الإناء - ظرف

الإناء - ظرف میزان الحکمه ، جلد 1 ، صفحه 499 - 503 

الإناء

ظرف

و لمزيد الاطّلاع راجع : وسائل الشيعة : ٢ / ١٠٨٣ «عدم جواز استعمال أواني الذهب و الفضّة» . انظر : عنوان ٢١١ «الزينة» . القلب : باب ٣٣٢٨ ، الأكل : باب ١١٤ .

٣٢٣ - نَظافَةُ الإناءِ

بهداشت ظروف

١٦٨٤- رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : ... خَمِّرْ إناءَكَ و لَو بِعودٍ تَعرِضُه عليه و اذكر اسمَ اللّه ِ، و أَوْكِ سِقَاءَكَ و اذكر اسم اللّه .[1] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : بر ظرف سر پوش بنه ، حتى با چوبى كه بر سرش مى نهى و نام خدا را ببر و مشكت را با بند ببند و نام خدا را ببر .

١٦٨٥- الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : كَانَ النَبِيُّ يُعجِبهُ أنْ يَشْرَبَ في الإناءِ الشَّاميّ، و كانَ يَقولُ : هُوَ أنظفُ آنيَتِكُم .[2] امام صادق عليه السلام : پيامبر خوش مى داشت كه در ظرف شامى [آب ]بنوشد و مى فرمود : آن تميزترين ظرف هاى شماست .

٣٢٤ - آنِيَةُ الذَّهَبِ وَ الفِضَّةِ

ظروف طلا و نقره

١٦٨٦- الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : لا تأكُلْ في آنيةِ الذَّهبِ و الفِضَّةِ .[3] امام صادق عليه السلام : در ظرفهاى زرّين و سيمين غذا نخور.

١٦٨٧- الإمامُ الكاظمُ عليه السلام : آنِيَةُ الذَّهبِ و الفِضَّةِ مَتاعُ الّذينَ لا يُوقِنونَ .[4] امام كاظم عليه السلام : ظروف زرّين و سيمين كالاى كسانى است كه [به خدا و معاد ]يقين ندارند.

١٦٨٨- الكافي عن ابنِ بـزيـعٍ : سألتُ أبا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام عن آنيةِ الذَّهبِ و الفِضَّةِ ، فَكَرِهَهُما . [5]الكافى ـ به نقل از ابن بزيع ـ : از امام رضا عليه السلام درباره ظروف طلا و نقره پرسيدم، حضرت آن دو را ناخوشايند داشت.

(انظر) وسائل الشيعة : ٢ / ١٠٨٦ باب ٦٧ . میزان الحکمه ، جلد 1 ، صفحه 503 - 511 

پی‌نوشت‌ها

[1] . سنن أبي داوود : ٣ / ٣٣٩ / ٣٧٣١ .

[2] . الكافي : ٦ / ٣٨٦ .

[3] . الكافي : ٦ / ٢٦٧ / ١ .

[4] . الكافي : ٦ / ٢٦٨ / ٧ .

[5] . الكافي : ٦ / ٢٦٧ / ٢ .

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟
آرمان‏های انقلاب

آرمان‏های انقلاب

خلاصه سخنرانی | آرمان‏های انقلاب انقلاب هم شیرینی دارد و هم سیلی. ما اگر در شرایط سخت انقلاب و شکنجه و خفقان بودیم، آیا واقعاً دیندار می ماندیم ؟! * انقلاب ما انقلاب در مادیات نبود،انقلاب در معنویات و ارزش ها بود.
No image

از خود تا خدا (قسمت دوم)

Powered by TayaCMS