لحظه وفات پيامبر(ص)

لحظه وفات پيامبر(ص)

لحظه وفات پیامبر(ص)

پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم مورد خطاب مرگ بود. «إنَّکَ مَیِّتٌ وَ إنَّهُم مَیِّتُون».[1]، تو هم می میری حبیب من. حالا خوب شد اسم مردن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را آوردم، بگویم چطور مُرد. -من اگر زنده بمانم انشاءالله، این وقت ها اگر آدم بمیرد، خیلی خوب مرده؛ سیاه پوش و با گریه بمیرد. این جور مردن تشییع جنازۀ جالبی دارد، حضرت زهرا(سلام الله علیها)و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می آید، کُل خواب ها غلط نیست. قرآن هم پنج خواب نقل می کند. خواب موفق با قواعد است، در همین دهۀ عاشورا، در بیست وچهار ساعت فاصله، سال چهل وهشت، پدر و مادرِ مادرم از دنیا رفتند. عجیب هم این دو نفر وابسته به حضرت اباعبدالله(علیه السلام) بودند. بیش از پنجاه سال پدرِ مادرم به این مجالس خدمت نمودند؛ از پنج صبح تا یک بعدازظهر دهۀ عاشورا، خدمت کرد. خیلی مردن این دو، روی من اثر گذاشت. خیلی اثر عاطفی گذاشت. شب سوم مرگشان بود، کنار یکدیگر دفنشان کردند. پدرِ مادرم را خواب دیدم. می دانستم مرده، گفتم بابا کجایی؟ گفت: بابا جان این جایی که من و مادرت را دفن کردید، سه روز بیشتر نبودیم. آمدند و ما را بردند پیش حضرت اباعبدالله(علیه السلام). نمی خواهم به خواب تنها تکیه کنم. روایت هم داریم. کسی که یک بار هم به کربلا رفته، فقط یک بار، اصلاً تعدادی فرشته را خدا مأمور کرده، مریض شد بروید عیادتش؛ از دنیا رفت، بروید تشییع جنازه اش. روایات در کامل الزیارات است.

  • گرشب هجران مرا تاختن آرد عجلروز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست

حالا که ما را ندیدید و می خواهید بمانید، ابداً نیازی نیست قیامت دنبالشان بگردید؛ خودشان دنبال تان می گردند. آن ها خیلی وفا دارند. صادقان خیلی وفادارند.- مردن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ده دقیقه یا پانزده دقیقه به رفتنشان بود، به حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: همۀ غریبه ها را از بستر بیرون ببرید. خودت بمان و حضرت فاطمه(سلام الله علیها)و امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها)؛ بقیه بروند.

  • عشق از اول سرکش و خونی بودتا رود آن کس که بیرونی بود

هرکس قلابی به اینجا بیاید، بیرونش می کنند. «والطَّیبات لِطَّیِبین».[2]، اینجا ره بی خبر نباشد. اینجا خبردارها را راه می دهند. فرمود در را ببند علی جان(علیه السلام). ائمه(علیه السلام) سفارش دارند، سینۀ محتضر را سبک کنید. صدا زد علی جان(علیه السلام) من دارم می روم. اما امام حسین(علیه السلام) وقت وفات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هفت سالش بود. فرمود: امام حسین(علیه السلام) را بگذار روی سینۀ من. همه می خواهند جوری متوسل به حضرت اباعبدالله(علیه السلام) باشند. امام حسین(علیه السلام) را گذاشت روی سینۀ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم). دیدند رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دست انداخت گردن حضرت اباعبدالله(علیه السلام)؛ حالا حضرت زینب(سلام الله علیها) دارد می بیند، عجب منظره ای است. چه جایگاهی دارد برادر من. اینجا محل نزول قرآن است. او را کجا خواباند. دست انداخت گردن حضرت اباعبدالله(علیه السلام). یک مرتبه دیدند مثل شما که با صدای بلند گریه می کنید، بلند بلند دارد گریه می کند و می گوید:«____ وَ یَزید»؛ مرا با یزید چه کار؟ بعد دیدند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیراهن حضرت اباعبدالله(علیه السلام) را کنار زد، از سینه اش را دارد می بوسد و می آید بالا.

  • گرشب هجران مرا تاختن آرد عجلروز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست

«بِرحَمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحمین».

حجةالاسلام و المسلمین انصاریان


[1].روم/آيه30

[2].نور/آيه26

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

 

جدیدترین ها در این موضوع

میزان حسنات

میزان حسنات

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .

پر بازدیدترین ها

No image

سخنرانی استاد فرحزاد با عنوان توکل وعاقبت بخیری

سخنرانی استاد فرحزاد با عنوان توکل وعاقبت بخیری در رابطه با موضوع اخلاق در این قسمت قرار دارد.
آثار و ويژ گي هاي قرآن

آثار و ويژ گي هاي قرآن

No image

سخنرانی استاد فرحزاد با عنوان گفتار 11 : محوریت محبت

سخنرانی استاد فرحزاد با عنوان گفتار 11 : محوریت محبت در رابطه با موضوع اخلاق در این قسمت قرار دارد.
No image

سخنرانی استاد فرحزاد با عنوان گفتار31 :آثار محبت

سخنرانی استاد فرحزاد با عنوان گفتار31 :آثار محبت در رابطه با موضوع اخلاق در این قسمت قرار دارد.
Powered by TayaCMS