنى هر كس هر چه كرده است پاداش مى گيرد. بنابراين اگر بپذيريم كه مردان در دنيا حضور بيشتر و چشمگيرترى در صحنه عمل و زندگى داشته و بازيگر نقش اول در اين زمينه بوده اند, طبيعى است كه وقتى از پاداش عمل سخن به ميان مى آيد توجه به مردان بيشتر صورت بگيرد تا زنان. اينكه گفتيم بيشتر, براى اينكه پاداشهاى اخروى به صورت كلى و اجمالى براى زنان نيز بيان گرديده است مانند:

(أنّى لااضيع عمل عامل منكم من ذكر أو أنثى بعضكم من بعض) آل عمران/195

آنچه گفته شد تنها درباره نعمتهايى است كه به صورت عينى و جزئى براى مردان مطرح شده است.

شاهد بر مطلب يادشده اين است كه نه تنها پاداشهاى اخروى بلكه كيفرهاى اخروى نيز براى مردان مطرح گرديده و آياتى كه از عذابها و شكنجه هاى جهنم سخن مى گويد همه خطاب به مردان است, اين نشان مى دهد كه توجه به مردان در بيان پاداشها نه به خاطر جانبدارى يا ارزش دهى به مردان, بلكه بر اساس عينيت و واقعيت فعال بودن آنان در عرصه هاى زندگى ـ چه به صورت مثبت چه به صورت منفى ـ بوده است. اين واقعيت را مى توان به تعبير ديگرى نيز بيان كرد و آن اينكه طبق بيان قرآن, انسانها در قبال وحى به سه گروه مؤمن, كافر و منافق تقسيم مى شوند. از سوى ديگر كافران و منافقان به لحاظ نوع كارها و سخنانى كه از آنان گزارش شده مردان بوده اند , از اين رو كيفرهاى اخروى كه مطرح مى شود خطاب به آنان است. از سوى ديگر, از مؤمنان نيز نيمه مذكر مورد توجه قرار مى گيرد و نعمتهايى كه مطلوب آنان است بيان مى شود تا نتيجه عمل را به رخ گروه مقابل يعنى كافران و منافقان بكشد.

براى تأييد اين واقعيت كه شيوه قرآن در تبيين رفتار انسانها بر پايه مقايسه و رويارو قراردادن گروه ها و به تصوير كشيدن رفتارهاى متفاوت آنان و پيامدها دنيوى و اخروى آن رفتار, استوار مى باشد, نياز به جست وجوى زياد نيست, كافى است كه به آيات تاريخى و آيات پاداشها و كيفرها مراجعه كنيم, خواهيم ديد كه تقريباً در تمام موارد, رويارويى گروه هاى گوناگون انسانها درنظر گرفته شده است; به عنوان نمونه مراجعه كنيد به آيات: 2 ـ 20 سوره بقره, 11 ـ 28 سوره طور, 6 ـ 12 سوره ملك, 19 ـ 37 سوره حاقه, 41 ـ 50 سوره مرسلات, 22 ـ 36 سوره نبأ, 37 ـ 41 سوره نازعات, 7 ـ 31 سوره مطففين, 7 ـ 13 سوره انشقاق, 2 ـ 16 سوره غاشيه.

سخن آخر

در پايان سه نكته را مى توان يادآورشد:

1. حضور طبيعى مردان در صحنه هاى زندگى اجتماعى كه نظريه اخير بر آن تأكيد دارد, با پديده مردسالارى تفاوت دارد; زيرا در پديده مردسالارى حاكميت و سلطه مرد بر زن و مظلوميت و محروميت زن در برابر مرد مطرح است, حال آن كه در بحث حضور مرد در صحنه هاى زندگى, سخن در كليت كار و فعاليت مردان در جامعه و براى جامعه است, چه ارتباطى با زنان داشته باشد; مانند فراهم آوردن هزينه هاى خانواده, يا نداشته باشد; مانند جنگ و دفاع.

بنابراين توجه به حضور فعال مرد در گفتمان قرآنى نه تنها پديده منفى نيست, بلكه به معناى درك واقعيت و دخالت دادن آن در نظام گفت وگو يا تصميم است, چنان كه اين به معناى نفى شايستگى ذاتى زن در رويارويى گفتارى با خداوند نيز نيست, همان گونه كه گزارش حضور برخى زنان در صحنه هاى اجتماعى مثل ملكه سبا يا همسر فرعون يا زنان مصر در داستان يوسف, مؤيد اين واقعيت است.

2. از برخى آيات چنين استفاده مى شود كه زن ابزار و وسيله اى است براى آرامش و راحتى مرد:

(و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجاً لتسكنوا اليها) روم/21

(و هو الذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن إليها)اعراف/159

از آنجا كه قرآن راجع به مرد چنين سخن نگفته است, مطلب يادشده دستاويزى شده است براى نقد و منفى جلوه دادن ديدگاه قرآن نسبت به زن و اينكه زن شخصيتى برابر با مرد ندارد, بلكه ابزارى است براى آسايش او.

اگر نظريه اخير در باب گفتمان مردانه قرآن را بپذيريم ديگر مجالى براى چنين انتقادى باقى نخواهد ماند; زيرا بر اساس اين نظريه واقعيت حضور اقتضا كرده است كه سخن با مردان باشد, و طبيعى است كه در چنين وضعيتى وقتى سخن از نقش زن در خانواده به ميان آيد, بيش از هر چيز نقش زن براى مرد مخاطب مطرح مى شود كه طرف سخن است و اگر چنانچه وضعيت به عكس بود, يعنى زن طرف سخن مى بود و از نقش مرد در خانواده سخن به ميان مى آمد, لحن سخن نيز بر عكس مى شد; يعنى آن گاه خداوند مى فرمود كه از جنس گوهرشما زنان, مردان را آفريديم تا مايه آرامش شما باشند. بنابراين نه اين حالت, نشانه ابزار بودن مرد براى زن است و نه حالت پيشين نشانه ابزارى بودن زن براى مرد, بلكه مقتضاى حال خطاب را بايد در نظر گرفت.

3. از بخشهاى گذشته به اين نتيجه رسيديم كه از آغاز تاريخ (تا آنجا كه داستانهاى تاريخى قرآن نشان مى دهد) تا زمان نزول قرآن, مردان حضور برجسته در زندگى اجتماعى داشته اند و خيمه زندگى اجتماعى بر پايه فعاليت آنان استوار بوده است و از همين رو در حوزه هدايت و ضلالت نيز نقش اول را داشته اند, اكنون پرسش اين است كه آيا اين حضور انحصارى مرد يك واقعيت تاريخى است و مى تواند در آينده تغيير كند و بايد تغيير كند; يا اينكه استمرار تاريخى اين پديده را دليل بر طبيعى بودن و حق بودن آن بگيريم و اگر چنانچه آينده اين حضور را به نفع زن كم رنگ كند به عنوان انحراف تلقى كنيم و در برابر آن ايستادگى نماييم؟

قرآن در اين زمينه سخن صريحى ندارد يا نويسنده نتوانست بيابد, اما از برخى آيات به تلويح استفاده مى شود كه در آينده زندگى اجتماعى بشر, زنان در برخى زمينه ها مثل زمينه انديشه و سخن حضور برابر با مردان خواهند داشت:

(و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و يطيعون الله و رسوله اولئك سيرحمهم الله إنّ الله عزيز حكيم) توبه/71

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

پوشش در فقه اهل تسنن

پوشش در فقه اهل تسنن

No image

معاشرت با انسان های دیگر از نظر اسلام

برخورد با دیگران به عنوان انسان وهمنوع ، صرف نظر از هر چیز دیگری . اسلام به این نوع معاشرت تأكید دارد و حدود و چهار چوبه كلی روابط و اخلاق جهانی مسلمانان را مشخص می‌كند.
Powered by TayaCMS