و تعاونوا علی البرّ و التقوی و لا تعاونوا علی الإثم و العدوان و اتقوا الله إنّ الله شدید العقاب.[1]
یکی از اصول لا یتغیر در اسلام همین حکمی است که در این آیه شریفه مطرح شده که دارای دو رکن است؛ رکن اوّل اعانه به برّ و تقوی و رکن دوم عدم اعانه به اثم و عدوان است. در اینجا می خواهم ابتدا دو مسئله فقهی را مطرح کنم و بعد هم به طور مختصر به دیدگاه اهل معرفت در باب آیه شریفه تعاون اشاره کنم.
مسئله اوّل این است که با توجه به اینکه آیه شریفه می فرماید: «ولاتعاونوا علی الاثم و العدوان»[2] یعنی در تهیه اسباب و مقدمات معصیت کمک و مساعدت نکنید، اگر گناه، اثم و معصیت دارای مقدمات متعدد (مثلاً چهار مقدمه) بود، در صورتی که انسان خودش آن مقدمات را فراهم کند و در نهایت هم آن ذی المقدمه که اصل فعل حرام و معصیت است را مرتکب شود، آیا در مجموع پنج معصیت مرتکب شده است یا نه؟ صورت دیگر مسئله این است که اگر مقدمات معصیت را تهیه کرد ولی ذی المقدمه که اصل فعل معصیت بود را انجام نداد، آیا در اینجا چون آن چهار مقدمه را انجام داده، چهار معصیت مرتکب شده است یا اینکه چون ذی المقدمه را انجام نداده معصیتی مرتکب نشده است؟
جواب ما این است که این مسئله اصلاً هیچ ارتباطی با این آیه شریفه ندارد و کسانی که این بحث را در ذیل مباحث این آیه مطرح کرده اند دچار مغالطه شده اند. چون فرضیه آیه تعاون آنجایی است که کسی می خواهد گناهی انجام دهد و شخص دیگری مقدمات معصیت را برای او فراهم می کند. خطابِ «لاتعاونوا علی الإثم و العدوان» خطاب به عاصی و آثم نیست؛ یعنی این خطاب اصلاً مربوط به کسی که می خواهد گناه کند نیست؛ بلکه خطاب این آیه به کسانی است که خودشان نمی خواهند مرتکب گناه شوند، امّا گناهکار را کمک می کنند؛ لذا همة آن صُوَری که برای مسئله مطرح شد از این فرضیه بیرون است و مربوط به بحث دیگری است که جای آن در علم اصول فقه است وآن اینکه آیا بین حرمت ذی المقدمه و حرمت مقدمه ملازمه هست یا نه؛ آن هایی که قائل به ملازمه هستند می گویند پنج معصیت مرتکب شده و آن هایی که قائل به ملازمه نیستند می گویند یک معصیت بیشتر نیست و اگر مقدمات را تهیه کرد ولی ذی المقدمه را انجام نداد هیچ معصیتی مرتکب نشده است. پس این بحثی است که ارتباطی به آیه تعاون ندارد.
اما مسئله دوم که با مباحث آیه تعاون مرتبط است این است: اگر کسی می خواست مرتکب گناهی شود و دیگری هم می دانست که او می خواهد گناه کند و با این حال مقدمات گناه را برای او تهیّه کرد، در صورتی که مانعی پیش بیاید و شخصی قصد کرده بود گناه را انجام دهد، نتواند آن معصیت را مرتکب شود، در اینجا آن کسی که اسباب معصیت را فراهم کرده است چه حکمی دارد؟ آیا گناهکار است یا خیر؟ مثالی بزنم تا مسئله روشن شود؛ فرض کنید کسی می خواهد نردبانی تهیّه کند برای اینکه برود سرقت کند؛ نردبان فروش هم می داند که او این نردبان را می خواهد بخرد که برود دزدی کند؛ اتفاقاً مانعی پیش آمد و او نتوانست سرقت کند. در اینجا فقهای ما بحثی دارند تحت عنوان «تجرّی» و می گویند آن کسی که می خواست دزدی کند و نتوانست، چون معصیتی مرتکب نشده است گناهکار نیست و عدم گناهکاری اش هم به علّت توفیق جبری است؛[3] امّا بحث در این است، آن شخصی که به او کمک کرد و او را مساعدت و اعانه کرد چه طور؟ آیا اینجا صدق اعانه به اثم می کند یا نه؟ در اینجا آقایان فقها بحث هایی دارند که خلاصه اش این است: اگر اثم را به معنای حاصل مصدری بگیریم اعانه به اثم صدق می کند و اگر به معنای مصدری بگیریم صدق نمی کند.
من در اینجا نظر امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) را عرض می کنم؛ ایشان می فرماید عرفاً در اینجا اعانه به اثم صدق می کند و این خیلی درد آور است. یعنی کاری که کرده است هم عقلاً قبیح است و هم شرعاً. در این شبهه ای نیست که کاری که کرده است عقلاً قبیح است؛ امّا بحث این است که آیا شرعاً هم مرتکب حرام شده است؟ نردبان را فروخته به کسی که می داند قصد دزدی دارد؛ یعنی بستر را برای فعل حرام باز کرده است امّا مانعی پیش آمده و او نتوانسته است دزدی کند؛ در اینجا امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) می فرماید این شخص چون موفق به دزدی نشد، مرتکب حرام نشده و عقاب ندارد ولی بدبختی که نردبان را فروخت و مقدمة حرام را فراهم کرد عذاب می شود. حتی اگر یک عمل حرام چندین مقدمه داشته باشد، تهیّه هر مقدمه اش یک معصیت است. لذا این مسئله را دست کم نگیرید. نباید گفت «ما کارمان جنس فروختن است؛ به من چه که مشتری می خواهد با آن چه کار کند!». دقت کنید. من نمی گویم تحقیق کنید تا مطمئن شوید که او می خواهد چه کار کند. تحقیق لازم نیست؛ اما وقتی فهمیدی که او قصد معصیت دارد نباید به او کمک کنی و بستر حرام را برای او باز کنی. چون اصلاً اشاعه فحشا در سطح جامعه از همین جا شروع می شود؛ گاهی با بیع است و گاهی از راه های دیگر؛ گاهی با فراهم کردن مقتضی گناه و گاهی با مرتفع کردن موانع از سر راهِ انجام معصیت است. بنابراین، امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) می فرماید اینجا ظاهر عرفی اش این است که اعانه به اثم صدق می کند و به تعبیر علمی در این آیه، «اثم» به معنای مصدری است نه حاصل مصدری.[4]
مباحثی که تا اینجا درباره آیه تعاون داشتیم با دید فقاهتی بود؛ نگرش دیگری که نسبت به آیه شریفه هست نگرش اهل معرفت است که البته این نگرش معرفتی، هیچ منافاتی با آن نگرش فقاهتی ندارد.
بِرّ مشتق از بَرّ است. از نظر لغت، بَرّ به معنای صحرای وسیع در مقابل بحر به معنای آب وسیع است و به خیر وسیع هم اطلاق می شود. لذا در یکی از صفات خداوند هم «بَرّ» است؛ «إنَّهُ هُوَ البَرُّ الرحیمُ».[5] یعنی آن وسعت خیر و احسان الهی را می رساند. لذا بِرّ به معنای احسان وسیع و گسترده به دیگران است که چنین احسانی مصداق بارزش، الله تعالی است و غیر خدا نیست.
گاهی نفسِ یک صفت بر یک ذات اطلاق می شود که جهتش هم شدّت ظهور آن صفت در این ذات است؛ به گونه ای که گویی این صفت سراپای آن ذات را گرفته است. مثالی که ما معمولاً در مباحث طلبگی می زنیم این است که می گوییم یک وقت گفته می شود «زیدٌ عادلٌُ»؛ این زید یک ذات است که صفت عدالت را بر او حمل کرده ایم؛ امّا یک وقت می گوییم «زیدٌ عدلٌ» نه «عادلٌ»؛ یعنی اصلاً سراپای زید را عدالت گرفته است؛ اینجا صفت بر یک ذات اطلاق شده است.
اما مقدمة سوم؛ در باب «رسالت و ولایت» بحثی هست و آن این است که رسالت دارای احکام و لوازمی است و ولایت هم دارای آثار و لوازمی است. یکی از احکام و لوازم رسالت مسئله توسّع در رحمت است. لذا وقتی قرآن کریم پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را توصیف می کند می فرماید: «وَ مَا أَرْسَلْنَكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِين»[6] این همان مسئلة توسّع در رحمت و احسان به غیر است؛ اصلاً رحمت همین احسان به غیر است. یعنی همان گونه که خداوند احسان و رحمتش وسیع و گسترده است، رسول هم دارای رحمت گسترده است. لذا گاهی این طور تعبیر می کنند که رسالت عبارت است از رجوع به خَلق به صفت حقّ؛ یعنی کار رسول این است که از خداوند می گیرد و به خلق می رساند، گاهی از او تعبیر به واسطه فیض می کنیم. اصلاً کار رسول همین است که از حقّ می گیرد و به خلق می رساند. رجوع به خلق به صفت حقّ است که صفت حقّ، احسان و رحمت است، آن هم به طور وسیع؛ لذا احسان به غیر که همان «برّ» است یکی از احکام و لوازم رسالت است.
از طرف دیگر می گویند ولایت هم دارای آثار و لوازمی است که یکی از آن ها مسئلة انزجار و حفاظت است. چون به تعبیر اهل معرفت، ولایت عبارت است از رجوع از کثرت به وحدت؛ یعنی ولیّ خلق را به حقّ می رساند. بنابراین، هم رسالت و هم ولایت، هر دو، کارشان «رساندن» است؛ کار رسول گرفتن از حقّ و رساندن به خلق است و کار ولیّ رساندن خلق به حقّ است؛ او از واحد می گیرد و به کثیر می رساند و این کثیر را به واحد می رساند. لذا یکی از لوازم و آثار ولایت در باب رجوع خلق به حقّ جنبة حفاظتی است که ولیّ نمی گذارد مانعی بر سر راه سیر خلق به سوی حقّ پیش آید و این همان مسئلة تقوی است که گفتیم تقوی جنبه حفاظتی دارد و مانع ضرر و زیان می شود و از نفس حفاظت می کند. لذا باید گفت، «تقوی» یکی از آثار و لوازم ولایت است.
در آیه شریفه تعاون از نظر تأویلی گفته می شود که «برّ» وجود مقدس پیغمبر اکرم حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و «تقوی» وجود مقدس امام علی(علیه السلام) است. چون پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مظهر بِرّ و بَرّ الهی و رحمةٌ للعالمین است. اصلاً سراپایش رحمت است؛ مثل «زیدٌ عدلٌ» است؛ سراپایش برّ است و لذا به او اطلاق «برّ» می شود. از طرف دیگر امام علی(علیه السلام) هم مظهر تقوی است و چون سراپایش تقوی است به او اطلاق «تقوی» می شود. لذا، پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می شود «رحمةٌ للعالمین» و امام علی(علیه السلام) می شود «امامُ المتقین»؛ او از حق می گیرد و به خلق می رساند و این خلق را می گیرد و به حق می رساند.[7]
لذا با توجه به اینکه در روایات داریم که آیات قرآن از هفت تا هفتاد بطن دارد، چه بسا آیه شریفه «تعاونوا علی البرّ و التقوی»[8] این معنا را هم مورد نظر دارد که «ای مؤمنین، کمک کنید پیغمبر اکرم(صلّ الله علیه و آله و سلّم) را و کمک کنید امام علی(علیه السلام) را»؛[9] یعنی خدا می فرماید آن کسی که مظهر رحمت الاهیه است و از من می گیرد و به شما می رساند و رحمةٌ للعالمین است را کمک کنید؛ اگر می خواهید از من به شما برسد و شما به من برسید، این دو را کمک کنید. لذا از دید اهل معرفت بطن تأویلی آیه این است که «تعاونوا علَی مُحمّدٍ(صلّ الله علیه و آله و سلّم) و عَلیّ(علیه السلام)».
در آیات متعدد و روایات ما این همه سفارش شده است که پیوند خودتان را با رسالت و ولایت تقویت کنید. البته این سفارش ها هم بُعد بیرونی دارد و هم بُعد درونی دارد؛ یعنی گاهی تعبیر به «اطاعت» می شود که جنبه بیرونی دارد و گاهی تعبیر به «حبّ» می شود که جنبه درونی دارد. البته اگر حبّ باشد، اطاعت هم در پی آن می آید. چون محبّت تابع ساز و پیروساز است. ممکن است اطاعت باشد ولی حبّ نباشد؛ امّا امکان ندارد که حبّ واقعی اصیل باشد و اطاعت نباشد. این آیه خیلی زیباست «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّه»؛[10] اگر خدا را دوست دارید از من تبعیّت کنید. چرا؟ چون من از خدا جدا نیستم؛ من دوست خدا هستم؛ دوستِ دوست، دوست است. این آیه به ریشة تبعیت اشاره می کند. ریشة اصیل تبعیت و اطاعت، محبّت است و اتفاقاً در باب طاعات می گوییم با ارزش ترین اطاعت ها اطاعتی است که از روی محبّت باشد نه خوف.
ما در بُعد درونی و بیرونی، هم نسبت به پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هم نسبت به امام علی(علیه السلام)، آیات و روایات فراوانی داریم. یکی از آیاتی که در باب ولایت داریم همان آیه شریفه ای است که راجع به اصل مسئله رسالت است و این خیلی عجیب است. می فرماید: «قل ما أسئلکم من أجر إلّا المودة فی القربی»[11]؛ من اجر و مزدی برای رسالت نمی خواهم؛ آن وقت حبّ ذوی القربی که همان مسئله ولایت است را در مقابلش قرار می دهد. ما از شما اجری نمی خواهیم؛ آنچه می خواهیم مودّت قربی و حبّ به ولایت است. حتی همین آیه تعاون را در سوره مائده که ببینید، آیه بعدی اش می فرماید: «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً»؛[12] یعنی همین جا بلافاصله بعد از آیه تعاون مسئله ولایت و رابطه تنگاتنگ آن با رسالت را مطرح می کند. لذا می توانیم بگوییم که آیة تعاون زمینه ساز بوده است برای مطلبی که آیه بعد می خواهد مطرح کند. یعنی می گوید این دو را کمک کنید؛ «تعاونوا علی محمّد(صلّ الله علیه و آله و سلّم) و علیّ(علیه السلام)» . بنابراین، مطلبی که اهل معرفت به عنوان تأویل بطنی آیه تعاون مطرح می کنند بسیار زیبا است. یعنی اگر می خواهید یک جامعه انسانی الهی داشته باشید جامعه شما باید هم نبوی باشد و هم وَلَوی باشد؛ وگرنه آن جامعه اصلاح شدنی نیست و در مسیر حرکت آن انحراف ایجاد خواهد شد.
این ها از آیات قرآن بود؛ حالا اگر برویم سراغ روایات می بینیم که صحبت از یکی، دوتا، ده تا و صدتا روایت نیست. آن همه روایت داریم که پیغمبر اکرم(صلّ الله علیه و آله و سلّم) راجع به امام علی(علیه السلام) آن تعابیر را به کار برده است؛ آن همه روایت داریم که راجع به دخترش حضرت زهرا(سلام الله علیها) سفارش کرده است که «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي»؛[13] آن همه سفارش راجع به حسنین(علیهماالسلام) داریم؛ همة این ها برای عمل به همین حکم و نهی از تبعیت طاغوت بود. امّا چرا این همه انحرافات به وجود آمد؟ همه این انحرافات به این دلیل بود که اعانه به برّ و تقوی نشد و عدم اعانه به اثم و عدوان نبود.
من گاهی این طور فکر می کردم که اگر این آیه وارونه نازل شده بود، یعنی اینگونه نازل شده بود که «تعاونوا علی الإثم و العدوان و لاتعاونوا علی البرّ و التقوی» آیا این ها بعد از پیغمبر اکرم(صلّ الله علیه و آله و سلّم) بیش از این همه می توانستند اثم و عدوان کنند؟! یعنی اگر خودِ خدا امر کرده بود به اثم و عدوان، آیا بیشتر از آنچه کردند هم می توانستند ستم کنند؟! من معتقدم که بیش از این دیگر امکان نداشت؛ آنچه این ها کردند بالاتر و فراتر از تصوّر است؛ لا اله الّا الله!
می خواهم یک مسئله مقایسه ای را مطرح کنم. در تاریخ این طور دیده ام که امام حسین(علیه السلام) روز ترویه که می خواست از مکه خارج شود، هنگام سحر، نماز صبح را که خواندند آماده حرکت شدند. جمعیت زیادی هم برای بدرقه حضرت آمده بود. وقتی این ها می خواستند حرکت کنند در یکی از تواریخ این طور نوشته است که حضرت زینب(سلام الله علیها) از داخل خانه آمد؛ موقعی که می خواست وارد دهلیز خانه شود، حضرت ابالفضل(علیه السلام) با صدای بلند، داد کشید «غُضُّوا أبصارَکم، وَطَّؤُوا رُؤُوسَکم»؛ چشمانتان را ببندید، سرهایتان را پایین بیندازید؛ دختر امیر عرب، بضعة زهرای مرضیه دارد می آید. همه برگشتند و روی خود را سمت دیوار کردند و سرها را پایین انداختند. این صحنه را خوب دقّت کنید؛ بی بی حضرت زینب(سلام الله علیها) آمد؛ وقتی نزدیک کجاوه رسید، قاسم بن الحسن که نوجوانی دوازده سیزده ساله بود، یک کرسی آورد و کنار کجاوه گذاشت؛ حضرت ابالفضل( علیه السلام) پای خود را روی این کرسی گذاشت و خم کرد؛ حضرت علی اکبر(علیه السلام) پرده کجاوه را کنار زد؛ حضرت زینب(سلام الله علیها) اوّل پایش را روی کرسی گذاشت و پای دیگر را بر روی زانوی حضرت ابالفضل( علیه السلام) گذاشت؛ زیر بغل هایش را هم امام حسین(علیه السلام) گرفت و با این جلال و شکوه وارد کجاوه شد و پرده انداخته شد.
امّا یک ماه و دو روز بیشتر نگذشت؛ امروز ببینید که در کربلا چه خبر است! مرکب های بی جهاز و آن وضع خاندان امام حسین(علیه السلام)؛ سید بن طاوس می نویسد این بی بی ها پوششی که نداشتند؛ لذا این گلیم های پاره را برداشته بودند و روی سرهایشان انداخته بودند. امروز را با آن روز مقایسه کنید؛ ببینید که چه کردند این جنایتکاران؛ حالا این بی بی ها می خواهند سوار مرکب ها شوند امّا دیگر مردی نیست که به آن ها کمک کند؛ فقط امام زین العابدین(علیه السلام) بیمار است که او را هم حضرت زینب(سلام الله علیها) باید کمک کند تا بر مرکب سوار شود. حضرت زینب(سلام الله علیها) یکایک این بچّه ها و بی بی ها را سوار بر مرکب کرد و حالا خودش مانده است که چه کند؛ قاسم کجایی؟ عباس کجایی؟ علی اکبرم کجایی؟ حسین جانم کجایی؟ من نمی دانم که حضرت زینب(سلام الله علیها) بالأخره به چه وضعی سوار بر مرکب شد.
وقتی می خواستند از کربلا حرکت کنند به درخواست کاروان، این ها را آوردند و از سمت قتلگاه عبور دادند. اعتقاد من این است که سخت ترین موقعیت برای امام زین العابدین( علیه السلام) اینجا بود. ناگهان چشمش به بدن های قلم قلم شده بر روی خاک افتاد؛ چشمش به جسد پدر، آن هم با آن وضع افتاد. خود امام زین العابدین(علیه السلام) در روایتی نقل می کند که من وقتی چشمم به این صحنه افتاد، داشت روح از پیکرم خارج می شد. اینجا بود که حضرت زینب(سلام الله علیها) احساس خطر کرد؛ جلو آمد و گفت «مَا لِي أَرَاكَ تَجُودُ بِنَفْسِكَ يَا بَقِيَّةَ جَدِّي وَ أَبِي وَ إِخْوَتِي»، چرا با جانت داری بازی می کنی؟ امام زین العابدین(علیه السلام) گفت: عمّه، مگر این صحنه را نمی بینی؟ این بی حیاها آن اجساد کثیف خودشان را دفن کرده اند، اما این اجساد مطهره این طور در بیابان افتاده است؛ مگر نمی بینی عمه جان؟.
این مصیبت، مصیبت دختر بود؛ حالا برویم سراغ مادر که اجر عزاداری هایمان را هم از مادر می خواهیم. می نویسند حضرت زهرا(سلام الله علیها) وقتی پس از رحلت پدر برای خطبه خواندن از منزل به سمت مسجد حرکت کرد، تمام زن های مهاجر و انصار آمدند و حلقه وار اطراف بی بی را گرفتند که یک وقت مرد نامحرم اندام بی بی را نبیند. پوششی بر تن داشت که وقتی راه می رفت، روی زمین کشیده می شد. با این کیفیت رفت و وارد مسجد شد و آن خطبه را خواند. امّا همین حضرت زهرا(سلام الله علیها) که چشم نامحرم بر اندامش نیفتاد، در صحنه ای که آمدند امام علی(علیه السلام) را از خانه ببرند، دست نامحرم آمد و سیلی به صورتش رسید... یا حضرت زهرا(سلام الله علیها)... .
آیت الله مجتبی تهرانی
[1] . سوره مائده، آیه 2
[2] .همان
[3]. البته بعضی از فقها نیز معتقدند که شخص متجری هم مستحقّ عقاب است؛ تفصیل این بحث را می توانید در کتب اصول فقه ملاحظه کنید.
[4]. این چند نمونه مسئله فقهی را که گفتم تا این مطلب روشن شود، بحث ما یک بحث فقهی و کاربردی است. لذا خیال نکنید که این بحثی که کردیم صرفاً یک بحث اخلاقی بود.
[5]. سوره طور، آیه 28
[6]. سوره انبیاء، آیه 107
[7]. گرچه هر دو عنوان «رسالت و ولایت» در وجود مقدس پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جمع شده و با هم متحد است.
[8] .مائده:2
[9]. دیگر مقابلش هم معلوم می شود: «لاتعاونوا علی الإثم و العدوان» ؛ این را دیگر من معنی نمی کنم. خودتان می فهمید که یعنی چه.
[10] . سوره آل عمران، آیه 31
[11] . شوری: 23
[12]. سوره مائده، آیه 3
[13]. بحارالأنوار، ج 27، ص 62