شبهه در مورد این که آيا برخی اعتقادات شيعيان غلوآميز نيست؟

شبهه در مورد این که آيا برخی اعتقادات شيعيان غلوآميز نيست؟

چکیده:

مقدمه:

معناي لغوي غلو:

معناي اصطلاحي:

غلو در قرآن:

موضع ائمه اهل بيت عليهم السلام در برابر غاليان :

مخالفت متكلّمان اماميه با غلوّ و غاليان :

نشانه هاى غلوّ در روايات:

حدّ و ميزان در غلوّ چيست؟

اهل بيت (ع)، ملاك اعتدال :

برخي از اعتقاداتي كه ممكن است شبهه غلودر آنها باشد عبارتند از:

اشاره اي مظاهر غلو در اهل سنت (به عنوان جواب نقضي):

غلو اهل سنت در مورد صحابه:

بسم الله الرحمن الرحیم

پژوهشگر: قادر سعادتی

واژگان کلیدی: شيعه، غاليان، غلو، معيارغلو.

چکیده:

از آنجايي برخي افراد جاهل يا متعصب، به شيعه تهمت غلو مي زنند ، لازم است حد و مرز غلو از غير غلو معلوم گردد، وعقيده غلو آميز و تقصيرآميز وعقيده حق با اين معيار از هم متمايز شوندو كسي به دبگري نسبت غلو ندهد مگراينكه ميزان غلو درآن باشد.

در اين نوشتارمعناي لغوي واصطلاحي غلو، موضع امامان شيعه وعلماي شيعه در مقابل پديده غلو، ومعيار تشخيص غلو از نظر قرآن وروايات، وغلواهل سنت در عقايدشان را آورده ايم تا معلوم گردد كه عقايد شيعه اماميه از غلو منزه است و عقايد مخالفين مكتب اهل بيت(ع)، غلوآميز وهمراه با خرافات است.

مقدمه:

بى شك يكى از پديده هاى انحرافى كه در حوزه اعتقادهاى دينى در جهان اسلام رخ داده است، پديده غلوّ و ظهور غاليان است. آنان كسانى بوده اند كه در حقّ پيامبر صلى الله عليه و آله يا على بن أبى طالب عليه السلام و يا ديگر ائمه اهل بيت يا افراد ديگر به الوهيت، حلول خداوند در آنها، يا اتحاد خداوند با آنان قائل شده اند. ولى اين بدان معنا نيست كه شيعه اماميه هر عقيده اى كه به امامان خود دارد، از قبيل: عصمت، رجعت، علم لدنّى و ... همه غلوّ باشد، زيرا شيعه در اعتقاد به اين امور ادله اى متقن دارد.

ولى مع الأسف در مواردى در كلمات مغرضان و معاندان يا جاهلان مى بينيم كه اين عنوان را به شيعه اماميه نسبت داده اند.
بدين جهت لازم است معيار وميزان غلومعلوم شود تا مشخص شود كدام اعتقاد غلو است وكدام حق، در اين نوشتار سعي كرده ايم اين مطلب واضح شود ، اميدوايم كه انشاالله به اين غرض رسيده باشيم.

معناي لغوي غلو:

واژه غلوّ در مقابل تقصير است، و در لغت به معناى تجاوز از حد و افراط در شى ء است؛ يعنى فرد يا چيزى بيش از آنچه در او هست، توصيف شود.[1]

ويا در ستايش زيبايى هاى ظاهرى و معنوى فردى، بيش از حدّ سخن گفته شود.

معناي اصطلاحي:

غلو در اصطلاح شرع بمعناي افراط در دين است وآن تجاوز از حد وحي به سوي هوي وهوس وسليقه هاي مختلف است مانند اينكه پيامبران و امامان را خدا بدانند مثل نصاري كه به پيامران و بزرگان خود مقام الوهيت قايل شدند و همچنين تشريع عباداتي كه خدا به آن اذن نداده است.

مصداق بارز غلودر دين اسلام كه اگر بدون قرينه بكار برود بر آن صدق مي شود، غلو كساني است كه به الوهيت ائمه(ع) و مخصوصا حضرت اميرالمومنين(ع) اعتقاد دارند.

ولي متأسفانه گاهي دشمنان شيعه عقايد حقه تشيع را ناديده گرفته وشيعه را به عنوان غالي معرفي مي كنند مثلا: زبيدى در تاج العروس مى نويسد: اماميه فرقه اى از غاليان شيعه است.[2]

ودكتر كامل مصطفى مى نويسد: غاليان از شيعه عقايد اصلى تشيع، از قبيل: بداء، رجعت، عصمت و علم لدنّى را تأسيس نمودند كه بعدها به عنوان مبادى رسمى براى تشيع شناخته شد ....[3]

درحاليكه اگر درمعناي صحيح اين عقايد كه شيعه به آن معتقد است، باانصاف نگاه كنند وعقايد شيعهيان را با نظر خودشان تفسير نكنند غلوي در بين نيست.

غلو در قرآن:

و از آنجا كه غلو يك امر نكوهيده است، خدا اهل كتاب را پند مى دهد كه در دين خود زياده روى نكنند، چنان كه مى فرمايد: يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ[4].

اى اهل كتاب، در دين خود غلو و زياده روى نكنيد، (چه غلوى بالاتر از اين كه بشر را خدا و فرزند خدا بدانند).

" َقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ "[5] (به تحقيق كسانيكه گفتند خدا مسيح بن مريم است كافر شدند)

" وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ"[6] (يهود گفتندعزير پسر خداست ونصارا گفتند مسيح پسر خداست)

غلو اهل كتاب اين بوده كه انبياء و احبار و راهبان خود را تا مقام ربوبيت بالا ميبرده و در برابر آنان بنحوى كه جز براى خدا شايسته نيست خضوع مى كرده اند، و خداى متعال در آيه مورد بحث آنان را به زبان نبى خود از آن نهى مى كند.[7]

موضع ائمه اهل بيت عليهم السلام در برابر غاليان :

امامان ما پيوسته از غاليان تبرى جسته، و آنان را از ساحت خود طرد مى كردند.

- امام حسين عليه السلام مي فرمايند: ما را به عشق اسلام دوست بداريد؛ زيرا پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود:" مرا بيش از آنچه سزاوارم، معرّفى نكنيد؛ چرا كه خداوند متعال، پيش از آن كه مرا به رسالت برگزيند، به بندگى برگزيد".

- پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مي فرمايند : دو گروه از امّت من هستند كه بهره اى از اسلام ندارند: كسانى كه در برابر اهل بيتم پرچم دشمنى برافرازند؛ و كسانى كه در دين غلو كنند و پا از مرز آن بيرون گذارند.

- امام صادق عليه السلام مي فرمايند: كمترين چيزى كه آدمى را از ايمان خارج مى سازد، اين است كه نزد غالى مذهب بنشيند و به سخنانش گوش دهد و گفته اش را تأييد كند. پدرم، از پدرش، از جدّش عليهم السلام برايم روايت كرد كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود:" دو گروه از امّت من هستند كه بهره اى از اسلام ندارند: غالى مذهبان و قَدَريّه". [8]


- امام هشتم (عليه السَّلام)، در يكى از دعاهاى خويش، از غاليان زمان خود تبرى و دورى مى گزيند. آن حضرت در اين دعا از عقيده غاليان كه خلقت جهان و روزى دادن بندگان را به دست امامان مى دانستند، تبرى مى جويد. در دعايى به شرح زير مي فرمايند:

پروردگارا! من ازگفتار كسانى كه در حق ما مطالبى را مى گويند كه ما نگفته ايم، تبرى مى جويم، پروردگارا خلقت جهان و روزى بندگان از آن تو است، تو را مى پرستيم و از تو كمك مى طلبيم....

بارالها! تو آفريدگار ما و آفريدگار پدران و فرزندان ما هستى، پروردگارا ربوبيت و الوهيت شايسته تو است، از كسانى كه تصور مى كنند كه ما پروردگار آنها هستيم و يا مى انديشند كه خالق و رازق آنها هستيم، برائت و بيزارى مى جوييم. بارالها ما اين سخنان را به آنان نگفته ايم، ما را به گفتار آنان مؤاخذه نفرما!.[9]

امام با اين راز و نياز، به انتقاد از آن انديشه هاى باطل برخاسته و از كسانى كه معتقدند سرپرستى و قيمومت جهان هستى به پيامبر و امامان تفويض شده و آنان از جانب خداوند، آفريننده زمين و آسمان، روزى دهنده بندگان و زنده كننده و ميراننده آنان در جهان و روز رستاخيز مى باشند، بيزارى جسته است.ولي بايد ديد معناي غلو چيست؟ وغالي چه كسي است؟

مخالفت متكلّمان اماميه با غلوّ و غاليان :

دانشمندان و متكلّمان اماميه نيز به مقابله با غاليان پرداخته و آنان را كافر و مشرك دانسته و از آنان تبرّى جسته اند.

شيخ صدوق مى فرمايد: اعتقاد ما در مورد غلات و مفوّضه آن است كه آنان كافران به خدا مى باشند.[10]

شيخ مفيد مى فرمايد: غلات گروهى از متظاهران به دين اسلامند كه اميرالمؤمنين و ائمه از ذريه او را به الوهيت و پيامبرى نسبت داده اند. آنان گمراه و كافرند و اميرالمؤمنين عليه السلام به قتل آنان دستور داد. ائمه ديگر نيز آنان را كافر و خارج از اسلام دانسته اند.[11]

علامه حلّى مى فرمايد: برخى از غلات به الوهيت اميرالمؤمنين، دسته اى ديگر به نبوت او معتقدند. و اين باورها باطل است، زيرا ما اثبات نموديم كه خدا جسم نيست و حلول در مورد خدا محال و اتحاد نيز باطل است. هم چنين ثابت كرديم كه محمّد صلى الله عليه و آله خاتم پيامبران است.[12]

حال جاى بسى تعجب و تأسّف است كه گاهى از طرف افرادى مغرض يا ناآگاه شيعه اماميه به غلوّ در مورد ائمه طاهرين متّهم مى گردد؛ اين پندارى بيش نيست، زيرا حقيقت غلوّ- چنان كه قبلًا توضيح داده شد- تجاوز از حدّ است، همانند اعتقاد به مقام الوهيت و ربوبيت، يا نبوت و پيامبرى ائمه اهل بيت عليهم السلام، ولى آنچه از شئون الوهيت و از مختصات نبوت نيست هيچ ربطى به غلوّ در دين ندارد، بلكه در آن مواردى كه به آنها معتقداند دليل قانع كننده دارند و حقيقت داشته و گزافه نيست. مثلًا اعتقاد به عصمت، وصايت، رجعت، علم لدنّى و ... در حقّ اهل بيت حقيقت داشته و براى آن ادله قطعى اقامه شده؛ از همين رو اين گونه اعتقادها از غلوّ خارج است.

نشانه هاى غلوّ در روايات:

عقايدى كه در روايات از ويژگى غاليان شمرده شده و نشانه غلوّ به شمار مى رود، عبارتند از:

1- اعتقاد به الوهيت پيامبر صلى الله عليه و آله يا اميرالمؤمنين عليه السلام يا يكى از اولياى الهى؛

2- اعتقاد به اين كه تدبير جهان به پيامبر صلى الله عليه و آله يا اميرالمؤمنين عليه السلام يا ائمه اهل بيت عليهم السلام يا افرادى ديگر واگذار شده است؛

3- اعتقاد به نبوت اميرالمؤمنين يا ائمه ديگر يا فردى از مردم؛

4- اعتقاد به آگاهى فردى از عالم غيب، بدون آن كه به او وحى يا الهام شود؛

5- اعتقاد به اين كه معرفت و محبّت ائمه اهل بيت عليهم السلام انسان را از عبادت خداوند و انجام فرايض الهى بى نياز مى سازد.

و امّا اعتقادهايى كه دليل قطعى- از عقل يا نقل- بر آنها اقامه شده، از قبيل: اعتقاد به عصمت اهل بيت عليهم السلام، و وصايت و خلافت بلا فصل اميرالمؤمنين عليه السلام و بعد از او ائمه اهل بيت عليهم السلام اعتقاد به رجعت، علم لدنّى امام و ديگر اعتقادهاى شيعه كه براى هر يك دليل محكم و متقنى اقامه نموده است نمى توان آن را غلوّ و تجاوز از حدّ ناميد، بلكه عين حقّ و حقيقت است. [13]

در اينجا به بعضي از روايات كه معنا و نشانه هاي غلو ومصاديق آن در اين روايات آمده اشاره مي كنيم:

- "بسند صحيح عن أبي بصير قال: قال لي أبو عبد اللَّه عليه السّلام: يا أبا محمد أبرأ ممن زعم أنّا أرباب، فقلت: برئ اللَّه منه، فقال: أبرأ ممن زعم أنّا أنبياء، فقلت: برئ اللَّه منه".

ابوبصير از امام صادق(ع) نقل مي كند كه فرمودند: من بيزارم از كسي كه ما را پروردگار بداند، گفتم من هم بيزارم، فرمود:من بيزارم از كسيكه ما را پيامبر بداند، گفتم من هم بيزارم

در اين حديث امام(ع) يكي از حدود غلو را مشخص كرده اند وآن خدا يا پيامبر دانستن ائمه(ع) است.

- قال أمير المؤمنين عليه السّلام: " لا تتجاوزوا بنا العبودية ثم قولوا ما شئتم و لن تبلغوا، و إيّاكم و الغلو كغلو النصارى فإني بري ء من الغالين"،

امير المومنين(ع) فرمودند :در مورد مااز مقام بندگي تجاوز نكنيد سپس هر فضيلتي را كه ميخواهيد بگوييد كه به كنه فضيلت ما نميرسيد، وبر حذر باشيد كه مانند نصاري غلو نكنيد كه من از غاليان بيزارم

- قال الرضا(ع): " اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا فِينَا مَا لَمْ نَقُلْهُ فِي أَنْفُسِنَا

امام رضا(ع) فرمودند پروردگارا! من ازگفتار كسانى كه در حق ما مطالبى را مى گويند كه ما نگفته ايم، تبرى مى جويم.[14]
چون مقامات حضرات ائمه(ع) قابل درك ودسترسي براي ما نيستند لذا بايد در درك و بيان اين مقامات از خود ائمه(ع) تبعيت كنيم وچيزي را كه خودشان براي خودشان گفته اند بگوييم وگرنه احتمال افتادن در غلو هست از اين طرف هم نبايد مقام ايشان را با افراد عادي مقايسه كنيم چون فرموده اند:( لايقاس بآل محمد احد؛ با آل محمد(ع) كسي قابل قياس نيست)[15]

حدّ و ميزان در غلوّ چيست؟

همان گونه كه از تعريف لغوى استفاده شد، غلوّ به معناى تجاوز از حدّ به كار رفته است؛ حال ببينيم حدّ و ميزان چيست كه تجاوز از آن غلوّ است و نرسيدن به آن تقصير.

در اين جا چهار احتمال وجود دارد:

1- مراد از حد و ميزان عرف باشد؛ يعنى هر چه زائد بر فهم عرف باشد غلوّ است.لكن اين احتمال باطل بوده و انسان دين دار هرگز آن را قبول نمى كند، بلكه اين ميزان براى كسانى است كه بي دين وانسان مدار بوده و براى دين و اوامر الهي ارزشى قائل نيستند.

2- مراد از آن، منزلت صحابه باشد؛ به اين معنا كه براى صحابه منزلتى قائل شويم كه براى غير آنها قائل نيستيم و غلوّ را به ميزان آن منزلت يا بالاتر از آن حد براى غير صحابه بدانيم. براى اين ميزان و حدّ نيز دليلى نداريم، بلكه اين ميزان، از بارزترين مصاديق مصادره به مطلوب است، چون قائل شدن به مقام فوق عادي براي صحابه خودش محل بحث واز مصاديق غلواست چون آنان نيز بشري مثل ديگران بودند.

3- مراد از حدّ و ميزان مطالبى باشد كه علماى اهل سنت از كتاب و سنت مى فهمند.

كه اين احتمال هم بدون دليل است، زيرا چه مستندى در دست است كه ميزان و حدّ؛ فهم طائفه اى از امت باشد.

4- مراد از حدّ و ميزان خود كتاب همراه با سنت پيامبر(ص) وائمه معصومين عليهم السلام باشد كه همين احتمال صحيح است و عقل و قرآن و سنت نيز آن را تأييد مى كند.

البته قران به تنهايي نمي تواند براي ما ملاك و معيار تشخيص حق از باطل وافراط از تفريط باشد چون قران نياز به مفسر معصوم مثل پيامبر(ص) وائمةاطهار(ع) دارد چنانكه خداوند متعال مي فرمايد: "وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ."[16] ما ذكر را به تو نازل كرديم تا را براي مردم تبيين كني آنچه را كه بر ايشان نازل گشته تا شايد تفكر كنند.

وما در طول تاريخ مي بينيم كه افراد مختلف بااعتقادات متفاوت ، در بحثهاي اعتقادي ومعارف ديني، به قران استدلال مي كنند،و هم غالي وهم مقصر و هم معتدل به آيات قران تمسك مي جويند، وبا تفسير خودشان ،آيات قران را با سليقه هاي خود تطبيق مي كنند وخود را حق مي دانند، واينجاست كه نياز به يك معيارديگر كه آيات متشابه ومحكم قران را به حق تفسير كند ومعيار حق مطلق باشد آشكار مي شود. وآن ميزان سنت ورويات پيامبر(ص) واهل بيت پيامبر(ص) است.

اهل بيت (ع)، ملاك اعتدال :

براي اينكه بدانيم كدام اعتقاد غلو وكدام اعتقاد كوتاهي، وكدام حد وسط است بايد يك ميزان و معياري براي حد وسط داشته باشيم كه اين ميزان هميشه ودر همه موقعيتها حد وسط باشد واحتمال خطا در آن نباشد چون اگراحتمال خطا در آن باشد ديگر نمي تواندملاك و معيار تشخيص حق از غلو وتقصير، باشد واين ميزان كسي جز معصوم نمي تواند باشد چون در همه اشخاص احتمال خطا وجود دارد و پيامبر اسلام(ص) وائمه اطهار(ع) نيز اين معيار وملاك را براي ما نشان داده اند:
- پيامبر اكرم(ص) در حديث مشهوري حضرت علي(ع) را ملاك حق بيان مي كنند آنجا كه مي فرمايند: ( علي مع الحق والحق مع علي)[17] يعني علي(ع) با حق است وحق با علي(ع) است واين روايت در منابع اهل سنت نيز بصورت متواتر آمده است. [18]

و در روايت ديگر مي فرمايد: " اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ." [19] يعني: خدايا حق را با علي(ع) بگردان هرجا كه باشد، به عبارت ديگر علي (ع) را محور حق قرار بده.

و قال علي(ع): إنّ دين اللّه بين المقصر و الغالي، فعليكم بالنمرقة الوسطى، فيها يلحق المقصر، و يلحق إليها الغالي.[20]

حضرت علي(ع) فرمودند: دين خدا بين مقصر وغالي است بر شما باد كه به حد وسط رو بياوريد كه مقصر و غالي بايد به آن رو بياورند.

حضرت اميرمؤمنان(ع) در حديث ديگري، اين حد وسط را معرفي مي كنند،و رفتار و گفتار اهل بيت پيامبر را حد و مرز شريعت و عقيده مي دانند و مي فرمايد: نَحْنُ النُمْرُقَةُ الْوُسْطى، بِها يَلْحَقُ التّالِى، وَإِلَيْها يَرْجِعُ الْغالى[21].
ما جايگاه ميانه و حد وسط هستيم، عقب ماندگان بايد به ما ملحق شوند، و تندروانِ غلو كننده، بايد به سوى ما بازگردند.
وامام سجاد(ع) در صلوات شعبانيه مي فرمايد: (المتقدم لهم مارق ، و المتأخر عنهم زاهق، و اللازم لهم لاحق) يعني هركس برآل پيامبر پيشي گيرد گمراه شده وهركس عقب بماند هلاك گشته وهركس ملازم و پيرو ايشان باشد به حق رسيده است.[22]

ودر تفسيرآيه (وكذلك جعلناكم امة وسطا) نيز فرموده اند منظور از امت وسط پيامبر(ص) وائمةاطهار(ع) ميباشند.
حال كه معناي لغوي واصطلاحي غلو، ومعيار تشخيص غلو معين شد، برخي از عقايد مكتب اهل بيت(ع) و مكتب مخالفين اهل بيت(ع) را بررسي مي كنيم تاببينيم كدام غلو است:

برخي از اعتقاداتي كه ممكن است شبهه غلودر آنها باشد عبارتند از:

1 غلو در توحيد:

در قلمرو توحيد، غالى كسى است كه امامان را از مقام عبوديت وبندگى فراتر برده و آنها را خدا و يا مصدر افعال خدا بينگارد، مثلًا بگويد: آنان خالق زمين و آسمانند (شرك در خالقيت) يا معتقد باشد كه تدبير نظام آفرينش- پس از ايجاد- به دست آنها است و آنها رازق، محيى و مميت مى باشند. (شرك در تدبير).يا بگويد: امر تشريع به آنان واگذار شده، و تحريم و تحليل در دست آنها است (شرك در تقنين).

پيروان اهل بيت در تمام مراتب توحيد ، ذرّه اى از مرز توحيد حقيقى تجاوز نكرده، تنها خدا را خالق و مدبر، و مشرّع مى دانند و امامان را انسان هاى برتر و والا مى شمارند. وهركس كه امامان را شريك خدا بداند شيعه او را كافر ميداند

2- غلو در اعتقاد به توسل وشفاعت

بعضي ها بدون اطلاع كامل از عقايد شيعه، به شيعه تهمت غلو در مورد ائمه(ع) را مي زنند وچنين فكر مي كنند كه شيعه با توسل به ائمه(ع) وطلب شفاعت از ايشان دچار غلو شده است وائمه(ع) را از رسول خدا افضل مي داند يا اينكه ايشان را در برآوردن حاجات دنيوي واخروي مستقل از خدا مي دانند، مثلا:

احمد امين مصرى مى نويسد: غاليان شيعه در حقّ على به اين اكتفا نكردند كه او افضل خلق بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله و معصوم است، بلكه برخى از آنان قائل به الوهيت او شده اند.[23]

در حاليكه به عقيده شيعيان،ائمه(ع) فقط واسطه فيض ورحمت الهي هستندو اگر در يك مورد خاص و در پرتو دعاى آنان، تحولى در جهان آفرينش رخ دهد و يا بيمارى شفا پيدا كند، همگى به اذن خدا بوده و شبيه كارهاى معجزه آساى حضرت مسيح (عليه السَّلام) مى باشد.

شفاعت آنان در روز رستاخيز هم به اذن خدا است و توسل به آنان، به خاطر موقعيتى است كه آنان نزد خدا دارند. ذكر فضائل و مناقب آنان نيز نوعى اظهار مهر و مودت به خاندان رسالت است كه مورد تأكيد قرآن و سنت پيامبر مى باشد. حب عترت و مودت ذوى القربى از اصولى است كه قرآن و سنت بر آن تأكيد دارند.[24]

3- غلو در اعتقاد به علم غيب

مخالفين شيعه افترا به شيعه مي زنند وميگويند اينكه شيعه قائل به علم غيب امام است اين غلو است وامام را تا حد خدايي بالابردن است ، چون خدا درقران فرموده است: بگو كسانى كه در آسمان ها و زمين هستند، غيب را نمى دانند جز خدا.
ولي اعتقادشيعه به آگاهى ائمه(ع) از غيب نيز به معناى آن است كه آنان به اذن الهى و تعليم وى از غيب خبر مى دهند.
اميرمؤمنان پس از فتح بصره برفراز منبر رفت و از رويدادهاى بزرگى كه در آينده در شهر بصره رخ خواهد داد، خبر داد.
فردى از ياران گفت: قد اعطِيَت عِلمَ الغيب: آيا به شما علم غيب داده شده است؟ امام خنديد و فرمود: آنچه گزارش مى دهم علم غيب نيست، بلكه آموزشى از صاحب علم (پيامبر) است.[25]

بنابراين علم غيب ذاتى، (نه اكتسابى و آموزشى) از آن خدا است، وآگاهى ديگران از غيب به صورت اكتسابى و آموزشى است. اگر قرآن، علم غيب را از آن خدا دانسته و مي فرمايد: قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ[26].
بگو كسانى كه در آسمان ها و زمين هستند، غيب را نمى دانند جز خدا.

مقصود، علم غيب ذاتى و نامحدود است كه از آنِ آفريدگار هستى است، و غير او در همه چيز نيازمند او مى باشد.
بنابراين به هيچ عنوان نمى توان اين عقايد را نشانه غلو و زياده روى درباره آنان دانست. زيرا خداوند به بندگان مورد رضاي خود چيزهايي را مي آموزد كه ديگران نميدانند عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً [27] يعني: خدا عالم غيب است واحدى را بر غيب خود مسلط نميسازد، مگر كسى از فرستادگانش كه او را پسنديده باشد.

مانند حضرت عيسي(ع) كه ازغيب خبر مي داد ولي باذن خدا. أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُم [28] از آنچه مي خوريدودرخانه هاتان ذخيره مي كنيد خبر مي دهم

اشاره اي مظاهر غلو در اهل سنت (به عنوان جواب نقضي):

در بين عقايد اهل سنت در هربخشي نشاني از افراط و تفريط هست، چون عقايد را از منبع معصوم نگرفته اند، مخصوصا كه بعد از رحلت پيامبراكرم(ص) كه مدتها در بين اهل سنت نقل احاديث پيامبر(ص) ممنوع بود وعقايد وفقه خود را از تابعين گرفته اند واحاديث منقول از رسول خدا(ص) دستخوش جعل وفراموشي شده بود، به همين خاطرغلو و تقصير در عقايد ايشان بيشتر مشاهده ميشود كه فقط به غلو در مورد صحابه اشاره ميكنيم:

غلو اهل سنت در مورد صحابه:

1- سنّة الصحابة

اهل سنت ، در مقابل كتاب خدا وسنت رسول الله(ص) ، به روش وسنت صحابه نيز حجيت قايلند اگرچه در كتاب و سنت نباشد ويا مخالف آنها باشد باز به سنت صحابي عمل مي كنند، مانند: حرمت متعتين كه در زمان پيامبر حلال بودند و بعد ازايشان تحريم شدند![29]

2- خودداري از نقد صحابه:

از مظاهر غلو در مورد صحابه ممنوع بودن نقد آنهاست، امام حنابله احمد بن حنبل ميگويد:جايز نيست كسي بديهاي اصحاب محمد(ص) را ذكر كند يا از مطاعن آنها بگويد.[30]

اين در حاليست كه خداوند متعال بعضي از اصحاب پيامبر(ص) را منافق مي داند وبر آنها لعن مي كند و تاكيد دارد كه مسلمين آنها را بشناسند وتبعيت از انها ننمايند

3- سنت صحابه مقدم بر قران:

از غلوهاي اهل سنت اين است كه سنت صحابه را مقدم و حاكم بر قران قرار داده اند: دارمي در كتاب سنن، باب السنّة قاضية على كتاب اللّه مينويسد: "السنّة قاضية على القرآن و ليس القرآن بقاض على السنّة " يعني سنت حاكم و مقدم بر قران است وقران مقدم برسنت نيست[31]

4- قول به عدالت جميع صحابه

قول به عدالت جميع صحابه نيز نمونه اي از غلو آنهاست، گويا كه ديدن پيامبر(ص) يا همنشيني با آن حضرت صحابه را جزء ملائكه كرده است، وآنها ديگر گناهي نميكنند در حاليكه منافقين و اذيت كنندگان پيامبر(ص)، وتنها گذارندگان آنحضرت در بين نماز جمعه ، همين صحابه هستند.

اين فقط غلوهايي در مورد صحابه است، در ديگر عقايد هم اشتباهاتشان كمتر از اين نيست واين است عاقبت مكتبي كه متصل به منبع معصوم نباشد

نتيجه :

كسانيكه افترائاتي كه به شيعه مي زنند وشيعيان را به غلو متهم مي كنند، جاهل به عقايد شيعيان هستند وفقط چيزهايي را شنيده اند وبا شنيده ها و مطالبي كه از منابع غير شيعي آموخته اند، در مورد شيعه قضاوت مي كنند و يا از روي كينه و تعصبات جاهلي اين اتهامات را به شيعه مي زنند.

هر عقيده اي كه غلو باشد جزء عقايد شيعه نيست و تمامي عقايد شيعه بر اساس كتاب خدا و بر اساس تفسير وتطبيق امام معصوم شكل گرفته است وبر عكس اين، عقايد مخالفين اهل بيت(ع) و افتراگويان به شيعه ، پر از غلو وخرافات است وبه بعضي اشاره كرديم.


[1] -لسان العرب،ابن منظور، ج 15، ص 132

[2] - تاج العروس،واسطي زبيدي،ج 8، ص 194

[3] - شيعه شناسى و پاسخ به شبهات،علي اصغررضواني، ج 1، ص: 571 به نقل از؛ الصلة بين التصوف و التشيع، فصل غلات

[4] - نساء 171

[5] - مائده 17

[6] - توبه 30

[7] -ترجمه الميزان،علامه سيدمحمدحسين طباطبايي، ج 6، ص: 111

[8] - حكمت نامه پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم(فارسى)،محمدي ري شهري ،ج 5،ص:285، نشردارالحديث

[9] -بحار الأنوار، علامه محمدباقرمجلسي، ج 25، ص 243، نشراسلاميه

[10] - الاعتقادات،شيخ صدوق، ص 71

[11] - شرح الاعتقادات،شيخ مفيد، ص 71

[12] - أنوار الملكوت،علامه حلي، ص 202، نشرشريف الرضي

[13] - شيعه شناسى و پاسخ به شبهات،علي اصغر رضواني، ج 1، ص: 573، نشرمشعر

[14] - بحار الأنوار،علامه مجلسي، ج 25، ص 243، نشراسلاميه

[15] - المسترشد في امامه اميرالمومنين(ع) ،محمدبن جرير طبري شيعي، ص399، نشر الواصف

[16] - نحل 44

[17] - كفاية الاثر،خزازقمي، ص 20، نشربيدار

[18] - نگاه كنيد عبقات الانوار ج 10

[19] - بحار الانوار ج29 ص343

[20] - ربيع الأبرار للزمخشري: 2/ 63

[21] -نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 109

[22] - إثبات الهداة، شيخ حرعاملي ،ج 2، ص: 131، نشراعلمي

[23] - فجر الاسلام،احمدامين، ص 330

[24] - راهنماى حقيقت، آيت الله سبحاني ص: 430 به نقل ازسنن ترمذى، كتاب مناقب، شماره هاى 3772 و 37751؛ مستدرك حاكم: 3/ 177

[25] - نهج البلاغه، خطبه 128

[26] - نمل/ 65

[27] - جن/26-27

[28] - آل عمران49

[29] - تدوين السنة، الدكتور محمد عجاج الخطيب:ص 20، ط دار الفكر

[30] -السنة،أحمد بن حنبل: 50

[31] -السنن،ابي محمد الدارمي: 1/ 144

Powered by TayaCMS