سخنران استاد فرحزاد

استعانت از نماز

چرا اولياى خدا هر گاه گرفتار مى شدند و مشكلى برايشان پيش مى آمد، به سراغ نماز مى رفتند و از نماز كمك مى گرفتند؟ از امام صادق عليه السلام روايت شده است:كانَ عَلىٌّ عليه السلام اِذا هالَهُ شَىْ ءٌ فَزِعَ اِلَى الصَّلاةِ ثُمَّ تَلى هذِه الاْآيَةَ: وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ؛[1] اميرالمؤمنين عليه السلام هر گاه حادثه ناگوارى برايشان پيش مى آمد، به نماز پناه مى بردند. آن گاه اين آيه را تلاوت مى فرمودند: «از صبر و نماز يارى جوييد.»مى گويند: ابوعلى سينا هر گاه مشكل علمى پيدا مى كرد، دو ركعت نماز مى خواند و مشكلش حل مى شد.

اجابت پروردگار

پيامبر خدا در يك حديث قدسى مى فرمايند:

يَقُولُ اللّهُ تَعالى: مَنْ اَحْدَثَ وَ لَمْ يَتَوَضَّأْ فَقَدْ جَفانى؛ خداوند مى فرمايد: كسى كه وضويش باطل شد و دوباره وضو نگرفت، بى گمان به من جفا كرده است.

وَ مَنْ اَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ لَمْ يُصَلِّ رَكْعَتَيْنِ فَقَد جَفانى؛ كسى كه وضويش باطل شد و دوباره وضو گرفت و دو ركعت نماز نخواند، البته به من جفا كرده است.

وَ مَن اَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ صَلّى رَكْعَتَينِ وَ دَعانى وَ لَمْ اَجِبْهُ فيما سَأَلَنى مِنْ اَمْرِ دينِهِ وَ دُنْياهُ فَقَدْ جَفَوْتُهُ وَ لَسْتُ بِرَبٍّ جافٍ؛ و كسى كه وضويش باطل شد و وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و از من در امر دين ودنيايش درخواستى كرد و من او را اجابت نكردم، البته به او جفا كرده ام، اما من، پروردگار جفاكارى نيستم.[2]

همه حديث به خاطر اين جمله آخر است كه من خداى جفا كارى نيستم. اگر بيايى جوابت را مى دهم. نماز سكونت و آرامش عجيبى به انسان مى دهد. هرگاه مى خواستند يكى از بزرگان اصحاب و ياران اهل بيت عليهم السلام را اعدام كنند، مى گفتند: فقط به ما مهلت بدهيد تا دو ركعت نماز بخوانيم. گاهى هم كه نمازشان طولانى مى شد، مى گفتند: به خاطر ترس از مرگ نيست، بلكه به خاطر انس با خداست.

محبت نماز

چرا امام حسين عليه السلام شب عاشورا به دشمنى مثل عمر سعد و شمر رو زد كه امشب را به من مهلت بدهيد؟ چون فرمود: مى خواهيم به درگاه پروردگارمان نماز بگزاريم: «فَاِنَّهُ يَعْلَمُ اِنّى اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَ تَلاوَةَ كِتابِهِ؛[3] چون خداوند مى داند كه من نماز براى او و تلاوت قرآنش را دوست دارم.»

امام عليه السلام نمازدوست است. نمازدوست با نمازخوان خيلى تفاوت دارد. مى دانيد ابن ملجم چقدر نماز مى خواند! اطاعت، يعنى دوست داشتن نماز؛ نمازى كه در آن محبت باشد. كسى حاضر نيست به راحتى به دشمن رو بزند، مگر براى مسأله فوق العاده اى همچون نماز. نماز آرام بخش است.

آرامش بوى خوش

بوى خوش هم به انسان آرامش مى دهد. اگر به جايى برويد كه بوى تعفن بيايد، چهره شما خود به خود در هم مى شود، بينى خود را مى گيريد و زود از آنجا رد مى شويد. همان طور كه بوى بد آدم را مشمئز و متنفر مى كند و در جسم و روح انسان اثر منفى مى گذارد، بوى خوش هم آرام بخش و نشاط انگيز است. البته عطرهاى لطيف و ملايم، نه عطرهاى تند و اذيت كننده. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

اَلطّيبُ يَشُدُّ الْقَلْبَ؛[4] بوى خوش به قلب انسان قوت مى بخشد.

آرامش در كنار بانوان

خانم ها هم به انسان سكونت و آرامش مى بخشند. الآن در بعضى از كشورهاى غربى گاهى به همراه پليس هايى كه شب و روز گشت مى دهند، چند زن هم مى فرستند. البته كارى به حلال و حرام آن ندارم. مى خواهم بگويم خود وجود زن به انسان آرامش مى دهد. به طور مسلّم بايد دنبال حلال آن باشيم و هيچ شك و شبهه اى در آن نيست. منظور اين است كه ذات اين موجود و مخلوقى كه خداوند آفريده است، گل و ريحان است و به انسان آرامش مى دهد. وقتى انسان با مادر، خواهر، خاله، و محارم و به خصوص همسر خودش مى نشيند، آرامش پيدا مى كند. على بن موسى الرضا عليه السلام فرمودند:

اَلنِّساءُ اِنَّما هُنَّ سَكَنٌ؛[5] زنان بى گمان موجب آرامش انسان هستند.

همچنين در قرآن آمده است:

وَ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنُوا اِلَيْها؛[6] از نشانه هاى خداوند است كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريده است تا در كنار آنان آرامش يابيد.

خداوند حوا را نيز خلق كرد تا به حضرت آدم سكونت و آرامش بدهد:

وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ اَلَيْها؛[7] و همسرش را نيز از جنس او قرار داد تا در كنار او بياسايد.

كسانى كه ازدواج كرده اند، آرامششان خيلى بيشتر از كسانى است كه هنوز ازدواج نكرده اند. ان شاء اللّه خداوند به كسانى كه ازدواج نكرده اند، همسر خوبى مرحمت كند.

زمان ازدواج

البته براى ازدواج زمان خاصى را نمى توان معيّن كرد؛ امّا متأسفانه الآن سن ازدواج خيلى بالا رفته است. دير ازدواج كردن خوب و مناسب نيست. هر چيزى در وقتش خوب است.

جبرائيل خدمت پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد: دوشيزگان ميوه روى شاخه هستند. وقتى كه رسيدند، اگر نچيديد و از درخت جدايشان نكرديد، آفتاب آن ها را فاسد مى سازد و باد آن ها را از درخت ساقط مى كند.[8]

ميوه تا زمانى كه خام و نرسيده است، محكم به درخت چسبيده است و قابل استفاده نيست. اگر آن را از درخت جدا كرديد، در حق آن جفا كرده ايد. دخترى كه مثلاً سيزده سال دارد، اگر او را از خانواده اش جدا كنيد، در حق او جفا كرده ايد. اين بايد به درخت باشد؛ هنوز وقت چيدنش نرسيده است؛ چون خام و نارس است و نمى تواند براى تشكيل خانواده مفيد باشد. هيچ تجربه زندگى ندارد و باعث دردسر و زحمت مى شود. از طرف ديگر، وقتى ميوه رسيد، بايد چيده شود. اگر آن را نچينيد و روى درخت بماند، فاسد مى شود. گرما، سرما و باد بر آن اثر مى گذارد و از بين مى رود و به قول عوام ترشيده مى شود. زمان، وجود او را فاسد مى كند. هر چيزى در وقتش خوب است.

اَلاَْمُورُ مَرْهُونَةٌ بِاَوْقاتِها؛[9] كارها در گرو وقت آن هاست.

يعنى هر كارى را در وقتش بايد انجام داده تا نتيجه مطلوب داشته باشد.

ازدواج و گشايش

هيچ گاه مشكلات مادى نبايد مانع سر راه ازدواج باشد. خداى متعال مى دانسته است كه هر جا صحبت از ازدواج مى شود، مى گويند: پول ندارم. از اين جهت فرموده است:

وَ اَنْكِحُوا الاَْيامى مِنْكُمْ وَ الصّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ اِمائِكُمْ؛ مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهيد. همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را.

يعنى اسباب ازدواج آن ها را فراهم كنيد و برايشان همسر اختيار كنيد.

بعد بلافاصله فرموده است:

اِنْ يَكُونُوا فُقَراء يُغْنِهُمُ اللّه مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِـعٌ عَليمٌ؛[10] اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى نياز مى سازد. و خداوند گشايش دهنده و آگاه است.

يعنى آن خدايى كه رزق دختر و پسر را در خانه پدرشان مى دهد، الآن در خانه خودشان مى دهد. اصلاً روايات فراوانى داريم كه ازدواج رزق را زياد مى كند.

شخصى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و از تنگدستى شكايت كرد. حضرت به او فرمودند: «تَزَوَّجْ؛ ازدواج كن.» او هم ازدواج كرد و خداوند گشايشى براى او فراهم ساخت.[11]

اين مطلب در جامعه هم تجربه شده است. كسانى كه تشكيل خانواده مى هند، وضع اقتصاديشان بعد از ازدواج بهتر از قبل از ازدواج است. منتها افزون طلبى و چشم و هم چشمى و تجمل گرايى مشكل آفرين است.

خانه اى براى ازدواج

غصه رزق را نخوريد. پيامبر ما صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام موقع ازدواج هيچ نداشتند. حتى خانه اجاره اى هم نداشتند. در ظاهر دستشان خالى بود. اميرالمؤمنين عليه السلام شبى كه مى خواستند با حضرت زهرا عليهاالسلام ازدواج كنند، يك اتاق هم نداشتند؛ چون از مهاجرينى بودند كه از مكه آمده بودند. پيامبر به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: جايى تهيه كن تا فاطمه به آنجا منتقل شود. على عليه السلام عرض كرد: اينجا منزلى جز منزل حارثه وجود ندارد. حارثه يك خانه وسيعى داشت كه داراى اتاق هاى زيادى بود. حضرت فرمودند: به خدا قسم، من از بس براى اصحاب و يارانم به حارثه رو انداختم و از او اتاق گرفته ام، ديگر رويش را ندارم. اين خبر به گوش حارثه رسيد. به محضر پيامبر خدا آمد و گفت:

يا رسول اللّه اَنـَا وَ مالى لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ، وَ اللّهِ ما شَىْ ءٌ اَحَبُّ اِلَىَّ مِمّا تَأْخُذُهُ وَالَّذى تَأْخُذُهُ اَحَبُّ اِلَىَّ مِمّا تَتْرُكُهُ؛ من و دارايى ام مال خدا و رسول اوييم. به خدا سوگند، براى من چيزى محبوب تر از اين براى من نيست كه چيزى از من بگيرى و اين كه چيزى از من بگيرى، پيش من محبوب تر است از آن كه چيزى نگيرى.

پيامبر خدا هم در حق او دعا كردند و فاطمه زهرا و اميرالمؤمنين عليهماالسلام به خانه حارثه رفتند.[12]

لازم نيست با خانواده هاى پول دار وصلت كنى كه نوكر و زمين خورده آن ها و به قول ما داماد سرخانه بشوى. لقمه اى بردار كه مناسب خودت باشد. آن قدر خانواده هايى هستند كه ايمان و اخلاق و همه چيز دارند، ولى پول كم دارند. يعنى شرطش پول و پز و عنوان نيست.

نشانه كرامت و لئامت

رسول خدا صلى الله عليه و آله ، خودشان بانوان را تكريم و احترام مى كردند و به تكريم آنان نيز بسيار سفارش مى نمودند. تكريم و احترام بانوان به قدرى اهميت دارد كه پيامبر آن را نشانه بزرگوارى و با شخصيت بودن افراد دانسته اند و اهانت به آنان را نشانه بى شخصيتى و پست بودن افراد بر شمرده اند. فرمودند:

ما اَكْرَمَ النِّساءَ اِلاّ كَريمٌ وَ لا اَها نَهُنَّ اِلاّ لَئيمٌ.[13] جز انسان كريم و بزرگوار بانوان را تكريم نمى كند و جز انسان پست و فرومايه آنان را مورد اهانت قرار نمى دهد.

يعنى آدم هاى با شخصيت و بزرگوار احترام خانم ها را نگاه مى دارند و آدم هاى لئيم و پست و بى شخصيت به خانم ها اهانت مى كنند. آنان را كتك مى زنند و آزار مى رسانند و اسباب ناراحتى آن ها را فراهم مى كنند.

مواظب باشيم يك موقع لئامت و پستى در وجودمان نيايد و با آنان درگير نشويم.

اجابت مادر

در روايات آمده است كه اگر پدر و مادر هر دو شما را همزمان صدا زدند: «اَجِبْ اُمَّكَ؛ مادرت را اجابت كن.»[14] مادر را مقدم كرده است. همچنين از برخى روايات استفاده مى شود كه اگر كسى مشغول نماز مستحبى است و مادرش او را صدا زد، نماز را بشكند و برود ببيند چه كار دارد.[15] اما در باره پدر چنين چيزى نداريم. روح مادر آن قدر لطيف و حساس است كه اگر وسط نماز مستحبى صدا زد، بايد نماز را شكست، يعنى خداوند طرف مادرها و خانم ها را گرفته است.

از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه كسى به محضر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيد و گفت: يا رسول اللّه «مَنْ اَبَرُّ؛ به چه كسى نيكى كنم؟» حضرت فرمودند: «اُمَّكَ؛ به مادرت.» پرسيد: پس از او به چه كسى نيكى كنم؟ حضرت فرمودند: «اُمَّكَ؛ به مادرت.» دوباره پرسيد: بعد از او به چه كسى نيكى كنم؟ باز فرمودند: «اُمَّكَ؛ به مادرت.» دوباره پرسيد: پس از آن، در مرتبه چهارم، حضرت فرمودند: «اَباكَ؛ به پدرت.»[16]

مادر را مقدم كرده است؛ يعنى طرف مادر را بيشتر بگير، چون مادر حساس تر، لطيف تر و مهر و عطوفتش بيش از پدر است.

بازخوانى كتاب خويش

يك نفر خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول اللّه ، من هر خطا و گناهى كه بگويى كرده ام، خيلى خراب كارى كرده ام. خدا خيرش بدهد كه گناهانش را باز نكرد؛ چون انسان اگر گناهش را پيش پيغمبر هم باز نكند بهتر است. انسان نبايد گناهش را جز پيش خدا باز كند. خدا هم مى فرمايد: «اِقْرَأْ كِتابَكَ»؛ يعنى كتابت را خودت بخوان، لازم نيست به من هم بگويى.

در روايت آمده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از خداوند درخواست نمود كه هنگام رستاخيز از امتش نزد فرشتگان و پيامبران و ديگر امت ها بازخواست نكند و حساب نكشد و زشتى هايشان را آشكار نسازد و جز خدا و رسول، كسى از اين كار آگاه نگردد. خداوند فرمود:

يا حَبيبى اَنـَا اَرْأَفْ بِعِبادى مِنْكَ فَاِذا كَرِهْتَ كَشْفَ عُيُوبِهِمْ عِنْدَ غَيْرِكَ فَاَنـَا اَكْرَهُ كَشْفَها عِنْدَكَ اَيْضاً. فَأُحاسِبُهُمْ وَحْدى بَحَيْثُ لا يَطَّلِعُ عَلى عَثَراتِهِمْ غَيْرى؛[17] اى حبيب من، من به بندگانم از تو مهربان ترم. اگر تو خوش نمى دارى كه زشتى هايشان نزد غير خودت آشكار گردد، من نمى خواهم تو نيز از آن آگاه گردى. پس من به تنهايى از آنان حساب مى كشم؛ آن چنان كه جز من كسى از گناهانشان آگاه نشود.

من خودم به حسابشان رسيدگى مى كنم كه نزد تو هم مفتضح نشوند.

حاج آقا دولابى فرمودند: بالاتر از اين، همين آيه است: «اِقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَومَ عَلَيْكَ حَسيباً»؛[18] يعنى خدا مى فرمايد: خودت مخفيانه برو و كتاب خودت را بخوان، خودت هم قضاوت كن، من هم نگاه نمى كنم، ولى قضاوت هايت خوب باشد. هر چه نظر دادى، من هم قبول دارم. از اين بهتر نمى شود. ولى بگو: خدايا، همه نامه عملم خراب است. تو فقط ببخش!

قضاوت عليه خود

مبادا يك وقت مثل فرعون حكم كنى! جبرائيل به صورت يك بشر نزد فرعون آمد و شرح حال فرعون را به صورت داستانى مطرح كرد. گفت:

يك غلامى بود كه هيچ چيز نداشت. من به او پول و ملك و سرمايه و سلطنت و همه دنيا را دادم. حالا ادعاى استقلال كرده است. ياغى و سركش شده است. چه كار كنم! فرعون گفت: چنين كسى را بايد در آب غرقش كنى. گفت: پس بى زحمت بنويس و امضا كن. نوشت و امضا كرد. نمى دانست اين شرح حال خود اوست.

روزى كه فرعون در رود نيل غرق شد، گفت: خدايا، من غلط كردم و ايمان آوردم؛ «تُبْتُ الاْآنَ».[19] چرا مرا غرق مى كنى! جبرائيل آمد و نوشته را به او نشان داد. ديد خودش حكم را بريده است كه بايد غرقش كرد و امضا كرده است. اگر فرعون مى نوشت كه جزاى اين غلام ياغى اين است كه هدايتش كنند و نجاتش دهند، همان مى شد. جبرئيل گفت: «هذا ما حَكَمْتَ بِهِ عَلى نَفْسِك؛[20] اين همان چيزى است كه عليه خودت بريدى.»

مثال ديگر: موساى كليم اللّه طفل بود و در صندوقچه اى روى آب شناور. آسيه و فرعون نشسته بودند. او را گرفتند و آوردند، آسيه گفت: «قُرَّتُ عَيْنٍ لى وَ لَكَ؛[21] اين روشنى چشم من و توست.» فكر مى كنم كه دنيا و آخرتمان را آباد كند. اين بچه خيلى به درد ما مى خورد. اما فرعون گفت: غلط نكنم، شايد اين پدر مرا در بياورد. فال خوب و بد اثر دارد.

خدا مى گويد: من قيچى را به دست خودت دادم: «اِقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً».[22]

خدا مى گويد: من هم نگاه نمى كنم. به خودت مى دهم كه ببينم خودت چه مى گويى. تو هر چه نوشتى، من هم همان را پياده مى كنم؛ اما چيز خوب بنويس. حسن ظن داشته باش، هر چند دروغ باشد و باور نداشته باشى؛ كه خداوند همان را هم امضا مى كند. خداوند اين قدر به بنده هايش محبت دارد! دنبال بهانه مى گردد. بياييد بهانه هاى خوب دست خدا بدهيم.

احسان به مادر

آن شخص به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: هر جنايتى بوده، انجام داده ام. الآن مى خواهم توبه كنم. پيامبر خدا فرمودند: «فَهَلْ مِنْ والِدَيْكَ حَىٌّ ؛ آيا پدر و مادرت زنده اند؟» گفت: پدرم زنده است. فرمودند: «فَاذْهَبْ فَبِرَّهُ؛ برو به او نيكى كن.» هنگامى كه رفت، حضرت فرمودند: «لَو كانَتْ اُمُّهُ؛ اى كاش مادر داشت!»[23] يعنى اگر مادر داشت، گناهش سريع تر پاك مى شد.

در روايت ديگر آمده است: مردى به محضر پيامبر خدا رسيد و گفت: خدا به من دختر داد. من او را بزرگ كردم تا به حد بلوغ رسيد. آن گاه لباس هايش را پوشاندم و او را زينت كردم و بر سر چاهى بردم و با دست هاى خودم او را در آنجا دفن كردم. آخرين سخنى كه از او شنيدم اين بود: اى پدر! الآن پشيمان هستم و مى خواهم گناهم را جبران كنم. حضرت فرمودند: «اَلَكَ اُمَّةٌ حَيَّةٌ؛ مادرت زنده است؟» گفت: نه. فرمودند «فَلَكَ خالَةٌ حَيّةٌ؛ آيا خاله دارى؟» گفت: بله. فرمودند: «فَابْرَرْها فَإِنَّها بِمَنْزِلَةِ الاْءُمِّ؛ برو به خاله ات نيكى و احسان و محبت كن، كه به منزله مادر است.»[24] همه اين روايات بر احسان و محبت به بانوان تأكيد دارد.

باز در روايت آمده است، پيامبر خدا فرمودند: هر كس به بازار رود و تحفه اى ـ مثلاً ميوه يا شيرينى ـ بخرد و به خانه بياورد، اول به دختر بدهد، بعد به پسر.[25] دختر را مقدم كرده است؛ چون دختر لطيف تر و حساس تر است. اول دخترت را ببوس و بغل بگير و با او حال و احوال كن، بعد پسرت را. روايات و سيره اهل بيت را ببيند چگونه طرف خانم ها را گرفته و بر محبت و احترام به آنان تأكيد دارد. خود خداوند هم مهر و لطفش به زنان بيشتر از مردان است. در حديثى از امام رضا عليه السلام آمده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

اِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَى الاْءِناثِ اَرْأَفُ مِنْهُ عَلَى الذُّكُورِ؛[26] بى گمان خداوند تبارك و تعالى بر زنان رؤوف تر و مهربان تر است تا مردان.


[1] سوره بقره، آيه 45. وسائل الشيعة، ج 5 ، ص 263، ح 10253 .

[2] ارشاد القلوب، ص 94، باب 22؛ وسائل الشيعة، ج 1، ص 268، ح 1010.

[3] الملهوف، ص 150 و نيز نگاه كنيد به: ارشاد، ج 2، ص 89 ؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 392.

[4] الكافى، ج 6 ، ص 560؛ وسائل الشيعة، ج 1، ص 441، ح 1749.

[5] الكافى، ج 5 ، ص 366؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 62 ، ح 25115.

[6] سوره روم، آيه 21.

[7] سوره اعراف، آيه 189.

[8] اِنَّ الاَْبْكارَ بِمَنْزِلَةِ الثَّمَرِ عَلَى الشَّجَرِ اِذا اَدْرَكَ ثَمَرُهُ فَلَم يُجْتَنى اَفْسَدَتْهُ الشَّمْسُ وَ نَثَرَتْهُ الرِّياحُ. كافى، ج 5 ، ص 337، ح 2.

[9] پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ، عوالى اللآلى، ج 1، ص 293؛ بحارالأنوار، ج 74، ص 65 .

[10] سوره نور، آيه 32.

[11] الكافى، ج 5 ، ص 330 ؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 25، ح 24987.

[12] اعلام الورى، ص 71؛ سفينة البحار، ج 2، ص 144؛ بحارالأنوار، ج 19، ص 112.

[13] نهج الفصاحة، ص 290، ح 1520.

[14] همان، ص 374، ح 1955.

[15] بحارالأنوار، ج 74، ص 38 .

[16] الكافى، ج 2، ص 159؛ سفينه البحار، ج 8 ، ص 586؛ بحارالأنوار، ج 71، ص 49، ح 9.

[17] احاديث قدسى، ص 140، به نقل از جامع السعادات.

[18] سوره اسراء، آيه 14.

[19] سوره نساء، آيه 18.

[20] علل الشرايع، ص 58؛ بحارالأنوار، ج 13، ص 132.

[21] سوره قصص، آيه 9.

[22] سوره اسراء، آيه 14.

[23] الدعوات، ص 126؛ سفينة البحار، ج 8 ، ص 589 .

[24] الكافى، ج 2، ص 162، بحارالأنوار، ج 71، ص 58 ، ح 17.

[25] «قالَ النّبىّ صلى الله عليه و آله : مَنْ دَخَلَ السُّوقَ فَاشْتَرى تُحْفَةً فَحَمَلها اِلى عِيالِهِ كانَ كَحامِلِ صَدَقَةٍ اِلى قَوْمٍ مَحاويجَ وَلْيَبْدَأْ بالاْءناثِ قَبْلَ الذُّكُورِ فَاِنَّ مَنْ فَرَّحَ ابْنَتَهُ فَكَاَ نَّمَا اَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ اِسماعيلَ وَ مَنْ اَقَرَّ بِعَيْنِ ابْنٍ فَكَاَنَّما بَكى مِن خَشْيةِ اللّهِ وَ مَن بَكى مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ اَدْخَلَهُ اللّهُ جَنّاتِ النَّعيمِ؛ هر كس وارد بازار شود و هديه اى بخرد و آن را براى خانواده اش ببرد، مانند كسى است كه صدقه اى را براى گروهى نيازمند مى برد؛ و بايد پيش از پسران از دختران آغاز كند. بى گمان هر كس دخترى را شاد كند، گويا برده اى از فرزندان اسماعيل را آزاد كرده است، و هر كس چشم پسرى را روشن كند، گويا از ترس خداوند گريسته است، و هر كس از ترس خداوند بگريد، خداوند او را وارد بهشت هاى پرنعمت كند.» (مكارم الاخلاق، ج 1، ص 476، ح 1642؛ ثواب الاعمال، ص 238؛ بحارالأنوار، ج 101، ص 103، ح 98).

[26] الكافى، ج 6 ، ص 6 ، ح 7 ؛ المحجة البَيْضاء، ج 3، ص 127 .