از اين آيه بوى عصمت مى آيد. يعنى دوستان اهل بيت عليهم السلام يك نوع عصمت در وجودشان هست. در حقيقت خداوند آن را قرار داده است.

مرحوم ملا نظرعلى طالقانى، از شاگردان شيخ انصارى و عالم بسيار پخته اى بوده است. هم حكيم بوده است و هم فقيه و هم محدث؛ نظير مرحوم فيض كاشانى. از كتب مرحوم فيض بسيار بهره برده است. خود ايشان مى فرمايد: تمام رواياتى كه در كتابم نقل كرده ام، از كتاب فيض پرفيض است. از «تفسير صافى» فيض بسيار استفاده كرده است. ايشان دو جلد كتاب به نام «كاشف الاسرار» دارد. مرحوم حاج آقاى دولابى عنايت ويژه اى به اين كتاب داشتند. مطالب بسيار عالى در اين دو جلد كتاب آورده است. ايشان چندين سال در طالقان منبر مى رفته است. بعد منبرهايش را دسته بندى كرده و به صورت دو جلد كتاب در آورده است. در بعضى از جاها حالت استدلال هم دارد. بر روايات هم مسلط بوده است. مطالب بكر و عالى در آن كتاب فراوان است.

يكى از مطالبى كه حاج آقاى دولابى از ايشان زياد نقل مى فرمودند، اين بود كه شيعه و دوست اهل بيت عليهم السلام محال است گناه را دوست بدارد. اين حرف بسيار دقيقى است. نمى گويد شيعه و دوست اهل بيت گناه نمى كند، بلكه مى فرمايد: محال است گناه را دوست بدارد. اين بوى عصمت مى دهد. اين مطلب را از اين آيه گرفته است: «وَ كَرَّهَ اِلَيْكُمُ الْكُفرَ وَالْفُسوقَ وَالْعِصْيانَ.» دوست اهل بيت خميرمايه اش با اهل بيت عجين شده است. اگر همه عالم دست به دست هم بدهند تا ذره اى از محبت دشمن اهل بيت در دلش بيايد، نمى آيد؛ چون آن ها اصل گناه هستند. فرمودند:

نَحْنُ اَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ عَدُوُّنا اَصْلُ كُلِّ شَرٍّ؛ [1] ما اصل هر خيريم و دشمنان ما اصل هر شر.

اگر يك بچه اى را بياورند و به شما بگويند يك ميليون مى دهيم تا اين بچه را سر ببريد، هيچ كدام از شما چنين كارى را انجام نمى دهيد؛ محال است. حتى حاضر نيستيد يك سيلى به اين بچه بزنيد. اگر هم بزنى دوست

ندارى، دلت اجازه نمى دهد. دوست اهل بيت محال است گناه را دوست بدارد. ممكن است گناه كند، ولى قبل از گناه ناراحت است، حين گناه ناراحت است و بعد از گناه هم ناراحت است. در واقع گناه نكرده است. آدم چيزى را كه با اكراه انجام داد، در حقيقت انجام نداده است. مثل اين است كه در ماه مبارك رمضان دست و پاى شما را ببندند و آب در دهان شما بريزند. هر چند آب از گلوى شما پايين رفته است، ولى روزه شما باطل نشده است. شما روزه نخورده اى، چون از روى اكراه بوده است.

دوست اهل بيت محال است گناه را دوست بدارد. ممكن نيست محبت اميرالمؤمنين عليه السلام و محبت امام حسن عليه السلام در سينه انسان باشد و گناه را دوست داشته باشد، دشمنان اهل بيت را دوست داشته باشد. محبت اهل بيت عليهم السلام چنين كيميايى است. در روايت آمده است: «لا يَزْنِى الزّانى حينَ يَزنى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»؛[2] شايد معناى حديث اين باشد كه در حين گناه مؤمن نيست، وگرنه زنا نمى كرد. در هنگام زنا روح ايمان از او گرفته مى شود.

امام سجاد عليه السلام چه زيبا با خداى خويش مناجات مى كند:

اِلهى لَمْ اَعْصِكَ حينَ عَصَيْتُكَ وَ اَنـَا بِرُبوبِيَّتِكَ جـاحِدٌ وَلا بِأَمْرِكَ مُسْتَخِفٌّ، وَلا لِعُقوبَتِكَ مُتَعَرِّضٌ وَلا لِوَعيدِكَ مُتَهاوِنٌ لكِنْ خَطيئَةٌ عَرَضَتْ وَسَوَّلَتْ لى نَفْسى وَغَلَبَنى هَواىَ وَاَعانَنى

عَلَيْها شِقْوَتى؛[3] خدايا، آن گاه كه نافرمانى ات كردم، نافرمانى ات نكردم چنان كه منكر پروردگارى ات باشم و نه چنان كه سبك شمارنده فرمانت باشم و نه چنان كه باگستاخى در معرض كيفرت قرار گيرم و نه تهديدت را ناچيز شمارم، لكن خطايى بود كه بر من عارض شد و نفسم آن را برايم آراست و بدبختى ام مرا بر آن يارى نمود.

خدا كربلايى احمد را رحمت كند، حرف قشنگى مى زد. با اينكه سواد نداشت، مى گفت: خدايا، تو گفتى عبادت ها بايد خالص باشد؛ محبت درش باشد تا قبول شود. خدايا، گناهان ما هم شرطش اين است كه خالص باشد. ما گناه خالص نكرديم؛ چون نمى خواستيم انجام بدهيم. اصلاً گناه را دوست نداشتيم.

هر كسى با محبوبش

در مناجات خمسة عشر مى خوانيم: «اَسْئَلُكَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنى اِلى قُربِكَ؛ محبت هر عملى را كه به قرب تو بينجامد، از تو درخواست مى كنم.» بايد ديد نماز را دوست دارى؟ قرآن خواندن را دوست دارى؟ اگر محبت عمل در دلت بود، در نامه عمل تو ثبت مى شود. پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله فرمودند:

اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ اَحَبَّ؛[4] هر كس با هر كه و هر چه دوست است محشور مى شود.

اگر با نماز گزاران دوستى، به نماز عشق مى ورزى، با همان محشور مى شود. اگر عمل بد را هم دوست داشتى، در نامه عمل تو ثبت مى شود، هر چند آن را انجام نداده باشى. اگر گناهى را مرتكب نشدى، ولى آن را امضا كردى و گفتى: اى كاش من هم بودم، در نامه عملت ثبت مى شود.

چرا خداوند قوم صالح را عذاب كرد، با اينكه يك نفر شتر صالح را كشت؟ چون بقيه گفتند: اى كاش ما هم بوديم! آن عمل را امضا كردند و دوست داشتند. خداوند هم همه را عذاب كرد. اگر يك نفر در حرم ائمه عليهم السلام بمب بگذارد، ديگرى هم بگويد: اى كاش من هم مى كردم و آن عمل را دوست داشته باشد، او هم جزء همان بمب گذار است. ببين محبت چه مى كند! كارِ نكرده را كرده حساب مى كنند.

دوست اهل بيت عليهم السلام يك ذره ميل و علاقه و محبت به گناه ندارد. بنابراين مى توان گفت اصلاً گناه نكرده است. واقعيت هم همين طور است. امامان ما شوخى نداشتند، گزاف حرف نمى زدند، بلكه هر چه مى گفتند، عين حقيقت و واقعيت است. دشمنان اهل بيت از ظلم لذت مى برند. زياد خوانده ايد و شنيده ايد. خدا نكند آدم با دشمنان اهل بيت عليهم السلام پيوند خورده باشد.

در حالات حجاج نوشته اند: وقتى سفره چرمى براى او مى انداختند و يك جوانى را مى آوردند و گردن مى زدند و در خونش دست و پا مى زد، مى گفت: لذت مى برم. آيا شما مى توانيد اين كار را بكنيد؟ محال است. آيا مى توانيد چنين كارى را دوست داشته باشيد؟ ابدا. صدام را كه ديديد! افراد را تكه تكه مى كرد، انسان ها را زنده بگور مى كرد و لذت مى برد. هيچ

مؤمنى نه تنها اين كار را نمى كند، بلكه محال است دوست بدارد. «وَ كَرَّهَ اِلَيْكُمُ الْكُفرَ وَالْفُسوقَ وَالْعِصْيانَ.» از اين آيه بوى عصمت مى آيد و اين خودش يك بشارت بزرگى است. پس كارهايى كه از روى كُره انجام داده ايد، به حساب شما نمى نويسند.

سنگينى عبادت براى شيعيان

اينكه مى بينيم دوستان اهل بيت عليهم السلام گاهى گناه و معصيت مى كنند و دشمنان اهل بيت عليهم السلام زياد نماز و قرآن مى خوانند، سرّش چيست؟ ابن ملجم اهل نماز شب و ذكر بود. الآن هم مى بينيم كه دشمنان اهل بيت عليهم السلام خيلى راحت نماز مى خوانند. در مسجدالنبى و مسجدالحرام دائم مشغول نماز و قرآن هستند. ولى براى دوستان اهل بيت سنگين است. زود خسته مى شوند. اين چند پاسخ دارد:

پاسخ اول : عبادت بر اهل حق سنگين است و بر اهل باطل سبك.

اِنَّ الْعِبادَةَ ثَقيلٌ عَلَى الشّيعَةِ دُونَ الْعامَّةِ لاَِنَّ الْحَقَّ ثَقيلٌ وَالشَّيطانُ مُوَكِلٌّ بالشّيعَةِ؛[5] عبادت براى شيعيان سنگين است و براى غيرشيعه سبك؛ چون حق سنگين است و شيطان موكل شيعه است.

عبادت بر اهل حق سنگين است؛ چون روح و مغز دارد. با ولايت و محبت اهل بيت عليهم السلام مخلوط است. مايه دار است. اما براى غير اهل حق

سبك و راحت است؛ چون مغز ندارد. مثل كاهى كه در آن گندم نيست، سبك است. مرتب خم و راست مى شود. يك عمل صورى بدون محتواست. او را نمى سازد. حقيقت نماز، پيغمبر و اميرالمؤمنين است. فرمودند: من پسر مكه و منا هستم. من پسر زمزم و صفا هستم. نماز ما هستيم. همه فروعات به ما برمى گردد.

نَحْنُ اَصلُ كُلِّ خَيْرٍ و مِنْ فُروعِنا كُلُّ بِرٍّ وَ عَدُوُّنا اَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُروعِهم كُلُّ قَبيحٍ وَ فاحِشَةٍ؛[6] ما اصل هر خيرى هستيم و هر چيز خوب و نيكو از فروع ماست. و دشمنان ما اصل هر شرّ هستند و هر بدى و گناه از فروع آنان است.

يعنى نماز و روزه ما هستيم. خم و راست شدن و گرسنگى خوردن نماز و روزه نيست.

شيطان بر سر راه خدا

پاسخ دوم : شيطان با آن ها كارى ندارد. به آن ها توجه ندارد. در روايات ما آمده است كه شيطان به كسى كه شاهراه را گم كرده است، يعنى از صراط مستقيم و اميرالمؤمنين عليه السلام جدا شده است، كارى ندارد. هر چه مى خواهد خم و راست شود، فايده اى ندارد.

در روايتى از امام صادق عليه السلام در باره دشمنان اهل بيت عليهم السلام چنين آمده است:

اَلنّاصِبُ لَنا اَهْلِ الْبَيْتِ لا يُبالى صامَ اَوْ صَلّى اَوْ زَنى اَوْ سَرِقَ

فِى النّارِ؛[7] دشمن ما اهل بيت، چه روزه بگيرد يا نماز بخواند يا زنا كند و يا دزدى كند، بدون ترديد در آتش است.

كسى كه از اميرالمؤمنين عليه السلام جدا شد، نماز بخواند يا زنا كند، براى او مساوى است؛ يعنى نمازش زناست و زنايش هم زناست. چون پشت به اميرالمؤمنين عليه السلام و نماينده خدا كرده است و در مسير جهنم است. ابن ملجم چه زنا بكند و چه نماز بخواند، در قعر جهنم است. اما دوست اهل بيت عليهم السلام عبادتش عبادت است و معصيتش براى او شكستگى مى آورد و باز او را به سوى خدا برمى گرداند.

بنابراين كسى كه از شاهراه ولايت جدا شد و پشت به امام كرد، شيطان روى او سرمايه گذارى نمى كند؛ چون عبادتش خود به خود خراب است. شيطان مى گويد: «لاََقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ»؛[8] يعنى من بر صراط مستقيم مى ايستم و كمين مى كنم.

قم را قم گفته اند، چون شيطان در آنجا كمين كرده بود. پيامبر گرامى اسلام در شب معراج ديدند كه زمينى نورانى است و درخشندگى خاصى دارد و كسى با كلاه درازى آنجا كمين كرده است. از جبرئيل پرسيدند: اينجا كجاست؟ پاسخ داد: اين سرزمين و مأواى شيعيان و دوستان پسر عمويت على عليه السلام است. پرسيدند: اين چه كسى است؟ پاسخ داد: شيطان است كه كمين كرده است. حضرت فرمودند: از آنان چه مى خواهد؟ پاسخ داد:

مى خواهد آنان را از ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام جدا كند و به فسق و فجور بكشاند. حضرت از جبرئيل خواستند و به سوى او رفتند. آن گاه فرمودند: «قُمْ يا مَلْعُونُ؛ بلند شو اى ملعون!» از اين جهت آن را قم ناميدند.[9]

كسانى كه به سوى جهنم مى روند، نيازى به كمين شيطان ندارند. شيطان بر صراط مستقيم كمين كرده است و سرمايه گذارى مى كند. در حقيقت لب تيز شمشيرش را روى گردن كسانى گذاشته است كه در صراط مستقيم هستند.

اختلاط نور و ظلمت

پاسخ سوم : شايد بهترين و اساسى ترين پاسخ همين است. از امام باقر عليه السلام پرسيدند: چگونه است كه دوست شما اهل بيت خلاف و معصيت مى كند، ظاهرش بد است، آلوده به گناه است؛ اما دشمن شما مشغول ذكر و دعا و نماز و عبادت است و به ظاهر معصيتى از او سر نمى زند؟ حضرت فرمودند: خداوند در آغاز خلقت ما را از نور خالص و دشمنان ما را از ظلمت خلق كرد. دوستان ما را از طينت ما آفريد و مقدارى از طينت دشمنان ما را به آن افزود. يعنى نور را با مقدارى از ظلمت مخلوط كرد. و دوستان دشمنان ما را از طينت دشمنان ما آفريد و مقدارى از طينت شما به آن افزود. اگر طينت آن ها را به حال خود وا مى گذاشت و از طينت شما به آن نمى افزود، هرگز عمل خوبى انجام نمى دادند. بنابراين اگر مى بينيد اعمال صالح و خوب از آنان سر مى زند، به خاطر آن مقدار طينتى است كه از شما

با آن مخلوط شده است. و آن مقدار اعمال بد كه از دوستان ما سر مى زند، به خاطر آن طينتى است كه از آن ها مخلوط شده است.

بعد فرمودند: در روز قيامت خداى تعالى گناهان ما را گردن دشمنان ما مى گذارد؛ چون اين گناهان مال آن هاست. اين گناهان شاخ و برگ آن درخت است. مال اين درخت نيست. و اعمال صالح همه از طينت مؤمن است و به مؤمن باز مى گردد، هر چند از دشمنان ما سرزده باشد. فرمود: روز قيامت هر چيز به اصل خودش برمى گردد. آنچه گناه و معصيت است، به گردن آن ها مى گذارند و آنچه ثواب است، در نامه عمل شما مى نويسند. خداوند حكيم و عادل است و هر چيز را در جاى خودش قرار مى دهد.[10]

چرا خداوند اين گونه آفريد؟

بحث طينت از بحث هاى پيچيده است. چرا خداوند اين گونه آفريد؟ اين بحث مشكلى است!

لا يُسْئَلُ عَمّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلونَ؛[11] هيچ كس نمى تواند بر كار خداوند خرده بگيرد، ولى در كارهاى آنان جاى سؤال و ايراد هست.

البته اگر چيزى بود، امام هاى ما مى گفتند. اگر اختيار محض هم بود، باز مى فرمودند. ولى آن كسى كه بدِ بد است، مى تواند كار خوب هم بكند و آن كه خوبِ خوب است، مى تواند با اختيار گناه و معصيت كند.

مردى به محضر اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد و درباره قدر پرسيد. آن حضرت فرمودند: «بَحْرٌ عَميقٌ فَلا تَلِجْهُ؛[12] درياى عميقى است، در آن فرو نرو.» باز اصرار كرد. فرمودند: «طَريقٌ مُظْلِمٌ فَلا تَسْلُكْهُ؛ راه تاريكى است، آن را نپيما.» براى بار سوم پرسيد. فرمودند: «سِرُّ اللّهِ فَلا تَتَكَلَّفْهُ؛ سر پنهان خداست، خود را درباره آن به زحمت نينداز.» كسى كه در قضا و قدر فرو رود، جهلش بيشتر مى شود؛ چون سرِّ خداست. خداوند حكيم است و همه كارهايش از روى حكمت است. سرّ خلقت را خداوند مى داند. ما سر در نمى آوريم.

وَ قَدْ خَلَقَكُمْ اَطْوارا؛[13] خداوند شما را گوناگون آفريد.

خداوند ظالم نيست. كارهايش حكيمانه است. از روى رحمت و محبت است. شقى ترين مردم مى تواند سعيد بشود، ولى سعيد نمى تواند شقى شود. اين هم خودش يك بشارتى است. اگر كسى خلقتش از نور و طينت پاك بود، ابدا شقى نمى شود، ولى انسان شقى مى تواند سعيد شود.

تغيير سرنوشت

خداوند دست به قلم است. در دعا مى خوانيم:

اِنْ كُنْتُ عِنْدَكَ مِنَ الاَْشْقياءِ فَامْحُنى مِنَ الاَشْقياءِ وَ اكْتُبْنى مِنَ السُّعَداء؛[14] خداوندا، اگر من در نزد تو از اشقيا هستم، نامم را از زمره اشقيا محو كن و در زمره سعدا بنويس.

خداوند در مورد اشقيا بداء قرار داده است؛ يعنى تجديد نظر ممكن است. خداوند آنان را برمى گرداند و سعيدشان مى كند. يعنى جهنمى ممكن است بهشتى شود. بايد از خدا استغاثه كند. امّا بهشتى ممكن نيست جهنمى شود. در روايات آمده است كه گروهى كه ايمانشان عاريه است، يا اينكه ايمان ندارند، بايد دعا و اصرار كنند تا اگر شقى هستند، خداوند آنان را سعيد گرداند. راه نجات باز است.

وَ هُوَ الَّذى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ و يَعْفُو عَنِ السَّيِّئاتِ؛[15] او كسى است كه توبه را از بندگانش مى پذيرد و بدى ها را مى بخشد.

آيه هاى بشارت و اميد

خداوند اعلام مى كند كه اى مردم، بدانيد كه خداى متعال توبه را قبول مى كند. اگر اشتباه و لغزش داشتى، هفتاد سال به خطا رفتى، خدا تو را مى پذيرد و همه گناهان را مى بخشد.

قُلْ يا عِبادِىَ الَّذينَ اَسْرَفوا عَلى اَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنوبَ جَميعا اِنَّهُ هُوَ الْغَفورُ الرَّحيمُ؛[16] بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى آمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.»

چقدر در اين آيات بشارت و اميدوارى خوابيده است! اميد به رحمت و مغفرت خدا، اميد به بهشت.

اِنَّ الَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسنى اُولئكَ عَنْها مُبْعَدونَ لايَسْمَعونَ حَسيسَها وَ هُمْ فى مَا اشْتَهَتْ اَنْفُسُهُمْ خالِدونَ لايَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الاَْكْبَرُ وَتَتَلقّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَوْمُكُمُ الَّذى كُنْتُمْ تُوعَدونَ؛ [17] كسانى كه از قبل وعده نيك از سوى ما به آن ها داده شده است، [ از دوزخ] دور نگاه داشته مى شوند. آن ها صداى آتش دوزخ را نمى شنوند و در آنچه دلشان بخواهد، جاودانه متنعم هستند. وحشت بزرگ آن ها را اندوهگين نمى كند و فرشتگان به استقبالشان مى آيند (و مى گويند:) اين همان روزى است كه به شما وعده داده مى شد.

مى فرمايد: اصلاً سر و صداى جهنم را احساس نمى كنند. در آيه قرآن آمده است كه روز قيامت پنجاه هزار سال طول مى كشد.[18] در ذيل اين آيه آمده است كه پيغمبر خدا فرمودند: اگر حساب در دست غير خدا باشد، پنجاه هزار سال طول مى كشد، اما به دست خدا يك آن تمام مى شود.[19] هر كس حسابش محفوظ است. همان طور كه خداوند در يك آن رزق مى دهد، در يك آن هم از همه حساب مى كشد.

فرمودند: بسيارى از قبر بلند مى شوند و پروازكنان به بهشت مى روند.

نه حسابى، نه كتابى، نه صراطى و نه ميزانى. نه جهنمى مى بينند و نه صداى ناله جهنم را مى شنوند و نه فزع قيامت را درك مى كنند. از كسانى كه يكسره به بهشت مى روند، اهل قم هستند. امام صادق عليه السلام فرمودند:

اِنَّ اَهْلَ قُمْ يُحاسَبُونَ فى حُفَرِهِمْ وَ يُحْشَرونَ مِنْ حُفَرِهِمْ اِلَى الْجَنَّةِ؛[20] اهل قم در قبرهايشان حسابرسى مى شوند و از آنجا يكسره به بهشت محشور مى شوند.

خوش بينى به خداوند

انسان بايد خوشبين باشد؛ نه به خودش، بلكه به خدا و به رحمت خدا.

زمانى حاج آقاى دولابى را به عيادت يك عالمى برديم. پيرمرد بود و بيمار و بسيار نگران. حاج آقا فرمودند: چرا اين قدر نگران هستى؟ خدا آمرزيده است، تو قبول كن. چون فرموده است: «كانَ اللّهُ غَفُورا رَحيما؛[21] خداوند بخشنده و مهربان است.» خدا آمرزيده است، تو قبول نمى كنى! تو بايد قبول كنى. فرمود: مى خواهى قسم بخورم كه خدا آمرزيده است. اگر پيامبرى بيايد و مردم را به خدا بدبين كند، يا بگويد نمى آمرزد، يا بگويد دير مى آمرزد، يا كم مى آمرزد، خدا پيغمبر را بركنارش مى كند. پيامبرها آمده اند تا آشتى بدهند. خدا آمرزيده است، ما بايد بپذيريم.

اين پذيرش خيلى مهم است. به خدا خوش بين باشيد. فرمود: من پيش

گمان بنده مؤمنم هستم. هر چه خوشبين باشد، من هم به همان اندازه برايش كار انجام مى دهم، حتى اگر مستحق نباشد. حتى اگر به دروغ بگويد: خدا، تو چه خداى خوبى هستى، چقدر آمرزنده و مهربان هستى، اين هم اثر دارد. خدا مى گويد: من او را مى بخشم. انسان بايد براى نجات و رحمت و دستگيرى خداوند حيله بزند.

اسرار مگو

مرحوم ميرزا محمد بيدآبادى، در تخت فولاد اصفهان مدفون است. مرد بسيار بزرگ و فوق العاده اى بوده است. از آيت اللّه بهجت نقل كردند كه سيدمهدى بحرالعلوم زمانى براى ديدن مرحوم بيدآبادى به اصفهان آمد. در كنار زاينده رود به ايشان گفته بود: آيا شما به كيميا هم دست پيدا كرده ايد؟ مرحوم بيدآبادى فرموده بود: كيميا اين نيست كه موادى را به هم بزنى و مسى را طلا كنى. كيميا آن است كه نگاه كنى و طلا بشود. آن گاه به او مى گويد: به زاينده رود نگاه كن. مى بيند كه شمش هاى طلا در رودخانه جارى است. فرموده بود: اين كيمياست. كيميا يعنى اينكه نظرت كيمياگر باشد.

  • آنان كه خاك را به نظر كيميا كنندآيا شود كه گوشه چشمى به ما كنند

زمانى همين مرحوم بيدآبادى در منزل نشسته بود. روز عيدى بود كه مردم به ديدنش مى آمدند. سر دسته لات هاى اصفهان نزد آقا مى آيد و پس از احوال پرسى مى گويد: شما اين جُل و پوستى را كه پهن كرده اى، آيا

لياقتش را هم دارى؟ آقا مى گويد: چطور؟ مى گويد: هر كس نمى تواند لباس پيغمبر را به تن كند و جاى امام زمان و اهل بيت بنشيند. بايد شرايطى داشته باشد. آيا تو شرايطش را دارى؟ آقا مى گويد: شرايطش چيست؟ مى گويد: كسى قابليت دارد كه از مقدارى از اسرار خداوند باخبر باشد.

ايشان مى فرمايد: اسرار خدا چيست؟ مى گويد: شما يك حديثى روى منبر مى گوييد كه شب معراج پيغمبر خدا گفت وگوهاى زيادى با خدا داشت. خداى متعال سه هزار مطلب به پيامبر ياد داد. فرمود: هزار تا را به خلق اللّه بگو. اين ها مال مردم است. هزارتا را مى خواهى بگو و مى خواهى نگو، اختيار با خود شماست. هزار تا، از اسرار مگوست؛ به كسى نگو. كسى مى تواند جاى امام بنشيند كه از اسرار مگو با خبر باشد.

اين مطلب خيلى هم بعيد نيست؛ چون پيامبر خدا از آن اسرار به سلمان هم ياد دادند. اگر نمى خواستند آن هزارتا اسرار را بگويند، چرا گفت به كسى نگو. اين مثل اين است كه پدر مقدارى چيز بخرد و به خانه بياورد. بعد بگويد : چيز ديگرى خريده ام كه به هيچ كس نشان نمى دهم. بچه ها همه را رها مى كنند و فقط آن يكى را مى چسبند. مى خواسته اند ما را حريص كنند. و اين يك نكته قشنگى است. اين گونه دوستان اهل بيت را كنجكاو مى كنند. اگر پيغمبر خدا نمى خواست هزارتا را به خلق اللّه بگويد، اصلاً حرفش را نمى زد.

اميرالمؤمنين عليه السلام به سفر رفته بودند. دير كردند. پيامبر خدا فرمود: هر كس بشارتِ به سلامت آمدن پسر عمويم على عليه السلام را براى من بياورد، من يك حاجتش را برآورده مى كنم. دوستان و اصحاب پراكنده شدند. سلمان

كه مسير حضرت امير را بهتر مى دانست، زودتر از همه آن حضرت را پيدا كرد و بشارت سلامت ايشان را به پيغمبر خدا داد. پيامبر خدا به سلمان فرمودند: چه مى خواهى به تو بدهم؟ سلمان فكرى كرد و گفت: به من مهلت بدهيد. به محضر اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد و با ايشان مشورت كرد. حضرت فرمود: به پيغمبر بگو: از آن هزار اسرار مگو كه در شب معراج به پيامبر دادند، به شما بگويد.

سلمان آمد به پيغمبر عرض كرد: يا رسول اللّه! خدا در شب معراج هزار اسرار مگو به شما داده است. حاجت من اين است كه يكى از آن اسرار را به من بگويى. حضرت تبسمى كردند و فرمودند: على به تو ياد داد؟ عرض كرد: بله. مى دانستند كه اين كار، كار صاحب خانه است. بعد فرمودند: فردا سر قبر فلان يهودى برو. قبر شكافته مى شود. به جايگاه او وارد مى شوى. مى بينى چه خبر است. سلمان فردا به آن محل رفت. قبر شكافته شد. وارد شد. ديد قصر و باغ بسيار خوبى است. پرسيد: مگر شما يهودى نيستى؟ گفت: چرا، من توفيق تشرف به اسلام را پيدا نكردم، ولى عاشق و دلباخته جانشين پيغمبر شما، على عليه السلام بودم. هر روز بايد او را مى ديدم و بعد به سر كارم مى رفتم. وقتى قدم به اين عالم گذاشتم، به بركت عشق اميرالمؤمنين عليه السلام به اين قصر و باغ راه پيدا كردم.[22] او مغز دين و حقيقت دين را داشت.

لِكُلِّ شَىْ ءٍ اَساسٌ وَ اَساسُ الاِْسْلامِ حُبُّنا اَهْلِ البَيْتِ؛ [23] براى هر چيزى اساسى است و اساس اسلام محبت ما اهل بيت است.

آن يهودى اين اساس را داشته است. نه نماز خوانده است، نه روزه گرفته است و نه در ظاهر تشرف به اسلام پيدا كرده است. كسى كه نماز و قبله و قرآن را دارد، ولى مغز و روح، يعنى محبت اهل بيت عليهم السلام را ندارد، هيچ ندارد.

آن داش به مرحوم بيدآبادى گفته بود: اگر جاى پيغمبر و امام نشسته ايد، بايد از اسرار مگو خبر داشته باشيد. مرحوم بيدآبادى كنجكاو شده بود كه چه مى خواهد بگويد. فرموده بود: حالا شما از آن اسرار مگو چيزى پيداكرده اى؟ گفت: من يكى را پيدا كرده ام. با فطرتش رفته بود تا به يكى از آن ها رسيده بود. گفت: در شب معراج خداى متعال يواشكى به پيغمبر فرمود: اى حبيب من، همه پدر سوخته ها را مى آمرزم، ولى به آن ها نگو. حرف خيلى قشنگى است. واقعا هم خوب پيدا كرده بود. گفته بود: من يقين دارم كه خدا مى آمرزد، ولى گفته به آن ها نگو؛ چون ممكن است طغيان كنند و جرى شوند.

در «عنوان الكلام» مرحوم ملا محمدباقر فشاركى آمده است: رسول خدا صلى الله عليه و آله از ميكائيل پرسيد: آيا خداوند به زبان فارسى تكلّم فرمود: ميكائيل عرض كرد: بله، فرزندان آدم در گناه طغيان كردند. ما عرض كرديم: چه خواهى كرد؟ فرمود: «چه كنم با اين مشت خاك، جز اينكه او را

بيامرزم.»[24] ما در مقابل عظمت خدا هيچيم. خدا رحمتش بى نهايت است و از همه به بندهايش مهربان تر است.


[1] وسائل الشيعة، ج 18، ص 47، ح 33210.

[2] كافى، ج 5، ص 123؛ تهذيب، ج 6، ص 371.

[3] مفاتيح الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.

[4] ميزان الحكمه، ج 1، ص 521، ح 3227.

[5] سفينة البحار، كلمه عبد، ج 6، ص 15. بحارالانوار، ج 46، ص 305، به نقل از امام باقر عليه السلام .

[6] وسائل الشيعة، ج 18، ص 47، ح 33210.

[7] ثواب الاعمال، ص 210 .

[8] سوره اعراف، آيه 16.

[9] سفينة البحار، كلمه قم، ج 7، ص 355.

[10] رجوع كنيد به: بحارالانوار، ج 64، ص 102، ح 21.

[11] سوره انبياء، آيه 23.

[12] بحارالانوار، ج 5، ص 110، ح 25.

[13] سوره نوح، آيه 14.

[14] بحارالانوار، ج 94، ص 374.

[15] سوره شورى، آيه 25.

[16] سوره زمر، آيه 53.

[17] سوره انبياء، آيه 101 ـ 103.

[18] سوره معارج، آيه 4.

[19] تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 465 .

[20] سفينة البحار، ج 7، ص 359.

[21] سوره فتح، آيه 14.

كاشف الاسرار، ج 2، ص 41 .

[23] ميزان الحكمه، ج 2، ص 1342، ح 8804 ؛ تحف العقول، ص 37.

[24] عنوان الكلام، ص 109.