خصوصیات منحصر به فرد پیامبر(ص) (15)

خصوصیات منحصر به فرد پیامبر(ص) (15)

وظایف ما در برابر پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله وسلّم)

پیامبر اسلام در قرآن با چه ویژگی هایی معرفی شده است؟

بیت المال و سیره رسول اکرم در اداره و محافظت از آن

کسانی که پیامبر رحمت، آنان را لعن کرده است

ودیعه پیامبر (ص): کتاب خدا و عترت

عظمت و اخلاص وجود مقدس رسول الله(ص)

القاب پیامبر گرامی اسلام

اهداف بعثت پیامبر اکرم (ص)

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، واسطه ی فیض الهی

گستره شفاعت پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم

وظایف ما در برابر پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله وسلّم)

وظایف ما در برابر پیامبر اسلام(صل الله علیه و آله وسلّم)

بسم الله الرحمن الرحیم

"الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی"

انبیاء یک صفات عمومی دارند. مثلاً همه آنها معصوم هستند. همه آنها بهترین فرد زمان خود هستند، یک کمالاتی برای همه انبیاء است. اما یک چیزهایی پیغمبر ما خصوصی دارد. در این جلسه می خواهیم وظیفه ما نسبت به پیغمبر را هم بگوییم.

1- ویژگی ها و امتیازات پیامبر اسلام

پیغمبری که نام و نشانش در تورات و انجیل آمده است. "مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجیل" (اعراف/157)، پیغمبری که آخرین پیغمبر است. "خاتَمَ النَّبِیِّین" (احزاب/40)، پیغمبری که به معراج رفت، "أَسْری بِعَبْدِه" (اسرا/1)، پیغمبری که خدا به او می گوید: "فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً" (نساء/113) فضل خدا نسبت به تو بزرگ است. این کلمه را برای پیغمبرهای دیگر نگفته است. پیغمبری که خدا به او می گوید:"وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ" (قلم/4) درباره هیچ پیغمبری این تعبیر را نکرده است. تنها پیغمبری است که می گوید: "ثمُ َّ دَنَا فَتَدَلیَ، فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینْ ِ أَوْ أَدْنیَ" (نجم/8 و9) نزدیک ترین مقام قرب را به خداوند دارد.

تنها پیغمبری است که خدا به او می گوید: "وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ" (شرح/4) تنها پیغمبری است که می گوید: مکتب تو کره ی زمین را فرا خواهد گرفت. خداوند سه مرتبه در قرآن، سفارش کرده، فرمود: اسلام کره ی زمین را خواهد گرفت. اسلام کره ی زمین را خواهد گرفت. اسلام کره ی زمین را خواهد گرفت. "لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّه" (توبه/33) این تعبیر را برای هیچ پیغمبری نگفته است.

تنها پیغمبری است که خداوند دائماً و فرشته ها دائماً بر او صلوات می فرستند. "إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ" (احزاب/56) خدا و فرشته ها، "یُصَلُّون" فعل مضارع است. صَلّی، یُصَلّی، فعل مضارع برای استمرار است. خدا و فرشته ها دائماً "یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ" بعد بخشنامه کرده که "یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا" شما هم "صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً" (صلوات حضار)

تنها پیغمبری است که عضو عضوش معصوم است. چشم پیغمبر معصوم است. "ما زاغَ الْبَصَر" (نجم/17)، زبان پیغمبر معصوم است. "وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی" (نجم/3)، قلب پیغمبر معصوم است "ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی" (نجم/11)، تنها پیغمبری است که عضو عضوش در قرآن آمده است. "وَجْهَک"، "أَقِمْ وَجْهَک" (یونس/105) صورتت، "أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ" (شرح/1) سینه ی تو، "الَّذی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ" (شرح/3) کمر تو، "وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ" (اسرا/29) دست تو، "لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ" (حجر/88) چشم های تو، "بِلِسانِک" (مریم/97) زبان تو، "عُنُقِک" (اسرا/29) گردن تو، "ثِیابَک" (مدثر/4) لباس تو، "قَرْیَتِکَ" (محمد/13)، "نِساءکَ"، "بَناتِک" (احزاب/59) کل هستی را خدا یک "رب" خرجش کرده است. "بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب" (معارج/40) به شخص پیغمبر که می رسد، بیش از 240 بار می گوید: "رَبُّکَ" کل مشارق و مغارب یک رب دارد. "بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب" ولی به شخص پیغمبر بیش از 240 بار می گوید: "رَبُّکَ". من پروردگار تو هستم.

تنها پیغمبری است که می گوید: "إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً" (فتح/1)

اما امروز در این جلسه می خواهیم چه بگوییم. موضوع بحث این است. وظیفه ی ما در برابر پیغمبر.

2- ایمان به پیامبر و تسلیم بودن در برابر دستوراتش

اول ایمان،

هرچه پیغمبرفرمود باید اطاعت کنیم. گاهی وقت ها می پرسند که این حکم دینی را کجای قرآن نوشته است. اصلاً در قرآن ننوشته باشد. وقتی خدا در قرآن گفته، "ما آتاکُمُ الرَّسُولُ"، "ما" آنچه، "آتاکُمُ" برای شما آورده است. "ما آتاکُمُ الرَّسُولُ"، هرچه رسول برای شما آورده، "فَخُذُوهُ" بگیرید. چانه هم نزنید. "وَ ما نَهاکُمْ" هرچه را پیغمبر نهی کرده، "وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا" (حشر/7) هرچه گفته انجام ندهید، انجام ندهید. هرچه گفته انجام بدهید، انجام بدهید. خلاص! و لذا خیلی چیزها در قرآن نیست ولی در سخن پیامبر هست.

آمد گفت: اسم علی کجای قرآن است؟ به او گفتم: اسم ابوبکر کجای قرآن است؟ بنا نیست اسم باشد. می گوید: رهبر شما همان است که در رکوع انگشتر داد. برو ببین چه کسی داد! اگر رهبر معظم گفت: به فلانی رأی بدهید. این خیلی جالب نیست. باید بگوید: به کسی رأی بدهید که چنین است، چنین است، چنین است. خودت برو پیدا کن. معیار بدهیم خود مردم بروند انتخاب کنند. "إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ" (مائده/55)، "اِنَّما" یعنی فط، فقط ولی شما آن کسی است که در رکوع انگشتر داد. بروید ببینید چه کسی داد. لازم نیست اسم باشد.

کجای قرآن نوشته نماز صبح دو رکعت است؟ کجای قرآن نوشته طواف هفت مرتبه؟ قرآن یک کلیاتی را گفته است. ده ها هزار حدیث ذیل آیات است. به پزشک مراجعه کنید. اما دیگر پزشک چه کسی باشد؟ پزشک چه نسخه ای بدهد؟ چطور با این نسخه برخورد کنیم؟ آنها را دیگر " وظیفه ی ما ایمان به پیامبر است.

بعد هم می گوید اگر ایمان هست، باید تسلیم باشد. آخر گاهی وقت ها آدم ایمان دارد ولی تسلیم نیست. می گوید: خیلی خوب، باشد. دیگر حالا چاره چیست؟ نه، "وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً" (نساء/65) یعنی ایمان عاشقانه، آگاهانه، متواضعانه، و الا دو نفر سر کشاورزی دعوا کردند، گفتند: نزد پیغمبر برویم. رفتند گفتند: ما دو تا دعوایمان شده، حق با چه کسی است؟ پیغمبر حرف ها را گوش داد و فرمود: حق با ایشان است. طرف دیگر گفت: بله، باید بگویی حق با ایشان است. فامیل تو است! پیغمبر خیلی ناراحت شد. گفت: یعنی من پارتی بازی کردم. فامیل بازی کردم. آیه نازل شد، "فَلا وَ رَبِّک"، "فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُون" (نساء/65) این آیه ی قرآن است. "فَلا وَ رَبِّکَ" به خدا قسم، به پروردگار قسم، "لا یُؤْمِنُون" اینها ایمان ندارند، "لا یُؤْمِنُون" ایمان ندارند کسانی که "یُحَکِّمُوک" تو را حکم و داور قرار می دهند، اما آنوقتی که تو می گویی: حق با کیه، نق می زنند. نباید نق بزنیم. "یُسَلِّمُوا" هم کافی نیست. "وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما" یعنی با علاقه. نه زورکی! وگرنه قرآن می گوید: بعضی ها زوردکی نماز می خوانند. در حال کسالت، "وَ هُمْ کُسالی" (توبه/54) زکات می هند، "وَ هُمْ کارِهُونَ" (توبه/54) نماز با کسالت، زکات با کراهت، مهم نیست. تسلیم باشیم، خدا گفته چشم! ایمان به خدا و رسول.

آنهایی که به حرف پیغمبر گوش نمی دهند، ایمان به پیغمبر ندارند، قوانین پیغمبر را عمل نمی کنند، قانون چه کسی را عمل می کنند؟ ما کشوری در اروپا داریم که 119 بار تا حالا قانون اساسی اش عوض شده است. خود آمریکا تا به حال 25 بار قانون اساسی اش عوض شده است. ما خودمان می بینیم مثلاً صبح می گویند: اینجا یک طرفه است. عصر می گویند: نه دو طرفه است. خودمان می بینیم گاهی یک جایی را خراب می کنند، دومرتبه می سازند. دومرتبه " خود مجلس دیدید، بهارستان اول خانه برای نماینده ها ساختند، چند سال شده و نشده دوباره خراب کردند. انسان، انسان است دیگر. هرکس می خواهد باشد. آخر ما دستمان را در دست انسانی می گذاریم که او هم مثل ما پشیمان می شود. دستمان را در دست خدا بگذاریم که دست پیغمبر معصوم است. اصلاً گذاردن دست بشر، در دست غیر معصوم جنایت بر بشر است.

3- بهره مندی از هدایت معصومان، حق طبیعی انسان

ببینید، همه ی هستی برای بشر است. ابر و باد و مه و خورشید و فلک " "خَلَقَ لَکُم" (بقره/29)، "سَخَّرَ لَکُم" (ابراهیم/32) هستی برای بشر " خوب حالا، بشر می خواهیم چه کنیم؟ بشر برای رشد، خوب برای رشد چه کنیم؟ می گوید: دستت را در دست فاسق بگذار. این رشدت می دهد. این جنایت نیست؟ کل هستی برای ما آفریده شده است. آنوقت بشر که بنا است "لِیَعْبُدُون" (ذاریات/56) رشد کند، رشد معنوی، انتخابی آزادانه، بگوییم: تو رهبرت یک آدم فاسق باشد. دست بشر در دست غیر معصوم ظلم به بشریت است. ظلم به خورشید است. چون می گوید: "سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْس" (ابراهیم/33) خورشید برای من است. خوب برای اینکه دستم در دست فاسق باشد؟ "وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعا" (جاثیه/13) همه ی موجودات زمین برای تو است. آنوقت دست من در دست فاسق باشد؟ "سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ" (ابراهیم/33)، "سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْک" (ابراهیم/32)، "سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْس"، "سَخَّرَ لَکُمُ القمر" همه را می گوید. ابر و باد و مه و خورشید، برای تو است ولی رهبر تو یک آدم جنایتکار باشد، فاسق باشد. این ظلم به بشریت نیست؟

بیشتر شما آموزش و پرورشی هستید. آزمایشگاه، زمین ورزش، دبیر، استاد، گزینش، انتخاب، تقدیر، اضافه کار، آموزش ضمن خدمت، همه اینها را درست کنیم برای اینکه یک بچه درس بخواند، آنوقت یک خل را سر کلاس بفرستیم. این ظلم به بودجه آموزش و پرورش نیست. همه بودجه را خرج کنیم که این بچه درس بخواند، ولی سر کلاس یک معلم خلی باشد. اگر دست ما در دست غیر معصوم باشد، ظلم به بشریت است.

وظیفه دوم،

یاری پیامبر است "یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ" (حشر/8) پیغمبر را باید یاری کرد. ایمان خالی فایده ندارد. ما در قرآن سه تا ایمان داریم. "آمَنُوا بِه" (اعراف/157)، "آمنوا له"، "آمَنُوا مَعَهُ" (بقره/214). "به" یعنی به پیغمبر، "له" یعنی به نفع پیغمبر، "معه" یعنی فدای پیغمبر، "آمنوا به"، "آمنوا له"، "وَ الَّذینَ مَعَه" (اعراف/64)، "معه" یعنی فقط، وگرنه هم ما به کوه هیمالیا ایمان داریم. همه ما می دانیم " مسافت ما با خورشید چقدر است؟ خوب بعدش چی؟ بله پیغمبر را یاری کنید. "یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ"

4- دفاع از پیامبر در برابر گفتار و رفتار دشمنان

وظیفه سوم،

دفاع کنید. "تُعَزِّرُوهُ" (فتح/9)، از پیغمبر دفاع کنیم. خدا از پیغمبر دفاع می کند. به پیغمبر مجنون گفتند. خدا گفت: "وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ" (تکویر/22) تا به پیغمبر گفتند: مجنون، خدا گفت: صاحب شما مجنون نیست. به پیغمبر گفتند: ابتر! خدا فرمود: "إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ" (کوثر/3) خودش ابتر است. "إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا" (حج/38) خدا دفاع می کند. ما اگر ایمان داریم باید دفاع کنیم.

اگر کسی به پیغمبر جسارت کرد، لازم نیست از مرجع تقلید اجازه بگیرید. می شود همان جا او را کشت. این مهم است. اینطور نیست که آزادی نیست. معنای آزادی این نیست که شما به پیامبر جسارت کنی. قرآن به ما گفته: به بت پرست ها جسارت نکنید. "لا تَسُبُّوا" (انعام/108) به بت پرست ها فحش ندهید. استدلال کن.

در یکی از جبهه ها، یکی از یاران امیرالمؤمنین یک فحش به دشمن داد. حضرت فرمود: چرا فحش دادی؟ گفت: آقا اینها مخالف شما هستند. گفت: خوب مخالف باشند. چرا فحش؟ "إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُواسَبَّابِین" (شرح نهج البلاغه/ج11/ص21) من ناراحت هستم که شما فحش می دهید. ما منطق داریم. آدمی که منطق دارد چرا فحش می دهید؟ معنای آزادی این نیست که کسی با لباس شنا سر کلاس فیزیک بنشیند. بگوید: آزادی است. خوب آزادی معنا دارد.

یک کفتر پرانی بود می رفت پشت بام سراغ کفترهایش، صاحبخانه های همسایه گفتند: آقا "یَا اللَّهُ" بگو. گفت: لازم نیست یا الله بگویم. خانه ی خودمان است، پشت بام خانه ی خودمان است، کفترهای خانه ی خودمان است.گفت: خیلی خوب. آن همسایه هم یک طبل و یک چوب برداشت و پشت بام خانه ی خودش رفت. هروقت کفترها جمع می شدند می زد این کفترها را، گفت: آقا چرا نمی گذاری کفترها بنشینند؟ گفت: خانه ی خودم است،طبل خودم است و چماق خودم!

زمان جنگ بود، مدینه بودیم. یک دعا می کنم " خدایا همه ی اینهایی که سفر حج هستند، همه را حج مقبول قسمتشان کن و زیارتشان مبارک کن و سالم به وطن برگردان.

سالهای قبل بود، زمان جنگ بود، مکه بودم. صدام پیشنهاد کرده بود صلح کنیم. این عرب ها هم در مدینه هی می گفتند: مقصر امام است. صدام که می گوید: بیا صلح کنیم. چرا امام قبول نمی کند صلح شود؟ این ایرانی ها نمی دانستند به این عرب چه بگویند. ما آمدیم رد شویم، گفتند: حاج آقا بیا ببین این چه می گوید؟ گفتم: چه می گویی؟ گفت: صدام می گوید: بیا صلح کنیم. چرا امام قبول نمی کند؟ خوب صلح کنید. من به یکی از این ایرانی ها گفتم: یک طاقه از این پارچه ها را بردار و بیرون برو. فرار نکنی که بگویند: دزد هستی. همینطور بردار و بیرون برو. این هم یک طاقه پارچه را برداشت و بیرون رفت. گفت: کجا بردی؟ گفتم: بیا صلح کنیم. گفت: اِ " صلح کنیم، صلح صلح! گفت: پارچه " گفتم: ما هم همین را می گوییم. زمین هایی را که گرفته پس بدهد، بعد صلح کنیم. تو می گویی: طاقه ی پارچه را برگردانیم "

حالا گاهی وقت ها باید مقابله به مثل کرد. دو نفر گفتند: بیایید دروغ بگوییم. منتها دروغ شاخدار! بزرگ ترین دروغ را بگوییم. فکر کنید. هرکدام یک مدتی فکر کردند و آمدند، برای اینکه بزرگترین دروغ تاریخ را بگویند. یک نفر گفت: بابای من یک طویله دارد، اسب که از این طرف طویله می خواهد آن طرف طویله برود، چند بار حامله می شد و می زایید و آخرش هم به آخر طویله نمی رسید. گفت: یعنی اینقدر طویله ی پدر تو دراز بود؟ گفت: حالا تو بگو. گفت: حالا دروغ من. بابای من هم یک چوب بلندی داشت، هروقت ابر می شد، با چوبش ابرها را جابجا می کرد. گفت: خوب وقتی ابر نبود، این چوب را کجا می گذاشت؟ گفت: می گذاشت در طویله ی پدر تو! (خنده حضار)

5- غیرت دینی در برابر بی حرمتی های دشمنان

گاهی وقت ها باید مقابله به مثل کرد. یاری کنیم پیغمبر را. همین حماسه ها یاری است. ما باید حساس باشیم، غیرت دینی داشته باشیم.

شاه گفت: اسم امام را نبرید. ما گفتیم: حالا که شاه گفت اسم امام را نبرید، ما اسم امام را می بردیم، سه صلوات می فرستیم. برای پیغمبر یکی می فرستادیم، چون شاه روی پیغمبر حساس نبود، روی امام حساس بود. گفتیم: حالا به کوری چشم تو برای امام سه تا صلوات می فرستیم.

معاویه بخش نامه کرد، اسم علی روی بچه هایتان نگذارید. امام حسین فرمود: همه بچه هایم را علی می گذارم. علی اکبر، علی اوسط "

وقتی آمریکا یا اسرائیل یا هر جنایتکار دیگر می خواهد به پیغمبر ما جسارت کند، ما باید مثلاً امسال سال 91، حالا من پیشنهاد می کنم. سال 91، 92، هر زنی پسر زایید اسمش را محمد بگذارد. (صلوات حضار)

نیم میلیون محمد داشته باشیم. چون آنها، گاهی وقت ها می خواستند حضرت علی را مسخره کنند، یک مناطقی مثلاً می گفتند: علی وَرجه! که علی را " عَلی یُک، کوچه ی علی چَم " چه؟ علی چَم " علی چَم، علی وَرجه، اینها را خوب روی نقشه بود. در مقابل اینها روستاییان ایران سعی می کردند، اسم هم جا را علی آباد بگذارند. ما مثلاً در لغت نامه دهخدا سه هزار تا علی آباد داریم. وقتی او می گوید: علی ورجه، ما باید بگوییم: علی آباد. وقتی او برای پیغمبر کاریکاتور می کشد، هر زنی پسر زایید، این هم ذخیره ی قیامت، حالا نگو برادرم محمد است، پسر برادرم محمد است. هرچه باشد. در همه خانه ها باشد.

یکی از کارهایی که سابقه هم دارد.من این را قبلاً در تلویزیون گفتم. امام سجاد پسری به نام زید داشت. او را کشتند. زید هم پسری به نام یحیی داشت،او را هم کشتند. زن های خراسان گفتند: به کوری چشم بنی امیه که امام حسین که شهید شد، امام سجاد شهید، امام زید شهید، یحیی شهید، امسال در استان خراسان، هر زنی پسر زایید اسمش را یحیی می گذاریم. سال 91 هر زنی پسر زایید اسمش را محمد بگذارد. (صلوات حضار)

در قرآن هروقت به پیغمبر، حالا هروقت می ترسم یک وقت خلاف باشد. بسیاری از وقت هایی که یک نیشی به پیغمبر می زدند، فوری خدا از پیغمبر دفاع می کند. "إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّه" (توبه/40) شما حمایتش نمی کنید، خدا او را حمایت می کند.

6- لزوم احترام به پیامبر و نام مبارکش

وظیفه چهارم،

احترام پیامبر، "تُوَقِّرُوه" (فتح/9) احترام بگذارید. نمی شود دست بی وضو را روی اسم پیغمبر گذاشت. کسانی که پیشانی بند دارند، یا زنجیری گردن کردند، اگر اسم الله، علی، اسم یکی از چهارده معصوم باشد، بدنشان با وضو نباشد، دائماً در حال گناه هستند. یک مسأله ی فقهی، زنجیر الله است. می گوییم آقا تو که وضو نداری، دائماً با وضو نیستی. خوب این الله به بدن تو می چسبد، تو به اسم الله داری ضد الله راه می روی. یا در پلاستیک بگذار، یا در نایلون بگذار، یا روی زیر پیراهنی بگذار که به بدنتان نچسبد. احترام کردن، خدا به پیغمبرش احترام می گذارد. "یا أَیُّهَا النَّبِی"، "یا أَیُّهَا الرَّسُول" (مائده/41). اصلاً دو جای قرآن می گوید: فقط به خاطر گل روی تو این کار را کردم. قبله را عوض کردم، "فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَهً تَرْضاها" (بقره/144) قبله را عوض کردم که تو راضی باشی. "وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی" (ضحی/5) مقامی به تو می دهم، شفاعت کنی که تو راضی باشی. وظیفه پنجم، بیعت کردن. حالا وقتی پیغمبر نیست، با جانشین پیغمبر بیعت می کنیم. قرآن یک آیه دارد می گوید: "إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ" (فتح/10) کسانی که با پیغمبر بیعت می کنند، با خدا بیعت می کنند. "مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه" (نساء/80) اطاعت از رسول، اطاعت از خداست.

حضرت مهدی(ع) به ما پیغام داد، به شیعه پیغام داد. فرمود: زمانی که دست شما به امام نمی رسد، امام زمان(ع) غایب است. مجتهد عادل بی هوس، مجتهد جامع الشرایط، جامع الشرایط یعنی چه؟ یکی از شرایط عدالت، یکی هم نداشتن هوس، فقیه عادل بی هوس.

وظیفه ششم،

الگو پذیری، "لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَه" (احزاب/21) دوبار کلمه ی اسوه در قرآن آمده است. یکی راجع به ابراهیم، یکی راجع به " منتها ابراهیم مقید است. ابراهیم و اینهایی که با ابراهیم هستند اسوه هستند، در چه؟ در اینکه در مقابل مشرکین قد علم کردند. اسوه بودن، الگو بودن ابراهیم در قاطعیت، در مقابل شرک است. با شرک کوتاه نمی آییم. محکم ایستادند در مقابل شرک و مشرک. ولی پیغمبر، "لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَه" هردو اسوه هستند، ابراهیم اسوه هست، پیغمبر هم اسوه هست. منتها خصوصیات دارد. یکی کلمه ی "لَ" دارد، "و لَقَد" این "لَ" یعنی حتماً. این تأکید در اسوه بودن ابراهیم نیست. باز کلمه ی "قَد"، "قَد" یعنی به تحقیق، یعنی حتماً، "و لَقَد" لام یعنی حتماً، "لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَه" اسوه بودنش زمان بردار هم نیست. در یک موضوع خاص هم اسوه نیست. در همه چیز اسوه است. "لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَه"

وظیفه بعدی،

رجوع به پیغمبر، قرآن یک آیه دارد می گوید: هر وقت اختلاف دارید، "فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُول" (نساء/59) اگر اختلاف دارید که حق با چه کسی است، ببینید رسول چه می گوید؟ هرچه رسول گفت. داور باید او باشد. ما بعد از پیغمبر سراغ چه کسی برویم. ببینیم رسول چه گفته است؟ در غدیر خم رسول اکرم، چه کسی را معرفی کرده؟ "فَإِنْ تَنازَعْتُمْ" اگر نزاع دارید، در اینکه بعد از پیغمبر چه کسی است، چه باید بکنیم، ببینید پیغمبر چه گفته است؟ آیه قرآن است. "فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُول".

7- پرداخت خمس، برای حمایت مالی از دین پیامبر

حمایت مالی، پرداخت خمس، حالا بگذارید من اینجا بگویم. برادرها و خواهرها، اولاً من سید نیستم که بگویید خمس را برای خودش می خواهد. دوم اینکه فقیر هم نیستم. خمس را هم بدهند برنمی دارم. سوم اینکه از هیچ مرجعی اجازه ی گرفتن خمس ندارم. وکیل هیچ مرجعی نیستم. چهارم اینکه خودم هم خمس می دهم. ولی خمس را جدی بگیرید. با مال خمس نداده تجارت نکنید. دود می شود. دود می شود. میلیاردر هم شوید، خیرش را نمی بینید. برکت را خدا برمی دارد. همه امام رضا را قبول داریم. سال تحویل می رویم آنجا، در طول سال دوست داریم برای زیارتش برویم. امام رضا فرمود: کسانی که خمس نمی دهند، ما اهل بیت به آنها دعا نمی کنیم و به حال خودشان رها می کنیم. امام جواد فرمود: به شیعیان بگویید، من ضامن هستم خمس بدهید مال شما کم نشود. مثل درخت انگور، شاخه هایش را بزنی، انگورش بهتر می شود. خمس هم مشکلی نیست. خیلی چیزها اصلاً خمس ندارد. خانه، ماشین، تلفن، نیازهای زندگی، او می خواهد عروس شود، جهازیه تهیه کند. او می خواهد داماد شود مسکن تهیه کند. ماشین بخرد، اینها خمس ندارد. چیزی نمی ماند، ولی خوب است آدم حساب و کتاب داشته باشد. من که حالا خدا یک میلیون به من داده، دویست هزار تومانش را خمس بدهم. خمس هم باید به دست مرجع تقلید برسد. مرجع تقلید را هم خودت انتخاب کن. گاهی آدم به یک آخوندی دلش نمی چسبد خمس بدهد، مجبور نیستی به این آخوندی که دلت نمی چسبد خمس بدهی. برو یک آخوندی که دلت می چسبد، خمس بدهد. منتها باید خمس را داد.

اگر یک مورد خاصی است، به آقا بگو: آقا، من خمس بدهکار هستم، اما فلانی و فلانی یک مشکل حادی دارند.شما به من اجازه بدهید خمس را خرج او کنم. اجازه ی آقا را بگیر و برو خرج آن جا که می خواهی بکن. منتها باید با اجازه باشد. معلوم باشد که این پول ها برای امام زمان(ع) است.

اگر کسی خمس ندهد در ردیف کسانی است که فدک را خوردند، او هم خمس را می خورد. فدک برای حضرت زهرا بود، خمس برای پسر زهراست، امام زمان(ع). چه فرقی می کند؟ مسأله ی خمس و حمایت مالی از پیغمبر. اگر مردم خمس بدهند، فقیری نمی ماند. یک زمانی امام می فرمود: خمس بازار بغداد، برای همه فقرا کافی است. معاملات می کنند، میلیاردی، ولی خمس نمی دهند. معتقد هم هستند، مسلمان هستند، ولی همت نمی کنند. "أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْض" (اعراف/176) قرآن می گوید: بعضی ها به زمین چسبیدند. بعضی ها هم اول زندگی شان می گویند: "إِنْ شاءَ اللَّه" رشد کنم خمس خواهم داد. رشد که می کنند، دل نمی کنند.

در قرآن یک آیه داریم خیلی آیه ی تندی است. می گوید: یک کسی کشاورزی داشت، نزد پیغمبر آمد. مثل اینکه صعلبه بود. گفت: یا رسول الله من کشاورزی دارم، دعا کن وضع من خوب شود. حضرت فرمود: همین مقدار که هستی برایت بس است. گفت: نه من می خواهم ترقی کنم. گفت: بس است الآن زندگی تو روی فرم است. بس است! گفت: نه می خواهم ترقی کنم. گفت: به نفع تو نیست. گفت: شما دعا کن. اصرار کرد که من می خواهم ترقی کنم. خوب ایشان ترقی کرد. دیگر مدینه برای کشاورزی و دامداری تنگ بود. بیرون مدینه رفت. توسعه در توسعه، حضرت فرستاد یک کسی را که زکات بدهد. گفت: من زکات نمی دهم. عربی هایی که می خوانم قرآن است. "لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ" اگر خدا از فضلش به ما کمک کند، وضع من خوب شود، "لَنَصَّدَّقَنَّ" (توبه/75) حتماً صدقه می دهم و زکات می دهم. "فَلَمَّا ءَاتَئهُم مِّن فَضْلِهِ بخَِلُوا" (توبه/76) وقتی به او دادیم، "بَخِلوا" بخل کرد و نداد. قرآن می گوید: می دانید با او چه کردیم؟ "فَأَعْقَبهَُمْ نِفَاقًا فیِ قُلُوبهِِم" (توبه/77) بذر و تخم نفاق را در قلبش کاشتیم. یعنی انسان سر از نفاق درمی آورد.

یکبار پیغمبر در مسجد آمد و به مسجدی ها نگاه کرد. "قُم" بلند شو بیرون برو. "قُم"، "قُم" چند نفری را بیرون کرد و گفتند: یا رسول الله چرا اینها را بیرون می کنی؟ فرمود: اینها نماز می خوانند و زکات نمی دهند. ما که عاشق امام زمان هستیم باید امام زمان را یاری کنیم. کمک به امام زمان، کمک به اسلام شناسان متقی است. از صد کشور در قم طلبه جمع شده است. بیست هزار طلبه از صد کشور، بالاخره این حرکت باید امکانات داشته باشد، رشد کند و اسلام را معرفی کند. ما خیلی در تبلیغ عقب هستیم. این قرآن ما به چهل، پنجاه زبان ترجمه شده است. کتاب مسیحی ها به دو هزار زبان ترجمه شده است. ما عقب هستیم. ما در تبلیغ عقب هستیم.

این را خیلی زمان های قبل شنیدم. شاید بیست، سی سال پیش شنیدم. از آیت الله مکارم که می فرمود: یک رفیقی داشتیم تاجر بود، پولدار بود، پسرهایش هم پولدار بودند. مریض شد. آن زمان هم مثل الآن نبود. بعد از انقلاب پزشکی در ایران خیلی رد کرده است. ولی آن زمان پزشکی ایران متوسط بود. خیلی از دکترهای ما هم در روستاها، پاکستانی و اینها بودند. می گفت: چون این پولدار بود، بچه هایش او را خارج بردند، بهترین بیمارستان، بهترین اتاق، بهترین و بهترین. پیرمرد را خواباندند. پیرمرد از خواب بیدار شد دید بالای سر او نوشته است، بیمار ایرانی چنانچه از خواب بیدار شدی، شماره را بگیر با شما صحبت می کنیم. شماره را گرفت. گفت: ایرانی هستی؟ گفتم: بله. گفت: بیدار شدی؟ گفتم: بله. گفت: مشکلی داری؟ گفتم: نه! شما نگفتی اگر بیدار شدی و مشکلی داشتی، گفتی اگر بیدار شدی، زنگ بزن، من هم بیدار شدم و زنگ زدم. گفت: وقت داری با شما صحبت کنم. نمی دانستم می خواهد چه بگوید. گفتم: صحبت کن. گفت: چقدر؟ باز نمی دانستم می خواهد چه بگوید. گفتم: پنج دقیقه. می گفت: در پنج دقیقه، یک شعر خواند و یک جوک گفت و دو دقیقه هم از مسیحیت تبلیغ کرد. می دانید چه می گویم؟ یعنی دنیای مسیحی، برای پیرمرد ایرانی که دو بعد از نصف شب از خواب بپرد، پنج دقیقه وقت داشته باشد از این پنج دقیقه ها استفاده می کند. ولی ما چه؟ ما از همه امکانات استفاده کردیم؟

دیگر بس است می گویند: وقت تمام شد. دعای من بحث من باشد. همین بحثی که کردم دعا کنم.

خدایا تو را به حق محمد و آل محمد ما را نسبت به پیغمبر اعلی درجه ی ایمان، قوی ترین یاری، قوی ترین دفاع، قوی ترین احترام، قوی ترین همکاری، قوی ترین پیروی، قوی ترین الگو بودن، قوی ترین رجوع در نزاع ها و اختلاف ها، قوی ترین حمایت مالی، قوی ترین نوع تسلیم را نسبت به پیغمبر به همه ما مرحمت بفرما و ما را امت خوبی برای پیغمبر قرار بده.

جنایتکارانی که با انواع برنامه ها پیغمبر اسلام را نشانه کردند، "فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلینَ" (صافات/98) قرآن می گوید: خواستند پیغمبر را نابود کنند، ابراهیم را خواستند نابود کنند، در آتش بسوزانند، آتش برای او گلستان شد. آنها هرچه بر علیه اسلام تیراندازی می کنند اسلام شکوفاتر می شود.

نمی دانم من در تلویزیون گفتم یا در سخنرانی های دیگر، من بعد از ماجرای دانمارک که کاریکاتور برای پیغمبر کشیدند رفتم دانمارک. رفتم خانه امام جمعه ی دانمارک. گفتم: وضع چطور است؟ گفت: قبلاً سالی چهار پنج نفر مسلمان می شدند. بعد از آنکه توهین به پیغمبر کردند سالی صد نفر مسلمان می شوند. عدو شود سبب خیر، هرچه بیشتر جسارت کنند، عصمت پیغمبر، مظلومیت پیغمبر و حمایت های مردمی بیشتر پرده از اسلام برمی دارد. "یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً" (نصر/2) به کوری چشم دشمن.

"والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته"

پیامبر اسلام در قرآن با چه ویژگی هایی معرفی شده است؟

پیامبر اسلام در قرآن با چه ویژگی هایی معرفی شده است؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از نظر قرآن موصوف به صفات حمیده فراوانی است که در آیات مختلف به آنها اشاره شده است. ازجمله می توان به آیه 157 سوره اعراف اشاره کرد:

"الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون"همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر "امّی" پیروی می کنند پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می یابند آنها را به معروف دستور می دهد، و از منکر باز می دارد أشیاء پاکیزه را برای آنها حلال می شمرد، و ناپاکی ها را تحریم می کند و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر می دارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند.(1)

در این آیه صفات و ویژگی های گوناگون پیامبر را می توان ملاحظه کرد:

1. رسول و نبی

اولین خصوصیتی که پیامبر اسلام را از سایر انسان ها متمایز می کند، رسالت و نبوت آن بزرگوار است. البته رسالت با نبوت متفاوت است. نبوت مقام آگاهی و اتصال به عالم بالاست که این اتصال سبب اخذ وحی می شود. ولی مقام رسالت مقام پیام رسانی و تبلیغ وحی است.

2. امّی

سومین وصفی که این آیه برای پیامبر بیان می کند، امی بودن اوست. امی به معنای بی سواد و مکتب نرفته و درس نخوانده است. این واژه در واقع منسوب به ام یعنی مادر است؛ یعنی کسی که به همان حالت مادرزادی و تعلیم نیافته باقی مانده است. پیامبر اسلام فردی تعلیم نیافته از جانب بشر بوده است؛ یعنی بشری او را تعلیم نداده است؛ ولی این مانع آن نیست که در مکتب الهی بر حقایق جهان دست یافته و از آنها آگاهی یافته باشد. علت اینکه او به وسیله بشری تعلیم ندیده بود، این است که اگر چنین کاری صورت می گرفت ،مخالفان می توانستند او را متهم کنند که تعالیمش را از استادانش فراگرفته است.

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

3. موعود تورات و انجیل

چهارمین ویژگی آن حضرت این است که کتب آسمانی تورات و انجیل، رسالت آن حضرت را مژده داده اند.

4. آمر به معروف و ناهی از منکر

پیامبر گرامی اسلام(ص) برای اکمال رسالت خود اقدام به امر به معروف و نهی از منکر نمود و دلیل و فلسفه این کار را نجات جامعه از هلاکت معرفی نمود.

5. طیبات را حلال و خبائث را حرام می گرداند.

آموزه های اسلام مطابق با فطرت الهی انسان است و پیامبر بر اساس دستور خالق متعال طیبات را حلال و خبائث را حرام اعلام نمود. مطابق فطرت الهی انسان، نفس پاک بودن و طیب بودن، علت حلال بودن چیزی و نفس خبث چیزی، علت حرام بودن آن خواهد بود.

6. بارهای سنگین را از دوش انسان بر می دارد.

یکی دیگر از ویژگی های پیامبر طبق این آیه سبکبار کردن انسان است. مثلا در میان بنی اسرائیل، کار کردن در روز شنبه حرام بود و هنگامی که لباسشان نجس می شد باید آنرا قیچی می کردند و وظائف دیگری هم داشتندکه انجام آنها بسیار مشکل بود و بر دوش آنها سنگینی می کرد. پیامبر اسلام آمد و آن وظائف و بارهای سنگین را از دوش آنها برداشت و اعلام کرد: بعثت علی الشریعه السمحه و السهله و علی الشریعه السمحه الحنفیه البیضاء. یعنی دین اسلام، دین راحتی و آسانی و کرامت و بزرگواری است.

7. زنجیر ها را از دست و پای اندیشه و فکر بشربازمی کند.

اسلام دینی است که زنجیرهای عقاید خرافی و بی اساس را از دست و پای عقل انسان باز می کند و گستره عقلانیت و معنویت را در پیش دیدگان انسان می گشاید و او را به حیات معقول رهنمون می شود. در اینجا می توان به چند نمونه از برخورد قاطع پیامبر با مظاهر خرافی اشاره کرد:

8. همراه او نوری نازل شده است.

مقصود از نوری که همراه پیامبر نازل شده، قرآن کریم است و با این تعبیر خواسته بفهماند که قرآن کریم نوری است که راهی را که انسان باید برای رسیدن به کمال بپیماید روشن می سازد.(3)

در آیات دیگر قرآن نیز ویژگی های دیگری برای آن حضرت بیان شده که به دلیل حفظ اختصار تنها آنها را لیست می کنیم:

9. عصمت:

"وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ. لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ. ثمُ َّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ. فَمَا مِنکمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِین"(4)

10. شفاعت:

"وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً"(5)

11. داشتن کوثر

(خیر کثیر) و منظور از آن اولاد است که در سوره کوثر به این موضوع پرداخته شده است.

12. خاتم بودن:

"ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیماً"(6). (7)

بیت المال و سیره رسول اکرم در اداره و محافظت از آن

بیت المال و سیره رسول اکرم در اداره و محافظت از آن

معنای بیت المال

کلمه بیت المال مرکب از دو واژه "بیت " و "مال " ، به معنای خانه دارایی و خزینه مال است . و در اصطلاح به دو معنا می آید: گاهی به معنای اموال عمومی و حکومتی و هر آنچه که مردم به نحوی در آن حق دارند، استعمال می شود و گاهی به معنای مکانی که اموال عمومی در آن نگهداری می شود . معنای اول قائم به اموال است و معنای دوم قائم به مکان است.

با نگاهی در منابع روایی و تاریخی به دست می آید که لفظ بیت المال و استعمال آن در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم وجود نداشته است . بلکه این اصطلاح در چند دهه بعد از وفات آن حضرت، خصوصا در زمان حکومت علی علیه السلام رواج یافته است . بنابراین اگر این اصطلاح در زمان حاضر در مورد اموال عمومی در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به کار برده می شود، از باب حکایت از معنای آن خصوصا معنای اول آن است، نه این که این لفظ در گفتار پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و صحابه در زمان حکومت آن حضرت استعمال شده باشد (1)

سیره پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در اداره بیت المال

گرچه دوران حکومت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و به تبع آن، اداره امور بیت المال از ناحیه آن حضرت، محدود به ده سال بود و از طرفی منابع تامین کننده بیت المال و مصارف آن محدود به مدینه و اطراف آن بوده است، ولی با این حال شیوه آن حضرت در گردآوری، حفظ و نگهداری، تقسیم و مصرف آن در موارد خاص خود دارای جایگاه خاصی است . چه این که سیره علمی و عملی آن حضرت نشان از حضور قطعی قدرت سیاسی و مدیریتی وی در اداره امور مالی مسلمانان می باشد . و این می تواند سرمشق مناسبی برای تمام مدیران بیت المال باشد . همان طور که حضرت علی علیه السلام خود را ملزم به تبعیت از آن حضرت در مدیریت بیت المال می داند و سیره آن حضرت را سرمشق رفتارهای خود قرار می دهد; چنانچه می فرماید:

"و انی حاملکم علی منهج نبیکم صلی الله علیه وآله وسلم و منفذ فیکم ما امرت به ان استقمتم لی و بالله المستعان الا ان موضعی من رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بعد وفاته کموضعی منه ایام حیاته فامضوا لما تؤمرون و قفوا عند ما تنهون عنه (2) ; من شما را به راه و روش پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خواهم برد و به آنچه فرمان داده شده ام درباره ی شما عمل خواهم کرد . اگر به آنچه می خواهم (تن سپردید و) مستقیم شدید و (البته) از خدا باید یاری جست . بدانید که موضع من نسبت به رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم پس از رحلت او همچون موضع من در دوران زندگی اوست . پس نسبت به آنچه امر می شوید، ملتزم و نسبت به آنچه نهی می شوید، متوقف شوید ."

و نیز می فرماید: "کان خلیلی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم لا یحبس شیئا لغد و کان ابوبکر یفعل و قد رای عمربن الخطاب فی ذلک ان دون الدواوین و اخر المال من سنه الی سنه و اما انا فاصنع کما صنع خلیلی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم ; (3) دوستم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم چیزی را برای فردا نگه نمی داشت و ابوبکر این کار را می کرد و (اما) عمر بن خطاب در این کار نظر کرده و دفاتر حقوق و عطایا را تدوین کرد و مال را از این سال تا آن سال به تاخیر انداخته (و انبار می کرد) و اما من همان کاری را می کنم که دوست من رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می کردند ."

و باز می فرماید: "محوت دواوین العطایا و اعطیت کما کان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یعطی بالسویه و لم اجعلها دوله بین الاغنیاء (4) ; دفاتر حقوق و عطایا را (که به دستور عمر طبق ملاک های طبقاتی تعیین شده بود) از بین بردم . و مانند رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم که به طور مساوی تقسیم می کرد، آن را به مساوات تقسیم کردم و آن را در دست توانگران قرار ندادم . "

امام صادق علیه السلام نیز بر تاسی از سیره پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم تاکید می کند، شیوه آن حضرت را به عنوان حکم خداوند مطرح می کند . نمونه اش جواب از سؤالی درباره نحوه تقسیم بیت المال است که می فرماید: "هذا هو فعل رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فی بدو امره (5) ; این (تساوی در حقوق) همان شیوه رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در (همان) ابتدای حکومتش است " .

از جمله اوصاف مهدی علیه السلام نیز اداره امور بیت المال به شیوه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم ذکر شده است . عبدالله بن مسعود از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در مورد اوصاف آن حضرت نقل می کند که: "یقسم المال بالسویه و یجعل الله الغنی فی قلوب هذه الامه; (6) (مهدی (عج)) مال را طبق مساوات تقسیم می کند و خداوند قلب های این امت را لبریز از بی نیازی خواهد کرد ."

منابع مالی بیت المال

1 - انفال

"انفال " عبارت است از هر مالی که اختصاص به مقام نبوت و ولایت امر دارد . (7) "یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله وللرسول " ; (8) "ای پیامبر! از تو در مورد انفال سؤال می کنند، بگو: انفال مال خدا و رسول اوست ."

زمین های بایر، سواحل دریاها، جنگل ها، کوه ها، اموال پادشاهان، غنائم برجسته و مال بی وارث از مصادیق انفال هستند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم طبق مصلحت اسلام و مسلمین، از آن ها بهره برداری و به مصرف می رساند . (9)

2 - خمس

"خمس " عبارت است از یک پنجم درآمد سالانه و بعضی اموال دیگر که به حاکم اسلامی تحویل داده می شود .

"واعلموا انما غنمتم من شیی ء فان لله خمسه و للرسول ..." ; (10) "ای مؤمنان بدانید که هر چه به شما غنیمت رسد خمس آن، مال خدا و رسول اوست " .

منفعت کسب، معدن، گنج، مال حلال مخلوط به حرام، غواصی، غنیمت جنگی و زمینی که کافر ذمی از مسلمان بخرد، از مواردی است که خمس به آن تعلق می گیرد . (11) بله در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم طبق تصریح مورخان و مفسران و فقهاء، خمس اختصاص به غنیمت های جنگی داشته است و در غیر آن، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از مردم خمس نگرفته است . گرچه بعضی از عالمان گفته اند که خمس در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم اختصاصی به غنایم جنگی نداشته بلکه از مطلق درآمد بوده است، و مستند خود را نامه های آن حضرت به قبایل و عاملان خود در نقاط مختلف محدوده حکومت اسلام قرار داده اند و گفته اند بدون آن که جنگی میان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و قبیله ای باشد و یا قبیله ای به اذن آن حضرت جهادی کرده باشد، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از آن ها مطالبه خمس کرده است، که یک نمونه اش عبارت است از:

نمایندگان اعزامی قبیله "عبد قیس " به پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم عرض کرند: میان ما و شما، مشرکان قبیله "مضر" قرار دارند و ما جز ماه های حرام وقت دیگری نمی توانیم به خدمت تو برسیم; به ما دستوری بده که اگر به آن عمل کردیم، داخل هشت شویم و دیگران را نیز به آن دعوت کنیم . پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در پاسخ آن ها فرمود: شما را به چهار چیز امر و از چهار چیز نهی می کنم ; شما را امر می کنم به این که به خدا ایمان بیاورید . و سپس در مقام توضیح به آن ها فرمود: شهادت به وحدانیت خدا و این که محمد فرستاده اوست، اقامه نماز، دادن زکات و دیگر این که یک پنجم آنچه به دست شما می رسد بپردازید .

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از فرزندان عبد قیس نمی خواست خمس غنایم جنگی را بپردازند; زیرا آن ها جهاد نکرده بودند تا غنیمت های جنگی به دست آورند، حتی از ترس مشرکان قبیله "مضر" قادر نبودند جز در ماه های حرام از منطقه ی خود خارج شوند . بنابراین منظور از غنیمت در این گونه از روایات نبوی صلی الله علیه وآله وسلم همان مطلق درآمد است . (12)

به هر حال خمس در زمان آن حضرت، اختصاص به غنیمت ها داشته است و یا به مطلق در آمد تعلق می گرفته، از منابع مهم مالی بیت المال محسوب می شده است . چه این که در طول ده سال حکومت آن حضرت، ده ها جنگ با مشرکان و اهل کتاب اتفاق افتاد که در بیشتر آن ها غنیمت های فراوانی به دست آمد و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم خمس آن غنیمت ها را به نفع حکومت اسلامی از جنگجویان اخذ می کرد .

3 - زکات

"زکات " نیز یکی از منابع مالی تامین بیت المال در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بوده است که بر گاو ، گوسفند، شتر، خرما، گندم، جو، کشمش، طلا و نقره ی سکه دار تعلق می گیرد . (13)

4 - جزیه

"جزیه " یک نوع مالیاتی است که از اهل کتاب در برابر مسئولیتی که دولت اسلامی به منظور تامین امنیت جانی، عرضی و مالی آن ها را به عهده می گیرد، دریافت می شود و طبق مصالحی که حاکم اسلامی معین می کند، مصرف می شود . "قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله و لا بالیوم الاخر و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیه عن ید و هم صاغرون " (14) ; "ای اهل ایمان، با هر که از اهل کتاب که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده است و آنچه را خدا و رسولش حرام کرده، حرام نمی داند و به دین حق نمی گرود، کارزار کنید تا آن گاه که با ذلت و تواضع به اسلام جزیه دهند" .

5 - خراج

"خراج " در اصطلاح فقهی عبارت است از مال الاجاره ای که حاکم اسلامی از طریق اجاره دادن اراضی مفتوح عنوه وصول می کند .

اراضی مفتوح عنوه به زمین هایی گفته می شود که مسلمانان به امر معصوم علیه السلام و به وسیله ی جنگ از کفار می گیرند که شامل باغ ها، تاسیسات و ساختمان های موجود در آن اراضی نیز می شود . (15)

سرزمین خیبر از این قبیل است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بعد از فتح و گرفتن آن از دست یهودیان ساکن در سال هفتم هجری بنابر پیشنهاد یهودیان، آن سرزمین را در اختیار یهودیان قرار داد و در عوض، آن ها می باید نیمی از درآمد حاصل از زمین ها و باغ های آن سالانه به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بپردازند . (16)

"عبدالله رواحه " که بعدها در جنگ موته به شهادت رسید، هر سال از طرف پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم برای ارزیابی محصول خیبر و تنصیف آن، به آن جا سفر می کرد و او پس از تخمین محصول، سهمیه ی مسلمانان را جدا و به مدینه انتقال می داد . (17)

در مقابل زمین مفتوح عنوه، زمین های طوع یا فیی ء است زمین هایی است که بدون آن که جنگی در گرفته باشد ساکنان کافر آن زمین ها، آن را رها کرده و یا به میل خود، در اختیار مسلمانان قرار داده باشند . این زمین ها جزو "انفال " و در اختیار امام مسلمین است . (18)

زمین های قبیله ی یهودی بنی نضیر که بدون جنگ با مسلمین و از ترس آنان، به دست مسلمانان افتاد از این قبیل است که طبق آیه قرآن کریم متعلق به شخص پیامبر است و او هر گونه صلاح بداند، در مصالح اسلام صرف کند .

"و ما افاء الله علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب ولکن الله یسلط رسله علی من یشاء و الله علی کل شی ء قدیر . ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلله و للرسول ..." (19)

"و آنچه را که خدا از مال آن ها (یهودیان بنی نضیر) بازگشت داد متعلق به رسول اوست که شما سپاهیان اسلام بر آن هیچ اسب و استری نتاختید و لکن خدا، رسولانش را بر هر که بخواهد مسلط می گرداند و خدا بر هر چیز تواناست . و آنچه خدا از اموال کافران دیار به رسول خود غنیمت داد، آن متعلق به خدا و رسول اوست ..." .

سرزمین فدک نیز از همین قبیل است که "یوشع بن نون " رئیس آن سرزمین، آن را به عهده داشت، بدون جنگ و خون ریزی آن جا را تسلیم پیامبر نمود . و طبق فرمان الهی "و آت ذالقربی حقه ... ." (20) پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم آن را به حضرت فاطمه علیها السلام واگذار نمود . (21)

گردآوری اموال بیت المال

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم با تدابیر خاص و مدیریت شایسته ی خود، از راه های مختلف به جمع آوری و استحصال اموال بیت المال از منابع آن اقدام می کرد که از جمله ی این راه ها، تشویق مردم به رعایت حقوق بیت المال و ادای حقوق آن و نصب استانداری و مسئولان لایق و کارآمد بوده است و علاوه بر آن، عاملان فراوانی از انصار و مهاجران برای جمع آوری زکات، خمس، خراج و جزیه ی بلاد مختلف گسیل می داشت; مثل علی علیه السلام که به سوی نجران، علاء بن حضرمی به بحرین، زیادبن لبید به حضرموت، ابن ابی امیه به صنعا، مالک بن نویره به بنی حنظله، بازان به یمن، عدی بن حاتم به طی و بنی اسد، خالد بن سعید به صنعا، مهاجربن امیه به کنده، ابوموسی اشعری به زبید و عدن و ساحل و ... . گسیل داشت . (22) . که به آن ها "مستوفی " نیز می گفتند . (23)

آن حضرت علاوه بر ارسال کارگزاران برای جمع آوری اموال، مردم را نیز تشویق می کرد تا با آن ها همکاری داشته باشند و در بسیاری از موارد، خود مردم اموال را به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم تحویل می دادند . (24)

شیوه های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در اداره بیت المال

1 - عدم ذخیره سازی

اموالی که به دست آن حضرت می رسید اگر حق جنگ جویان و یا فقیران و امثال آن هابود، در اسرع وقت بین آن ها تقسیم می کرد و سعی داشت چیزی از اموال عمومی نزد آن حضرت باقی نماند . غنیمت های جنگی را در همان میدان جنگ تقسیم می کرد ; در جنگ خیبر بعد از انجام جنگ، دستور داد تا غنیمت ها را در همان جا گرد آورده و تقسیم کنند . (25) بله گاهی صلاح مسلمانان در آن بود که بعد از خروج از میدان جنگ و در محل دیگر، غنیمت ها را تقسیم کنند . نمونه اش جنگ بدر است که آن حضرت با نخستین اختلاف یاران خود در نحوه ی تقسیم غنیمت ها روبه رو گردید، چرا که هر کسی خود را سزاوارتر از دیگری می دانست; کسانی که از جان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم حفاظت کرده بودند عمل خود را مهم تر از عمل دیگری می دانستند و کسانی که در میدان جنگ بودند خود را بر دیگران در استحقاق غنیمت ها مقدم می پنداشتند . در این وقت پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم برای رفع اختلاف و عدم دو دستگی، تمام غنیمت ها را به عبدالله بن کعب سپرد و عده ای را مامور نگهداری و حمل و نقل آن اموال نمود تا این که در نزدیکی مدینه آن ها را به طور مساوی بین رزمندگان تقسیم کرد . (26)

آخرین پولی که به دست آن حضرت رسید 000/800 درهم بود که از بحرین برای ایشان آوردند و آن حضرت از جای برنخاست تا این که همه آن اموال را بین مسلمانان تقسیم کرد . (27)

2 - مساوات در تقسیم

آن حضرت در تقسیم غنیمت ها و سایر اموال بیت المال، قانون عدل و انصاف را رعایت می کرد و به همه مردم به طور یکسان سهم می داد ; امتیازات شخصی، قبیله ای، سنی، سبقت در قبول اسلام، شرکت در جنگ بدر، سفید و سیاه، آزاد و برده و امثال آن ها را در کسب سهم از اموال بیت المال، دخالت نمی داد . (28) بدین وسیله، دیدگاه طبقاتی و مناسبات ستمگرانه ی برخاسته از آن را، باطل اعلام کرد و انسان ها را کنار هم و در یک صف متحد قرار داد .

سعد بن ابی وقاص در تقسیم غنائم بدر به پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم اعتراض کرد و گفت: آیا مرا که از اشراف بنی زهره ام، با این آبکش ها و باغبان های یثرب، یکسان می بینی؟ آن حضرت از شنیدن این سخن، سخت آزرده گردید و فرمود: هدف من از این جنگ، حمایت از بیچارگان در برابر زورمندان است . من برای این برانگیخته شدم که تمام تبعیضات و امتیازات موهوم را ریشه کن سازم و تساوی در برابر حقوق را، در میان مردم جای گزین آن نمایم .(29)

3 - محافظت از بیت المال

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم برای حفاظت از بیت المال خصوصا در جنبه ی احقاق حقوق و رعایت حریم آن توسط مردم، شیوه های تبلیغاتی و عملی مختلفی به کار می برد، از جمله:

الف . ابلاغ

آن حضرت برای آن که مردم حقوق بیت المال را رعایت کنند، آنان را با وظایف خود در خصوص بیت المال آشنا می کرد . گاه اصل حکم شرعی را ابلاغ می کرد و گاه تفصیل و جزئیات حکم شرعی را بیان می کرد . (30) و در بعضی اوقات با نامه نگاری به تعلیم احکام و وظائف مردم نسبت به بیت المال می پرداخت، مثل ارسال نامه به سوی سعد هذیم - والی جذام - که در آن احکام زکات تشریح شده و به مردم دستور داده شده است که زکات و خمس را به فرستاده آن حضرت تحویل دهند . (31)

ب . تبشیر و انذار

یکی دیگر از شیوه های آن حضرت در حفاظت از حریم بیت المال و احقاق حقوق آن، بشارت به ثواب و ذکر آثار خوب ادای حقوق بیت المال مثل خمس، زکات و امثال آن است و گاه انذار مسلمانان از تمرد و سرپیچی از انجام وظائف خود نسبت به حقوق بیت المال و ذکر آثار سوء عدم ادای حقوق آن است .(32) پیامبر بعد از فتح خیبر و بعد از جمع آوری غنیمت ها در نقطه ی خاصی، به یکی از رزمندگان دستور داد که بگو: بر هر مسلمانی که غنیمت به دست آورده و اگر چه نخ و سوزنی باشد باید آن را تحویل دهد زیرا خیانت، مایه ننگ در دنیاست و در روز قیامت آتش بر جانش می شود . (33)

روز حرکت از سرزمین خیبر، ناگهان بر غلامی که مامور بستن کجاوه های پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بود، تیری اصابت کرد و همان دم جان سپرد . ماموران به جستجو پرداختند، تحقیقات آن ها به جایی نرسید، همگی گفتند: بهشت بر او گوارا باشد . ولی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: من با شما در این جریان، هم عقیده نیستم، زیرا عبایی که بر تن اوست از غنیمت ها بوده و او آن را به خیانت برده و روز قیامت به صورت آتش او را احاطه خواهد کرد . در این لحظه یک نفر از سربازان پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم گفت: من دو بند کفش از غنیمت ها بدون اجازه برداشته ام . حضرت فرمود: آن را برگردان و گرنه روز قیامت به صورت آتش در پای تو قرار می گیرد . (34)

و نیز فرمود: "لا تزال امتی بخیر مالم یتخاونوا و ادوا الامانه و اتوا الزکاه و اذا لم یفعلوا ذلک ابتلوا بالقحط و السنین; (35) امت من هیچ وقت از خیر و برکت جدا نمی شوند مادامی که به یکدیگر خیانت نکنند و امانت را ادا کنند و زکات (اموالشان را) ادا نمایند و اگر چنین نکردند به قحطی و خشکسالی مبتلا خواهند شد" .

و باز فرمود: "خمسه لعنتهم - و کل نبی مجاب - الزائد فی کتاب الله و التارک لسنتی و المکذب بقدر الله و المستحل من عترتی ما حرم الله والمستاثر بالفی ء المستحل له (36) ; پنج کس اند که من و هر پیامبر مستجاب الدعوه ای آن ها را لعنت کرده ایم: آن کس که در کتاب خدا آیه ای را زیاد گرداند; کسی که سنت و روش مرا رها کند; کسی که قضا و قدر خدا را تکذیب کند; کسی که حرمت اهل بیت ما را نگه ندارد و کسی که اموال عمومی را به خود منحصر سازد و (تصرف) در آن را به نفع خود حلال شمارد" .

ج . توبیخ و مجازات

آن حضرت متجاوزان به بیت المال را به صورت های مختلف لفظی و عملی، توبیخ و مجازات می کرد .

پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم مردی از قبیله ازد - که او را ابن لیثیه نیز می گفتند - برای گرفتن زکات طایفه ای از مسلمانان مامور کرد، او ماموریت را انجام داده و اموال را به مدینه نزد پیامبر آورد و به دروغ عرض کرد: این زکات اموال است و این یکی هدیه ای است که به خود من داده اند . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به منبر رفت و پس از حمد خداوند، فرمود: همانا من کسی را برای کاری می فرستم و او می آید و می گوید این، زکات و آن دیگر، هدیه ای است که به من داده اند! پس چرا در خانه ی پدر و مادر خود نمی نشینند تا ببینند آیا هدیه ای برای او می آورند؟ به خدایی که جان من در دست قدرت اوست، کسی که چیزی از زکات را بردارد روز قیامت بر گردن او (به صورت آتش) پیچیده می شود . (37)

آن حضرت پنج نفر را از مسجد بیرون کرد و فرمود: "اخرجوا من مسجدنا لا تصلوا فیه و انتم لا تزکون; (38) از مسجد ما خارج شوید و در آن نماز نخوانید چون شما زکات نمی دهید" .

د . طرد افراد نالایق از مسئولیت بیت المال

یکی از یاران آن حضرت عرض کرد: آیا یکی از پست ها را به من واگذار می کنی؟ آن حضرت دست بر شانه او زد و فرمود: "انک ضعیف و انها امانه (و الامانه ثقیله) و انها یوم القیامه خزی و ندامه الا من اخذها بحقها و ادی الذی علیه فیها (39) ; تو ضعیفی و "مسئولیت " ، امانت است (و بار امانت سنگین است) و آن مسئولیت، روز قیامت بدبختی و پشیمانی است مگر آن که به حق گرفته شود و حق آن ادا شود" .

ه . ثبت اموال

آن حضرت برای حفاظت از حریم بیت المال، به ثبت اموال می پرداخت . زبیر و جهم بن صلت را مامور ثبت ورود و خروج زکات کرد همان طور که معیقب بن ابی فاطمه را مامور ثبت اموال غنیمت های جنگی نمود . (40) و نیز اگر قطعه زمین یا چشمه و دیگر اموال غیر منقول را به فرد یا گروهی واگذار می کرد، علاوه بر ثبت آن ها، به آن ها سندی که مجوزی بر حق تصرف آن ها بود، نیز عطا می کرد . (41) که این عمل نشانگر دقت و تدبیر آن حضرت در اداره امور بیت المال و نظم محوری ایشان و اهمیت به حقوق بیت المال می باشد . و گاه ثبت اموال به وسیله علامت گذاری و نشانه گذاشتن بوده است . و آن حضرت شتر و ستوران دیگر را که جزو بیت المال بودند یا خود به وسیله آهن، داغ می زدند و یا با نظارت خود دستور می داد آن ها را داغ بزنند تا از سایر حیوانات که جزو بیت المال نبودند، قابل تشخیص باشند و آن ها را در چراگاه های مخصوص نزدیک بقیع در محلی به نام "حمی " (قرق گاه)، نگاه می داشت تا به مصرف جنگ و یا حقوق ماموران وصول زکات و فقراء و مانند آن برساند . (42)

و . نصب ماموران حفاظتی

آن حضرت در موارد متعدد، افرادی را مامور حفاظت از اموال بیت المال می نمود . نمونه آن، عبدالله بن کعب و همکاران او هستند که در جنگ بدر و بعد از آن، مامور حفاظت از اموال غنیمتی و خمس بودند . (43)

ز . مبارزه با زمین خواری

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم راه دیگری را نیز برای حفاظت از حریم بیت المال پیمود و آن، وضع قوانین جامع و روشن در بهره برداری عموم مردم و قطع دست سودجویان فرصت طلب و زورمداران از دامن بیت المال - خصوصا در بخش انفال - است . آن حضرت اعلام کرد که همه ی مردم در سه چیز شریکند: آب، مرتع و آتش . (44) و باز فرمود: "من احیی ارضا مواتا فهی له ; (45) هر کسی زمین بایری را آباد کند، مال خود اوست " . میزان بهره برداری هر کس را بر ملاک استعداد و توانایی او در تولید و فایده رسانی و ارائه خدمات به جامعه قرار داد . و با قانون لغو "حمی " دست زمین خواران را از حریم انفال کوتاه کرد و فرمود: "لا حمی الا لله و لرسوله (46) ; هیچ حمایی نیست مگر برای خداوند و رسولش ."

"حمی " اصطلاحا به این معناست که یک بخشی از زمین یا مرتع را بدون آن که احیائش کنند و یا سایر شرایط ملکیت را دارا باشند، آن را در قرق خود قرار دهند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، با قانون مذکور، از اختصاص انفال به گروه خاصی همانند زورمداران جلوگیری کرد و آن را در اختیار همه مردم قرار داد . (47)

ح . نظارت عمومی

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم با ایجاد حس مسئولیت در وجود اقشار مختلف مردم، یک نوع نظارت غیر مستقیم و دائم و همه گیر را ایجاد نمود و فرمود: "کلکم راع و کلکم مسئول ..." (48) ; همه شما دیده بان و نگهبان و همه شما مورد سؤال هستید ..."

"نظارت " از ارکان مدیریت به شمار می آید چرا که به وسیله آن، دستگاه ها - از جمله بیت المال - از انحراف و فساد به دور خواهند بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم با نظارت مستقیم و غیر مستقیم، از حریم بیت المال حفاظت نموده، فساد و انحراف را از آن دور کردند .

مصرف بیت المال

اموالی که بیت المال و اموال عمومی محسوب می شود گاهی مورد مصرف آن مشخص است ; مانند غنیمت جنگی که مالک آن بعد از جدا کردن خمس آن، رزمندگان اسلام اند و بایستی بین آن ها تقسیم شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بعد از پایان یافتن جنگ ها، این کار را انجام می داد .

و گاهی مورد مصرف آن عام است; مثل خمس که مالک آن مقام نبوت است و در مواردی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم مصلحت اسلام و مسلمین را در آن ببیند، هزینه می شود; همانند هزینه برای امور زیربنایی، کمک به نیازمندان جامعه و امثال آن ها .

آن حضرت قسمتی از اموال به دست آمده از قبیله بنی نضیر را در جهت تجهیز رزمندگان به اسب و سلاح جنگی، مصرف می کرد . (49) و قسمت دیگری از آن را در جهت فقر زدایی بین مهاجرانی که در مضیقه بودند، تقسیم می کرد . (50)

وگاه از خمس همچون زکات، برای تالیف قلوب و محبت تازه مسلمانان استفاده می کرد . همان طور که خمس غنیمت های به دست آمده از جنگ طائف را میان سران قریش که تازه مسلمان شده بودند، تقسیم کرد از قبیل ابوسفیان، معاویه، حکیم بن حزام، حارث بن حارث، حارث بن هشام، سهیل بن عمرو و عده ی دیگری که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم طبق شان هر کدام تعدادی شتر به آن ها عطا کرد . (51)

به طور کلی احتیاجات عمومی در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بر دو گونه بود: یکی مخارج برنامه های حکومت اسلامی و دیگری بالا بردن سطح زندگی همه مردم که نتیجه آن، ایجاد تعادل و توازن اجتماعی بود . آن حضرت با هزینه صحیح و دقیق بیت المال، عقب ماندگی شدید اقتصادی را که مانع پیشرفت و تحقق اهداف مقدس اسلامی بود، مرتفع ساخت . از این رو نیمی از محصول اراضی خیبر را جهت فقرزدایی و نیمی دیگر را برای هزینه های حکومتی از قبیل تجهیز سپاه و هیات های نمایندگی و دیگر مخارج حکومتی به کار برد .

آن حضرت بیت المال را جهت تامین اجتماعی اقشار بی بضاعت به کار برد و اعلام کرد:

"من ترک ضیاعا فعلی ضیاعه و من ترک دینا فعلی دینه (52) ; هر کس کشتزاری بر جای نهد، محافظت از آن به عهده من است و هر کس مدیون بمیرد، ادای دینش وظیفه من است ."

و باز می فرماید: "هر بدهکاری که نزد والی یی از والیان مسلمین برود و برای والی یی روشن شود که او در ادای دینش ناتوان است، در این جا بر والی مسلمین است که دین او را از اموال مسلمین اداکند ." (53)

همین طور برای فراهم کردن مقدمات ازدواج جوانان، از بیت المال استفاده می کرد مثلا پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از اموال خمس - که در اختیار حضرت بود - هزینه ازدواج عبدالمطلب بن ربیعه و فضل بن عباس را پرداخت کرد . (54)

مسئولین بیت المال

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم مسئولین بیت المال را بر اساس دارا بودن تقوا انتخاب می کرد; از این رو هنگام ابلاغ حکم مسئولیت به آن ها بر حفظ تقوا در تمام موارد، تاکید می کرد . همان طور که در عهد نامه خود به عمرو بن حزم، هنگام گسیل داشتن وی به استانداری یمن و مدیریت بیت المال، او را به رعایت تقوا در انجام وظایفش سفارش می کند . (55) و زهد و پاکدامنی از طمع را که زمینه رعایت حقوق بیت المال و صاحبان حق است، شرط مسئولین بیت المال می داند .

بر شایسته سالاری که از اصولی ترین شرایط برای انتخاب عاملان و کارگزاران است، تاکید فراوان می کند . چنانچه در سیره آن حضرت آمده است که از میان تمام مسلمان ها جوان بیست ساله ای را به نام عتاب بن اسید برای فرمانداری مکه برگزید و فرمانی برایش صادر کرد و به او فرمود: "یا عتاب تدری علی من استعملتک؟ علی اهل الله عزو جل و لو اعلم لهم خیرا منک استعملته علیهم (56) ; ای عتاب! آیا می دانی تو را فرماندار کدام گروه قرا دهم؟ بر اهل الله عزوجل (تو را بر اهل حرم خدا و ساکنان مکه والی نمودم . و اگر در میان مسلمانان کسی را برای این مقام شایسته تر از تو می یافتم این کار را به او می سپردم " .

همان طور که می فرماید: "من استعمل عاملا من المسلمین و هو یعلم ان فیهم من هو اولی بذلک منه و اعلم بکتاب الله و سنه نبیه، خان الله و رسوله و جمیع المسلمین ; (57) هر کس کارگزاری از مسلمین را به کار بگیرد و حال آن که می داند در بین مسلمانان کسی هست که از او شایسته تر و داناتر به کتاب خدا و سنت رسولش است، به خداوند و رسول او و تمام مسلمانان خیانت کرده است ."

کسانی که پیامبر رحمت، آنان را لعن کرده است

کسانی که پیامبر رحمت، آنان را لعن کرده است

قرآن کریم، رسول خدا (ص) را رحمت للعالمین می نامد و او را اسوه ای برای مردم معرفی می کند. رسول خدا (ص)، علاوه بر رحمت و ابراز محبت به عالمیان، خط مشی خود را با دشمنان دین مشخص می کردند و بیزاری خود را از راه آنان ابراز می نمودند. چنان که در طول حیات خویش، افراد مختلفی را به جهت رفتارشان لعنت کردند.

این بحث، مرتبط با پرونده "دورماندگان از رحمت خداوند؛ پرونده بررسی لعن در مکتب شیعه" است.

یکی از مواردی که همواره در دینداری مورد توجه افراد قرار می گیرد محبت خدای متعال است؛ لذا خداوند در قرآن کریم مطرح می کند که چه کسانی در زمرۀ محبوبین خدا قرار می گیرند:

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُ الْمُحْسِنینَ (58)

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُ الْمُتَطَهِّرینَ (59)

فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُ الْمُتَّقینَ (60)

وَ اللَّهُ یُحِبُ الصَّابِرین (61)

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُ الْمُتَوَکِّلینَ (62)

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُ الْمُقْسِطینَ (63)

وَ اللَّهُ یُحِبُ الْمُطَّهِّرینَ (64)

در برخی آیات هم آمده است که خدای متعال چه کسانی را دوست نمی دارد. مثلا:

فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُ الْکافِرینَ (65)

اللَّهُ لا یُحِبُ الظَّالِمینَ (66)

برای محبوب خداوند شدن، برخی به دنبال این بودند که مورد محبت رسولان الهی قرار بگیرند؛ لذا آیه نازل شد که:

اگر خداوند را دوست می دارید، از من (پیامبر) پیروی کنید تا محبوب خدای متعال واقع شوید. (67)

پس از شنیدن این دسته از آیات الهی این سؤال به وجود می آید که تبعیت از رسول الهی چگونه است؟

تبعیت و پیروی از رسول اکرم (ص) موارد متعددی دارد که در این نوشتار به دو مثال آن می پردازیم.

پیامبر اکرم (ص) افراد محبوب شان را معرفی کرده اند؛ اگر ما حقیقتا به دنبال پیروی از ایشان باشیم، یکی از موارد این است که بدانیم ایشان به چه کسانی محبت داشته اند تا ما نیز در مهر ورزیدن به آن افراد از آن حضرت تبعیت کنیم.

مثلا در ماجرای جنگ خیبر که جنگ میان مسلمانان و یهودیان بود پیامبر اکرم در شأن امیرالمومنین (ع) جمله ای فرمودند که در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت همچون چراغی می درخشد. ایشان در گرماگرم نبرد وقتی پرچم داران مختلف از جنگ با یهودیان درمانده و ناتوان شده بودند فرمودند:

فردا پرچم را به دست مردی می دهم که خدا و رسول را دوست داشته باشد و خدا و رسول هم وی را دوست داشته باشند. او مردی است بسیار حمله کننده و هرگز فرار ننموده است. سپس آن مرد باز نخواهد گشت، تا اینکه خدا فتح و پیروزی را نصیب وی نماید. (68)

مورد اتفاق همگان است که آن شخص کسی نبود جز امیرالمومنین (ع) که فتح به دست ایشان اتفاق افتاد.

یکی از وجوه تبعیت از رسول اکرم (ص) این است که بدانیم چه کسانی محبوب ایشان هستند تا ما نیز آنها را در دل خود محبوب بداریم.

پیامبر (ص) مکررا می فرمودند: حسین از من و من از حسین هستم؛ کسی که حسین را دوست بدارد، خدا او را دوست دارد. (69)

فلذا یکی از وقایعی که در واقعۀ عاشورا بسیار اتفاق می افتاد این بود که سیدالشهدا (ع) خود را معرفی می فرمودند تا مردم به یاد آورند که هرکس ایشان را دوست بدارد خدای متعال او را دوست دارد.

دانستیم که یکی از وجوه تبعیت از رسول اکرم (ص) این است که بدانیم چه کسانی محبوب ایشان هستند تا ما نیز آنها را در دل خود محبوب بداریم.

اما در کنار محبت و اظهار مهر، برائت و اظهار لعن نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ به طوری که در برخی از زیارات، این دو در کنار هم آمده اند. به عنوان مثال در زیارت مطلقۀ چهارم سیدالشهدا (ع) که بسیار کوتاه است این گونه می خوانیم:

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ رَحِمَکَ اللَّهُ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ شَرِکَ فِی دَمِکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ بَلَغَهُ ذَلِکَ فَرَضِیَ بِهِ إِنَّا إِلَی اللَّهِ مِنْ ذَلِکَ بَرِی ءٌ.(70)

یعنی بلافاصله پس از سلام به آن حضرت که نوعی ابراز محبت است، قاتل آن حضرت را لعن می کنیم. حتی آن کسانی را که شریک این کار شدند را نیز لعن می کنیم و از آنها برائت می جوئیم.

در زیارتی که 7 عبارت دارد، 3 عبارت آن به لعن و یک عبارت به برائت از ملعونین اختصاص دارد. این نکته نشانگر اهمیت این موضوع است.

فلذا ما برای تبعیت از پیامبر اکرم (ص) یکی دیگر از وجوهی که می توانیم دنبال کنیم، این است که ببینیم آن حضرت چه کسانی را لعن کرده اند.

لعن در منابع لغوی و روایی ما به معنای راندن و دور کردن آمده است (رجوع شود به مفردات/1/ 741) و با اندک بررسی در روایات می توان آن را در کلمات رسول اکرم (ص) این گونه دسته بندی کرد.

کسانی که در روایات مورد لعن رسول خدا (ص) قرار گرفته اند:

1. کسی که بر سفره ای حاضر شود که شرب خمر در آن می شود.(71)

2. کسی که بندۀ دینار و درهم باشد.(72)

3. مردانی که خود را به صورت زنان در می آورند و بالعکس.(73)

4. کسی که والدین خود را لعنت کند. (74)

5. کسی که به خاطر غیر خدا ذبح کند.(75)

6. ربا دهنده و ربا گیرنده و شاهدان آنان.(76)

برای تبعیت از پیامبر اکرم (ص) یکی دیگر از وجوهی که می توانیم دنبال کنیم، این است که ببینیم آن حضرت چه کسانی را لعن کرده اند.

7. مانع زکات.(77)

8. کسانی که در دین خدا مجادله کنند.(78)

9. کسی که از پیوستن به لشکر اسامه سر باز زنند.(79)

10. کسی که با امیرالمومنین (ع) دشمنی کند (در خطبۀ غدیر)(80)

همان طور که اشاره شد کسانی محبوب رسول خدا هستند و از سوی دیگر کسانی هم ملعون نزد آن حضرت هستند. همان گونه که عده ای محبوب خدای متعال هستند و عده ای را هم خدای متعال مورد لعن خود قرار می دهد. در 36 آیۀ قرآن کریم به این گونه افراد اشاره شده است. به عنوان مثال می فرماید:

أَنْ لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمینَ (81)

خطاب به ابلیس:

وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی إِلی یَوْمِ الدِّین (82)

پس می بینیم که خدای متعال در موارد متعدد لعن خود را شامل حال افراد یا گروه های خاصی کرده است. این اصولا با رحمت او منافاتی ندارد؛ چرا که او همان کسی است که امامان هدی (ع) که غیر از حق نمی گویند دربارۀ او فرموده اند: سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه (83)

پس در مورد رسول اکرم (ص) نیز اینکه تعدادی نزد ایشان از ملعونین باشند با رحمت ایشان منافاتی ندارد؛ همانگونه که در قرآن کریم آمده است: و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم. (84)

ایشان همواره برای عالمیان رحمت هستند و بر اساس آنچه در روایات آمده است، اصل جنبۀ رحمت ایشان در روز قیامت هویدا می شود؛ آنگاه که مقام محمود که همان مقام شفاعت عظمی است به ایشان داده می شود و ایشان به محبت امیرالمومنین (ع) و حضرت صدیقه (س) و فرندانشان، محبینشان و محبین محبینشان را نیز وارد بهشت می کنند.(85) ان شاء الله که در زمرۀ شفاعت شوندگان ایشان قرار بگیریم.

ودیعه پیامبر (ص): کتاب خدا و عترت

ودیعه پیامبر (ص): کتاب خدا و عترت

حضرت فاطمه سلام الله علیها می فرمایند: من از پدرم در حالیکه دربستر بیماری بودند و اصحاب در کنار بستر ایشان بودند، شنیدم که فرمودند: به زودی من از میان شما می روم، آنچه را که باید بیان کنم گفته ام تا عذری باقی نماند. من در بین شما دو چیز را به ودیعه می گذارم: کتاب خدا و اهل بیت (ع). بعد دست امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفتند و فرمودند: قرآن باعلی است و علی با قرآن است. یعنی کتاب را با معلمش معرفی کردند و ما را با هر دوی آنها معرفی کردند. فرمودند: این دو از هم جدا نمیشوند تا اینکه در قیامت کنار حوض کوثر به من وارد می شوند. حوض کوثر جایی در صحرای قیامت است که اگر کسی از این آبیکه در این حوض است به او داده شد رستگار می شود.

من در کنار حوض کوثر از همگان سوال می کنم که با این دو چه کرده اید؟ اگر جواب درست باشد از حوض کوثر چشیده می شوند. پس همگان را به کتاب خدا و عترت توصیه کردند و می خواستند بفرمایند قرآن معلمی دارد و آن هم علی بن ابیطالب علیه السلام است.

بعد هم فرمودند: من در کنار حوض کوثر راجع به این دو از همه امتم سوال می کنم. آنچه را که امروز می خواهم بحث کنم اینست که پیامبر صلی الله علیه و آله ما را به ارتباط با اهل بیتشان توصیه کرده اند. ارتباط با اهل بیت علیهم السلام، فرع بر شناخت اهل بیت علیهم السلام است. شناخت اهل بیت علیهم السلام منافعی دارد.

معرفت و شناخت اهل بیت پیامبر (ص)

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: خدا اگر بر سر کسی منت بگذارد، این منت به سبب ولایت و شناخت اهل بیت من می باشد و منتی از ناحیه خدا است. بعد می فرمایند: اگر کسی اهل بیت من را به ولایت شناخت و پذیرفت تمام خیردنیا و آخرت را این شخص به دست آورده است.

روایت دوم در اهمیت معرفت از امام صادق علیه السلام است که میفرمایند: مردم را لازم نیست مگر شناخت ما اهل بیت. مردم در عدم شناخت ما معذورنیستند و نمی توانند در قیامت برای خدا دلیل بیاورند. ضروری ترین دستور شناختاهل بیت علیهم السلام است و عدم شناخت به هیچ وجه نزد خداوند موجه نیست.

چرا این شناخت این قدر مهم است؟ در سوره مبارکه ذاریات آیه 56 می فرماید: "وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ" خدا جنس و انس را خلق نکردم مگر اینکه به مقام عبودیت و بندگی برسند. سوال ایناست که چگونه به این مقام برسیم؟

پس ما را خلق کرده اند تا به مقام بندگی برسیم. سوال اول این است که چگونه به این مقام برسیم؟ سوال بعدی این است که اصلا مراد از بندگی چیست؟ اینکه مارا خلق کرده اند که بنده خدا بشویم یعنی باید چه کنیم؟

مراد از بندگی در لسان دین این است که بندگی برای هر فردی بالاترین مقام است. چون ما را به عالی ترین مقام می رساند. اگر کسی بخواهد به عالی ترین مقام برسد، راهش بندگی است. در سوره مبارکه کهف آیه 110 می فرماید: "فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاًصالِحاً" هر کسی که می خواهد و امید دارد به لقاء حضرت حق برسد باید بندگی داشته باشد و به همین دلیل بندگی عالیترین مقام است. بندگی پیامبر صلی الله علیه و آله از رسالت ایشان در نزد خداوند مهم تر است. به دلیل اینکه در فقرات تشهد می گوییم: " اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ " به مقام بندگی رسول خدا اشاره می کنیم و بعد به مقام رسالت. یعنی بندگی از رسالت مهم تر و عالی تر است. دلیلش این است که ما را به لقاء خدا میرساند.

به چه کسی بنده می گویند؟

ما چه کار کنیم به مقام بندگی برسیم؟ جواب در یک جمله است: بندگی یعنی اینکه فرد در مقابل خدا، خود را صاحب اراده نداند و برای خود مالکیتی قائل نباشد. این بندگی یک ظاهری دارد و یک واقعی دارد. ظاهرش عباداتی است که ما انجام می دهیم ولی واقعش این است که نماز و روزه و خمس باید ما را به اینجا برساند که برای خودمان در مقابل خدا اراده ای قائل نباشیم. یعنی به توحید افعالی برسیم و در تعامل خودمان با خدا مالکیتی قائل نباشیم. وقتی انسان مالک نباشد، معترض هم نیست. اینکه ما همه اش سوال می کنیم خدایا چرا دیر دادی یا کم دادی، برای این است که ما هنوز به مقام بندگی وارد نشده ایم. بنده برای خودش هیچ مالکیتی ندارد. لذا هیچ اعتراضی هم ندارد. در لسان فقه هم در باب عتق (یعنی بردگان) بیانشان این است:بنده و آنچه که او دارد همه اش برای صاحبش است.

با چه چیزی به بندگی می رسیم؟

راه رسیدن به بندگی را باید از زبان بندگان مخلص خدا بشنویم که چطور باید به آن برسیم؟ امام رضا علیه السلام می فرمایند: "أَوَّلُ عِبَادَهِ اللَّهِ تَعَالَی مَعْرِفَتُهُ" اولین گام برای بندگی خدا، شناخت خدا است. ما را برای اینکه به عبادت و عبودیت برسیم و حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: اولین گام برای بودن در مسیر عبودیت شناخت خدا است.

حضرت صادق علیه السلام بندگی خدا را ضروری ترین و واجب ترین فریضه میداند. " إِنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ وَ أَوْجَبَهَا عَلَی الْإِنْسَانِ مَعْرِفَهُ الرَّبِّ وَ الْإِقْرَارُ لَهُ بِالْعُبُودِیَّهِ" بافضیلت ترین و ضروری ترین واجب الهی بر انسان شناخت پروردگار و مقر بودن به بندگی به ساحت مقدسش است. یعنی بندگی ای به درد می خورد که مترتب شناخت باشد. آنگاه حضرت صادق علیه السلام می فرمایند: "بِنا عُبِدَالله. وَبِنا عُرِفَ اللهُ. وَ بِنا وُحِدَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی" به واسطه ما اهل بیت، خدا شناخته شد و به واسطه ما اهل بیت خدا پرستیده شد. به واسطه ما اهل بیت، توحید خدا محقق شد. آنچه که از مجرای ما حاصل شود شما را به شناخت می رساند.

مودت، اولین مرحله ارتباط با اهل بیت (ع)

ارتباط با اهل بیت علیهم السلام به سه مرحله است. اگر در مرحله اول هستیم باید خودمان را به مراحل دوم و سوم برسانیم و اگر در مرحله دوم هستیم باید خودمان را به مرحله سوم برسانیم. چرا که امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: اگر کسی دو روزش مثل هم باشد آن شخص ضرر کرده است. چون ما را خلق کرده اند که از انسان عادی بودن به انسان عالی بودن برسیم تا در روز قیامت دچار حسرت نشویم. یعنی برای آدم هایی هم که در مسیر بودند حسرت وجود دارد. آنهایی که در مسیر نبودند حسرت می خورند که چرا آدم نبودند. آنهایی که در مسیر بودند حسرت می خورند که چرا کامل نبودند. حسرت آن روز ابدی است و دیگر در آنجا ارتقایی وجود ندارد.

مرحله اول ارتباط با اهل بیت علیهم السلام در لسان آیه قرآن: لزوم عشق و ورزیدن و محبت به ساحت مقدس اهل بیت علیهم السلام در آیه شریفه 23 سوره مبارکه شوری است که می فرماید: پیامبر ما به این مردم بگو: " قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّهَ فِی القُربی" من از شما هیچ اجر و مزدی در مقابل رسالتم نمی خواهم مگر عشق ورزیدن و محبت داشتن به ذوی القربی من.

وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله وارد مدینه شدند و پایه های دین اسلام مستحکم شد وضعیت مالی شدیدا تنگ و سخت شد. مردم از طرفی استحکام دین را می دیدند و از طرفی فقر را در آن سال می دیدند. با خودشان گفتند: پیامبر صلی الله علیه و آله کارش گرفته است و بهترین چیز را هم برای ما آورده است، در مقابل این رسالتش چه چیزی از ما می خواهد؟ یک عده ای آمدند و به رسول خدا صلی الله علیه وآله عرض کردند: یا رسول الله وضع مالی تنگ شده است ولی شما غمی نداشته باشید تمام اموال ما بدون قید و شرط در اختیار شما است، آب در دلتان تکان نخورد. خداوند برای آن توهمی که آنها داشتند که چه چیزی در مقابل رسالت می خواهند آیه نازل کرد که چیزی نمی خواهد مگر مودت ذوی القربی ایشان.

از منابع اهل سنت اگر سوال کنید که این ذوی القربی چه کسانی هستند آنها در مصادیق آیه تطهیر اختلاف دارند. ما می گوییم مصداق آیه تطهیر فقط و فقط اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله هستند و آنها می گویند زنان پیامبر صلی الله علیه و آله هم هستند. اما آیا چنین اختلافی را در ذوی القربی هم دارند. به کتاب آنها که رجوع کنیم می بینیم معنای ذوی القربی را به وضوح برای ما بیان کرده اند. یکی از آنها احمد بن حنبل است. احمد صاحب یک کتاب و مسلک است. از قضا متعصب ترین فرقه است. کسانیکه در این دوره داعش هستند تمام افکار عقیدتی شان را از احمد بن حنبل گرفته اند. احمد بن حنبل از سعید بن جبیر ذیل این آیه نقل می کند: منظور پیامبر صلی الله علیه و آله از ذوی القربی: امیرالمؤمنین علیه السلام، حضرت زهرا سلام الله علیها، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام هستند.

ابن عباس از روات و شاگردان پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام در ذیل این آیه بیانش اینست که: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: حق مرا در مورد اهل بیتم مراعات کنید. آنها را به سبب من دوست داشته باشید. مراد از مودت یعنی دوست داشتن و رعایت حق و حقوق پیامبر صلی الله علیه و آله وخاندانشان. پس مراد از مودت معلوم شد. اما ممکن است کسی سوال کند که در سوره هود از زبان حضرت نوح علیه السلام آمده است که من از شما در مقابل رسالتم مزدی نمی خواهم.

در سوره مبارکه شعرا از زبان چهار پیامبر در چهار آیه می گوید که آنها در مقابل رسالتشان از کسی اجر و مزدی نمی خواهند و اجر و مزدشان در مقابل پروردگار است. چطور است که پیامبر صلی الله علیه و آله که آقای همه انبیاء است می فرمایند: من مودت می خواهم.

جواب این پرسش در سوره مبارکه سبا آیه 47 آمده است. پیامبر ما به این مردم بگو آن چیزی را که من به عنوان مزد از شما خواسته ام به نفع خودتان است. هرکسی این مودت را داشته باشد خودش سود می برد. سودش چیست؟

سوال شد پنج پیامبر زبان حالشان این بود که اجر و مزدی نمی خواهند و پیامبر ما با اینکه مقامشان بالاتر بود فرمودند: من مزد می خواهم و مودت فی القربی است. سوره سبا فرمود: آن چیزی که به عنوان اجر به من می دهید در جیب من نمی رود همه اش برای خودتان است. اگر کسی اهل بیت پیامبر را دوست داشت درست است که مزد رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله است ولی منفعتش تماما برای آن کسی است که دوست دارد و محب است.

اجرمحبت به پیامبر گرامی اسلام

روایت اهل سنت است که زمخشری نقل کرده است:

"مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِیداً أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ تَائِباً أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَکمِلَ الْإِیمَانِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَک الْمَوْتِ بِالْجَنَّهِ ثُمَّ مُنْکرٌ وَ نَکیرٌ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ یزَفُّ إِلَی الْجَنَّهِ کمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَی بَیتِ زَوْجِهَا أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ص فُتِحَ لَهُ فِیقَبْرِهِ بَابَانِ إِلَی الْجَنَّهِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللَّهُ قَبْرَهُ مَزَارَ مَلَائِکهِ الرَّحْمَهِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ عَلَی السُّنَّهِ وَ الْجَمَاعَهِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ جَاءَ یوْمَ الْقِیامَهِ مَکتُوبٌ بَینَ عَینَیهِ آیسٌ مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ کافِراً أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَمْ یشَمَّ رَائِحَهَ الْجَنَّه"

هر کسی بر رویه محبت رسول گرامی صلی الله علیه و آله از دنیا برود شهید محسوب می شود و با ایمان کامل از دنیا رفته است. او را با تمام احترامات به سوی بهشت می برند و محل زیارت ملائکه خواهد شد. سنی واقعی کسی است که با محبت محمد و آل محمد از دنیا رفته باشد.

بعد پیامبر صلی الله علیه و آله اضافه می کند که کسیکه بغض خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را داشته باشد بین دو چشم او نوشته اند که او کسی است که مأیوس از رحمت خداست. کسیکه بغض پیامبر صلی الله و علیه و آله را داشته باشد حتی اگر نماز بخواند و روزه بگیرد از نظر پیامبر صلی الله علیه و آله کافر است. کسی که به بغض پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندانشان از دنیا برود بوی بهشت را استشمام نمی کند.

اولین مرحله ارتباط با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بحث محبت است که علائمی دارد. ابی سعید خدری از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکند که حضرت می فرمایند: هر کسیکه محبت خاندان مرا داشته باشد تمام خیر دنیا را به دست می آورد. هیچ تردیدی نیست که این ها در بهشت هستند. محبین اهل بیت علیهم السلام 20 نشانه دارند. حضرت فرمودند: ده خصوصیت در دنیا دارند و ده خصوصیت درآخرت دارند.

ده خصوصیت دنیا را محب اهل بیت علیهم السلام دارد: اهل تجملات نیست، نسبت به اعمال صالحه حریص است، اهل ورع در دین است. (ورع یعنی توقف در مقابل شبهات)، با نشاط و با رغبت به سوی بندگی رفتن. برای خواندن نماز شب تمایل دارد، از آنچه در دست مردم است نا امید است، حافظ اطاعت خدا و نواهی خدا است، با دنیا هیچ میانه ای ندارد و اهل بخشندگی است. این ده خصوصیت برای کسی است که محب اهل بیت علیهم السلام باشد. محب اهل بیت علیهم السلام بودن اولین قدم برای ارتباط با اهل بیت علیهم السلام است.

منبع : fares.ir

عظمت و اخلاص وجود مقدس رسول الله(ص)

عظمت و اخلاص وجود مقدس رسول الله(ص)

این متن سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در دهه" ی آخر ماه صفر سال 92 می باشد که به تاریخ 7 دی ماه سال 92 در هیاتی در قم برگزار شده است. ایشان در این جلسه با ارائه توضیحاتی راجع به حدیث قرب نوافل فرمودند که وجود مقدس رسول الله(ص) که ظرف مشیت خدا و واسطه کائنات هستند، به مقام محبت خدا رسیده اند و مصداق کامل این حدیث هستند. سپس با اشاره به دو روایت از فضیلت و مقام فوق العاده پیامبر فرمودند که خدای متعال از سر رحمت خودش چنین پیامبری را فرستاد و دو چیز با ارزش از خزانه غیب خودش همراه او کرد یکی قرآن و دیگری امیرالمؤمنین و ائمه(ع). ایشان افزودند که ولایت امیرالمؤمنین بر همه ولایتها غالب می شود و بساط ابلیس و اصحاب سقیفه و شیطنت کفر در جهان امروز در حال غروب کردن است و حقیقت پیامبر در وجود مقدس امام زمان ارواحنا فداه تجلی خواهد کرد و ایشان نور پیامبر را در عالم ساطع می کنند.

عظمت و اخلاص وجود مقدس رسول الله(ص)، عبد مطلق خدای متعال

در حدیث نورانی عنوان خدای متعال فرموده است: "فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا"(86) این حدیث قرب نوافل را فریقین، سنی و شیعه نقل کرده اند که بنده در اثر واجبات به خدای متعال نزدیک می شود. اگر همه قرب فرائض را به دست آورد، آنگاه نوبت به نوافل می رسد. اگر با نوافل و مستحبات هم به خدای متعال نزدیک شد، کار به جایی می رسد که من او را دوست می دارم و محبوب من می شود و اگر خدای متعال بنده ای را دوست داشت و محبت الهی در وجود او جاری شد، دیگر از خودش خالی می شود و همه وجودش تحت اراده و مشیت خدای متعال قرار می گیرد. این گوش، دیگر گوش او نیست؛ زبان، دیگر زبان او نیست؛ البته این معنایش این نیست که خدای متعال در بنده حلول می کند اینطور نیست، ولی عبد در مقامی قرار می گیرد که تحت ولایت است، همه کارهایش کارهای خدایی است. "فاذا احبنی احببت" وقتی او به مقام محبت من رسید من هم او را دوست می دارم و چشم و زبان و گوش و دست او می شوم. اگر یک نفر این مقام را به دست آورده باشد وجود مقدس رسول الله(ص) است که عبد مطلق خداست. هیچ فریضه و هیچ نافله ای نیست که از این وجود مقدس فوت شده باشد.

در روایت عالمی یهودی از امیرالمومنین(ع) اینطور سوال کرد که برخی از پیامبران بنی اسرائیل در یک مقامی بودند که خداوند درباره آنها می فرماید: "وَ سَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ معه"(انبیاء/79) ما کوه ها را برای حضرت داود مسخر کرده بودیم، بطوریکه همراه تسبیح حضرت داوود تسبیح می گفتند؛ خدا به پیامبر شما چه داده است؟ حضرت فرمودند قابل مقایسه نیست، پیامبر ما بدون اینکه ترک اولا کرده باشد طوری خدا را عبادت می کرد که خدای متعال می فرمود: "طه مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی"(طه/2) ما قرآن را بر شما نازل نکردیم تا خودتان را اینقدر به زحمت بیندازید. فرمود پیامبر ده سال شب ها روی پنجه های خودش می ایستاد و عبادت می کرد، وقتی به او گفتند آقا شما که دیگر مامون از عقوبت هستید، زمام و اختیار بهشت و جهنم در دست شماست، فرمود: "أَ فَلَا أَکُونُ عَبْداً شَکُورا"(87) آیا بنده شاکر خدا نباشم؟ این وجود مقدس اینطور عبادت می کردند و طبیعی است که به مقامی برسد که همه کائنات با او تسبیح بگویند: "یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ"(جمعه/1) یعنی اگر همه کائنات تسبیح می گویند، با تسیبح نبی اکرم(ص) است، او معلم کل است، معلم انبیا است. طبق روایت اگر عالم ملائکه تسبیح را از پیامبر یاد گرفته اند، دیگر حساب جماد و نبات پاک است. همه عالم به تبع او تسبیح می گویند: "بنا عبد الله بنا عرف الله" اگر خدای متعال شناخته شده به واسطه اوست، اگر خدای متعال بندگی می شود با فیض بندگی این وجود مقدس است. بنده اگر محبوب خدا شد خدای متعال در همه قوای او حضور پیدا می کند و دیگر این قوا از او نیست: "کنت سمع الذی یسمع به ...". لذادر قرآن اینطور تعبیر می شود: " وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی"(انفال/17) آن موقعی که شما دشمن را طرد می کردید و در جنگ سنگ ریزه ها را به طرف دشمن پرتاب می کردید، شما این کار را انجام نمی دادید، بلکه خدا انجام می داد: "و لکن الله رمی". پیامبر(ص) در چنین مقامی است، همه کارهای ریز و درشت این وجود مقدس از این مقوله است: خوابیدن، غذا خوردن، خوابیدن، معاشرت و ... و دیگر تحت اراده خود نیستند. این است که نکته مشیت الهی است و همه مشیت الهی که در روایات هست که هفت چیز در مسیر خلقت موجودات است مشیت، قدر، قضا و علم و .... اول همه مشیت است. این وجود مقدس ظرف مشیت خداست و به همین جهت وقتی همه عالم خلق می شود از مسیر این وجود مقدس خلق می شود، محل مشیت خدای متعال است که سرآغاز خلقت همه کائنات، اولین مرحله خلقت هر موجودی، مشیتش است. اراده و مشیت الهی تعلق می گیرد. لذا واسطه همه کائنات است.

روایتی در فضیلت پیامبر(ص)، محل مشیت الهی

به یک روایت از امیرالمومنین(ع) در فضیلت پیامبر(ص) فقط اشاره می کنم، خیلی از این روایات بی مقدمه خواندنی نیست، شرح این روایت را بزرگان بدهند، فقط از باب اینکه فضایی باز بشود. در بحار نقل شده که امیر المؤمنین فرمودند: "فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی نُورَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ ص بَقِیَ أَلْفَ عَامٍ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَاقِفاً یُسَبِّحُهُ وَ یَحْمَدُهُ وَ الْحَقُّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَنْظُرُ إِلَیْهِ وَ یَقُولُ یَا عَبْدِی أَنْتَ الْمُرَادُ وَ الْمُرِیدُ وَ أَنْتَ خِیَرَتِی مِنْ خَلْقِی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَوْلَاکَ مَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاکَ مَنْ أَحَبَّکَ أَحْبَبْتُهُ وَ مَنْ أَبْغَضَکَ أَبْغَضْتُهُ فَتَلَأْلَأَ نُورُهُ وَ ارْتَفَعَ شُعَاعُهُ فَخَلَقَ اللَّهُ مِنْهُ اثْنَیْ عَشَرَ حِجَابا" یعنی خدای متعال این پیامبر را از نور خودش آفرید (در این زمینه روایات زیاد داریم که این وجود مقدس بدون حجاب از نور الهی آفریده شده است ولی در این حدیث نکات لطیفی است) و این نور رسول الله(ص) هزار سال ایستاده بود که مقصود از این هزار سال زمانهایی که ما تصور می کنیم نیست. و خدا را تسبیح و حمد می کرد، خدا را عبادت می کرد. و خدای متعال در این حال به او نظر می کرد، وقتی عبادت می کرد می فرمود: "انت المراد و المرید" مراد الهی تو هستی، معنی "لولاک لما خلقت الافلاک" نیز همین است. حال چطور می شود پیامبر مراد خدای متعال باشد؟! "انت المراد و المرید" هم اراده الهی فقط به تو تعلق گرفته و هم اینکه تو سرچشمه اراده خدا است. یعنی هرچه بعد از این است از مسیر اراده شماست، این همان معنی محل مشیت است. از همه مخلوقات برگزیده من تو هستی، به عزت و جلال خودم اگر تو نبودی کائنات را نمی آفریدم. اینها برای تو آفریده شده اند مثل اینکه خدای متعال چشم و گوش و زبان و دست و این میلیاردها موجودات زنده ای که در بدن ما تلاش می کنند را برای ما آفریده و اگر این روح نبود خدای متعال این جسم را خلق نمی کرد. اگر شما هم نبودید کائنات آفریده نمی شد. کائنات پیکره ای است برای شما. "من احبک احببته" هر که تو را دوست بدارد من او را دوست می دارم. این مطلب از بیانات دیگر هم استفاده می شود که حبیب حضرت حق جز نبی اکرم(ص) نیست، او حبیب خداست و مابقی موجودات به اندازه ای که این پیامبر را دوست می دارند خدا آنها را دوست می دارد و محبوب خدا می شوند. "و من ابغضک ابغضته" هر که تو را مبغوض بدارد من او را مبغوض می دارم، این وجود مقدس مدار حب و بغض الهی است. بعد ادامه میدهد که وقتی خدای متعال حضرت را مورد عنایت خودش قرار داد نور حضرت تجلی کرد و شعاع نور حضرت ارتفاع پیدا کرد.

خدای متعال از نور وجود مقدس ایشان 12 حجاب آفرید که حجابهایی است که بین حضرت حق و مخلوقات است و تنها کسی که همه این عوالم و حجب را سیر کرده خود این وجود مقدس است. سپس حجابها را نام می برد: حجاب قدرت، عظمت، عزت، هیبت، جبروت، رحمت، نبوت، کبریا، منزلت و بعد حجاب رفعت، سعادت و شفاعت. بعد فرمود خدای متعال به حضرت دستور داد که به تک تک این عوالم که من خلق کرده ام وارد شو و سیر کن. حضرت در حجاب اول 12 هزار سال، در حجاب دوم 12 هزار سال و ... توقف کرده اند و در این حجب الهی سیر کردند؛ بعد حضرت فرمودند خدای متعال از نور این پیامبر 20 دریا(بحر) آفرید که در هر بحری علومی بود که جز خدای متعال نمی دانست، علوم الهی در این دریاها و بحار جاری شد و به این پیامبر دستور داد که در این دریاها نازل بشود. در یک یک اینها حضرت فرود آمدند و بار انداختند و سیری در این بحار علوم داشتند. البته از فهم ما بیرون است که اینها چه بوده است، این مطالب را امیرالمومنین(ع) می فرمایند، وقتی ایشان بحث می کنند همیشه اینطور است. مثل ما مثل کسی است که یک معماری یک بنای عظیمی را ساخته، زیر و بم این بنا را می داند و ما هم یک آدم های نابینا کنار این بنا ایستاده ایم. وقتی شروع به حرف زدن می کند آنجا جای شرح دادن این حرف ها نیست، آنجا فقط باید القاء سمع کنیم و ببینیم جه می گوید بعد کم کم دستت را می گیرند. اگر خوب گوش دادی می برند این در و دیوار را لمس می کنی و کم کم یک چراغی را روشن می کنند که انسان ساختمان و بنا را می بیند. ما هم نسبت به صحبتهای امیرالمومنین(ع) اینطور هستیم، خیلی نمی شود حرف حضرت را شرح داد، باید خوب القاء سمع کرد. حضرت می بیند و حرف می زند باید القاء سمع کرد بعد کم کم انسان را می برند فضاها را لمس می کند، بعد کم کم چشم انسان باز می شود و آن حقایقی که بیان فرموده اند را می بیند.

در این روایت هم اینگونه است. ما نمی فهمیم حضرت از چه سخن گفته اند، خلاصه حضرت وارد این بحار شدند از این دریاها بیرون آمدند سپس خدای متعال او را مورد خطاب قرار داد: "فَلَمَّا خَرَجَ مِنْ آخِرِ الْأَبْحُرِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی یَا حَبِیبِی وَ یَا سَیِّدَ رُسُلِی وَ یَا أَوَّلَ مَخْلُوقَاتِی وَ یَا آخِرَ رُسُلِی أَنْتَ الشَّفِیعُ یَوْمَ الْمَحْشَرِ فَخَرَّ النُّورُ سَاجِداً ثُمَّ قَامَ فَقَطَرَتْ مِنْهُ قَطَرَاتٌ کَانَ عَدَدُهَا مِائَهَ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَهً وَ عِشْرِینَ أَلْفَ قَطْرَهٍ فَخَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی مِنْ کُلِّ قَطْرَهٍ مِنْ نُورِهِ نَبِیّاً مِنَ الْأَنْبِیَاءِ فَلَمَّا تَکَامَلَتِ الْأَنْوَارُ صَارَتْ تَطُوفُ حَوْلَ نُورِ مُحَمَّدٍ ص کَمَا تَطُوفُ الْحُجَّاجُ حَوْلَ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَام"(88) یعنی ای اول و آخر همه انبیاء، همه عالم روز قیامت به دست تو نجات پیدا می کنند و با دست تو وارد بهشت و وادی توحید می شوند. همین طور که در دنیا و عوالم دیگر شما معلم توحید بودید، در قیامت هم درهای بهشت و مقامات توحیدی با شما گشوده می شود. این وجود مقدس در مقابل خدای متعال تواضع کرد و سجده تام انجام داد. وقتی خدای متعال این مقامات را به حضرت عطا کرد که سید رسل من هستی، اول و آخر انبیاء و شفیع انبیا هستی، ایشان سجده تام کردند. فرق حضرت با ما در این است که وقتی کمترین نعمتی را به ما می دهند مغرور به نعمت و مشغول به نعمت می شویم ولی خداوند کائنات را زیر دست حضرت گذاشتند و او در مقابل خدای متعال سجده کرد. سجده طوری بود که حضرت وقتی از سجده برخاستند قطراتی از وجود مقدس ایشان مترشح شد که این نشاندهنده سنگینی عبادت است. در روایات آمده که وقتی وحی به حضرت می آمد حضرت عرق سنگینی می کردند، این سجده هم آنقدر با شکوه بود که قطراتی مانند اشک یا عرق از وجود مقدس حضرت جاری شد که 124 هزار قطره از این وجود مقدس مترشح شد. و از هر قطره از نور این وجود مقدس پیامبری را آفرید؛ نکته لطیف تر این است که وقتی این انوار به کمال خودشان رسیدند همان طور که حجاج حول بیت الله می چرخند، نور 124 هزار پیامبر دور این پیامبر طواف می کردند. این است معنی آن روایاتی که فرمود: خدای متعال نور انبیا را از جسم ما آفرید و لذا متمایل به ما هستند.

اصولا این کعبه ای که ما مامور هستیم دور آن بچرخیم، جسم است و روح این کعبه چیز دیگری است. در غیر اینصورت دور سنگ چرخیدن معنایی ندارد. همه مقاماتی که هست به احترام حضرت است. امام سجاد(ع) فرمود: "أَنَا ابْنُ مَکَّهَ وَ مِنًی أَنَا ابْنُ مَرْوَهَ وَ الصَّفَا"(89) باطن مکه شعاع نبی اکرم است والا برای چه مردم بروند مکه؟ باطن کعبه نبی اکرم(ص) است در غیر اینصورت چه وجهی داشت مردم مکه بروند و دور کعبه طواف کنند؟! اول و آخر اوست. در روایتی اینطور آمده، عرض کرد چرا کعبه 4 ضلعی است و 4 گوشه دارد؟ حضرت فرمود این شعاعی از بیت المعمور است. گویا بیت المعمور روح و کعبه جسد است. جسد و روح باید با هم تناسب داشته باشند، مثل اینکه جسم آدم، آدم است و جسم حیوانات، حیوان است و هر حیوانی از جمله خزندگان، چرندگان و درندگان جسمشان متناسب با روحشان است. لذا روح هایی که روح های فاسد می شوند در قیامت جسمشان عوض می شود. فرمود اینها در قیامت در قالب حیوانات می آیند. ذیل این آیه: "یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً"(نبأ/18) در روایت فرمود ده دسته از امت من در محشر می آیند و هر کدام در قیافه یکی از حیوانات هستند. آنهایی که اهل این گناه هستند در قیافه فلان حیوان ظاهر می شوند چون جسم انسان با روحش تناسب دارد لذا اگر روح فاسد شد، خدای متعال جسم هم عوض می کند، لذا جسمی که انسان در قیامت دارد نعوذ بالله جسم حیوانات است.

کعبه هم یک روحی دارد، روحش بیت المعمور است که ملائکه آنجا طواف می کنند، کعبه ملائکه است. گفت آقا بیت المعمور چرا چهار ضلعی است؟ البته ضلع بیت المعمور مثل ضلع های کعبه گوشه هایش این طور نیست، مثل روح انسان که متناسب با جسمش است و ابعاد و قوایی دارد، یکی از این قوا به مغز و یکی به قلب و به دست و پا و چشم و ... تعلق می گیرد. گفت بیت المعمور چرا چهارضلعی است و ابعاد چهارگانه دارد که وقتی جسد می شود به کعبه تبدیل می شود؟ حضرت فرمودند بیت المعمور هم خودش جسم است و یک روح بالاتری وجود دارد. بیت المعمور محاذی عرش است، چون عرش الهی چهار بعدی است، بیت المعمور هم جسم برای آن عرش است. پس ملائکه دور جسم عرش یعنی به دور بیت المعمور می چرخند و ما دور جسمِ جسمِ عرش یعنی دور کعبه می چرخیم. عرض کرد چرا عرش چهار ضلعی است؟ فرمود چون ارکان الهی چهار تا است و عرش الهی حامل چهار رکن توحید است: "سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر". که در روایات ارکان توحید و اسلام به خلق نبی اکرم(ص) تعبیر شده است، "انک لعلی خلق عظیم" فرمود خلق عظیم اسلام است، اسلام خلق نبی اکرم(ص) است و ارکان اسلام چهار تا است و عرش چهار ضلعی است؛ یعنی روح عرش خلق عظیم نبی اکرم(ص) است. پس انبیا در عالم خودشان دور نور پیامبر طواف می کردند ما در این عالم باید دور کعبه طواف کنیم، کعبه جسم جسم جسم پیامبر است، عرش به منزله جسم حضرت است و بیت المعمور جسم عرش است؛ کعبه هم جسم بیت المعمور است. ما در این زمین که آمدیم اینقدر فرود آمدیم، وقتی فرود آمدیم پیامبر هم فرود آمده شده کعبه ما باید دور کعبه طواف کنیم. انبیا دور نور پیامبر طواف می کردند و ملائکه دور بیت المعمور که جسم جسم پیامبر است طواف می کنند.

ارسال پیامبر(ص) همراه با دو گوهر از خزانه غیب خدا

"ارسل رسوله" خدای متعال این وجود مقدس و این پیامبر را فرستاده است اولا کار، کار اوست؛ دست، دست اوست و این پیامبر هیچ از خودش ندارد بلکه عبد مطلق است. "ارسل رسوله بالهدی و دین الحق" خدای متعال به این عبد مطلق ماموریت داده است، خداوند این پیامبر و این رسولی که رسول به همه انبیا و به همه عالم است را فرستاده و او را مرسل کرده است. حال این پیامبر را برای چه فرستاده و چه چیزی همراه او کرده است؟ خیلی نکته مهمی است، خداوند پیامبر با این عظمت را فرستاده تا سراغ بنده ها بیاید. این نشاندهنده محبت و رحمت خداست، کار خود اوست یعنی همه کاره خود خدای متعال است، از رحمت خودش چنین پیامبری را فرستاد و دو چیز همراه او کرد، یکی "هدی" و دیگری "دین الحق"، یک کتاب که قرآن است و یک دین الحق که امیرالمومنین(ع) و ائمه(ع) می باشد. این دو گوهر را با این پیامبر(ص) فرستاد و این گوهرها هم برای خزانه غیب خدا بودند، نه قرآن از جنس این دنیاست و نه امیرالمومنین(ع). اصلا این دو از جنس این عالم نیستند، در روایت فرمود وقتی خدای متعال بعضی از آیات قرآن را می خواست بفرستد، به عرش الهی متعلق شدند که خدایا ما را کجا می فرستی؟ جای ما در عالم دنیا نیست، برویم با اهل معصیت همنشین بشویم؟ قرآن یک موجود زنده است وقتی حضرت تطورات قرآن در روز قیامت را بیان می کند، می فرماید قرآن در صورت های مختلفی می آید، در صورت مومنین می آید، در صورت شهدا می آید، افضل از همه شهدا؛ در صورت انبیا می آید، افضل از همه انبیا؛ بعد می آید پای عرش الهی شفاعت می کند. قرآن یک موجود حقیقی زنده است و از سنخ ما نیست که با ما در این دنیا همنشین شود، خدای متعال آن را با این پیغمبر فرستاد. تنها چیزی که موجب می شود این قرآن در این دنیا بیاید، اینست که پیامبر آمده و اگر این پیامبر نمی آمد این دُر خزانه غیب خدا در دنیا نمی آمد؛ اگر این پیامبر نمی آمد که امیر المومنین در دنیا نمی آمد، دلخوشی امیرالمومنین به این پیامبر است. پیامبر این وجود مقدس را با خودش آورد بعد هم درهای ولایتش را در روز غدیر به روی عالم باز کرد و فرمود: "الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا" خداوند این دو گوهر را با این پیامبر همراه کرد و عجیب اینست که پیامبر این دو گوهر را باقی گذاشت: "إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ما إن تمسکتم بهما لن تزلوا ابدا" اگر دست از این دو گوهر برندارید، لحظه ای گمراه نمی شوید. هر گمراهی هست بیرون از وادی قرآن و امیرالمومنین(ع) است. وادی امیرالمومنین و وادی قرآن، وادی نور و هدایت و رحمت خدا است.

بعد هم فرمود که این گوهری که من به این پیامبر دادم، گوهری است که همه رقبا را از میدان به در می کند: "لیظهره علی الدین کله". نگران نباشید ولایت امیرالمومنین(ع) بر همه ولایت ها غالب می شود. درست است سقیفه و اولیاء طاغوت و ادامه آنها این بساط شیطنت و کفری که شما امروز در جهان می بینید با همه پیچیدگی هایش هیچ نیست، یک جولانی است: "ان للباطل جوله و للحق دوله" معنای این جمله که در خطبه قاصعه آمده که حضرت فرمود وقتی وجود مقدس نبی اکرم مبعوث شدند من در غار حراء بودم، "سمعت رنه الشیطان" وقتی جبرئیل آمد و وحی آورد فریاد شیطان بلند شد، شیطان خیلی موجود عجیبی است، چیز ساده ای نیست شش هزار سال عبادتی که معلوم نیست زمانش دنیایی است یا آخرتی، دو رکعت نمازش چهار هزار سال طول کشیده است؛ اینها چیزهای عادی نیست. شیطان خیلی قوا دارد، عرش و فرشی دارد، خیلی چیزها دستش هست البته در عین حال هیچ چیز دستش نیست. فرمود شب قدر که عالم ملکوت بر امام نازل می شود و ملائکه و روح فوج فوج محضر حضرت می آیند، شیاطین هم آن شب گرد ابلیس جمع می شوند، شیطان برای خودش حساب و کتابی دارد. آنقدر می آیند و می روند و خبر می آورند و می برند که فرمود شیطان خیال می کند که خودش محور کاملی است تا با امام مواجه نشود نمی فهمد که هیچ چیز دستش نیست، وقتی با آن حقیقت مواجه شد می فهمد که چیزی دستش نیست. نقل شده است که زمان علامه طباطبایی مرتاضی از هندوستان آمده بود و شروع کرده بود فریب ایجاد کردن، روزی گذرش به علامه افتاد کاری سرش آوردند که بساطش را جمع کرد و فرار کرد. ابلیس خیال می کند واقعا چیزی دارد و بندگان خدا را اغفال می کند. فرمود شیطان آن شب آنقدر رفت و آمد می کند که خیال می کند واقعا کاره ای است تا به امام برخورد نکند واقعا خودش هم باورش می آید. شیطان دستگاهی دارد حضرت فرمود: "سمعت رنه الشیطان" من صدای ناله شیطان را شنیدم؛ به حضرت عرض کردم این چه بود؟ پیامبر فرمودند من هر چه می شنوم می شنوی و هر چه من می بینم تو می بینی "إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِی"(90) خیلی مقام عجیبی است. فقط پیامبر نیست و نبوت ندارد. بعد فرمود این صدای ناله شیطان بود، وقتی من مبعوث شدم دیگر مایوس شد کسی را بپرستد فریادش بلند شد که کار تمام شد. حال اینجا سؤالی است که پس الان چه خبر است، اینها چه غوغایی است؟ اینها همه اش سر و صدا است و شیطان در حال غروب کردن است. خودش هم می داند این پیامبر که طلوع کرد دیگر او باید برود، بساطش جمع شده است. در حال حاضر 1400 سال از آن زمان می گذرد. کسیکه شش هزار سال عبادت داشته و دو رکعت نمازش چهار هزار سال طول کشیده دیگر 1400 سال و این زمانها چیزی به حساب نمی آید. پیامبر(ص) فرمود من که آمدم شیطان دیگر مایوس شد، می داند کسی او را نمی پرستد و اینها دیگر تلاشهای آخر ابلیس است.

تجلی حقیقت وجود مقدس رسول الله(ص) در امام زمان(عج)

"لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون" باید حقیقت این پیامبر در عالم تجلی کند و تجلی هم می کند. حقیقت این پیامبر در امام زمان تجلی میکند و امام زمان نور حضرت را در عالم ساطع می کند. این مضمون آیات قرآن است: "وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّیهَا"(شمس/3) وقتی حضرت ظهور می کنند نور این وجود مقدس و این شمس حقیقی را در عالم تجلی می دهد و تا آن زمان انسان نمی فهمد این پیامبر که بود و با خودش چه آورد. حتی سلمان هم باید برگردد و در دوره رجعت بفهمد این پیامبر چه آوردند. وقتی وجود مقدس نبی اکرم در وجود مقدس امام زمان اروحنا فداه تجلی پیدا می کند عالم روشن می شود آنوقت حضرت سلمان هم برمی گردد. الان دین در پرده و حجاب است و ما اصلا نمی فهمیم این پیامبر چه آورده و خدا به او چه داده و برای چه آمده است. زمان ظهور آنهایی که اهل راه بودند هم برمی گردند چون در این زمان است که می فهمند این پیامبر چه آورده است. "لیظهره علی الدین کله" وقتی این دین و این ولایتی که حضرت با خودش آورده ظاهر شد، یک عالم را مطهر می کند. در روایات این آیات مکرر به رجعت حضرت تفسیر شده است: "یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنذِرْ وَ رَبَّکَ فَکَبِّر * وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ * وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ * وَ لَا تَمْنُن تَسْتَکْثِرُ"(مدثر/1) پیامبر ما برخیزید، فرمود منظور قیام در رجعت است. انذار کن و پروردگارت را تکبیر کن یعنی کبریای الهی را در قلوب مردم بنشان و گردی از آن معرفت خودت را بر این دلها بپاش؛ امتت را تطهیر کن و آلودگی ها را دور کن. حضرت وقتی می آید شرک ها را پاک می کند و سران شرک (اصحاب سقیفه) را دور می کند. آنوقت منتش بر همه عالم جاری می شود همه عالم تحت پوشش ایشان قرار می گیرد. البته الان هم هستند ولی در آن زمان ظهور پیدا می کند.

القاب پیامبر گرامی اسلام

القاب پیامبر گرامی اسلام

الف) عبد بودن

از القاب و عناوینی که در قرآن به پیامبر نسبت داده شده است عبد بودن است.

(سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله)

عبد به چه مفهوم است؟ در زمان حیات پیامبر (ص) عبد به چه کسانی اطلاق می شد؟

چرا خداوند پیامبر را با واژه عبد خطاب می کند؟ اگر به ما عبد به همان مفهوم رایج در زمان نبی اکرم (ص) بگویند غرور ما جریحه دار نمی شود؟ این موضوع قابل تعمق و بررسی است. مرحوم علامه طباطبایی در کتاب سنن النبی روایت معتبری را در حالات و اخلاق پیامبر نقل می کند که برخورد ایشان با مردم عبد گونه بوده است. آیا شأنیت و کفویت برای پیامبر مطرح نبوده است؟ می بینم مادر پنج یا شش امام معصوم (ع) شیعیان کنیز بوده اند. )آیا کنیز در آن زمان به مفهوم کلفت بوده یا خیر؟ معلوم نیست زیرا کلفت مالک نفسش است ولی کنیز اینگونه نیست(. معاذ الله آیا شأنیت و کفویت برای امامان مطرح نبوده است؟

آیا این اخلاق در حیطه فعالیت ما حل شده است؟

اگر بتوانیم از بندهای شیطان درونی رهایی یابیم و در فضای باز و آزاد قرار گیریم شاید ما هم چنین خصوصیتی پیدا کنیم.

ممکن است این سئوال مطرح باشد که این ویژگی، مخصوص پیامبر اکرم (ص) است چه ارتباطی با ما دارد؟ باید گفت: پیامبر اسوه است )لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه( به خصوص برای ما که مبلغیم. همانگونه که پیامبر مبلغ بود )و ما علی الرسول الا البلاغ(.

کونوا دعاه النّاسِ بغَیر السنتکم. رساندن پیام تنها با گفتار نیست بلکه رفتار ما باید مؤید گفتارمان باشد.

وقتی قال الصادق(ع) می گوئیم مردم به رفتار ما در گذشته و حال توجه دارند و نحوه زندگی ما در محیط اداری و خانوادگی به ذهنشان خطور می کند. لذا داشتن القاب پیامبر (ص) که در قرآن و روایات ذکر شده، ضروری است. به خصوص قرآن که قطعی الصدور است. توجه نمائیم که پیامبر (ص) چه خصوصیاتی داشته که با دارا بودن آنها، مبلغ خوبی بوده است.

ب) سراج بودن

پیامبر سراج است )سراجاً منیراً(. بنده فرصت مراجعه نداشتم ببینم مگر سراج غیر منیر هم است. منیر صفت سراج است یعنی خود می سوزد و روشنایی می بخشد. ما که می خواهیم سراج باشیم آیا می سوزیم و روشنایی می دهیم!.

ذکر نکته ای برای شما لازم است که بدانیم اخیراً شخصی از نیروهای مسلح نامه ای خدمت مقام معظم رهبری نوشته و به بعضی ها هم به عنوان گیرنده فرستاده است از جمله مسجد جمکران (چاه عریضه).

در انتهای نامه خود را بنده خدا معرفی کرده است. قسمتی از عباراتش را برای شما می خوانم. در صورتی که عقیدتی سیاسی به جای نظارت بر چنین اعمالی و مکتبی نمودن واقعی به فکر رفاقت با مقامات و گرفتن شغل با محل سرتیپی به بالا بر روحانیون افتاده است و آنها هم جز به رتبه 17 به چیز دیگری نمی اندیشند... در آخر نامه نوشته است: آقا، من نگرانم که اگر خدای ناخواسته دشمن این کشور را مورد حمله قرار دهد با این شرایط چه فکر می کنید؟. تمام نامه را در جلسات رؤسای سا.ع برای آقایان قرائت خواهم کرد. توصیف رسول خدا (ص) به سراج بدین خاطر است که پیامبر (ص) وقتی به رسالت مبعوث می شود تمام اموال حضرت خدیجه را مصرف می کند و مقید است زندگی خود را با پایین ترین قشر جامعه از نظر رفاهی تنظیم کند. رسول اکرم (ص) بعضاً از شدت گرسنگی به بدن مبارکش سنگ می بست که معده فشرده و گرسنگی را خیلی احساس نکند. بدین خاطر است که مالک ابن انس می گفت:

"روزها می گذشت و دود از مطبخ خانه پیامبر (ص) بلند نمی شد". یعنی غذا پختن در منزل ایشان نبود. چرا پیامبر برای اینکه مبلغ خوبی باشد باید این گونه باشد؟

چرا آن آقا خدمت امام صادق (ع) می رسد و سئوال می کند یا بن رسول الله، امیرالمؤمنین علی(ع) آن گونه زندگی می کرد و شما اینچنین! حضرت در جواب (به همین مضامین) عرضه می دارد:

"امیر مؤمنان علی (ع) مسئولیت حکومت داشتند".

آیا ما مسئولیت حکومت نداریم؟ آیا رفتار ما شبیه امیرعلی (ع) است؟

ج) تهجّد

از القاب مذکوره در قرآن برای پیامبر، تهجّد است، شخصیتی مثل پیامبر چه نیازی به تهجد دارد؟ امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و مقام معظم رهبری از زمانی که بحث رهبری ایشان مطرح است، تهجد را جزء واجبات می دانند. چرا؟

مثالی بزنم (عذر می خواهم)، باطری موتور سیکلت، مقدار معینی برق می خواهد و حال اینکه باطری هواپیمای غول پیکر برق قوی می خواهد. باید شارژ شود. ما می خواهیم معنویت مردم را در دست کنیم چقدر باید شارژ شویم. پیامبر اکرم (ص) چون مبلغ است لذا خداوند متعال تحجد را برایشان واجب کرده است.

س) ذاکر بودن

همانگونه که اهل ذکر بیان داشته اند دو نوع ذکر داریم: 1) ذکر زبانی 2) ذکر قلبی

ذکر قلبی مهم است. در هیچ شرایطی نباید خداوند را فراموش کنیم.

در مجموعه ای روحانی جدید الورود، سربازی را به دلیل اشتباه در وضو گرفتن سیلی زد. سرباز گفت چرا می زنی؟ روحانی گفت: زبان درازی می کنی! سیلی دیگری زد. )البته عذرش را خواستند( آقا شما ذاکر هستید!

کجا رسول (ص) برای اشتباه در وضو گرفتن یا قرائت حمد و سوره سیلی به گوش مردم می زد. آیا شما آن لحظه در یاد خدا بودید؟!

ش) مذکّر بودن

از القاب دیگر رسول خدا (ص) مذکّر بودن است. انما انت مذکر لیست علیهم بمصیطر.

مذکر یعنی مذکر فعلی. آیا رسول خدا (ص) صرفاً با قولش مذکّر بود؟ یا با فعلش هم مذکر بود. اگر اسراف و تبذیر را مطرح می کنیم مردم توجه دارند که بنده در مقام عمل هم مذکر هستم یا خیر؟

در یکی از سفرهای خود به مجموعه ای از نیروهای مسلح، در اتاق کار یکی از اعزه روحانی حضور یافتیم رایانه ای که قطعاتش باز شده بود روی میز مشاهده کردم، ابتدا خوشحال شدیم از وی پرسیدم. از رایانه استفاده می کنید؟ در پاسخ گفت: بلد نیستم در این مجموعه تعدادی آورده اند و در اتاق من هم گذاشته اند.

گفتم: شنیده ام وقتی از عمر رایانه ها سپری می شود قیمت آن تنزل می یابد. سپس ادامه دادم آیا به نظر شما نگهداری این رایانه اسراف نیست. مضاف بر اینکه سربازی هم باید برای تمییز کردن هر روز آن بکار گیرید. با این اوصاف می توان به مردم گفت اسراف نکنید!

ص) مبشّر بودن

در قرآن صفت بشیر ابتدا ذکر شده و سپس نذیر. احتمال می دهم کلمه بشیر بیش از منذر در قرآن استعمال شده است. ما مبلغان فرهنگ اسلام باید مبشر و منذر باشیم بهشت و نعمت هایش را توصیف کنیم و همانطور جهنم. به راستی ما در این خصوص چگونه عمل کرده ایم.

ض) مامور بودن

فاستقم کما امرت

پیامبر مامور است که میدان را خالی نگذارد. امام حسین (ع) میدان را نباید خالی کند گرچه با هفتاد و دو تن در مقابل لشکر سی هزار نفری قرار گیرد.

آقا اباعبدالله الحسین در شب عاشورا، چراغ را خاموش می کند و به یارانش می فرمایند: اگر می خواهید بروید من یک تنه می ایستم، قرآن مجسم را در امام حسین (ع) می بینید. ما چگونه این روح شهامت و شجاعت را در سخنرانی ها القاء می کنیم.

ط) خلیق بودن

از جمله القاب دیگر پیامبر (ص) خلیق است. انک علی خلق عظیم. رسول گرامی (ص) عقل کل است. وارد منزل می شود و به همسرش (عایشه) می فرماید: کلمّینی حمیرا، بیا با هم حرف بزنیم، پیامبر (ص) از تفکر همسرش استفاده می نماید. علامه طباطبایی می نویسد: روزی زن مسلمان فرزندش را خدمت پیامبر (ص) حاضر نمود تا کسب برکت نماید.

کودکی که بر زانوی پیامبر نشسته بود ادرار کرد. مادر بر سر فرزند فریاد کشید. رسول خدا (ص) گفت: چرا فریاد می زنی؟ کودک است. هنگامی که کودک با آرامش ادرارش تمام شد پیامبر او را نوازش کرد و سپس برای او دعا کرد و بعد از آن پای مبارکش را آب می کشد.

پیرزنی سالخورده خدمت حضرت می رسد و سئوال می نماید و جواب را نمی فهمد پیامبر (ص) به طور مکرر برای او پاسخ را توضیح می دهد. انک علی خلق عظیم. اخلاق پیامبر باید این گونه باشد. اگر با تندی برخورد می کرد مردم از اطراف او پراکنده می شدند و لو کنت فظاً ...

پی نوشتها:

اهداف بعثت پیامبر اکرم (ص)

اشاره

نویسنده:سیدابراهیم حسنی

اهداف بعثت پیامبر اکرم (ص)

1. هدایت عامه

هدف اصلی بعثت پیامبراکرم(ص) و همه انبیا هدایت و تزکیه نفوس عامه است که این محور اصلی یعنی همان هدایت نمودن جامعه و بازداشتن آنها از گمراهی و ضلالت می باشد، پیرامون بعثت همه انبیاء صادق است. چنانچه خداوند تعالی نیز در بیان اشتراک هدف و خطوط اصلی بعثت انبیا می فرماید: "کل(91) آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لانفرق بین احد من رسله"(92)

همه انبیاء ایمان به خدا و ملائکه و کتب آسمانی و رُسُل و رسالت دارند و مافرقی (در اصل رسالت و هدف) بین آنها قائل نشد. همه بر محور ایمان به خدا مبعوث شدند و هدفی جز هدایت جامعه بر اساس خاستگاه اجتماعی و مقتضیات زمان ندارند. بنابراین راه و هدف و مسیر آنها مشترک است و این همان محور هدایت است جز آنکه در زمان های مختلف ظهورهای مختلفی داشته است. انسان ها در همه اعصار تاریخ مرهون تلاش های انبیا و مدیون عنایت بعثت انبیا از جانب خداوند هستند چراکه بدون آنها همه در راستای ضلالت و گمراهی قدم برمی داشتند. و لذا باید نتیجه گرفت که انذار و تبشیر و ارشاد انبیا همه در راه هدایت عامه بوده است. و این اصل بر مبنای هدف کلی بعثت و انحاء مختلف آن در هر زمان و مکتبی قابل بحث می باشد. "و لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم"(93) و خداوند بر مؤمنین منت گذاشت آنگاه که از جنس خودشان رسولی فرستاد تا بر آنها آیات الهی را بخواند و آنها را تزکیه و تعلیم و هدایت نماید. از همه مهمتر و بیشتر مورد تأکید خداوند منت رسالت و بعثت خاتم الانبیاء محمدمصطفی(ص) بر مسلمانان و بلکه بر تمام عالم بشریت است که به عنوان آخرین پیامبر و مبشر رحمت و آورنده اکمل الادیان برای همه زمان و اعصار و سراسر گیتی مبعوث شده است.

2. تکمیل ایمان و تقوی

کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و ایمان به آنچه بر محمد(ص) نازل شد آوردند (بدانند) که این همان حق از جانب خداست دو محور اصلی هدف بعثت ختمی مرتبت محمد(ص) ایجاد ایمان و اعتقاد راسخ در قلوب مردم بوده است.

آن حضرت با تلاوت آیات، ارائه طریق و بیان لیّن و تبیین صراط مستقیم الهی بر همگان ایمان را در قلوب بشر ایجاد کرده است که این همان هدف والای بعثت آسمانی آن حضرت می باشد.

طبق آیه فوق و غالباً در همه آیاتی که به ایمان اشاره شده بلافاصله عمل صالح نیز ذکر و تأکید شده است. و عمل صالح و تقوی در گفتار و کردار بعد از مرحله ایمان و لازمه ایمان راسخ است. بین ایمان و تقوی التزام عملی وجود دارد که از هم جداناشدنی است و اگر ایمان بیاورید و تقوای الهی پیشه کنید پس برای شما اجر والایی خواهد بود. انبیا عظام به ویژه رسول اکرم(ص) در راه ایجاد تقوی در میان مردم و ایمان در قلوبشان تلاش های بسیاری نمودند و از خودگذشتگی بسیار کردند. ای قوم عبادت خدا نمایید شما را چه می شود که معبودی غیر خدا دارید آیا تقوی ندارید. مشاهده می فرمایید که این اصل ایمان و تقوی از همان ابتدا در کنار هم بوده و انبیا در راستای ایجاد و نفوذ آن در جامعه و قلوب مردم به عنوان مسؤولیتی بزرگ اهتمام بسیار ورزیدند.

3. تعلیم و تربیت جامعه

طبق آیه ابتدای بحث و بسیاری دیگر از آیات قرآن کریم تعلیم و تربیت غالباً در کنار بیان اهداف و وظایف انبیا بیان شده است. "یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین"(94) این خود مبیّن اهمیت مسأله تعلیم و تربیت در مکتب آسمانی اسلام به عنوان هدف والای بعثت پیامبر بوده و در یک کلام باید گفت، تشویق جامعه و تلاش در راستای گسترش علم و معرفت در کنار پرورش روحی و فکری بشر به عنوان هدف بزرگ بعثت نبوی می باشد. پیامبر گرامی اسلام(ص) در این راستا می فرماید: "انه لم یکن شی قبله الاکان حقاً علی ان یدک امنه علی خیر ما یعلمه لهم و ینذرهم مایعلمه لهم"(95) یعنی "این حق بر نبی است که بر امت خویش به آنچه از خیر که نمی دانند دلالت و راهنمایی و هدایت فرماید و از آنچه از شر که نمی دانند انذار فرماید". بنابراین تعلیم و تربیت و ارایه طریق و فرادهی راه حق به افراد جامعه در کنار جداسازی حق از باطل و خیر از شر از وظایف انبیا بویژه رسول مکرم اسلام(ص) بوده است که این همان تعلیم مردم به علم الکتاب و علم اولین و آخرین و علم هدایت است که در قرآن بسیار مورد تأکید قرارگرفته است. "یرفع الله الذین آمنوا و الذین اوتوالعلم درجات"(96) خداوند کسانی از شما را که ایمان آوردند رفعت و مقام والایی عطا می کند و کسانی که کسب علم کردند درجات والاتری دربر خواهند داشت.

4. تزکیه نفوس

"و لقد بعثنا فی کل امه رسولاً ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت"(97) و به تحقیق در هر امتی رسولی فرستادیم تا عبادت خدا نمایند و از طواغیت اجتناب ورزند. پس یکی دیگر از اهداف اصلی و والای بعثت انبیا مسأله تزکیه نفوس مردم و اجتناب آنها از طواغیت جن و انس و شیاطین درون و برون و زدودن دل ها از تعلقات مادی است که در آیات بعثت همواره تزکیه قبل از تعلیم بیان شده و این به جهت اهمیت امر تزکیه به عنوان مقدمه اصلی در راستای عمل و تقوی و نیز پاکسازی درون از آلایش غیرخدایی و آلودگی های مادی و آرایش آن با تصویر و نمای حق و مظاهر آن هدف واقعی بعثت پیامبر ما می باشد. چنانچه در قرآن نیز بارها در کنار امر رسالت انبیا، تأکید بر زدودن دل از آلودگی ها، امر به تزکیه و پاک سازی درون انسان ها شده است.

5. بیداری فطرت و عقول بشر

اصل بازگشت به وجدان و بیداری فطرت بشر در طریق هدایت و بعثت انبیا بعنوان یکی دیگر از اهداف والای آن می باشد. هدف انبیا طبق قرآن کریم اول بیداری فطرت بشر و آنگاه برانگیختن خرد و عقل نهفته در اوست که این دو کانون مهم یعنی همان فطرت و عقل روشنی بخش زندگی انسان ها و چراغ هدایت آنها می باشد. آدمی از نگاه دین برای هدایت ناچار به طی سه مرحله اساسی می باشد.

اول شناخت کامل نسبت به خود

دوم شناخت خداوند که این دو به یکدیگر مرتبط اند. بنابراین شناخت خود مقدمه شناخت خدا و از این جهت مقدم بر آن می باشد.

سوم یافتن راه درست هدایت و فراگیری طریق حق و علم نسبت به حلال و حرام الهی و در آخر پرستش و بندگی خدا و عمل به فرامین الهی از اصول هدایت می باشد. از آنجا که القای دین و عقیده بر افراد بطور تحمیلی ممکن نیست، لذا راه صحیح هدایت را انبیا با بیداری فطرت و تحرک عقل بشر و تعلیم آنها در پیش گرفتند، "لااکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی"(98): یعنی هیچ اکراه و اجباری در عقاید و باور دینی نیست و بلکه تبین راه رشد از انحراف در آن وجود دارد. بنابراین هدف مهم انبیا بیداری بشر و تبیین و ارایه طریق به آنها در راستای پذیرش فطرت پاکشان می باشد. چنانچه علی بن ابیطالب(ع) در بیان هدف بعثت انبیا می فرماید: "لیتروالهم و فائن العقول و یذکروا لهم میثاق فطره"(99) تا آن که بر آنها (بشر) زمینه ها و گنج های پنهانی عقلشان را بشکافند و به بشر تذکر و بیداری فطری دهند و از آنها میثاق و عهد ازلی بگیرند.

6. تکمیل اخلاق بشر

"لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه"(100) همانا برای شما رسول الله اسوه نیکوی اخلاقی و عملی می باشد. فرادهی مکارم اخلاق و الگوی عملی اخلاق برای جامعه بودن به هدف ساخت و ساز اخلاقی و تحول درونی بشر از مهمترین اقدامات و اهداف انبیا بوده است. چنانچه پیامبر اکرم(ص) به صراحت در بیان هدف بعثتش می فرماید: "انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق"(101) انما از اداه حصر و دالّ بر اهمیت و تقدم والای اخلاق بر سایر امور است. یعنی همانا به تحقیق من برای اتمام مکارم اخلاق مبعوث شده ام. طبق آیه ای که ذکر شده پیامبر اکرم(ص) در کنار تئوری اخلاق برای تکمیل مکارم اخلاق جامعه به اخلاق عملی نیز متمسک بود و این خود برترین اسوه اخلاقی برای جامعه بود. و لابد برای یک جامعه که سالیان دراز در ضلالت و گمراهی بسر می برد رهبر و مرشدی وارسته نیاز بود. رهبری که خود الگوی عملی آنها در راستای اخلاق و رفتار و کردار و منش در همه شرایط و آنات زندگی باشد تا آنها را از درون معتقد ببار آورد و خود پیش روی آنها راه را برای عمل آنها نشان دهد و این رسول خاتم که صلوات خدا بر او باد از حیث مکارم اخلاقی در کمال خویش رسیده بود و بعنوان الگوی برتر برای همه عالم به تکمیل اخلاق بشر می پرداخت. چنانچه از جانب خداوند چنین خطاب می شود: "انک لعلی خُلُق عظیم"(102) همانا تو ای رسول ما در اوج اعلای اخلاق هستی "فیما رحمه من الله کنت لهم و لوکنت فظاغلیظ القلب لانفضوا من حولک"(103) یعنی تو ای پیامبر آیه رحمت الهی بر بشر هستی و رسول رحمت عالمیانی که اگر تو شدید و عبوس و سخت بودی همه از تو می گریختند و این همان تأثیر شگرف اخلاق پیغمبر(ص) بود که اعراب بادیه نشین عصر جاهلیت را به دور خود جمع می کرد و به آنها دین عرضه می نمود و به بیداری و هوشیاری آنها می پرداخته و آنها را از چاه ضلالت بیرون می کشید و به راه هدایت الهی رهنمون می شد.

7. انذار و تبشیر عالم

"و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیراً و نذیراً"(104) و ما ای رسول تو را فرستادیم جز کافی و وافی برای مردم و بشارت دهنده و انزارکننده آنها. یکی از اهداف والای بعثت انبیا و ارسال رسل بویژه رسالت رسول اکرم(ص) همانا انذار و تبشیر انسان هاست. و این دو اصل از برای هدایت عالم کافی است چنانچه فرمود: "کافه للناس" برای هر قومی از جانب خدا بشیر و نذیر بود واین خود اصل هدف انبیا بوده است، آنجا که خداوند می فرماید: "انه کان الناس امه و احده فیعث الله النبیین مبشرین و منذرین"(105) یعنی همه مردم بسان امت واحدی هستند آنگاه که خداوند بر آنها انبیا را به عنوان مبشر و منذر فرستاده است و آنها حجت خدا بر زمین و دلیل و هدایت کننده بشر هستند که با برانگیختن و مبعوث نمودن آنها نعمت بر همه تمام شده است. "رسلاً مبشرین و منذرین لئلایکون للناس علی الله حجه"(106) با ارسال آنها دیگر حجتی از برای مردم بر خدا باقی نمی ماند و اکمال دین و اتمام نعمت بر همگان شده است. "و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً"(107) و ما عذاب نمی کنیم قومی را جز آنکه بر آنها رسولی را از قبل مبعوث می نماییم. تا آنها را انذار و هدایت نماید که چنانچه از او تبعیت نکردند و آگاهانه به ضلالت و گمراهی کشیده شدند دلیل و حجتی بر عذاب نداشته باشند.

8. اشراف و شهادت بر مردم

"یا ایها النبی انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً الی الله سراجاً و منیرا"(108) و ما تو را ای نبی ما فرستادیم تا شاهد بر اعمال امت و بشارت دهنده و انذار کننده باشی و آنها را به سوی خدا دعوت کنی و چراغ هدایت و روشنایی برای آنها باشی. انبیا در ظاهر و باطن امر شاهد اعمال و کردار و رفتار امت اند "و یوم نبعث فی کل امه شهیداً علیهم من انفسهم و جئنابک شهیداً علی هؤلاء"(109) و روزی که ما در میان هر امتی از جنسشان شاهدی مبعوث می کنیم و ای پیامبر ما تو را نیز شاهد بر اعمال و کردار مردم فرستادیم. انبیا شهود مردم و مشرف بر آنهایند و دین به جهت قدرت علم درونی و اشراف آنهاست که خداوند از برای اصلاح امت به آنها عطا کرده است. اشراف آنها بر نیات و باطن افراد راه را برای هدایت و ارشاد خلق بر آنها باز می کند و بهترین طریق را برای سازندگی روحی و روانی و عملی افراد در پیش پای آنها می گذارد و این لازمه هدایت و ارشاد مردم برای انبیا است. "کذلک جعلناکم امه و سطالتکونوا شهداء علی الناس"(110)

و این چنین ما شما انبیا را امت میانه و متعادلی قرار دادیم تا بر مردم شاهد بر اعمال آنها مشرف و آگاه باشید.

9. دعوت عامه به تبعیت از رسالت

"و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و شهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقاً"(111)

"و ما ارسلنا من رسول الالیطاع باذن الله"(112) و ما رسولی را نفرستادیم جز برای آنکه به اذن خدا مورد تبعیت افراد قرار بگیرند. از اهداف عالی بعثت انبیا همین اصل دعوت عام به تبعیت از خدا و رسول که کاملاً با همه اهداف دیگر مرتبط است و تحقق اهداف عالیه دیگر به این اصل گره خورده و با آن قرین می باشد. تبعیت از پیامبر(ص) عامل تقرب به خدا می گردد و در قدم اول اگر تبعیت از رسول اعظم(ص) نباشد هدایت یابی و تبعیت از سایر آثار و اهداف بعثت ممکن نمی گردد. "قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله"(28) ای پیامبر به مردم بگو که اگر خدا را دوست دارید پس از من تبعیت کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد.

والسلام

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، واسطه ی فیض الهی

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، واسطه ی فیض الهی

"وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً (113)" یکی از مقاماتی که برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و معصومین ثابت است مقام شفاعت می باشد. شفاعت به مفهوم عام واسطه شدن برای فیض خدا است. مقام شفاعت مقام وساطت برای رساندن خیر و برکاتی است که از طرف خدای متعال به همه ی مخلوقات عنایت می شود. در روایات بیان شده که همه ی خوبی ها و برکاتی که به عالم می رسد به واسطه ی نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است؛ حتی طبق برخی از سخنان معصومین علیه السلام فیوضاتی که به امامان معصوم علیهم السلام می رسد نیز به واسطه ی این وجود مقدس و نورانی است. هر خیری که نازل می شود خدا ابتدا آن را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عنایت می کند، این برکات به واسطه ی ایشان به امامان معصوم و انبیا و از طریق آنها به امت های مختلف می رسد. معنای عام شفاعت و وساطت در فیض این است: "لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَهَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمن(114)" این شفاعتی است که بدون اذن خدا اتفاق نمی افتد و بدون اِذن او احدی نمی تواند خیری به دیگری برساند.

دریافت فیوضات الهی به تناسب ظرفیت انسان کسانی که از طرف خدا فیوضات را می رسانند این افراد پاکند "هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِساب(115)" خدای متعال ملک را به آنان عنایت نموده و اجازه داده به هر کیفیتی که بخواهند از آن ببخشند. موسی بن عشم می گوید: شخصی از امام صادق علیه السلام در مورد آیه ای سوالی نمود و حضرت جواب او را دادند. طولی نکشید شخص دیگری آمد و همین آیه را سوال کرد، حضرت جواب دیگری دادند. من خیلی نگران شدم که ما از شام آمدیم و آنجا قتاده را رها کردیم که " لَا یُخْطِئُ فِی الْوَاو(116)" به اندازه ی حرفی هم اشتباه نمی کند، اما این آقا به راحتی یک آیه را در فاصله ی زمانی کوتاهی متفاوت جواب می دهند. خیلی مضطرب شدم. نفر سوم آمد و همین آیه ی نورانی را سوال کرد، حضرت جواب سومی دادند. من کمی آرام شدم و متوجه شدم مسئله غفلت و فراموشی نیست. وقتی این افراد رفتند حضرت به من رو نموده و فرمودند: خدای متعال به سلیمان می فرماید: "هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِساب(117)" این ملک را به تو دادیم و با آن هر کار کنی حساب و کتابی از تو نمی کشیم. خدای متعال بالاتر از این مرتبه را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم عنایت فرموده است: "ْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا(118)" آنچه پیامبر امر می کند انجام دهید و آنچه نهی می کند انجام ندهید. حضرت فرمودند: آنچه خدا به نبی اکرم عنایت فرموده به ما نیز عنایت شده است. " وَ عِنْدَکُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَت(119)" بنابراین ما با هرکس به تناسب ظرفیت او سخن می گوییم.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، واسطه ی استقامت دیگران

"َ أَنَّ أَرْوَاحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ وَاحِدَهٌ طَابَتْ وَ طَهُرَت (120)" همه ی معصومین علیه السلام یک حقیقت و یک مقام دارند و سرشت، نور، طینت و روحشان یک حقیقت است. اما در عالم کثرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم واسطه ی فیض برای معصومین نیز هستند و این امر به عالم دنیا اختصاص ندارد و در آخرت نیز این گونه است. امامان فرموده اند که در عالم آخرت "إِنَّ شِیعَتَنَا یَأْخُذُونَ بِحُجَزِنَا وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَهِ نَبِیِّنَا وَ نَبِیُّنَا آخِذٌ بِحُجْزَهِ اللَّهِ(121)" ما دست به دامن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، شیعیان دست به دامن ما و پیامبر نیز به خدای متعال متوسل هستند. این شفاعت، شفاعت عامّی است که نسبت به همه ی مخلوقات است. این شفاعت نسبت به عالم انسانی و سرپرستی اختیار و اراده ی انسان است. پیامبر واسطه ی هدایت است و پس از رسیدن هدایت، استقامت در راه نیز به واسطه و شفاعت پیامبر اتفاق می افتد. خدا به حضرت می فرمایند: "فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ(122)" تو و کسانی که با تو به خدا روی آورده اند باید در راه خدا بر اساس مأموریت خودتان استقامت کنید. خدای متعال استقامت همراهان پیامبر را نیز از ایشان طلب نمودند، پس حضرت باید به نحوی استقامت کنند که همراهان را با خودشان به طرف خدای متعال ببرند. صبر و پایداری نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم واسطه ی استقامت دیگران در راه است. اگر ایشان کمترین سستی و حتی ترک اولایی داشته باشند دیگران از ادامه راه و استقامت در راه خدا محروم می شوند.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، شفاعت کننده ی استقامت

روایت: "شیّبتنی سورت هود" سوره ی هود مرا پیر کرده به خاطر آیه ی "ٍ فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ(123)". امام خمینی در تفسیر این روایت می فرمودند: عبارت (فاستقم کما امرت) در آیات دیگر قرآن هم وجود دارد که به پیامبر امر می شود شما باید طبق مأموریتتان استقامت کنید؛ اما آنچه در سوره ی هود اضافه شده این عبارت است "و من تاب معک" یعنی خدا استقامت کسانی که رو به خدا آورده و با پیامبر همراه گشته اند را نیز از ایشان خواستند و این چیزی است که برای حضرت بسیار سخت است. این کار هم نوعی شفاعت است. پس از اینکه هدایت های عام که برای همه بوده در هر مرحله به واسطه ی ایشان نازل می شود برای امت خودشان هر کسی که در این راه قدم بر می دارد استقامت و پایمردیش با شفاعت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم حاصل می شود.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، شفاعت کننده ی تطهیر ظاهری و باطنی

کسانی که در مسیر، آلودگی پیدا کرده اند (حتی به شرک خفی) پیامبر آنها را شفاعت و تطهیر می کنند. این طهارت و شفاعت شامل شفاعت ظاهری و باطنی است. لغزش هم در اعمال و هم در حالات و صفات اتفاق می افتد. گاهی لغزش های باطنی سرچشمه ی لغزش های ظاهری هستند و تا آنها اصلاح نشوند امکان تطهیر ظاهر و عمل فراهم نمی شود؛ پیامبر این لغزش ها را نیز شفاعت می کنند. اهل راه پس از هدایت به راه می آیند و صبر و استقامت می کنند، اما لمم و لغزش هایی دارند و قرآن فرموده مومن به لمم مبتلا می شود. خدای متعال می فرماید: "وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی(124)" خدا می فرماید: کسانی را که اهل احسان بوده اند به نیکی پاداش می دهد. در آیات دیگر خدای متعال می فرماید: "مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُون وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون(125)" آنهایی که با خود حسنه بیاورند " مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ (126)" منظور حسنه و نیکی خاصی است که با الف و لام ذکر شده و هر کس که آن حسنه را بیاورد برای او بهتر از آن در نظر گرفته ایم و از سختی روز قیامت نیز در امان است، اما کسی که سیئه بیاورد " فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ(127)" به رو در آتش جهنم می افتد و این پاداش عمل خود اوست.

منظور از حسنه و سیئه چیست؟

در کافی از امام علی علیه السلام نقل شده که فرمودند: "الْحَسَنَهُ مَعْرِفَهُ الْوَلَایَهِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ السَّیِّئَهُ إِنْکَارُ الْوَلَایَهِ وَ بُغْضُنَا أَهْلَ الْبَیْت(128)" حسنه شناخت مقام امامت و ولایت و محبت ماست و سیئه نیز انکار ما و دشمنی و بغض ماست. پس کسانی که حقیقت ولایت را دارند دارای این احسان هستند و خدای متعال آنها را به نیکی پاداش می دهد.

ولایت مانع لغزش است

خدا در آیه ی بعدی در سوره ی نجم، الذین احسنوا را توضیح میدهد و می فرماید: " الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ (129)" می فرماید: " الَّذینَ أَحْسَنُوا (130)" آنهایی که اهل احسان هستند کسانی هستند که از گناهان کبیره و فحشاء اجتناب می کنند " إِلاَّ اللَّمَمَ(131)" لمم یعنی لغزش و گناهی که به طبیعت فرد بازنمی گردد. کسی که طبیعتش نافرمانی خدای متعال است مورد مغفرت قرار نمی گیرد. کسانی مورد مغفرت و شفاعت قرار می گیرند که حتی اگر گناه کبیره دارند این گناه جزو لمم است. در روایات متعدد آمده کسی که به حقیقت ولایت دست پیدا کرده ممکن است لغزش داشته باشد (حتی از نوع کبیره)، ولی این لغزش سلیقه و طبیعت و پسند انسان نیست. "ُ وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِکُم(132)" ولایتی که خدا در فطرت و سرشت ما قرار داده است مبدأ چهار چیز است: طیب خلق، طهارت نفس، تزکیه و کفاره ی گناهان.

اعتقا به ولایت، مانع از ارتکاب گناه

به این دلیل ولایت کفاره ی گناهان است که اگر مومن به نور ایمان و حقیقت ولایت نورانی باشد طبیعتش دیگر گناه نیست، چون از ولایت امیرالمومنین که ولایت نور است گناهی ناشی نمی شود. پس اگر مومن گناهی نیز مرتکب شود در حین گناه نادم و نگران است و از عمق وجود گناه نمی کند و خود این ولایت که ندامت می آورد عین توبه وکفاره ی گناهان است. اگر کسی نسبت به گناه بی تفاوت شد از دایره ی ایمان خارج شده است. شخصی به امام موسی کاظم علیه السلام عرض کرد برخی شیعیان شما لغزش های تندی دارند و آنها را نام برد و گفت آیا ما از آنها تبرّی بجوییم؟ حضرت فرمود: نه، اگر شیعه ی ماست از خودش تبری نجویید، ولی از عملش تبری بجویید که عملش از ما نیست. عرض کرد: آیا بگوییم فاسق هستند و آنها را فاسق بدانیم؟ حضرت فرمود: بگویید فاسق العملند ولی طیب الروحند. اگر مومن اند سرشتشان با ماست، سرشتشان پاک است، ولی عملشان فسق است. این تفکیک، تفکیک بسیار دقیقی است. عمل آنها را فسق است ولی خودشان فاسق نیستند.

تفاوت لغزش و طغیان

ممکن است کسی مومن باشد، اما بلغزد "إِلاَّ اللَّمَمَ(133)" در بعضی روایات آمده که اگر شما نبودید که گناه کنید خدای متعال امتی را خلق می کرد که گناه کنند و توبه نمایند. یک معنای روایت این است که خدا مخلوقاتی دارد و آنها معصومند، اما موجود غیر معصوم می تواند گناه نکند، ولی به طور طبیعی لغزش دارد. خدای متعال این دسته را خلق کرده و اگر اینها تواب باشند "إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ (134)" محبوب خدای متعال هستند. اگر شما هم جزو طبقه ی معصومین بودید خدا این طبقه ی متوسط را نیز خلق می نمود. بنابراین لغزشی وجود دارد که سلیقه و طبیعت است و تمرد از عمق وجود انسان سر می زند و انسان بر خدا طغیان می کند که این تمرد قابل بخشش نیست.

تمردی که از عمق وجود انسان سر نزده و لغزش است باید تطهیر شود (باید توجه نمود که شیطان و شیاطین جن و انس بنا دارند "لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم(135)" همه را جهنمی کنند.) تطهیر این لغزش ها به واسطه ی شفاعت است. لغزش ها ممکن است در حد یک ترک اولی، گناه صغیره و یا غفلت باشند. همه ی خوبان عالم به شفاعت نیاز دارند و پاک شدن از شفاعت جز با رجوع به ولایت واقع نمی شود. "فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْه(136)" همان گونه که باطن گناه خروج از عهد ولایت است تطهیر از گناه نیز بازگشت به عهد ولایت است. تا زمانی که آدم علیه السلام به مقام پنج تن معرفت پیدا نکرد خدا به او رجوع ننمود. وقتی خدای متعال می خواست او را بپذیرد اول حقیقتی از مقامات معصومین را به ایشان القا کرد "فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ (137)" و انوار معصومین را در اطراف عرش به ایشان عرضه کرد و ایشان نیز پذیرفت؛ وقتی پذیرفت "فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْه(138)" خدا نیز توبه ی او را قبول نمود. در سفینه البحار آمده که امیرالمومنین علیه السلام دستور به محاسبه می دهند که هر روز خودتان را محاسبه کنید. بعد توضیح می دهند که محاسبه چگونه باشد و در پایان می فرمایند یا انسان موفق بوده که در این صورت خدا را شکر نماید و از او درخواست توفیق بیشتر کند و یا اینکه موفق نبوده و خطایی از او سرزده که حضرت فرمود: استغفار کنید. بعد از استغفار سه دستور دیگر داده اند، فرمودند: عهدتان را با امیرالمومنین نو کنید که هر گناهی خروج از عهدی است که ما با ولی خدا داشته ایم، به نبی اکرم و اهل بیتش صلوات مجدد بفرستید که این تجدید همان صلواتی است که در فطرت ماست. در آخر نیز دشمنان امیرالمومنین را لعن کنید. با هر گناهی که از انسان سر می زند عهد ولایت و صلوات و تبری نقض می شود. اگر تبری انسان تام باشد، محال است صغیره نیز از انسان سر بزند. امام صادق علیه السلام به مفضل می فرمایند: محال است کسی تبری از دشمنان ما بجوید و گناه کند و محال است کسی متولی به ولایت ما باشد و ترک عبادت کند. با هر تمرد و خطایی انسان از عهد ولایت یعنی عهد توحید و عهد صلوات و تبری دور می گردد. در زیارت جامعه ی کبیره انسانی که اهل زیارت است و زیارت را می فهمد و می خواند در پایانش عرضه می دارد: "یَا وَلِیَّ اللَّهِ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَا یَأْتِی عَلَیْهَا إِلَّا رِضَاکُم(139)" به جز انبیای اولوا العزم همه محتاج شفاعت معصومین علیهم السلام و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم متناسب با درجه ی خودشان هستند. ترک اولی با بازگشت به عهد ولایت تصحیح می شود.

نیاز به شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در آخرت

در عالم آخرت منازلی است که انسان باید آنها را پشت سر بگذارد و در هر منزل از عیوبی تطهیر شود. توقف گاه های پنجاه گانه ی قیامت همگی مربوط به عمل نیستند، بلکه بسیاری از آنها مربوط به نیات و اخلاق انسان است. انسان در همه این توقف گاه ها نیاز به تطهیر دارد تا به درجات بهشت برسد. علامه مجلسی در باب شفاعت بحارالانوار نقل کرده اند که یکی از همسران امام سجاد علیه السلام غلامی داشت که اهل عمل و تقوی بود و در خانه ی امام رفت و آمد داشت. به امام باقر علیه السلام عرض کرد: " تُغْرُونَ النَّاسَ(140)" چرا اینقدر مردم را مغرور می کنید؟ "و تَقُولُونَ شَفَاعَهُ مُحَمَّد(141)" و دائما از شفاعت پیامبر صحبت می کنید؟ مردم خودشان باید عمل کنند. حضرت نارحت شدند به طوری که رنگشان تغییر کرد و فرمودند: "أَ غَرَّکَ أَنْ عَفَّ بَطْنُکَ وَ فَرْجُکَ (142)" حضرت شهادت می دهند به اینکه اگر تو دهان و دامنت را تطهیر کردی و زحمت کشیدی فکر می کنی کار تمام شده است؟ سپس فرمودند: " لَوْ قَدْ رَأَیْتَ أَفْزَاعَ الْقِیَامَه(143)" اگر سختی های روز قیامت را می دیدی می فهمیدی که همه نیازمند شفاعت نبی اکرم هستیم. حتی مومنی که حق شفاعت دارد و به او اجازه ی شفاعت می دهند نیز به دستگیری نبی اکرم نیاز دارد. واسطه ی فیض نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است.

مقام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در قیامت

رساندن به نعمت های فوق العاده ی قیامت و درجات قرب و لقا جز با شفاعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم حاصل نمی شود. "وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً(144)" مقام محمود همین مقام شفاعت است. امیرالمومنین علیه السلام در مورد مقام پیامبر در محشر می فرمایند: "فَیَحْمَدُهُ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ(145)" همه آسمانی ها و زمینی ها به خاطر این مقام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را حمد می کنند. مقام محمود مقامی است که لوای حمد در دست پیامبر است، او خدا را حمد می کند و همه ی نعمت ها به ایشان می رسد و همه این صاحب لواء را حمد می کنند. پیامبر واسطه ی رسیدن نعمت است. علامه طباطبایی می فرمایند این مقام محمود در اینجا مطلق است. یعنی همه تو را حمد می کنند، حمد در مقابل نعمت است؛ یعنی آن مقام در قیامت واسطه ای برای رسیدن نعمت ها، طهارت ها، درجات باطنی، مقامات حیات طیبه، ایمان، یقین و درجات اهل بهشت است. امام صادق علیه السلام فرمودند که در روز قیامت اهل محشر به آدم رجوع می کنند، ایشان می فرمایند نه سراغ نوح بروید و این سلسله ادامه می یابد تا حضرت عیسی آن را به پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم ارجاع می دهند؛ یعنی همه ی امت ها به ایشان ارجاع می شوند. ایشان به مقابل باب الرحمن بهشت (که درِ رحمت عام خدای متعال است) آمده و به سجده می افتند. خدای متعال می فرمایند: سر از سجده بردار. "سل تعطه" هر چه سوال کنی پاسخ داده می شود و اگر شفاعت کنی شفاعت تو پذیرفته می شود. امام صادق می فرمایند: مقام محمود این مقام است. مقام محمود، مقامی است که همه ی امت ها متناسب با خودشان در رسیدن به درجات بهشت محتاج به شفاعت ایشان هستند.

عبادات و بلاهای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سبب شفاعت او هستند

بسیاری از بلاها و عباداتی که نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم تحمل نمودند برای مقام شفاعتشان بوده است. " وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ (146)" می فرماید: در شب نافله ایست مخصوص تو که باید آن را انجام بدهی. این نافله، نافله ی شب است که بر پیامبر واجب است. در سوره ی اسرا پس از نمازهای پنج گانه این آیه آمده است. "عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماًمَحْمُوداً(147)" بسیاری از عبادات حضرت برای مقام شفاعت و دستگیری از دیگران و تطهیر دیگران بوده است. عبادات حضرت، واسطه ی نزول خیرات و برکات و طهارت و توحید و قدس و معنویت برای همه ی خوبان عالم است "من الاولین و الآخرین." بسیاری از بلاهایی که حضرت تحمل کردند نیز برای تطهیر بود (از جمله بلای مصیبت صدیقه طاهره و سیدالشهدا سلام الله علیهما.) در روایات آمده که حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم ده سال روی پنجه ی پایشان می ایستادند و شبانه عبادت می کردند. که خدا فرمود: "ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی(148)" این عبادات برای این بود که به مقام محمود و مقام شفاعت عامی که دستگیری از همه ی امم است راه پیدا شود. "ما أوذی نبی مثل ما أوذیت(149)" مصیبت هایی که کسی مانند پیامبر این گونه اذیت نشد برای همین است. برای این است که دست همه را در حرکت به سوی خدای متعال بگیرند و همه را به سوی او هدایت کنند و خدا نیز در مقابل آن عبادات و فداکاری ها و ابتلائات این مقام محمود را به ایشان عنایت کرده است؛ که مقام حمد مطلق است. قرآن می فرماید: "وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی(150)" آنقدر خدای متعال به احترام نبی اکرم می بخشد که حضرت راضی می شوند.

5- (38) . الضحی : 5

فاطمه ی زهرا علیها السلام، از واسطه ها ی شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

از جمله واسطه های شفاعت حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم دختر ایشان فاطمه زهرا علیها السلام هستند. در روایات آمده است که در محشر ایشان را در محاصره ی ملائکه در حالیکه زمام ناقه شان در دست جبرئیل است وارد محشر می کنند؛ منادی به همه ی اهل محشر ندا می دهد: غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ(151)؛ چشم ها را فرو بخوابانید. "حَتَّی تَجُوزَ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم(152)" تا فاطمه علیها السلام از محشر عبور کند. هیچ نبی و شهیدی باقی نمی ماند، مگر اینکه چشم ها را به احترام فاطمه علیها السلام فرو می خواباند تا ایشان از صحنه ی محشر عبور می کنند و پای عرش الهی آمده و آنجا شکایت و شفاعت می کنند. ایشان آنقدر شفاعت می کنند که همه آرزو می کنند ای کاش فاطمی بودند. حتی اگر کسی در محبت حضرت جرعه ی آبی به دست دیگری داده باشد او را شفاعت می کنند، این شفاعت همان شفاعت نبی اکرم و مقام محمود ایشان است؛ به واسطه ی بلایی که صدیقه ی طاهره در مسیر نبی اکرم تحمل نمودند.

ذکر مصیبت بانوی پهلو شکسته

امیرالمومنین علیه السلام مشغول مراسم تشییع پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود که عده ای در سقیفه ی بنی ساعده جمع شدند تا مسئله ی خلافت را برای خودشان حل و فصل نمایند. طولی نکشید که به سراغ امیرالمومنین علیه السلام آمدند. (حضرت فاطمه علیها السلام در فراق پدر آنقدر گریه نمودند که اهل مدینه به حضرت علی علیه السلام شکایت کردند که بگویید فاطمه یا شب گریه کند و یا روز.) در حالی که این خانواده عزادار بودند عده ای پشت در خانه آمدند و خواهان بیعت امیرالمومنین علیه السلام شدند.. فاطمه زهرا علیها السلام پشت در آمد و او عرض کرد چرا شما آمدید؟ مگر در خانه مرد نبود. فاطمه فرمود: کسی که می تواند در مقابل طغیان تو بایستد و ماموریت دارد من هستم. (مصداق آیه ی نور در مقابل مصداق آیه ی ظلمات) گفت: اگر علی نیاید خانه را با اهلش به آتش می کشیم. "أیُذرم النار بباب دارها و آیتٌ نور علی منارها" می خواهند خانه ای را که آیه ی نور از آن می درخشد و تجلی آیه ی نور است به آتش بکشند "و بابها باب نبی الرحمه و باب ابواب النجات الامه" همه ائمه باب الله اند و همه آن باب ها به خانه ی فاطمه ی زهرا باز می گردد. "بل بابها باب علی الاعلی اذ سم وجه الله قد تجلی" خانه ای که تجلی گاه خدا و باب الله است و تنها باب نجات امت نیست. پشت در خانه ای آمدند که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ماه ها می آمد و دست به چارچوب این در می گرفت و می فرمود: "السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ الصَّلَاهَ یَرْحَمُکُمُ اللَّه(153)" و " ُ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً(154)" خانه ای که پیامبر برای ورود به آن اجازه می گرفتند و اگر اجازه نمی آمد باز می گشتند. درب چنین خانه ای را به آتش کشیدند، در حالی که فاطمه ی زهرا علیها السلام پشت در بود و آمده بود از کار آنها جلوگیری کند. در آتش گرفت و سوخت. فاطمه از پشت در کنار نرفت و ایستاده بود و مقاومت می نمود و شعله های آتش حضرت را مورد هجوم قرار داده بود. آن گاه حضرت را بین درب و دیوار قرار دادند که ندای حضرت بلند شد: "یا رسول الله اها کذا یفعل ببنتک و حبیبتک و سفیتک" سپس فرمود: "یا فضت خذینی والله لقد قتل ما فی احشائی" مرحوم مجلسی نقل کرده اند که فاطمه ی زهرا با همین حال برخاسته بود و مقاومت می کرد و فرمود فضه مرا به علی برسان. کمربند امیرالمومنین را گرفت و از بردن ایشان به مسجد جلوگیری نمود. در مقابل چشم امیرالمومنین به صورت دسته جمعی به فاطمه علیها السلام هجوم بردند، به حدی که امام مجتبی علیه السلام در آن مجلس به مغیره فرمود: (انت الذی ضربت امی حتی ادمیتها) کاری کرد که دست فاطمه از کمربند امیرالمومنین جدا شد. بالاخره فاطمه خود را به مسجد رسانید و دید شمشیری بالای سر امیرالمومنین گرفته اند. فرمود: "خلبن امّی" اگر دست برندارید سر قبر پدرم نفرینتان می کنم. نقل شده امیرالمومنین فرمودند: سلمان فاطمه را دریاب. بگو علی می فرماید: مبادا نفرین کنی که شما دختر نبی رحمت هستی. در هر صورت امیرالمومنین علیه السلام را از زیر برق شمشیر دشمن نجات داد ... اما وقتی فاطمه به کنار گودی قتلگاه آمد از همه طرف به حسینش هجوم می آوردند. ناگهان شمر وارد گودی قتلگاه شد. "وَ شِمْرٌ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِکَ مُولِغٌ سَیْفَهُ فِی نَحْرِکَ قَابِضٌ شَیْبَتَکَ بِیَدِهِ

1- (39) . بحار الانوار، علامه مجلسی، 8 / 54

2- (40) . همان

3- (41) . بحار الانوار، علامه مجلسی، 25 / 220

4- (42) . الاحزاب : 33

منبع: (پژوهه تبلیغ ) http://rcb.ir

گستره شفاعت پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم

گستره شفاعت پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم

بسم الله الرحمن الرحیم

بشر بن شریح بصری از امام باقر علیه السلام سؤال می کند: کدام آیه امیدآفرین ترین آیه در کتاب خداست؟ حضرت فرمود: نظر شما در این باره چیست؟ گفت: آنان (اهل سنت)می گویند: این آیه است:

"قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ اَسْرَفُوا عَلی اَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطوا مِنْ رَحْمَهِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ یَغْفِرُالذُّنُوبَ جَمیعا اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ"؛(155) بگو: "ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است".

حضرت فرمود: لکن اهل بیت چنین نظری ندارند. می گوید: به حضرت گفتم: پس نظر آنان در این باره چیست؟ حضرت فرمودند: ما می گوییم: امیدوارکننده ترین آیه این است:

"وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی؛(156)و به زودی پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی" و آن شفاعت است. به خدا سوگند شفاعت است، به خدا سوگند شفاعت است.(157)

خداوند به پیغمبرش وعده داده است که آن قدر به تو می بخشم تا راضی شوی؛ یعنی خدا اندازه ای نگذاشته است. مگر پیامبر رحمت به این سادگی ها راضی می شود! حضرت نوح می خواست پسرش را شفاعت کند، به او اجازه ندادند: "فَلا تَسْأَلْنِ مالَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ اِنّی اَعِظُکَ اَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ"؛(158)آنچه را آگاه نیستی از من مخواه! من به تو اندرز می دهم تا از جاهلان نباشی.

1- (1)سوره زمر، آیه 53.

2- (2)سوره ضحی، آیه 5.

3- (3)بحارالانوار، ج 8، ص57، ح 72؛ تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 595، ح 12.

4- (4)سوره هود، آیه 46.

اما پیامبر ما میلیاردها میلیارد شفاعت می کند. خدا هم تأیید کرده و فرموده است: آن قدر می بخشم تا راضی شوی! یک آدم معمولی حاضر نیست کسی که با او دوست است و به او علاقه دارد، در آتش بیفتد و در زندان باشد.

عظمت و فضیلت حدیث کسا

روی بخش های آخر حدیث کسا بسیار پافشاری شده است. همه از رحمت و محبت و امید سخن می گوید. حضرت امیر علیه السلام از پیامبر خدا می پرسد: این مجلسی که در آن جمع شده ایم، چه فایده ای دارد و فضیلتش چیست؟ پیامبر درباره فضیلت آن چیزی بیان نکردند، شاید مصلحت نبوده است، ولی فرمودند:

"وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیّا وَاصْطَفانی بِالرِّسالَهِ نَجِیّا ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَ فیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَ مُحِبّینا اِلاّ وَ نَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَهُ وَ حَفَّتْ بِهِمُ الْمَلائِکَهُ واسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلی اَنْ یَتَفَرَّقوا"؛ سوگند به آن خدایی که کسی که مشکلی دارد و با اعتقاد حدیث کسا را یک مرتبه بخواند، کارش درست می شود. چون هم پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و هم امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره قسم یاد کرده اند. پیامبر خدا برای بار دوم فرمودند:

"یا عَلِیُّ وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیّا وَاصْطَفانی بِالرِّسالهِ نَجِیّا ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَ فیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَ مُحِبِّینا وَ فیهِمْ مُهْمُومٌ اِلاّ وَ فَرَّجَ اللّهُ هَمَّهُ وَ لا مَغمُومٌ اِلاّ وَ کَشَفَ اللّهُ غَمَّهُ وَ لا طالِبُ حاجَهٍ اِلاّ وَ قَضَی اللّهُ حاجَتَهُ"؛ ای علی، سوگند به آن خدایی که مرا به حق، به پیغمبری برگزید و به رسالت مبعوث کرد به خدا سوگند رستگار شدیم و سعادت یافتیم و همچنین شیعیان ما رستگار شدند و سعادت یافتند، در دنیا و آخرت؛ قسم به پروردگار کعبه.

اگر انسان این حدیث را با اعتقاد بخواند، از گردنه مشکلات رد می شود؛ یعنی یا مشکل او برطرف می شود، یا آن مشکل دیگر برای او مشکل نیست؛ بی اهمیت می شود. خدا آیت اللّه بهاءالدینی را رحمت کند! شب های جمعه معمولاً صحبت های اخلاقی می فرمودند.گاهی به جای صحبت می فرمودند: حدیث کسا بخوانید، و می خواندند. آیت اللّه بهجت فرموده بودند: جملات حدیث کسا معجزه است؛ چون حضرت زهرا علیها السلام مستقیم از خدا و جبرئیل خبر داده است. چقدر بشارت در این حدیث خوابیده است! چقدر قسم خورده اند تا ما باور کنیم! دائره شفاعت پیامبر بسیار گسترده است. پیامبرِ رحمت است!

قیامت و منزلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم

خداوند در قرآن می فرماید:

"وَجِی ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الاْءِنْسانُ وَ اَنّی لَهُ الذِّکْری"؛(159) و در آن روز جهنم را حاضر می کنند؛(آری) در آن روز انسان متذکر می شود، اما این تذکر چه سودی برای او دارد!

در ذیل این آیه مبارکه آمده است: جبرئیل به پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: یا رسول اللّه، به شما بشارت دهم که شما در آن روز رتبه ای داری که هیچ پیامبری ندارد. روز قیامت وقتی جهنم ظاهر می شود و در معرض دید مردم قرار می گیرد، تمام مردم به زانو می افتند و وانفسایشان بلند می شود. در روایت دیگر آمده است:حضرت یعقوب علیه السلام یوسف خود را فراموش می کند، یعقوبی که چهل سال برای یوسف گریه کرد، موهایش سفید شد، قدش خمیده گشت و چشمانش کور شد. حضرت ابراهیم علیه السلام فرزندش اسحاق را فراموش می کند.

1- (5)سوره فجر، آیه 23.

"یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخیهِ وَ اُمِّهِ وَ اَبیهِ وَ صاحِبَ_تِهِ وَ بَنیهِ لِکُلِّ امْرِی ءٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنُ یُغْنیهِ"؛ (160)در آن روز انسان از برادر خود می گریزد و از مادر و پدرش و از همسر و فرزندانش. در آن روز هر کدام وضعی دارد که او را کاملاً به خود مشغول می دارد.

یکی از آقایان می گفت : سال 1354 ه.ش که در منا آتش سوزی شد، خیمه ها می سوخت و مردم فرار می کردند. کسی به فکر پول و ساک و بچه و رفیق و روحانی نبود. شبیه قیامت شده بود. همین طور خیمه ها پشت سر هم می سوخت و به طرف حاجی ها حمله ور می شد.برخی از مواقع خداوند می خواهد از میهمانانش این گونه پذیرایی کند. بالاخره صاحبخانه است.

جالب است که در حج هر چقدر هم وسائل رفاه فراهم باشد، باز حاجی ها در فشار و زحمت اند. گاهی خداوند از انبیا و اولیایش به وسیله بلا و فشار و زحمت پذیرایی می کند. می گفت: در آن سانحه آتش سوزی یک مهندس جوان در کاروان ما بود که یک کیف هم همراه داشت. با هم دیگر در حال فرار بودیم. یک خانم هندی را دیدیم که یک بچه روی کولش بود و فرار می کرد. آن قدر به فکر نجات جان خودش بود که بچه از روی کول او افتاد و او نفهمید.

این مهندس جوان کیفش را رها کرد و بچه را گرفت و با شتاب به منطقه ای که دور از آتش بود، رفتیم. دیدیم که همان زن هندی آنجاست و به سرش می زند که بچه من چه شد؟ مهندس بچه را به آن زن داد. دیدیم یک نفر هم آمد و کیف مهندس را به او داد. گفت:من دیدم این بچه را برداشتی، من هم کیف تو را برداشتم. بالاخره خیر، خیر می آورد و رحمت، رحمت. این مهندس رحم کرد، رحم آن شخص هم طلوع کرد.

1- (6)سوره عبس، آیه 34 _ 37.

"اِنَّ زَلْزَلَهَ السّاعَهِ شَیْ ءٌ عَظیمٌ؛(161)زلزله روز قیامت چیز بزرگی است!" کسی به فکر کسی نیست. در آن روز حتی ابراهیم فرزندش را فراموش می کند. جبرئیل درباره آن روز به پیامبر چنین خبر داد:

"فَما خَلَقَ اللّهُ عَبْدا مِنْ عِبادِاللّهِ مَلَکا وَ لا نَبِیّا اِلاّ یُنادی رَبِّ نَفْسی نَفْسی وَ اَنْتَ یا نَبِیَّ اللّهِ تُنادی اُمَّتی اُمَّتی"؛(162) خداوند هیچ بنده ای از بندگانش و هیچ فرشته و پیامبری را خلق نکرد، جز اینکه در آن روز ندا می دهد که پروردگارا، مرا دریاب، مرا دریاب! و تو ای پیامبر خدا، ندا سر می دهی که امتم را دریاب، امتم را دریاب!

بهترین آیه در قرآن

علی علیه السلام در باره بهترین آیه در قرآن از پیامبر خدا چنین نقل می فرماید:

"خَیْرُ ءایَهٍ فی کِتابِ اللّهِ هذِهِ الاْآیَهُ "؛ بهترین آیه در کتاب خدا، این آیه است : "وَ ما اَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ اَیْدیکُم وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ"؛(163) هر مصیبتی به شما رسد، به خاطر عملی است که انجام داده اید، و بسیاری را نیز عفو می کند.

بعد این گونه بیان می فرمایند: "یا عَلِیُّ ما مِنْ خَدْشِ عُودٍ وَ لا نَکْبَهِ قَدَمٍ اِلاّ بِذَنْبٍ وَ ما عَفَی اللّهُ عَنْهُ فِی الدُّنْیا فَهُوَ اَکْرَمُ مِنْ اَنْ یَعودَ فیهِ وَ ما عاقَبَ عَلَیْهِ فِی الدُّنیا فَهُوَ اَعْدَلُ مِنْ اَنْ یُثَنِّیَ عَلی عَبْدِهِ"؛(164) یا علی، انسان خراشی به بدنش وارد نمی شود و زخمی به پایش اصابت نمی کند، جز به خاطر گناهی که مرتکب شده است. و خداوند بزرگوارتر از آن است که گناهی را که در دنیا از آن گذشته و بخشیده است، حسابرسی کند. و عادل تر از آن است که گناهی را که در دنیا عقاب فرموده است، دوباره به حساب بیاورد.

1- (7)سوره حج، آیه 1 .

2- (8)تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 575.

3- (9)سوره شوری، آیه 30.

4- (10)تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 581، ح 100 ؛ بحارالانوار، ج 70، ص 316.

بنابراین گرفتاری هایی که برای ما پیش می آید، به خاطر عمل خود ماست. کار خلاف کرده ایم، چوبش را هم می خوریم. تازه خداوند بیشتر گناهان را می بخشد و عقاب نمی کند. یعنی نود و نه درصد را می بخشد. چون خداوند "اَظْهَرَ الْجَمیل وَ سَتَرَ الْقَبیح" است؛ زیبایی ها را ظاهر می کند و زشتی ها را می پوشاند."وَ لَمْ یُؤاخِذْ بِالْجَریرَهِ"؛(165) نگاه نمی کند و نشنیده می گیرد.

گاهی برای گوش مالی و توجه دادن گیر می دهد تا در همین دنیا پاکمان کند.وقتی خداوند اکثر گناهان را ببخشد و کمی از آن ها را با مصیبت هایی که برای ما به واسطه آن گناهان پدید می آید پاک کند، شسته و رفته و دست نخورده وارد آخرت می شویم؛ بِکرِ بِکر. در روایت آمده است که مؤمن در بهشت بکر است؛ یعنی دست نخورده و بدون هیچ آلودگی است. مثل روز اولی که خدا او را خلق کرده است. این قدر بکر و دست نخورده و آکبند است!یعنی گناهان در او هیچ اثر نکرده است.

یکی از بزرگان می فرمود: من ضمانت می کنم که آتش جهنم اهل ولایت را نمی سوزاند. یعنی اگر در روح و قلب شما محبت باشد، آتش جهنم نمی تواند در شما اثر بگذارد.آتش جهنم غلط می کند دلی که در آن محبت اهل بیت علیهم السلام است بسوزاند. مگر اینکه انسان از اهل بیت علیهم السلام فاصله بگیرد. جهنم نمی تواند محب و دوست اهل بیت را بسوزاند. اصلاً اگر نزدیک او بیاید خاموش می شود. در حدیثی از قول پیامبر گرامی اسلام چنین آمده است که در روز قیامت جهنم به مؤمن می گوید: "جُزْ یا مُؤْمِنُ فَقَدْ اَطْفَأَ نُورُکَ لَهْبی"؛(166) ای مؤمن، زود بگذر که نور تو آتش مرا خاموش کرد.

1- (11)کافی، ج 2، ص 578؛ بحارالانوار، ج 95، ص 198 و ج 92، ص 352 .

2- (12)بحارالانوار، ج 8، ص249 ؛ تفسیر صافی، ج 3، ص 289 .

رحمت و مغفرت واسعه خداوند

فرمود: گرفتاری ها به خاطر پاک شدن از گناهان است. و بسیاری از گناهان را هم می بخشد؛ یعنی پاک پاک می شوید. حساب ها صاف می شود. بنابراین در این آیه خیر و بشارت و امیدواری فراوانی است. اگر دعاها را مطالعه کنیم، می بینیم که بسیاری از آن ها از رحمت و آمرزش خداوند می گوید. در دعاهایی که به عنوان تعقیب بعد از نمازها آمده است، این دعای زیبا از پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل شده است:

"اَللّهُمَّ اِنَّ مَغْفِرَتَکَ اَرْجی مِنْ عَمَلی وَ اِنَّ رَحْمَتَکَ اَوْسَعُ مِنْ ذَنْبی. اَللّهُمَّ اِنْ کانَ ذَنْبی عِنْدَکَ عَظیما فَعَفْوُکَ اَعْظَمُ مِنْ ذَنْبی اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ اَکُنْ اَهْلاً اَنْ اَبْلُغَ رَحْمَتَکَ فَرَحْمَتُکَ اَهْلٌ اَنْ تَبْلُغَنی وَ تَسَعَنی لاَِنَّها وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ.بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ".(167)

ببین پیامبر خدا چقدر قشنگ استدلال می کند. همه درهای جهنم را بسته است.می گوید: اگر گناه من بزرگ است، تو بزرگ تری. پس باید گناه مرا ببخشی. اگر من مستحق رحمت تو نیستم، رحمت تو آن قدر وسیع و گسترده است که هر شی ء و همه چیز را فرا می گیرد و من هم شی ء هستم. بنابراین اگر ما از امید و رحمت می گوییم به جاست.

خدا حاج آقای دولابی را رحمت کند ! همیشه از رحمت خدا می گفت. می فرمود:من آن قدر به خِنِسی خورده ام تا الآن که به جاده رجا و امید و رحمت افتاده ام. می فرمودند: ما اول کاسب و کشاورز بودیم. با اهل دنیا می نشستیم. اهل دنیا هر کجا می نشست، آیه یأس می خواند. می گفت:

1- (13) مفاتیح الجنان، تعقیبات مشترک نمازها.

وضع خراب است؛ گرانی، مالیات. امسال زراعت نشده است. بارندگی کم بوده است.مشکلات زیاد است. کار درست نمی شود.

آمدیم با اهل عبادت و تقدس نشستیم. گفتند: آقا کار خیلی مشکل است. خدا این قدر مار و عقرب و فشار قبر و جهنم دارد که نمی دانی! اگر یک خطا بکنی، چهل سال عذاب است. پدرت را در می آورند! با اهل سیر و سلوک نشستیم، گفتند: آدم شدن محال است. برو، تو آدم بشو نیستی. هفتاد سال باید پوست بکنی تا یک صفت تو را عوض کنند. آن هم آیا بشود یا نشود. و آیه یأس. همه آیه یأس می خوانند؛ هم اهل دنیا، هم اهل عبادت و تقدس و هم اهل سیر و سلوک.

گفتیم: بیاییم این طلسم را بشکنیم. هفتاد سال دروغی گفتیم: عجب خدای خوبی است! کار دنیا و آخرت ما را درست می کند. خودمان را درست می کند. پاکمان می کند. دروغی گفتیم، ولی یکی از آن ها هم دروغ نبود، همه راست بود. هفتاد سال گفتیم: عجب خدای خوبی داریم، از قضا همه راست بود؛ چون در واقع خدای خوبی بود. خدای رحیمی بود. ما باورمان نشده بود.

خداوند متعال به ما توفیق رحمت گسترده خودش را عطا کند. رحمت خدا خیلی گسترده است. باید بخورش را پیدا کنی تا این لقمه های رحمت و محبت را بردارد.

پاورقی

  1. در سن دو سالگی حلیمه براساس عقیده جاهلی گردنبندی را به گردن محمد(ص) آویخت تا او را از خطرات حفظ کند. اما محمد(ص) آنرا دور انداخت و گفت نگهبان من خدای من است.
  2. در زمان فوت ابراهیم، فرزند پیامبر کسوف یا خسوف پیش آمد و مردم این حادثه را به دلیل ناراحتی پیامبر از فوت فرزندش دانستند. پیامبر(ص) وقتی این خبر را شنید بسیار ناراحت شد و فرمود که خسوف و کسوف سنت های الهی و ماه و خورشید آفریده خداست و این پدیده با درگذشت ابراهیم و سوگواری من ارتباط ندارد.(2)
  3. المنجد و لغت نامه دهخدا، واژه بیت المال; دائره المعارف تشیع، ج 3، ص 553، احمد صدر حاج سید جوادی و ... ، مؤسسه ی دائره المعارف تشیع، 1369، 4 جلدی و دائره المعارف الاسلامیه، ج 4، ص 379، محمد ثابت الفندی، انتشارات جهان، تهران
  4. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 7، ص 36، دارالاحیاء الکتب العربیه، 1378ه . ق .
  5. الغارات، ج 1، ص 47، ابواسحاق کوفی، انجمن آثار ملی، 1354 ش .
  6. فروع الکافی، ج 8، ص 51، محمد بن یعقوب کلینی، دارالاضواء، بیروت .
  7. وسائل الشیعه، ج 11، ص 8، شیخ حر عاملی، مکتبه الاسلامیه، تهران، 1363 ش، 20 جلدی .
  8. بحارالانوار، ج 51، ص 84، محمد باقر مجلسی، داراحیاء التراث العربیه، بیروت .
  9. جواهر الکلام، ج 16، ص 116، شیخ محمد حسن نجفی، داراحیاء التراث العربی و مستمسک العروه الوثقی، ج 9، ص 596 .
  10. انفال/1 .
  11. جواهر الکلام، ج 16، ص 117 و تحریرالوسیله، ج 1، ص 368، امام خمینی رحمه الله .
  12. انفال/41 .
  13. تحریر الوسیله، ج 1، ص 356 .
  14. مبانی حکومت اسلامی، ص 689، جعفر سبحانی، انتشارات توحید، قم .
  15. وسائل الشیعه، ج 6، ص 34 .
  16. توبه/29 .
  17. زمین در فقه اسلامی، ص 99 .
  18. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، دفتر تبلیغات اسلبامی، قم، ج 2، ص 263 .
  19. همان، ص 264 .
  20. جواهر الکلام، ج 16، ص 116 .
  21. حشر/6 و 7 .
  22. اسراء/26 .
  23. فروغ ابدیت، ج 2، ص 272 .
  24. عبقریه الاسلام فی اصول الحکم، ص 43 و 44، منیر عجلایی، دارالنفائس ، بیروت .
  25. التراتیب الاداریه، ج 1، ص 410، عبدالحی کتابی، دارالکتب العربی، بیروت .
  26. عبقریه الاسلام ... ، ص 44، و فتوح البلدان، ص 81 .
  27. فروغ ابدیت، ج 2، ص 261،
  28. الطبقات الکبری، ج 2، ص 18، محمد بن سعد، دارالصادر، بیروت .
  29. المواعظ و الاعتبار، ج 1، ص 148، احمد مقریزی، دارالصادر، بیروت .
  30. فروغ ولایت، ص 348، جعفر سبحانی، انتشارات صحیفه، 1368 ش .
  31. فروغ ابدیت، ج 1، ص 514 .
  32. وسایل الشیعه، ج 6، ص 3 .
  33. الطبقات الکبری، ج 1، ص 270 .
  34. وسایل الشیعه، ج 6، ص 13 .
  35. سیره ی ابن هشام، ج 3، ص 373 .
  36. فروغ ابدیت، ج 2، ص 261 .
  37. وسایل الشیعه، ج 6، ص 13 .
  38. همان، ج 11، ص 341 .
  39. ناسخ التواریخ، ج 3، ص 159، محمدتقی سپهر، مکتبه الاسلامیه، تهران، 1363 ش، 6 جلدی .
  40. وسایل الشیعه، ج 6، ص 12 .
  41. صحیح مسلم، ج 8، ص 134، مسلم بن حجاج نیشابوری، دارالفکر، بیروت .
  42. مکاتیب الرسول، ج 1، ص 21 و 22 .
  43. تاریخ سیاسی اسلام، ص 16، رسول جعفریان .
  44. تاریخ تمدن اسلام، ج 2، ص 219، جرجی زیدان، امیرکبیر، تهران، 1369 ش، 5 جلدی .
  45. التراتیب الاداریه، ج 1، ص 411 .
  46. مستدرک الوسائل، ج 17، ص 114، آل البیت .
  47. تهذیب الاحکام، ج 7، ص 152، دارالکتب الاسلامیه .
  48. مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 38، دارالصادر، بیروت .
  49. الاحکام السلطانیه، ج 2، ص 222، محمد بن حسین فراء، دفتر تبلیغات اسلامی، قم .
  50. صحیح بخاری، ج 3، باب النکاح .
  51. ر . ک: لغه الاداریه العامه فی صدرالاسلام، عبدالسمیع سالم الهراوی، مصر، 1986 م .
  52. فتوح البلدان، ص 32 .
  53. البدایه و النهایه، ج 4، ص 362 .
  54. وسایل الشیعه، ج 13، ص 92 .
  55. الشئون الاقتصادیه فی نصوص الکتاب و السنه، ص 502، جعفر هادی، کتابخانه امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام، اصفهان .
  56. تفسیر نمونه، ج 7، ص 185 .
  57. فتوح البلدان، ص 81 .
  58. اسد الغابه، ج 3، ص 358، ابن اثیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت .
  59. الغدیر، ج 8، ص 291، عبد الحسین امینی، دارالکتب العربی، بیروت و سنن کبری، احمد بیهقی، ج 10، ص 118، دارالفکر، بیروت .
  60. بقره 195
  61. بقره 222
  62. آل عمران 76
  63. آل عمران 146
  64. آل عمران 159
  65. مائده 42
  66. توبه 108
  67. آل عمران 32
  68. آل عمران 57
  69. قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّه آل عمران:31
  70. لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَهَ غَداً رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ کَرَّاراً غَیْرَ فَرَّارٍ لَا یَرْجِعُ حَتَّی یَفْتَحَ اللَّهُ عَلَی یَدَیْه بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 21، ص: 3
  71. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَ حُسَیْنا کامل الزیارات، النص، ص: 52
  72. کسی که بر سفره ای حاضر شود که شرب خمر در آن می شود.
  73. کسی که بندۀ دینار و درهم باشد.
  74. کامل الزیارات، النص، ص: 205
  75. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَلْعُونٌ مَنْ جَلَسَ عَلَی مَائِدَهٍ یُشْرَبُ عَلَیْهَا الْخَمْر الکافی (ط - الإسلامیه)، ج 6، ص: 268
  76. وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَلْعُونٌ مَنْ عَبَدَ الدِّینَارَ وَ الدِّرْهَم بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 67، ص: 227
  77. مردانی که خود را به صورت زنان در می آورند و بالعکس.
  78. کسی که والدین خود را لعنت کند.
  79. کسی که به خاطر غیر خدا ذبح کند.
  80. ربا دهنده و ربا گیرنده و شاهدان آنان.
  81. مانع زکات.
  82. کسانی که در دین خدا مجادله کنند.
  83. کسی که از پیوستن به لشکر اسامه سر باز زنند.
  84. کسی که با امیرالمومنین (ع) دشمنی کند (در خطبۀ غدیر)
  85. عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ قَالَ: لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ الْمُتَشَبِّهِینَ مِنَ الرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ وَ الْمُتَشَبِّهَاتِ مِنَ النِّسَاءِ بِالرِّجَال الکافی (ط - الإسلامیه)، ج 5، ص: 550
  86. أن رسول الله قال: و لعن الله من لعن والدیه البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص: 632
  87. و لعن من ذبح لغیر الله البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص: 632
  88. لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ الرِّبَا وَ آکِلَهُ وَ مُؤْکِلَهُ وَ بَائِعَهُ وَ مُشْتَرِیَهُ وَ کَاتِبَهُ وَ شَاهِدَیْهِ. من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص: 274
  89. عَنْ رَسُولِ اللَّهِ أَنَّهُ لَعَنَ مَانِعَ الزَّکَاه بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 93، ص: 29
  90. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لَعَنَ اللَّهُ الْمُجَادِلِینَ فِی دِینِ اللَّه بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 36، ص: 227
  91. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَیْش أُسَامَه بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 30، ص: 432
  92. مَلْعُونٌ مَنْ خَالَفَه... بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 37، ص: 207
  93. اعراف44
  94. سورۀ ص78
  95. دعای روز عرفه
  96. وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمین انبیاء:107
  97. بحارالانوار/8 / 52
  98. الکافی (ط - الإسلامیه)، ج 2، ص: 352
  99. الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی)، ج 1، ص: 220
  100. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 15، ص: 28
  101. مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 4، ص: 168
  102. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص: 301
  103. نجران نام قسمتی از سرزمین سرسبز حجاز بود که در نزدیکیهای مرز یمن قرار داشته و شامل بیش از پنجاه دهکده بود و سالها پیش از ظهور اسلام به دین نصرانیت درآمده بودند.
  104. در برخی از تواریخ آمده که هدایایی هم برای آن حضرت آورده بودند که پیغمبر در ابتدا قبول نکرد و بعدا از ایشان پذیرفت.
  105. آیه .59
  106. آیه .61
  107. در بسیاری از تواریخ آمده که رسول خدا جایی را در خارج شهر مدینه برای مباهله تعیین کرده بود و گروه زیادی از مهاجر و انصار برای مشاهده جریان مباهله بدانجا آمده بودند .
  108. سوره الاحزاب،آیه .33
  109. سوره جمعه آیه 2.
  110. سوره بقره آیه 285.
  111. سوره آل عمران آیه 164
  112. سوره جمعه آیه 2
  113. سوره مجادله آیه 11
  114. سوره نحل آیه 36
  115. سوره نحل آیه 36
  116. سوره احزاب آیه 21
  117. سوره قلم آیه 4
  118. سوره آل عمران آیه 151
  119. سوره فتح آیه 8
  120. سوره بقره آیه 213
  121. سوره نساء آیه 165
  122. سوره اسراء آیه 15
  123. سوره احزاب آیه 45 و 46
  124. سوره نحل آیه 89
  125. سوره بقره آیه 143
  126. سوره نساء آیه 69
  127. سوره نساء آیه 64
  128. سوره نساء آیه 69
  129. سوره آل عمران آیه 31
  130. الاسراء : 79
  131. مریم : 87
  132. ص : 39
  133. الکافی، ثقه الاسلام کلینی، 1 / 265
  134. ص : 39
  135. الحشر : 7
  136. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره
  137. همان
  138. بحار الانوار، علامه مجلسی، 27 / 122
  139. هود : 112
  140. هود : 112
  141. النجم : 31
  142. النمل : 89 و 90
  143. النمل : 89
  144. النمل : 90
  145. الکافی، ثقه الاسلام کلینی، 1 / 185
  146. النجم : 32
  147. النجم : 31
  148. النجم : 32
  149. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره
  150. النجم : 32
  151. البقره : 222
  152. الاعراف : 16
  153. البقره : 37
  154. البقره : 37
  155. همان
  156. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره
  157. بحار الانوار، علامه مجلسی، 8 / 38
  158. بحار الانوار، علامه مجلسی، 8 / 38
  159. همان
  160. همان
  161. الاسراء : 79
  162. بحار الانوار، علامه مجلسی، 7 / 119
  163. الاسراء : 79
  164. همان
  165. طه : 2
  166. کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، 2/ 537
Powered by TayaCMS