سخنران استاد فرحزاد

«قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم : علی خیر البشر من عبا فقد کفر» [1]. «علی مع الحق و الحق مع العلی یدور معه حیث ما دار»[2] . «علی منی و انا منه ».[3]

  • تا صـورت پیـوند جهـان بود علـی بودتانقش زمین بودو زمان بود علـی بود
  • شاهی که ولی بودو وصی بودعلی بودسلطان سخـا و کرم و جود علـی بود
  • آن قلعه گشایی که درقلعه ی خیبربرکند بـه یـک حـمـله و بـگـشـود عـلـی بود
  • آن کاشـف قرآن که خدا در همه قرآنکردش صفت عصمت وبستودعلی بود
  • آن شـیـر دلاور که زبهـر طـمع نفـسدر خـان جهـان پنـجه نیالـود علی بود
  • چندان که در آفاق نظـر کردم و دیـدماز روی یقین درهمه موجود علی بود
  • این کفر نباشد سخن کفر نه این اسـتتا هسـت علی باشد و تا بود علی بود
  • سـر دو جهـان جمـله زپیـدا و پنـهـانشـمـس الحـق تبریز که بود علـی بود
  • رومی نشد از سرعلی کس نشـد آگاهزیـرا که نـشـد کـس آگـه از سـر الـه
  • یک ممـکن و اینهمه صفات واجـب«لا حـول و لا قـوه الا بـاالله»

دنیا دار عبرت و امتحان

  • گفت مسیح عشق مسیحا دم است و مشفقلیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

مرحوم آقا سید عباس راننده بود مسافر کشی می کرد یک کتاب در شرح حالاتش نوشته شده است. در مسجد هر وقت امام جماعت نمی آمد ایشان را جلو می انداختند شاید بیست، سی تا اهل علم هم بودند اما این راننده را جلو می انداختند. ایشان خیلی نسبت به اهل بیت خیلی علاقه داشت. یک دفعه ایشان دستش را زیر شیر آب برد آب آمد دستش را کشید آب قطع شد یک دفعه زیر گریه زد گفتند آقا این که گریه ندارد گفت:

  • جهان سر به سر عبرت و فکرت استچرا بهره ما همه غفلت است

«و فی کل شی له آیة» (سوره الذاریات/51). اگر ما چشم بینا و گوش شنوا داشته باشیم از تمام ذرات عالم می توانیم استفاده کنیم. تمام عالم با ما حرف می زنند. «ما من شی تراه عیناک الا و فیه موعظة»[4]. گفت: من هر وقت به مشهد می آیم از امام رضا می خواهم که یک چیز قشنگ به من یاد بدهد الآن یاد داد، یاد داد سید عباس اگر گداء کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست. تا زمانی که دستت را دراز می کنی می دهیم موقعی که دست دراز نمی کنی ماهم نمی دهیم. شما ظرفت پهن باشد هر چه بخواهی می دهند.

توکل راه تکامل و موفقیت

مرحوم حاج آقای دولابی می گفتند: هیچ وقت درباره خودتان به غیر خدا تکیه نکنید. در همه مسائل، حتی بچه هایتان را به خدا بسپارید. بگوئید خدایا تو خودت مواظبش باش. حضرت نوح برای بچه اش کم نگذاشت اما ش گمراه شد، خانمش گمراه شد. بعضی از خانم های پیامبر (عایشه و حفصه) با پیامبر زندگی می کردند اما در آتش جهنم می سوزند. روایت داریم چون به پوست پیامبر خورده پوستش را در می آورند و به سگ اصحاب کهف می دهند این سگ به بهشت می رود و پوست این سگ را تن عایشه می کنند و او را به جهنم می اندازند.

  • کار خود گر به خدا باز گذاری حافظای بسا عیش که با بخت خدا داده کنی

در هر کاری از صمیم دل بگوئید خدایا توکل به تو، من اگر خراب نکنم آباد نمی کنم. «کلکم ضال الا من هدیته».[5] یعنی همه شما گمراهید مگر اینکه من خدا هدایتتان کنم. همه تان بی چاره اید مگر اینکه من چاره کنم. در راه خدا مثل آتش باشید. در مسائل دنیایی بی خیال ولی در مسال آخرتی خیلی س سخت و بی قرار باشید.

  • در فراقت بی قرارم روز و شبروز و شب را هم چو خود مجنون کنم

مشغولیت دنیا

بچه ها با اسباب بازی و عروسک بازی می کنند به بچه بگویی این عروسک را می خواهی یا یک چک ده میلیونی؟ می گوید برو دنبال کارت، این عروسک و ماشین اسباب بازی خیلی خوب تر است. عقلش نمی رسد ماهم مثل همان بچه ایم. بچه وقتی کوچک است با این اسباب بازی ها بازی می کند وقتی هم بزرگ شد با اسباب بازی های بزرگ تر بازی می کند. با همین چیزهایی که ما بازی می کنیم با ماشین و خانه.

  • نان و حلوا چیست فرزند و زنتهم چو غل افتاده اند در گردنت

روش درست برخورد با دنیا:

اگر انسان فهم و عقلش بالا رفت این اسباب بازی ها را ول می کند و با خدا و امام زمان مشغول می شود با امام حسین عشق و حال می کند، با قرآن و دعا و نیایش انس می گیرد. یعنی اکسی که از این هوی و هوس گذشت بالغ شده است. به قول مولنا:

  • نیست مست جز مست خدا کیست بالغ جز رهیده از هوی

ما چند نوع بلوغ داریم. یکی همین بلوغ ظاهری است که بلوغ تکلیفی می گویند و یکی هم بلوغ اقتصادی داریم. اگر یک بچه صغیر مال و اموالی به ارث ببرد نمی شود در اختیارش گذاشت مگر این که رشد اقتصادی پیدا بکند. یعنی تا زمانی که اگر این مال را به او دادی نتواند با این مال معامله کند نباید در اختیارش بگذاری ولو اینکه بیست سالش هم باشد اما اگر تونست باید مال را در اختیارش بگذاری. یک نفر داشت می رفت دید بچه ای یک سکه طلا دستش است گفت: بچه جان این را به من می دهی که من یک پفک به تو بدهم؟ بچه یک نگاه کرد و گفت اگر صدای ار ار الاغ در بیاوری به تو می دهم. این هم این ور، آن ور را نگاه کرد دید کسی نیست شروع کرد به ار ار کردن، به عشق سکه کاری کرد که در عمرش نکرده بود بعد برگشت به بچه گفت که سکه را به من بده. بچه یک نگاهی به او کرد و پوز خندی زد گفت: تو با این خریتت می فهمی که این سکه است من با آدمیتم نمی توانم بفهمم که این سکه است. «ولها یجمع من لاعقل له»[6]. دور و بر دنیا کسانی جمع می شوند که عقل ندارند. آدم نابالغ کسی است که قول این دنیا را بخورد حالا یا گول مدرکش، یا مالش، یا پولش، یا ملکش، یا ماشینش را. هر کس گول دنیا را نخورد این بالغ واقعی است در مقابل نامحرم اگر گول نخوردی بالغی، در مقابل حرام اگر گول نخوردی بالغی. هر کاری که می کنیم حتی جبهه رفتنمان هم، اگر به خاطر خدا نباشد و دنیایی باشد ارزشی ندارد.

دستور اسلام به حاجت خواهی از خدا

مرحوم حاج آقا طیاره می گفت در شهر رضا حاج ابوالقاسمی داشتیم که کشاورز بود علماء می آمدند در خدمتش زانو می زدند مرحوم حاج ابو القاسم می فرمود: یک شب سحر به مسجد می آمدم دیدم که یک بنده خدائی چوب گنده ای گرفته به در مسجد می زند گفتم: آقا چه کار می کنی؟ گفت: من هر چی یواش یواش در خدا را زدم جوابم را نداد امشب آمدم محکم بزنم تا جوابم را بدهد. گفتم: الآن در از جا کنده می شود. گفت: این حرف ها سرم نمی شود چند ماه است که دخترم عقد کرده است به این خدا می گویم که جهازش را درست کن درست نکرده است. خانم من گفته که دو ماه دیگر می خواهند جهاز را ببرند اگر جهاز را جور نکردی از خانه بیرون برو. آمدیم دختر شوهر بدهیم خودمان هم داریم بی زن می شویم. امشب سحر آمدم یا در خدا را از جا می کنم یا باید حاجت من را بدهد. می رفت عقب و محکم به در مسجد می زد. دیدم الآن مسجد خراب می شود گفتم نگه دار چی لازم داری؟ لیستش را داد. گفتم: فردا در اختیارت می گذارم. دو سه تا آدم خیر دیدم فردا جهاز کامل را در خانه اش بردیم. گفت: حاج آقا اگر با ناخنم می زدم درست می شد؟ پس در خانه خدا را هم باید محکم زد. روایت داریم که خدا دوست ندارد کسی در خانه خلق برود دوست ندارد که پیش کسی گردن کج کنی. در خانه خدا برو. کار باید از بالا درست بشود. اگر از خدا بخواهیم خدا ما را از مشکلات و آتش های دنیا و آخرت نجات می دهد.

ذکر مصیبت :امیرالمومنین علیه السلام

داغ مولی برای بچه های امیرالمومنین سنگین و ناگوار است. بچه های امیرالمومنین در خردسالی مادر عزیزی مثل حضرت زهراء را از دست دادند. بچه های چهار تا هفت ساله برایشان سخت بود که مادر هیجده ساله اشان را از دست بدهند. ولی چون امیرالمومنین بالا سرشان بود برای این ها تسلی بود که بابایشان هست. دلخوشیشان پدرشان بود. حدود سی سال با پدرشان زندگی کردند. چقدر حضرت زینب و امام حسن و امام حسین:بابایشان را دوست داشتند. حالا پدری مثل امیرالمومنین را از دست دادند. امان از این مصیبت، اگر یک آدم معمولی هم که از دنیا برود جمعیت جمع می شوند ختم می گیرند سوم و هفتم سر قبرش می روند ولی اول مظلوم عالم با این که امام و خلیفه زمان خودش بود ولی نمی توانستند علنی دفتنش کنند چون خوارج نهران گفته بودند هر کجا دفنش بکنید جنازه اش را در می آوریم. چرا باید آقا وصیت بکند که جنازه اش نیمه های شب غریبانه تشییع بشود. بچه های مولی نمی توانستند سر قبر پدر بروند و یا مجلس بگیرند و گریه بکننو. قبر امیرالمومنین تا یک صد سال مخفی بود.

در ایامی که آقا در بستر بیماری افتاده بودند بی بی زینب در کنار بستر پدر بزرگوارش بود حالش منقلب شد صدا زد بابا جان ام ایمن حدیثی برای من نقل کرده، به من گفته جدت پیامبر خبر داده یک روزی شما با برادرت امام حسین به کربلا می روی و عزیزانت را شهید می کنند و حوادث تلخ و ناگوار پیش می آید. می خواهم بدانم این حدیث درست است؟ آقا فرمودند: دخترم هر چیزی که ام ایمن گفته درست است. نه تنها عزیزان شما را شهید می کنند بلکه از همین دروازه کوفه ای که ما زندگی می کنیم شما را به صورت اسیر می آورند. مردهای نامحرم دور شما را می گیرند و نزدیک است که شما را بربایند. اما حضرت زینب هر مصیبتی را تصور را می کرد اما وقتی در دروازه کوفه خطبه می خواند یک وقت دید مردم با دست به بالای سرش اشاره می کنند یک وقت نگاه کرد دید سر برادرش بالای نی است. فرمود: فکر هر مصیبتی را می کردم. فکر اسارت خودم و شهادت شما را تصور می کردم اما ای پاره دل زینب ای حسینم، گمان نمی کردم که یک روزی سر تو را بالای نی ببینم... . «لاحول ولاقوة الا بالله».


[1] - مستدر الوسائل / محدث نوری / 18 /183/ 8-باب جمله مما یثبت به الکفر و الارتداد ... ص 173

[2] بحار الانوار / علامه مجلسی /28 /368 / تنبیه ... ص 360

[3] بحار الانوار / علامه مجلسی / 20/144/ 12-غزوه احد و غزوه حمراء الاسد ... ص 14

[4] - وسائل الشیعه /شیخ حر عاملی / 15/197/5-باب استجاب التفکر فیما یجوب الاعتبار و العمل ... ص: 195

[5] -بحار الانوار / علامه مجلسی /5/198/5- الهدیه و الاضلال و التوفیق والخذلان ... ص: 162

[6] - بحار الانوار /علامه مجلسی /70/122/122- حب الدنیا و ذمها و بیان فنائها و غدرها باهلها وو ختل الدنیا بالدین ... ص: 1