خطبه 34 نهج البلاغه بخش 3 : حقوق متقابل مردم و رهبرى

خطبه 34 نهج البلاغه بخش 3 : حقوق متقابل مردم و رهبرى

موضوع خطبه 34 نهج البلاغه بخش 3

متن خطبه 34 نهج البلاغه بخش 3

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 34 نهج البلاغه بخش 3

3 حقوق متقابل مردم و رهبرى

متن خطبه 34 نهج البلاغه بخش 3

أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعَلَمُوا وَ أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ وَ النَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيبِ وَ الْإِجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ وَ الطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُمْ

ترجمه مرحوم فیض

(10) اى مردم مرا بر شما حقّى و شما را بر من حقّى است: امّا حقّى كه شما بر من داريد نصيحت كردن بشما است (ترغيب به اخلاق پسنديده و باز داشتن از گفتار و كردار ناشايسته) و رساندن غنيمت و حقوق بشما است به تمامى (از بيت المال مسلمين بدون اينكه بگذارم حيف و ميل شود) و ياد دادن بشما است (از كتاب و سنّت آنچه را كه نمى دانيد) تا نادان نمانيد، و تربيت نمودن شما است (بآداب شرعيّه) تا بياموزيد (و بر طبق آن رفتار نمائيد) و امّا حقّى كه من بر شما دارم باقى ماندن به بيعت است، و اخلاص و دوستى در پنهان و آشكار، و اجابت من چون شما را بخوانم، و اطاعت و پيروى بآنچه بشما امر كنم.

ترجمه مرحوم شهیدی

مردم مرا بر شما حقّى است، و شما را بر من حقّى. بر من است كه خيرخواهى از شما دريغ ندارم، و حقّى را كه از بيت المال داريد بگزارم، شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد، و آداب آموزم تا بدانيد. امّا حقّ من بر شما اين است كه به بيعت وفا كنيد و در نهان و آشكارا حقّ خيرخواهى ادا كنيد. چون شما را بخوانم بياييد، و چون فرمان دهم بپذيريد، و از عهده برآييد.

ترجمه مرحوم خویی

اى مردمان بدرستى كه مرا بر شما حقى است و شما راست بر من حقى، پس أما حق شما بر من پس نصيحت كردن من است بر شما در نهان و آشكار و تمام كردن غنيمت شماست بر شما و تعليم دادنست بر شما تا اين كه جاهل نشويد و ادب دادنست بر شما تا اين كه عالم شويد و عمل نمائيد، و أما حق من بر شما پس وفا كردن شماست بر بيعت، و اخذ نصيحت است در حضور و غيبت و جواب دادنست در زمانى كه خوانم شما را و فرمان بردارى نمودنست در زمانى كه فرمايم شما را و اللّه اعلم بالصواب.

شرح ابن میثم

أَيُّهَا النَّاسُ- إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ- فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ- وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ- وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا- وَ أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ- وَ النَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيبِ- وَ الْإِجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ وَ الطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُمْالمعنی

و قوله: أيّها الناس. إلى آخره.

و قوله: أيّها الناس. إلى آخره.

ذكر ما لهم عليه من الحقّ و ما له عليهم منه ليعرفهم أنّه أدّى ما عليه من الواجب لهم فينبغى لهم أن يخرجوا إليه من واجب حقّه الّذي فرض اللّه عليهم فبدء ببيان حقّهم عليه أدبا و استدراجا لطباعهم فإنّ البداءة بحقّ الغير قبل حقّ النفس أليق بالأدب و هم لسماعه أقبل. فذكر منها أربعة امور بها يكون صلاح حالهم في الدارين.

أحدها: النصيحة لهم و هي حثّهم على مكارم الأخلاق و جذبهم إلى ما هو الأليق بهم في معاشهم و معادهم. الثاني: توفير فيئهم عليهم بترك ظلمهم فيه و تفريقه في غير وجوهه ممّا ليس بمصلحة لهم كما نسبوه إلى من كان قبله. الثالث: تعليمهم كيلا يجهلوا. و إنّما لم يقل كيما يعلموا لأنّ ظهور المنّة عليهم بذكر نفى الجهل عنهم أشدّ من ظهورها في ذكر عرض إيجاد العلم لهم و لذلك كان تأذّى الرجل و أنفته من أن يقال له: يا جاهل. أشدّ بكثير من نفار من يقال له: لست بعالم. الرابع: تأديبهم كيما يعملوا. فهذه الامور الأربعة هي الواجبة على الإمام للرعيّة واحد منها يرجع إلى صلاح أبدانهم و قوامها: و هو توفير فيئهم عليهم بضبطه، و عدم التصرف فيه لغير وجوه مصالحهم. و إثنان يرجعان إلى صلاح حال نفوسهم إمّا من جهة إصلاح القوّة النظريّة: و هو التعليم لغرض العلم أو من جهة إصلاح القوّة العمليّة و هو التأديب لغرض العمل. و واحد مشترك بين مصلحتى البدن و النفس و نظام أحوالهما و هو النصيحة لهم. ثمّ أردف ذلك بيان حقّه عليه السّلام و ذكر أيضا أربعة.

الأوّل: الوفاء بالبيعة و هي أهمّ الامور إذ بها النظام الكلّىّ الجامع لهم معه. الثاني: النصيحة له في غيبته و حضوره و الذبّ عنه إذ بذلك نظم شمل المصلحة بينهم و بينه أيضا. الثالث: إجابته حين يدعوهم من غير تثاقل عن ندائه فإنّ للتثاقل عن دعوته ما علمت من قهر العدوّ. و غلبته عليهم و فوات مصالح عظيمة. الرابع: طاعتهم له حين يأمرهم، و ظاهر أنّ شمل المصلحة لا ينتظم بدون ذلك. و أنت تعلم بأدنى تأمّل أنّ هذه الامور الأربعة و إن كانت حقوقا له عليهم إلّا أنّه إنّما يطلبها منهم لما يعود عليهم به من النفع في الدنيا و الآخرة فإنّ الوفاء ملكة تحت العفّة و النصيحة له سبب لانتظام امورهم به و إجابة دعوته إجابة لداعى اللّه الجاذب إلى الخير و المصلحة، و كذلك طاعة أمره طاعة لأمر اللّه إذ هو الناطق به، و قد علمت ما تستلزمه إطاعة اللّه من الكرامة عنده. و باللّه التوفيق و العصمة.

ترجمه شرح ابن میثم

أَيُّهَا النَّاسُ- إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ- فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ- وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ- وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا- وَ أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ- وَ النَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيبِ- وَ الْإِجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ وَ الطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُمْ

ترجمه

اى مردمان، مرا بر شما حقّى و شما را نيز نسبت به من حقّى است، حقوق شما نسبت به من آن است كه شما را پند و اندرز داده نصيحت كنم هزينه زندگى و مواجب ماهيانه شما را فزونى بخشم، كتاب و سنت را به شما بياموزم تا در نادانى نمانيد، آداب و رفتار اجتماعى را به شما ياد دهم تا دانا و آگاه شويد.

حقوق من هم بر شما چنين است: به بيعتى كه با من كرده ايد وفادار باشيد در حضور و در غياب يكسان مرا نصيحت كنيد [يعنى نسبت به من در حضور و غياب يكرنگ باشيد و آنچه را فراروى من مى گوييد، در غياب من بگوييد، اگر راهنمايى و همفكرى است بايد يكسان باشد. هرگاه شما را به كارى فرا خوانم اجابت كنيد هنگامى كه به شما دستورى مى دهم فرمان بريد و اطاعت كنيد.»

شرح

قوله عليه السلام: «يا ايّها النّاس»، تا پايان خطبه،

در بيان حقوق مردم نسبت به آن جناب و حقوق امام (ع) نسبت به مردم است، تا آنها را بياگاهاند كه آنچه از اداى حقوق مردم بر حضرت واجب بوده است انجام داده، اينك لازم است كه مردم، حقوق واجب امام (ع) را ادا كنند، حقوقى كه خداوند براى امام بر عهده آنها گذاشته است.

حضرت در آغاز براى رعايت ادب و احترام و جلب توجّه آنان، حقوق واجبه مردم را نسبت به خود بر مى شمارند، بديهى است بيان حقوق ديگران بر خود، پيش از بيان حقوق خود بر ديگران، به ادب و احترام و اجابت نزديكتر خواهد بود.

امام (ع) از حقوق واجبه مردم بر عهده خود، چهار چيز را كه براى اصلاح حالشان در دو جهان مفيد بوده بيان كرده است.

اولين حقّ آنها بر امام نصيحت كردن است، نصيحت كردن وادار كردن مردمان به مكارم اخلاق است و جهت دادنشان به امورى كه براى زندگى و آخرتشان مفيدتر باشد.

دوّمين حق آنان انتظار تقسيم عادلانه بيت المال و رفاه بخشيدن به زندگى مردم است، به گونه اى كه همراه با ستم نباشد و اموال عمومى مردم، در غير موردى كه به مصلحت آنان نباشد، صرف و خرج نشود، بدان سان كه قبل از به حكومت ظاهرى رسيدن امام (ع) عمل مى شده است.

سوّمين حق تعليم و آموختن به مردم بوده، تا نادان نمانند: دليل اين كه حضرت در اين عبارت فرموده اند: «تا جاهل نمانيد» و نفرموده اند تا عالم شويد، اين است كه منّت نهادن بر آنان به از بين بردن جهل، بارزتر از بيان دانا شدن آنهاست، چنان كه اگر به شخصى گفته شود: اى جاهل، بيشتر آزرده خاطر مى شود، تا گفته شود: دانشمند نيستى.

چهارمين حقّ مردم بر امام، تربيت كردن آنها در زمينه عمل كردن به وظايفشان مى باشد، يكى از چهار حق واجب رعيّت بر عهده امام (ع) به اصلاح تن آنان مربوط مى شد. و آن تقسيم عادلانه اموال و رفاه بخشيدن به زندگى شان بود كه تصرّف غير مجاز، در آن صورت نگيرد، و در مواردى كه صلاح عموم مردم نيست به كار نرود. دو حقّ ديگر به اصلاح جانهاى آنان مربوط مى شد، كه يكى قدرت انديشه آنها را فزونى مى بخشيد، و عبارت بود از تعليم، و ديگرى نيروى عملى آنها را به منظور تربيت و بكار بستن آن، زياد مى كرد. و آن حقّ باقى مانده ديگر، ميان فايده رساندن به جسم و جان آنها، و سامان بخشيدن به زندگى شان مشترك بود شامل: نصيحت و اندرز دادن مردمان كه به منظور دست يافتن به اخلاق نيكو و سعادتمند شدن در آخرت انجام مى شد.

پس از آن كه حضرت حقوق رعيّت را نسبت به خود برشمرد، به بيان حقوق خود نسبت به ديگران پرداخته و آن را به چهار دسته تقسيم مى كند: اوّلين حق امام (ع) بر مردم، وفادارى آنهاست در بيعت با آن حضرت كه از مهمترين امور و مربوط به نظام بخشيدن كلّى به جامعه آنها بوده است.

دوّمين حق، نصيحت آن حضرت در غيبت و حضور بدين معنا كه از حضرت در حضور و غياب، دفاع كنند و اجازه بدگويى به كسى ندهند، اگر موضوع خطبه 34 نهج البلاغه بخش 3ى را مى دانند، حضورا بيان كنند، تا رفع اشكال شود، اين نظمى است كه مصلحت امام و مردم ايجاب مى كند.

سوّمين حقّ امام، اين كه، بدون سستى و سهل انگارى به نداى حضرت لبيك گويند، و به هنگامى كه آنان را براى جهاد فرا مى خواند بسيج شوند، زيرا در غير اين صورت نتيجه چيرگى دشمن بر آنهاست و در نهايت منافع بزرگى را از دست مى دهند.

چهارمين حقّ امام بر مردم، اطاعت و فرمانبردارى است به هنگامى كه دستورى صادر مى كند، روشن است كه نظام امور بدون اطاعت از فرمان رهبر استوار نمى شود.

هر شخصى با كمترين دقّت در مى يابد، كه اين امور چهارگانه، هر چند به عنوان خطبه 34 نهج البلاغه بخش 3 حقوق امام بر رعيت ذكر شده ولى خواست امام (ع) از اين حقوق تأمين منفعت و سودى بود كه به دنيا و آخرت مردم مربوط مى شد. زيرا وفا كردن آنها به بيعت، بيان كننده ملكه نفسانى آنها از عفّت و تقواى آنان بود. جلوگيرى آنها از بدگويى نسبت به امام سبب نظام بخشيدن به كار خودشان، و پذيرفتن دعوت حضرت، در حقيقت پذيرش دعوت خدا و ضامن خير و صلاح آنها بود و فرمانبردارى از دستور امام كه كلام خدا را بيان مى كرد، اطاعت فرمان خدا، و اطاعت خدا سبب ارزشمندى آنها در نزد خدا مى شد.

شرح مرحوم مغنیه

أيّها النّاس إنّ لي عليكم حقّا و لكم عليّ حقّ. فأمّا حقّكم عليّ فالنّصيحة لكم، و توفير فيئكم عليكم و تعليمكم كيلا تجهلوا و تأديبكم كيما تعلموا. و أمّا حقّي عليكم فالوفاء بالبيعة و النّصيحة في المشهد و المغيب، و الإجابة حين أدعوكم، و الطّاعة حين آمركم.

اللغة

الفي ء: هنا يقصد بيت مال المسلمين.

المعنی

(أيها الناس ان لي عليكم حقا، و لكم علي حق). الحقوق متبادلة بين الراعي و الرعية، و هذا التبادل طبيعي يرتبط بشخصية الاثنين تماما كما انه شرعي، لأن واضع الشريعة هو خالق الطبيعة. و أشار الإمام الى حق الرعية عليه بقوله: (فأما حقكم عليّ فالنصيحة لكم). الاخلاص و الصدق في القول و العمل، و العدل و الإنصاف في الحكم و التوزيع (و توفير فيئكم عليكم). الحرص على بيت المال و تنميته، و سد حاجة ذوي الحاجات (و تعليمكم كيلا تجهلوا). و إرشادكم السبيل التي أرشد اليها كتاب اللّه و سنّة نبيه، لأن جهلكم بدين الحق يبتعد بكم عن مكارم الدنيا و حسناتها، و يغريكم بأقذارها و سيئاتها (و تأديبكم كيما تعملوا). المراد بالتأديب هنا العقوبة بإقامة حدود اللّه سبحانه، و المراد بالعمل الاستقامة حيث قال في بعض ما يأتي من خطبه «و أدبتكم بسوطي فلم تستقيموا».

ثم أشار الى حق الراعي على الرعية بقوله: (و أما حقي عليكم فالوفاء بالبيعة).

و هي عقد توثيق بين الحاكم و المحكوم على أن يدبر الحاكم أمور المحكوم على أساس المصلحة، و يحفظ الأمن و النظام، و يقيم الحدود و ينفذ الأحكام.. و على كل من الطرفين أن يفي بهذا العقد، و لا يجوز فسخه بحال.

(و النصيحة في المشهد و المغيب). المراد بالنصيحة هنا الاخلاص للحاكم، و الصدق في القول و العمل أمامه و في غيابه، لا كما يفعل أرباب الطمع و التصنع، إن حضروا عنده فملائكة، و إن غابوا عنه فشياطين (و الإجابة حين أدعوكم) الى العمل من أجل حياة أفضل (و الطاعة حين آمركم). الظاهر ان عطف الطاعة على إجابة الدعوة من باب عطف التفسير، و قد يفرق بينهما في ان المراد بالطاعة الاستمرار فيها، و الثبات عليها.. و على أية حال سنعود مع الإمام (ع) الى هذا الموضوع خطبه 34 نهج البلاغه بخش 3 ان شاء اللّه تعالى.

شرح منهاج البراعة خویی

أيّها النّاس إنّ لي عليكم حقّا، و لكم عليّ حقّ، فأمّا حقّكم عليّ فالنّصيحة لكم، و توفير فيئكم عليكم، و تعليمكم، كيلا تجهلوا، و تأديبكم كيما تعلموا، و أمّا حقّي عليكم فالوفاء بالبيعة و النّصيحةفي المشهد و المغيب، و الاجابة حين أدعوكم، و الطّاعة حين آمركم.

الاعراب

قوله: كيلا نجهلوا كي إمّا تعليليّة و ان مضمرة بعدها، أو مصدريّة و اللّام مقدّرة قبلها، و مثله في الاحتمالين قوله سبحانه: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى » و قوله: كيما تعلموا كي تعليليّة و ما إمّا مصدريّة أو كافة و مثله في الاحتمالين قوله:

  • اذا أنت لم تنفع فضرّ فانّمايرجّى الفتى كيما يضرّ و ينفع

المعنی

(أيّها النّاس إنّ لي عليكم حقا) يجب عليكم القيام به (و لكم علىّ حقّ) مثله (فأمّا حقّكم) الذى (علىّ ف) أمور أربعة.

الأوّل (النّصيحة لكم) في السّر و العلانية و حثكم على محاسن الاخلاق و مكارم الآداب و ترغيبكم على ما فيه حسن الثواب في المعاش و المآب (و) الثاني (توفير فيئكم عليكم) و تفريقه فيكم بالقسط و العدل من دون حيف فيه و ميل (و)الثّالث (تعليمكم) ما فيه صلاح حالكم في المعاش و المعاد (كيلا تجهلوا و) الرابع (تأديبكم) بالآداب الشّرعية (كيما تعلموا) و تعملوا.

(و أما حقى) الذى (عليكم ف) أربعة أيضا الأوّل (الوفاء بالبيعة) الذى هو أهمّ الامور و به حصول النّظام الكلّي (و) الثاني (النصيحة) لى (في المشهد و المغيب) و الذبّ عنى في الغيبة و الحضور (و) الثّالث (الاجابة) لدعائي (حين أدعوكم) من غير تثاقل فيه و توان و فتور (و) الرّابع (الطاعة) لامرى (حين امركم) و الانتهاء عن نهيى حين انهيكم.

و غير خفىّ أنّ منفعة هذه الامور ايضا عايدة اليهم في الحقيقة إمّا في الدّنيا و إمّا في الآخرة إذ قيامهم بها يوجب انتظام الحال و حسن المآل، و مخالفتهم فيها يوجب خذلان الدّنيا و حرمان الآخرة و اختلال الحال مع شدّة النّكال.

تنبيه

قيل آكد الاسباب في تقاعد النّاس عن أمير المؤمنين أمر المال فانّه عليه السّلام لم يكن يفضل شريفا على مشروف، و لا عربيّا على عجميّ و لا يصانع الرّؤساء و امراء القبايل كما يصنع الملوك و لا يستميل أحدا إلى نفسه، و كان معاوية بخلاف ذلك فترك النّاس عليّا و التحقوا بمعاوية، فشكى عليّ عليه السّلام إلى الاشتر تخاذل اصحابه و فرار بعضهم إلى معاوية.

فقال الاشتر: يا أمير المؤمنين إنا قاتلنا أهل البصرة و أهل الكوفة و رأى النّاس واحدة، و قد اختلفوا بعد و تعادوا و ضعفت النيّة و قلّ العدد و أنت تأخذهم بالعدل و تعمل فيهم بالحقّ و تنصف الوضيع من الشّريف، فليس للشّريف عندك فضل منزلة على الوضيع، فضجّت طائفة ممّن معك إذ عموا به و اغتمّوا من العدل إذ صاروا فيه.

و رأوا صنايع معاوية عند أهل الغناء و الشّرف فتاقت أنفس النّاس إلى الدّنيا و قلّ من ليس للدّنيا بصاحب و أكثرهم يحتوي الحقّ و يشترى الباطل و يؤثر الدّنيا، فان تبذل المال يا امير المؤمنين يميل إليك أعناق الرّجال و تصفو نصيحتهم لك،و يستخلص ودّهم صنع اللّه لك يا امير المؤمنين و كبت أعدائك و فرق جمعهم و اوهن كيدهم و شتت امورهم وَ إِنَّ كُلًّا لَمَّا فقال عليّ عليه السّلام أمّا ما ذكرت من عملنا و سيرتنا بالعدل فانّ اللّه يقول: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» و أنا من أن أكون مقصّرا فيما ذكرت أخوف.

و أمّا ما ذكرت من أنّ الحقّ ثقل عليهم ففارقونا لذلك فقد علم اللّه انّهم لم يفارقونا من جور و لا لجئوا إذا فارقونا إلى عدل و لم يلتمسوا إلّا دنيا زايلة عنهم كان قد فارقوها و ليسألن يوم القيامة: الدّنيا أرادوا، أم للّه عملوا.

و أمّا ما ذكرت من بذل الأموال و اصطناع الرّجال فانّه لا يسعنا أن نؤتي امرأ من الفى ء اكثر من حقّه و قد قال اللّه سبحانه و قوله الحقّ: «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» و قد بعث اللّه محمّدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فكثّره بعد القلّة، و أعزّ فئته بعد الذّلة و إن يرد اللّه أن يولينا هذا الأمر يذلل لنا صعبه و يسهل لنا حزنه و أنا قايل من رأيك ما كان للّه عزّ و جلّ رضا و أنت من امن النّاس عندى و انصحهم لي و أوثقهم في نفسي إن شاء اللّه.

أقول: و يؤيد ذلك ما رواه الكليني في كتاب الرّوضة من الكافي عن عليّ بن إبراهيم عن محمّد بن عيسى عن يونس عن بعض أصحابه عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال انّ مولى لأمير المؤمنين سأله مالا فقال يخرج عطائى فاقاسمك هو «عطائى خ ل» فقال: لا اكتفى و خرج إلى معاوية فوصله، فكتب إلى امير المؤمنين عليه السّلام يخبره بما أصاب من المال، فكتب إليه أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه: أمّا بعد فانّ ما في يدك من المال قد كان له أهل قبلك و هو صائر إلى أهل بعدك و إنّما لك منه ما مهّدت لنفسك فاثر نفسك على صلاح ولدك، فانّما أنت جامع لاحد رجلين إمّا رجل عمل فيه بطاعة اللّه فسعد بما شقيت، و إمّا رجل عمل

فيه بمعصية اللّه فشقى بما جمعت له، و ليس من هذين أحد بأهل أن تؤثره على نفسك و لا تبرد له على ظهرك، فارج لمن مضى برحمة اللّه، وثق لمن بقى برزق اللّه.

و في الرّوضة أيضا عن عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن يعقوب بن يزيد عن محمّد بن جعفر العقبىّ رفعه قال: خطب أمير المؤمنين عليه السّلام فحمد اللّه و أثنى عليه ثمّ قال: ايّها النّاس إنّ آدم لم يلد عبدا و لا أمة، و إنّ النّاس كلّهم أحرار و لكن اللّه خوّل بعضكم فمن كان له بلاء فصبر في الخير فلا يمنّ به على اللّه جلّ و عزّ الا و حضر شي ء و نحن مسوّون فيه بين الأسود و الأحمر.

فقال مروان لطلحة و الزّبير: أراد بهذا غير كما، قال فأعطى كلّ واحد ثلاثة دنانير و أعطى رجلا من الأنصار ثلاثة دنانير، و جاء بعد غلام اسود فأعطاه ثلاثة دنانير، فقال الأنصارى يا أمير المؤمنين هذا غلام اعتقته بالامس تجعلنى و إياه سواء فقال إنّى نظرت في كتاب اللّه فلم أجد لولد إسماعيل على ولد اسحاق فضلا.

و في شرح المعتزلي عن هارون بن سعد قال قال عبد اللّه بن جعفر بن ابي طالب لعليّ عليه السّلام يا أمير المؤمنين لو أمرت لي بمعونة أو نفقة فو اللّه مالي نفقة إلّا أن أبيع دابّتي، فقال عليه السّلام: لا و اللّه ما أجد لك شيئا إلّا أن تأمر عمّك يسرق فيعطيك.

و عن عليّ بن يوسف المدايني إنّ طايفة من أصحاب علىّ مشوا إليه فقالوا: يا أمير المؤمنين اعط هذه الأموال و فضّل هؤلاء الأشراف من العرب و قريش على الموالى و العجم، و استمل من تخاف خلافه من النّاس و فراره، و إنّما قالوا له ذلك لما كان معاوية يصنع في المال.

فقال لهم أ تامرونني أن أطلب النّصر بالجور، لا و اللّه لا افعل ما طلعت شمس

و ما لاح في السّماء نجم، و اللّه لو كان المال لي لواسيت بينهم فكيف و إنّما هي اموالهم، ثمّ سكت طويلا و اجما، ثمّ قال: الأمر أسرع من ذلك قالها ثلاثا.

و يأتي رواية هذا الكلام في الكتاب إنشاء اللّه من السّيد بنحو آخر و هو المأة و السادس و العشرون من المختار في باب الخطب.

تكملة

اعلم انّ هذه الخطبة رواها المحدّث المجلسي في المجلد السّابع عشر من البحار من كتاب مطالب السؤول لمحمّد بن طلحة إلى قوله و يفعل اللّه بعد ذلك ما يشاء، و روى فقراتها الأخيرة السّيد المحدّث البحراني في كتاب غاية المرام من كتاب سليم بن قيس الهلالي في ضمن حديث طويل، و رواها المحدّث المجلسي ايضا في المجلد الثامن من البحار من كتاب سليم بن قيس الهلالي ايضا، و سيأتى نقل تلك الرّواية في التذييل الثّاني من تذييلي الكلام السّابع و الثلاثين، و رواها فيه ايضا من كتاب الغارات بزيادة و نقصان احببت روايتها هنا على ما هو دأبنا في هذا الشّرح.

فأقول في البحار من كتاب الغارات باسناده عن جندب، و من مجالس المفيد عن الكاتب عن الزّعفراني عن الثقفي عن محمّد بن إسماعيل عن زيد بن المعدّل عن يحيى بن صالح عن الحرث بن حصيرة عن أبي صادق عن جندب بن عبد اللّه الازدي قال سمعت أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السّلام يقول لأصحابه و قد استنفرهم أياما إلى الجهاد فلم ينفروا: أيّها النّاس انّى قد استنفرتكم فلم تنفروا، و نصحت لكم فلم تقبلوا، فأنتم شهود كأغياب، و صمّ ذووا أسماع، أتلو عليكم الحكمة، و أعظكم بالموعظة الحسنة، و أحثكم على جهاد عدّوكم الباغين، فما اتى على آخر منطقى حتّى أراكم متفرّقين أيادي سبا، فاذا أنا كففت عنكم عدتم إلى مجالسكم حلقا عزين تضربون الامثال و تتاشدون الاشعار، و تسألون الاخبار، قد نسيتم الاستعداد للحرب، و شغلتم قلوبكم بالاباطيل تربّت أيديكم، اغزوا القوم من قبل أن يغزوكم فو اللّه ما غزى قوم قط في عقر ديارهم إلّا ذلوا.

و ايم اللّه ما اريكم تفعلون حتّى يفعلون، و لوددت أنّى لقيتهم على نيّتي و بصيرتي فاسترحت من مقاساتكم فما أنتم إلّا كابل جمة ضلّ راعيها، فكلّما ضمّت من جانب انتشرت من جانب آخر، و اللّه لكأني بكم لو حمس الوغا و احم الباس قد انفرجتم عن عليّ بن ابي طالب انفراج الرّاس و انفراج المرأة عن قبلها.

فقام إليه أشعث بن قيس الكندى فقال له: يا أمير المؤمنين فهلّا فعلت كما فعل ابن عفان فقال عليه السّلام له: يا عرف النّار و يلك إنّ فعل ابن عفّان لمخزاة على من لا دين له و لا حجّة معه فكيف و أنا على بيّنة من ربى، الحقّ في يدي و اللّه انّ امرأ يمكّن عدوّه من نفسه يخذع لحمه و يهشم عظمه و يفري جلده و يسفك دمه لضعيف ما ضمّت عليه جوانح صدره أنت فكن كذلك إن أحببت فأما أنا فدون أن أعطى ذلك ضرب بالمشر في يطير منه فراش الهام و تطيح منه الأكفّ و المعاصم و يفعل اللّه بعد ما يشاء.

فقام أبو أيوّب الأنصارى خالد بن زيد صاحب منزل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فقال:

أيّها الناس إنّ أمير المؤمنين قد أسمع من كانت له اذن واعية و قلب حفيظ، إنّ اللّه قد اكرمكم بكرامة لم تقبلوها حقّ قبولها، إنّه نزل بين أظهركم ابن عمّ نبيّكم و سيّد المسلمين من بعده يفقهكم في الدّين و يدعوكم إلى جهاد المحلسين. فكانّكم صمّ لا يسمعون أو على قلوبكم غلف مطبوع عليها فانتم لا تعقلون، أفلا نستحيون عباد اللّه أ ليس انما عهدكم بالجور و العدوان أمس قد شمل البلاء و شاع في البلاد قد دحق محروم و ملطوم وجهه و موطاء بطنه و يلقى بالعراء تسفى عليه الأعاصير لا يكنه من الحرّ و القرّ و صهر الشّمس و الضّح إلا الأثواب الهامدة و بيوت الشّعر البالية.

حتّى جائكم اللّه بأمير المؤمنين عليه السّلام فصدع بالحق و نشر العدل و عمل بما في الكتاب، يا قوم فاشكروا نعمة اللّه عليكم و لا تولّوا مدبرين، و لا تكونوا كالذين قالوا سمعنا و هم لا يسمعون، اشحذوا السّيوف، و استعدّوا لجهاد عدوّكم، فاذا دعيتم فأجيبوا، و إذا امرتم فاسمعوا و أطيعوا، و ما قلتم فليكن ما اضمرتم عليه تكونوا بذلك من الصّادقين.

شرح لاهیجی

ايّها النّاس انّ لى عليكم حقّا و لكم علىّ حقّ فامّا حقّكم علىّ فالنّصيحة لكم و توفير فيئكم عليكم و تعليمكم كيلا تجهلوا و تاديبكم كيما تعلموا و امّا حقّى عليكم فالوفاء بالبيعة و النّصيحة فى المشهد و المغيب و الاجابة حين ادعوكم و الطّاعة حين امركم يعنى اى مردمان بتحقيق كه مراست بر شما حقّ عظيمى و شما راست بر من حقّى و امّا حقّ شما بر من پس نصيحت شما است و زياده كردن غنيمت و مواجب شما است و ياد دادن شما است طريقه محاربه را از براى آن كه شايد ندانسته باشيد و ادب دادن شما است تا ياد بگيرد امّا حق من بر شما پس وفاء به بيعت و نصيحت است در حضور و غياب من و اجابت كردن خواندن منست شما را و اطاعت كردن شما است زمانى كه مأمور كنم بامرى شما را

شرح ابن ابی الحدید

أَيُّهَا النَّاسُ- إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ- فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ- وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ- وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا- وَ أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ- وَ النَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيبِ- وَ الْإِجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ وَ الطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُمْمناقب علي و ذكر طرف من أخباره في عدله و زهده

روى علي بن محمد بن أبي سيف المدائني- عن فضيل بن الجعد- قال آكد الأسباب في تقاعد العرب- عن أمير المؤمنين ع أمر المال- فإنه لم يكن يفضل شريفا على مشروف- و لا عربيا على عجمي- و لا يصانع الرؤساء و أمراء القبائل- كما يصنع الملوك- و لا يستميل أحدا إلى نفسه- و كان معاوية بخلاف ذلك- فترك الناس عليا و التحقوا بمعاوية- فشكا علي ع إلى الأشتر تخاذل أصحابه- و فرار بعضهم إلى معاوية- فقال الأشتر يا أمير المؤمنين- إنا قاتلنا أهل البصرة- بأهل البصرة و أهل الكوفة- و رأي الناس واحد و قد اختلفوا بعد- و تعادوا و ضعفت النية- و قل العدد و أنت تأخذهم بالعدل- و تعمل فيهم بالحق- و تنصف الوضيع من الشريف- فليس للشريف عندك فضل منزلة على الوضيع- فضجت طائفة ممن معك- من الحق إذ عموا به- و اغتموا من العدل إذ صاروا فيه- و رأوا صنائع معاوية عند أهل الغناء و الشرف- فتاقت أنفس الناس إلى الدنيا- و قل من ليس للدنيا بصاحب- و أكثرهم يجتوي الحق و يشتري الباطل- و يؤثر الدنيا فإن تبذل المال يا أمير المؤمنين- تمل إليك أعناق الرجال- و تصف نصيحتهم لك- و تستخلص ودهم- صنع الله لك يا أمير المؤمنين- و كبت أعداءك و فض جمعهم- و أوهن كيدهم و شتت أمورهم- إنه بما يعملون خبير-

فقال علي ع:

أما ما ذكرت من عملنا و سيرتنا بالعدل- فإن الله عز و جل يقول- مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها- وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ- و أنا من أن أكون مقصرا فيما ذكرت أخوف- و أما ما ذكرت من أن الحق ثقل عليهم- ففارقونا لذلك- فقد علم الله أنهم لم يفارقونا من جور- و لا لجئوا إذ فارقونا إلى عدل- و لم يلتمسوا إلا دنيا زائلة عنهم كأن قد فارقوها- و ليسألن يوم القيامة- أ للدنيا أرادوا أم لله عملوا- و أما ما ذكرت- من بذل الأموال و اصطناع الرجال- فإنه لا يسعنا أن نؤتي امرأ من الفي ء أكثر من حقه- و قد قال الله سبحانه و تعالى و قوله الحق- كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ- وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ- و قد بعث الله محمدا ص وحده- فكثره بعد القلة و أعز فئته بعد الذلة- و إن يرد الله أن يولينا هذا الأمر يذلل لنا صعبه- و يسهل لنا حزنه- و أنا قابل من رأيك ما كان لله عز و جل رضا- و أنت من آمن الناس عندي- و أنصحهم لي و أوثقهم في نفسي إن شاء الله

- . و ذكر الشعبي- قال دخلت الرحبة بالكوفة- و أنا غلام في غلمان- فإذا أنا بعلي ع قائما على صبرتين من ذهب و فضة- و معه مخفقة و هو يطرد الناس بمخفقته- ثم يرجع إلى المال فيقسمه بين الناس- حتى لم يبق منه شي ء- ثم انصرف و لم يحمل إلى بيته قليلا و لا كثيرا- فرجعت إلى أبي فقلت له- لقد رأيت اليوم خير الناس أو أحمق الناس- قال من هو يا بني- قلت علي بن أبي طالب أمير المؤمنين- رأيته يصنع كذا فقصصت عليه فبكى- و قال يا بني بل رأيت خير الناس- .

و روى محمد بن فضيل عن هارون بن عنترة عن زاذان قال انطلقت مع قنبر غلام علي ع- فإذا هو يقول قم يا أمير المؤمنين- فقد خبأت لك خبيئا- قال و ما هو ويحك- قال قم معي فانطلق به إلى بيته- و إذا بغرارة مملوءة من جامات ذهبا و فضة- فقال يا أمير المؤمنين- رأيتك لا تترك شيئا إلا قسمته- فادخرت لك هذا من بيت المال- فقال علي ع- ويحك يا قنبر- لقد أحببت أن تدخل بيتي نارا عظيمة- ثم سل سيفه و ضربه ضربات كثيرة- فانتثرت من بين إناء مقطوع نصفه- و آخر ثلثه و نحو ذلك- ثم دعا بالناس فقال اقسموه بالحصص- ثم قام إلى بيت المال- فقسم ما وجد فيه- ثم رأى في البيت إبرا و مسال- فقال و لتقسموا هذا- فقالوا لا حاجة لنا فيه- و قد كان علي ع- يأخذ من كل عامل مما يعمل فضحك- و قال ليؤخذن شره مع خيره

- . و روى عبد الرحمن بن عجلان- قال كان علي ع يقسم بين الناس- الأبزار و الحرف و الكمون و كذا و كذا- .

و روى مجمع التيمي قال كان علي ع يكنس بيت المال كل جمعة- و يصلي فيه ركعتين- و يقول ليشهد لي يوم القيامة

و روى بكر بن عيسى عن عاصم بن كليب الجرمي عن أبيه قال شهدت عليا ع و قد جاءه مال من الجبل- فقام و قمنا معه و جاء الناس يزدحمون- فأخذ حبالا فوصلها بيده- و عقد بعضها إلى بعض- ثم أدارها حول المال- و قال لا أحل لأحد أن يجاوز هذا الحبل- قال فقعد الناس كلهم من وراء الحبل- و دخل هو فقال أين رءوس الأسباع- و كانت الكوفة يومئذ أسباعا- فجعلوا يحملون هذه الجوالق إلى هذه الجوالق- و هذا إلى هذا- حتى استوت القسمة سبعة أجزاء- و وجد مع المتاع رغيف- فقال اكسروه سبع كسر- و ضعوا على كل جزء كسرة- ثم قال

  • هذا جناي و خياره فيهإذ كل جان يده إلى فيه

- . ثم أقرع عليها و دفعها إلى رءوس الأسباع- فجعل كل رجل منهم يدعو قومه- فيحملون الجواليق

و روى مجمع عن أبي رجاء قال أخرج علي ع سيفا إلى السوق- فقال من يشتري مني هذا- فو الذي نفس علي بيده- لو كان عندي ثمن إزار ما بعته- فقلت له أنا أبيعك إزارا- و أنسئك ثمنه إلى عطائك- فدفعت إليه إزارا إلى عطائه- فلما قبض عطاءه دفع إلي ثمن الإزار

و روى هارون بن سعيد قال قال عبد الله بن جعفر بن أبي طالب لعلي ع- يا أمير المؤمنين لو أمرت لي بمعونة أو نفقة- فو الله ما لي نفقة إلا أن أبيع دابتي- فقال لا و الله ما أجد لك شيئا- إلا أن تأمر عمك أن يسرق فيعطيك

و روى بكر بن عيسى قال كان علي ع يقول يا أهل الكوفة إذا أنا خرجت من عندكم- بغير راحلتي و رحلي و غلامي فلان فأنا خائن- فكانت نفقته تأتيه من غلته بالمدينة بينبع- و كان يطعم الناس منها الخبز و اللحم- و يأكل هو الثريد بالزيت

و روى أبو إسحاق الهمداني أن امرأتين أتتا عليا ع- إحداهما من العرب و الأخرى من الموالي- فسألتاه فدفع إليهما دراهم و طعاما بالسواء- فقالت إحداهما- إني امرأة من العرب و هذه من العجم- فقال إني و الله لا أجد لبني إسماعيل في هذا الفي ء- فضلا على بني إسحاق

و روى معاوية بن عمار عن جعفر بن محمد ع قال ما اعتلج على علي ع أمران في ذات الله- إلا أخذ بأشدهما- و لقد علمتم أنه كان يأكل يا أهل الكوفة- عندكم من ماله بالمدينة- و أن كان ليأخذ السويق فيجعله في جراب- و يختم عليه مخافة أن يزاد عليه من غيره- و من كان أزهد في الدنيا من علي ع

و روى النضر بن منصور عن عقبة بن علقمة قال دخلت على علي ع فإذا بين يديه لبن حامض- آذتني حموضته و كسر يابسة- فقلت يا أمير المؤمنين أ تأكل مثل هذا- فقال لي يا أبا الجنوب- كان رسول الله يأكل أيبس من هذا- و يلبس أخشن من هذا- و أشار إلى ثيابه- فإن أنا لم آخذ بما أخذ به خفت ألا ألحق به

و روى عمران بن مسلمة عن سويد بن علقمة قال دخلت على علي ع بالكوفة- فإذا بين يديه قعب لبن- أجد ريحه من شدة حموضته- و في يده رغيف- ترى قشار الشعير على وجهه و هو يكسره- و يستعين أحيانا بركبته- و إذا جاريته فضة قائمة على رأسه- فقلت يا فضة- أ ما تتقون الله في هذا الشيخ- أ لا نخلتم دقيقه فقالت- إنا نكره أن نؤجر و يأثم- نحن قد أخذ علينا ألا ننخل له دقيقا ما صحبناه- قال و علي ع لا يسمع ما تقول- فالتفت إليها فقال ما تقولين- قالت سله فقال لي- ما قلت لها قال فقلت إني قلت لها- لو نخلتم دقيقه فبكى ثم قال- بأبي و أمي من لم يشبع ثلاثا متوالية- من خبز بر حتى فارق الدنيا- و لم ينخل دقيقه- قال يعني رسول الله ص و روى يوسف بن يعقوب عن صالح بياع الأكسية أن جدته لقيت عليا ع بالكوفة- و معه تمر يحمله فسلمت عليه- و قالت له أعطني يا أمير المؤمنين هذا التمر- أحمله عنك إلى بيتك- فقال أبو العيال أحق بحمله- قالت ثم قال لي أ لا تأكلين منه- فقلت لا أريد- قالت فانطلق به إلى منزله- ثم رجع مرتديا بتلك الشملة- و فيها قشور التمر فصلى بالناس فيها الجمعة

و روى محمد بن فضيل بن غزوان قال قيل لعلي ع كم تتصدق- كم تخرج مالك أ لا تمسك- قال إني و الله لو أعلم أن الله تعالى- قبل مني فرضا واحدا لأمسكت- و لكني و الله ما أدري- أ قبل مني سبحانه شيئا أم لا

روى عنبسة العابد عن عبد الله بن الحسين بن الحسن قال أعتق علي ع في حياة رسول الله ص- ألف مملوك مما مجلت يداه- و عرق جبينه و لقد ولي الخلافة و أتته الأموال- فما كان حلواه إلا التمر و لا ثيابه إلا الكرابيس

و روى العوام بن حوشب عن أبي صادق قال تزوج علي ع ليلى بنت مسعود النهشلية- فضربت له في داره حجلة فجاء فهتكها- و قال حسب أهل علي ما هم فيه

و روى حاتم بن إسماعيل المدني عن جعفر بن محمد ع قال ابتاع علي ع في خلافته قميصا سملا بأربعة دراهم- ثم دعا الخياط فمد كم القميص- و أمره بقطع ما جاوز الأصابع

- . و إنما ذكرنا هذه الأخبار و الروايات- و إن كانت خارجة عن مقصد الفصل- لأن الحال اقتضى ذكرها- من حيث أردنا أن نبين أن أمير المؤمنين ع- لم يكن يذهب في خلافته- مذهب الملوك الذين يصانعون بالأموال- و يصرفونها في مصالح ملكهم و ملاذ أنفسهم- و أنه لم يكن من أهل الدنيا- و إنما كان رجلا متألها صاحب حق- لا يريد بالله و رسوله بدلا- . و

روى علي بن محمد بن أبي يوسف المدائني أن طائفة من أصحاب علي ع مشوا إليه- فقالوا يا أمير المؤمنين أعط هذه الأموال- و فضل هؤلاء الأشراف من العرب و قريش- على الموالي و العجم- و استمل من تخاف خلافه من الناس و فراره- و إنما قالوا له ذلك لما كان معاوية يصنع في المال- فقال لهم أ تأمرونني أن أطلب النصر بالجور- لا و الله لا أفعل ما طلعت شمس- و ما لاح في السماء نجم- و الله لو كان المال لي لواسيت بينهم- فكيف و إنما هي أموالهم- ثم سكت طويلا واجما- ثم قال الأمر أسرع من ذلك قالها ثلاثا

شرح نهج البلاغه منظوم

ايّها النّاس انّ لى عليكم حقّا، و لكم علىّ حقّ: فامّا حقّكم علىّ فالنّصيحة لكم، و توفير فيئكم عليكم، و تعليمكم كيلا تجهلوا، و تاديبكم كيما تعلّموا، و امّا حقّى عليكم فالوفاء بالبيعة، والنّصيحة فى المشهد و المغيب، و الإجابة حين ادعوكم، و الطّاعة حين امركم.

ترجمه

اى گروه مردمان مرا بر شما حقّى و شما را بر من حقّى است امّا حقّ شما بر من آنست كه شما را پند داده و و مواجبتان را زياد بكنم و (كتاب و سنّت را هم) تعليم شما نمايم تا نادان نمايند شما را ادب آموزم تا عالم و دانا شويد امّا حقّى كه من بر شما دارم وفاى بعهد و بيعت و نصيحت در حضور و غيبت است هر وقت شما را بخوانم بايد اجابت كنيد و هر موقع بشما فرمان دهم بايستى اطاعت نمائيد.

نظم

  • يكى حقّى شما داريد بر منيكى از من شماها را بگردن
  • بمن حق شما اندرز و پند استنگهدارى شما را از گزند است
  • شما را سوى حق بايد من آرمزهر رجس و بديتان باز دارم
  • خراج كشور و هم اهل جزيتكنم قسمت ميانتان بالسّويّت
  • كنم تعليمتان آداب اسلامنماند از شما كس تا كه بد نام
  • بخوى نيكتان سازم مؤدّبز زشتيهايتان پاك و مهذّب
  • كه تا گرديد جمله اهل دانشبراه حق رويد از روى بينش
  • ولى آن حق كه از من هست لازمبگردنتان چنان دين ملازم
  • نيفكندن خلل در كار بيعتبمن يارى نمودن از محبّت
  • بپاى عهد محكم ايستادنبه ستوارى به پيمان دل نهادن
  • اوامر را اطاعت كردن از جانبه سختى دل نهادن چست و آسان
  • چو پروانه بگردم چرخ خوردنز نور شمع علمم بهره بردن
  • نداهاى مرا لبّيك گفتنسخنهايم بگوش دل شنفتن
  • ميانمان رشته اينسان گر كه محكمشود گردد جهان چون باغ خرّم
  • نهال دوستى عشق آورد بارحيات جاودان گردد پديدار

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

خطبه 236 نهج البلاغه : ياد مشكلات هجرت

خطبه 236 نهج البلاغه موضوع "ياد مشكلات هجرت" را مطرح می کند.
No image

خطبه 237 نهج البلاغه : سفارش به نيكوكارى

خطبه 237 نهج البلاغه موضوع "سفارش به نيكوكارى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 : وصف شاميان

خطبه 238 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف شاميان" را مطرح می کند.
No image

خطبه 240 نهج البلاغه : نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان

خطبه 240 نهج البلاغه موضوع "نكوهش از موضع گيرى‏ هاى نارواى عثمان" را بررسی می کند.
No image

خطبه 241 نهج البلاغه : تشويق براى جهاد

خطبه 241 نهج البلاغه به موضوع "تشويق براى جهاد" می پردازد.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 109 نهج البلاغه بخش 6 : وصف رستاخيز و زنده شدن دوباره

خطبه 109 نهج البلاغه بخش 6 موضوع "وصف رستاخيز و زنده شدن دوباره" را بیان می کند.
No image

خطبه 108 نهج البلاغه بخش 2 : وصف پيامبر اسلام (صلى‏ الله ‏عليه ‏وآله ‏وسلم)

خطبه 108 نهج البلاغه بخش 2 موضوع "وصف پيامبر اسلام (صلى‏ الله ‏عليه ‏وآله ‏وسلم)" را بیان می کند.
Powered by TayaCMS