عن النبی صلی الله علیه وسلم، قال:می فرماید: "إِنَّ أَحَبَّکُمْ إِلَینَا وَ أَقْرَبَکُمْ مِنَّا فِی الْآخِرَه أَحْسَنُکُمْ أَخْلَاقاً"(1)هرکس خوش اخلاق تر است به پیامبر و ائمه نزدیک تر است، هرکس بداخلاق تر است، به بدهای عالم نزدیک تر است. پیامبر ما چهل سال به طور عادی در بین مردم زندگی کردند، کسی از پیامبر یک نمره منفی نداشت. بیست و سه سال دوران پیامبریش بود. فرموده اند: "إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق"(2). یعنی فقط و فقط من مبعوث شدم کرامت های اخلاقی را به اتمام برسانم. پیامبر ما پیامبر اخلاق است. "فَبِما رَحْمَه مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ"(3). ای پیامبر یک رحمتی، مهربانی از خدا در تو قرار دادیم، نرم شدی، ملایم شدی. ای پیامبر اگر تو خشن بودی، تند بودی، همه از دورت پراکنده می شدند. یک نفر مسلمان نمی شد. ما مدیون اخلاق پیامبریم.
واقعاً حلم پیامبر، صبر پیامبر، مدارای پیامبر، تحمل پیامبر، خیلی فوق العاده بود. یک عرب بیابانی، جاهل که بدنش بو می داد، می آمد پشت دیوار اسم پیامبر را می برد. مثل این که مثلاً پسرخاله اش را صدا می زند. خیلی راحت. اما پیامبر عصبانی و تند نمی شدند. به قدری در پیامبر را محکم می زدند مثل این که می خواستند در را از جا بکنند. آیه نازل شد که داد نزنید، فریاد نزنید، پیامبر را به اسم صدا نزنید."یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی"(4)بالاتر از کلام پیامبر داد و فریاد نزنید. پیامبر ما از عربی که بی فرهنگ بود، جاهل بود، نادان بود، بدنش آلوده، می آمد، پیامبر با آغوش باز ازش پذیرایی می کردند. پیامبری که جبرئیل و فرشته ها آنجا راه ندارند. اجازه می گیرند، ملک الموت اجازه گرفت وارد شد. همه انبیاء، همه امامان دست بسته پیامبرند. اما این پیامبر در مقابل یک بنده جاهل چقدر ملایم است. می آمد با پیامبر صحبت می کرد بعد می گفت آقا من خسته ام. الله اکبر! سرش را روی زانوی پیامبر می گذاشت پایش را دراز می کرد می خوابید.
ما حدیث داریم: امام جماعت باید مأموم ها را دوست داشته باشد مهربان باشد. مردم هم آقا را دوست داشته باشند. سخنران باید شما ها را دوست داشته باشد، دلسوز شما باشد. شما هم سخنران را دوست داشته باشید، و الا آن روضه و سخنرانی بدرد نمی خورد. امام و مأموم اگر همدیگر را دوست نداشته باشند نمازشان از سقف مسجد بالا نمی رود.
مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله علیه، اگر کسی هر چقدر هم تلاش می کرد، تندش کند، عصبانیش کند نرم و ملایم بود، عصبانی نمی شد.
مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء از علمای بزرگ و از مراجع تقلید بود. یک روز می خواست به مسجد برود، یک سید فقیر مستحق گرفتاری بر اثر تنگی و فشار مشکلات به آقا می گوید: کمکم کن. آقا می گوید: باشد چشم؛ اما الآن پول همراهم نیست. وعده می دهد که مثلا بیا دفترم بدهم. می گوید: آقا چرا حق مرا نمی دهید؟ با آقا تند می شود، تف به صورت آقا می کند. آب دهان به صورت یک مرجع تقلید، خیلی جسارت بزرگی است. آب دهان سید را مالید به صورتش، گفت تبرک است. گفت: انشاء الله بعد از نماز بیا مسجد، من بعد از نماز مشکلت را حل می کنم. ببخشید من پول همراهم نبود به شما بدهم.آقا آب دهان انداختند، بعد از نماز آیت الله کاشف الغطاء بلند شد، گفت: مردم من امروز یک تقاضا از شما دارم. این آقا سید است، اولاد پیامبر است، من می خواهم پیش جدش آبرو پیدا کنم. هرکس آبروی شیخ جعفر را می خواهد کمک کند ما به این آقا یک هدایایی بدهیم.خود آیت الله در صف ها گشت، یک پول حسابی جمع کرد. آورد به این سید گفت آقا مرا ببخشید، مرا حلال کنید، من نتوانستم زود به شما برسانم. از او عذرخواهی کرد، پولها را بهش داد.
"فَقَدْ کَادَ الْحَلِیمُ أَنْ یکُونَ نَبِیاً"(5).امیر المؤمنین سلام الله علیه می فرماید: آدمی که حلیم است نزدیک است که به مقام نبوت برسد.
مرحوم آیت الله بروجردی اخلاقش عجیب بود. می گویند: یک موقع ایشان به یک طلبه کمی تند شدند. بعد از درس سوار درشکه شدند، منزل آن طلبه رفتند. و از دل آن طلبه در آوردند. آیت الله بروجردی تک مرجع بوده، یعنی تمام شیعیان دنیا از ایشان تقلید می کردند. امام ، آیت الله گلپایگانی، مراجع، درس ایشان می رفتند. نوشته اند: آیت الله بروجردی برای اینکه عصبانی نشوند نذر کردند. که اگر من عصبانی شدم، یک سال روزه بگیرم. مرجع تقلید بود.نذر شرعی بکنی واجب می شود. غیر ماه رمضان که ماه خداست، عید قربان و عید فطر هم که روزه گرفتنش حرام است، حدود یازده ماه دیگر باید روزه بگیرد.
کسانی که وسواس دارند نذر کنند اگر مثلا وضو و نماز را تکرار کردی یعنی وسواس پیدا کردی مقداری پول به فقیر بدهی. دیگر تکرار نمی کنی.
عرب بیابانی می آید سرش را می گذارد روی زانوی پیامبر، پاهایش را دراز می کند. ای پیامبر، اسم پیامبر را هم می آورده، برای من قصه بگو. حضرت شروع به قصه گفتن، کردند. قصه پیامبران، قصه انبیاء، این خرده خرده، جای خوب، سر روی زانوی پیامبر خوابش برد. هوا گرم است، پیامبر باد می زند که این اذیت نشود. این پیامبر است که اسمش کنار خداست. این پیامبر است که دنیا را دارد می گیرد. آنوقت خدا لعنت کند کسانی را که می گویند: این پیامبر خشن بوده. وقتی که شمشیر آوردند، بکشند دفاع می کند. این دفاع که خشونت نیست. شما جنگ های پیامبر را بررسی بکنید. تمام جنگ ها حمله به پیامبر بود.
از حضرت زهرا علیها السلام سؤال کردند که بهترین مردها چه کسانی هستند؟ فرمودند: "خیارکم ألینکم مناکبه و أکرمهم لنسائهم"(6). بهترین مردها آنهایی هستند که نرم ترند، ملایم ترند، خوش اخلاق ترند. و نسبت به همسرانشان از همه بیشتر احترام می گذارند. اینها بهترین مرد ها هستند. پیامبر ما مکتبش اخلاق خوب بوده، اهل بیت مکتب"شان مهربانی بوده، اخلاق بوده، رحمت بوده است.
پیامبر ما در موقع شهادتشان آن لحظه های آخر. نزدیک است روح از بدنشان مفارقت کند، جدا شود. جبرئیل آمد گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله درهای آسمان باز است، فرشتگان به استقبال آمده اند بهشت را آماده کرده ایم برای اینکه شما تشریف بیاورید. آمادگی دارید که عزرائیل قبض روح بکند؟
حضرت فرمودند: این خبرها دل مرا شاد نمی کند. به من بگویید که برای گناه کاران امت من چه بشارتی آورده اید؟
من غصه گنهکاران امتم را می خورم. جبرئیل عرض کرد: خدای متعال شفاعت مطلق را در اختیار شما گذاشته. "وَ لَسَوْفَ یعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی"(7). خدا می فرماید: به خاطر تو به قدری می بخشم تا راضی شوی.هر کس را شفاعت بکنی من قبول دارم. پیامبر ما رحمه للعالمین است.
روز قیامت وقتی هول جهنم ظاهر می شود همه به زانو در می آیند، حتی پیامبرانی مثل حضرت یعقوب یوسفش را فراموش می کند. حضرت ابراهیم فرزندش را فراموش می کند. همه وا نفسا وانفسا می گویند. خدایا به فریاد ما برس. خدا ما را نجات بده. جان همه ما به قربان آن پیامبری که در اوج فشار قیامت می فرماید: وا امتا وا امتا وا امتا. خدا به داد امت من برس. خدایا امت مرا دریاب.آیا می شود این پیامبر را دوست نداشت؟ می شود اهل بیتش را دوست نداشت؟
خدا منافقین کوردل را لعنت کند. سه روز جنازه پیامبر روی زمین ماند. مرحوم سید بن طاووس، و مرحوم علامه امینی معتقدند که جنایاتی که بر حضرت زهرا، و حمله به خانه و کشتن فرزندش در همین سه روز انجام شد. بدن رسول الله صلی الله علیه و آله خانه بغلی روی زمین بود. به خانه وحی و خانه دخترش حمله کردند
چه نیکو با تو همدردی نمودند که با آتش در بیتت گشودند
سرایت جنت ای خاکم به دیده بهشت و شعله آتش که دیده
که دیده حور در آتش بسوزد که دیده باغ جنت برفروزد
فاطمه (صلی الله علیها)جان:
گمانم مرتضی شد کشته آن رزو که بشنید از تو آن فریاد جانسوز
معمولا کسی مصیبت می بیند، دستور اسلام این است، غذا درست کنید، در خانه اش ببرید. تسلیت بگویید احترام بگذارید. اما هنوز بدن پیامبر روی زمین است.دیدند دود از خانه زهرا بلند شده. مگر اینها مصیبت زده نیستند، مگر مشغول تهیه غذا شدند، اما وقتی بیایند ببینند در خانه علی صلی الله علیه و زهرا صلی الله علیها را آتش زده اند، خدا لعنت کند منافقین را، عوض این که دلداری و تسلی بدهند آن جنایت را انجام دادند.
امیرالمؤمنین صلی الله علیه طبق وصیت خدا و پیامبر خدا مأمور به صبر بود. آمدند دیدند بی بی در خانه را باز نمی کند. همین روزها بوده که این جنایت انجام شده. هرچه کردند دیدند بی بی مقاومت می کند. نانجیب جسارت می کرد. یک وقت ناله زهرا صلی الله علیها بین در و دیوار بلند شد. صدا زدند بابا جان برخیز ببین با حبیبه ات چه کار دارند می کنند. همه گرفتارها در مشکلات مولا علی صلی الله علیه را صدا می زنند. امیرالمؤمنین در خانه است ولی خانم مولا را صدا نزد. شرم و حیا کرد. صدا زد فضه مرا دریاب. به خدا محسنم را کشتند.
کشته شد محسن و آنان که تماشا کردند سند تیر به اصغر زدن امضا کردند
لاحول ولاقوه الا بالله