بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
چند جلسهاي راجع به اين صحبت كرديم، كه دنيا، تكنولوژي، پيشرفت ساختمانها را محكم كرده است. آدمها چه؟ سد ميسازيم، سنگر ميسازيم، موشك ميسازيم، ضد گلوله ميسازيم، ضد هوايي ميسازيم، پدافند ميسازيم، ضد زلزله ميسازيم، همهي كارهاي محكمكاري را روي جمادات ميكنيم.كار خوبي است، لازم است. اما آيا انسان هم ضد گلوله شده است؟ يا با يك فحش فرو ميريزد؟ با يك شكست فرو ميريزد. با يك طلاق، با يك مرگ و مير، با يك حادثه، هويتّش همه پودر ميشود. چه كنيم آدمها مقاوم باشند؟ چند جلسه در اين زمينه صحبتهايي داشتيم. جلسهي قبل بنا بود آخرين جلسه باشد ولي حرفهايمان ماند، آن مقدار حرفهايي كه مانده خدمت شما عرض كنم.
انسانهاي مقاوم و انسانهاي پوك، انسانهاي پاك و مقاوم و انسانهاي پوك و… قرآن چند تا آيه… آيات زيادي از انسانهاي مقاوم تعريف كرده است. كه اينها هيچ چيز اينها را متزلزل نميكند. دو سه آيه را براي شما ميخوانم. قرآن ميفرمايد كه: ميآمدند به رزمندهها ميگفتند: «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُم» (آلعمران/۱۷۳) به قول ما كشتي آمريكا در خليج فارس آمده است. تهديد شده است. گفتند: چنين، گفتند: چنان! دشمن عليه شما جمع شده است. نيروي دشمن «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُم فَاخْشَوْهُمْ» از اينها بترسيد. اينها ذرّهاي نميترسيدند. فقط ايمانشان زياد ميشد.
۱- مقاومت امام خميني در برابر تهديدهاي دشمن
يك روزي به امام گفتند: كارتر رييس جمهور آن زمان، رييس جمهور آمريكا، گفته كه: ما ايران را در محاصرهي اقتصادي قرار ميدهيم. امام فرمود: اگر كارتر در عمرش يك حرف حسابي زده باشد، همين است. ما رابطهمان را با ايران قطع ميكنيم. امام فرمود: اگر كارتر يك حرف حسابي زده باشد، همين است. ما از خدا ميخواهيم رابطهي ما قطع شود. رابطهي آنها با ما رابطهي گرگ با ميش است. اينها فرمول آبكي را ياد ايرانيها نميدهند. مثلاً پپسي، بگو: موادش چيست؟ فرمول پپسي را، امكان ندارد به هيچ كشوري ياد بدهد. فرمول اف ۱۶ هواپيما را، حاضر نيستند به ما ياد بدهند. اين هم كه الآن ميسوزند براي اين است كه چرا خود بچههاي ايراني چيز ياد گرفتند! وگرنه آنها با ما چه رابطهاي دارند؟ اگر كارتر يك حرف حسابي زده باشد، همين است. اين انسان مقاوم است.
ما جوان بوديم حدود بيست سالمان بود. زمان شاه سابق، در مسجد فيضيه ريختند، تصادفاً من هم در فيضيه بودم. خوب چه كارهايي كه نكردند. روز دوم فروردين بود و روز شهادت امام صادق بود. آيت الله العظمي گلپايگاني هم در فيضيه به مناسبت امام صادق روضهاي داشتند و خوب من هم ميديدم كه دائم جمعيت ميآيد، گفتم: خوب اين همه جمعيت چطور آمده است؟ گفتم: خوب عيد است ديگر، عيد است و سال تحويل است و قم ميآمدند زوّار، حالا پاي روضه آمدند. ولي قيافهي آمدنها قيافهي نظامي بود. كت و شلواري بودند، اما همينطور خيلي با ترتيب به حالت رژه ميآمدند. هم ميخواستيم بگوييم: طبيعي نيست. هم ميديديم آخر چطور تا به حال نديده بوديم.يك مرتبه حاجي انصاري واعظ آن زمان قمي، واعظ درجه يك آن زمان بود. از واعظهاي درجه يك بود. وسط سخنراني ايشان يك مرتبه بلند شدند صلوات فرستادند. مثل اينهايي كه جلسه را به هم ميزنند. خلاصه يك مرتبه يك جاويد شاه گفتند، چماقها از كجا بيرون آمد نفهميديم. دِ بزن! خيلي سر و كله شكستند. بعضي از طلبهها را از طبقهي بالا پرت كردند. كه هركسي هرجايي بود، پنهان شد و من هم جزء طلبهها، چهل، پنجاه نفر در يك اتاق بوديم، منتهي هر لحظه ميگفتيم: اگر شيشهها را بشكنند، شيشهها روي سر ما خواهد آمد. اينطوري… يك عده از آقايان فوري خانهي امام رفتند. به امام گفتند كه: بعد از فيضيه خانهي امام ميآيند و ميشكنند، ميزنند. امام فرمود: در را باز بگذاريد. گفتند: آقا! فيضيه را قلع و قمع كردند. الآن اينجا ميآيند. احتمال دارد اينجا بيايند. فرمود: تنبيهاش ميكنم. اصلاً دائم… استاد ما ميگفت: خودمان به امام گفتيم: آقا اينجا ميريزند. فرمود: در را باز بگذاريد من تنبيهشان ميكنم. آخر چقدر انسان مقاوم است. يكبار امام فرمود: والله در عمرم نترسيدم. اين انسانهاي مقاوم، قرآن هم ميگويد. ميگويد كه: انسانهاي مقاوم، «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُم» براي شما جمع شدند، ميخواهند شما را كودتا كنند. «فَاخْشَوْهُم» از اينها بترسيد. ابدا نميترسيدند. قرآن يك آيه دارد ميفرمايد: «لا يَخْشَوْنَ أَحَدا» (احزاب/۳۹) از احدي نميترسند. انسانهايي كه انسانهاي نشكن، آدم هست جورابش تا به تا شود گريه ميكند. آدم هست ميگويد: خاك بر سرم! ميگويند: چه شد؟ ميگويد: شش تا بشقاب خريدم، گلهايش با هم نميخورد. يعني گل بشقابش به هم نخورد، ميگويد: خاك بر سر من. خدا مرا مرگ بدهد. چه شد؟
۲- خطر پوكي و شكنندگي در برابر حوادث
در ماشين نشسته بوديم، راننده پشت فرمان يك مرتبه بر سرش زد و گفت: واي! گفتم: چه شد؟ گفت: فلان تيم باخت! يعني با يك گل زدن، فشار خون بالا ميرود. پايين ميآيد. چرا ما بايد پوك شويم؟درس ميخوانيم كنكور قبول شديم، شديم. نشديم، نشديم. مگر همهي خوشبختيها در كنكور است كه حالا آن كسي كه در كنكور موفّق نشده زار زار گريه كند. پدرش احساس سرشكستگي كند. نه من ديگر خانهي دخترخاله نميآيم. رو ندارم بيايم. خانهي پسردايي نميآيم. رو نميدارم بيايم. چه شده؟ چه خبر است؟دانشگاه يك ارزش است روي چشم. اما حالا كه هركس دانشگاه نرفت حتماً بدبخت است؟ اينطور نيست. ميليونها آدم دانشگاه نرفتند، بدبخت هم نيستند. اينكه انسان خودش را در كنكور، در مسابقه، در امتحان،در تجارت، در متلك، در فحش، اينقدر… الآن عرض كردم خانهها ضد زلزله ميسازند، اما آدمها ضد زلزله كه هيچ… آدمها با يك فشنگ، كلت كوچك همه چيز را به هم ميريزد.
اعصابم خورد است، با من حرف نزن. من ديگر نماز نميخوانم. چرا؟ من ميخواستم چنين شود، نشد! خوب مگر خدا نوكر تو است؟ مگر خدا بردهي تو و عبد تو است كه هرچه تو ميخواستي بشود، و حالا كه نشده ديگر مسجد نميرود، ديگر نماز نميخواند. من از اين آقا يك چنين توقعي داشتم. حالا كه اين توقع مرا انجام نداد، گفتيم: عروسي بيا، گفت: وقت ندارم. خوب حالا كه آقا وقت ندارد عروسي دختر من بيايد، من هم ديگر مسجد نميروم. ببين اين چقدر پوك است؟ مسجدي است ولي پوك است. يك تقاضايي از آقا كرده است، آقا گفته: نميتوانم بيايم. ديگر نماز نميخواند، با مسجد قهر ميكند. با آقا قهر ميكند. اين يك خرده بايد بزرگتر باشيم. البته آدم بزرگ خيلي داريم. آدمهاي بزرگي داريم كه… قرآن ميفرمايد كه: «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَة» (نور/۳۷) آدمهايي هستند وقتي تجارت ميكنند، تا صداي اذان را شنيدند مغازه را ميبندند. مشتري هرچه هم سود داشته باشد، تعطيل ميكنند. «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْت» (هود/۱۱۲) قرآن به پيغمبر ميگويد كه: استقامت كن. «وَ مَنْ تابَ مَعَك» (هود/۱۱۲) آنهايي كه با تو هستند بايد مقاوم، يعني نشكن باشيد. نشكن باشيد. امام حسين گفت: من زير سم اسب ميروم، اما به يزيد بله نميگويم. اين نشكن است. عزيز است.
حالا عواملي كه باعث مي شود كه انسان فروپاشيدن شود چيست؟ عوامل بيروني داشتيم، جلسهي قبل گفتيم. رفيق بد مؤثر است در اينكه آدم را پوك كند. درون دل آدم را خالي كند. همسر بد دائم در گوش آدم بخواند، دل آدم را خالي كند. چه چيز تو از باقي مردم كمتر است؟ برادرت فلان، خانه خريد. ماشين خريد. تو هيچ عرضهاي نداري. گاهي بچهها… يك پدري ميخنديد. گفتند: چرا ميخندي؟ گفت: بچهي كوچولوي من به من گفته: آقا پول بده. گفتم: آقاجان ندارم. رويش را به مادرش كرده، گفته: در كاشان گداتر از اين نبود زن اين شدي؟ (خنده حضار)
خوب گاهي وقتها يك متلك بچه پدر را داغون ميكند. يك آدم محترمي دست به انبار يك جايي زده بود، چيزهايي دزديده بود. گفتند: آقا اصلاً اين كار به تو نميآيد. تو سابقهي اين كار را نداري. هيچ به ذهن من نميآمد شما اينكار را بكني. گفت: راستش اشك دخترم بود. من نتوانستم جهازيهاش را تكميل كنم، دو سه شب است دخترم سر سفره نميآيد غذا بخورد، و مينشيند گريه ميكند، من ديگر خودم را باختم. گفتم: حالا از اين انبار يك چيزي بردارم. يعني اشك دختر باعث ميشود كه يك پدر آبرومند دست به يك خلاف بزند. نشكن باشيم. از خدا بخواهيم در ماه رمضان كه خدايا ما نشكن باشيم. عزيز است يعني نشكن است. متلاشي نشويد. چهل و سه راديو به امام جسارت مي كردند. امام نشكن بود. روز بمباران به دكتر گفتم: قلب آقا را ببين كه الآن تهران بمباران مي شود ببينيم قلب آقا چطور است؟ امام فرمود كه: آقا اول قلب اين آقا را ببين. يعني گفت: قلب من سر جايش است. شما برويد قلب خودتان را ببينيد. التماس كردم، گفت: ببين من ذرّهاي نميترسم. هرطور مردم تهران شدند، من هم ميشوم. اما حالا چون شما التماس ميكنيد در سنگر ميرويم. زير حسينيهي جماران ظاهراً يكجايي بود كه امام گفت: به خاطر شما ميروم ولي خودم نميترسم. اما چون شما دائم دست و پا ميزنيد، چشم ميروم. نشكن بود.
۳- ايستادگي امام جواد (عليه السلام) در برابر مأمون
امام جواد كوچك بود، مأمون الرشيد آمد برود، همهي بچهها فرار كردند. خليفه ميآيد فرار كردند. امام جواد كوچولو بود ايستاد. مأمون به او گفت كه: چرا فرار نكردي؟ گفت: كاري نكردم! كوچه هم تنگ نيست. نه من خلاف كردم كه فرار كنم، نه كوچه تنگ است. شما بياييد از آن طرف برويد. گفت: تو چه كسي هستي؟ گفت: اين امام رضا است كه اينطور بچهاش را تربيت ميكند. بچههايمان را بايد طوري حرف بزنيم كه بتوانند حرف بزنند. الآن نسل ما، ميليونها نسل ما الآن بگويي: يك اذان بگو خجالت ميكشد. از گفتن: الله اكبر خجالت ميكشد. بگوييم: بلند شو در يك جلسه ۵ دقيقه صحبت كن، خجالت ميكشد. قرآن ميگويد: به بچههايتان بگوييد حرف بزن. بس كه به بچه ميگوييم: بچه حرف نميزند! تا بزرگها هستند بچه حرف نميزند. چه كسي گفت: بچه حرف نميزند؟ قرآن ميگويد: بچه حرف ميزند. لقمان ميگويد: «يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف» (لقمان/۱۷) «بُنَي» بچهي كوچولو، نماز بخوان حرف هم بزن. «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف» تو «بُنَي» هستي، بچهي كوچك هستي. ولي امر به معروف كن. «وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَر» باقي جاها خدا ميگويد: «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ»، «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ»، «أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاة» ولي به بچه چون بچه كه پول ندارد بگويد: زكات بده، ميگويد: «أَقِمِ الصَّلاةَ» نگفته: «وَ آتَوُا الزَّكاة» «بُنَي» بچهي كوچولو كه پول ندارد. اينجا ميگويد: «أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف»
ما بايد يك كاري بكنيم، زن ما نشكن باشد. مثل زينب كبري، زينب كبري در جلسهي يزيد بعد از شهادت برادرش، هم برادرش، هم برادرهايش ابالفضل، و هم دو تا جوانهايش. دو تا جوان زينب هم كشته شدند. يك زن داغ ديدهي اسارت، به يزيد گفت: «لا» يعني چه؟ «لا أَبَا لَكُمْ» (بحارالانوار/ج۱۸/ص۲۰۴) «اَب» يعني چه؟ «لا أَبَا لَكُمْ» يعني اي بيپدر! الله اكبر! اين را نشكن ميگويند. بيپدر! اين زن است. «اني» به درستي كه من «لاستصغرك» من تو را صغير و كوچ ميدانم. خيلي نزد من پست هستي.
امام سجاد در حال اسارت يك سخنراني كرد، كوفه را به زلزله انداخت. چه كنيم كه از درون فرو نپاشيم؟هويّت ما از دست نرود؟ تا ميبينيم چهار نفر نشسته ديگر مستقل باشيم. تشخيص دادي حجاب اين است، حجابت را نگه دار. همه طور ديگر بشوند.
ما سه رقم آدم داريم. بعضي از افراد هستند در جامعه هضم ميشوند. مثل آب خوردن، آب شل است در هر ظرفي شكل همان ظرف درميآيد. هوا شل است در هر ظرفي شكل همان درميآيد. آدمهايي كه مثل آب و هوا شل هستند، در هر قالبي شكل همان ميشوند. ميگويند: خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو. «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ» (مدثر/۴۵) قرآن ميگويد: بهشتيها از جهنميها ميپرسند: چرا جهنّمي شديد؟ ميگويند: به چهار دليل! يكي اينكه ما اهل نماز نبوديم. يك اينكه گرسنهها را سير نكرديم. با اينكه امكانات داشتيم، سوم اينكه به ساز جامعه ميرقصيديم. يعني شل بوديم. رنگ جامعه را به خود ميگرفتيم. نان را به نرخ روز ميخورديم. يك دسته جوانها اينطور هستند.
۴- ستايش قرآن كريم از انسانهاي نشكن و مقاوم
يك دسته جوانها نشكن هستند. مثل اصحاب كهف، گفتند: ما در منطقه باشيم، چون منطقه فاسد است ما هم فاسد ميشويم. اصلاً از خير شهر و رفاه شهر بگذريم، از بلوار و اتوبان و مترو بگذريم. اصلاً برويم در غار زندگي كنيم، مكتب و فكرمان را حفظ كنيم. اينها رفتند در غار زندگي كردند، كه عقيدهشان را حفظ كنند. اصحاب كهف، سورهي كهف اصحاب كهف است. شما نميدانم ديديد يا نه؟ در شهر شما هست يا نه؟ همدان نه. در تهران هست. سيكهايي هستند از هند آمدند، ذرهاي لباسشان راعوض نميكنند. لباسشان را نگه ميدارند. ولي ما مثلاً يك مهمان ميآيد و بر ميگردد فوري لباس را عوض ميكند. اصحاب كهف قرآن ستايش ميكند، ميگويد: «فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِم» (كهف/۱۳) اينها جوانمردهايي بودند ايمان آوردند. ما هم به ايمانشان اضافه كرديم. اينها چنين و چنان، كه در جامعه هضم نشدند.
يك عده هستند اصلاً جامعه را عوض ميكنند. «فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهيمُ» (انبيا/۶۰) نه اينكه هضم نميشود كه هيچ. خودش را هم كه حفظ ميكند هيچ! علاوه بر اينكه خودش را حفظ ميكند، جامعه را عوض ميكند. «فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهيمُ» نشكن باشيم. با ارتباط با خدا، با دعا، با استمداد و استعاذه و پناه بردن به خدا، با تحصيلات، با مشورت از ديگران و تجربهي ديگران. با اين امكانات خودمان را مقاوم كنيم. مقاومسازي دروني. مثل آهني كه ضعيف است. هرچه هم فشار بيشتر آمد، بايد… ببينيد اگر اين آهن ميتوانيد دو طبقه روي آن بسازيد، اگر خواستيم سه طبقه بسازيم ميآيند اين آهن را كنارش دو تا آهن جوش ميدهند. كنارش جوش ميدهند. يعني هرچه فشار زيادتر شد، هرچه قايق بزرگتر شد بايد طنابش محكمتر باشد كه بتواند اين قايق را…
الآن نياز به ايمان بيش از قديم است. اخلاق پدر و مادر در الآن بايد بيش از قديم باشد. چون پدر و مادر قديم، ميشد بچهاش را بزند. بچه جايي نداشت برود. در كوچه ميرفت و مجبور ميشد شب برگردد. الآن اينقدر اردو و نميدانم پارك و فيلم و سكس و رفيق و… يعني وقتي همهي درها باز است، و يعضي از درها هم مركز فساد است،اينجا بايد پدر و مادر نگويد: خوب ما پدرمان كتكمان ميزد، پس من هم بايد به بچهام بزنم. بله شما پدرت كتكت ميزد. آن زمان با اين زمان فرق ميكند. يك كسي گوشش درد مي كرد گفت: برو بكش. گفت: چرا؟ گفت: من دندانم درد ميكرد كشيدم! گفت: دندان چه كار به گوش دارد؟ممكن است يك زماني كتك جواب ميداد، الآن با اين شرايط نميشود گفت: چون من از پدرم كتك خوردم، پس تو هم بايد از من كتك بخوري. مادر ما چنين بوده، حالا عروس ما هم چنين باشد. زمان را درك كنيم.
يك آقايي به يك فقير پول داد، همراه آقا گفت: به اين فقير پول نده. گفت: چرا؟ گفت: اين ترياكي است.گفت: اِ… من به ترياكي پول دادم؟ فكر كرد برگشت يك خرده ديگر هم داد. گفت: چرا ديگر اضافه دادي؟ گفت: آخر شما گفتي: ترياكي است پس خرجش سنگينتر است. يك خرده به او بدهم. اگر طرف ترياكي است.
۵- تقويت مباني ديني جوانان در برابر شبهات مخالفان
اين خانمهايي كه يا آقاياني كه سكنجبين ميپزند، ميچشند. اگر ديدند (با بيان حركت) ترشي اش زياد است، شكرش را زياد ميكنند. «چونكه سركه سركگي افزون كند» مثنوي ميگويد: اگر سكنجبين ميپزيد، ميبينيد ترشاش زياد است، بايد شكرش را زياد كنيد. هرچه فساد بيشتر شود، ما بايد مقاوم سازي مان بيشتر شود. چقدر پول خرج دين بچهمان ميكنيم؟ چقدر پول خرج كفش بچهمان ميكنيم؟ چقدر خرج فيزيك و شيمي و مهندسي و دكتري و دانشگاه او ميكنيم. چند ميليون داديم كه بچهي ما ليسانس شود؟ چند صد تومان داديد كه اين بچهي شما با يك عالم، با يك دانشمند ارتباط پيدا كند، اين سؤال هاي بچه كه ممكن است يك سؤال بكند، اين فرو بريزد. گاهي وقتها بچههاي ما با يك شبهه همه چيزشان فرو ميريزد. خوب بچه هاي ما بايد يك شماره تلفن داشته باشند. شماره تلفن يك اسلام شناس. مكرّر من اين را گفتم. يك جوان ميآيد ميگويد: آقا چرا اسلام گفته: هركس دزدي كرد دستش را قطع كن؟ حالا يك بدبختي رويش فشار آمده است، يك غلطي كرده است. آنوقت شما به خاطر يك قاليچه و دو تا سكه، ميگويي: اسلام ميگويد چهار تا از دستهايش را قطع كن، چهار تا از انگشتانش را، حالا قبلاً كه ميگفتند: از ينجا قطع كن. اهل سنت هم الآن از اينجا قطع ميكنند. منتهي امام جواد فرمود: نه از اينجا قطع كنيد. گفتند: چرا؟ گفت: قرآن ميگويد: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» (جن/۱۸) كف دست چون وقت سجده بايد روي زمين باشد، «مساجد لله» يعني جاي سجده مخصوص خداست. يعني كف براي خداست. شما ميخواهي قطع كني، چهار انگشتش را قطع كن كه در اينجا ظاهراً مأمون الرشيد بود. همهي علما را دعوت كرد. يكي گفت: دست را قطع كنيم كجا، از اينجا قطع كنيم؟ از آرنج قطع كنيم؟ از مچ قطع كنيم؟ هركسي يك نظري داد، گفتند: ببينيد امام جواد چه ميگويد؟امام جواد فرمود: چهار انگشتش را قطع كنيد. گفتند: به چه دليل؟ گفت: قرآن ميگويد: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» آنجايي كه براي سجده لازم است، «لله» براي خداست. ميگويد: آقا چرا انگشت را قطع كنيم؟ يك غلطي كرده شماقطع ميكنيد بيآبرو ميشود. ديگر كسي دخترش را نميگيرد. ميگويد: داماد اين دزده شده است؟ پسرش را زن نميدهند. ميگويند: عروس دزده شده است! كاري ندارد. يك تلفن به اسلام شناس، الو! سلام عليكم، خوب اين بچه هم ميگويد: بله، بعد هم ميگويد: رأفت، مدنيت، نميدانم حقوق بشر، از اين حرفها هم ميگويند و اين بنامههاي خشن براي زمان عربهاي جاهلي خوب بوده است و امروز دنياي عرب و عجم و دنياي تمدن و حقوق بشر نميسازد و از اين حرفها ميزند و بچه اش هم همينطور… خوب پوك است ديگر، گوش ميدهد. چه كنيم؟ بايد اين بچه را مقاوم سازي كنيم. بنده از روز اول يعني سي سال است اين را گفتم كسي گوش نداده است. الان هم همين را ميگويم باز هم كسي گوش نخواهد داد. ولي مثل من مثل كسي است كه ماه را ببيند. كسي كه ماه را ببيند فردا عيد فطر است. ولو همهي مراجع بگويند: ثابت نشده است. كسي كه خودش ماه را ديد براي او عيد فطر است. من برايم چيز است… چنين به يقين رسيدم. ديگر حرف كسي در من نميتواند اثر كند چون خودم ديدم. آن چيزي كه الآن دانشگاه را نجات ميدهد، دبيرستان را نجات ميدهد، اين است كه شبهاتي كه در ذهن بچهها است، مطرح كنيم جوابش را بنويسيم. اشكال اين، جواب اين. اشكال اين، جواب اين. با اشكال و جوابها بچههايمان را مقاومسازي كنيم. كه در مقابل يك شبهه فرو نپاشند. فرو نپاشند. آقا تلفن كن. چرا اسلام دست دزد را قطع كرده است؟ ۱- اسلام دست هر دزدي را قطع نميكند. بيست و شش تا شرط دارد. بايد دزد حتماً ديوار را خراب كند. اگر كسي از پادگان و مسجد و بازار و پاساژ، حسينيه و خيابان و كنار خيابان چيزي را برداشت فرار كرد، حتي اگر كسي كيف زد، كيف كسي را روي موتور گرفت و فرار كرد. دزد هست او را ميگيرند، هر قانوني هم هست اجرا ميكنند. اما نبايد دستش را قطع كنند. چرا؟ براي اينكه دست كسي را بايد قطع كنند كه ديوار خراب كند. يا قفل بكشد و بايد هم دو تا شاهد عادل ببينند. خوب اگر نا امني جامعه به اينجا رسيد كه دو تا شاهد عادل نشستند نگاه ميكنند اين دزد هم دارد قفل ميشكند، خوب معلوم ميشود نا امني طوري است كه افراد عادل هم جرأت نهي از منكر ندارند. اگر جامعه به اينجا رسيد كه دزد رو به روي چشم عادل قفل ميشكند و نميترسد، اين اگر دستش قطع نشود، ديگر كسي در خانه خوابش نميبرد. ميگويد: نا امني طوري است كه مردم روبروي چشم افراد عادل قفل ميشكنند. ديگر خواب از سر همه ميرود. اينجا به خاطر امنيت عمومي چهار تا دست قطع ميشود، تا امنيت عمومي حساب شود. بيست و شش تا شرط دارد. اگر قحطي باشد، اگر نان و آب باشد. اگر براي شريكش باشد. نميدانم اگر … در صد تا دزد شايد يكي دستش قطع شود. ما گاهي وقت ها يك سؤالي داريم اين سؤال را بايد حساب كنيم، كه اين چطوري است؟
۶- خطر سوءظن و بدبيني در جامعه
حالا بچههاي ما فرو ميريزند. بايد اينها را بيمه كنيم. يكي از راهها سؤ ظن است. هرچه حرف ميزني گوش نميدهد. چرا؟ اين در ذهنش اين است كه وارثي كنيم. قرآن ميگويد: سوءظن بعضي از سؤ ظنها حرام است. تحقيق كنيد.
يك كسي به يك كسي ميگفت: من پاي تلويزيون مثلاً فيلم فلاني را خاموش ميكنم. ميگفتم: چرا؟ بحثهايش خوب است. گفت: آخر فلاني چند تا كارخانه دارد. گفتم: از خودش پرسيدي؟ تازه بر فرض كسي كارخانه داشته باشد. كارخانه داشتن حرام است؟ بپرس دارد يا ندارد؟ بعد بگو: اگر دارد از كجا آوردي؟ اگر ديدي دارد، يك و اگر ديدي از راه حرام است، پدرش ممكن است پولدار بوده كارخانه داشته، مرده و كارخانه به اين رسيده است.ممكن است چند نفر شريك شدند ايشان چون اعتبار دارد، مدير عامل شده است. البته بنده روي كرهي زمين با كسي در هيچ جايي شريك نيستم. اين را در جريان باشيد. محسن قرائتي زن يكي. با احدي هم شريك نيستم. ولي اگر كسي آمد به من گفت: فلاني كارخانه دارد، من به او بيدين نميگويم. سوءظن حرام است. وارسي كنيد. تحقيق كنيد. خانم فلاني را گرفتند. پليس ميگويد: چرا يكطرفه ميروي؟ خلاف ميروي! گفته: به شما ربطي ندارد. من خانم فلاني هستم. زنگ ميزنند، ميگويد: بابا من خانمم در خانه است. رانندگي بلد نيست. حالا يك زن نا اهلي دروغ ميگويد… هر دسته گل… حالا گيرم زن فلاني هم باشد، اگر زن فلاني است بايد بگيريد، جريمهاش دوبله باشد. خدا در قرآن ميگويد: زن پيغمبر خلاف كند دو برابر بايد جريمه بدهد. چون زن فلاني است پس بايد… بايد جريمهات دو برابر شود.
سوءظن به كسي نبريد. چون سوءظن آدم را از درون ميپوشاند ديگر بدبين ميشود. بدبين كه شد ديگر فاصله ميگيرد. غيبت هم همينطور است. غيبت مثل كندن گوشت مرده نيست. مثل خوردن گوشت مرده است. بين كندن و خوردن فرق است. گوشت مرده را بكني مريض نميشوي، بخوري مريض مي شوي. چرا گفتند: گوشت مرده؟ چون گوشت زنده را بكني جاي آن پر ميشود. گوشت مرده را بكني جاي آن پر نميشود. با غيبت آبروي طرف را ميريزي. آبرو كه رفت ديگر جاي آن پر نميشود. چرا ميگويد: مرده؟ چون مرده نميتواند از خودش دفاع كند. آن بنده خدايي هم كه پشت سرش حرف بد ميزني نيست كه از خودش دفاع كند. غيبت جامعه را متلاشي ميكند. او براي او ميگويد. او براي او ميگويد. او براي او ميگويد. همينطور وقتي به هم نگاه ميكنند، هيكلها كنار هم است ولي هيچ كدام همديگر را قبول ندارند. چون هم سوءظن دارند، هم پشت سر همديگر بديهاي همديگر را شنيدند.
شايعه، شايعه! يكبار يك چيزي شايعه ميشود، از بن دروغ است. گفتند: ماه را ديدند فردا عيد فطر است. گفتند: چه كسي ديده؟ گفتند: فلان استان! كجا؟ مركز استان. چه كسي ميداند؟ امام جمعه! آقاي امام جمعه شما ميداني؟ گفت: والله فلان محله ماه را ديدند. فلان محله چه كسي ماه را ديده است؟ مسجد. مسجد چه كسي ماه را ديده است؟ خادم! خادم چه كسي است؟ مش عباس! مش عباس كور است اصلاً چشم ندارد، هيچ چيز نميبيند. يعني گاهي وقتها همه چيزها بند به جايي ميشود كه از بُن دروغ است. تحقيق كنيم. قرآن ميگويد: اگر فاسق خبري آورد تحقيق كن. حالا بنده به اينجا رسيدم كه حتي اگر عادلي هم خبر آورد تحقيق كن. چون ممكن است اين طرفي كه حرف ميزند عادل است، ولي يك فاسقي به اين عادل خبر رسانده، او منشأ اين فتنه است. تحقيق كنيم. تهمت، جامعه را از هم ميپاشاند. نفاق، دو رو بازي، عبرت نگرفتن از تجربه، چه چيزهايي آدم را از درون ميپوكاند؟ وقتي من به شما سوءظن دارم، و من پشت سر شما غيبتهايي شنيدم يا غيبتهايي كردم. وقتي شايعه عليه شما شد. بردند، خوردند، چه و چه… يكي از مسئولين را ميگفتند: فلاني خودش و بچههايش فلانجا چه چيزهايي دارد؟ تصادفاً يك مدير عامل آن منطقه با ما خيلي نزديك است. گفتيم: شما چند سال مدير عامل اين منطقه هستي، وارسي كن واقعاً اين حرفها دروغ است. ميگفت: آقا ما چند سال مدير عامل اين منطقه بوديم، يك دانه گندم ايشان ندارد. همينطور ميگويند. بايد مواظب باشيم.
۷- دوري از كليگويي و نسبتهاي ناروا
يكي از چيزهايي كه جامعه را پوك ميكند، اين است كه افراد را نسبت به هم، زن و مرد را، دختر و پسر را، يك بازاري كلاهبرداري كرده است. ميگويند: بازاريها! يك اداري رشوه گرفته، اداريها! يعني يك جزئي ميگيريم ضرب در همهي جامعه ميكنيم. شما حق داري مثلاً فرض كنيد بگويي كه: تركها، كاشانيها، شيرازيها، اصفهانيها، يزديها، ميتواني اين حرف را بزني؟ ما الآن جكهايمان غيبت ميليوني درونش است. شما ميتواني بگويي: يك فردي چنين بود. وقتي ميگويي: كاشانيها، غيبت همهي كاشانيها را ميكني. تهرانيها، تبريزيها، مواظب باشيم. قالي بافتن چند ماه طول ميكشد ولي حفظ قالي زياد طول ميكشد. زاييدن نه ماه است. ولي بچهداري خيلي است. ازدواج فرصتش كم است. اما همسرداري طول ميكشد. عبادت ممكن است شما يك ماه رمضان قرآن خواندي، عبادت كردي. اما با يك طنز، با يك اس ام اس، با يك چيز تمام آن هوا ميرود. خيليها عبادت ميكنند ولي آخرش هم جهنّم ميروند. اِ… بله قرآن ميگويد. ميگويد: «عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ» (غاشيه/۳) «عَامِلَةٌ» يعني عمل كرده است. خيلي… «نَّاصِبَةٌ» با صاد، يعني خودش را به تعب انداخته است. «عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ» خيلي زحمت كشيده است، خيلي هم خودش را به رنج كشيده است. چقدر؟ ولي «تَصْلىَ نَارًا حَامِيَةً» (غاشيه/۴) با اينكه خيلي جان كند اما جهنمي است. چرا؟ براي اينكه كارهاي ما يا اولش خراب است، ريا است. يا اول براي خدا شروع ميكنيم. وسط كار غرور ما را ميگيرد. سه دور قرآن خواندم. ماه رمضان ۵ دور قرآن خواندم، نماز شبم ترك نشد. يا غرور ما را ميگيرد. چند تا دختر جهازيه دادم. چند تا چه كردم. چه كردم. يا اول براي خدا نيست كه باطل است. يا اول براي خداست وسطش غرور اوج ميگيرد، خراب است. يا آخر ماه رمضان آخر قرآن مان آخر كارهايمان، آخر روضهخواني ما، آخر هيئتمان، يك عملي ميكنيم همه را از بين ميبريم. «حَبِطَتْ» حضرت فرمود: هر يك سبحان الله يك درخت در بهشت اضافه ميشود. يك نفر گفت: اوه! بهشت ما چقدر درخت دارد؟ خيلي در عمرمان سبحان الله گفتيم. فرمود: گاهي هم يك آتش ميفرستيد، همه را ميبرد. مواظب باشيم «حَبِطَتْ أَعْمالُهُم» خودمان هم خودمان را پوچ ميكنيم. زحمتهايي ميكشيم يك مرتبه همه را از دست ميدهيم.
خدايا يك افرادي مقاوم بودند در قرآن تعريفشان را كردي. از احدي نترسيدند. صداي اذان را شنيدند، مغازه را بستند، گفتند: دشمن به شما حمله ميكند، آب در دلشان تكان نخورد، يك آدمهايي مقاوم در قرآن تعريفشان را كردي. ميليونها و صدها ميليون هم آدم هست مقاومت ندارد. با يك حرف پوك ميشود. خدايا به ايمان اميرالمؤمنين شهيد ماه رمضان، به ايمان امام حسن مجتبي، مولود ماه رمضان، به ايمان همهي بندگان صالحت كه در ماه رمضان و غير ماه رمضان عبادت خالصانه كردند، روز به روز بر ايمان و مقاومت ما بيافزا. از همهي عوارضي كه ما را از درون پوك ميكند، خيابان محكم، ساختمان محكم ولي خودمان پوك، از همهي عوامل سست كننده و تزلزل آور، همهي ما را حفظ بدار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»