کلید واژه ها:شیطان- اسم اعظم- تجارت- خواص و عوام- تقرب
«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و یزید الله الذین اهتدوا هدی و الباقیات الصالحات
خیر عند ربک ثوابا و خیر مردا»[1]؛ مستحضر
هستید که این آیه شریفه آیه هفتاد و شش از سوره مبارکه مریم است و قدری در مورد این
آیه خدمت عزیزان مصدّع شدیم . از روایات استفاده می کنیم در تفاوت افراد در قبول هدایت
و در قبول هدایت خاصه که روایات نشان می دهد درجات افراد را ، اما یک حدیثی از مولا
امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام وارد شد که پروردگار عزوجل به خاطر وسعت رحمت و
رافتش بر بندگان کتاب خود را قرآن بر دو قسمت تقسیم کرده این دو قسمت چی است؟ می فرماید:
یک قسمت از قرآن است که عوام مقصود به معنای بی سواد نیست ما به بی سواد می گوییم عوام،
عوام یعنی عامه مردم همه طبقات. می فرماید که قسم اول قسمی است که عوام و خواص آن را
می فهمند اما اگر عرب زبان هم نباشد یک ترجمه مختصری بشود و یک توضیح مختصری داده شود
متوجه می شود «لا تاکل الربا»[2]؛
ربا نخورید این پیچیدگی ندارد «لا یغتب بعضکم بعضا»[3]؛
غیبت همدیگر را نکنید «و لا تجسسوا»[4]؛
تجسس نکنید در کاری همدیگر «اجتنبوا کثیرا من الظن»[5]؛
از بسیاری از گمان ها اجتناب کنید «اقیموا الصلاه»[6]؛
نماز را به پا دارید و از این قبیل و اما می فرماید که قسم دیگرهم دارد که یک قسمی
از قرآن است که آن را نمی فهمد مگر کسی که لطافت حس داشته باشد حسش لطیف باشد و تشخیص
او صحیح باشد. می دانید یک چیزهایی هست که در قرآن هر کسی متوجه نمی شود این لطافت
حس هم البته از عبادت و تقرب حاصل می شود ممکن است ناظر به یک نبوغ های مربوط به خلقت
و اینها هم باشد آن یک بحثی است که ان شاء الله وارد آن بحث می شویم این جا که ما صحبت
می کنیم از استعداد ان شاء الله خاطر مبارک باشد تماما مقصود استعدادهای ثانویه است.
یک آدم مستعدی است می تواند درس بخواند خوب صنعتگری است خوب می تواند بنویسد آن را
نمی گوییم استعداد برای هدایت خاصه به فوق العادگی ها و نبوغ ها ربطی ندارد، این یک
استعداد ثانویه است که در اثر تقرب حاصل می شود.
حدیث دیگر از مولای ما امام صادق روایت شده فرمود:«
کتاب الله علی اربعه اشیاء»[7]؛
کتاب خدا قرآن بر چهار اصل استوار است عجیب حدیثی است «العبارات
و الاشارات و لطائف و الحقائق»[8]؛
می فرماید: «عبارات ، اشارات ، لطائف و حقائق.» چهار بخش است خوب این چهار
بخش نصیب چه کسانی است نصیب چهار طایفه است می فرماید: که
«فالعبارة للعوام»[9]؛
عموم عبارات برای عموم است. عبارات قرآن را کسی نگاه کند چیزی می فهمد این کشف المطالبی
برای قرآن نوشته شده که عربی است و به فارسی هم برگشته تحفه ای هم نیست بنده دیده ام
همین طور خیلی انسان را راهنمایی نمی کند آن توقعی که انسان دارد از کشف المطالب قرآنی
که آدم را به هر سو در قرآن رهبری کند آن طور نیست بد نیست ولی بعضی از غرض ها را حاصل
نمی کند. شما می دانید که اصل مولف این کی است اصلش یک نفر به نام ژل لابن فرانسوی
است آن درست کرده است آیات را طبقه بندی کرده مختصر عربی بلد بوده عبارات را نگاه کرده
دیده چند تا اتقوا الله است یک جا نوشته است چند تا آیه توکل است یک جا نوشته چند تا
آیه راجع به نماز است یک جا نوشته بعد آن محمد الفواد عبد الباقی که مصری است آن را
برداشته به عربی برگردانده آمده به ایران به فارسی برگشته بالاخره در اصل کار یک فرانسوی
است. پس حضرت می فرماید: «فالعبارات للعوام»[10]؛
عبارات برای عموم است حتی فرانسوی و انگلیسی مهم نیست توجه فرمودید وقتی که آن فرانسوی
اتقوا الله قرآن را یادداشت می کرده آیا بیش از عبارت چیز دیگری هم دستگیرش بوده نه
فقط عبارت العبارات للعوام بعد می فرماید: که والاشارات للخواص[11]
اشارات قرآن برای خواص است بعضی ها هستند اشارات قرآن را می فهمند یک نوع نبوغ دارند
قرآن یک اشاره ای می کند متوجه می شوند مثال عرض می کنم در سوره مبارکه جمعه خوانده
اید که می فرماید: «و اذا راو تجاره او لهوا انفضوا
الیها و ترکوک قائما قل ما عند الله خیر من اللهو و من التجاره والله خیر الرازقین»[12]؛ دقت کنید در این آیه« و اذا
راو تجاره او لهو»[13]؛ اول تجارت بعد
لهو، لهو همان صدای طبل بود که زده می شد یک طبلی می زدند صدا شنیده می شد حضرت سر
پا می زدند هنوز بالاخره اول اسلام بود، ضعیف بودند از نظر فکری. در آخر آیه می فرماید:«قل
ما عند الله خیر من اللهو و من التجاره»[14]؛
آن جا تجارت او لهوا این جا خیر من اللهو و من التجاره جا به جا شده آدم هایی که فوق
العاده نباشند این را می خوانند متوجه نمی شوند اصلا حالا یک لهو و تجارت در آن جا
گفته این جا نه یک مفسر زبردست یک نکته ای را می نویسد این می خواهد میزان پایین بودن
فکر مردم آن زمان را برساند و در اول می گوید و اذا راو تجارتا و اگر این ها تجارتی
ببینند تجارت که جای خود دارد باز هم یک چیزی است او لهوا طبل هم ببینند تجارت که چیزی
نیست توجه کردید مثل این که ما می گوییم یک نفر را می توانیم در مقابل صد تومان بلکه
پنجاه تومان گولش بزنیم اول صد و بعد کمتر را می گویند همیشه این طور نیست دیده اید
که کسی بگوید فلان کس را در مقابل پنجاه بلکه صد تومان گول می زنیم درست است نه اول
زیاد را می گویند و بعد کم را فلان کس برای هزار تومان بلکه پانصد تومان حاضر است ایمانش
را بفروشد اول زیاد را می گویند و بعد کم را می گویند و اذا راو تجارتا اینها تجارت
ببینند تجارت که خوب است او لهوا حتی لهوا هم ببینند می روند بیرون. در آخر آیه می
خواهد آن ثواب خدا را برساند میزان ثواب و عظمت آن این میزان شخصیت مردم بود که طبل
هم بشنود در می روند تجارت که جای خود دارد در آخر آیه «قل ما عند الله»[15]؛ بگو آن ثواب که نزد خدا است خیر من
اللهو از لهو بهتر است لهو که چیزی نیست و من التجاره ازتجارت هم بالاتر است. مثل اینکه
شما می گویید که اگر بیایید پیش من ، به تو پانصد تومان بلکه هزار تومان هم می دهم،
این جا اول کمتر و بعد بیشتر را می گویند. یک مختصر نکته ای است که یک مفسر به آن اشاره
کرده است حرف خوبی هم زده است و در قرآن از این نکته ها فراوان داریم اگر کسی دقت کند
می فهمد چرا این را اول و چرا آن را آخر گفته اند قضایای انبیا تکرار شده است در قرآن
حالا می بینید که هر کدام نکته خاصی در بر دارد «والاشارات
للخواص»[16]؛ می فرماید :«و اللطائف للاولیاء»[17]؛ لطائف برای دوستان خدا است یک لطائفی خدا از
قرآن به آنها نشان می دهد که آنهایی که اولیا نیستند آن لطائف را نمی بینند در این
لطائف قضیه ای را می گویم شنیدنی است این را دقت کنید عرض می شود که یک عالمی بود در
نواحی اصفهان سید هم بود بزرگوار رضوان الله علیه مرحوم شد بنده دیده بودم که خواص
از علما از جمله مرحوم والد خودم رضوان الله علیه که از اولیا و بزرگان بود بارها به
نیت زیارت این سید رنج سفر به خود هموار می کردند و می رفتند او را زیارت می کردند.
مرحوم والدم از او خیلی مطالب نقل می کرد آقا خیلی عالم عجیبی بود؛ ایشان قضیه ای داشته
گفته بود که من یک شب قرآن می خواندم رسیدم به سوره مبارکه اعراف به این آیه «اعوذ
بالله من الشیطان الرجیم انه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم»[18]؛ این شیطان و قبیلة او شما را می بینند از جایی که شما
آنها را نمی بینید این آیه در سوره اعراف است. یک توضیحی عرض بکنم در مورد شیطان، تا
اینکه این قضیه برای شما بیشتر جا بیافتد. شیطان جنسیت آن جن است توجه فرمودید یادتان
باشد شین طاء نون علمای نحو گفته اند که هر کجا باشد دلالت بر فساد و افساد می کند،
آدم مفسد را شیطان می نامند جن مفسد را شیطان می نامند قرآن صریحا تقسیم کرده به شیاطین
جن و انس ؛« قل اعوذ برب الناس ملک الناس اله الناس من شر الوسواس الخناس الذی
یوسوس فی صدور الناس»[19]؛ آن وسواس
خناس که ایجاد وسوسه در سینه های مردم می کند چی است و کی است من الجن و الناس توجه
کردید جن هم یک مخلوقی است، آنها هم بد و خوب دارند کافر و مومن دارند در قرآن از قول
خود آنها نقل می کند که «و انا منا الصالحون و منا دون ذلک»[20]؛ من برای روشن شدن قضیه این ولی خدا یک قدری برای شما
توضیح بدهم که جن یک موجودی است و این شیطان جنسیت آن جن است حالا چرا از این همه جن
می گوییم شیطان ؟ به خاطر افسادش و درست است البته در قرآن مجید در سوره کهف تصریح
فرموده به اینکه شیطان در جن است می فرماید: « کان من الجن ففسق عن امر ربه»[21]؛ این از جمله جنی ها بود که از امر خدای
خود خارج شد. یک عده خیال می کنند که شیطان یک چیز مخصوصی بوده است نه شیطان هم جن
بوده است بالاخره در مورد جنیان هست که اینها اگر خدا بخواهد ما را می بینند نخواهد
نه. ولی مصلحت این است که ما اینها را نمی بینیم؛ البته در بحث جن خواهیم گفت یک وقت
مصلحت ایجاب کند انسان هم جن را می بیند بالاخره روایت هم داریم که وقتی لباس خود را
در می آورید بسم الله بگویید تا شیطان در شما طمع نکند که بیاید آدم را بر دارد و ببرد
نه طمع شیطان یک اثر بدی در آدم می گذارد یک وقتی دیدی که آدم دلمرده شد، افسرده شد،
قبح عبادات او کم شد در روایاتی اشاره می کند به این چیزها می فرماید:« فافعلوا
ما تامرون»[22]؛ آنچه به شما امر می
شود انجام دهید دنبال آن نباشید که فلان و مگر شیطان چی است بسم الله بگو بله چه بسا
بعضی از افسردگی ها و دل مردگی ها از ناحیه ترک بعضی از سنت ها باشد و ترک بعضی از
ذکرها باشد چه می دانید شما. به هر حال می گوید که شیطان وقبیله اش شما را می
بیند و تو نمی بینی بله حالا این ولی خدا فرموده بود که من که این آیه را می خواندم
گفتم نکند این یک اشاره به چیز دیگر داشته باشد یک ظریفه هم در بر داشته باشد که من
نمی دانم می گوید همین طور مثل این که با زبان حال یا مقال از خدا خواسته بود اگر آیه
چیزی دارد به من نشان بدهد ظاهر آیه این است که شیطان و دار و دسته او شما را می بینند
از جایی که شما آنها را نمی بینید. بله می گوید من از خدا خواستم حالا به هر حال همان
طور که عرض کردم در یک عالمی فراهم شد من شیطان را دیدم این چیزی نیست برای دوستان
خدا می بینند و متوجه می شوند خداوند متعال هر چیزی را در مقابل اینها خاضع می کند
می گوید دیدم شیطان دور نشسته؛ البته در یک عالمی به من گفت: سید بلند شو بیا بحث کنیم
من از اول فهمیدم که الان بلند شوم بروم همین رفتن اطاعت شیطان حساب می شود گفتم نه
من نمی آیم از تو اطاعت نمی کنم بالاخره می گوید شیطان گفت بسیار خوب من می آیم گفت
خیلی عجب است تو به خاطر تکبر از بهشت بیرون شدی حالا این جا می گویی من می آیم گفت
حالا تو چی کار داری من می آیم آمد نشست یک بحث علمی بسیار با شیطان کردیم، شیطان خیلی
علم دارد بله این را بدانید کسی که سال ها با ملائکه بوده خدا می داند خدا را گواه
می گیرم که بعضی از چیزها است در عالم ملائکه و عالم بالا که بنده اشکال شرعی می دانم
بی مقدمه رد بشویم عالم بالا عالم بزرگی است کسی را آنقدر احترام کنند ببرند بالا در
ردیف ملائکه و به خاطر تکبر بیرون کنند اینها عبرت است برای ما، امیرالمومنین علیه
السلام در خطبه قاصعه می فرماید: که خدا جنی را به خاطر تکبر بیرون کرد انسی هم که
اگر تکبر بورزد او را هم بیرون می کند مواظب باشیم اهل تکبر نباشیم خدا با کسی خورده
حساب ندارد در این دستگاه خدا فقط آدم خاکی و افتاده و دل شکسته می ماند. علی کل حال
می گوید یک بحث علمی بین ما در گرفت و اشکال های بزرگی می کرد من جواب می دادم می گوید
به جواب من اشکالی کرد باز جواب می دادم این عالم ربانی شاید چندین دفعه آه کشیده بود
که ای کاش این مجلس را می نوشتم اگر می نوشتم یک رساله عرفانی کلامی قوی می شد خیلی
ناراحت بودکه ننوشته است. آقا نجفی قوچانی دو تا کتاب دارد سیاحت شرق اجتماعیات است
نشان می دهد که سید پر و آزاده بوده حریت خیلی منصب و مقام است مومن باید حر باشد یک
کتاب سیاحت غرب دارد من مطالعه کردم و خیلی از شما هم خوانده اید من اول احتمال دادم
این نمایش نامه باشد که این را نوشته که مردم عبرت بگیرند و از خدا بترسند ولی خوب
دقت کردم بعید دیدم نمایش نامه باشد مثل اینکه مکاشفه است چون یک چیزهایی در آن است
که به عقل نمایش نامه نویس نمی رسد و آن هم عالم و مجتهد بوده بعید است بیاید مطالب
قبر و قیامت را به صورت نمایش نامه بنویسد گمان می کنم مکاشفه است که روی کاغذ آورده
خیلی لطیف است، منتها یک قدری مایه ترس از امید بیشتر است آن هم مال افتاده حال بودن
آقا نجفی است جنبه بیم بیشتر از رحمت است توجه کنید به این یعنی بیم و رحمت باید یکسان
باشد این جنبه بیمش کمی می چربد بعضی ها خوانده اند کتاب را ترسیده اند، البته برزخ
و قبر و قیامت باید بترسی منتها به اندازه باید بترسی ،«انی
انا الغفور و الرحیم»[23]؛
به بندگان من بگو من غفور و رحیم هستم «و ان عذابی
هو العذاب الالیم»[24]؛ علی
کل حال بحث بسیار قوی بین ما دایر شد که مع الاسف ننوشتم بعد از تمام شدن بحث می گوید
شیطان مغلوب شد بحث که تمام شد گفتم تو در دنیا اسم در آوردی به عنوان شیطان اما ببین
ما تو را محکوم کردیم یک خنده ای کرد گفت آقا سید می خواستم یک ساعت عمر تو را بگیرم
یک دفعه دیدم چیزی نیست نه شیطان و نه چیزی و صحنه تمام شد و لطیفه آیه روشن شد می
گوید فهمیدم آیه چی می خواهد بگوید انه یراکم می گوید این شما را می بیند و دار و دسته
اش شما را می بیند از جایی که شما آن را نمی بینید می گوید دیدم یک ظریفه در آن است
که همین شیطان هر کس را به گونه ای شکار می کند به سراغ هر کس به گونه ای می آید که
به ذهنش نمی رسد، یکی را از طریق زن، یکی را از طریق پول، یکی از طریق بچه ها، عجیب
است سراغ هر کس از طریقی می آید یعنی از راهی می آید که تو گمان نمی کنی که از آن راه
بیاید. آخر یک راه هایی است که گمان می کنیم مثلا بنده فرض کنید که با یک زن نامحرم
در یک جا هستم اگر آدم متقی باشد ممکن است بگوید شاید این جا زمینه نفوذ شیطان فراهم
می شود، اما هیچ فکر نمی کنم که من از فرزند خودم یک روز از این طریق شکار شیطان شوم
تو نمی بینی او می بیند کمین کرده به عقلت هم نمی رسد که شاید او بالای سر تو باشد.
هیچ فکر نمی کنم شاید یک روز منبر بنده باعث شکار شدن من بشود یک قضیه اتفاق افتاده
بود چند وقت پیش البته یکی از علما در جریان آن امر بود آن هم خیلی عجیب بود پناه می
بریم به خدا از مکائد شیطان. در نماز که می ایستید می گویید اعوذ بالله من الشیطان
الرجیم این را از ته دل بگویید واقعا پناه ببرید. ما خدا را شکر می کنیم که در قرآن
می فرماید که شیطان ضعیف است «ان کید الشیطان کان
ضعیفا»[25]؛ ما شیطان را
قوی می کنیم در منا با یک عالمی بحثم شد ظاهرا عالم بود خیلی هم با هم حرف زدیم آخر
نزدیک بود دعوا کنیم ولی ظاهرا ذات مقدسش بری از علم بود هر چی می گفتم نمی فهمید عرض
کنم که یک بحث عجیبی شد من هم تازه از احرام آمده بودم بیرون با یک عالم در منا برخورد
کردم صحبت یکی از مفسرین قرن ششم شد که یک مفسری می نویسد که عجب! خدا کید شیطان را
ضعیف شمرده و کید زنان را قوی . من گفتم: مفسر اشتباه کرده، گفت: چرا گفتم: برای اینکه
در مورد شیطان حرف حرف خود خدا است خدا دارد اظهار نظر می کند «ان کید الشیطان
کان ضعیفا »[26]؛یعنی حیله شیطان ضعیف
است، اما در مورد زن ها، نقل قول از عزیز مصر می کند. عزیز مصر وقتی آمد پیش زلیخا
و اوضاع را دید «قال انه من کیدکن»[27]؛ این از کید شما زن ها است«
ان کیدکن عظیم»[28]؛
مکر شما زن ها بزرگ است این جا حرف را خدا دارد نقل می کند نظر نمی دهد، در آن اولی
خودش نظر می دهد. هر چی گفتم نرود میخ آهنین بر سنگ آخر با اوقات تلخ خداحافظی کردیم،
ظاهرا عقیده اش هنوز همین است نه خیر آقا البته در عین حالی که ضعیف است ولی دشمن بی
گذشت است آقا مگر عقرب ضعیف نیست، عقرب را ضربه به او بزنید نقش زمین می شود اما اگر
خدایی نکرده کمین کند بیاید انسان را بزند حتی من دیده ام در جایی بودم که آقا عقرب
یک نفر را زد و آن بنده خدا مرد خدا می داند ما رفتیم در مراسم شرکت کردیم یک حیوان
کوچک ضعیف ولی می کشد آدم را. این خبیث ما را تهدید کرده است «ثم لاتینهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم»[29]؛ از پیش رو از پشت سر از چپ و راست
به بنی آدم حمله می کنم گفته اگر تو قوی باشی می گذارد می رود. خدمت آیت الله بهاء
الدینی سلام الله علیه بودم در مورد یک وسواسی، بعضی به وسواس مبتلا می شوند در نجاست
و پاکی و غسل و تیمم گفتم آقا چی کار کنند خیلی ها مراجعه می کنند شیطان است دیگر و
از یک ولی خدا هم یک وقتی خدمت آنها بودم می گفتند جای خوش بختی است آن یک دشمن و متکبر
است جای خوشبختی است این نقطه ضعف است بی محلی کنی می رود تجربه شده ها، این را بدانید
از شما معصیت می خواهد دو باره بی محلی کنی می رود.
بر می گردم به حدیث الان شما می بینید یک دریا مطلب در یک آیه خدا به یک ولی اش نشان
داده لان الطائف للاولیاء لطائف برای اولیا است و الحقائق للانبیا فرمود حقائق برای
پیامبران است یعنی آن مغز و لب الباب نصیب پیامبران است .حالا حضور شما مثالی می زنم
می گویند که چهار نفر در کنار یک مزرعه سبز و خرم حاضر می شوند نفر اول یک مهندس کشاورزی
است درس خوانده است نگاه می کند به این مزرعه، نفر دوم یک برزگر بی سواد ولی پر تجربه
و با سابقه است، نفر سوم بچة دهقان است با خود آورده در مزرعه، نفر چهارم اسبی است
که اینها سوار شدند در آن مزرعه آورده اند الان اینها ایستاده اند در کنار مزرعه خرم
در آن واحد در مکان واحد با هم نگاه می کنند، نگاه ها در یک زمان و یک مکان صورت می
گیرد ولی برداشت ها خیلی فرق دارد آنچه مهندس نگاه می کند چون درس خوانده می فهمد آفت
دارد ندارد چه جوری است چقدر مایه گذاشته اند چقدر برداشت می کنند چه می کنند و اینها
را خوب متوجه می شود و اما آن برزگر و دهقان سالخورده آن دیگر آفت بذر اصلاح شده سرش
نمی شود اما یک کم تجربه ای دارد بالاخره متوجه می شود و تخمینا یک چیزهایی به دست
می آورد محصول می دهد و چقدر خلاصه بار می دهد نفر سوم هم این بچه است بچه نگاه می
کند و آرزو می کند اگر پدر او را رخصت بدهد روی این گیاهان نرم بازی کند نفر چهارم
آن حیوان است که می گوید اگر چنان چه من را می گذاشتند به حال خودم قدری می خوردم،
حالا ببینید چقدر برداشت ها فرق می کند آن مفسر می نویسد که تمام این نفوس نسبت به
کتاب خدا به نسبت به آفاق و انفس آن قدر با هم فرق دارد توجه کردید. آقا خدا می داند
این نگاه ها ، برداشت ها و هدایت ها چقدر فرق دارد. مرحوم علامه طباطبایی می فرمایند
که قریب به این مضامین من شرح می دهم و توضیح ما به یک موجودی یک وقت ممکن است از نظر
خودش نگاه کنیم بدون قید و عاری از قیود یک وقت هم از دیدگاه مملوکیت نگاه کنیم یک
ساختمانی است نمی دانید مال کی است و قید این که مال کی است در ذهن شما نیست فقط می
گویید ساختمان زیبایی است یک وقت هم دارید عبور می کنید به شما می گویند این ساختمان
که می بینید مال فلان کس است، حالا ببینیم به منزل فلان کس از دیدگاه مملوکیت دارید
نگاه می کنید چون مال رفیق تو است از آن دیدگاه آقا یک عده هستند به تمام ذرات این
جهان از دیدگاه مملوکیت نگاه می کنند می گویند به جهان خرم ازآنم که جهان خرم
از اوست * عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست * حضرت سیدالساجدین سلام الله علیه
وقتی صدای رعد و برق می شنود دعا دارد وقتی به ابر نگاه می کند دعا دارد چی است؟ عینک
عینک مملوکیت است ابر خدا، رعد برق خدا، زمین خدا، ماه خدا، دریای خدا اگر این را در
خود بپرورانیم اگر این مرحله در ما به کمال برسد، من کوچک هستم، رو سیاه هستم، ولی
آنقدر با تمام بی لیاقتی فهمیده ام که اگر این مرحله در ما قوی بشود در هدایت خاصه
نه تنها به روی ما باز می شود بلکه به منطقه اسم اعظم هم نزدیک می شویم بارها گفته
ام منطقه اسم اعظم ای جوان ها! ببین یک وقت کوهی است می گویند در کوه طلا است نمی دانیم
کجا، ولی می گوید در قسمت شرقی کوه قدری مانده به آخر طلا است.بارها گفته ام این هو
منطقه اسم اعظم است یک هو داریم که لغوی است یعنی به لغت نگاه کنی هو ضمیر است اما
اگر هو برگردد به حضرت حق می شود منطقه اسم اعظم چون آدم نیستند نمی گویم اسم اعظم
منطقه اسم اعظم این را به فضل الهی از روایت استفاده کردم ببینید در دعاهای ماثوره
از اهل بیت علیهم السلام داریم که «یا من هو یا من لیس هو الا هو»[30]؛ ای هویی که غیر تو هویی نیست دقت کردید «یا
هو یا من لیس هو الا هو»[31]؛ یک یا
هو هم دکان دارها می گویند او را رها کنید عوام فریبی و دکان داری است، پس بنابراین
اگر دید آن باشد خوب این باید با این چشم مملوکیت در سینه تو آماده بشود وقتی هو می
گویی با آن تطبیق بشود و الا روزی صد تا بگو یا من هو فایده ندارد اول این دید مملوکیت
را درست کن هر چی می بینی مال خدا است آن وقت چرا هو می شود اسم اعظم؟ مثالی برای شما
می زنم یک بیابان را در نظر بگیرید مثل کف دست وسیع هیچ کس نیست در آن جا اگر آن جا
دو نفر یا سه نفر باشند شما بگویی هو هو یعنی او، رفیق شما می گوید کی را می گویی آخر
مبهم است، سه نفر هستند تو که می گویی هو اما اگر نگاه کنیم ببینیم در آن جا فقط یک
نفر است بگوییم هو دیگر نمی گویند کی را می گویی چون در آن جا دیگر کسی نیست به
حقش که تا حق جمالم نبود * دیگر هر چه دیدم خیالم نمود *«
لمن الملک الیوم لله الواحد القهار»[32]؛
یعنی این حالت را بتوانیم در خودمان تثبیت کنیم فقط آن وقت است که اگر بگویی:«
الله لا اله هو»[33]؛ اسم اعظم را گفته
ای. حضرت آیت الله بهاء الدینی نقل می کنند که یک سال ملخ زیادی به قم حمله کرد که
تمام باغ های قم تهدید به خطر شد ایشان فرمودند یک نفر در قم کارگر بردارد و برود برای
دفع ملخ. هفت، هشت تا کارگر بودند یک نفر بود به او می گفتند علی مدد یک کلاه نمدی
هم داشت، هر کس یک باری داشت می گفت آقای علی مدد بیا ببر منزل ما این میوه را بده
در خانه ما پنج زار هم می دادند هیچ کس هم به حساب نمی آورد این را، آخر تابلو که ندارند
بندگان خدا که بنویسی من ولی خدا هستم و سفارشات پذیرفته می شود مثل بعضی دکان دار
ها بله« ان الله اخفی اربعه فی الاربعه»[34]؛
چهار چیز را در چهار چیز مخفی کرده است فرمود دوستش هم در بین بندگان مخفی کرده یک
وقت دیدی همان که تو رقمی حساب نمی کنی همان دوست خدا است یک وقت دیدی دلش را می شکنی
می گویند دل نشکن می گوید با دعای گربه سیاه باران نمی آید یک وقت دیدی همان گربه سیاه
ولی خدا است و تو نمی دانی خیلی باید مواظب باشی این جا دار امتحان و ابتلا است شوخی
نیست آقا فرموده اند خلاصه این علی مدد که هیچ کس رقمی او را حساب نمی کرد این آقای
مالک باغ این را هم جز کارگرها برد ملخ ها آمده بودند مثل ابر سیاه، می گوید وقتی رسیدند
در باغ این علی مدد دراز کشید صاحب باغ عصبانی شد گفت تو که این کار را بکنی کارگرهای
دیگر هم بد آموز می شوند و از من فرمان نمی برند، علی مدد پا شد نشست گفت چرا ناراحتی
گفت چرا نباشم باغ دارد تهدید به خطر می شود گفت می خواهی من یک چیزی بگویم همه بروند
یک علی مدد پا برهنه که هیچ کس حساب نمی کند، یک کلمه گفت هو تمام ملخ ها قم را ترک
کردند دو سه مرتبه آقای بهاء الدینی فرمودند این از مسموعات نیست از مشهودات است خودش
دیده بود دو سه بار فرموده بودند از مشهودات من است حالا این کارگر باشد اسم اعظم بوده
است خلاصه هدایت خاصه می رسد خدا رحمت کند ولی خدا را که می فرمود اگر چوپان باشد در
بیابان هدایت خاصه به آنها می رسد خدا مضایقه ندارد اصحاب کهف وقتی از دست پادشاه جاهل
فرار کردند مدت زیادی می دویدند که زود به مقصد برسند از شاه ظالم روایت دارد که وقتی
که ایستادند که ببینند کجا هستند خون از پا ها می رفت رسیدند به گله گوسفندی یک چوپانی
آن جا بوده و از او تقاضای شیر کردند چوپان به آنها نگاه کرد گفت: من وجوهی که در شما
می بینم از شاه فرار کرده اید این قدر روشن بوده، خیلی عجیب است بعد گفت اینها امانت
هستند نزد من و حق دست زدن به اینها را ندارم که سگ اصحاب کهف از این مسائل درست شد.
السلام علیک یا سیدی یا صاحب الزمان امروز جمعه بود بالاخره حتما یک توجهی به حضرت
داشته اید می شود روزی به یاد حضرت نباشید هر روز مخصوص حضرت است مخصوصا جمعه در زیارت
نامه حضرت می خوانید:«السلام علیک یا نور الله الذی یهتدی به المهتدون»[35]؛ در این جا بحث هدایت عامه و هم خاصه
است السلام علیک یا صاحب الزمان ای آقا ما حق اعتراض زبان درازی مثل بعضی ها که با
آبروی تو بازی می کنند را که نداریم هر چه خودت صلاح می دانی مریضی که چندین سال مریض
بود قدرت نداشت بلند شود یک لیوان آب بیاورد برای خودش، همسر یک عالمی هم بود دیگر
دکترها جواب کردند او را شوهرش عالم ربانی بود توسل می کند به امام زمان سلام الله
علیه و بعد واگذار می کند آخر می دانید عرض کردم بارها باید مودب باشیم می گوید رفتم
مشهد گفتم آقا حضرت رضا جواب من را ندهی، حاجت من را برآورده نکنی دیگر نمی آیم اینها
عوام بازی و حماقت است باید از ته دل بسپاری و هر چی مصلحت می دانند می دهند مصلحت
ندانند می گذارند برای برزخ تو آن جا می دهند چشمت آن جا باز می شود خلاصه می گوید
چند روز توسل پیدا کردم عیالم مریض بود افتاده بود. مریض که قدرت حرکت ندارد باز یکی
بالای سرش باشد لیوان آب به او بدهد دوا را بدهد دستش و بگذارد دهانش می گوید برادر
عیالم مردی بود که وضع مالی او خوب بود ماشین هم داشت قضیه در قم اتفاق افتاده بود
حضرت شیخ الفقها و المجتهدین آیت الله العظمی آقای اراکی غیر از این که مرجع تقلید
است از اولیای خدا است ایشان هم در جریان این امر بوده بله خلاصه گفتیم تو هم بیا و
ماشین را بیاور شب ها این جا بخواب اگر بلایی سر این زن آمد تو این جا بوده باشی لااقل
که دکترها گفته بودند که این دیگر به لحظه ها بستگی دارد ممکن است این زود از دنیا
برود یک دختری داشتم شانزده ساله بنا شد که آن و برادر عیالم که دایی این بچه باشد
اینها با هم بخوابند، من هم در طبقه بالا برنامه داشتم چون کاملا دیگر خودم را آماده
کرده بودم که اگر یک ناله و صدایی بیاید دیگر بدانم که کار این زن تمام شده است و دیگر
برای من یعنی چیزی نبود که وحشت آور باشد آماده کرده بودم خودم را چون همه دکترها جواب
کرده بودند یک شب دیدم نیمه شب صدای ناله از پایین بلند شد چراغ ها یکی بعد از دیگری
روشن می شود یکی بعد از دیگری چون خیلی آماده بودم گفتم قطعا بالاخره این زن کارش تمام
شده است بعد دیدم نه سر و صدا به گونه مخصوصی است یک چیز دیگر است نمی توانم بفهم بروم
پایین از پله ها آمدم پایین می گوید به حیات که رسیدم یک لحظه نفهمیدم که خواب می بینم
و یا بیدارم چه طور می گوید زنی که قدرت نداشت لیوان آب را بردارد این زن با قامت رسا
چادر سرکرده این طرف و آن طرف می رود خدایا چی است قضیه این زن زمینگیر، بعد می گوید
دخترم و من شک کردم خواب هستم یا بیدار! پس این بچه چه فکری می کند و می گوید دختر
دوید به دامن من گفت پدر ما خواب هستیم یا بیدار گفتم دخترم من هم الان فکر می کردم
ولی بیداریم در این حال این خانم می گوید: بیایید آقا را بدرقه کنید آقا رفت به به
مولای یا صاحب الزمان اغثنا یا بقیه الله اغثنا و ادرکنا ببینید این دست چپ را بگذارید
روی سر و با انگشت سبابه دعای ماه رجب را می خوانید چه کار می کنید همان کار را بکنید
با انگشت سبابه دست را تکان بدهید بگویید:« یا صاحب
الزمان یا بقیه الله اغثنا یا بقیه الله». حجه
الاسلام فاطمی نیا
[1] . مریم: 76
[2] . الخصال / ج 2 / 543
[3] .حجرات: 12
[4] . همان
[5] . همان
[6] . بقره: 43
[7] . تفسير الصافي / ج 1 / 31
[8] . همان
[9] . همان
[10] . همان
[11] . همان
[12] . جمعه: 11
[13] . همان
[14] . همان
[15] . همان
[16] . تفسير الصافي / ج 1 / 31
[17] . همان
[18] . اعراف: 27
[19] . ناس: 1تا5
[20] . جن: 11
[21] . کهف: 50
[22] . بقره: 68
[23] . حجر: 49
[24] . حجر: 50
[25] . نسا: 76
[26] . همان
[27] . قصص الأنبياء عليهم السلام (للراوندي)
/ 128
[28] . تفسير القمي / ج 1 / 343
[29] . رياض السالكين في شرح صحيفة سيد الساجدين
/ ج 2 / 569
[30] . الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان
/ 83
[31] . همان
[32] . غافر: 16
[33] . بقره: 255
[34] . وسائل الشيعة / ج 1 / 116
[35] . جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع /
37