فرصت شناسی

فرصت شناسی
 

یا لطیف

سخنران: حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد

موضوع: فرصت شناسی

 

اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايند : فرصتها زودگذر و ديرياب است . يعني انسان بعضي از فرصتها كه گيرش مي ياد ،

اولاً زياد مهلت نداره ازش استفاده كنه ، سريع مي گذره و ثانياً وقتي كه اين فرصت اومد خيلي زود كه از دست مي ره و ديگه پيدا كردنش هم به اين راحتي نيست . اين مي شه ديريابي .

 

متأسفانه در جهان اين فرهنگ داره حاكم مي شه كه مردم جوري زندگي كنند كه نفهمند چه طوري عمر مي گذره ، حالا چه عادي و چه غير عادي . يكي از دلايلي كه در غرب جوان ها به سمت مواد مخدر رو آوردند اينه كه مي خوان

زندگي شون رو بگذرونن . زندگي اي كه براي اونها هيچ رنگ و بو و مزه اي نداره ، اين فرهنگ ، متأسفانه داره جهاني

مي شه و جهاني شده و بوق هاي تبليغاتي جهان دائماً دارن در اين بوق مي دمند كه من و شما عمرمون رو فقط در حد اينكه بگذرونيم باشه . چرا ؟ براي اينكه خودشون قدر عمرشون رو مي دونند . قدر فرصت ها رو مي دونند و تمام نقاط استراتژيك و حياتي جهان رو دارن با ترويج همين فرهنگ فتح مي كنند .

 

خُب ما مي بينيم كه پيغمبر (ص) ، اهل بيت (س) ، قرآن ما ، هزاران سال پيش اينقدر تكيه داشتند كه : اي انسان !

( جوان ، بچه ، بزرگسال ، ) در هر سن و سالي كه هستي قدر فرصت هات رو بدون . قدر اين لحظات عمرت رو بدون .

اين چه وضع مدرسه رفتن و دانشگاه رفتنه ؟ وقتت داره همين طور مي گذره و هيچي نمي فهمي . هيچي ! ديدي تا الان گذشت ؟ الان هم مي ري كه وقت بگذروني ؟! اين چه وضع مدرسه رفتنه ، چه وضع دانشگاه رفتنه ، اين چه وضع زندگي كردنه ؟ اين چه وضع كارمند بودنه ؟ داري الان مي گذروني كه زودتر بشه 30 سال ، 35 سال و بازنشست بشي ، خُب 35 سال از بهترين لحظات عمرت رو داري مي گذروني ، اين چه وضع زندگي كردنه ؟

 

مي گه آقا وقت طلاست . اين يه جمله صددرصد اشتباهه ، اصلاً طلا ارزش اون رو نداره كه براي وقت در نظر بگيريم . طلا اگر گم بشه ، مي شه پيداش كني ، طلا يه قيمت خاصي داره ، اما عمر حتي يك ثانيه اش رو من و شما نمي تونيم برگردونيم . چرا با اين ديد به عمرمون نگاه نمي كنيم ؟

اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايند : گذشته و آينده ، هر دو عدم است و حال موجودي است بين دو عدم ، قدر موجود را بدان .

چرا نشستي و غصه مي خوري براي گذشته اي كه خراب شده ؟ و چرا نشستي و غصه مي خوري براي آينده اي كه نيومده ؟ همين الان رو درياب . بالاترين كيد شيطون شايد همين غصة گذشته رو خوردن و نگران آينده بودن ، باشه . اگه اين دو تا درتو جا بيوفته ، ديگه شيطون وظيفه اي نداره . همين ! تو شدي آدمي كه يا داري غصه مي خوري براي گذشته يا نگراني براي آينده و فرصت ها و عمرت داره همين طور مي گذره . تمام عمرت همينه .

 

اغلب مردم ما تمام عمر نگران آينده شون هستند . و با همين نگراني ، حال رو كه به قول اميرالمؤمنين (ع) يه موجود بين دو تا عدم و نيستي هست رو دارن از دست مي دن . الانت رو داشته باش ، با افكار واهي ، آرزوهاي پوچ ، آرزوهاي بزرگِ دست نيافتني ، با غصه براي قبل و دائماً اوهامي كه مثلاً : الان چي مي شد من مي تونستم 5 سال برگردم عقب تر ؟ هيچ وقت نمي توني برگردي . چرا الكي داري غصه مي خوري ؟ الانت رو داشته باش . فرصت هايي رو از دست دادي ؟ خيلي خُب فرصت هاي ديگه اي هم داري . عمرت رو از دست دادي ؟ خُب الان هنوز عمر داري .

 

پيغمبر اكرم (ص) مي فرمايند : به هر كس فرصتي دست بدهد و به انتظار رسيدن به فرصت كامل ، آنرا به تأخير بياندازد روزگار همان فرصت را از او بربايد .

دو هزار تومن پول داره به انتظار اين نشسته كه اين دو هزار تومن بشه دو ميليون ، بره باهاش كار كنه ! خُب بابا با همين دو هزار تومن فعلاً كار كن . اغلب فرصت هايي رو كه در دسترس مون هست ، حالا چه دنيايي و چه اخروي ، همين طوري از دست مي ديم . نشستيم به يه اميدي ، كه مثلاً فرصت بهتري بدست بياد . مي خواد توبه كنه مي گه : حالا انشاءالله وقتي رفتيم مشهد اونجا توبه مي كنيم . انشاءالله بريم مدينه ، انشاءالله بريم كربلا ، انشاءالله ماه رمضون برسه ، ماه محرم برسه ، بابا ! حال رو داشته باش . اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايند : كي از آينده خبر داره ؟

 

و به اون فرصت هم اگه رسيد ، چون عادت كرده از شيطون گول بخوره ، اونجا هم شيطون با يه حيله ديگه نمي ذاره از اين فرصتش استفاده كنه . انسان بايد نقد رو بچسبه . تا بحث فرصتها مي شه ، نسيه با آدم صحبت مي كنه . قدر همين ساعت رو بدون . اما تا مي رسه به بحث آخرت و معنويات مي گه : آقا نقد صحبت كن . مي گي : آقا ! مراقب خودتون باشيد ، چشم و زبون و قلبتون رو پاك نگه داريد ، خودتون رو حفظ كنيد . مي خوايم بريم مرگ داريم ، برزخ داريم ،

مي گه آقا : نقد صحبت كن . نسيه به من نده ، خيلي خُب ، نقد دارم صحبت مي كنم . همين الانت رو داشته باش ، قدر امروزت رو بدون . مي گه : نه ! حالا ببينيم فردا چي مي شه ؟ اِه ! خودت هم كه داري نسيه مي دي ! فقط براي معنويات بايد نقد صحبت كنيم ؟!

 

با غصه گذشته رو خوردن و نگران آينده بودن هيچ دردي از ما دوا نمي شه . مي فرمايند : اين شخص به اميد فرصت كامل و يه موقعيت بهتر ،مي شينه ، روزگار همين فرصتي رو كه فكر مي كنه ناقصه رو ازش مي ربايد .

“ كار ايام بردن است و روش زمان از دست دادن ! ”

اين روزها اومدند كه فرصت ها رو ببرن ، يه بار ، دو بار ، ده بار ، در باغ سبز رو به روت باز مي كنند ، اما بعد مي بندند ، قدر همين الانت رو بدون .

 

برنامه ريزي صدساله مي خواي بكني ؟ خيلي خُب بكن ، ولي مراقب باش ! شايد يك روز هم وقت نداشتي ، به اميد برنامه ريزي صد ساله حق نداري امروزت رو به فردا بيندازي . چقدر زيباست اين روايت ؟ و چقدر عجيبه ، مي گه : پيغمبر

اكرم (ص) يه دونه بُرد دستشون گرفتند ، ( بُرد پارچه اي هست كه در عرب با پشم و پُرز درست مي كنند ) و اينجوري فرمودند : به خدا سوگند ! آنچه از اين دنياي شما گذشته است با پرز و ريش و پشم هاي اين بُرد برابري نمي كند .

 

يعني اوني كه گذشته اندازة همين پرزهاي اين برد نمي ارزه ! به چي داري فكر مي كني ؟ گذشت . بعد فرمودند : و آنچه از آن مانده ، نسبت به آن چه از آن گذشته ، شباهتش بيشتر از آب به آب است . دو تا كف دستشون رو پر از آب كردند سؤال كردن : اين دوتا چقدر با هم فرق دارند ؟ عرض كردند : آقا هيچ فرقي ندارن ، فرمودند : گذشته و آينده شباهتش به همديگه از اين دو تا مشت آب بيشتره و آينده هم همينه . اگه منتظر نشستي يك توفيق بزرگ از آسمون بيوفته ، هيچ وقت اتفاق نمي افته ، اگر منتظر نشستي كه دست غيبي بياد و كارهاي تو رو انجام بده ، هيچ وقت اتفاق نمي افته . از بزرگترهاتون سؤال كنيد ، غيب مالِ بي اراده كردن ، تنبل كردن و سست كردنِ من و تو نيست . حال رو بچسب ، كار كن ، محكم باش !

 

امروزه ما چه اوضاع و حال و احوالي داريم ؟ بي تعارف بگم : امروزه مرد و زن ما در همه عالم دنبال نخود سياه هستن ! شايد يكي از هنرهاي شيطون همين باشه كه آدم رو دنبال نخود سياه مي فرسته . شايد علماي شيطون نشستن و جلسه گرفتن ، به هم گفتن چه بلايي سر انسان بياريم كه انسانها از اين حالتي كه توفيق دارند بيرون برن و به بي توفيقي برسن ؟ ماحصل جلسه شايد اين باشه كه : بفرستيمش دنبال نخود سياه !

 

اغلب مردم ما الان دنبال نخودسياه مي گردن . نخود سياه يعني چي ؟ يعني همين كارهايي كه الان دارن مي كنند ، اين عالم ، عالمي هست كه محل خلق كردنه ، محل جمع كردنه ، محل گذشتنه ، محل خيلي از كارهاست و محل زندگي كردنه نه روزمره گي ، نه امروز و فردا كردن . نه بدون هدف گذروندن و شنبه و يك شنبه ، دوشنبه و چهارشنبه با هم فرقي نداشتن ! اينجوري به خودت ، به وجودت ، به نفست ، به علمت ، به تقوات ، به تزكيه ات ، به دنيات ، چيزي اضافه نمي شه و اين يعني نخود سياه .

 

مردم اغلب دنبال نخود سياه هستند ، آدم بعضي وقتها تعجب مي كنه . تلويزيوني كه مي تونه با برنامه هاي سازنده ارزشهاي جامعه رو حفظ و حراست كنه ، فقط 15 دقيقه پيام بازرگاني پخش مي كنه ! تبليغ پفك و سس و فلان و . . . اينها نخود سياه هستند .

خداوند تبارك و تعالي ما رو خلق كرده براي انسان بودن ، اما ما دنبال چي هستيم ؟! اين از بحث شكم ، كه در جهان دارن ترويج مي كنند ، آقا ! اين پفك ها و آدامس ها و غذاها هيچ فرقي با هم نداره ، چقدر داري عمرت رو هدر مي دي كه به اينها برسي ؟ مي گه : آقا ! چه حالي داره ؟! بريم بشينيم تو فلان رستوران فلان چيز رو بيارن عشق كنيم !

 

خيلي خُب ، كي گفت لذت نبر ؟ برو تو فلان رستوران ، اما يه وقت عمرت رو براي اين هدر ندي ، برو غذا بخور ، بعد هم بيا بيرون . اما از 4 روز قبلش براي اونجا فكر نكن ، 4 روز بعدش هم با اون خاطرات عشق نكن ! عزيز من ! تموم شد ، هشت روز عمرت رو براي يه بسته خوراكي هدر دادي !

مي يايم جلوتر ، ماديات . بابا ! يه خونه داري بشين توش ديگه ، زياد فرقي نمي كنه ، چرا دائم دلت رو به اين ماديات خوش مي كني ؟! اينها نخود سياهه .

 

بيايم به اعمال عبادي مون نگاه كنيم ، تو اعمال عبادي هم اغلب مردم دنبال نخود سياه هستند ، يعني مسيرهاي رو كه داريم مي ريم اسمش مسير خداست ، اما از اين راه ها به خدا نمي رسيم ! والله ! چرا ؟ براي اينكه اميال ديگه و غرايز ديگه مدنظر ماست . مراقب باشيد ! بعد مي گه آقا ! چرا جواب نمي ده ؟ چرا آدم نشدم ؟

نمازهامون شده دنبال نخود سياه رفتن . گريه هامون همين طور . اشك هامون همين طور . سينه زني هامون همين طور ، نمازجمعه هامون همين طور ، همه اش همين جور شده ، چرا ؟ چون بدون فكر ، همين طور داري مي گذرونيم .

اون نمازي كه تو رو يه درجه بالاتر نمي بره ، اون نخود سياهه . شيطون مي گه بذار بخونه ، تاجاش ، من موقع امتحان مي يام ، چنان زمين بخوره كه از نماز خوندن هم پشيمون بشه . نمونه هاش رو نديديم ؟

اگر مجلس امشب تو رو يه درجه بالا برد ، هفته بعد يه درجه بالا رفتي ، بدون داري دنبال حقيقت مي ري . اگر غير از اين باشه داري دنبال مجاز مي ري . نخود سياهه .

 

فعلاً شيطون ديده كه تو اهل اون ور نيستي ، علاقه نداري ، دلت نمي خواد بري اون ور ، اين طرف مشغولت كرده . بايد هر عبادتي ، هر يه ذكري ، هر يه ركعت نمازي ، تو رو يه درجه بالا ببره .

اين بحث به مناسبت شهادت مؤسس فقه جعفري امام جعفر صادق (ع) هست . كسي كه اومد و همه هستيش رو براي شناخت فقه به من و تو گذاشت . مراقب باشيم . وگرنه خيال شيطون راحته ، مي گه بذار بره گريه كنه ، سينه بزنه ، اشك بريزه ، ذكر بگه ، نماز بخونه ، صبح تا شب عبادت كنه . وقت امتحان كه رسيد من مي يام سراغش اون وقته كه مي بينه حتي با وجود اين عبادت توي امتحان مي بُره و شكست مي خوره . بذار دلش خوش باشه كه الان مؤمنه ، مسلمونه !

 

خُب چكار كنيم ؟ يك جمله ، چاره كاره :

بيا يك بار ديگه نيت ها رو چك كن ، يه نگاه محكم و قوي و عارفانه به نيت هات (نگاهي كه مي خواد بشناسه ) داشته باش . مراقب باش ! اگر واقعاً نمازت ، عبادتت ، مستحباتت ، واجباتت داره تو رو بالا مي بره و روز به روز داري بهتر مي شي ، فَبها ، اما اگر احياناً مي بيني كه نه ، تازه يه مقداري هم داري كم رنگ مي شي ، حال و حوصله ات هم داره كم مي شه ، اون طراوت اوليه رو هم نداري ، بدون داري دنبال نخود سياه مي دوي . مراقب باش ! موقع امتحان شكست مي خوري و هيچ فرقي براي شيطون نداره . شيطون مي خواد تو عاقبت به خير نشي ، تو دنيا هرچي بودي ، بودي . زياد براش مهم نيست ، مي گه بذار حالا اين كارها رو بكنه ، موقعش كه رسيد ، يه كبريت مي كشم همه رو ميسوزونم . اين در نوع عبادتش يعني درمحتواي عبادتش ، قابليت سوختن داره .با عبادتش داره بنزين هواي نفس رو اينطرف و اونطرف مي بره .

 

اون خونه اي كه درش انبار بنزين هست ، هرچي مي خواد بزرگتر بشه ، چندين و چند طبقه بهش اضافه بشه . اون كسي كه مي خواد اين خونه رو آتيش بزنه ميگه اين خونه فقط با يه كبريت رفته رو هوا ، پس بذار بسازه . بذار ده طبقه بره بالا !

اتفاقاً كسي كه توي اين مسير معنوي جلو مي ره شيطون مي گه بذار اين چيزها رو ببينه ، يه وقت براش نديده و نشنيده نباشه ، فردا براش تازگي نداشته باشه ، وقتي كه بُريد و شكست خورد ، اگه يكي دوباره دعوتش كرد ، بگه : آقا ! اون طرف رو هم ديدم ، چيزي نبود !

اين خيلي مهمه . بعضي وقتها شيطون مي ذاره تو عبادت كني ، براي اينكه ديگه عبادت برات تازگي نداشته باشه ، بگي آقا ديدم ، هيچ خبري نبود . اين رو مراقب باشيد !

 

اما چكار كنيم ؟ توجه به نيت ها . يه چيز مهمي مي خوام بگم : ببينيد ! اگر تمام جهان ، عالم ، كهكشانها و . . . همه و همه مال ما باشه ، و همة اون رو در راه خداوند صرف كنيم ، يا اگر فقط يه چوب كوچيك ، يه چوب كاه ، در گِل يه حسينيه بيندازيم كه ساخته بشه ، اين دو تا از نظر ارزش براي خداوند هيچ فرقي با هم نداره . چرا ؟

 

مورچه سالها تلاش كرد تا تونست يه ران ملخ خيلي خوب براي سليمان ببره . اگر اين مورچه اين مدت رو تلاش نمي كرد و يه دونه ارزن مي برد ، چه ران ملخ ، چه ارزن ، براي سليمان با هم هيچ فرقي نداره . هر دو رو دور مي اندازه . به چه دردش مي خوره ؟!

خداوند تبارك وتعالي قدرت داره در يك ثانيه ميلياردها بار ، اصلاً يعني بينهايت بار ، همه عالم رو با يك اراده دوباره خلق كنه ، خدا اين قدرت رو داره . لذا براي كسي كه اينقدر قدرت داره ، ما همة عالم و همة كهكشانها رو هم خرج كنيم يا اينكه يه دونه كاه در گل يك حسينيه بيندازيم ، فرقي نمي كنه ، هيچ فرقي نمي كنه . جفتش بي ارزشه .

 

اعمالي كه ما براي خداوند بالا مي فرستيم همه اش بي ارزشه . هيچ چيزي ما براي بالا فرستادن نداريم . خداوند به چي نگاه مي كنه ؟ خدا به اين نگاه مي كنه كه تو نيتت چيه ؟ نيت مهمه . خداوند مي خواد ببينه كه تو براي خداوند چقدر احساس محبت و معرفت داري ، اين محبت و معرفت خيلي ارزش داره .

 

مثال : مثلاً بنده اين بالا نشستم دارم براي شما صحبت مي كنم ، بعضي ها شايد فكر كنند اين كار خيلي مهمه . يكي هم اون گوشه نشسته مي بينه يكي از كفش ها ، يه لنگه اش يه كمي اون طرف تر رفت . احتمالاً اگر صاحبش بياد ممكنه يه مقدار دنبالش بگرده و يا با كفش يكي ديگه عوض بشه . مي ياد و كفش رو برمي داره و جفت مي كنه . اين يه كاره ، كار من هم يه كاره . اون كسي كارش ارزش داره كه نيتش لِله و براي خدا باشه ! اين دو تا كار هيچ فرقي با هم ندارن . خداوند به بزرگي و كوچكي كار نگاه نمي كنه . به نيت تو نگاه مي كنه . اين نيت ارزشمنده . اين محبت و معرفت ارزشمنده .

 

مي دونيد ارزش يعني چي ؟ ممكنه اون كار من بزرگ باشه اما نيت لِله نباشه ، و از هزاران نفر ، يه نفر هم متحول نشه و اون كار كوچك ، نيتش لِله باشه ، و همه رو هم متحول كنه . فرهنگ غلطي كه جا افتاده اينه كه مسلمون بايد ابهت داشته باشه ، ابهتش دشمنان رو بگيره . بايد به سمت تجمل بريم و غيره و غيره .

وقتي كه فيدل كاسترو اومد خونة حضرت امام (ره) و اون خونة كوچيك رو ديد ، پاهاش شروع كرد به لرزيدن ! اشك اين مرد كمونيست جاري شد . همه فهميدند كه ابهت به ابزار نيست ، به نياته . تموم شد و رفت !

آقا ! فلاني بهترين حرف رو مي زنه . زيباترين كلام ، قشنگ ترين و جذاب ترين حرفها ، مي بيني ابداً اثر نمي كنه ، اما يه آدم نيمه زبون دار ، نيمه لال ، دو تا كلمه حرف مي زنه ، هركي مي شنوه تكون مي خوره !

 

به نيت نگاه كنيد ، نيت خيلي مهمه . معني نَفس همينه . نَفَس هم فقط مال صحبت كردن نيست ، نفس توي كار هم مهمه . مثلاً مي گن اينجا نفس نداره ، ديدي بعضي جاها كه مجلس مي گيري ، مي بيني مجلس نمي گيره . مي گي : محيط نَفَس نداره . وقتي حسينيه ساخته شد هزار تا مشكل توش بود . فرصت يابي به اين معنا نيست كه شما دنبال كار بزرگ بِگردي . رسول اكرم (ص) فرمودند : كارهاي كوچك رو داشته باشيد ، نيت هاتون رو درست كنيد ، خدا توفيق مي ده كارهاي بزرگ هم انجام مي دي . به اميد كار بزرگ نشينيد . زبونت خشك نمي شه اگه با نيت خدايي ، به هم كلاسيت ، توي دانشگاه يا دبيرستان دو تا كلمه حرف بزني . تو اگه نيتت رو درست كني مي توني دانشگاه رو متحول كني . نيتت مشكل داره . مي توني ! نيت براي خدا باشه .

با آميزجواد آقاي تبريزي صحبت مي كردند ، التماس مي كردند كه دو تا كلام حرف بزنه ، مي گفت : آقا نمي تونم ، نمي تونم ! بالاخره قبول مي كرد و بلند مي شد رو به جمعيت مي گفت : بسم الله الرحمن الرحيم ، همين ! نصف مردم از شدت گريه غش مي كردند !! نَفَس به نيت برمي گرده . والسلام

 

و صلي الله علي سيدنا محمد و آل محمد

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب مخصوص زیارتی امام رضا (ع )

شب 25 ذی القعده ، شب مخصوص زیارتی آقا امام رضا (ع) . شب دحو الارض یعنی شبی که زمین آفریده شده و همچنین به روایتی شب شهادت آقا امام رضا (ع) هستیم و در کنار قبر برادر بزرگوار ایشون آقا احمد ابن موسی (ع) و ان شالله که خداوند زیارت امشب ما رو در کنار حرم آقا امام رضا (ع) قرار بده.
Powered by TayaCMS