بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم .
کلام در خواسته های اولیاء خدا بود، در رابطه ی با آن چه که این بزرگواران از خداوند متعال درخواست می کردند. البته زمینه های تحقق درخواستهای از خدا باید به وسیله ی انسان فراهم شود، که در جلسه ی اول به بخشی از آن زمینه ها از قول خود پروردگار اشاره شد. این طور نیست که اگر انسان نسبت به نیازها و خواسته هایش ساکت باشد، خداوند متعال به خواسته های او پاسخ بگوید. خود حضرت حق در قرآن و در کتابهای قبل از قرآن مردم را امر به دعا کرده، به این که قطع از من نباشید، بریده ی از من نباشید، خواسته ی خود را از من بخواهید. ولی شرایط اجابت دعا را هم خودتان فراهم کنید. ما عالم و آگاه به همه ی خواسته های خود نیستیم، ما دو نوع نیاز داریم: یک نیاز مادی داریم که همین حرکت ما ، زحمت ما، رنج ما، کوشش ما، دعای ماست. (اذا قضیت الصلوة فانتشروا فی الارض و ابتغوا من فضل الله) عبادتتان که تمام می شود راه بیفتید، حرکت کنید، زحمت بکشید، (أن لیس للانسان الا ما سعی) مطابق زحمت شما، حرکتتان، البته با توجه به مصلحتتان شما از فضل خدا و احسان پروردگار بهره مند می شوید.آن هم یک نوع دعاست، به آن دعای عملی می گویند. یک سلسله خواسته ها و نیازها هم معنوی است که برای آبادی آخرت انسان قرار داده شده. چون قرآن مجید و کتابهای آسمانی قبل از قرآن دو زندگی برای انسان ترسیم می کنند. یک زندگی در دنیا، یک زندگی در آخرت که البته توشه ی آخرت، در خود آخرت قابل فراهم کردن نیست. بعد از این که از دنیا رفتم، آن جا برای زندگی آخرتم توشه تهیه می کنم. آن جا که هیچ بازاری برای تهیه ی توشه وجود ندارد. کلمه ی بازار در روایات ما فقط درباره ی دنیا به کار گرفته شده. امیرالمومنین می فرماید (دُنیا سُوق) حضرت عسکری هم دارند این جمله را. یک عده ای در این بازار برای دنیا و آخرتشان کار می کنند. (رَبِحَ قَوم) این ها سود می برند. یک عده ای هم نه، یک طرفه کار می کنند، فقط برای دنیایشان کار می کنند، این ها نسبت به آخرتشان حضرت می فرماید: (وَ خَسِرَ آخَرون) دیگران که در بازار دنیا، توشه برای قیامت فراهم نکردند، آن ها خسارت می بینند. حالا آِیات زیادی الان در ذهن من است که برایتان قرائت کنم، که در یک مجلس هم فرصت نیست. ولی یک آیه را برایتان قرائت می کنم که در سوره ی مبارکه ی مؤمنون است، در رابطه ی با آن هایی که در دنیا برای آخرت توشه فراهم نکردند. آیه ی شریفه ی مربوط به حالت احتضار آن هاست. یعنی هنوز خداوند متعال جانشان را نگرفته، ولی تقریبا رابطه شان با دنیا دارد قطع می شود و پرده از مقابل دیده شان تا حدی کنار رفته، خودشان فقط دارند وضع آن طرفشان را می بینند. وقتی که آن طرف را می بینند، که برای آن زندگی که پروردگار مقدر کرده، باز به تعبیر قرآن حتی یک جرعه آب فراهم نکرده. می بینند الان می روند آن طرف عریان، گرسنه، تشنه، چشم رو به روی زشت ترین مناظر، تاریکی ها، گوش آماده برای شنیدن بدترین صداها، دماغ آماده برای بدترین بوها، این ها چیز هایی است که در قرآن کریم است، توضیحش هم در روایات است. وقتی که چشمشان به فضای زندگی آخرتشان می افتد فریاد می زنند. فریادشان هم خطاب به پروردگار است، البته ممکن است با زبانشان فریاد نزنند چون دیگر اعضا و جوارحشان سست شده، دارد از کار می افتد، ملک الموت هم بالای سرشان دارد پر می زند و آماده دستور است که فرمان صادر شود و جانشان را بگیرد. این فریاد از عمق وجودشان است: (رب ارجعونی) خدایا ما را برگردان. کجا آن ها را برگرداند؟ دنیا. چه کار کنند؟ (لَعَلی اعمَل صالحا فی ما تَرَکتُ) توشه ای که جمع نکردیم و باز گذاشتیم و رها کردیم، حالا که دیدیم این جا بی توشه ایم، توشه جمع کنیم بعد مرگ ما را برسان. خداوند خودش جواب می دهد: (کلا) برگشتن که محال است. چون اراده ی ازلی و ابدی حق تعلق گرفته به هر موجود زنده ای یک بار عمر بدهد، دوبار عمر به کسی نداده اند. اگر بنا بود دوبار عمر به کسی بدهند، به انبیااش می داد، به ائمه طاهرین می دادند. یک بار فقط عمر می دهم، (کلا) این برگشتن محال است، این (کلا) ردکردن درخواست درخواست کننده است. (انها کلمة هو قائلها) این که می گویی مرا برگردان که من بروم عمل صالحی که با خودم برنداشتم و این توشه ی آخرتی را تهیه نکردم، تهیه کنم، روحیه تو و بافت باطن تو و حال تو با گناه نابود شده، اگر تو را برگردانم، باز عمل صالح انجام نمی دهی. چون این روحیه ی انجام نابود شده است. من یک وقتی اوایل انقلاب در دادگستری رفته بودم کسی را ملاقات کنم. آن جا پرونده ای را دیدم که دست قاضی بود. البته بعد از ظهر بود، اداری نبود، تعطیل بود. به من گفت که این پرونده ممکن است برایت جالب باشد، بیا ببین. چون خود من قبلا سه بار زندان رفته بودم، یک بار حدود اصفهان مرا دستگیر کردند، یک بار حدود همدان، دو بار هم تهران بود. خب زندان جایی است که آدم را از همه چیز قطع می کنند. به خصوص که اگر آدم را بیندازند در سلول انفرادی، هر بیست و چهار ساعت اندازه ی یک سال می گذرد، اصلا انگار زمان می ایستد. چون آدم هیچ حرکتی نمی تواند داشته باشد. در این سلول خود من راه می رفتم که روز شب شود، شب نمی شد. شب روز شود، روز نمی شد. زندان اصلا فشار روحی ایجاد می کند برای فشار روحی هم است. به خصوص که به آدم ملاقات هم ندهند. یعنی آدم نتواند زن و بچه اش را ببیند. البته آن هایی که برای خدا زندان می روند ممکن است وقتی آزاد می شوند، دومرتبه با مبارزه علیه ستم برگردند به زندان. خب این دو مرتبه برگشتن، مایه اش پاداش الهی و ثواب الهی است. البته اگر آدم خالص برود زندان. اما آن کسی که اهل خدا نیست و زندانش را نمی تواند با خدا معامله کند، این خیلی سخت تر از مردم مومن به او می گذرد. این پرونده را که می خواندم دیدم صاحب این پرونده در طول پنجاه و دو سال زندگی، سی بار زندان رفته. تمام هم براساس فساد، دزدی، چاقوکشی، کتک کاری، پایمال کردن حق مردم. این که آیه می گوید (اِنّها کَلِمَة هُوَ قائلُها) تو می گویی مرا برگردان، من برای آخرتم توشه تهیه کنم ولی روح تهیه توشه در تو مرده. مثل همان دزد و چاقوکشی که دیگر روح زجرکشیدن از زندان در او مرده، یعنی فشار روحی ندارد، امروز آزادش می کنند، باز می رود یک خیابان فرعی بررسی می کند که اگر دوازده شب بیایم این جا از کدام دیوارها می توانیم برویم بالا، کدام گاو صندوق را می توانیم بزنیم، حالا یکی هم به او بگوید که تو چهار بعد از ظهر از زندان آزاد شدی. می گوید ما می رویم دزدی را می کنیم، گیر نیفتادیم که چه بهتر، گیر هم افتادیم یک شش ماه می مانیم، دوباره درمی آییم. آن روحیه ی فشار کشیدن از زندان در او نابود شده، برایش مهم نیست. اینقدر عجیب است که این بدبخت، خدا می گوید فضای خالی آخرتش را دیده ولی اگر او را برگردانم، سر اول زندگی دو مرتبه به همان زشتی ها، بدی ها، گناهان، آلودگی ها برمی گردد. ما او را برگردانیم دوباره مزاحم خلق خدا و مزاحم مردم و متجاوز به حقوق شود، چرا؟ به او می گویم نه، این قولی که داری می دهی اصلا ریشه ندارد. (کَلّا اِنّها کَلِمَة هُو قائلُها) زبانت دارد به من قول می دهد، قلبت به من قول نمی دهد، دروغ داری می گویی. (وَ مِن وَرائِهم بَرزَخ اِلی یَوم یُبعثون) پشت پرده ی دنیا قبل از آمدن آخرت، این ها یک عالم دیگر دارند به نام عالم برزخ. که حالا وقتی وارد برزخ می شوند و اوضاع خودشان را می بینند، روایات دارد، خدا خدا می کنند تا ابد قیامت برپا نشود. برزخ روز خوششان است. عذاب برزخ روز خوششان است. فشار برزخ روز خوششان است. خدا خدا می کنند قیامت برپا نشود. ولی قیامت برپا شدنی است و رنج و فشار قیامتشان با برزخ قابل مقایسه ی با هم دیگر نیست. مرحوم امام می فرمودند من خودم از مرحوم حاج شیخ عباس قمی شنیدم، مرحوم حاج شیخ عباس سه جا زندگی کرد. قم، مشهد، نجف. جوانی اش را در قم بود و تحصیل کرد. بیست سال کتاب نوشت و منبرش را مشهد بود، بقیه ی عمرش هم تا هفتاد سالگی که از دنیا رفت در نجف بود. گاهی که می آمد ایران می رفت قم، مرحوم آیت الله العظمی حائری دعوتش می کرد، منبر می رفت بعد از نماز ایشان در صحن کوچک حضرت معصومه. هیچ شبی هم حاج شیخ منبر محدث قمی را ترک نمی کرد. می فرمود پای منبر این آدم که می نشینم، این آدم منبرش در انسان ملکه ی عدالت ایجاد می کند. خیلی ها که منبر ایشان را دیده بودند حالا از دنیا رفتند، من دیده بودمشان از منبر ایشان تعریف می کردند. خیلی تعریف می کردند، می گفتند در مستمع خیلی مؤثر بود و غیر از قرآن و معارف اهل بیت هم برای مردم نمی گفت. امام می فرمودند یک بار که آمده بود قم تعریف کرد، گفت یک روز صبح آفتاب تازه زده بود من رفتم حرم امیر المومنین زیارت کردم. بعد هم گفتم بروم وادی السلام فاتحه بخوانم. اساتید هم آن جا دفن بودند، مومنین آن جا دفن بودند، خیلی از علما آن جا دفن بودند، فرمودند رفتم میان قبرستان، تو حال خودم بودم، تو فکر خودم بودم. قرآن مجید یک فکری که به انسان القا می کند در سوره ی مبارکه ی حشر و واجب هم می داند، فکر آخرت است، آیه اش هم این است می فرماید: (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد). (غد) یعنی فردا. آیه می گوید بر هر یک نفر شما واجب است توجه کند که برای آخرتش چه توشه ای فراهم کرده، توشه اش بهشت است یا جهنم. گفت من سر قبرستان نشسته بودم، در حال و فکر خودم بودم، داشتم قرآن می خواندم، فاتحه می خواندم، که یک مرتبه دیدم هفت هشت ده نفر، یک مرده ای را دارند می آورند برای دفن کردن. ساکت هم هستند، آرام هم هستند. من ندیدم، شما ها هم ممکن است ندیده باشید، اما در عربستان قدیم که خیلی رسم بوده. مرحوم محدث قمی می فرماید این ها که در تشییع جنازه بودند آرام و ساکت بودند، رسیدند به آن محلی که باید مرده را از توی تابوت در بیاورند و دفن کنند، توجه مرا جلب کرد. من خودم از امام شنیدم، امام می فرمودند که آقا شیخ عباس می گفت وقتی که قبر آماده شد، در تابوت را که باز کردند این مرده را درآوردند که وارد قبر کنند، یک مرتبه من صدایی را شنیدم مانند صدای شتری که با آهن سرخ دارند داغش می کنند، اما من یک بار در چند سفری که مشرف به حج شدم، اول قربانگاه منا، دیدم شتری را که پایش را بسته بودند و خوابانده بودند می خواستند نحرش کنند، نگاه نکردم، ولی می گویند وقتی می خوابانند سرش را بالا نگه می دارند، یک نیزه ی خیلی تیز پرت می کنند که این گلو را با رگها در آن گودال پاره می کند. من فقط صدای ناله شتر را شنیدم، دو سه روز آن شکل صدا در گوشم بود و راحت نبودم. حالا من نمی توانم اصلا تعریف کنم بگویم ناله ی جگر سوز بگویم ناله ی سنگ سوز، نمی دانم چه شکل ناله ای بود، دیگر هم من قربانگاه را ندیدم و فکر هم نمی کنم دیگر ببینم، یعنی هنوز آن منظره مرا درد می دهد، با این که یک کار عبادتی است که خدا فرموده گوسفند یا شتر قربانی کنید. ایشان می فرماید که من صدایی شبیه صدای شتر درحالی که دارند با آهن سرخ داغش می کنند، یعنی پوست و گوشتش را دارند می سوزانند. پشت سرم را نگاه کردم دیدم نه شتری نیست، پس این صدا چیست؟ حالا هنوز من توجه ندارم که یک مرتبه گوشه ی پرده را کنار زدند، من دیدم این مرده ای که از توی تابوت درآوردند شبیه به یک حیوانی مانند شتر و ناله از اوست. و معلوم شد این آدم از لاتها و چاقوکش ها و عرق خورده های نجف بوده و حالا وارد برزخ شده، هیچ کس هم صدایش را غیر از من نشنید. چون این ها خیلی آرام او را برداشتند و سرازیر کردند درقبر و دفنش کردند. که مرحوم حاج شیخ عباس فرموده بودند کل زندگی برای من تلخ شده بود. این برزخ این هایی است که توشه ندارند که خدا خدا می کنند آخرت نشود، ولی آخرت بوجود می آید، خدا دیگر می داند این ها در آخرت به چه بلاهایی دچارند. یک درد در دنیا گرسنگی است، این برای ما معلوم است ماه رمضان که به مرداد و تیر می افتد، خب پیر مومن، جوان مومن، زن مومن، مرد مومن، مرجع تقلید مومن، زجر می کشند. آدم چهار پنج ساعت می تواند درد گرسنگی را تحمل کند. اما در تابستان هفده ساعت آدم دیگر چهار بعد از ظهر له له افطار را می زند. وقتی اذان را می گویند فرقی نمی کند، هر کی می خواهد باشد، واقعا لقمه ی اول را که بر می دارد انگار از اسارت درآمده. آن وقت در قرآن مجید می گوید این ها که توشه ندارند، در دوزخ یک علفی به خوردشان می دهند، خودشان که نمی خورند، می گیرند و ملائکه دهانشان را باز می کنند و آن علف را می کنند در دهانشان، آن علف اسمش در قرآن ضریع است. (لیس لهم طعام الا من ضریع) که این غذا را به آن ها می چشانند، این هم یک گیاهی است که آتش قدرت سوزاندنش را ندارد. این ها باید این گیاه را بجوند و قورت بدهند. این گیاه در جهنم در می آید، آن را به خوردشان می دهند در حالی که آن ها گرسنه اند، عجیب هم گرسنه اند، خود گرسنگی درد است، یعنی حکمای قدیم وقتی گرسنگی را در کتابها تعریف می کردند می گفتند (ألم الجوع) درد گرسنگی، درمانش هم غذاست. قرآن می گوید این علف را که به خوردشان می دهند، بیست و چهار ساعت یک بار که به خوردشان نمی دهند، دائم دهن این ها را باز می کنند ملائکه و این علف را توی دهانشان می گذارند و باید هم بجوند و قورت بدهند. قرآن می گوید (لا یسمن و لا یغنی من جوع) نه چاقشان می کند و نه درد گرسنگی را برطرف می کند. فقط بار است و زجر است و زحمت. دنیا بازار است، تمام امور معنوی توشه برای عالم آخرت است. چنان چه تمام امور مادی توشه برای دنیا است. یکی از اولیاء خدا که همیشه در حال درخواست بوده وجود مبارک حضرت زین العابدین است. ببینید ایشان چه چیزی درخواست کردند. (مولعة بذکرک و دعائک) ولع به معنای حرص است، به معنای رغبت شدید است و حرص هم یک حالتی است که اگر در آدم ایجاد شود، معده ی حرص سیری ندارد. یک ذره اش در حضرت آدم رخ نشان داد، که خدا در قرآن می فرماید (کلا رغدا من حیث شئتما) از هر چه که گوارا است از هر جای این بهشت که دلتان می خواهد، بخورید. من نمی گویم از کجای بهشت بخورید، از هر کجا دلتان می خواهد. از مجموع این درخت ها و سفره ها و شربت ها و آب ها و چشمه ها و نعمت ها فقط این یک درخت را کار نداشته باشید، ( و لا تقربا هذه الشجره) یک ذره ابلیس حرص این ها را تکان داد، از آن همه نعمت که بود، چشم پوشیدند و به طرف آن یک درخت هم آمدند. حرص آدم را آرام نمی گذارد. امام چهارم گریه می کند، کنار قبر امیرالمومنین می گوید: خدایا یک خواسته ی دیگر من از تو این است: ( مولعة بذکرک و دعائک) حرص شدید به ذکرت و حرص شدید به گدایی کردن از خودت را در من ایجاد کن، که من از ذکر تو سیر نشوم تا زنده ام. من از گدایی از در خانه ی تو سیر نشوم تا زنده ام. چقدر خوب است آدم گدای غنیّ مطلق باشد، یعنی آدم برود در خانه ای را بزند که خزائن عالم بدون این که پایان بپذیرد در اختیار اوست و وجود مقدسش بخل ندارد و خودش هم ضامن شده هر کس دعا کند با فراهم کردن زمینه اش، ( أستجب لکم امرت عبادک بعبادتک) و دستور دادی به عبادت ( بدعائک و ضمنت لهم الاجابه) خودت ضامن شدی، گفتی بیایید گدایی کن، خودم ضامن که به تو بپردازم، یک کسی پرده ی خانه ی کعبه را گرفته بود داشت گدایی می کرد، امیرالمومنین رسید در هجر اسماعیل ، دید قشنگ دارد گدایی می کند، پشت سرش ایستاد گوش داد. او هم داشت با حال با خدا حرف می زد. تمام که شد، امیرالمومنین دست زد به شانه اش و گفت چه کار می کردی؟ گفت اول بگو چه کسی هستی تا من بگویم چه کار می کردم. گفت چه کار به من داری، من دارم می گویم پرده ی کعبه را گرفته بودی و عشق و حالی هم داشتی، چه کار می کردی؟ گفت نمی گویم؟ خودت را معرفی کن. فرمود من علی بن ابی طالب هستم. تا گفت من علیم، مچ امیر المومنین را گرفت، گفت خدا دعای مرا مستجاب کرده، چون مرا به تو حواله داده، زود باش این هایی را که خواستم فراهم کن برایم. خدا که از آسمان نمی ریزد، اجابت کرده معنی اش این است تو را فرستاده که گوش بدهی به دردهای من، حالا درد مرا دوا کن. فرمود باشد. (أمرتهم بدعائک و ضمنت لهم الاجابة فالیک) حالا که ضامن اجابت شدی، امیرالمومنین دارد می گوید: (فالیک یا رب مددت یدی) من هم دو دستم را به گدایی به طرف تو دراز کردم. ( و نصبت وجهی) همه ی وجودم را به طرف تو گرفتم. همه ی موجودی و وجودم را به جانب تو گرفتم. چقدر قشنگ گدایی کرده که علی شده، چقدر قشنگ نوه اش گدایی کرده که زین العابدین شده. این ها گدایی کردند که اینقدر گیر آوردند. بهترین علم را گدایی کردند، بهترین زمینه ی اخلاق را گدایی کردند. (اللهم حسن خلقی و جنبنی من منکرات الاخلاق) بهترین عمل را گدایی کردند، بهترین قلب را گدایی کردند. دیدید که در دعای کمیل به پروردگار می گوید ( و قلبی بحبک متیما) همه را هم خدا به آن ها داد، چون راست می گفتند در گدایی، حال داشتند. خدا هم از این جور گداها و گریه ها خودش می داند که چقدر رضایت دارد و خوشش می آید.
“برحمتک یا أرحم الراحمین”