سخنران استاد آقامجتبی تهرانی

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(علیه السلام) بود. گفته شد که این حرکت هدفمند بود و هدفش اصلاح امّت و منشأش غیرت بر دین بود؛ لذا امام حسین(علیه السلام) مصلحی غیور بود. این حرکت ظاهری داشت که عبارت بود از غیرت بر دین برای جلو گیری از بدعت گذاری در دین؛ و از طرفی باطن و حرکتی درونی داشت که آن سیر معنوی و سیر الی الله تعالی بود. لذا به این مناسبت ما غیرت در اصطلاح اهل معرفت را مطرح کردیم.

اهل معرفت می گویند غیرت دارای سه درجه است؛ درجه اُولی از غیرت، «غیرت عابد» است که بحث شد. درجه دوم «غیرت مُرید» است که اهل معرفت می گویند این غیرت مُرید از دو جهت کُشنده است؛ یعنی آنقدر بر او فشار وارد می کند که به تعبیری گاهی هم می گویند که برای او طاقت فرسا است. جهت هم اوّلش این است که التفات پیدا می کند به اینکه بخشی از هستی اش را در این عالم بر اثر غَفَلاتی که داشته است در گذشته از دست داده است و گذشته دیگر برگشت ندارد که جلسه گذشته این را مطرح کردم.

جهت دوم کُشنده بودن غیرت مُرید

جهت دوم از این جهت است که در درجه اُولی از غیرت گفته می شود که موجب می شود غفلتش برطرف شود و جبران مافات کند. یعنی مثلاً فرض کنید - نعوذ بالله – واجباتی و طاعاتی را در انجامش اهمال کرده بود، این مافات را جبران می کند؛ مثل نماز، روزه، حج امثال این ها واجباتی را که داشته، طاعاتی که بوده، باید جبران کند؛ واجب هم هست. در اینجا اینطور نیست که او بتواند بیرون از ظرف زمان عمل کند؛ بلکه در ظرف زمان عمل می کند و مافات را جبران می کند. ظرف زمان که می گویم مرادم این است که از هستیِ فعلیِ خودش باید برای جبران مافات بهره بگیرد. به تعبیر ساده باید اوقاتش را در نماز قضا خواندن مصرف کند؛ نیست اینجور؟! از حالِ موجود و این بخشِ وجودی اش برای جبران مافات دارد استفاده می کند، که اگر در گذشته آن را در ظرفش انجام داده بود از این حصّه وجودی اش برای سیرش استفاده می کرد. از این بهره ای می برد برای جلوتر رفتن؛ در آن حرکت معنوی اش جلوتر می رفت. می فهمد که اگر این را در ظرف خودش انجام داده بودم الآن این وقت را به نفع پیشرفت و جلو رفتن مصرف می کردم؛ خودِ این برای او کُشنده است.

* جبران مافات هم به نوعی هدر دادن عمر است

یک وقت می گویی عمری از دست داده ام، اما بحث دوم داریم؛ الآن باید چه کارکنی؟ آنچه گذشته بود را باید جبران کنی؛ بنابر این الآن هم داری باز عمرت را از دست می دهی و باید از دست بدهی. این تعبیری که این ها می کنند، می گویند کُشنده است، این است. تازه چشمانت را باز کردی، آن بخش از وجودت را بیهوده و ضایع کردی، الآن هم این بخش از وجودت را که می توانستی از آن استفاده کنی و جلو بروی، نمی توانی؛ مجبوری، باید این کار (جبران گذشته) را بکنی.

شدیدترین غصه، از دست دادن فرصت است

این ها (اهل معرفت) همینطوری حرف نمی زنند؛ تمام حرفهایشان حساب شده است. اینکه می گویند غیرت مُرید به این معنا کُشنده است این است. علی(علیه السلام) می فرماید: « الِاشْتِغَالُ بِالْفَائِتِ يُضَيِّعُ الْوَقْتَ»[1]؛ دیگر می خواهد فوت شده را مشغول شود و انجام بدهد، این دارد همین الآن وقت الآنت را هدر می دهد دیگر؛ چرا؟ چون «الْفَائِتُ لَا يَعُودُ»[2]؛ این هایی که می خوانم همه اش کلمات علی(علیه السلام) است. جا دارد که بفرماید «أَشَدُّ الْغُصَصِ فَوْتُ الْفُرَصِ»[3]؛ شدیدترین غصّه ها و غم ها که کُشنده است، فرصت ها را از دست دادن است. این ها همه از علی(علیه السلام) است. این ها این معارف را از اینجاها گرفته اند.

زیان بارترین چیز برای سالک «غفلت» است

شما نگاه کنید به خصوص در کلمات علی(علیه السلام) در خطبه ها و نهج البلاغه زیاد هست، که در بحث غفلت خیلی تکیه می کند که مواظب باشید در غفلت نروید؛ خودتان مراقبت کنید؛ چون برای یک انسان هدفمندی که در سیر معنوی قرار گرفته و معنویت سَرَش می شود، زیان بارترین چیزها برای او غفلت است. و مقابل آن را هم علی(علیه السلام) مطرح می کند. چون ما گفتیم اصلاً منشأش این است؛ غیرت در اصطلاح اهل معرفت همین است که بعد از تنبّه، یعنی بیرون آمدن از غفلت، آن مرحله اول، این مرحله دوم، همینجور می رود جلو.

از خواب غفلت برخیز

حضرت فرمود «أَلَا مُسْتَيْقِظٌ مِنْ غَفْلَتِهِ قَبْلَ نَفَادِ مُدَّتِهِ»[4]. آی! آیا یک نفر هست که از غفلتش بیدار شود قبل از آنکه نابود شود عمرش؟ مدت، عمر است، یعنی قبل از آنکه هستی ات را از دست بدهی. در نهج البلاغه در یک خطبه ای من دیدم یک بخشی اش این است: «فَيَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى كُلِّ ذِي غَفْلَةٍ أَنْ يَكُونَ عُمُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً وَ أَنْ تُؤَدِّيَهُ أَيَّامُهُ إِلَى الشِّقْوَةِ»[5]؛ اندوه باد بر آن غافلی که عمرش بر او حجّت و دلیل بر ضررش شود. یعنی یک بخشی از وجودت در این نشئه علیه خودت تمام بشود؛ وقتی در نشئه دیگر رفتی، آن وقت خیلی قشنگ ظاهر می شود «أَوْ تُؤَدِّيَهُ أَيَّامُهُ إِلَى شِقْوَة»؛ عمر و ایّام زندگی اش او را به بدبختی بکشاند. هستی خیر محض است؛ تو از این خیر باید بهره بگیری. تعبیرات زیاد دارد؛ «انْتِبَاهُ الْعُيُونِ لَا يَنْفَعُ مَعَ غَفْلَةِ الْقُلُوبِ»[6]، می گوید خیال نکنید چون الآن چشمانتان باز است شما بیدارید؛ نخیر، چه بسا ما خواب باشیم؛ «لَا يَنْفَعُ مَعَ غَفْلَةِ الْقُلُوبِ». فهمیدی؟ چشم دلت خواب است؛ آن را بیدارش کن، بفهمی که چه داری از دست می دهی تو!

ثمره اوّل غیرت مُرید : یقظه در دین

در اینجا راجع به درجه دوم از غیرت می گویند این دو تا نتیجه دارد؛ یک نتیجه اش این است که مراقبت می کند که دیگر غافل نشود. این خیلی چیز خوبی است. به تعبیر علی(علیه السلام) «یقظه در دین» پیدا می کند که از بالاترین نعمت هاست. این غصّه بد چیزی نیست، خیلی خوب است؛ چون یقظه در دین پیدا می کند. دیگر مراقب است که چشم را به هم نگذارد؛ حواسش را جمع می کند. لذا می فرماید: «التَّيَقُّظُ فِي الدِّينِ نِعْمَةٌ عَلَى مَنْ رُزِقَهُ»[7]؛ همه این هایی را که من می خوانم از علی (علیه السلام) است. دیگر نمی گذارد که این هستی اش را نابود و ضایع بکند.

ثمره دوم غیرت مُرید : خلوت و مناجات با خدا

دوم، می گویند از نتائج این غیرت که در درجه دوم مطرح می کنند این است که بعد از منادمت، با قوّت و نیروی این غیرت به راز و نیاز با محبوب می پردازد. یعنی این موجب می شود که او به وادی مناجات با محبوب و خدایش کشیده شود؛ که اگر به این وادی کشیده بشود ـ که می شود؛ چون اگر این غیرت بیاید، می شودـ می گویند این مناجات و خلوت با محبوب اَلّذ لذّت هایی است که این می برد.

یقظه و لذّت مناجات با محبوب

این انسان هایی که با غیرتند به این معنا که برای آن ها آن حالت قلبیّه ای که ناشی از محبّت به خداوند است پیدا شده است و این ها را به حرکت در می آورد و متنبّه می کند، این غیرت موجب می شود که دیگر مراقب باشند که دست خوش غفلت نشوند و از این طرف هم به وادی خلوت با خدا کشیده می شوند و از این ناحیه لذت می برند؛ علی(علیه السلام) می فرماید: «فِي الْمُنَاجَاةِ سَبَبُ النَّجَاة»[8]، و همین موجب می شود که این ها نجات پیدا می کنند. در مناجات های زین العابدین(صلوات الله علیه) است دارد «اللَّهُمَّ احْمِلْنَا فِي سُفُنِ نَجَاتِكَ وَ مَتِّعْنَا بِلَذِيذِ مُنَاجَاتِكَ وَ أَوْرِدْنَا حِيَاضَ حُبِّكَ وَ أَذِقْنَا حَلاوَةَ وُدِّكَ وَ قُرْبِكَ»[9]؛ این ها همه در ارتباط با همین است، ریشه کار. «وَ أَذِقْنَا حَلَاوَةَ وُدِّكَ وَ قُرْبِك ».

ذکر مصیبت: امام حسین (علیه السلام)

خروج از وادی حیوانیت و ورود در وادی انسانیت و الاهیت

لذا من چون دیگر چاره ای هم نداشتم، وارد شدم در آن جلسه آخر مجبور شدم وارد شوم در این بخش اهل معرفت، گفتم تتمیمش کنم؛ چاره ای نداشتم، من کشیده شدم در اصطلاح این ها؛ حالا بعد به درجه سوم می رسم چون من در گذشته به درجه سوم اشاره کردم؛ درجه اول و دوم اصلاً در بحث های گذشته ام نبود. ما از این مجموعه ای که این ها می فرمایند، این را به دست می آوریم که حبّ صادقانه خالصانه، این دارای اثر است؛ اثرش غیرت است؛ غیرتی است که از ناحیه محبت آمده است؛ می نشیند بر دل حبیبِ مُحبّ در ربط با محبوبش، از نظر سیر و حرکت به سوی محبوبش؛ چه در رفع موانع از سر راه، مانع ها را می زند کنار، چه از نظر خود حرکت و تسریع در حرکت. چون تا اینجا که آمدم هر دو درجه ای را که مطرح کردم این ها بود. این غیرت ثمرات خوبی هم دارد؛ به این معنا که انسان از وادی حیوانیت بیرون کشیده می شود و می آید در وادی انسانیت و الَهیّت؛ یک موجود الهی می شود و بعد آنجا چه بسا درک می کند و به تعبیر زین العابدین شیرینی اش را می چشد؛ تا بروم انشاءالله درجه سوم که خودش بحث مستقلی دارد.

ورود کاروان کربلا به مجلس یزید (لعنة الله علیه)

التماس دعا، حالا می خواهم بروم در توسلم. جلسه گذشته من عرض کردم که این کاروان حسین(علیه السلام) که به سوی مدینه حرکت، این ها حامل خاطراتی بودند و تلخ ترین خاطرات را از شام داشتند. عرض کردم در شام سه تا خاطره بود که برای اهل بیت حسین(علیه السلام) خیلی دردناک بود؛ یکی اش را جلسه گذشته گفتم. اما دومی؛ دارند در مقاتل من این روایت را از زین العابدین(صلوات الله علیه) نقل می کنم که حضرت فرمود ما را که خواستند به مجلس یزید ببرند، با این وضع ما را وارد کردند. من روایت می گویم؛ لا اله الا الله...؛ می گوید یک ریسمان آوردند، به گردن من بستند و سر دیگر ریسمان را به بازو و کتف عمّه ام زینب بستند؛ بقیه این بی بی ها و بچه ها را در این وسط به این ریسمان بستند. حتی تعبیر این را دارد: هر وقت ما در راه رفتن ملاحظه این بچه ها را می کردیم و آهسته می رفتیم شروع می کردند ما را می زدند؛ یعنی من و زینب را می زدند. لا اله الا الله...؛ می فرماید ما با این هیئت در مجلس یزید وارد شدیم.

سر حسین (علیه السلام) در مجلس یزید (لعنة الله علیه)

اما آنجا در لهوف دارد وقتی وارد شدیم دیدیم نشسته و یک طشتی را جلویش گذاشته است؛ سر حسین(علیه السلام)... این بی بی ها و بچه ها را یک طرف برد؛ نمی خواست که این ها ببینند؛ این ها را نشانده بود. تعبیر این است که من نگاه کردم دیدم این بچه ها سر می کشیدند تا سر پدرشان را ببیند. تا چشمشان افتاد به سر حسین(علیه السلام) شروع کردند شیون زدن و گریه کردن. حتی من دیدم در این روایت دارد از شیون این ها زن های یزید به شیون افتادند. یک چنین صحنه ای پیش آمد. بعد می فرماید «و أما زينب فإنها لما رأته»[10]. چشم عمّه ام وقتی افتاد به سر مقدس حسین(علیه السلام) «أهوت إلى جيبها فشقته». دست برد و گریبان چاک زد؛ «ثم نادت بصوت حزين يفزع القلوب: يا حسيناه، يا حبيب رسول الله ».


[1] . تصنيف غرر الحكم و درر الكلم/ عبد الواحد تميمى آمدى/ متفرقات اجتماعي ..... ص : 478

[2] . تصنيف غرر الحكم و درر الكلم/ عدم اغتنام الفرص و آثارها ..... ص : 474

[3] . تصنيف غرر الحكم و درر الكلم/ أهميتها و فوائدها ..... ص : 473

[4] . تصنيف غرر الحكم و درر الكلم/ اليقظة و الاستعداد ..... ص : 146

[5] . نهج البلاغة/ امام علی(ع) 64و من خطبة له ع في المبادرة إلى صالح الأعمال ..... ص: 95

[6] . تصنيف غرر الحكم و درر الكلم/ عبد الواحد تميمى آمدى/ القلب المذموم ..... ص : 67

[7] . تصنيف غرر الحكم و درر الكلم/ فضيلة الدين ..... ص : 84

[8] . الكافي/ شیخ کلینی/ ج 2/ باب أن الدعاء سلاح المؤمن ..... ص : 468

[9] . مفاتيح الجنان/ شیخ عباس قمی/ السابعة مناجاة المطيعين لله ..... ص : 3

[10] . مع الركب الحسينى/ محمد امين امينى/ (ج 6) بين يدي رأس الإمام ..... ص : 154