اهمیت ذکردر مراتب هدایت خاصه

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و یزید الله الذین اهتدوا هدی و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر مردا»[1]؛ موضوع این جلسه عبارت است از علل و اسباب هدایت خاصه و این خیلی مهم است. جلسات گذشته ما در این مورد توضیح دادیم که هدایت خاصه چی است امکان دارد که سراغ کسی بیاید از در امکان و وقوع و همه نظرها صحبت شد،چقدر خوب است که از زبان امام العارفین و امام الموحدین و سید الاوصیا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام شروع کنیم. آقا یکبار علل و اسباب یافتن هدایت خاصه ذکر است البته توضیح خواهیم داد مدرک را از امیرالمومنین اول بگوییم و بعد توضیح بدهیم، در نهج البلاغه عبارات عجیبی دارد:« و ان الله سبحانه جعل الذکر جلائا للقلوب»[2]؛ حضرت توضیح می دهد می فرماید:«تسمع به بعد الوقرة»[3]؛ این دل به وسیله ذکر شنوایی خود را باز می یابد پس از آن که دیگر سنگین و کر شده باشد تبصروا به بعد ... این دل به وسیله ذکر بینا می شود پس از آن که کور شده باشد بینایی خود را باز می یابد عجب اکسیری است! کر و کور شده، ولی با ذکر همه برمی گردد. جمله سومی خیلی مهم است و «تنقاد به بعد المعانده»[4]؛ بعد از آن که عناد پیشه ساخته اصلا سرپیچی می کند عناد می کند بعد از آن عناد باز هم به وسیله ذکر منقاد می شود سه تا جمله را شنیدید اینها فوائد ذکر است« تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد ... و تنقاد به بعد المعاندة»[5]؛ عجب اکسیر عظیمی است. یک قضیه برای شما نقل کنم خیلی شنیدنی است، یکی از بندگان ممتاز خدا از نجف آمده بود و الان هم گمان می کنم در تهران باشد اگر چه خیلی وقت است او را ندیده ام قضیه ای نقل کرد از مرحوم جمال السالکین آسید علی قاضی تبریزی قدس الله روحه گفت: در نجف جوانی بود به نام قاسم که معروف بود به فسق و فجور، هر کجا صحبت می شد می گفتند همان قاسم را می گویی که خیلی گنهکار است بله اصلا مثل این که همین طور که به قول علمای منطق مثال می زنند اسم حاتم که بیاید جود هم می آید مثل حاتم و جود وقتی قاسم می گفتند گناه هم همراه اسم او تداعی می شد و این با همه گناه و انحراف ارادت خاصی به مرحوم آقای قاضی داشته است و سعی می کرده است که وقتی آقا می آید رد بشود سر راهش قرار بگیرید سلام بدهد محبت خودش اکسیر است چرا دوست داشتن اهل بیت آنقدر خوب است چون بالاخره آدم اینها را دوست داشته باشد آخر کشیده می شود می رود طرف محبت اهل بیت. چرا پیغمبر اکرم در مقابل آن همه زحمت ها که می گوید هیچ پیامبری به اندازه من اذیت و آزار نشد اما آخر می آید «قل لا اسئلکم اجرا الا الموده فی القربی»[6]؛ مودت اصلا خودش محبت راه است چنان که در آیه دیگر می فرماید:« قل ما اسئلکم علیه اجرا الا من شاء ان یتخذ علی ربه سبیلا»[7]؛ محبت آنها سبیل است آدم اینها را دوست داشته باشد بالاخره به سوی اینها کشیده می شود. یک حدیث مشهوری هم است که اگر دست آدم نادان بیافتد نعوذ بالله سو استفاده می کند «حب علی حسنت لاتضر معها سیئه»[8]؛ محبت علی حسنه ای است که با وجود آن ضرر نمی رساند یعنی امیرالمومنین را دوست داشته باش هر کار می خواهی بکن نعوذ بالله اصلا این حرف را ما این طور مطرح کنیم نستجیر بالله امام زمان از دست ما ناراحت می شود چون اینها آنقدر شیعیان خود را به عفت و پاکدامنی و بزرگواری و جوانمردی و اخلاق حمیده دعوت کرده اند که حساب ندارد. این حدیث می گوید دشمنی علی هم گناهی است که با وجود آن هیچ حسنه ای به انسان نفع نمی رساند به کمک اخبار و احادیث دیگر این حدیث روشن شده این جا مقصود از ضرر یادتان باشد عاقبت به شری است، نمی خواهد بگوید امیرالمومنین را دوست داشته باش هر کاری می خواهی بکن یعنی دوست علی بالاخره عاقبت به خیر می شود «لا تضر معها سیئه»[9]؛ مقصود از ضرر عاقبت به شری است و مقصود از منفعت در قسمت دوم عاقبت به خیری است یعنی دشمن علی هر کار کند عاقبت به خیر نمی شود دوست امیرالمومنین بالاخره توبه می کند استغفار می کند و عاقبت به خیر می شود و اینکه محبت ان شاء الله تعالی اگر زنده بودیم بحث آن خواهد آمد اقرب الطرق یک وقتی محبت پلی می شود و آدم از روی آن عبور می کند و به سرزمین سعادت می رسد ،آقا این آلوده و گنهکار بود، ولی مرحوم قاضی را دوست داشت می رفت سر راه آقا سلام می داد. آقا می بینند که ایشان محبت دارد می خواهد از این محبت استفاده کند می گوید قاسم اسمش قاسم بوده تو که به ما محبت داری خوب بیا نماز بخوان، روزه بگیر، آدم خوبی باش می خواهد از این محبت استفاده کند می گوید من نمی توانم، حالا نمی دانم یک سال، دو سال، هفت سال چقدر بوده که قضیه ادامه پیدا می کند مرتب این سر راه آقای قاضی قرار می گیرد و سلام می کند آقا به این عرض می کند بالاخره ما به شما گفتیم نماز بخوان می گوید آقا نمی توانم خیلی خوب خداحافظ. آخر اینها می دانید طبیب ارواح هستند طبیب روح این جور افراد تشخیص می دهند چه کار بکنند توجه کردید. یک شبی از شب ها که آقا می آید رد بشود این سلام می دهد می گوید قاسم تا امروز هر چی که ما به تو گفتیم تو گوش ندادی حالا مردانه قول بده که ما یک چیز بگوییم آن یک چیز را تو عمل کن، یک مرتبه حاضری یک بار یک چیزی را عمل کنی بله خوب مثل اینکه به رگ مردانگی او بر می خورد می گوید چشم. حالا چه گفته باشد خوب است می گویند اگر این جا اگر من و تو یک آدم بی راهی را پیدا کردیم و گذاشتیم گردن او نماز بخواند باید اول حمد و سوره را یادش بدهیم یک خورده وضو و قبله را یادش بدهیم و وظیفه هم همین است این که دارم عرض می کنم این معیار من و شما نیست اما گفت: مذهب عاشق زمذهب ها جداست، آقای قاضی صراف وجود است ایشان از بالا راهنمایی می کند می گوید: حمد و سوره و اصول دین چند تا است می گوید، یک بار یک چیزی می گویم عمل کن آقا بفرماید: صل صلاه اللیل؛ امشب نماز شب بخوان می گوید:آقا بیدار نمی شوم می گوید: بیداری تو با من، من بیدارت می کنم یک آدم آلوده در فسق و فجور می خواهد نماز شب بخواند می گوید: یک شب این کار را بکن نمی میری من بیدارت می کنم. منتها این نکته را دقت کنید که بیدار کردن به این نبوده که برود در بزند با تصرف می خواسته بیدار کند چیزی نیست برای اولیا و بزرگان خدا الفبا است برای آنها، اینها یک کاری می کنند که همین جا که نشسته اند آن طرف دنیا یک نفر دلش شور می افتد بلند می شود نماز شب می خواند. تصرف می کنند آدم بیدار می شود چیزی نیست برای آنها برای ما خیلی است. اقا فرمودند من بیدارت می کنم این قاسم نام گفته بود که من رفتم و بالاخره برنامه های که داشتیم با رفقا انجام دادم قصه ها را گفتیم و هر کاری خواستیم کردیم آقا فرموده بود نیت کن یک ساعتی را من ساعت دو را نیت کردم سر ساعت دو دیدم یک حالی در من به وجود آمد بیدار شدم دیدم آخر من چه کنم اهلیت ندارم ولی به سید وعده و قول دادم می گوید بلند شدم. حالا بالاخره عجیب است رفته بود آستین را بالا بزند و وضو بگیرد و نماز شب بخواند یک گنهکار یک دفعه یک حالی به او دست می دهد و با زبان حال چه بسا با مقال هر چی نگاه می کند به بالا می گوید تو خیلی ها را داری که نماز شب می خوانند من دیر آمدم می دانم ولی بیا مرا به صدقه سر آنها ببخش دیگر گناه نمی کنم . آقا می گوید این قاسم با آن نماز شب شد از عباد و زهاد، عجب همین که وادار کرد رفته آستین را بزند بالا، کار تمام شد. حالا ببین امیرالمومنین چی می گوید: «تبصر به بعد العشوة»[10]؛ کور می شود ولی بینایی خود را پیدا می کند و «تسمع بهی بعد الوقرة»[11]؛ کری خود را به وسیله یاد و ذکر خدا پیدا می کند، ذکر خدا اکسیر عظیمی است. البته ان شاء الله تعالی توضیح خواهم داد آدم های کم معرفت خیال می کنند ذکر این است که تسبیح را بگیری بگویی سبحان الله سبحان الله همین. فکرش جای دیگری است، دارد تلویزیون نگاه می کند می گوید سبحان الله گاهی این جور هم می شود توجه کردید مهم نیست برایش، اما دقت بفرمایید اینها مباحث دقیقی است برادر و خواهر من ذکر آن وقت کری و کوری را برطرف می کند اتصال قلب و زبان از هم بریده نشود سبحان الله وقتی می گویی باید باطن تو هم بگوید اگر رابطه قطع شد برگرد دوباره بگو عیب ندارد حضور قلب چی است می گوید در نماز حضور قلب داشته باش آن وقت ما بخواهیم هی تکرار کنیم با پنجاه تا حمد بخوانیم تا حضور قلب بشود نافله را گذاشته اند برای چی فرموده اند نافله برای این که بی حضوری نماز های واجب را جبران کند.

انواع ذکر

عنایت بفرمایید ذکر منحصرا به ذکر لسانی گفته نمی شود یک حدیثی برای شما بگویم نگران هستم عنایت کنید ، حضرت صادق علیه السلام به یک نفر فرمود یاد خدا کن بعد صدایش کرد ذکر خدا کن بعد حضرت صدایش کرد فرمود ببینید این حدیث را فرمود خیال نکنی سبحان الله و الحمدلله اگرچه این هم ذکر است ، کسی ذکر بودن این را منکر نیست، ولی مقصود من این است که به یاد خدا باشید حالا یا به زبان بیاوری یا نیاوری، پس می گویند:ذکر لسانی و ذکر قلبی منتها ذکر قلبی را دکان دار خراب کرده ما ذکر قلبی را جور دیگر معتقد هستیم خلاصه عنوان آن، چیز پیچیده ای نیست در باطن به یاد خدا باشیم و «یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم»[12]؛ حالا بر می گردیم به کلام امیر المومنین که گفتیم یکی از علل هدایت خاصه ذکر است چه ذکر لسانی باشد چه ذکر قلبی البته ذکر لسانی متصل به قلب خیلی فضیلت دارد بله اصلا اثر وضعی دارد، یکی از علما در نجف بوده که طلبه ای سرگردان می شود و خدمت امام زمان علیه السلام می رسد حضرت می فرماید: برو نزد آن عالم درس بخوان بگو مرا فرستاده اند پیش تو اگر گفت که کی فرستاده نشانی بده بگو نشانی این است که یک کاری کردی که رسول اکرم پیشانی تو را بوسید، گمان می کنم این قضیه مال مرحوم آشیخ محمد حسین غروی اصفهانی می شود کمپانی می گویند من هر وقت اسم ایشان را می گویم گیر می کنم چون معروف است به کمپانی، معروف است که راضی نبوده به او بگویند کمپانی، آقای طباطبایی افتخار می کرد که شش سال شاگرد او بوده است اصلا می شود گفت آقای طباطبایی دست پرورده او بود ،آیت الله العظمی آقای خویی قدس سره ظاهرا معقول قسمت فلسفه را از آقای غروی اصفهانی خوانده ظاهرا حضرت می فرستد طلبه را پیشش اگر نشانی خواست بگو یک کاری کردی ذکری گفتی که رسول اکرم پیشانی تورا بوسید و ذکرش را هم گفته بود بله بعد خلاصه مثل اینکه یک شب آشیخ محمد حسین دلش می سوزد از اهل بیت و ظلم هایی که شجره خبیثه بنی امیه می کنند و اینها را از نظر می گذراند دلش می سوزد می نشیند هزار لعن بر ابوسفیان می فرستد شب پیغمبر پیشانی او را بوسیده بود یک طلبه ای تو حجره خودش آمیرزا جواد آقای ملکی را دعا کرده بود بعدا  تشکر کرده بود از طلبه که پسرم خیلی ممنون من را دعا کردی گفته بود می دانی از کجا فهمیدم که من را دعا کردی آن شب از حجره تو موجی به من رسید فهمیدم مرا دعا کردی کار دنیا این قدر حساب و کتاب دارد دعا کنی موج ایجاد می شود، غیبت بکنی موج ایجاد می شود، گناه هم بکنی موج ایجاد می شود منتها دیگر ما آمیرزا جواد آقا تبریزی نیستیم که بفهمیم این چیزها را. «یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا»[13]؛ ای مومنین خدا را زیاد یاد بکنید ذکر کثیر چی است روایت پیدا کردم در کتاب کافی به شما مژده می دهم از مصداق های ذکر کثیر تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها است بعد از نماز این ذکر را بگویید مصداق ذکر کثیر است، یعنی این آیه را عمل کردی اگر بیشتر باشد بهتر است خوب بقیه خطبه را گوش کنید که خیلی عجیب است، دقت کنید می فرماید: «تبصر به بعد اشبه و تنقاد به بعد المعاندة»[14]؛ سه تا خاصیت ذکراین است که کری و کوری را بر طرف می کند و سر کشی نفس را علاج می کند . بعد یک عبارت دقیقی دارد حضرت، شاید این طور بگویم که قریب بیست سال باشد فکر کرده ام گاهی در حالی که در کوچه دارم راه می روم، در ماشین هستم، چقدر عمیق می فرماید:« و ما برح الله عزت فی البرهة بعد البرهة و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم و کلمهم فی ذات عقولهم»[15]؛ عجب ذکر چی کار می کند، چه ذکر لسانی متصل به قلب و چه ذکر قلبی خالص می دانید ذکر یا لسانی است که متصل به قلب باشد یا ذکر قلبی به یاد خدا بودن «یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم»[16]؛ ایستاده و نشسته و خوابیده همیشه یاد خدا است قبلا هم گفتم نگاه می کند می گوید ابر خدا، کوه خدا ،دریای خدا، همه جا خدا، امیرالمومنین فرمود:« ما رایت شیء الا و رایت الله معه و قبل بعده»[17]؛ قریب به این عبارات چیزی را ندیدم مگر آن که آن را با خدا پیش از آن و بعد از آن دیدم اول خدا بعد کوه دوباره باز خدا گفت. یک عده نشسته بودند دیدند مجنون وارد شد به شهر لیلا، مجنون اسمش قیس بنی عامر بود بعد از این که عاشق و دیوانه شد دیدند شروع کرده دیوارها را یکی یکی می بوسد دیوار و درخت ها را می بوسد حالا محبت یه یک دختر عشق مجازی نامیده می شود مهم نیست اینها را به عنوان مثال می گوییم یک عده گفته اند که واقعا دیوانه است بی خود که نیست مجنون کلوخ و دیوار را می بوسد شنید گفت دیوانه خودتان هستید، مجنون گفت نمی دانید که چرا می بوسم گفت: بله به دیار لیلا که می آیم این دیوار و آن دیوار را می بوسم و شما تشخیص نمی دهید که من محبت کلوخ و دیوار ندارم محبت کسی است که در این بلاد نشسته است. یک کسی وارد صحن حضرت امام علی بن موسی الرضا شد آقا از آن اول که وارد شد شروع کرد دیوار را بوسیدن آدم مخصوصی بود یکی از اولیای خدا به شکرانه رویت این آدم دو رکعت نماز شکر خواند بله زیارت همچین آدمی شکر می خواهد چرا در و دیوار را می بوسی به خاطر اولیای خدا حالا آن مجازی است این حقیقی است بله خیلی عجیب است آن قدر این دقیق است جرات نمی کنم بگوییم می گوید خدا همیشه بندگانی داشته اگر نبودند بودند کی فی البرحت بعد البرحت در زمان های مختلف حتی فی ازمان الفترات حتی در زمان های فترت، فترت به زمانی می گویند که پیغمبر نداشته باشد بین حضرت عیسی و پیغمبر ما زمان فترت بود، هیچ پیغمبری نبود توجه کردید که وقتی امیر المومنین پیغمبر را توصیف می کند می گوید وقتی فرستاد که زمان زمان فترت بود و امت ها خواب طولانی کرده بودند به این می گویند زمان فترت، پیغمبر نیست یکی رفته بقیه هم نیامده حالا آن زمان فترت قاعدتا باید یک زمان ظلمانی باشد، همیشه خدا بندگانی داشته در زمان های مختلف حتی در فترت ها چه بندگانی! می فرماید:« ناجاه فی کلمهم و فی فکرهم ناجاه فی فکرهم و کلمهم فی ذات عقولهم»[18]؛ بندگانی داشته که خدا در اندیشه اینها با اینها نجوا کرده بوده در اثر ذکر، در اثر به یاد خدا بودن، حتی در زمان فترت وظلمت؛ ولی آنچه را که می دانسته عمل می کرده خدا روشنش کرده تا کجا روشن کرده ناجاه فی فکرهم در اندیشه اینها با اینها نجوا کرده و کلمهم فی ذات عقولهم در عقل اینها با اینها حرف زده، مقصود این است که اندیشه اینها را روشن کرده، اینها پیغمبر نبودند اما آنقدر به اینها نور داده و آنها را توصیف کرده  که چراغ شده بودند، چون در زمان فترت که پیغمبر نیست و مردم هیچ کس را ندارند و از آن شریعت های سابق چیزی به خاطر مانده است عمل به وظیفه می شود به همان اندازه کرد که به جایی برسی که خدا اندیشه تو را آنقدر روشن بکند که دیگران را حتی دست گیری بکنی.

انواع وحی

امیدوارم در این عبارات یک خورده فکر کنیم بنده به کجا می رسد که خدا در اندیشه او تصرف می کند و الا اینها پیغمبر نیستند چون پیغمبر وحی را دریافت می کند، در مورد امام وحی گفته نمی شود در مورد امام الهام گفته می شود توجه کردید انبیا وحی دریافت می کنند؛ البته وحی بالاخص مخصوص الانبیا و وحی الاعم اگر بخواهی بگویی آن چیز دیگری می شود بحث دیگر است خدا تمام تصرفات را وحی نامیده «و اوحینا الی ام موسی»[19]؛ به مادر موسی وحی کردیم بچه را شیر بده و وقتی ترسیدی بینداز روی چیزی بگذار روی آب نترس به سوی تو برمی گردد درست است حالا این جا وحی به معنای اخص نیست که مادر حضرت موسی خانم مجلله بوده سلام الله علیه اما پیغمبر که نبوده، دانشمند ها گفته اند که وحی است؛ اما وحی به معنا اخص مال انبیا است که برای پیغمبر ها می آید اینها ملک را می بینند بله فرشته وحی را می بینند و دریافت می کنند وحی را اما روایت داریم که ائمه علیهم السلام صدای ملک را می شنود و روایت است« الامام یسمع الصوت و لا یرو الملک»[20]؛ امام صدا را می شنود و فرشته را نمی بیند مقام امام از خود فرشته بالاتر است، اما فرشته را ندیدن امام از اسرار ولایت است ما نمی دانیم. فقط بنده از روایات پیدا کرده ام که امیرالمومنین فرشته را هم می دیده یک دلیل دارم و آن اینکه یک وقتی یکی از بزرگان علما جمله ای از امیرالمومنین در رادیو نقل کرد که آن این است که امیرالمومنین سلام الله علیه می فرماید:« من اولین بار که وحی بر پیغمبر نازل شد در کنار حضرت بودم.» این آقایی که از اول «اقرا بسم ربک الذی خلق»[21]؛ در کنار پیغمبر بود «و لقد سمعت رنةالشیطان»[22]؛ می فرماید ناله شیطان را می شنیدم شیطان ناله می زد که چرا بر پیغمبر وحی نازل می شود قلت یا رسول الله:« ما قالت الرنه»[23]؛ در همان حال پرسیدم این ناله چیست؟ قالت:« هذا الشیطان.» [24] فرمود:« شیطان است.» سپس رسول اکرم به امیر المومنین این طور فرمود:« یا علی انک تسمع ما اسمع»[25]؛ یا علی تو می شنوی آنچه را من می شنوم، جبرئیل که می گفت اقرا خطاب به پیغمبر بود ولی امیرالمومنین می شنید. قدرت ولایت در هر دو بود ولایت کم چیزی نیست هم این ولی بود و هم او، ولی او نبی و رسول هم بود این نبود. ولایت و شجره طیبه در هر دو بود« انک تسمع ما اسمع»[26]؛ تو می شنوی آنچه من می شنوم و« تری ما اری»[27]؛ می بینی آنچه را من می بینم آن استاد حوزه علمیه در رادیو گفت، پیغمبر فرمود:« تو می شنوی آنچه را من می شنوم ولی نمی بینی آن چه را من می بینم.» آقا برنامه تمام شد رفتیم در حیات رادیو قدم بزنیم گفتم چرا این طور گفتی تقصیر ندارد ذهنش از روایات رنگ گرفته« ان امام یسمع الصوت و لا یری الملک»[28]؛امام صدا را می شنود ولی ملک را نمی بیند. گفتم چرا این طور فرمودید گفت روایات است که ائمه ملک را نمی بینند گفتم عبارت نهج البلاغه این است:« تسمع ما اسمع و تری ما اری»[29]؛ شما کجا در آوردی که تو نمی بینی گفت حتما یقین داری ما تری ما اری است، این طور به فضل الهی به نتیجه رسیدم که امیرالمومنین سلام الله علیه چون ابو الائمه و پدر امامان است ویژگی هایی به او داده و یکی این است که او ملک را می بیند پس بنابراین مال انبیا وحی است و مال ائمه الهام است .«آمن الرسول بما انزل من ربه»[30]؛ خواب دیدن این نیست که مثل اینکه این طور شد نه واضح است برای آنها شما متوجه نمی شوی، این جا خدا طوری قرار داد که وحی سنگین است« انا سنلقی علیک قولا ثقیلا»[31]؛ در قرآن می فرماید گفتار سنگین به سوی تو می اندازیم اما این بندگان ما دون پیغمبر اینها فقط اسمش هدایت خاصه و الهام هم نامیده می شود منتها در مراتب نازله ناجاه فی فکرهم می خواهد برای تقریب ذهن ما یعنی بدانید ذکر آدم را به این جا می رساند، خدا در اندیشه اینها نجوا کرده، در خردها حرف زده است. حالا این یکی از علل یافتن هدایت خاصه بود که گفتیم و جمع بندی این است که یکی از علل و اسباب یافتن هدایت خاصه چی است ذکر است لسانی و متصل به قلب یا ذکر قلبی،پس به یاد خدا باشید همیشه.     

ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام

السلام علیک یا رسول الله امروز روز شنبه بود روز رسول الله ما در قم در خدمت کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه روحی له الفداه متوسل به حضرت شدیم و در این مهدیه هم متوسل به رسول خدا می شوم آقا پیغمبر اکرم خیلی مهربان است مردی گرفتار شد آمد خدمت رسول خدا  یا رسول الله حاجتی دارم گرفتارم فرمود:« اذا کانت لک حاجت فلا تستحی»[32]؛ حدیث را شیخ صدوق نقل کرده یک دفعه صدای گریه کنیزی را شنید دقت بفرمایید دلش طاقت نیاورد بله رحمت العالمین است گریه بشنود و ادامه راه بتواند بدهد نه برگشت دید کنیزی است نشسته است و دارد گریه می کند چرا گریه می کنی گفت یا رسول الله مولای من پولی داده بود چیزی بخرم گم کردم گفت من این پول را می دهم به تو البته حدیث آن مفصل است پیراهن مبارک را فروخت و این پول را داد بعد آمد دید دوباره گریه می کند دوباره چرا گریه می کنی دختر عرض کرد یا رسول الله شما پول را مرحمت فرمودید ولی چون وقت گذشته می ترسم من را به خاطر تاخیر عذاب کند خوب آن جا حضرت پول داده ولی این قسمت با پول درست نمی شود فرمود خودم می آیم سفارش می کنم تو را عذاب نکند رفتند در خانه مولای کنیز آن زمان سلام می گفتند از بیرون به معنای کسب اجازه السلام علیکم یعنی اگر کسی هست بیاید بیرون ما کار داریم اگر جواب نمی دادند یعنی کسی نیست یا نمی خواهند جواب دهند. حضرت فرمود السلام علیکم جواب ندادند بار دوم السلام علیکم باز هم جواب ندادند بار سوم صداها بلند شد علیک السلام یا رسول الله فرمود چرا بار اول و دوم جواب ندادید عرض کردند یا رسول الله صدای شما دلنشین بود می خواستیم بیشتر بشنویم اقا قربان قدم شما فرمود آمدم بگویم که این دختر را اذیت نکنید فرمودند یا رسول الله نه تنها اذیت نمی کنیم بلکه به یمن قدم شما آزادش می کنیم. یک نکته می خواهم اینجا بگویم نکته مهمی است نکته این است که بیست سال پیش این حدیث را که دیدم با خودم حرف زدم گفتم ای طلبه ای که کتاب ها دور تو را گرفته اند طلبه و شیعه و مسلمانی اما هنوز به پای این کنیز نرسیده ای  به خودم گفتم که این کنیز یک گوشه ای پیدا کرد به حال خودش گریه کرد منتها این صدا به گوش پیغمبر رسید باعث شد این کنیز آزاد بشود به خودم گفتم ای بیچاره اگر تو هم یک گوشه پیدا کنی و قدری به حال خودت گریه کنی و این صدا به گوش پیغمبر برسد تو هم آزاد می شوی مگر سید الساجدین به ما یاد نداده در این شب ها به حال خودمان گریه کنیم بابا امام سجاد یاد ما داده هر شب این جا شما می خوانید« لاأبکی علی نفسی»[33]؛ یک استادی من داشتم از اولیای خدا بود می فرمود حساس ترین جای دعای ابوحمزه این جا است می فرماید:« و مالی و ابکی»[34]؛ چرا گریه نکنم« و لا ادری الی ما یکون مصیری»[35]؛ نمی دانم کدام طرفی هستم ، بله پیغمبر آنقدر مهربان بود و عالم سنی می نویسد که همان طور که کودکان در منزل گریه می کنند صدای گریه اینها به معابر و به گوش اینها که عبور می کنند می رسد امام حسین در سنین کودکی در منزل گریه می کرد رسول اکرم در مسیری در حرکت بود یک دفعه صدای گریه حسین را که شنید برگشت عالم سنی می نویسد می گوید در زد و حضرت زهرا را صدا زد یک عبارت دارد آدم دگرگون می شود فرمود دخترم، عبارت عالم سنی این است فاطمه دخترم نمی دانی گریه حسین من را رنج می دهد چرا ساکتش نمی کنی نکته ای برای شما بگویم آن این است که این طور فهمیدم از روایات که پیغمبر اکرم را صدا کردن یکی از دو خاصیت را دارد دقت کنید یا حاجت برآورده می شود یا آدم آرامش پیدا می کند طاقت پیدا می کند این است ای عزیزان، عمه امام زمان عالمه غیر معلمه زینب کبری سلام الله علیه وقتی کنار آن بدن نازنین رفت نمی دانم چی شد یک دفعه دیدند خانم برگشته رو به طرف مدینه دارد جدش را صدا می کند با زبان حال می گفت یا رسول الله این همان حسین است که طاقت گریه اش را نداشتی.

حجه الاسلام والمسلمین فاطمی نیا