بسم الله الرحمن الرحيم

تباركت اللهم و تعاليت . لا احصى ثنأ عليك .

جل عن مطارح الفكر كماله . و تقدس عن مواقع النظر جماله .

يا ملك يا متعال ، يا ذا العظمه و الجلال ، يا موجد العلل ، يا معبود كل الملل ، يا واهب حياه العالمين ، يا ناظم السموات فوق الارضين ، يا غياث المستغيثين يا مجيب دعوه المضطرين .

نحمدك حمد الشاكرين ، و نؤ من بك ايمان المخلصين .

و نصلى على محمد افضل الخلائق أجمعين ، و على عترته الاطائب المطهرين و الساده المنتجبين ، القائمين على المحجه البيضأ، و القائمين على الشريعه الغرأ، عليهم من الله أفضل التحيه و الثنأ، ما دامت الارض و السمأ.

قال امام المخلصين و سيد الوصيين عليه أفضل صلاه المصلين : ((عباد مخلوقون اقتدارا، مربوبون اقتسارا))(59) - الى آخر الخطبه . و عليك بنهج البلاغه .

ملخص اين كلمات آنست كه مى فرمايد: شما را آوردند در اين عالم بى اختيار شماها. البته شماها هيچكدام در اين مطلب شك نداريد كه شماها را در اين دنيا آوردند، بى اذن شما آوردند. نگفتند مى خواهيم شما را به عالم دنيا ببريم . و مكث تو در اين عالم هم ، دخلى به تو ندارد؛ بلكه جميع آنچه راجع به بدن و خلقت تو است ، رجوع به تو ندارد:مربوبون اقتسارا.

هنوز بعد از سى چهل سال نفهميده اى غذا را كه مى خورى ، چه قسم جزء بدن تو مى شود؛ كه سه هزار جزء بدن و چهار هزار قوه دارى .

مثلا نانى كه مى خورى ، قدرى بايد استخوان شود؛ قدرى پوست شود؛ قدرى گوشت شود؛ قدرى خون شود؛ قدرى مغز شود و هكذا...

بلكه ، هنوز به كنه نفس زدن نرسيده اى كه آن ((دورى )) كه مى گويى باطل است ، اينجا موجود است ؛ كه تا نفس نزنى ، حيات ندارى و تا حيات نداشته باشى ، نفس نمى توانى زد! به فرنگى ها اعتقاد به هم رسانيده اى كه بى سيم تلگراف [اختراع كرده اند.]

در چشم ، چيزى به قدر يك عدس قرار داده است كه در زمين ، زحل را مى بيند، و لااقل از مكان تو تا آنجا ده هزار سال راه كار مى كند! بلكه در يك چشم بر هم زدن ، همه ستاره ها را مى بيند، كه كوچكترين آنها ستاره اى مى باشد كه چهارده مقابل زمين است . آن پى شده به قدر عدس بيش نيست مثل شبنم يخ كرده .

هنوز نمى دانى چه قسم فكر مى كنى ؟ به چه قسم حرف مى زنى ؟ چگونه مى شنوى ؟

اينقدر حكما كه آمدند و رفتند، هنوز ندانسته اند جاى اين فكر كجاست . بعضى گفته اند: جاى او دل است كه در سينه خلق شده است . بعضى گفته اند: محلش در دماغ است . هنوز اين فكر را نفهميده اى ، چنانكه نفهميده اند!

مقصود اينست كه بدانى بى اختيار آمده اى ، و بى اختيار مانده اى ، و از خودت بوجه من الوجوه مطلع نشده اى . اين را هم بدان : بى اختيار، و بى مصلحت تو، تو را مى برند! چنانچه يك دفعه اينجا آمدى ، خواهى ديد كه يك دفعه هم تو را برده اند!

حالا بيائيد فكرى بكنيم كه وقتى كه مى رويم به كجا مى رويم ؟ ما را به كجا مى برند؟ چطور است ؟ آنجا منزلى داريم ؟ آشنائى داريم ؟ دولتى داريم ؟ قدرى در اين فكر بيفت !

هر مصيبتى ، فكرش ثمره ندارد، مگر اين مصيبت كه واهمه اش ثمره دارد.

مثلا فلان راه كه مى خواهى بروى دزد دارد. هر چه فكر كنى ، به حال تو نفعى نمى بخشد. يا در فلان ناخوشى خوف داشته باشى ، فكر خوفش ‍ فائده نكند، مگر امر آخرت كه ((خوف )) اصلاحش مى كند.

اين طرفى و صفحاتى كه مى خواهيم برويم ، چه قسم است ؟ زندگانى در او چه طور است ؟

حالا اين روزها، روزى است براى اين كار. اگر واهمه اش را داشته باشى ، وسيله اى تحصيل كرده ام .

اى كسانى كه تا حال با خدا راهى نداشته ايد! راهى براى شما سراغ كرده ام .

آن وسيله ، و آن راه ((صاحب الوسائل )) است . و صاحب الوسائل هو الحسين بن على بن أبى طالب (عليه السلام ) است . آن جناب وسيله هاى زيادى دارد.

براى ويلانهاى آن عالم سراغ دارم صاحب مضائف را، يعنى حسين بن على بن ابى طالب را، كه نه مهمانخانه دارد. در اين عالم كه بود، چند مهمانخانه داشت . الآن در عالم برزخ نيز، چند مهمانخانه دارد. در صحراى محشر نيز چند مهمانخانه دارد. در هر يك از مهمانخانه ها مناديها دارد، مائده ها دارند، شربتها دارند. مجملا اين مطلب تفصيلى دارد كه نه مهمانخانه حضرت در كجايند؟

اما وسائل ، بسيارند؛ صد يا دويست . اما اين قدر بدانيد كه ((مخالفت با خدا)) و ((در افتادن با او)) از وسائل نيست !

تا حال نشنيده ايم كه آن حضرت فرموده باشد معصيت خدا، و نقض ‍ شريعت ، يا نسخ شريعت و قرآن منسوخ از وسائل حسين است ؛ بلكه خود آن جناب كلامى فرمود در ميدان ، از آن معلوم مى شود كه اينگونه امور خصمى با خدا و رسول و آن جناب است . و آن كلام اين است كه فرياد كرد:

اى مردم ! هل تطلبونى لقتيل منكم قتلته ، أو مال لكم استحللته ، أم شريعه بدلتها، أم سنه غيرتها، أم حرام حللته ، أو حلال حرمته ، فبم تستحلون دمى ؟

اين كلام در قيامت حجتى است بر بعضى مرتدها كه مى گويند: در تعزيه دارى ((دروغ )) عيب ندارد! كه كأنه نقض همه شرايع است . مى بينيم به طنبور و غنأ و بچه بى ريش و دروغ گفتن بر خدا و رسول ، تعزيه دارى مى كنند.

و از اين كلام معلوم مى شود كه هر كس اين امور را مرتكب شود، و حلال بداند، خونش حلال مى شود. حالا تو مى خواهى به اين چيزها توسل بجوئى ؟ نمى شود.

بارى ، وسايل سيدالشهدأ (عليه السلام ) بسيار است ، و ((معصيت خدا)) در آنها نيست .

امر دين به هواى دل ، به هواى لوطى بازيها، درست نمى شود. اگر چنين بود، چه ضرور كه اينگونه امور واقع شود و چرا بايد آن سرور متحمل اين مصائب بشود! خودش در ميدان بيفتد، خواهرش بر شتر سوار شود. اينها براى بى دينى نبود. و اگر چنين است كه شما فهميده ايد - كه براى بى دينى بود - تحمل اين مشاق لزومى نداشت !

مرتبه سید الشهدا

مجملا، امروز، مقصودم بيان مرتبه سيدالشهدأ (عليه السلام ) است ، نه مرثيه خوانى .

وسايل سيدالشهدأ را بگويم و بشمارم ؛ هر كدام منادى دارند جلى .

يكى ندايش از جانب خداوند عالم است . منادى بعضى پيغمبر است . منادى بعضى جبرئيل امين است . منادى بعضى حضرت اميرالمؤ منين است . منادى بعضى خود سيدالشهداست . منادى بعضى عليا مكرمه جناب زينب است . هر كدام منادى دارند.

اين وسائل الحسينيه هر كدام ندائى دارند. بلكه امروز، قدرى از اين وسائل را بشماريم عقد توسلى بسته شود.

توسل همراه با عقد وایجاب

اين توسل هم عقدى دارد، و صيغه ايجاب و قبولى دارد. قباله هم دارد. ببينم اين عقدها را مى بنديم ؟

صيغه ايجابش از ماست . امروز از روى راستى توجه كنيم به ايجاب - كه الآن در يكى از مضيفهايش به ما نگاه مى كند - و عرض كنيم : يا أباعبدالله انى أتوسل بك الى الله او هم قبول مى كند. توسلاتش اقسام دارند. مثلا ((گريه )) يكى از وسائل الحسينيه است .

حالا اين گريه خودش اقسام دارد. وقتى كه مى خواهى قباله اش را بنويسى ، در دفتر اعمال نوشته مى شود؛ مثل قباله معاملات كه در او مى نويسند: خريد فلان ، از فلان ، فلان خانه را، به فلان مبلغ ، به فلان شرط.

حالا مى گويم : حضرت حسين (عليه السلام ) مشترى است ؛ مى نويسد: هذا ما اشترى الامام السعيد أبو عبدالله الشهيد مشترى ، امام شهيد است . از كه مى خرد؟ از اين بايع غرق شده درياى گناه ، بنده روسياه ، سوخته غضب اله ! چه مى خرد؟ در اين يك وسيله اش ده قسم گريه و اندوه از تو مى خرد:

يك مرتبه اينست كه همين ((مهموم )) مى شوى ، بدون گريه كردن . و مرتبه ديگر از تو مى خرد از اين بالاتر را كه ((وجع قلب )) است كه دلت به درد مى آيد براى آن حضرت ، اين را هم مى خرد! يك مرتبه بالاتر مى رود. اشك در چشم مى گردد، اما بيرون نمى آيد، اين را هم مشترى است !

اينها همه مضمون حديث است ، جعليات نيست . هر گاه اينقدر باشد كه اشك از چشم بيرون مى آيد، هر چند جارى هم نشود، مى خرد. وقتى كه جارى بر صورت شد، مى خرد. اگر بر صورت جارى شد، و گذشت بر محاسن افتاد، مى خرد.

اگر از محاسن بگذرد، بر سينه جارى شود، مى خرد.

زياد بشود، بيايد تا به دامن ، مى خرد.

همه اينها نص دارند، و هر يك اجر دارد، كيفيتى دارند

ناله همراهش باشد، اجرى دارد. صدا به ناله بلند كردن ، كيفيتى دارد. نعره زدن همراهش باشد، كيفيتى دارد. مرتبه دهمى اين مراتب در حديث ابوذر است : حتى تزهق أنفسكم ؛ گريه كنيد تا نزديك باشد جان شما از بدن بيرون بيايد

اى برادران ! ببينيم چه كار براى سيدالشهدأ كرده ايم ؟

كلمه اى از يزيد پليد حكايت شده است . هر وقت مى بينم ، از تعزيه دارى خودمان حيا مى كنم ؛ كه گويا خاطرم مى آيد وقتى كه حكم كرده بود سر آن حضرت را بر در خانه آويخته بودند، همين كه هند - زوجه او - معلومش ‍ شد كه چنين كرده است ، با سر بى چادر آمد در مجلس عام ، فقره اى را گفت : مضمونش آنست كه اى يزيد! آيا سر حسين پسر فاطمه را بر در خانه آويخته اى ؟!

يزيد برخاست . رداى نحسش را بر هند كشيده گفت : برگرد. و حكم كرد سر مقدس را پائين آوردند.

محل شاهد اين كلام است . گفت : اى هند، برو در خانه بنشين . پسر زياد را خدا لعنت كند. أعوذ عليه من هذه الفضيحه . برو گريه با ناله كن

يزيد مى گويد به هند: برو گريه با ناله كن بر حسين (عليه السلام ) و ما چنين مصيبت دارى كنيم ؟!

قباله تمام نشد. هذا ما اشترى ... او مشترى است او هم بايع ثمن اين اشك چشم . خيال نكنيد اين اشكها كه جارى شد خشك مى شود. نه چنين است ! اشك بر مصيبت سيدالشهدأ - كه على ما أصابه باشد، نه بر هر دروغى ملائكه اى خدا خلق كرده كه آن را جمع مى كنند، و در ميان قوارير بهشتى مى كنند. فيدفعونها الى خزنه الجنان فيمزجونها بمأ الحيوان . با آن ، آب حيات بهشتى را ممزوج مى كنند

ثمن مى بينيم كى مى دهند. ثمن اين متاع ، نقدى اين متاع ، نقدى دارد كه مى فرمايد: ألا وصلى الله على الباكين على الحسين رأفه و شفقه . كه خدا بر تو صلوات مى فرستد. اين نقدش ؛ اما باقى ثمن قسط به قسط به تو مى رسد. چند قسط دارد: يكى وقت احتضارت ؛ يكى وقت دخول قبر؛ يكى وقت ساكن شدن در قبر؛ يكى وقت بيرون آمدن از قبر. تا قسط آخرى .

مجملا از وسيله ها چيزى نشمرده ام . صد تا دويست تا كه گفتم ، وسيله اولى آنها ((شهادت )) است در ركاب آن جناب . چون كه هيچ پيغمبرى و امامى ، در ميدان شهيد نشد. يحيى را در طشت سرش را بريدند. حضرت امير (عليه السلام ) در محراب شهيد شد. حضرت حسن (عليه السلام ) در حجره به سم شهيد شد...

در ميدان شهيد شدن مخصوص آن جناب است . و اين وسيله منحصر است در هفتاد و دو نفر كه اسمهاشان در صحيفه حسينيه كه جبرئيل آورد، نوشته شده بود.

بدان كه جبرئيل دوازده صحيفه آورد به عدد ائمه اثنى عشر، و تكاليف هر امامى در او ثبت بود. و هر امامى كه به مقام امامت رسيد، بايد گشوده ، بخواند، و به تكليفش عمل كند. و همه در آوردند، عمل كردند.

و حضرت حسين (عليه السلام ) هم صحيفه داشت . در آن نوشته بود:

يا حسين اشر نفسك لله ، يعنى : جان خود را بفروش . وقاتل حتى تقتل : مقاتله كن ؛ تا كشته شوى . و أخرج بأقوام للشهاده : چند نفر را كه مخصوصند ببر، تا شهيد شوند. لا شهاده لهم الا معك

اين يك وسيله . وسيله ديگر مماثل است با ثواب شهدأ، كه اگر تحصيل كنى اين مقام را، به مثل مقام آنها به تو بدهند.

وسيله ديگر، ((مشاركت )) است . در حديث جابر است چون آمد به زيارت سيدالشهدأ (عليه السلام ) كه اول كسى بود كه به زيارت حضرت آمد به كربلا. و شبهه اى در خوبيش نيست ؛ چرا كه معذور بوده است ، و نابينا بوده ، جهاد از او ساقط بود. اينها احكامى خدائى اند. مردم بازيچه مى دانند!

اگر سيدالساجدين هم ناخوش نبود، آن جناب هم تكليفش جهاد بود. بايد ناخوش شود كه بماند. با آن ناخوشى شنيده ايد كه يك دفعه ، يا دو دفعه ، به يارى پدر بزرگوار آمد

زیارت جابر در اربعین

بارى ، جابر آمد به زيارت سيدالشهدأ (عليه السلام ) در روز اربعين . اين چنين مى فهمم از بعض روايات كه آن نابينا از ((مدينه طيبه )) تا ((كربلا)) هم پياده آمده بود. عصاكش او ((عطيه )) بوده است . محل شاهد را مى خواهم بگويم ، اما كيفيت زيارتش باشد.

بارى ، آن وقت موضع حرم محترم صحرائى بود. اثر قبرى هم بود. شايد خاكى هم سر قبر مطهر بالا آورده بودند. با عطيه گفت : مرا ببر دستم را بگذار بر قبر. مى گويد: چنين كردم .

سه مرتبه گفت : ((يا حسين !)) و غش كرد. و بعد به هوش آمد، زيارتى كرد. بعد صورتش را بر گردانيد شهدا را زيارت كرد گفت :

أشهد لقد شاركنا كم فيما أنتم فيه ؛ يا آنچه نزديك به همين فقره است . حاصل مضمون : بدان كه ما با شما شريك شده ايم . عطيه مى گويد: خدمت آن جناب عرض نمودم كه چگونه ما با آنها شريك شده ايم ؟ و حال آنكه آنها كشته شده اند، بدنهاى ايشان پاره پاره شده است ، اطفال ايشان اسير شده . فرمود: شنيدم از حبيب خدا، من أحب عمل قوم ... ؛ هر كس عمل ديگرى را دوست دارد، شريك مى شود با ايشان . من عمل ايشان را دوست داشتم و نيت من ، نيت ايشان بود.

يكى از وسايل ، ((معرفت به حق حسين (عليه السلام ))) است .

منادى اين وسيله ، پيغمبر است . او را مى برد بر منبر، بر دامن مى نشانيد؛ مى فرمود:

أيها الناس ! هذا الحسين بن على ، فاعرفوه معرفت به حقش بهم برسانيد.

با اينكه در حق ائمه بايد معرفت بهم رسانيد، معلوم مى شود خصوصيتى دارد. ((ابن يعفور)) مى گويد: از كوفه رفتم به مدينه زيارت حضرت صادق (عليه السلام ) عرض كردم : خيلى زحمت كشيدم . فرمود: لا تشك ربك ؛ كارى كه براى خدا كرده اى ، از زحمتش مگو.

فرمود: چرا نرفتى به زيارت كسى كه حقش از من عظيم تر است بر تو؟

مى گويد: تعجب كردم . عرض كردم كه تو امام مفترض الطاعه مى باشى ، حق كه اعظم است از تو؟!

فرمود: هو الحسين بن على

بیعت با حسین

يكى ديگر ((بيعت با سيدالشهدأ)) است . حالا هم بيعتش برقرار است .

يك منادى بيعت داشت در همان روزى كه از مكه بيرون مى آمد، كه ابن عباس منكشف شد، در خواب به او نمودند. گفت : ديدم در خانه كعبه دست سيدالشهدأ ميان دست جبرئيل است ، و ندا مى كند:

هلموا الى بيعه الله

نمى دانم شما بيعت مى كنيد با سيدالشهدأ، در اين بيعت جبرئيلى كه حكم بيعت الله داشته باشد. حالا هم مى شود بيعت كنى . وفا هم مى توانى بكنى !

حج حسین

يكى از وسايل حسينيه ((حج حسين )) است . اين هم تفصيلى دارد. خود خانه خدا است . مناسكى دارد، حجى دارد كه حج خودش و حج ياورانش ‍ را حالا نمى توانم بگويم .

يكى از وسايل ((لبيك براى سيدالشهدأ)) است .

زيارت هيچكس ((لبيك )) ندارد، مگر زيارت سيدالشهدأ كه دارد:

((لبيك داعى الله)) مى توانيد تلبيه بگوئيد. بعض آداب تلبيه را خواهم گفت - ان شاءالله تعالى -.

همه وسايل را نمى توانم بگويم . خواص بعض آنها را بگويم :

از جمله خواص ((وسائل حسينيه )) يكى اينست كه بعضى عمل مشخص اند. معنيش اينست كه از او صادر شده ، بسا مى شود حبط داشته باشد. خصمأ او در قيامت آن عمل را ببرند. وجوه بطلان و فساد زياد دارد. از وسايل يك جور دارد كه اثر بر او مترتب مى شود، بى اختيار شخص . ديگر حبطى ندارد. خصم نمى تواند ببرد. مثلا قرض خواهها خانه سكنائى را نمى برند. در قيامت هم خصمأ كه اعمال را مى برند، مثلا ايمانش را نمى برند.

حالا از وسايل سيدالشهدأ (عليه السلام ) يك جور هستند كه قابل حبط نيستند.

حضرت فرمودند: هر چيزى از براى او در اجر و ثواب حدى است ، مگر گريه بر سيدالشهدأ كه ثوابش حدى ندارد

حال فرض كن روز قيامت بيايند حق دارها ببرند، باز هم مى ماند. حدى ندارد كه تمام شود. اقلا از مخلد بودن در جهنم خلاص كند خوب است .

مثلا گريه بر سيدالشهدأ يك مرتبه از اعمالش هست كه به فكر و رويه است . فكر مقامات او مى كند و گريه مى كند بر مصائب او، به اختيار خودش . اين داخل در اعمال است . حالا، اينقدر از گريه ، پس از ملاحظه مقاماتش ، ديگر ملاحظه مصائب شديده نمى خواهد يك مصيبت بس است :

مثلا او را در مدينه گوشه نشين كردند. يا او را آواره اش كردند. آمد به مكه كه بست خداست . نه تنها بست مسلمان است ، بست كافر هم هست . بست قاتل است .

براى انسان كافر، قاتل ، حيوان ، وحوش ، و طيور، همه ، بست است . لهذا گوشت شكارى نخورى حرام ، بلكه شكار هر حيوان حرام است .

براى علفها بست است . براى درختها بست است . حتى بست ريشه هاى درختها مى باشد. اگر بيرون بياورند، حرام است .

همين مكه ، از براى سيدالشهدأ (عليه السلام ) بست نبود كه او را از آنجا هم آواره كردند.

پس اگر بنا شد به اختيار گريه كنيم ، همين قدر بس است كه مردم احرام ببندند به حج ، و او حج را مبدل به عمره نمايد، و حج خود را به اتمام نرساند.

سيدالشهدأ مصيبتها دارد كه فكر نمى خواهد؛ نه فكر امامتش ! نه فكر بزرگيش ! نه فكر عظمتش !

فرض كن كسى باشد كه او را نشناسى ، اگر بشنوى پاره اى چيزها كه براى سيدالشهدأ (عليه السلام ) روى داده ، ديگر نمى خواهد قصد قربت بكنى ، و به فكر و رويه خود را به گريه در آورى . بلكه اگر بفهمى بر خلاف مذهبى روى داده ، بى اختيار گريه ات مى آيد.

اين خصوصيات را بسيارى ملتفت نشده اند!

روضه

بعض خصوصيات عاشورا را براى يزيد حكايت كردند؛ كه آن ملعونى كه در قرآن طغيانا و اثما كبيرا تفسير به او شده است ، بنابر يك تفسيراجمالا كسى از او بدتر نمى شود؛ كسى كه از هيچ طغيانى و معصيتى نگذشته ، از حسين مظلوم (عليه السلام ) كشتن ، مكه معظمه خراب كردن ، در مدينه مشرفه شراب خوردن .

نمى دانم ، از آن وقايع ، چه براى آن ملعون حكايت كردند از وقايع يوم عاشورا، كه آن ملعون - كه طغيانا و اثما كبيرا بود - گفت : أما لو كنت صاحبه ، لدفعت عنه ولو بهلاك بعض ولدى ! [آگاه باشيد اگر من با حسين بودم بلا را از او دفع مى كردم ولو به كشته شدن بعضى از فرزندانم بود].

نمى دانم چه براى او نقل شده از مصائب كه چنين گفته است .

چند احتمال دارد كه آن چيزى كه براى او گفته شده يكى اين باشد كه سيدالشهدأ در آن حالتى كه بر زمين افتاده بود، با اين جراحتها و زخمها، طفل يازده سال ، بر سر سينه آن جناب كشتند. نيامد مصيبتى از اين بالاتر باشد، بيان مى شود ان شاءالله . بارى ، گريه ترحمى بر سيدالشهدأ (عليه السلام ) شده است .

در آخر اين مجلس فرمود: بعضى احمقها در دلشان مى گذرد كه ما دعاى باران مى كنيم ، و از خدا طلب رحمت مى كنيم ، مستجاب نمى شود. مى گوئيم : اى مرد كه حالا جناب شده اى ! اگر راستش را مى خواهى بدانى ، يك نجاستى بوده اى كه حالا متشخص شده اى .

خداوند عالم با آن عظمت و رفعت و بزرگوارى و قدرت و جلالت ، از تو چيزى خواسته است ؟ چندين سال است كه آن ايمان به او بوده باشد، و هنوز از تو به اجابت نرسيده . مى فرمايد: فليستجيبوا بى وليؤ منوابى

و تو شقى ، دو روز است از خدا تمناى رحمت كرده اى - كه بسا باشد مستجاب هم شده باشد؛ هر جا رحمت مى بارد خوب است - و تو در دلت چنين مى گوئى ؟! و حال ، ما را چه كار به مستجاب كردن !

وظيفه ما دعا كردن است . مستجاب مى كند. فله الحمد و المنه ؛ نمى كند، فله الحمد و المنه .