دعوت به مسارعه و صفات متقين
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد الله رب العالمين و صل الله علي محمد و آله الطاهرين و اللعن الدائم علي اعدائهم اجمعين. بيان شد که خداي متعال در آيه «وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ»(آل عمران/۱۳۳) به ما دستور داده که اهل مسارعه باشيم و با سرعت به سمت غفران الهي و بهشت حرکت کنيم و فرصتها را براي رسيدن به بهشتي که براي اهل تقوا آماده شده از دست ندهيم. سپس در آيات بعدي خداوند براي متقيني که در اين آيه محل بحث هستند و بهشت را براي آنان مهيا کرده، صفاتي را ذکر ميکنند که در جلسات قبل به تفصيل بيان کرديم و در اينجا به خلاصهاي از آنها ميپردازيم.
«الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» يکي اينکه ميفرمايد: اين متقين کساني هستند که «يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاء وَالضَّرَّاء» هم در سختي و هم در گشايش در راه خدا انفاق ميکنند. و بعد اينکه «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ» يعني کظم غيظ ميکنند و خشم و غضب خودشان را فرو ميخورند و اعمال غضب نميکنند. ديگر اينکه «وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ» يعني اهل عفو و بخشش نسبت به عموم مردم هستند. آنجايي که حقي از خودشان بوسيله ديگري ضايع شده باشد عفو ميکنند و پافشاري ندارند که حتما حق خودشان را از مردم بگيرند. البته وقتي به حقوق الهي تجاوز ميشود مثلا کسي به حريم دين تجاوز ميکند، ربطي به ما ندارد که عفو کنيم. چهارم اينکه «وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» يعني علاوه بر کظم غيظ که شرط عدالت و عفو و بخشش از مردم است، احسان هم ميکنند. حتي ممکن است نسبت به کسي که به آنها بدي کرده و حقي از آنها ضايع کرده به جاي انتقام جويي، احسان هم بکنند که در نتيجه خدا هم آنها را دوست ميدارد.
اما صفت ديگري که در اين آيات براي متقين بيان شده که قدري بحث شد عبارت است از «وَ الَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» متقين کساني هستند که اگر بدي و زشتي را انجام دادند يا به خودشان ظلم کردند، خداي متعال را ياد ميکنند و بلافاصله استغفار ميکنند.
همچنين بيان شد که هر جا در قرآن گفته ميشود مومنين يا متقين، هميشه ناظر به يک مرتبه از تقوا و يا ايمان نيست و ممکن است هر آيه ناظر به مرتبهاي از تقوا باشد. تقوا درجاتي دارد و ممکن است کسي در مرتبهاي از تقوا باشد که ديگر هيچ گناهي از او سر نزند ولي در مراتبي از تقوا که شخص متقي و مومن هست باز ممکن است گناهي از او سر بزند و خودش را مورد ظلم قرار دهد. منتهي فرق متقين با غيرمتقين اين است که گناه متقين موجب نميشود که ديگر از خدا غافل شوند و اين خاصيت تقواي آنهاست که بلافاصله متوجه ذکر خدا ميشوند. با ذکر خداي متعال از يک طرف عظمت و کبريا و قهر و غذاب خدا را ميبينند و از طرف ديگر عفو و بخشش او را ميبينند لذا بلافاصله استغفار ميکنند. يعني هنگاميکه خطا کرده و فريب شيطان را خورده بلافاصله محبت و رحمت خدا و خطايي را که کرده به ياد ميآورد و با شرمندگي و توکل به خداي متعال که او را ببخشد، خودش را در دامن خداي متعال مياندازد. يعني با اين ذکر خداي متعال هم حيا در انسان گناهکار ايجاد ميشود و هم در او ايجاد اميد به بخشش مي شود و هم بدي خودش را مي بيند و هم خوبي خدا را مي بيند و به غفران و رحمت خدا پناه مي برد.
نکته قابل توجه اين است که اين صفاتي که براي متقين ميگويند از جمله اينکه متقين کساني هستند که اهل انفاق در سختي و گشايش، اهل کظم غيظ، اهل عفو و بخشش، اهل احسان و اهل ذکر الله بعد از هر خطايي و… هستند؛ فرع بر متقين و آثار تقواي آنها است. به بيان ديگر تقوا اصل است و تقواي آنها باعث اين خصوصيات در آنها ميشود، چون متقي است اهل انفاق، کظم غيظ، عفو، احسان و ذکرالله و استغفار است. و آن چيزي که ارزشمند است صفت تقوا است.
تقوي و ارتباط آن با مسئله ولايت / تذکر و برگشت متقي و تکفير گناه او در وادي ولايت
متقين چه کساني هستند؟ «شِيعَتِهِمْ هُمُ الْمُتَّقُون»(۱) يعني متقين کساني هستند که مقام ولايت معصوم را دارند. يعني اينها آثار آن ايمان است. اين که متقين بلافاصله به دنبال هر گناهي، ذکري نسبت به خداي متعال دارند و اين ذکر موجب استغفار ميشود از آثار تقواست. يعني انسان وقتي ولايت معصوم را داشت اثرش اين است که خطايش موجب غفلت و دوري او از خدا نميشود و بلافاصله ذکر و استغفار دارد. يعني اينها خاصيت آن ايمان و تقوي و ولايت است. اينها خاصيت محبت و معرفت معصوم(ع) است. يعني ممکن است شيطان متقي را در فعلي از افعالش اخذ کند ولي چون در وادي محبت و ولايت است همين که گناه مي کند به ذکر مي رسد. در همين راستا است که امام هادي(ع) در فرازي از زيارت جامعه کبيره ميفرمايد: «حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ جَعَلَ صَلاتَنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلايَتِكُمْ طِيبا لِخُلُقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِيَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا»(۲) يعني خداي متعال بر شما منت گذاشت و شما را از آن عوالمي که بوديد در خانههايي قرار داد که اجازه داده در آنها ذکر الهي بشود و… در واقع منظور خانههاي معصومين است البته اين خانههاي گلي مراد نيست بلکه حقيقت خانهي معصوم، محيط ولايت اوست لذا حرم معصوم و جسم نوراني معصوم هم يکي از آن خانههايي است که اثرش اين است که خداي متعال اجازه رفعت و ذکر در آنها را داده است. معصومين عليهم السلام انوار الهي هستند و امام به عنوان نور هدايت الهي آمده در قالب بشر و در خانههايي که اجازه رفعت و ذکر در آن خانهها داده شده که هر کس وارد آنها شود ميتواند به ذکر الهي برسد. و در ادامه آيه مربوطه قرآن ميفرمايد: «رِجَالٌ لاَ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلاَةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ»(نور/۳۷) يعني در اين خانهها رجالي دائما مشغول بندگي و عبادت و تسبيح خدا هستند که هيچ تجارت و خريد و فروشي آنها را از ذکرالله و اقامه نماز و اداي زکات غافل نميکند و به لهو وا نميدارد. پس خانه هايي در عالم هست که اگر انسان وارد آنها شد خاصيتش اين است که اجازه ميدهند رفعت پيدا کند و در مراتب معرفت و محبت خدا و توحيد بالا برود. اجازه رفعت و رشد همه جا نيست. فقط وقتي در اين خانهها بود اجازهي ذکرالله و توجه به حضرت حق و درک حضور او داده ميشود. و بيرون اين خانه ها اجازه رفعت و ذکري نيست. لذا اگر کسي وارد خانه اهل بيت و محيط ولايت آنان شد، ميتواند رشد کند و دائما به خداي خودش مشغول باشد به گونهاي که هيچ بيع و خريد و فروشي او را از خدا غافل نميکند و دائما متذکر به خداي متعال است.
متقين کساني هستند که در اين خانهها يعني در محيط ولايت اميرالمومنين ع و ولايت امام رضا ع وارد ميشوند و به آنها اجازه توجه به خدا و رشد ميدهند و هيچ چيز آنها را از ياد خدا غافل نميکند حتي در بازار هم مشغول به ذکر و نماز هستند. اما عده اي که وارد اين خانه ها نميشوند در نماز هم که هستند به دنيايشان مشغول هستند. اينان عبادت ميکنند و رياضت هم ميکشند ولي ذکر الله و عبادت خدا نيست بلکه فقط رياضت و زحمت است. اين رياضتها ممکن است ثمرات دنيايي هم برايشان داشته باشد. مثل شيطان که فقط دو رکعت نمازش چهار هزار سال طول کشيده و اين رياضت و زحمت قدرتي هم برايش به دنبال آورده است. ولي اينها ذکرالله و عبادت نيست. پس متقي يعني کسي که در محيط ولايت است و ولايت معصوم در وجودش واقع و محقق شده است و نوراني به اين نور شده است. اثر اين تقوا و ورود به خانههاي معصوم اين است که «وَ جَعَلَ صَلاتَنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلايَتِكُمْ طِيبا لِخُلُقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِيَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا» يعني ولايتي که خدا از شما اهل بيت به ما داده و صلواتي که ما بر شما ميفرستيم اثرش اين چهار چيز است که خلقت ما پاک ميشود يا اخلاق ما طيب ميشود و نفس ما پاک ميشود و موجب تزکيه و رشد و طهارت ماست و کفاره گناهان ما هم هست. اما اينکه چرا خصوصيت ولايت معصوم اين است که کفارهي گناه است، نکته اش اين است که انسان اگر تقوا و ولايت و محبت معصوم را داشت هيچ وقت از عمق وجود گناه نميکند. لذا در همان لحظهاي هم که شيطان از چشم،گوش و زبانش گناهي ميگيرد باز هم باطن و قلبش متوجه خداست و در همان لحظه از گناه خود پشيمان است.
پس خاصيت تقوا و علامت انسان متقي اين است که همان لحظهاي که گناه ميکند از گناه خودش بدش ميآيد و نادم است چون ميفهمد پا را از وادي بندگي بيرون گذاشته و شيطان او را زمين زده پس متوجه حضرت حق است و بلافاصله به خداي خودش پناه برده و استغفار ميکند. پس اينها آثار و خاصيت تقواست و تقوا موجب عفو و احسان و کظم غيظ و… ميشود همانطور که بوي خوش و طعم شيرين سيب اثر و خاصيت آن است.
در همين راستا روايت معروف است که فرمودند: «حُبُ عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ»(۳) يعني محبت اميرالمومنين حسنهاي است که با آن هيچ بدي به انسان ضرر نميزند. براي اين روايت چند معنا را ذکر کردهاند، معنايي که در تفسير منسوب به امام حسن عسگري نقل شده اين است که حضرت فرمودند: کسي که اهل محبت اميرالمومنين است اگر گناهي هم کرد حتما خداي متعال او را به توبه موفق ميکند ولو با بلا او را پاک ميکند و اصل ايمان از او گرفته نمي شود. غير متقي نسبت به گناه خودش بيخيال و غافل است اما اگر کسي اهل محبت و ولايت و جزء متقين بود هر گناهش همراه با ذکر و استغفار حقيقي است.
درگيري شيطان براي عصيان و خروج متقي از وادي تقوي و ولايت
لذا وقتي در مقابل رجزخواني شيطان که گفت حال که مرا خليفه نکردي و حضرت آدم را خليفه کردي «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»(اعراف/۱۶) يعني سر راه مستقيم تو براي فرزندانش مينشينم و همه را جهنمي ميکنم. و اين راه مستقيم يعني راه ولايت و محبت معصوم و راه معرفت و محبت خدا. شيطان گفت سر اين راه مينشينم، خداي متعال هم به او گفت هر کاري ميخواهي بکن. آنهايي که در وادي تقوا هستند همين که جايي شيطان آنها را فريب دهد و بدي از آنها صادر شود و در دام شيطان بيفتند، بلافاصله استغفار ميکنند و خداي متعال هم آنها را از دست شيطان بيرون ميآورد. همين جا قرآن تعبير بسيار لطيفي دارد که «وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ»(آل عمران/۱۳۵) يعني چه کسي غير از خدا گناهان را ميبخشد! تعبير خيلي تندي است مثل اينکه ضرب شستي به شيطان است يعني من قطعا ميبخشم. لذا در روايات آمده که شيطان گاهي فراخوان ميدهد و لشکرش را جمع ميکند و توبيخ يا تشويقشان ميکند. يکي از اين موارد وقتي بود که اين آيه نازل شد. يعني وقتي خداوند فرمود: «وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ» يعني چه کسي غير از خداي متعال گناهان را ميبخشد. يعني من قطعا گناهان کساني را که ولايت الله و نبي اکرم و اهل بيتش صلي الله عليه و آله و سلم را پذيرفتهاند، ميبخشم. اينجا شيطان سران لشکرش را جمع کرد آنها گفتند: چه شده؟ گفت: آيهاي نازل شده که همهي زحمتهاي ما را به هدر داده آنهايي که جهنمي هستند که ديگر نيازي به جهنم بردن ندارند، ما همهي تلاشمان اين است که متقين را جهنمي کنيم. هر يک از سران شيطان گفتند: ما ميتوانيم بنيآدم و متقين را به فلان گناه وادار کنيم. شيطان گفت: نه اينها چاره اين رحمت نيست اين آيه ميگويد اينها ممکن است زمين بخورند ولي بلافاصله به ذکر ميرسند و استغار ميکنند و من هم قطعا ميبخشم. يکي از فرماندهان لشکر شيطان گفت: من چاره را بلدم، استغفار اينها را به امروز و فردا مياندازم و نميگذارم بلافاصله استغفار و توبه کنند. شيطان گفت: خوب است چاره همين است اگر نگذاشتي استغفار کنند مغفرت خدا هم نميآيد. شيطان شيعيان اميرالمومنين ع را به اين فرماندهي لشکرش واگذار کرد تا بعد از گناه آنها را به امروز و فردا و… بيندازد تا استغفار نکنند. البته در اين هم موفق نيستند چون او ميخواهد ما را از استغفار غافل کند و ولايت اميرالمومنين ع هم ما را وادار به استغفار ميکند.
در واقع شيطان با آنهايي کار دارد که در مقابل رسول اکرم(ص) و ولايت خاضع هستند و مي خواهد آنها را از اين وادي بيروم ببرد. خود شيطان هم همين مطلب را نپذيرفت. در روايت است که خداوند به حضرت آدم فرمود: اگر ما به شيطان و ملائکه گفتيم بر شما سجده کنند چون نور نبي اکرم و اهل بيت در شما بوده و در واقع سجده بر آنها بود. يعني در حضرت آدم روحي دميده شد که نور رسول اکرم(ص) است که فرمود «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي». يعني چون از آن روح در شما دميده شده بود گفتيم بر شما سجده کنند. پس در اصل سجده بر نبي اکرم و اهل بيتش و اميرالمومنين ع بوده که ملائکه سجده کردند ولي ابليس سجده نکرد و نبياکرم و اهل بيتش را قبول نکرد و کساني هم که سجده نکنند و ولايت نبياکرم و اهل بيت را قبول نکنند مثل خود ابليس هستند و چون به خودي خود در جهنم هستند، ابليس خيلي با آنها کاري ندارد. و البته اگر همه هم اين ولايت را نپذيرند، باز فرقي نمي کند و همه گرفتار خواهند بود. اين که خداوند فرموده همه را به جهنم ميبرم نيز به همين معناست. و در مقابل هم در روايت آمده که فرمودند: اگر همه مردم ولايت اميرالمومنين را قبول ميکردند خدا اصلا جهنم را نميآفريد. جهنم براي آنهايي است که زير بار ولايت خليفه الله نميروند که در واقع ولايت الله است و شيطان هم با ترک سجده بر آدم در واقع خدا را سجده نکرد. پس تمام تلاش شيطان اين است که متقين و شيعيان اميرالمومنين ع را به جهنم ببرد ولي وقتي شيطان دنبال آنها ميکند حضرت هم حواسش به شيعيان است و دنبالشان ميکند همينکه شيطان دامنشان را گرفت حضرت هم بلافاصله ذکر الله را به آنها القاء ميکند تا بلافاصله استغفار کنند.
عدم اصرار متقين بر گناه و شرح آن و ارتباط آن با استغفار
پس متقي اينگونه است که متذکر مي شود و به استغفار رو مي آورد و خدا هم غفور رحيم است. بعد در همين آيه ادامه مي دهد که: «وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» متقين همين که متوجه شدند ديگر در فعل بدي که انجام دادهاند اصرار ندارند. يعني چه؟ دو معنا براي آن ذکر کردهاند: يکي اينکه گناهش را تکرار نميکند، مثلا اگر دروغي گفته يا غيبتي کرده ديگر تکرار نميکند. معناي لطيفتري هم دارد که مفسرين بزرگي مثل مرحوم فيض بيان کردهاند که شايد اين معنا دقيقتر باشد. فرمودهاند يعني همين که متوجه گناه شدند به دنبال گناهشان استغفار ميکنند. يعني عدم استغفار خودش اصرار بر گناه است. در واقع استغفار که فقط لقلقه لسان نيست. اميرالمومنين در نهج البلاغه فرمودند: «أَ تَدْرِي مَا الِاسْتِغْفَارُ، الِاسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّيِّينَ وَ هُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ مَعَان»(۴) يعني استغفار کلمهاي براي مقام عليين است و شش معنا دارد: ندامت، تصميم بر ترک گناه، حقوق مردم را دادن، حقوق خدا را دادن و… که خيلي سخت است. پس استغفار يک حرف عادي نيست. متقين و شيعيان اميرالمومنين اهل اصرار نيستند و همين که متوجه گناه شدند بلافاصله استغفار ميکنند.
پس اگر کسي بلافاصله بر گناهش استغفار نکرد يعني اهل اصرار است. البته متقين اينگونه نيستند و همينکه گناه ميکنند و چشم و گوششان در دام شيطان ميافتد ديگر بيتفاوت نميشوند، نه خطايشان را تکرار ميکنند و نه پاي آن ميايستند بلکه با ياد خدا متوجه خطاي خود ميشوند و استغفار ميکنند. اينکه به ما گفتهاند مواظب باشيد که به دنبال هر گناهي تدارک کنيد و نگذاريد ذنوب روي هم جمع بشوند که اگر جمع شد ديگر نميتوانيد تدارک کنيد دعوت به همين صفت متقين است. حال اگر کسي دروغ گفت و هنوز دروغ دوم را هم نگفته ولي استغفار نکرده پيداست که رو به خدا نکرده و پشيمان نشده است.
اما از ديگر صفات متقين براي تدارک گناهان همين گريه بر سيدالشهداء است. گريه بر سيدالشهدا يکي از ابزار مغفرت و استغفار است که گناهان متقين را تدارک ميکند. فرمودند: وقتي کسي در مصيبت سيد الشهدا ع متألم شود و اشکش جاري شود گناهانش بخشيده ميشود و جهنم را بلکه خاموش مي کند. البته اين براي متقين است که اهل ولايت هستند و اهل گريه بر سيد الشهدا هستند. «السلام عليک يا اباعبدالله»
پي نوشت ها:
- (۱) تفسير فرات الكوفي، ص: ۴۱۷
- (۲) من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص: ۶۱۳
- (۳) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۳۹، ص: ۲۴۸
- (۴) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: ۵۴۹