سخنران استاد فرحزاد

قَال رسول الله صلی الله ... :« يَا عَلِيُّ مَنْ قَتَلَكَ فَقَدْ قَتَلَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ سَبَّكَ فَقَدْ سَبَّنِي لِأَنَّكَ مِنِّي كَنَفْسِي رُوحُكَ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتُكَ مِنْ طِينَتِي»، (مجلسی/بحارالأنوار/ج42/ ص:190).

  • ای دل غلام شاه جهان باش وشاه باش پیوسـته در ظـل حـمایـت اله بـاش
  • ازخارجی هزار به یک جو نمی خرند گو کـوه تـا به کـوه منافق سپاه باش
  • گر احمد هم شفیع بود روز رستخیز گواین تـن بلاکش من پـر گـناه باش
  • امـروز زنـده ام بـه ولای تـو یا علی فردا به روح پـاک امامان گواه باش
  • آن راکه دوستی علی نیست کافراست گو زاهـد زمان و گو شیخ راه باش
  • دسـتت نمی رسـد چو بـچینی به شـاخ باری به پای گل بن ایشان گیاه باش

برکات ذکرصلوات

ذکر صلوات را همه وقت و همه جا خصوصا در ماه رمضان و خصوصا شب های قدراز یاد نبریم. در روایت هست که دعا مستجاب نمی شود وبالا نمی رود مگر این که به ضمیمه این ذکرباشد. شب نوزدهم هم در منتهی الآمال محدث قمی نقل کرده است یکی از کارهایی که حضرت امیر علیه السلام داشتند مداومت بر همین ذکر بوده است. یعنی در شب آخر هم یکی از کارهای حضرت همین ذکر بوده است. صلوات بدی ها را تبدیل به خوبی می کند ظلمت ها را تبدیل به نور می کند.

مثل مومن، همچون مثل زنبور عسل

راویت داریم بعضی از زنبورها آمدند خدمت حضرت رسول صلی الله ... عرض کردند که ما بیرون از شهر در فلان جا کمی عسل درست کرده ایم. این ها زنبور آزاد بودند کندو می گذاشتندعسل درست می کردند که خیلی هم طبیعی تر است. آمدند گفتند ما کمی عسل درست کرده ایم شما میل کنید بفرستید بیایند ببرند. پیامبر هم عسل را دوست داشتند. درباره عسل وخرما دکتری می گویند: دویست ویتامین در عسل است. به نفعتان است از این قند و شکرها هر چه می توانید نخورید، چون تمام آن چغندر ونیشکر که می آید قند و شکر بشود، از سی تا انرژی که درآن می باشد موقع تبدیل شدن تنها یکی ازآن می ماند بقیه همه اش از بین می رود ویتامین واقعی در عسل و خرما است. چیزهای طبیعی عوض شده اند همه چیز غیر طبیعی شده است. آدم ها هم پفک نمکی شده اند. چراجوان ها حال ندارند مال همین ها است. چیز خوب بخورید قوت دارد چیز مصنوعی قوت ندارد. الا ای حال به حضرت عرض کردند که عسل تهیه کرده ایم. حضرت به زنبورها فرمودند: شما معمولا روی گل و گیاه ها می نشینید، از گل ها و شکوفه ها شیره می مکید با شیره گل و گیاها تلخ چه کار می کنید که تبدیل به عسل مصفا می شود؟ عرض کردند یا رسول الله ما وقتی که این شیره ها را می مکیم برمحمد و آل محمد صلوات می فرستیم. صلوات بر شما این تلخی ها را تبدیل به شیرینی می کند. فرمود: دوستی ما شیرین است با نمک است خوشمزه است. در فارسی هم می گوییم فلانی گوشتش شیرین است فلانی گوشتش تلخ است فلانی تو دل برواست فلانی تو دل آدم نمی رود. حضرت شیرین است، کارهایش شیرین است، خودش شیرین است حرکاتش شیرین است. «الْمُؤْمِنُ عَذْبٌ يُحِبُّ الْعُذُوبَةَ وَ الْمُؤْمِنُ حُلْوٌ يُحِبُّ الْحَلَاوَةَ»، (شیخ حرعاملی/ وسائل الشيعة/25/ ص:275). مومن شیرین است شیرینی را هم دوست دارد. چیزهای خوشمزه وشیرین گواراست و مومن این هارا هم دوست دارد. یکی از علامات مومنیناین است که مزاجشان شیرین را می کشد. همه ائمه خرما را دوست داشتند. امام هفتم شکر انفاق می کردند می فرمودند: من چون خودم شکر را دوست دارم فلذا آنی که دوست دارم انفاق می کنم. فرمودند: ما و شیعیان ما از شیرینی خلق شده ایم دوستان اهل بیت تند و تلخ و بد مزه و بی مزه نیستند. یک سوره در قرآن به نام زنبوراست که خیلی از نعمت های بزرگ خدای متعال در همین سوره نمل نقل شده است. پیامبر صلی الله ... فرمود: مثل مومن مثل زنبور عسل است.

در دعای ابوحمزه می گوید: من کسی هستم که در خلوت حیا نکردم در جلوی تو حیا نکردم. درحق خدای قدرتمند معصیت کردم مخالفتش کردم در مقابل خدا قد علم کردم. پیامبر6می فرماید: مثل مومن مثل زنبورعسل است. شیعیان تشبیه به زنبور عسل شده اند. به زنبور عسل وحی می کنیم به جاهای خوب بروید. فرمود: جاهای خوب ماها هستیم زنبور عسل هم شیعیان ما هستند. کوهای بلند آن جاها می روند. جاهای حلال وطیب و پاکیزه که دست بشر به آن ها نخورده است. گل و گیاه را می خورند. زنبور عسل سه تا ویژگی خوب دارد موادی که به خودش وارد می کند همه اش طیب و پاکیزه است. نمی رود آت و اشغال و کثافات و این ها را جمع کند. و دوتا دژبان دم در هستند که همه این زنبورهایی که می آیند این ها را بو می کنند اگر چیز آلوده و میکروب زا همراهشان باشد یا آن ها را برمی گردانند یا می کشند. زنبورمواظب است همیشه روی چیز خوب بشیند. مومن هم همیشه چیزهای طیب می خورد. بزرگی می فرمود: آن هایی که مال ربا و یتیم و غصبی و حرام می خورند اگر ببینند که چقدر چرک و کثیف و آلوده است این اموال را نمی خورند. مرحوم آیت الله مرعشی; می فرمودند: که ما در جوانی چیزهایی به ما نشان می دادند. ما در مدرسه بودیم یک بازاری آمد طلبه های مدرسه را برای افطار دعوت کرد. ما هم رفتیم افطار کردیم شب آمدیم خوابیدیم خواب عجیبی دیدم خواب دیدم منزل همین بنده خدا رفتیم سفره انداخته اما سفره پر از چرک و خون است می رود در آشپزخانه آدم ها را می کشد دل و جگرشان را می گیرد فشار می دهد خون از جگر افراد در می آید در ظرف می ریزد و سر سفره می آورد، ما هم می خوریم. ای داد و بیداد این کی بود که ما به میهمانی منزلش رفتیم. خیلی از دیدن این خواب ناراحت می شود فردا می آید به رفقاء می گوید من همچین خوابی را دیدم این کی بود که دیشب ما را به خانه اش دعوت کرد؟ رفتند تحقیق کردند دیدند از آن نزول خورهای درجه یک است. ببینید می رود ربا می دهد بعد می آید به سربازان امام زمان می دهد. می دانی چقدر این مدیونی دارد؟ هرکه غذای حرام برای خانواده اش واطرافیانش بیارود بدهد این ملعون در ملعون است. قرآن می گوید مال یتیم می خوری داری آتش می خوری. کسی جرائت می کند زغال گداخته را در دهانش بگذارد. جنس بد را به جای جنس خوب رد می کند، دروغ مثل آب خوردن می گوید این آتش است که برای خودش جمع می کند. یک امام صادق علیه السلام می فرماید: جنگیدن در جبهه راحت تر از مال حلال کسب کردن در بازار است. یعنی در میدان جنگ بمب می آید کشته می شوی همه اش تیرو ترکش و نیزه و شمشیر است. این ها راحت تر از کسب رزق حلال دربازار است. آن جا یا جانبازی یا شهید یا مجروح یا جان سالم به در می بری تمام می شود. اما در بازار زن بزک کرده با انواع اقسام آرایش می آید به او نگاه نکن، مال حرام می توانی ور کنی ور نکن، ربا و نزول می توانی بگیری نگیر. خیلی از آقایان این بانک ها را قبول نمی کنند. این وام ها را بعضی ها هم که قبول می کنند با شرایط قبول می کنند. می بینی برای ساختن خانه اش وام می گیرد اما می رود در جای دیگر خرج می کند این واقعا جایز نیست خیلی مشکل است. جنس خراب و تاریخ گذشته به بچه می دهد برود مسموم بشود هر چه می خواهد بشود. می خواهم عرض کنم از میدان جنگ سخت تر است. خیلی مشکل است فلذا شیطان می گوید از بازار خیلی خوشم می آید آن جا جولانگاه من است، خیلی کاربرد دارم

مومن مثلش مثل زنبور عسل است. سه علامت خوب دارد وارداتش چیزهای خوب و نان حلال است. به خدا قسم نان و سبزی حلال از میلیون ها غذای آلوده به حرام و چرک و کثافات بهتراست. آدم باید قانع باشد. قرآن می فرماید: «كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً» ( المؤمنون:51). یعنی چیز خوب بخوری کار خوب می کنی اما چیز خراب بخوری مسموم می شوی. می گوید برای نماز شب حال ندارم، برای مسجد حال ندارم، موعظه در دلم فرو نمی رود. آقا اباعبدالله علیه السلام فرمودند: چون شکمتان از حرام پر شده حرف گوش نمی کنید. اگربچه هم حرف گوش نمی دهد آیا غذای حلال به او دادی؟ دوم صادرات زنبورعسل مصفاست «شِفاءٌ لِلنَّاسِ» (النحل:69). پس چیز خوب بخور تا صادراتت هم چیز خوب باشد. تا گفتار خوب، برخورد خوب داشته باشیم. از زنبور کمتر نباشیم نیش هم می توند بزند اما عسل می دهد. صفت سوم زنبور نشست و برخواست با لطافتش است که گل و گیاه و شکوفه را از بین نمی برد مومن هم خانه ای می رود مهمانی می رود بین زن و شوهر دعوا نمی اندازد فتنه به پا نمی کند غیبت و سخن چینی نمی کند. حضرت می فرماید: کسی که می آید از دیگران برایت تعریف می کند حواست باشد از تو هم می رود به دیگران می گوید. به سخن چین و نمام هیچ وقت اعتماد نکنید. ورود وخروجمان درمهمانی ها ورفت آمدمان با لطافت باشد. آتش خاموش کنیم نه این که آتش بیار معرکه باشیم.

یادگیری از صفات پسندیده حیوانات

ما انسان ها که می گوییم اشرف مخلوقات هستیم باید چند چیز را ازحیوانات یاد بگیریم. بیاییم از حیوانات یاد بگیریم، آب خوردن را از الاغ یاد بگیریم که خیلی ملایم آب می خورد. راه رفتن را از گاو یاد بگیریم خیلی ملایم و با وقار راه می رو.د وفا و قناعت وبیداری شب را از سگ یاد بگیریم. حضرت امیر ع می فر مایند: ده تا صفت خوب در همین حیوان «نَجِسِ الْعَيْنِ»، (شیخ حرعاملی/ وسائل الشيعة/ج3/ص:513). است. این قدر میکروب در بدنش است که اگر به کاسه ای دهان بزند با آب پاک نمی شود باید خاکمال بکنیم، ولی خدا در روحش ده تا صفت عالی گذاشته است. مرحوم آیت الله شهید دستغیب; یک داستان زیبایی درباره سگ دارند ایشان کتاب خیلی خوبی به نام داستان های شگفت دارند. خود ایشان می فرماید: من وقتی این کتاب را چاپ کردم خیلی ها نامه نوشتند حاج آقا ما از خواندن این کتاب منقلب شده ایم اصلا زندگیمان منقلب شده است. ایشان از قول یکی از آشنایانشان نقل کرده اند که یکی از آشنایشان می گوید: جوانی داشتیم که برای تحصیل علم به اروپا رفته بود. می گفت: در اروپا مرسوم است سگ را درخانه نگهداری می کنند، حتی حمام می برند ششت وشو می دهند. بعضی ها با خلق و خدا انس ندارند با سگ انس می گیرند. می گفت: من خانه ای اجاره کرده بودم که خیلی امنیت نداشت، گفتم یک سگ بگیرم که وقتی که من نیستم از خانه محافظت بکند. نجاسات را نمی شود خرید و فروش کرد اما سگ گله و نگهبان خرید و فروششان جائزاست. سگی گرفتم. گاهی دیر وقت می آمدم سگ را رها می کردم مواظب بود نگهبانی می داد می گفت: یک شب از دانشگاه برمی گشتم، آخر شب هوا ابری بود و سوز و سرما و باد بلند شده بود من هم خیلی لباس مناسبی نداشتم دیدم خیلی سوز می زند پالتویی را که داشتم سرم کشیدم به همین حالتی که سرم و صورتم پوشیده بود آمدم کلید بیندازم خانه بروم این سگ فکر کرد که دزد است چند بارپارس کرد و به من پرید، دیدم که مرا با دزد اشتباه گرفته است فوری پالتو را کنار کشیدم تا دید که من صاحبش هستم این قدر خجالت کشید که خدا می داند. یک دفعه وا رفت. خیلی شرمنده شد سر به زیرانداخت. من معمولا در را باز می کردم سگ را خانه می بردم، آن شب بانوک پا هر چه قدر زدم وهرچه فشار به اوآوردیم دیدیم نمی آید هرکاری کردم برای شام هم نیامد. موقع خوابیدن هر چه کردم خانه نیامد. آدمی زاد میلیون بار خلاف می کند تو صورت آدم هم می ایستد. گفتیم حالا بیرون بخوابد طوری نیست فردا بعد از ناشتایی آمدم که بیاورم در خانه به اوغذا بدهم آمدم هر چه به او پا زدم دیدم بلند نمی شود نگاه کردم دیدم از خجالت و حیا مرده است. خیلی عجیب است از این که در عمرش یک بار به صاحبش پریده ازخجالت بمیرد. یک سگ که کارش پریدن و درندگی است اما می گوید من باید بی جا نپرم، به صاحبم نپرم به دشمن باید بپرم. مرحوم شهید دستغیب; در آخر این داستان فرازهایی از دعای ابو حمزه را آورده ومی گوید ببینید این فرازها چه می گوید: «أَنَا الَّذِي لَمْ أَسْتَحْيِكَ فِي الْخَلَاءِ وَ لَمْ أُرَاقِبْكَ فِي الْمَلَإِ وَ أَنَا صَاحِبُ الدَّوَاهِي الْعُظْمَى أَنَا الَّذِي عَلَى سَيِّدِهِ اجْتَرَى»، (مجلسی/بحارالأنوار/ ج95/ص:212). یعنی من کسی هستم که در خلوت حیا نکردم در جلوی تو و جلوی دیگران حیا نکردم من کسی هستم که به آقام پریدم جری شدم جسارت کردم توهین کردم. به قول مولانا می گوید که:

  • ای بسا کس را که صورت راه زدقصد الله کرد و بر صورت بزد

اگر داری به صورت بچه ات سیلی می زنی داری به صورت خدا و امام زمان می زنی. مرحوم حاج آقا دولابی می فرمودند: گفته شده است که به صورت حیوانات نزنید. حالا آدم بیاید به صورت یک انسان بزند. خیلی بشر طغیان کرده است. همه حیوانات سرشان را پایین می اندازند می روند اما برعکس وقتی انسان طغیان می کند وقیح تر می شود می گوید این دیگر چه درنده ای است. مواظب باشیم اصلا زدن چیز خوبی نیست اگر انسان بداند وقتی کسی را می زند به امام و پیامبر وبه قرآن می زند دیگراین کاررا انجام نمی دهد.

احترام به مادر و کمک به درمانده ها

حاج آقا دولابی سفارش می کردند بیاییم درزندگیمان شیرین کاری بکنیم، مثلا: یکی قرض دارد دردمند است قرضش را اداء بکنیم. به خاطر یک مبلغ دارد ورشکست می شود زندان می رود، دارد به اعتیاد کشیده می شود دارد به به منکر و فحشاء می افتد بیاییم یک انسان را نجات بدهیم. وقتی که این شرین کاری ها را انجام می دهید خدا می گوید: بارک الله من دیگر آتش جهنم را برایت حرام کردم بهشت را برایت واجب کردم. ایشان یکی از شیرین کاری هایشان این بود می گفت: اگر مادر دارید بروید خدمت به مادر بکنید خدمت به او بکنید لباس می خرید یا هر کاری که می کنید بعد بیفتید دست وپایش را ببوسید این قدر ببوسید که به گریه بیفتد وقتی که به گریه افتاد رحمت خدا شما را می گیرید. ببینید چه می شود، غو غا می شود. روایت داریم یک نفر به پیامبر خدا گفت: آقا من نذر کرده ام آستانه بهشت را ببوسم چه کار بکنم؟ حضرت فرمودند: مادر داری برو پای مادرت را ببوس. پای عالم و استاد را اجازه نداده اند ببوسی اما گفته اند پای مادرت را ببوس. عرض کرد مادرم از دنیا رفته است. فرمودند: برو قبر مادرت را ببوس. گفت: یا رسول الله قبرش هم گم شده است. فرمودند: با انگشتت قبر درست کن فکرکن قبر مادرت است آن را ببوس. این حدیث را بگذارکنار آن حدیثی که می گوید بهشت زیرپای مادراست، یعنی آستان بهشت زیر پای مادر است. آه مادر، گوش فلک را کر می کند می گوید بچه ام به من سر نمی زند، جواب سلامم را نمی دهد حرف خانمش را میلیون برابر گوش می دهد حرف من را یک بارهم گوش نمی دهد همه چیزرا برای خانمش می خواهد. الله اکبر همه چیز دراحترام خلاصه شده است. احترام به پدر و مادرو بزرگترها کجا رفت مواظب باشیم.

علی علیه السلام، اول مظلوم عالم

روزه نوزدهم ماه مبارک رمضان است بلکه به برکت امیر المومنین علیه السلام یک نظری به ما بشود عنایتی بشود. امیر المومنین علیه السلام اول مظلوم عالم بود. تعبیر زیارت نامه حضرت مظلومیت حضرت چقدر عظیم بود. شخصیتی که از طفولیت کنار پیامبرخدا بود. خود حضرت می فرماید: که حضرت روی زانوها من را می نشاند لقمه دردهان من می گذاشت من صدای وحی را می شنیدم. صدای ناله شیطان را شنیدم به پیامبر گفتم: این صدای کی هست؟ فرمود: حالا که من آمدم شیطان ازعبادت بت وبت پرستی مایوس شده است. در سن ده سالگی وقتی که مبعوث شدند اول کسی بود که به پیامبر ایمان آورد. به خدا قسم اگر فداکاری ها و ایثارگری های حضرت امیر کنار پیامبر نبود نه پیامبر بود نه دین بود نه مکتب بود هیچی نبود. ما همه مسلمان ها سر سفره امیرالمومنین علیه السلام هستیم. همه مسلمان ها منتهی نمی دانند نمی فهمند حضرت چه کرده است. کسی بی طرف زندگی امیرالمومنین علیه السلام را مرور کند ببیند کنار پیامبر چه نقشی داشته است. اگر نبود پیامبر را از بین می بردند. چه کسی جای پیامبر خوابید؟ اگر من بدانم که کشته نمی شوم خیلی راحت می روم می خوابم. حضرت ابراهیم بداند که می اندازنش در آتش، آتش گلستان می شود همه ما می رویم می افتیم. نه واقعا ظاهرش این بود که کشته می شود ظاهرش این بود که در آتش ذغال می شود. این مهم است واقعا حضرت ابراهیم نمی دانست که این گلستان برد وسلام می شود. گفت: به خاطر خدا در آتش می روم. در روایت داریم که وقتی حضرت امیر علیه السلام با حضرت پیامبر وداع کردند. «لَيْلَةُ الْمَبِيتِ» (شیخ طوسی/ تهذيب الأحكام/ 5/249). آن قدر گریه کردند یعنی وداع آخراست. یعنی ظاهرش این بود که حضرت به شهادت می رسد. در روایت داریم که خدا به دو فرشته میکائیل و جبرائیل فرمود: شما دو فرشته مقرب من هستید عمر یکیتان طولانی تر و یکیتان کمتراست. کدام یکیتان حاضرید آن کمتر را بگیرد و بیشتر را طرف به مقابل بدهد؟ هیچ کدام حاضر نشدند. فرمود: نگاه کنید به زمین مکه، پیامبر با حضرت علی دوتا برادرند حضرت علی علیه السلام حاضر شده جانش را فدای پیامبر کند. به خدا قسم اگر لطف آقا و عنایت آقا نبود دینی باقی نمی ماند. روایت داریم که در لحظه آخر امدواریتان به حضرت امیر علیه السلام باشد. وقتی نفس به گلو میآید و آدم دارد از دنیا جدا می شود یک حالت عجیی به آدم دست می دهد در لحظه آخر که روح دارد از بدن جدا می شود هیچ روحی از بدن جدا نمی شود الا پیامبر و حضرت امیر کنارش حاضر می شود. اول پیامبر خدا علیه السلام می آید بالا سر آن دوستش ومی گوید من پیامبر خداهستم نارحت نباش من بهترم به تواز این اولاد و مال و همسری که می خواهی بگذاری و بروی. «إِنِّي خَيْرٌ لَكَ مِمَّا تَرَكْتَ» (شیخ کلینی/الكافي /3/128). پهلوی من می آیی من بهترم. بعد آقا امیرالمومنین علیه السلام می آید کنار دوستشان می نشیند بعد به او نوازش و محبت می کنند حضرت صورتش رامی برد در سینه آن دوستش می فرماید «أَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الَّذِي كُنْتَ تُحِبُّهُ»(شیخ کلینی/ الكافي/3/128). یک عمری یاعلی گفتی برای من گریه کردی مجلس من شرکت کردی نذر دادی کار کردی برای من زحمت کشیدی. حضرت صورتش را می برد روی سینه اوو می گوید من همان علی بن ابی طالبی هستم که دوستش داشتی. حالا من بشارت می دهم که تو را رها نمی کنم من ازتو دستگیری می کنم. علی جان همه ما آرزو داریم که آن لحظه آخر، شب اول به بالینمان بیایی کمکمان کنی. در سرازیری قبر کمکان کنی. اما به خود مولی چه گذشت. پیامبرخدا6درآخر خطبه شعبانیه وقتی فضایل ماه رمضان را بیان کردند زارزار گریه کردند. امیرالمومنین عرض کرد یا رسول الله چرا گریه می کنی؟ فرمود: یا علی جان در ماه رمضانی شما را به شهادت می رسانند محسانت را از خون سرت خضاب می کنند. من برای آن غربت و مظلومی شما گریه می کنم. عرض کرد یا رسول الله آیا دین من سالم است؟ فرمودند: بله دینتان سالم است. بعد فرمود: علی جان هر کس تو را بکشد من را کشته است. به فرموده بزرگان شهادت امیرالمومنین شهادت پیامبر خداست. هر کس با تو دشمنی کند با من دشمنی کرده است. هر کس به تو ناسزا بگوید به من ناسزاء گفته است. چون تو نفس من هستی جان من هستی، روح من هستی طینت تو از طینت من هست.

ذکر مصیبت امیرالمومنین علیه السلام

من نمی دانم این ضربتی که این نانجیب ابن ملجم زد چه ضربتی بود. امیر المومنین که در خیبر را از جا کند دیگر نتوانستند از جا بلند بشوند. امام حسن وامام حسین: آمدند دیدند امیرالمومنین خاک های محراب را گرفته به پیشانی و به فرق شکافته «مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى» (طه: 55). آقا امام حسن سر پدر را در دامنش گرفت وشروع به گریه کردن کرد. آقا چشمشان را باز کردند و فرمودند: حسنم گریه نکن گریه تو ناراحتم می کند تو را هم با زهر و سم به شهادت می رسانند برادرت اباعبدالله ر با شمشیر ستم به شهادت می رسانند. می گویند یاران امیرالمومنین7جمع شدند دیدند آقا نمی تواند روی پای خودش بایستد. آمدند زیر بغل های آقا را گرفتند حصیری آوردن آقا را بلند کردن وبه منزل برگردانند. اما نقل می کنند وقتی آقا را به در خانه آوردند خواستند وارد خانه کنند فرمودند: اجازه بدیهد من با پاهای خودم وارد خانه بشوم. گفتند: آقا جان شما طاقت ندارید نمی توانید رو پاهایتان بایستید. فرمودند: دوست ندارم بچه هام، دخترم زینب من را به این حالت ببینند. طاقت دیدن این منظره را ندارند. عرض کنیم یا امیرالمومنین شما طاقت نداری زینبت شما را به این حال ببیند می گویید تاب نمی آورد. چه گذشت به دختر بزرگوارتان وقتی بالای بلندی آمد دید بدن برادر در گودی قتلگاه است و نیزه دارها با نیزه و شمشیر دارها باشمشیر... «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»