آموزه‌هاي قرآني خطبه فدكيه 4(ويژگي هاي پيامبر و اميرالمؤمنين عليهم السلام)

آموزه‌هاي قرآني خطبه فدكيه 4(ويژگي هاي پيامبر و اميرالمؤمنين عليهم السلام)

اهمیت خطبۀ فدکیه

ویژگی های پیامبراکرم صلی الله...

ویژگی های امیرمؤمنان علیه السلام

ظهور نفاق بعد از رحلت پیامبر

ذکر مصیبت

کلید واژه ها: فاطمه علیهاالسلام - خطبه فدکیه- تفسیر قرآن- پیامبر اکرم صلی الله... - علی علیه السلام- نفاق.

قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ».[1]

اهمیت خطبۀ فدکیه

در این چند روز از ایام شهادت حضرت صدیقه طاهره، زهرای مرضیه بحثی دربارۀ تفسیر آیاتی که در خطبه فدکیه آمده است داشتیم. آن حضرت در این خطبه به بیش از 20 آیه استشهاد فرموده اند که این آیات را در این روزها مطرح و دلیل استفادۀ حضرت زهرا از آنها را بیان می کنیم.

البته بزرگانی همچون مرحوم سید شرف الدین در «النَصُّ وَ الاِجتِهاد» به مباحث تفسیری خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها اشاراتی کرده اند و مرحوم مجلسی نیز در «بحارالانوار» به مباحث تفسیری این خطبه اشاراتی دارد.

یک زن داغ دیده خطبه ای به این زیبایی و در این حد فصاحت و بلاغت و نظم ایراد کرده است! در این خطبه، فلسفۀ احکام و آثار نماز، عدالت، جهاد و حج و نیز اهداف اسلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیان شده است.

در این گفتار به بررسی دو آیه دیگر که عبارتند از آیات 49 و 128 سورۀ توبه می پردازیم. علت اینکه حضرت زهرا سلام الله علیها این دو آیه را انتخاب کرده است پس از قرائت آیات عرض خواهم کرد.

ویژگی های پیامبراکرم صلی الله...

حضرت زهرا سلام الله علیها در اواسط خطبه فرمودند: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ». در این آیه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم با چهار ویژگی معرفی شده است:

1-«رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ»؛ این پیغمبر از جنس شماست، با شما و از میان شما مردم است. هیچ کس به پیغمبر نگفت شما از یک جای دیگر آمدی.

2-«عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» پیغمبری که درد شما را درد خود می داند، به مریض سر می زند، تشییع جنازه شرکت می کند، به کسی که اولاد دار می شود تبریک می گوید، برای فقیر غذا می برد و...

3-«حَریصٌ عَلَیْکُمْ» به شما حریص است. «حرص» صفت بدی است مگر اینکه در کار خیر باشد؛ مثلاً حرص در علم خوب است و در مال خوب نیست، حرص در تقوا بر اساس تعبیر قرآنی «حَقَّ تُقاتِهِ»[2] خوب است. هر چه می توانید تقوا پیشه کنید.

پیغمبری که برای مردم غصه می خورد، این پیغمبر تازه از دنیا رفته است. این حرف ها یادشان نرفته است، پیامبری که «بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ»[3] با مؤمنان مهربان و رئوف است، شما را دوست دارد، هنگام جان دادن لب های مبارکش تکان می خورد و می فرمود: «اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ».

چرا حضرت زهرا این آیه را خواند؟ حضرت می خواهد بگوید، این پیغمبری را که خداوند این قدر از او تعریف کرده و فرموده است: احترامش کنید، صدایتان را از صدای او بالاتر نبرید و به نام صدایش نزنید، استشهاد این است: «فَإِنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَائِکُمْ» اگر دقت کنید، این پیغمبر بابای من است، نه بابای زن های شما و نه بابای دختران شما! این پیغمبر کیست؟ در این عالم پس از پیغمبر غیر از من چه کسی می تواند بگوید من فرزند رسول خدا هستم؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از رحلتش غیر از فاطمه سلام الله علیها دختری نداشت. اگر دختری هم داشته در زمان حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم همه از دنیا رفته بوده اند؛ زینب از دنیا رفت، رقیه از دنیا رفت.

ویژگی های امیرمؤمنان علیه السلام

مرحله به مرحله حضرت مسایل را باز می کند، بعد شروع کرد به تعریف از امیرمؤمنان، فرمود: این علی که با او در افتاده اید و حقش را غصب کرده اید، می دانید کیست؟

فاطمه سلام الله علیها چندین صفت برای علی علیه السلام ذکر کرد که من چند صفت را بیان می کنم، فرمود: «مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ الله»[4]؛ کار و تلاشش برای خداست؛ ولی کار شما برای خدا نیست برای دنیا و مطامع آن است. امیرمؤمنان در جنگ جمل چنان می جنگید و یک تنه به سپاه می زد که شمشیرش تا شده بود – این قدر مبارزه اش شدید بود – یکی از یاران حضرت می گوید: جلو رفتم و گفتم: یا امیرالمؤمنین، اینگونه که شما به قلب دشمن می زنید خطرناک است. حضرت فرمود: «وَ اللهِ مَا أُرِیدُ إِلاَّ الله»؛ به خدا قسم! هر کاری که می کنم به خاطر خداست. فکر نکنید می خواهم زور بازو نشان دهم، بنابراین توصیف زهرا سلام الله علیها از علی این است که، در راه خدا سخت استوار و محکم است.

علی علیه السلام از طرف پیامبر به یمن رفت و بعد از چندی همراه کاروانی با مقداری غنیمت از یمن برگشت و در حجة الوداع به پیغمبر ملحق شد. در همین اثنا یاران و سپاهیانی که با حضرت آمده بودند، شروع کردند به تقسیم غنایم. حضرت علیه السلام وقتی رسید و دید که همۀ غنایم را تقسیم کرده اند؛ یکی لباسی را برداشته، یکی کفش و دیگری چیز دیگری را، شمشیر را کشید و همه را پس گرفت. به سپاهیان یک مقداری برخورد و برای شکایت پیش پیغمبر آمدند و گفتند: بالاخره ما خودمان یمن رفتیم و این غنائم را آورده ایم، چرا باید علی علیه السلام این قدر با ما سفت و سخت برخورد کند؟

پیغمبر فرمود: «إِنَّهُ لَخَشِنٌ فِی ذَاتِ اللهِ»؛ علی سختی اش به خاطر خداست.[5] امیرالمؤمنین علیه السلام کسی است که شب گرسنه می خوابد و نانش را به فقیر و یتیم و اسیر می دهد.

«منذر بن جالوت» در حالی که فرماندار بود، مبلغی را از بیت المال اختلاس کرد و بالا کشید، امیرالمؤمنین علیه السلام نامه ای تند به او نوشت و احضارش کرد و فرمود: به زندان می اندازمت و تا قِران آخر را باید برگردانی، پول مال بیت المال است. شما قضیۀ عقیل را شنیده اید که حضرت با چه شدت برخورد کرد. حضرت خود می گوید: چهرۀ گرسنۀ بچه های عقیل را دیدم، ولی برای خدا آن برخورد را با عقیل انجام دادم.[6]

کسی از اصفهان عسل آورده بود و جزء بیت المال بود. یکی از فرزندان حضرت برایش مهمان آمده بود، آمد یک کاسه از خمرۀ عسل برداشت با اینکه ابورافع خازن بیت المال به او داد و گفت: عیب ندارد از حساب خودم آن را می دهم. و بالاخره وقتی خواستند عسل را تقسیم کنند یک کاسه هم سهم شما می شود. جلوتر از تقسیم مطالبۀ حقش را کرده بود، وقتی امیرالمؤمنین آمد و این وضع را دید به حدی ناراحت شد که از پول خودش داد و گفت: بهترین عسل بازار را بخرید. بعد در آن خمره آن قدر از عسل خریداری شده ریخت که از عسل قبلش نیز بیشتر شد و دائم اشک می ریخت! ابورافع می گوید: آقا اشک می ریخت و می فرمود: «اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِوَلَدِی» خدایا! فرزندم را ببخش.

قنبر یک ظرف پول از انبار بیت المال آورده بود درب خانۀ علی علیه السلام و گفت: بالاخره شما رئیس حکومت هستید و حق دارید، چرا این قدر باید سخت بگذرانید؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: قنبر اگر یک انبان آتش توی خانۀ من می انداختی بهتر از پولی بود که آورده ای! پول را بگیر و برو.

اشعث بن قیس مقداری حلوای زعفرانی آورد همین که امیرالمؤمنین علیه السلام فهمید رشوه است به شدت با او برخورد کرد.[7] حال زهرا این علی را می شناسید، زهرایی که روزگاری در خانه علی گرسنه ماند، اما به امیرالمؤمنین علیه السلام رو نیانداخت. همین زهرا فرمود: مردم! می دانید علی کیست؟ «مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ»؛ درباره خدا هرگز کوتاه نمی آید.

«قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ» علی به پیغمبر از همه نزدیک تر است. خود امام علیه السلام در نهج البلاغه می گوید: هر کجا جنگ پیچیده تر می شد، پیغمبر مرا جلوی سپاه می فرستاد. در جنگ خندق با «عمر بن عبدود»، در خیبر با «مرحب» و در بدر با «عقبه و شیبه»، در احد با سپاه ابوسفیان جنگید. تعبیر حضرت این است: به دهانۀ آتش جنگ، پیغمبر مرا می فرستاد. این نشان از نزدیک بودن علی به پیغمبر است؛ البته این نزدیکی تنها نزدیکی جسمی نبود، بلکه قرب فکری و قرب نوری بود چنان که در سورۀ مباهله آمده «انفسنا» آری، علی، جان پیغمبر است.

ابن ابی الحدید – عالم معتزلی سنّی – در جلد هفتم شرح نهج البلاغه، می گوید: یک روز من به استادم «سید نعقیب» گفتم: پیغمبر اصحاب زیاد داشته است، اما چرا در میان اصحاب کسی به اندازۀ امیرالمؤمنین از پیامبر تعریف نکرده است؟

بعضی از عزیزان کتاب هایی نوشته اند به نام «پیغمبر در نهج البلاغه» شگفت انگیز است که علی علیه السلام چه قدر در نهج البلاغه پیامبر را تکریم کرده است، اما چرا؟ زیرا هیچ یک از اصحاب به اندازۀ امیرالمؤمنین پیغمبرشناس نبودند. ابن ابی الحدید می گوید: استادم در جواب پرسش من گفت: «لانَّهُما روحٌ واحدٌ فی جِسْمانِ»؛ زیرا علی و پیغمبر یک روح در دو جسم بودند.

در لیلة المبیت جای پیامبر خوابید، در غار حراء کنار پیغمبر بود و دیگر مواردی که در تاریخ ذکر شده است. این امور نشان از قرب علی به پیغمبر را می رساند. کافی است شما یک دور کتاب «کسایی» را بخوانید. این کتاب هزار سال پیش نوشته شده است. بزرگان اهل سنت مثل «ابن حجر» در مقدمۀ این کتاب می نویسد: «اکْثَرُ اسانِیدِها جادٌ»؛ یعنی اکثر سندهای این کتاب عالی و نیکوست.

کتابی دارد به نام فضائل یا خصائص علی ابن ابیطالب که ترجمۀ فارسی هم شده است. نمی گویم بروید در فضائل امیرالمؤمنین «الغدیر» را بخوانید، گرچه منابع الغدیر اکثراً از کتب اهل سنت است.. «مناقب ابن عساکر» و «خصائص نسائی» را ببینید که این منابع چگونه حضرت را معرفی کرده اند؟

بنابراین حضرت زهرا بعد از اینکه پیامبر را با استشهاد قرآنی «رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ».[8] معرفی می کند، علی علیه السلام را با جملۀ «مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ» و «قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ» معرفی می نماید.

این نزدیکی به پیغمبر جهات مختلفی دارد که علاوه بر مطالب گفته شده، با پیامبر نسبتِ پسر عمویی دارد و در خانۀ پیامبر بزرگ شده است. چنان که حضرت می فرماید: پیغمبر غذا در دهنم می گذاشت، یک جا دیده نشده است که امیرالمؤمنین علیه السلام با پیغمبر مخالفت و یا در مقابل رسول خدا اظهار وجود کرده باشد. خودش می فرماید: مثل بچه شتری که دنبال مادرش می رود این گونه من پیرو و سرباز پیغمبر بودم: «أَثَرَ أُمِّه».[9]

«سَیِّداً فی أَوْلِیَاءِ اللهِ» آقای اولیای خداست؛ البته در نقل دیگر «فی» ندارد. این گونه است «سید اولیاء الله» اگر این گونه باشد، معنایش فرهمندتر از جمله پیشین می شود؛ یعنی سید و بزرگ اولیاء خداست.

«مُشَمِّراً نَاصِحاً» علی کمر همت بسته بود، خیرخواه بود «مُجِدّاً کَادِحاً»؛ تلاش می کرد.[10] در مفاتیح الجنان، زیارت غدیر را که از امام هادی رسیده یک دور مطالعه کنید، ببینید چه قدر زیبا امام علیه السلام جدّ بزرگوارش امیرالمؤمنین علیه السلام را معرفی کرده است. نزدیک ترین فرد به امیرالمؤمنین زهرای مرضیه است، زیرا سال ها با او زندگی کرده و معاشرت داشت.

ظهور نفاق بعد از رحلت پیامبر

«فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ دَارَ أَنْبِیَائِهِ» نکته ای که در این فراز وجود دارد دقت بیشتری می طلبد. حضرت علیه السلام با این تعبیر نفرمود: «فَلَمَّا مَاتَ رَسُولُ الله» یعنی از تعبیر «موت» راجع به پیغمبر استفاده نکرد، بلکه فرمود: «فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ»؛ وقتی خدا پیغمبرش را برگزید و برد. چه قدر عبارت قشنگ است؛ مردم! وقتی قرار شد خدا پیغمبر را برگزیند، بگیرد و ببرد، در میانه خانه انبیاء، اولیاء، اصفیاء، «ظَهَرَ فِیکُمْ حَسِیکَةُ النِّفَاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّینِ» دو مشکل پیش آمد، یکی نفاق آشکار شد و دیگری لباس دین کهنه شد. بدین معنی که لباس دین را کنار زدید و نفاق را آشکار کردید.

امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه ای که به محمد بن ابی بکر در این راستا نوشته می فرماید: محمد! حبیبم رسول خدا فرمود: بعد از خودم از منافقینی که رو در روی تو قرار می گیرند می ترسم، نه از مؤمن می ترسم و نه از مشرک.[11] مؤمن و مشرک راه و روش آنها روشن است، قرآن دربارۀ آنها می فرماید: «مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ»[12] همین هایی که دور پیغمبر بودند، نه اهل مدین و مکه و جای دیگر، بلکه کسانی که در مدینه هستند بعضی از آنها منافق اند. فاطمه زهرا می فرماید: این نفاق بعد از رسول خدا آشکار شد؛ «ظَهَرَ فِیکُمْ حَسِیکَةُ النِّفَاقِ».[13]

حالا می خواهم آیه را جمع کنم. بحث ما این است که حضرت زهرا بخش هایی از برخی آیاتی را خوانده که گاهی مربوط به مسئله فدک نیست، و تنها چند نمونۀ آن برای اثبات حقش دربارۀ فدک است. دیروز عرض کردم اولین آیه ای که حضرت خواند این است؛ «یَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ».[14]

دومین آیه ای که حضرت خواند این آیه است: «أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ».[15] مهاجر، انصار و سران سقیفه در مسجد جمع شده بودند و این آیه را بی بی زهرای مرضیه در این جمع خواند.

این آیه در جنگ تبوک نازل شد، و این جنگ نزدیک 700، 800 کیلومتر با مدینه فاصله داشت. یکی از جنگ هایی است که امیرالمؤمنین در آن حضور نداشت. به دستور پیامبر حضرت در مدینه ماند و در اینجا بود که پیامبر فرمود: «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی». جنگ سختی هم بود، گر چه درگیری فیزیکی در آن صورت نگرفت، ولی بعضی ها در این جنگ از سختی و گرسنگی مردند؛ مثل عبادلله ذوالبجادین.[16] برخی در این جنگ از وسط راه برگشتند. عده ای از این اصحاب منافق خدمت پیغمبر آمدند و گفتند: ما می ترسیم در این منطقۀ جنگی (روم) زن های آنها را ببینیم شهوت هامان تحریک شود؛ زیرا ممکن است آنها حجاب درستی نداشته باشند و ما دور از زن و خانواده ایم

اینجا بود که آیه «أَلا فَی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا» نازل شد. محتوای آیه این است که، منافقین! شما در فتنه سقوط کردید، و دارید بهانه می آورید تا پیغمبر را تنها بگذارید.

منافقان می گفتند: آنجا زنان نامحرم هستند و نگاهمان می افتد و گناه کار می شویم. باید بدانیم که برای فرار از گناه، هنر این نیست که فرد از محیط، خودش را دور کند بلکه هنر آن است که در محیط باشد و گناه نکند. «أَلا فَی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ».[17] مفسرین منظور از جهنم را آسیاب جهنم دانسته اند که در همین دنیا کفّار را فرا گرفته و احاطه می کند. حالا حضرت زهرا می خواهد بفرماید که شما نیز این حرف ها را می زنید، بهانه ای بیش نیست. اینکه می گویید فدک مال شما نیست، علی علیه السلام سنش کم است و اقتضای خلافت را ندارد و پیغمبر وصی معرفی نکرده است؛ همۀ اینها بهانه تراشی بیش نیست.

خدمت یکی از مراجع بودیم، ایشان می فرمود: این سخن توطئه گران سقیفه جسارت به پیغمبر است. زیرا هر کسی که در این عالم خلافت و حکومت و مسئولیت داشته نگران جانشینش نیز بوده است. معاویه که هنوز سر پا بود برای یزید بیعت گرفت، خلیفۀ اول که در بستر افتاده بود وصیت کرد و برای خودش جانشین تعیین نمود. خلیفه دوم شورای شش نفره تعیین کرد و به آنها مهلت داد تا آنها بنشینند و خلیفه تعیین کنند. چنانچه تاریخ را نگاه کنید، همیشه مسئلۀ خلافت و جانشینی چه بر حق و چه ناحق مهم ترین مسأله بوده است.

الان شیوخ عرب ولیعهدهايشان مشخص است، چه طور می شود که پیغمبر خدا، رئیس مملکت اسلامی و بنیان گذار دین کسی را بعد از خودش به عنوان جانشین تعیین نکرده باشد و گفته باشد که من هیچ اشاره ای به جانشینی خودم نمی کنم! این سؤال مهمی است که جوانان ما باید روی آن تأمل و تفکر کنند. بر فرض اینکه واقعۀ با شکوه غدیر و حدیث منزلت را نادیده بگیریم آیا این توهین نیست، العیاذُ بالله بی مسئولیتی و بی توجهی پیغمبر را نمی رساند. اگر چنین باشد وضع مسلمانان با مرگ و رحلت پیغمبر چه می شود؟ این استدلال، توهین به پیغمبر است.

ذکر مصیبت

السَّلامُ علیکِ یَا فَاطِمَة الزَّهرا یَا بِنْتَ رَسُول الله.

از مظلومیت زهرا سلام الله عليها مخفی بودن قبر اوست طوری که حتی زمان شهادتش نیز مخفی است. دربارۀ زمان شهادت آن عزیز سه – چهار روایت نقل شده که برخی از عامه شهادت را ماه رمضان دانسته و گفته اند فاطمه زهرا شش ماه بعد از پیغمبر از دنیا رفت.

اما چرا باید یادگار پیغمبر زمان، مکان و محل دفنش مخفی باشد؟! در نقل آمده است امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید، آمدم کنار زهرای مرضیه سلام الله علیها ؛ امام حسن، امام حسین، زینب و ام کلثوم از اتاق بیرون رفتند، تعبیر این است: «أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِی الْبَیْت»[18] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: بچه ها بیرون بروید برای اینکه مادرتان زهرا می خواهد وصیت کند.

امیرالمؤمنین علیه السلام نشست کنار زهرای مرضیه «و ضَمَّ رَأسَها علی صَدْره» زهرای مرضیه شروع کرد به وصیت کردن، اولین مطلبی که گفت این بود علی جان! از من راضی هستی یا نه؟ اشک در چشمان امیرالمؤمنین علیه السلام حلقه زد! علی فرمود: فاطمه جان! تو حتی یک بار مرا ناراحت نکردی. «فَوَ اللهِ... لَا أَغْضَبَتْنِی» به خدا قسم فاطمه یک بار ناراحتی مرا بر نیانگیخت. «لَا عَصَتْ لِی أَمْرا» در هیچ امری با من مخالفت نکرد.

به امیرالمؤمنین می فرمود: «اِن کُنْتَ فی خَیْرٍ مَعَک ان کُنْتُ فی شَرٍّ مَعَک». «رُوحِی لِرُوحِکَ وِقَاءً وَ نَفْسِی لِنَفْسِکَ فِدَاء» علی جان! زهرا فدایت گردد! هر چه تو بگویی من مطیع هستم. آری، عمل زهرا شاهد بر این گفته است زیرا جانش را در راه علی داد.

اما علی جان سفارش هایی دارم، نخست اینکه مرا شب غسل بده، شب کفنم کن و شب بدنم را به خاک بسپار؟! مگذار آن دو نفر بر بدنم نماز بخوانند و در تشییع جنازه ام حاضر گردند. علی جان! وقتی بدنم را به خاک سپردی، زود از کنار قبرم نرو؛ «اجْلِسْ عِنْدَ رَأْسِی» بالای سرم بنشین، برایم قرآن و دعا بخوان! لحظه نخست دفن و قرار گرفتن در قبر، لحظه ایست که انسان احتیاج به مونس دارد،[19] چه مونسی بالاتر از امیرمؤمنان.

  • ابْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَی وَ لَاتَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَی بِطَفِّ الْعِرَاق[20]

علی جان! برای من و یتیمانم اشک بریز و گریه کن! حسینم را فراموش نکن و از یاد مبر!

  • پیراهن خود در غم من چاک مکنجز نیمۀ شب جسم مرا خاک مکن
  • از فاطمه یادگار اگر می خواهیخون های مرا ز روی در پاک مکن

علی جان!

  • مرا غسل چو نیمه شب به پیش کودکان دهیمبادا سینۀ مرا به زینبم نشان دهی

علی جان! مبادا بچه هایم تنها بمانند و احساس غربت کنند! یا بقیة الله! یا فاطمة الزهرا شما سفارش کردید که کسی سر بچه هایت داد نزند تا آنها احساس غربت نکنند، و آنها تنها نمانند؛ اما نبودی کربلا تا ببینی نازدانه های حسینت را چگونه با تازیانه رو به روی بدن مقدس بابا می زدند.

وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.

حجةالاسلام و المسلمین رفیعی


[1] . آل عمران، 102.

[2] . آل عمران، 102.

[3] . توبه، 128.

[4] . بحارالانوار، ج29، ص 223؛ احتجاج، ج1، ص100.

[5] . بحارالانوار، ج41، ص 116؛ المناقب، ج2، ص 110.

[6] . علی (ع) می فرماید: به خدا سوگند، برادرم عقیل را دیدم که به شدت تهیدست شده است و از من درخواست داشت تا یک مَن از گندم های بیت المال را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگی موهایشان ژولیده و رنگشان تیره شده بود، گویا با نیل رنگ شده بودند. پی در پی مرا دیدار و درخواست خود را تکرار می کرد، چون به گفته های او گوش دادم، پنداشت که دین خود را به او واگذار می کنم، و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست بر می دارم. روزی آهنی را در آتش گداخته به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم، پس چونان بیمار از درد، فریاد زد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: ای عقیل! گریه کنندگان بر تو بگریند. از حرارت آهنی می نالی که انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته است؟ تو از حرارت ناچیز می نالی و من از حرارت آتش الهی ننالم؟ (نهج البلاغه، خطبه 225).

[7] . نهج البلاغه، خطبه 225.

[8] . توبه، 128.

[9] . نهج البلاغه، خطبه 192 (بنابر تحقیق إثْرَهم صحیح می باشد).

[10] . بحارالانوار، ج29، ص 223؛ احتجاج، ج1، ص 100.

[11] . نهج البلاغه، نامه 27.

[12] . توبه، 101.

[13] . بحارالانوار، ج 29، ص 23؛ احتجاج، ج1، ص 100.

[14] . آل عمران، 102.

[15] . توبه، 49.

[16] . پیغمبر و یاران، ج4، ص 138.

[17] . توبه، 49.

[18] . بحارالانوار، ج43، ص 191.

[19] . بحارالانوار، ج43، ص 134؛ کشف الغمه، ج1، ص 362.

[20] بحارالانوار، ج79، ص 27؛ سوگنامه آل محمد، ص 29.

جدیدترین ها در این موضوع

توبه

توبه

حاج آقای رفیعی: بسم الله الرحمن الرحیم. وقتی موضوع عبادت و بندگی و تقوا و ایمان و اینطور واژه‌های ارزشی پیش می‌آید، فوراً ذهن ما به این سمت می‌رود که خوب یک فضای خاصی برای انجام اینها هست. یعنی کسی که می‌خواهد عبادت کند باید مسجد برود.
تبلیغ در ماه رمضان

تبلیغ در ماه رمضان

مخاطب‌شناسي است كه موضوع متناسب با آن مخاطب آماده مي‌شود چه‌قدر نسبت به مخاطب شناخت داريم و براي هر مخاطبي چه جور بايد صحبت بكنيم.
No image

سخنرانی استاد رفیعی با عنوان بررسی آموزه‌های تفسیری خطبۀ فدکیه5

سخنرانی استاد رفیعی با عنوان بررسی آموزه‌های تفسیری خطبۀ فدکیه5 در رابطه با موضوع دهه فاطمیه در این قسمت قرار دارد.
No image

سخنرانی استاد رفیعی با عنوان بررسی آموزه‌های تفسیری خطبه فدکیه4

سخنرانی استاد رفیعی با عنوان بررسی آموزه‌های تفسیری خطبه فدکیه4 در رابطه با موضوع دهه فاطمیه در این قسمت قرار دارد.
No image

سخنرانی استاد رفیعی با عنوان بررسی آموزه‌های تفسیری خطبه فدکیه3

سخنرانی استاد رفیعی با عنوان بررسی آموزه‌های تفسیری خطبه فدکیه3 در رابطه با موضوع دهه فاطمیه در این قسمت قرار دارد.
Powered by TayaCMS