سخت افزار مهم دهان( منبر پنج دقیقه ای)

سخت افزار مهم دهان( منبر پنج دقیقه ای)

سخت افزار مهم دهان

یکی از بزرگترین نعمتها:

نقش زبان در نزول و ابلاغ وحی :

وسیله دو زمانه:

حالت اول:

حالت دوم:

بهترین و زشت ترین:

پنهان خانه

حضرت علی(ع)در این باره می فرماید:

سخت افزار مهم دهان

یکی از بزرگترین نعمتها:

الرحمن علم القرآن،خلق انسان،علمه البیان

خداوند رحمان قرآن را آموزش داد.انسان را آفرید.به او زبان آموخت"

یکی از بزرگترین نعمات خداوند که به واسطه ی زبان به انسان عطا شده،نعمت سخن گفتن و بیان است.

در اهمیت این خصلت ویژه آدمی همان بس که خداوند پس از متذکر شدن تعلیم قرآن خلقت انسان،آن را ذکر نموده و می فرماید: علمه البیان

نقش زبان در نزول و ابلاغ وحی :

خداوند میان خود و پیامبرانش جهت کشف اسرار و بیان حقایق و اظهار علوم پنهانی خود چیزی را جز کلام واسطه قرار نداده و وحی و تفهیم مطالب به وسیله ی کلام صورت گرفته است،

چنان که میان پیامبران و مردم نیز وسیله ای جز سخن برای ابلاغ رسالت وجود ندارد.

وسیله دو زمانه:

حالت اول:

به وسیله زبان است که انسان با اقرار به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبران او از پلیدی و خباثت کفر و شرکت پاک می گردد.

به تبلیغ دین او می پردازد

و دیگران را به راه راست رهمنون می سازد.

اصلاح ذات البین می کند،

امر به معروف و نهی از منکر می نماید و...

حضرت علی(علیه السلام)در ارتباط با(زبان)فرموده اند:

در میان عبادات و طاعاتی که از اعضاء و جوارح انسان سرمی زند عبادتی کم زحمت تر و کم مؤنه تر و در عین حال گرانبهاتر نزد خدا از سخن وجود ندارد،

حالت دوم:

می تواند با آن به جرگه مشرکان درآید و کفر بگوید،

فتنه انگیزی نماید،

دیگران را گمراه کند

و موجب ترویج فساد گردد

بهترین و زشت ترین:

کلام برای رضای خدا و به قصد بیان رحمت و گسترش نعمت های او بهترین وسیله و ظریف ترین عبادت است با بکارگیری صحیح آن می تواند در جهت سعادت خود و دیگران گام های مؤثری بردارد

و همچنین هیچ گناهی نزد خداوند سنگین تر و به کیفر نزدیک تر و پیش مردم نکوهیده تر و ناراحت کننده تر از سخن نیست." با به خدمت درآوردن آن در راه های ناصواب خود و دیگران را به ورطه ی هلاک و نابودی سوق دهد

پنهان خانه

با سخن گفتن،آدمی از مکونات قلب خود پرده برمی دارد و تمایلات درونی او برای همگان روشن می گردد و میزان عقل و فهم او آشکار می شود.

چون که بادی پرده را درهم کشید سِرِّ صحن خانه شد بر ما پدید

کاندر آن خانه گهر یا گندم است گنج زر یا جمله مار و کژدم است

یا در او گنج است و ماری بر کران زآنکه نبود گنج زر بی پاسبان

حضرت علی(ع)در این باره می فرماید:

المرء مخبوء تحت لسانه مرد در زیر زبان پنهان است(تا سخن نگوید شناخته نشود."

و در جای دیگری فرموده است:

تکلموا تعرفوا،المرء مخبوء تحت لسانه سخن بگویید تا شناخته شوید که مرد در زیر زبانش پنهان است".

(خردمندان و دانشمندان تا نگویند قدرشان هویدا نگردد،و جاهل و نادان نگفتنش شایسته است، زیرا زبان بسته،رازدار زشتی ها و رسوایی ها می باشد."

مولوی در مثنوی در این زمینه چنین سروده است:

آدمی مخفی است در زیر زبان این زبان پرده است بر درگاه جان

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت سوم)

از خود تا خدا (قسمت سوم)

امام حسين (ع) مي فرمايند : قبل از هر چيز تكليف خودتون رو مشخص كنيد . مردم بنده دنيا هستند .
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
Powered by TayaCMS