بسم الله الرحمن الرحمن الرحیم
بحث ما این شب ها بنا شد در رابطه ی با ویژگیها و خصوصیات اصحاب و یاران باوفای حضرت اباعبدالله باشد. دیشب به ویژگی بصیرت اشاره کردم و امشب به ویژگی ولایت مداری، شیعه ی اعتقادی بودن و پیرو محض امام بودن اشاره می کنم؛ویژگی که در یاران و اصحاب اباعبدالله موج می زند.
لکن قبل از آن، بنده یک نکته ای را به عنوان مقدمه بیان می کنم. بعضی از اوقات کسانی در قالب یک سوال و شبهه می پرسند که ترکیب سپاه عمر سعد روز عاشورا را چه کسانی تشکیل داده بودند و ترکیب سپاه چگونه بوده است؟
چون می دانیدکه از شش هزار تا سی هزار نفر را گزارش کرده اند. به عبارت دیگر در شبهات می نویسند کسانی که آمده اند کربلا کسانی نبودند که از شام و از رشد یافتگان دوران معاویه بوده اند بلکه اکثر اینها از کوفه آمده بودند که همه شیعه بودند. پس آیا شیعیان و کسانی که پیرو امیرالمومنین و اهل بیت بودند، اباعبدالله را کشتند و حاضر شدند در مقابل امام حسین صف آرایی کنند.
اگر این است که گناه به گردن آنهاست و نباید گناه را به گردن شام و امویان انداخت و می گویند که امویان برنامه ریزی کردند که شیعیان، امام حسین را بکشند. این سوال مهمی است.
شهر کوفه از سال 17 هجری به دست سعد بن ابی وقاص رسماً تبدیل به شهر شده است که به سرعت رشد کرد، به گونه ای که به آن می گفتند سید الامسار یعنی بزرگ شهرها و یا به قول امروزی ها کلان شهر و از نام های دیگری که بر این شهر گذاشته بودند کنیز الایمان و قبه الاسلام است. جمعیت زیادی به کوفه روی آوردند و به شدت جمعیت کوفه گسترش یافت به طوری که در جنگ صفین 60 هزار نفر از کوفه در سپاه امیرالمومنین آمده بودند لکن جمعیت کوفه در آن زمان سه تفکر داشتند.
شیعیان علوی معتقد سخت به امیرالمومنین و فرزندانش بودند که از آن جمله می توان به حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه اشاره کرد. البته این تفکر، تفکر غالب نبوده و در اقلیت بوده است. به اینها می گوییم شیعه اعتقادی.
که جمعیت اکثریت کوفه را تشکیل می دهد، تفکر عثمانی است یعنی کسانی که پیرو مکتب خلیفه سوم هستند که البته شیعه سیاسی هم گفته می شوند و همین ها در لشگر امام حسن هم حضور پیدا می کنند و البته پشت حضرت را هم خالی می کنند و همان کسانی بودند که در صفین، اول در کنار حضرت بودند و بعداً جلوی حضرت را برای پیشروی گرفتند. این تفکر، در کوفه تفکر غالب است. دسته ی سوم، خوارج هستند. سپاهی که در کربلا مقابل امام حسین ایستاد از دسته ی دوم بودند، حتی نقش خوارج هم در کربلا خیلی پر رنگ نیست. پس کسانی که در کربلا مقابل امام حسین قرار گرفتند، شیعیان علوی نبودند بلکه کسانی بودند که تفکر عثمانی داشتند. اینها افرادی بودند که هنوز خلفا را بر امیرالمومنین ترجیح می دادند. در تصدیق این حرف می توان به کلام امام حسین هم اشاره کرد که ایشان عصر عاشورا خطاب به سپاه دشمن فرمودند: ای شیعیان آل ابوسفیان. وقتی حضرت از آنها سوال کرد برای چه با من می جنگید؟ پاسخ دادند: به خاطر دشمنی با پدرت. در نتیجه کسانی که از امیرالمومنین بغض داشته باشند شیعه نیستند.
یک نمونه از همین تفکر عثمانی، زهیر است که وقتی عصر عاشورا از سپاه دشمن جدا می شود و به سپاه امام می پیوندد و در مقابل سپاه دشمن به سخنرانی می پردازد. شخصی از او پرسید: تو که عثمانی مذهب هستی و از مایی! زهیر پاسخ داد که من عثمانی مذهب بودم اما برگشتم و تغییر کردم و شیعه ی واقعی شدم. در خصوص جمله ای هم که امام حسین به زهیر فرمودند، این نکته ی قابل توجه وجود دارد که حضرت به ایشان فرمودند: مثل تو مثل مومن آل فرعون است.(1) در کربلا دو تا دین مطرح است دین علی که وقتی نافع بن هلال به سپاه عمر سعد حمله کرد این رجز را می خواند که من بر دین علی هستم.
شخص دیگری به نام انس بن حارث بوده که حدود 80 سال سن داشته و از اصحاب صُفّه بوده است. (1) این شخص بیان کرده که روزی به خدمت رسول خدا (صلی الله عتیه و آله و سلم) رسیده است و حضرت به او فرموده اند که فرزندم حسین را در سرزمینی به نام کربلا می کشند که هر کسی آن روز را درک کند، باید حسین من را یاری نماید. همین زهیر پس از اینکه از امام حسین اذن میدان گرفت در رجزی که در میدان جنگ می خواند می گفت که آل علی شیعه ی رحمان هستند و آل زیاد، آل شیطان می باشند. نکته ی قابل توجه ی دیگری که در این زمینه وجود دارد این است که در سال 41 هجری که امام حسن صلح نمودند و به مدینه برگشتند. به آن سال عام الجماعه می گویند که بسیار سال بدی در دین اسلام است و سالی است که معاویه به قدرت رسید.
یکی از مهم ترین کارهایی که معاویه پس از به قدرت رسیدنش انجام داد این بود که حدود 50 هزار نفر از شیعیان امیرالمومنین را به نقاط مختلف تبعید کرد و سران شیعه را هم کشت و تا می توانست شیعیان با تفکر عثمانی را در کوفه تزریق و تقویت کرد. او تمامی فرمانداران خبیث خود را در کوفه می گمارد که از آن جمله می توان به مغیره بن شعبه، عبدالله بن عمروعاص، پسر مروان، عبدالله بن خالد، نعمان بن بشیر و ابن زیاد اشاره کرد. یکی از ویژگی های یاران امام حسین ولایت پذیری و تشیّع قوی آنهاست.
شخصی از اصحاب امام صادق نقل می کند که خدمت حضرت نشسته بودیم که شخصی وارد شد و بحث شد پیرامون محبین اهل بیت. حضرت فرمودند: شیعیان ما سه دسته هستند.
یک دسته در آشکارا ما را دوست دارند و به ما محبت می ورزند اما در پنهان ما را دوست ندارند. یعنی زبانشان با ماست و شمشیرشان علیه ما. یک نمونه از این افراد شخصی است به نام معقل که در زمانی که مسلم بن عقیل در کوفه بود با چهره ای ظاهر الصلاح و با ایمان به نزد مسلم بن عوسجه آمد و خودش را از شیعیان و محبین نامید و مقداری هم پول برای کمک به تجهیز مسلم به همراه خود آورده بود و پس از چند روز که به نزد مسلم و یارانش رفت و آمد می کرد، تمامی آنها را شناسایی کرد و باعث آن اتفاقی شد که در کوفه افتاد که منجر به شهادت مسلم بن عقیل گشت.
روزی امام جعفر صادق جلوی درب منزلشان ایستاده بودند و قصد داشتند جایی تشریف ببرند که ناگهان شخصی به نام سفیان سوری از راه رسید. این شخص کسی بود که در ظاهر به امام محبت می ورزید و زیاد خدمت ایشان می رسید اما در دلش امام را نمی خواست و علاقه ای به ایشان نداشت. تا خدمت حضرت رسید عرض کرد: فدای شما شوم! شنیده ام که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد خیف سه نصیحت فرمودند که من خاطرم نیست. شما که پسر پیغمبر هستید بفرمائید که من این حدیث را از زبان شما بشنوم و یادداشت کنم. حضرت فرمودند: جدم رسول خدا در مسجد خیف فرمودند که مسلمان در خصوص سه چیز نباید خیانت کند و باید به آن توجه کند. یکی اینکه اعمالش خالصانه برای خدا باشد. خیرخواه امام و پیشوا باشد و جماعت مسلمانان را به هم نریزد. پس از اینکه حضرت تشریف بردند، دوست این شخص از او پرسید: آیا فهمیدی منظور امام چه بود؟ امام عملاً به تو گفت که تو هیچ کدام از اینها را نداری. در جمعیت مسلمانان جدا هستی و حتی امامت امام صادق را هم قبول نداری. امام قصد داشتند عملاً به تو ثابت کنند که تو فاقد این صفات هستی. آن شخص گفت: حالا که این طور است من این حدیث را پاره می کنم و دور می اندازم.
منظور این است که این شخص در مقابل امام اظهار محبت می کرد و در پشت سر، حضرت حرف دیگری می زد و بر علیه ایشان بود. گروه دوم، کسانی هستند که در دلشان ما را دوست دارند اما در آشکار حاضر به پرداخت هزینه ای برای ما نیستند یعنی ما را دوست دارند اما دوستی مخفی. این جماعت، روزها روزه اند و شب ها نماز شب می خوانند و متدین هستند اما حاضر نیستند در راه ما و در رکاب ما شمشیر بزنند.
در تاریخ آمده که گروهی بودند به نام اصحاب عبدالله بن مسعود که صاحب یک مکتب قرائتی هستند و از قاریان قرآن بوده و گروهی هم که از او پیروی می کردند اصحاب عبدالله بن مسعود نام داشتند که یکی از آنها ربیع بن خثیم بود. این شخص به حدی متدین بود که حرف دنیایی نمی زد و به مظاهر دنیایی توجه نداشت و حتی در جنگ صفین از حضرت خواست که در جنگ شرکت نکند و به عنوان مرزدار در جایی مشغول شد. این شخص، عمرش را به نماز و روزه پرداخته و حتی اهل بیت را هم دوست داشته است اما حاضر نبود که در رکاب اهل بیت شمشیر بزند. وقتی خبر شهادت امام حسین را به او دادند، چند جمله گفته: اگر پیغمبر خدا بود، این سرهای بریده را می بوسید و حداکثر حرفی که زده همین بوده و دیگر اینکه آیه ی 46 سوره ی زمر را خواند و یکی هم اینکه شخصی به او گفت امام حسین را کشته اند؛ تو نظرت چیست؟ گفت خود خدا حسابرسی خواهد کرد. یکی دیگر از این اشخاص، علقمه بن قیس بوده که به حدی زیبا قرآن تلاوت می کرده که هر وقت صوت قرآن او را عبدالله بن مسعود می شنید، مجذوب او می شد. این شخص، هر پنچ روز یکبار ختم قرآن می کرده است و علاقه به اهل بیت نیز داشته است و پس از شنیدن خبر شهادت امام حسین عکس العملی نشان نداد.
کسانی هستند که هم در آشکار و هم در نهان با ما هستند و از محبین اهل بیت می باشند. میثم تمار و مسلم بن عقیل از این دسته اند.
در خصوص این دو شخص، آمده که روزی میثم تمار و حبیب بن مظاهر بر اسب سوار بودند و ناگهان به هم رسیدند. حبیب رو به میثم کرد و گفت که من می بینم روزی که تو را به دار می کشند و آنجا در راه محبت امیرالمومنین کشته می شوی. میثم هم به او گفت که من هم می بینم که روزی سر بریده ات بر بالای نیزه وارد کوفه می شود و در راه محبت حسین کشته می شوی. اشخاصی که آنجا بودند و آن صحنه را دیدند تعجب کردند. بعد از رفتن اینها، رُشَید حجری از راه رسید و آن جماعت به او گفتند که بین حبیب و میثم چه گذشته است. رشید گفت که هردوی آنها راست می گفتند. من هم از این امر خبر دارم. آن جماعت که حرف میثم و حبیب را باور نکرده بودند، به رشید گفتند که تو هم دروغگویی و حرفهای بیهوده می زنی. یکی از اصحاب گمنام امام حسین شخصی است به نام جابر بن حجاج که جزء شهدای کربلا می باشد و از اهالی کوفه بوده. این شخص وقتی می خواسته خودش را به امام برساند، همراه با لشگر عمرسعد از کوفه بیرون می آید و پس از رسیدن به کربلا، مخفیانه از سپاه عمرسعد جدا شده و به سمت حضرت می رود. شخص دیگری است به نام سوید بن عمرو از کسانی بود که در حادثه کربلا مجروح شده بود و روی زمین افتاده بود و از هوش رفته بود. وقتی به هوش آمد متوجه شد که امام حسین به شهادت رسیده است.
در تاریخ نوشته است که او با دیدن این صحنه خنجرش را در می آورد و به سمت دشمن حمله می کند و تعدادی از آنها را از پای در می آورد و در نهایت کشته می شود. امام حسن عسگری فرمودند: پیروان امیرالمومنین کسانی هستند از مرگ نمی ترسند و شجاع هستند. ویژگی دیگر آنها این است که برادرانشان را بر خودشان ترجیح می دهند و نوع دوست می باشند. ویژگی دیگرشان این است که آنجایی که خداوند نهی فرموده، کسی آنها را آنجا نبیند. مثلاً پدری به فرزندش می گوید فلان کار را انجام نده. اگر فرزندش آن کار را انجام بدهد پدر ناراحت می شود از این که به او گفته بود این کار را انجام نده و او انجام داده است. دیگر اینکه جایی را که خداوند امر فرموده که انسان در آن جاها باشد و آن کارها را انجام بدهد، خداوند ایشان را در آن مکان و در حال انجام آن کار ببیند مثلاً امر فرموده که در مسجد یا مراسم امام حسین باشیم چون که خداوند این را خواسته، اگر ما را در اینجا ببیند خشنود می شود. یکی از منسوبین امام جعفر صادق شراب خوار بود. روزی خدمت حضرت رسید. حضرت به او فرمودند: هر کسی کار بدی انجام دهد زشت است و خوب نیست ولی از شما که پیرو ما هستید زشت تر است.
روزی ابابصیر مشغول درس دادن به خانم ها بود که سر یک موردی با خانم ها شوخی مختصری کرد تا فضای جلسه دوباره آماده ی درس شود. بعد از آن جلسه امام جعفر صادق او را خواستند و به او فرمودند که شنیدم در سر کلاس با خانم ها مزاحی کردی که پسندیده نبود. شیطان از همین راه ها وارد می شود و می گردد و نقطه ضعفها را پیدا می کند و از همانجا انسان را منحرف می کند. آخرین صفتی که امام عسگری برای شیعیان ذکر می کند این است که شیعیان امیرالمومنین در تکریم مردم به آن حضرت اقتدا می کنند. در آخر، عرض می کنم که بنده به این دلیل این موضوع را برای امسال انتخاب کرده ام که ما قصد نداریم فقط اسطوره سازی کنیم بلکه می خواهیم بدانیم که چطور شد اینها قهرمان و اسطوره شدند. اینها قهرمان که به دنیا نیامده بودند بلکه با قرار دادن این صفات نیکو در خودشان، جزء یاران امام حسین شدند و ما هم اگر می خواهیم جزو یاران حضرت باشیم باید این موارد را بدانیم و به آنها عمل کنیم.
سخنرانی حجت الاسلام رفیعی در هیئت رزمندگان اسلام قم