حکمت 25 نهج البلاغه : رفتار شناسى

حکمت 25 نهج البلاغه : رفتار شناسى

متن اصلی حکمت 25 نهج البلاغه

موضوع حکمت 25 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

متن اصلی حکمت 25 نهج البلاغه

25 وَ قَالَ عليه السلام مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ

موضوع حکمت 25 نهج البلاغه

رفتار شناسى (و نقش روحيّات در تن آدمى)

(علمى، اخلاقى)

ترجمه مرحوم فیض

25- امام عليه السّلام (در باره پنهان نماندن راز) فرموده است

1- كسى چيزى را در دل پنهان نمى كند مگر آنكه در سخنان بى انديشه و رنگ رخسارش هويدا مى گردد (مانند زردى رو كه علامت ترس و سرخى آن كه نشانه شرمندگى است).

( ترجمه وشرح نهج البلاغه(فيض الاسلام)، ج 6 ص 1098)

ترجمه مرحوم شهیدی

26 [و فرمود:] هيچ كس چيزى را در دل نهان نكرد، جز كه در سخنان بى انديشه اش آشكار گشت و در صفحه رخسارش پديدار.-

( ترجمه مرحوم شهیدی، ص 364)

شرح ابن میثم

21- و قال عليه السلام

مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ- وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ

اللغة

الفلتة: الأمر يقع من غير تروّ. و صفحة الوجه: بشرته.

المعنى

و لمّا كان الإنسان إنّما يضمر في نفسه أمرا مهمّا عنده من عداوة أو بغض أو محبّة إلى غير ذلك، و كان الوجود اللساني عبارة عن الوجود النفسانيّ و مظهرا له لم يتمكّن المرء أن يحفظ ما أضمره بالكلّيّة لأنّ مراعات ذلك الحفظ إنّما يكون للعقل بحسب ما يراه من المصلحة، و العقل قد يشتغل بالتصرّف في مهمّ آخر فيغفل عن ضبط ما أضمره فينفلت الخيال به من سرّ العقل فيبعثه في فلتات القول عن غير تروّ، و كذلك لمّا كان التصوّرات و الامور النفسانيّة مبادئ للآثار الظاهرة كصفرة الوجل و حمرة الخجل لم ينفكّ بعض الامور المضمرة عن ظهور ما يعرف به من الآثار في صفحات الوجه و العين. و شاهد ذلك التجربة.

( شرح ابن میثم، ج 5 ص 250 و 251)

ترجمه شرح ابن میثم

21- امام (ع) فرمود:

مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ- وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ

لغات

فلتة: كارى كه بدون انديشه سر بزند صفحة الوجه: ظاهر چهره

ترجمه

«كسى چيزى را در دل پنهان نمى كند مگر اين كه در بين سخنان نينديشيده از رنگ رخساره اش آشكار مى گردد».

شرح

چون انسان مطلب مهمى از قبيل دشمنى، كينه و يا دوستى و نظاير اينها را در دل پنهان مى دارد و پديده هاى زبانى عبارت از نوعى وجود نفسانى و وسيله اظهار آن است، براى شخص ممكن نيست به طور كامل آنچه در دل دارد مخفى نگه دارد، زيرا رعايت اين پنهانكارى تنها براى عقل ميسر است تا بر طبق مصلحتى كه مى بيند آن را پنهان دارد، امّا عقل گاهى به يك كار مهم ديگرى سرگرم و از مراقبت بر پنهان داشتن غفلت مى ورزد، در نتيجه خيال، آن را از دست عقل مى ربايد و در ضمن سخنان بى انديشه بر زبان مى آورد، و همين طور، چون تصورات و امور نفسانى ريشه آثار ظاهرى انسان مانند زردى ترس و سرخى شرم مى باشند، بعضى از امور پنهانى را نمى شود از آثار ظاهرى در رنگ چشم و صورت جدا كرد، گواه بر اين مطلب تجربه است.

( ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5 ص 426)

شرح مرحوم مغنیه

25- ما أضمر أحد شيئا إلّا ظهر في فلتات لسانه و صفحات وجهه.

المعنى

للتعبير عما في النفس العديد من الوسائل، منها اللفظ و الكتابة و الإشارة، و منها الرقص و الرسم و الألحان، و منها نظرات العين، و ابتسام الفم و صفحات الوجه و العبوس و الدموع، حتى الميني جوب و شعر الخنافس بل و الصمت أيضا بعض الأحيان من وسائل التعبير.. و بالأولى فلتات اللسان.

و قال أديب شهير: يستحيل إخفاء الحقيقة، لأن قانون الفعل يقابله قانون رد الفعل، و ان هذا القانون يطبق في المجال النفسي كما يطبق في المجال الميكانيكي، و عليه فإن فعل الإخفاء يصطدم برد فعله، و هو الإظهار بأسلوب أو بآخر، و بالتالي من وضع ستارا على الواقع هتكه رد فعله لا محالة.

( فی ضلال نهج البلاغه، ج 4 ص 231)

شرح شیخ عباس قمی

267- ما أضمر أحد شيئا إلّا ظهر في فلتات لسانه، و صفحات وجهه. الفلتة: الأمر يقع من غير تروّ. و صفحة الوجه: بشرته.

و ما قاله عليه السلام شهدت به التجربة. قال الشاعر:

تخبّرني العينان ما القلب كاتم و ما جنّ بالبغضاء و النظر الشّزر

( شرح حکم نهج البلاغه، ص 209)

شرح منهاج البراعة خویی

الخامسة و العشرون من حكمه عليه السّلام

(25) و قال عليه السّلام: ما أضمر أحد شيئا إلّا ظهر في فلتات لسانه و صفحات وجهه.

اللغة

(الفلتة) الأمر يقع من غير تروّ، حدث الأمر فلتة أي فجأة من غير تدبّر (الصفحة) من الشي ء جمع صفحات: جانبه و وجهه- المنجد- .

الاعراب

إلّا ظهر في فلتات لسانه، في حكم الاستثناء المنقطع.

المعنى

القلب محفظة للحقائق و مخزن للأسرار، و لكلّ شي ء ثقل بحسبه يبحث عنه العلم الطبيعى، و من مهمّات هذا العلم العميق الدقيق تشخيص الأوزان الخاصّة بكلّ جسم أو غاز، و ينظمّون لها فهارس مفصّلة تبين دستورا لكلّ منها و للأسرار و الحقائق ثقل يقع عبئها على القلوب، و كلّما كان السرّ أستر كان على القلب أثقل، فيضيق و يضغط حتّى يختلّ روحيّة الانسان و يعرض له الاختلال و من أهمّ مسائل علم النّفس الحديث معالجة المبتلى به، و أحد طرقه المفيدة جلب اطمينان المبتلى بحيث يطمئنّ أن يحدث بكلّ ما أضمر في قلبه من سرّه، و لعلّ الأمر بالاعتراف على الخطايا و المعاصي في حال المناجاة مع اللَّه و في أماكن مقدّسة كما عند الكعبة أو عرفات نوع من هذه المعالجة لضائقي القلوب بما أسرّوا فيها من سيّئات يهتمّوا على سترها عن كلّ أحد، و إذا ضاق القلب بالسرّ يترشّح من اللّسان و إن كرهه الانسان، و هو الّذي عبّر عنه بالفلتة، كما أنه يظهر على صفحة الوجه الوجدان الباطني الّذي هو أثر الأسرار الكامنة في القلب.

الترجمة

هيچكس رازى در درون نگيرد، جز آنكه از زبانش بر آورد، و از رخساره اش هويدا گردد.

  • راز درون هر چه بود گاه گاه تيغ زبانش بدر آرد ز چاه
  • صفحه رخساره چه يك آينهفاش كند راز دل از دود آه

( منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه(الخوئی) ج 21 ص42و43)

شرح لاهیجی

(40) و قال عليه السّلام ما اضمر احد شيئا الّا ظهر فى فلتات لسانه و صفحات وجهه يعنى و گفت (- ع- ) كه در دل نگرفت كسى چيزى را از محبّت و عداوت مگر اين كه ظاهر شد در غفلتهاى زبان او و از صفحهاى روى او يعنى آشكار شد از روى غفلت در مكالمات و گفتگوى او و وجنات احوال او

( شرح نهج البلاغه (لاهیجی) ص 294)

شرح ابن ابی الحدید

26: مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ- وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ قال زهير بن أبي سلمى-

و مهما تكن عند امرئ من خليقة و إن خالها تخفى على الناس تعلم

- . و قال آخر-

تخبرني العينان ما القلب كاتم و ما جن بالبغضاء و النظر الشزر

- . و قال آخر-

و في عينيك ترجمة أراها تدل على الضغائن و الحقود

و أخلاق عهدت اللين فيها

غدت و كأنها زبر الحديد

و قد عاهدتني بخلاف هذا و قال الله أَوْفُوا بِالْعُقُودِ

و كان يقال- العين و الوجه و اللسان أصحاب أخبار على القلب- و قالوا القلوب كالمرايا المتقابلة- إذا ارتسمت في إحداهن صورة ظهرت في الأخرى

( شرح نهج البلاغة(ابن أبي الحديد)، ج 18 ، صفحه ى 137)

شرح نهج البلاغه منظوم

[25] و قال عليه السّلام:

ما اضمر أحد شيئا إلّا ظهر فى فلتات لسانه و صفحات وجهه.

ترجمه

هيچگاه كسى چيزى را در دل نگرفت جز آنكه آن چيز در لغزشهاى زبان و دگرگون شدنهاى رخسارش هويدا مى گردد.

نظم

  • ز نيك و بد هر آن چيزى كه در دلكسى بگرفت و با آن مايلش دل
  • زبان چون بر براز قلب گويا استز رخسارش نهاينها هويدا است
  • بگفتن چون خلاف ميل گو شد نيارد راز سر بسته بپوشد
  • اگر صد پرده دارد بر سر راززبانش ميكند صد پرده را باز

( شرح نهج البلاغه منظوم، ج 9 ص 28 و 29)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

میزان حسنات

میزان حسنات

گل سر سبد انبیاء

گل سر سبد انبیاء

هر گلستانی، چه مادی و چه معنوی گلی دارد که از قدیم از آن گل به گل سرسبد تعبیر می کردند؛ کنایه از اینکه این گل ویژه است،در گلستان معنوی هم همینطور است، امام صادق(ع) بیان فرموده 124 هزار، "فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ"؛ روی مصلحت و ظرفیت رسولان، می فرماید: عده ای از آنها بر دیگران که سایر انبیاء هستند، برتری دارند، یعنی در این گلستان نبوت پنج تا گل سرسبد
سخنان خاتم الاوصیاء درجمعه آخر شعبان

سخنان خاتم الاوصیاء درجمعه آخر شعبان

دعیتم الی ضیافت الله؛ آن سفره ای که برای مسیح و حواریون آمد ضیافت الله بود" مائده یعنی سفره، صاحب مائده میزبان، حواریون مهمان سر سفره، سفره کامل نتیجه اش هم چون مومن بودند، شادی برای نسلشان و آینده شان و قیامتشان، چون وقتی آدم نعمت را می خورد، خدا را بندگی می کند
نشانه های شجره طیبه (پاک) و شجره خبیثه (ناپاک)

نشانه های شجره طیبه (پاک) و شجره خبیثه (ناپاک)

شجره طیبه ریشه ثابت و مستقری دارد و چون در حوزه ربوبیت پروردگار عالم روئیده می شود، تجلی و ظهور می کند، این ریشه از بین رفتنی نیست چون اتصال به ربوبیت دارد، ریشه شجره خبیثه داخل زمین نیست، در بیابان ها و کویرها بروید، آن را می بینید، ثبات و قراری ندارد، کافی است در کویر و بیابان بادی بوزد که مقداری سنگینی داشته باشد، این شجره با این درخت پوک، پوسیده و خبیث را با خود می برد یعنی شجره، خبیثه باشد، هیچ ربطی به ربوبیت پروردگار ندارد، ریشه ثابتی ندارد، میوه ندارد،
قلعه استوار برای پناه بردن

قلعه استوار برای پناه بردن

در سوره های قرآن از حمد تا الناس یعنی میان اولین و آخرین سوره، کلمه "رب" بسیار آمده، در تفسیر این کلمه، انسان می فهمد که چرا پروردگار در گفتن این "رب" در قرآن این همه اصرار دارد و جالب این است که وقتی در این آیات قرآن به دشمنان سرسخت خود می رسد و می خواهد خود را مطرح کند، می فرماید: «ربهم؛ پروردگارشان»، یعنی من در ربوبیتم اصلا از آنها جدا نیستم که این هم سرّی دارد؛

پر بازدیدترین ها

نعمت هاي معنوي

نعمت هاي معنوي

حضور قلب در نماز

حضور قلب در نماز

No image

سخنرانی استاد رفیعی با عنوان ویژگیهای دوران جوانی و جوانان

سخنرانی استاد رفیعی با عنوان ویژگیهای دوران جوانی و جوانان در رابطه با موضوع اخلاق در این قسمت قرار دارد.
سخنرانی استاد انصاریان: اهداف بعثت پیامبر اکرم (ص)

سخنرانی استاد انصاریان: اهداف بعثت پیامبر اکرم (ص)

سخنرانی استاد انصاریان با عنوان اهداف بعثت پیامبر اکرم صلی الله... در رابطه با موضوع دهه صفر در این قسمت قرار دارد.
Powered by TayaCMS