گوارش معنوی

گوارش معنوی
 

یا لطیف

سخنرانی حجةالاسلام سید محمد انجوی نژاد

موضوع: گوارش معنوی

بحثي كه براي اين جلسه انتخاب كرديم ، يه مقدار ظريفه و براي حفظ حالات معنوي شما در اعتكاف و ساير مراسم ها مفيده . اسم اين بحث ، گوارش معنوي هست .

ما در بدنمون دستگاهي تحت عنوان دستگاه گوارش داريم كه اين دستگاه از دهان شروع مي شه ، و شامل : ناي ، مري و معده و تمام اعضايي كه در امر جمع كردن غذا ، هضم و تقسيم غذا در بدن ، انجام وظيفه مي كنند ، مي شه .

دقيقاً همين حالت در بعد مسائل معنوي هم وجود داره . يعني ما دستگاه گوارشي داريم كه مسائل معنوي اي مثل نماز و عبادتهاي ديگه و حتي عبادتهاي سنگين تر مثل اعتكاف رو به روح ما مي رسونند . لذا اگر بگيم : “ گوارش معنوي ” اصلاً كلمه اشتباهي نيست گرچه ممكنه جديد باشه . حالا ببينيم اين دستگاه چه كاري انجام مي ده . تا بتونيم عبادتهايي رو كه انجام مي ديم به روح مون برسونيم و اون جا ذخيره كنيم و انشاءالله اثراتش بمونه .

اولين نكته اي كه تحت عنوان مقدمه در اين بحث لازم هست كه خدمتتون بگم اينه كه : ببينيد شما يه وقت هست گرسنه هستيد ، مي خوايد غذا بخوريد ، يه كسي غذا به شما مي ده كه به اون شخص محبت نداريد يا اون شخص با محبت غذا رو به شما نمي ده ، اين غذا زياد به شما نمي چسبه ، و مجبوريد به زور اون رو بخوريد . يا ممكنه سر سفره اي بشينيد كه يه نفر ديگه كه شما ازش متنفريد سر سفره نشسته باشه ، اينجا غذا نه براي شما جذاب هست و نه خوب جذب مي شه .

در علم پزشكي هم گفتند : غذا كه مي خوايد بخوريد ، اگر فكرتون مشغول باشه ، مزاحم گوارشه ، صحبت كردن مزاحم گوارشه ، حتي تلويزيون نگاه كردن ، راديو گوش دادن ، باعث مي شه كه تمركز شما نسبت به غذا كم بشه و اين غذا ، خوب جذب بدن تون نشه .

همين حالت رو ما در معنويات هم داريم . يعني اگر معنويت هم از راه غير محبتي تزريق بشه ، يعني شما بخوايد با داد و فرياد و خشم و عصبانيت معنويت رو جذب كنيد ، جواب نمي ده . اگر قبل از اينكه بخوايد معنويت رو به كسي بديد ، بهش علاقه و محبت نداشته باشيد و اون نسبت به شما علاقه و محبت نداشته باشه ، جواب نمي ده . اگر محيط تزريق يه محيط آرامي نباشه ، سر و صدا باشه ، مزاحمت باشه ، جواب نمي ده .

اما اگر يكي با محبت به شما غذا بده ، حتي اگر شما سير باشيد غذا رو مي گيريد و مي خوريد ، اگر طرف رو دوست داشته باشيد اين غذا رو بهتر مي گيريد .

در معنويات هم حتي اگر انساني سير باشه ، يعني دلش ، دل آماده اي نباشه و زمينه نداشته باشه ، اما معنويت با محبت تزريق بشه ، اين شخص معنويت رو مي گيره و ازش استفاده مي كنه و از بركات اين معنويت در روح و جانش اثراتي ايجاد مي شه .

پس مقدمه و اولين قدم در گوارش معنوي ، اين هست كه : معنويت با عشق و محبت به ما برسه ، نه با زور و تكلف . اگر زماني توي اعتكاف و يا مراسمي شركت كردي كه خلوت بود و خيلي بهت چسبيد ، دليل بر اين نيست كه تمام مراسم هاي خلوت ، معنويتش بيشتر هست . نمي توني بگي من از اين به بعد مراسمهايي مي رم كه خلوت باشه و هيچ كس نباشه ، آيا واقعاً مي شه گفت اين نوع معنويت خوبه ؟ مي شه گفت فقط براي خدا رفتي ؟ نه ، اگر نسبت به اون جمعي كه در مراسم هستند ، محبت داشته باشي ، اون معنويت بيشتر به دلت مي نشينه ، يعني اعتكاف و خلوت گزيني با خدا به اين معنا نيست كه من و شما از كساني كه مي شناسيم و نسبت به هم محبت داريم فرار كنيم .

براي اينكه گوارش معنوي ما خوب بشه نياز به جمعهايي هست كه به هم محبت داشته باشن و هرچقدر اين جمع بهتر و بيشتر نسبت به هم محبت داشته باشن ، مطمئن باشيد اثرات معنويش بيشتره .

در زمان جنگ ، يكي از دلايلي كه بچه ها خيلي خوب مي جنگيدند اين بود كه با هم بودند .

طرف مي گفت : “ آقا ! من كه اين جا تنها نيستم كه بترسم و اين تكة خاكريز رو ول كنم برم . نه ، نمي شه ! اين همسنگريم رو چكار كنم ؟ رفيقمه ، دوستش دارم ، اگه برم لطمه مي خوره ، پس مي مونم . ” يعني فقط بحث خدا نبود ، كه بچه ها رو نگه مي داشت ، عشق به هم نوع و عشق به خلق هم بود . اينها در جهاد و جنگيدن خيلي مهم هستند .

در جهاد اكبر و جهاد الهي هم دقيقاً همين طوره . يعني ما اگر به همديگه عشق داشته باشيم ، از نظر معنوي خيلي بهتر مي تونيم جمع رو جلو ببريم . اين كه ما اينقدر روي جمع ها و جلسات هفتگي تأكيد داريم و اينكه مي گيم هر هفته حداقل يك بار بيايم ، و با هم باشيم براي اين هست كه اين فضا تو رو مي گيره ، از اين بچه ها خوشت مي ياد . همين خوش اومدن ، يه جور تزريق معنويته ، در امر گوارش معنويات اين جور جمعها بسيار مؤثره .

روايت مي فرمايد ، ( دعاي معصوم (ع) هست ) : “ اللهم نوّر ظاهري بطاعتك و باطني بمحبتك و قلبي بمعرفتك و روحي بمشاهدتك و سري بالستقلال اِتصالِ حَضرتك ”

معصوم (ع) در امر عبادت مي گه : خدايا من از تو نورانيت مي خوام . نور يعني چي ؟ يعني جايي كه آدم بهتر مي بينه ، نور يعني جايي كه مناظر قشنگ تر هستند ، اگر اين نور نباشه ، ولو بهترين معنويات هم در محيط باشه ، چون نمي بيني فايده نداره .

طرف مي ره تو حرم امام رضا (ع) ، مي ره تو خود مكه اما گناه مي كنه ، يكي دو ماه پيش خبر دار شدم توي مكة مكرمه مي خواستند حجر الاسود رو بدزدند ! خيليه ها ! اينقدر وضع خرابه . مي ترسم اگر فردا خود خدا هم پيداش بشه ، بخوان خدا رو هم بدزدند ! خُب اين يعني چي ؟ فردي كه چنين كاري مي كنه ، چون نور نداره هيچ گونه معنويتي رو احساس نمي كنه .

يه زماني مثلاً صد سال ، دويست سال پيش ، اگر به يك امامزاده اي كه حتي سنديت هم نداشت ، ـ كه واقعاً اينجا امامزاده هست يا نه ـ بي حرمتي مي شد ، مثلاً يه نفر يه تكه كاغذ كثيف توي امامزاده مي انداخت ، سريع مردم مي دويدند اين كاغذ رو برمي داشتند و مي انداختند توي سطل آشغال ، مي گفتند اينجا حرمت داره ، ولي الان توي همين شيراز خودمون ، مي رن ضريح امامزاده رو خالي مي كنن ! فرش هاش رو مي برن ، خادمش رو هم مي كشن ! خُب چرا اين طوري شده ؟ براي اينكه نور نيست . لذا معصوم (ع) در دعا و درخواستي كه از خدا مي كنه ، اولين چيزي كه براي هضم معنويات مي خواد همين نور هست .

در يكي از كتب اخلاقي يكي از كشيش هاي مسيحي يه عبارتي داره كه وقتي من اون رو خوندم خيلي تعجب كردم ، راجع به مشكلات معنوي جامعه غرب صحبت كرده بود . نوشته : “ جوانان غرب الان به جايي رسيدند كه اگر حضرت مريم (ع) رو هم ببينند ، بهش نظر سوء دارند ! ”

ما توي چنين محيطي ، چگونه بايد كار كنيم ؟ با محيط چكار كردند ؟ چرا انسانها اينگونه بار اومدند ؟ پس اول نور لازمه .

بعد مي فرمايد : “ ظاهري بطاعتك ” در ظاهر من ، اطاعت از تو مشهود باشه .

يعني هر كس من رو ببينه بگه : اين بچه مسلمونه . مطيع خداست ، به بعضي قواعد تن در نخواهد داد . ( از ظاهر شروع مي كنه ) خدايا ! ظاهر من رو يه جوري قرار بده كه تابلوي تو باشه . “ و باطني بمحبتك ” دليل اينكه ظاهرم رو اين جوري نشون دادم اينه كه تو رو دوست دارم ، و از اين كه منتسب به تو باشم خوشحالم . دليل اين كه من باطنم رو اين جوري قرار دادم ، اين هست كه از اطاعت تو لذت مي برم . محبت تو رو تو دلم دارم . دليلش مشاكلته . يعني اينكه بنده خوشحال مي شم از اينكه منسوب به تو بشم . براي اينكه من به تو خيلي علاقه دارم . مي گه : “ خدايا ! اگر ظاهرم درست باشه باطنم به محبت تو گره مي خوره . “

آقا ! مي بيني طرف پاسداره و به لباسش افتخار مي كنه ، اما يه عده از اين لباس خوششون نمي ياد ، اوني كه به لباسش افتخار مي كنه جداً پاسداره . خجالت نداره . يا مثلاً فلاني آخونده ، اگر به اين لباسش افتخار كنه ، باطنش به محبت اون شغل گره خورده .

“ و قلبي بمعرفتك ” از طرف ديگه به تو علاقه دارم ، دائم مي زنم كه تو رو بيشتر بشناسم ، تو چي هستي ؟ كجايي ؟ از چه چيزهايي خوشت مي ياد ؟ از چه چيزهايي بدت مي ياد ؟

آقا ! خيلي زشته كه توي مملكت ما ، حتي احكام اوليه رو خيلي ها بلد نيستن . طرف همراه كاروان مي ياد مشهد ، نمي دونه نماز شكسته رو چه جوري بايد بخونه . چرا وقتي به يه كسي محبت داري ، عكسش رو جمع مي كني ؟ از زندگيش سؤال مي كني ؟ اخلاقش چه جوريه ؟ چطوري صحبت مي كنه ؟ قيافه اش چه جوريه ؟ چي مي خوره ؟ ديديد توي مجله ها با افراد نخبه و مشهور كه مصاحبه مي كنند ، مي پرسند : “ آقاي فلاني ! خوانندگان ما دوست دارن ببينن شما چي مي خوريد ؟ ” راست هم مي گه . دوست داريد ديگه .

وقتي كه انسان ظاهرش و باطنش به محبت خداوند گره بخوره ، قلبش دنبال معرفت مي ره .

“ و روحي بمشاهدتك ” مي فرمايد : ديگه اين جا روح من دنبال تو مي گرده . همه جا تو رو مي بينه و احساس مي كنه ، فضاها و مكانها هيچ فرقي نمي كنه .

“ و سرّي بالستقلال اتصال حضرتك ” اينجا ديگه من جزء اصحاب سرّ مي شم و به تو متصل مي شم .

اين يك مقدمه اي بود كه خدمتتون گفتم .

اما راجع به گوارش معنوي :

نكاتي كه در تزريق معنويات بعد از محبت لازم هست :

1 ـ بحثِ روح پذيرش هست .

آيا جدي من و تو مي خوايم خوب بشيم و خوب بمونيم يا نه ؟ يا اينكه هر چند وقت يه بار مي خوايم يه برنامه هايي داشته باشيم ؟

بعضي از وقتها برنامه هاي معنوي ما و شركت در مراسم هاي ما خودش ، زمينه ساز گناه بيشتر هست . يكي از كساني كه در امر ترك مواد مخدر كار مي كنه مي گفت : خيلي از كساني كه براي ترك اعتياد مراجعه مي كنند ، به خاطر اين هست كه وقتي اينها براي اولين بار مواد مخدر مي كشن ، يه لذت بسيار زيادي بهشون دست مي ده ، و بعد يواش يواش اين لذت كمرنگ مي شه . به خاطر همين كم شدن لذت هست كه استفاده از مواد مخدر يه سير صعودي داره . و اين طوري هست كه فرد اولش مثلاً ترياك استفاده مي كنه ، بعد بنگ ، بعد حشيش (( نگيد چرا اينقدر وارده ها !! )) بعد هروئين و بعد هم مي رن سراغ تزريق . تزريق هم از رگ دست شروع مي شه ، بعد مي بينه اين هم ارضاءش نمي كنه ، مي ره سراغ رگ گردن ، و قسمت هاي ديگه بدن . اينجاست كه ديگه به مرگ منتهي مي شه . اين يه سيستمي هست كه طرف هميشه مي خواد به لذت اوليه برسه و هيچ وقت هم نمي رسه . مي گفت : آقا ! اينها مي يان ترك ترك مي كنن كه دوباره شروع كنن تا به لذت اولي برسن !!

برخي توبه مي كنن كه يه مدتي گناهي رو ترك كنن و نتونن اين گناه رو انجام بدن . براي چي ؟ براي اينكه وقتي دوباره خواستن گناه رو انجام بدن ، براشون لذت داشته باشه ! گناه دلشون رو زده . ماه محرم و رمضان و اعتكاف و . . . رو بهانه قرار مي دن ، زيارتها و تشرف ها رو بهانه قرار مي دن براي اينكه اون گناهي كه دلشون رو زده يه مدت انجام ندن و دوباره دلشون براش تنگ بشه و برن سراغ همون گناه .

اول ببينيم ما روح پذيرش معنويت رو داريم ؟ يعني ببينيم دلمون مي خواد كه خوب باشيم و خوب بمونيم ؟ و آيا از اين كه بدي ها برگردند ناراحت هستيم يا نه ؟ اين اولين مطلب . مي خوايم خوب باشيم يا نه ؟

آقا ! اصلاً در بحث معنويت شترسواري دولا دولا نمي شه كه مثلاً بگي : من همة كارهام رو داشته باشم ، خدا رو هم داشته باشم . خدا و خَر و خرما با هم جمع نمي شه . بارها گفتم ، اين دنيا ، دنيايي نيست كه بتوني به همه چيز برسي ، نه ، بايد يه چيزهايي رو هم تحمل كني . اين نكته اول .

حالا نكته دوم : توجه قلبي . آيا با گوشم دارم گوش مي دم يا با دل و قلبم ؟ خيلي تفاوت هست بين اين دو تا مطلب . آيا با گوش و چشمم دنبال معنويات مي گردم يا اينكه نه ، روحم تشنه است . روح تشنه زود به سامان مي رسه . لذا مي بيني يه نفر كه ده ، پونزده سال در وادي معنويات هست ، اونقدري كه يك نفر كه فقط يك شب اومده اما جدي با قلب و دلش اومده ، بُرد نمي كنه .

حتماً قضيه اون دو نفر عارف و تائب رو شنيديد . دو نفر عارف و تائب در بياباني با هم همراه مي شن ، هوا گرم بوده ، مي گن : دعا كنيم تا ابري بياد بالاي سرمون . تائب گفت : من كه گنهكارم و تازه به اين وادي اومدم . تو كه عارفي دعا كن من آمين مي گم . عارف دعا كرد و شخص تائب آمين گفت . ابري ظاهر شد و بالاي سرشون قرار گرفت . اما جايي كه اينها از هم جدا شدند ابر بالاي سر تائب حركت كرد ! اين نشون مي ده كه با يك روز توجه قلبي ، انسان مي تونه كار كسي رو بكنه كه صد سال كار معنوي بدون توجه قلبي داشته .

بعضي از مردم ، معنويات و ذكر ، عادت و لق لقة زبانشون شده ، هميشه تسبيح به دست دارند ، و دائم ذكر مي گن ، هميشه به مسجد مي رن ، تا اذان مي گه عادتاً به مسجد مي رن . خيلي ها كارهاي معنوي براشون عادت شده ، هميشه سينه مي زنه ، هميشه گريه مي كنه ، اما چيز زيادي گيرش نمي ياد . براي اينكه روي قلبش كار نكرده . خيلي راحت كارهاي ديگه رو هم انجام مي ده . يعني هيچ ضمانتي نداره . ده سال سينه مي زنه و گريه مي كنه ، نماز شب مي خونه ، اما روز بعدش مي ره يه گناهي رو خيلي راحت و بدون هيچ عذاب وجداني انجام مي ده .

پس اولين نكته توجه قلبي هست

. يا بعضي ها هم كه همين جوري شوخي ، شوخي مي رن كه ببينن چي مي شه ؟ مي گه : حالا اعتكاف مي ريم ، ماه رمضون هم خدا بزرگه ، روزه مي گيريم ، مجلس شركت مي كنيم ، ببينيم چي مي شه ؟ اين رفتن و برگشتن ها برات فايده اي نداره .

2 ـ حق الناس :

مراقب مال حرام باشيد . شمايي كه دستتون توي جيب خودتون هست ، مواظب باشيد كه پول حرام ، قاطي پولهاتون نشه . الان دوره و زمونه اي هست كه بعضي از كساني كه در وادي مسائل معنوي و فرهنگي كار مي كنند ، خيلي راحت رزقهاي مادي حرام مي خورن . جاهاي معنوي اي كه مركز معنويت جهان هست ، و مردم دارن با چشم هاي اشك آلود بهش نگاه مي كنن ، جاهاي بخور بخور بزرگ جهانه ! خيلي راحت پول امام (ع) ، پول امام زاده ، پول كانون و . . . رو مي خورن . اين مال حرام خوردنها ، اين حق الناس ها ، اين برخوردهاي بد با مردم ، اين تهمت ها و غيبت ها رو مراقب باشيد . هرچيزي كه نسبت به مردم حقي ايجاد مي كنه ، يه سد مي شه .

در دعاي كميل حضرت علي (ع) مي فرمايند : “ اللهم اغفرلي الذنوب التي تحبس الدعا ” در تفسير اين قسمت از دعا مي گن : اون گناه هايي كه دعا رو حبس مي كنه ، حق الناسه .

طرف خدا رو دوست داره ، اهل بيت (ع) رو دوست داره ، جداً عاشق امام حسين (ع ) هست ، ولي حق الناس رو رعايت نمي كنه .

چند وقت پيش در مهران يه بنده خدايي رو گرفته بودن كه يه طلا فروشي رو زده بود ولي خيلي بلند نكرده بود ، پنجاه هزار تومن بلند كرده بود . مي خواست با اين پول بره كربلا !

آقا ! التماس دعا ! خدا قبول كنه ! جدي امام حسين (ع) رو دوست داره اما واقعاً آيا اين كربلا رفتن قبوله ؟ !

يا مثلاً پول قرض مي كنه بره سفر زيارتي . خُب چرا پول قرض مي كني ؟ تو كه مي دوني نمي توني قرضت رو بدي ، براي چي پول قرض مي كني ؟ با پول مردم مي ري سفر زيارتي ؟ پول قرض مي كنه سفرة امام حسين بندازه !

3 ـ ادب و حياء :

اگر اين دو كلمه قشنگ و زيبا كه خيلي مفصل درباره شون صحبت كرديم ، در زندگي ما نباشند ، مطمئن باشيد معنويات به ما نمي رسه . ادب و حيا فيلترهايي هستند كه باعث مي شه معنويات به ما برسه . ادب در خانه ، ادب نسبت به بزرگترها ، نسبت به استاد ، نسبت به والدين كه بالاترين درجه هست ، اگر نباشه ولو پدر و مادر يهودي و مخالف و معاند با اسلام باشند ، معنويات از اين فيلتر قطور نمي تونه بگذره .

اين كه من دائم به شما مي گم و اصرار دارم كه بريد دست پدر و مادرتون رو ببوسيد ، يه جوري باهاشون راه بيايد ، دليلش اين هست كه من بعضي وقتها خسته مي شم و خيلي دلم مي گيره ، براي اينكه مي بينم جوونهايي هستند كه با صدق و صفا و شور و شوق مي يان اما خدا چيزي بهشون نمي ده . خيلي دلم مي گيره . بيايد ببينيم كجاي زندگي عبادي مون مشكل داره ؟ كجاي دستگاه گوارش معنوي ما مشكل داره كه اين معنويات هضم نمي شه و دستمون خالي مي مونه ؟ خُب يكيش همينه

4 ـ مبدأ ميل :

بعضي وقتها ما اينقدر به گناه خو گرفتيم كه اگر قرار باشه بين گناه و ثواب يكي رو انتخاب كنيم ، سراغ گناه مي ريم ، چون محبت به گناه در دل ما زياد شده .

در بحث سيستم گوارش مادي ، معروف هست كه مردم شمال ايران بيشتر به برنج علاقه دارن ، صبح و ظهر و شب ، برنج رو به شكل هاي مختلف مي خورن .

در خيلي از جاهاي ايران به نون علاقه دارن و بيشتر غذاها رو با نون مي خورن .

در ايتاليا به ماكاروني علاقه دارن ، صبح ماكاروني با پنير مي خورن ، ظهر ماكاروني با گوشت ، شب هم مثلاً با قارچ ! يعني هميشه ماكاروني در وعده هاي غذايي شون هست .

در سيستم معنوي هم دقيقاً به همين شكله . مبدأ ميل ما خيلي مهمه .

اون چيزي كه مي خوايم در حاشيه اش معنويت رو قرار بديم ، چيه ؟ نونه ، برنجه ، ماكارونيه ؟ چيه ؟ به چه چيزي خيلي علاقه داريم؟ در معنويات اگر به گناه و شهوات علاقه داشته باشي تمام معنوياتت ضميمة اون مي شه .

طرف داره گريه مي كنه اما اين گريه اش به شهوت گره خورده . دنبال معنويت مي گرده ، تو يه جمع صد هزار نفري وارد مي شه ، دو نفر از اين ها مشكل دارن ، اما فقط مي ره سراغ اون دو تا ! چرا ؟ چون مبدأ ميلش به سمت اونهاست . وارد حرم امام رضا (ع) مي شه با دو تا آدم لات و لااُبالي رفيق مي شه .

بچه هاي سفارت عربستان تعريف مي كردند ، گروههايي كه به عربستان مي رن ، ( حالا گروههاي ورزشي و . . . اسم نمي بريم ) اينها موقعي كه به اونجا رسيدند ، يه عده كه براي زيارت مي رن به سمت كعبه ، يه عده ديگه هستند كه سؤال مي كنند : آقا ! اين شهري كه مي گن توش يه خبرهايي هست كجاست ؟! اينها هم اونجا مي رن .

يعني انساني كه مبدأ ميلش به سمت گناه هست ، تو بهترين محيطهاي معنوي هم به سمت معنويت نمي ره ، به سمت بدترين ها مي ره و اونها رو انتخاب مي كنه . همه جا خوب هست ، بد هم هست .

5 ـ سعي در ترقي و بالا رفتن از نظر معنوي.

فشارهايي هم كه از اطراف وارد مي شه خيلي مهمه و متأسفانه در مملكت اسلامي ما ، ديندار بودن بسيار بسيار مشكلتر از ديندار نبودن است . يعني مملكت و جمهوري ، اسلامي هست اما اگر بخوايم دين داشته باشيم ، خيلي با مشكل مواجه مي شيم . چون متأسفانه متوليان و كارگزاران حكومتي ، همكاري نمي كنند و بعضي وقتها خودشون هم تحت عنوان مسائل فرهنگي و غيره و غيره بساطهايي رو به راه مي اندازند كه زياد با مسائل ديني سازگاري نداره و اگر هم عده اي بخوان در جامعه دينداري رو رواج بدن ، باهاشون برخورد مي كنند .

بارها عرض كردم كه در سيستم جمهوري اسلامي بايد سعي كنيم كساني كه نمره شون 2 هست رو كمك كنيم تا نمره شون 3 بشه ، كساني كه 3 هست به 4 برسونيم و همين طور ادامه بديم تا نمره همه به 20 برسه . يعني سيستم ترقي بايد جزء اركان و وظايف نظام ما باشه . اما الان يه جوري برنامه ريزي مي شه كه وقتي شخصي مثل من كه نمره اش 4 هست ، در برنامه اي تحت عنوان مثلاً كنسرت موسيقي و . . . شركت مي كنم نمره ام مي شه 3 ! به جاي اينكه يه محيطي فراهم باشه كه بنده بتونم با خيال راحت ، خودم و خانواده ام شركت كنيم و از برنامه استفاده كنيم ، يه محيطي فراهم مي شه كه اگر كسي براي موسيقي صرف هم مي ره ، نتونه گناه نكرده برگرده ، بايد حتماً گناه كنه . و اگر هم كسي بخواد مقابل اين قضيه بايسته ، با شانتاژ خرابش مي كنن كه آقا اين خشكه مقدسه ، متحجره ، شرايط فرهنگي رو درك نمي كنه . در صورتي كه محيط فرهنگي يعني محيط سالمي كه ما بتونيم جداً فرهنگهايي مثل هنر ، موسيقي ، تأتر و سينما رو ترويج بديم .

6 ـ درك مراحل رشد :

بعضي فكر مي كنند به محض اين كه يه مسئله معنوي براشون پيش اومد ، ديگه همه چيز تموم شده ، خوبِ خوب شدن ، گُل شدن ! نه ، اين جوري نيست ، مثلاً در اعتكاف ما بذر رو كاشتيم ، اين بذر نياز به آبياري داره تا يواش يواش جوانه بزنه . اين جوانه بزرگ بشه ، برگ در بياره ، يواش يواش شكوفه بزنه ، شكوفه در فصل بهار گل بده . هنوز تا گل دادن و معطر شدن وقت داري ، مراحل رشد رو درك كنيد . به اين سادگي نيست كه بنده با سه روز اعتكاف به همه چيز برسم . نه خيلي چيزها مونده ، اين مراسم به من خيلي كمك كرده اما فقط يه كاتاليزور يا ميون بر بوده ، و اين كه فكر كنم با اين سه روز همه چيز حله ، اينطوري نيست . فقط خيلي مردانگي به خرج دادي و اين سه روز رو اومدي ، خيلي خوبه ، آفرين ، ولي دقت كن ! تو الان بذري ، فوقش يك نهال زودرسي ، نهال خيلي زود مي شكنه ، مراقب باش تا انشاءالله به نتيجه برسي .

7 ـ شوق داشتن :

همين شوقي كه بعد از انجام اعمال معنوي احساس مي كنيم .

يكي از مكرهاي شيطان اين هست كه اين لذتي رو كه تو چشيدي از يادت ببره ، آقا ! لذت داشت ديگه ، خوش گذشت ، آيا تا حالا لذت ترك لذت رو احساس كردي ؟ شيطون مي ياد دوباره لذتهاي مادي رو اينقدر به جونت مي ندازه كه اون لذت يادت بره . ترك كردن اعتياد لذت داره ، مردم با احترام بهت نگاه مي كنن . ديگه تو محل با تحقير بهت نگاه نمي كنن ، تو رو آدم مي شمارن ، حيوان حسابت نمي كنن ، بهت سلام مي كنن ، دختر بهت مي دن ، كاسب بهت جنس مي ده ، اينها همه اش لذت داره ديگه ، اعتبار و احترام لذت داره . كسي كه مواد مخدر استفاده مي كنه ، اونقدر مُخش به جوشش مي افته تا بالاخره اون لذتهاي معنوي رو فراموش مي كنه ، و دائم سراغ همين مواد مي ره .

لذت گناه مثل لذت مواد مخدر هست و لذت ترك گناه هم مثل لذت كسي هست كه در اوج اعتبار داره تو جامعه زندگي مي كنه . كدوم رو مي پسندي ؟ چرا بعضي مي رن معتاد مي شن ؟ يا بعضي مي رن ترك مي كنن و دوباره سراغش مي رن ؟ آيا واقعاً اينها عقل ندارند ؟ موضوع اينه كه اينها مطلب رو نمي گيرن . نمي شينند دودوتا چهارتا كنند ، ببينند كه آقا آبرو بهتره ؟ اخروي بودن بهتره ؟ چندين هزار سال اون جا راحت زندگي كردن بهتره ؟ چرا فكر مي كنيم توي اين دنيا ، بايد به هرچي دلمون مي خواد برسيم ؟ بابا ! ما اومديم به هرچي دلمون مي خواد برسيم اما نه فقط توي دنيا .

شوق داشتن ! آقا ! دواي همه دردها دست خداست . دست معنوياته ، چيزي كه همه تون بلديد : “ يا من اسمه دوا و ذكرُهُ شفاء ” اغلب اين جمله رو ، روي سر در بيمارستانها ، براي مريضها مي نويسن ، اين جمله مي گه : زندگي بدون درد و زندگي بدون مرض و زندگي بدون ناراحتي هاي روحي و جسمي نزد خداست . “ يا من اسمه دوا ” اين ذكر مال همه زندگي هست ، نه فقط براي وقتي مريض شدي .

8 ـ سعي كنيد در زندگي يك نقطه اتكاء داشته باشيد .

در زمانهاي قديم يه پسر بچه اي پدرش از دنيا رفته بود ( خُب حتماً مي دونيد كه يتيم شدن دو وجهه داره ، يكي اين هست كه ممكنه طرف احساس خمودي و انزوا كنه و يكي ديگه اين كه طرف مي تونه استعدادي رو كه خدا بهش داده كشف كنه و اون رو در وجودش شكوفا كنه . خيلي از بزرگان تاريخ ما يتيم بودن ، خيلي از افراد قويِ ما در بين بچه هايي پيدا مي شن كه پدر يا مادر و يا هيچ كدوم رو ندارن . خيلي از پرورشگاه هاي ما محيط و زمينه بسيار فعالي هستند و استعدادهايي در اونها وجود داره كه اگر يه كسي دنبالش باشه مي تونه اينها رو كشف كنه . ) اين بچه دائم از همه كتك مي خورد و هميشه خونين و مالين برمي گشت خونه . هيچ وقت هم پدرش رو نديده بود ، مادر خيلي دوست داشت كه اين پسر توي جامعه يه فرد قوي باشه . يه روز رفت عكس يه مرد خيلي قوي هيكل و سينه ستبري رو پيدا كرد آورد خونه

گفت : مي خواي بهت بگم بابات كي بوده ؟

گفت : آره ،

گفت : عكسش رو پيدا كردم ، نشونش داد ،

بهش گفت : بابات وقتي مشت مي زد به مردم ، شوت مي شدن روي پشت بوم !

اين پسر هم با اين حرفها ، يه نقطه اتكاي قوي پيدا كرد

گفت : من پسر اين بابا هستم ، بايد شبيه اش بشم . و به اين ترتيب به يه عكس تكيه داد و رفت جلو و شد يكي از بزرگان دوران خودش در وادي كشتي و ورزش .

اين داستان در تاريخ ما وجود داره . مي خوام بگم كه براي معنويات هم بايد نقطه اتكا داشته باشيد . اين نقطه اتكا مي تونه رفيقت باشه ، مي تونه پدر و مادرت باشه ، مي تونه استادت باشه . مي تونه يك امامزاده باشه ، مي تونه آقا احمدبن موسي (ع) باشه ، مي تونه امام رضا (ع) باشه ، مي تونه امام زمان (عج) باشه و همين جوري برو تا بالاتر .

تعجب نكنيد از اين كه بعضي از مردم به يك امامزاده اي توسل پيدا مي كنند . همه اينها مي تونه باشه . منتها در طول هم ، يعني حواست باشه كه مي خواي به خدا برسي . اما يك نقطه اتكا داشته باش .

اگر تو منسوب به حضرت علي (ع) بشي ، يواش يواش خصوصيت اميرالمؤمنين (ع) در وجودت شكل مي گيره .

وقتي منسوب به آقا قمر بني هاشم (ع) بشي ، همون طور مي شي .

اگر منسوب به رفيقت بشي ، همون طور مي شي و . . .

بهر حال بايد يه نقطه اتكا داشته باشي چون ماها ضعيف هستيم ، و تنهايي نمي تونيم . اينكه مي گن : “ يدالله مع الجماعه ” ، يكي از مصاديقش همين مطلبه .

9 ـ درك مراحل جديد بعد از توبه و اعتكاف :

بچة كوچكي كه در يك خانواده متولد مي شه ، راه رفتنش به همون شكلي هست كه مامانش يادش داده ، لهجه اش همونه كه مادرش يادش داده ، لهجة بچه شيراز ، شيرازي هست ، توي مشهد ، مشهديه . ياد گرفته ، خيلي وقتها بعد از توبه ، بايد روي آدابي كه از قبل ياد گرفتيم و بهشون عادت كرديم تجديد نظر كنيم . بايد كل مسائل عبادي مون رو به سمت درست تغيير بديم . از اول بسم الله بگيم و شروع كنيم . مثلاً نمازت رو اشتباه ياد گرفتي ، اين نماز نيست كه مي خوني ، بايد درستش كني . بسم الله بگو ، نماز رو از اول شروع كن.

آقا ! تو نسبت به امام حسين (ع) ديدگاهت اشتباه هست ، همه اش رو حذف كن . از يه ديدگاه ديگه برو جلو .

ديدگاه هاي اوليه اي كه تو نسبت به مناجات ، نسبت به خدا ، نسبت به گناه ، ( گناه چشم ، گوش و زبان ) ياد گرفتي ، اشتباه هست . بسم الله بگو ، يا علي بگو ، دوباره كار رو شروع كن .

مي گه آقا ! بعد از اعتكاف ، يك بار ديگه معنوياتتون رو مرور كنيد ، با خودت بگو : نمازي كه من مي خونم آيا واقعاً مشكل نداره ؟! من هيأت رفتنم اين طوريه ، گريه كردنم اين طوريه ، سينه زدنم اين طوريه ، روزه ام اين طوريه ، ارتباطم با خدا اين طوريه ، اينها مشكلي نداره ؟ اين كه تو صرفاً روي عادتهايي كه داشتي كار مي كني ، كار خوبي نيست ، شايد داري اشتباه مي كني .

اون بچه اي كه تازه راه مي يفته ، درسته كه داره راه مي ره ، اما بد راه مي ره .

گرچه داره حرف مي زنه ، اما بد حرف مي زنه .

تو هم همين طور هستي . گاهي وقتها در عباداتمون يه چيزهايي پيدا مي شه ، فكر مي كنيم خيلي خوبه ، يه سري مقيداتي كه اصلاً لازم نيست . بايد مرور كنيم ، خارج از امور معصومين (ع) كار نكنيم ، يادمون باشه درب رجب رو در ماه رجب خوب زديم ، از راهرو شعبان هم انشاءالله خوب رد مي شيم و خيلي خوب مي گذريم ، و انشاءالله بعد هم به ميهماني رمضان مي ريم . حالا مي فهميم كه چقدر مي شد رمضانهاي قبل از ميهماني ها و سفره ها برداشت كرد و چقدر رمضان ها اومد و رفت و ما فقط گرسنه مونديم و استفاده اي نكرديم . به جاي اين كه بشينيم آه بكشيم كه فلاني چقدر خوبه ، بگيم : آقا ! التماس دعا ، يه كاري كنيم اين سري ، بعد از ماه رمضان خودمون مقرب باشيم . خودمون براي مردم دعا كنيم ، زياد هم سخت نيست .

مرحله بعد : خدا را در اسامي خدا جستجو كنيم : يه بنده خدايي خيلي گناه كرده بود ، اما بعد از مدتي تبديل شد به يكي از بزرگان تاريخ عرفان ! گفتن : آقا ! چه جوري شد شما از اون همه گناه به اين درجه رسيدي ؟ گفت : من نشستم روي كلمة “ غفار ” فكر كردم و به اين جا رسيدم . اولش فقط شنيده بودم كه خدا غفاره ، به معنيش فكر كردم كه چه جوري خدا در مقابل انجام گناه ما ، با محبت برخورد مي كنه ؟ و در مقابل خدا شرمنده شدم . به اين نتيجه رسيدم كه پاك شدن خيلي خوبه و بايد پاك بشم . بعد دوباره فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه آدمي كه پاكه بايد خوب عبادت كنه ، باز فكر كردم ، آدمي كه خوب عبادت مي كنه به جاهايي مي رسه و سعي كردم تا به اون جاها برسم و حالا هم ديگه فهميدم چه خبره و هيچ وقت عمراً برنمي گردم به عقب .

ستار ، غفار ، وهاب و . . . روي اين كلمات فكر كنيد . هيچ وقت نگذاريد شيطون نااميدتون كنه . شيطون خيلي مي زنه تا شما نااميد بشيد ، مخصوصاً اونهايي كه تو اعتكاف باري برداشتن ، مطمئن باشيد شيطون خيلي دوست داره كه اين بار شما به سرمنزل نرسه . من نمي دونم اين شيطون مرض داره ؟ چرا اين همه شيطنت مي كنه ؟! خُب يه جمله هم با شيطون صحبت كنيم ! عجب گيري كرديم از دست تو ! تو كه صداي ما رو مي شنوي ، چكار داري به اين جوون بيچاره ؟ سه روز كار كرده . خُب تو خودت مي خواي بسوزي ، چكار به بقيه داري ؟خدايا آدمش كن ما راحت شيم ! ((( خنده حاضرين ))) خدا مسلمونش كنه ، راحت شيم .

مي گن يه نفر يهودي داشت به بچه اش نصيحت مي كرد ، مي گفت : “ تو كه دزدي مي كني ، مال دزدي مي خوري ، به ناموس مردم كه نظر داري ، درس هم كه نمي خوني و . . . راحت بگو مسلمونم ديگه !! ” والله ! با اين وضعيتي كه بعضي از مسلمونها به راه انداختن ، بايد هم برامون جُك بسازند .

خلاصه هر كس شغلي داره ، شغل شريف شيطون هم اين طوريه . دائم مي خواد تو رو خراب كنه . من دلم خيلي مي سوزه ، طفلك اومده اينقدر زحمت كشيده ، اينقدر تو اعتكاف گريه كرده ، يه نمازي رو برگزار كرده كه شايد تو تاريخ زندگيش منحصر به فرد باشه ، چكارش داري آخه ؟! خدا هم چه مخلوقاتي داره ؟! آقا رو خلق كرده ما رو اذيت كنه ! هنر همينه ها ، هنر اينه كه تو در مقابل تهاجمات بتوني بايستي . اگر شيطون نبود من و تو هيچ هنري نداشتيم .

نكته آخر كه خيلي مهمه : اينكه منتظر باشيد و اگر سختي ها و ناراحتي هايي اومد اينو حمل بر صحت كنيد . بگيد دورة آموزشي منه . انشاءالله مي رم جلو ! ببينيد تا حالا كسي رو ديديد كه فلفل قرمز خالي بخوره ؟ يا صبح تا شب ترشي بخوره ؟ اما فلفل رو به غذا مي زنند و مي خورن ، خيلي هم لذت داره . ترشي رو با غذا مي خورن ، دنياي ما اگر تلخي و شوري و تندي و ترشي نداشته باشه ، ما لذتي از شيرينهاش نمي بريم . دنيا از شيريني ها و تلخي ها ساخته شده . براي اينكه تو قشنگ تر از معنويات و ماديات دنيا لذت ببري لازمه اش اين هست كه يه تلخي هايي توي دنيا باشه ، اوني كه هيچ مشكلي براي پول نداره ، هيچ وقت لذتي از پولش نمي بره . يه وقت حساب كرديم ديديم يكي از سرمايه دارهاي جهان هست كه اگر دقيقه اي هزار دلار بخواد خرج كنه از حالا تا سيصد سال ديگه پول داره ! اما بدبخت از صبح علي الطلوع تا آخر شب كار مي كنه كه اين پوله بيشتر بشه . كسي كه زياد پول داره لذتي از پولش نمي بره . كسي كه در دنيا شكستي رو نمي بينه از پيروزيهاي خودش لذت نمي بره . اون كسي كه بعد از سه چهار سال كنكور قبول مي شه خيلي بيشتر قدر مي دونه . وقتي تلخي ها نباشه ، شيريني ها مزه نمي ده . از اين چيزها زياد پيش مي ياد .

طرف رفته خواستگاري بهش گفتن : “ نه ! ” مي ره مثلاً سفر زيارت امام رضا (ع) ، مي ره اعتكاف ، سه روز اصرار مي كنه به خدا كه “ خدايا ! تكليف ما رو روشن كن ! ” صبح مي ياد خونه ، دختره باز هم مي گه : “ نه ، ديگه نبينم اين طرفها پيدات بشه ها ! ” اين هم مي گه : بيا ! خدا رو نگاه كن ! ما رو چه جوري حاجت روا كرد ؟ مي گم : آقا ! اتفاقاً حاجت روا شدي ، خيالت راحت شد ، اين به درد تو نمي خوره . خدا مي خواست تكليفت مشخص بشه . بعضي وقتها يه حاجتي كه مي خوايم به ما مي گن نمي شه ، ديگه تمومش كن ! ديگه هم نيا . اين حاجت روا شدنه . اسم اين رو تلخي نگذار . اگر اين تلخي ها و شوريها نباشه اصلاً بقيه مزه نمي ده .

دليل اينكه ما مي ريم معتكف مي شيم اين نيست كه وقتي اومديم بيرون ديگه هرچي دلمون مي خواد بهش برسيم . نه بابا ! مگه ما از خدا طلبكاريم ؟ كسي كه مثلاً يه مدتي گناه كرده ، حالا يه مدت هم توبه كرده ، خوب شده ، تازه اين به اون در . پس مراقب باشيد . يه وقتي تلخي ها و ناملايمات زندگي دنيا ، شما رو نسبت به خدا نااميد نكنه .

بگي : “ آقا ! خدا ما رو درك نكرد ، وضع مون بدتر شد . ما اومديم مسلمون شديم ، زندگي مون كه بدتر شد ! ” بدتر نشده . اين برگشتن تو مثل اين مي مونه كه تا ديروز ول مي گشتي ، امروز بهت مي گن : “ قراره بري فلان جا ، مدير كل اداره بشي ” خُب فوري كه تو رو مدير كل اون اداره نمي كنند ، اول بايد بري يه دورة آموزشي ببيني ، سختي هاش رو بكشي ، بعد مدير كل بشي . اينو از تو مي خوان . وقتي كه توبه مي كني و معتكف مي شي و مي خواي به سمت معنويات بري ، اول يه دورة سختي داره . بايد آبديده بشي ، آهن بدنت تبديل به فولاد بشه . اين يعني گوارش . اجازه بديد اين دستگاه گوارشي يواش يواش بياد معنويات رو هضم كنه .

همين جا خيال همه رو هم راحت كنم . اون ارضايي كه ما دنبالش هستيم و مي خوايم دنيايي باشه كه هيچ مشكل و ناراحتي توش نباشه ، كيف كنيم ، غصه نخوريم ، صبح تا شب بگيم و بخنديم و خوش باشيم . اون دنيا توي اين دنيا اتفاق نخواهد افتاد . ممكنه يه برحه هايي خودمون رو به مستي بزنيم ، اما مستي و راحتي حقيقي مال اين دنيا نيست ، هميني كه داريم مي گذرونيم لنگ لنگان همين براي ما كافيه .

بايد به دنبال راحتي حقيقي در اون دنيا باشيم .

جدیدترین ها در این موضوع

مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
از خود تا خدا (قسمت چهارم)

از خود تا خدا (قسمت چهارم)

ارزش مؤمن : بعضي وقتها با خودم فكر مي كنم كه آيا اونهايي كه ايمان مي آورند و مخصوصاً‌ جوان تر هستند ، آيا مي توانند در سيلابهاي مختلف خودشون رو حفظ كنند ؟ و آيا واقعاً توقع بي جايي نيست كه ما فكر كنيم برادر و خواهر جوانمان با يكي دو ساعت پاي منبر نشستن ديگه اونقدر قوي بشه كه بتونه وارد يك جامعه خيلي خيلي فاسدي بشه كه اصلاً از همة در و ديوارش فساد مي باره ، و اينكه بتواند خودش را حفظ كند . آيا اين توقع زيادي نيست ، ارزشهايي كه با خون ، جنگ ، باروت ، بدبختي ، به دل ما نشسته ، جوانهاي امروز با چند تا منبر و سخنراني و خاطره به اينها برسند ؟

پر بازدیدترین ها

از خود تا خدا (قسمت نهم)

از خود تا خدا (قسمت نهم)

من دنيا رو به دلم نبستم ، هروقت هم دلم خواست رهاش مي كنم . پس رمز دل نبستن به دنيا اينه كه انسان وابسته نباشه .
از خود تا خدا (قسمت ششم)

از خود تا خدا (قسمت ششم)

خواجه نصيرالدين توسي از كساني بود كه خيلي اعتقاد داشت بايد خدا رو از طريق عقل شناخت . هر كسي از راه مي رسيد ازش سؤال مي كرد : آقا ! من مي گم خدا نيست ، نظر تو چيه ؟ خيلي بحث مي كرد ، به يه بيابوني رسيد ديد يه پيرمرد خاركني بيل مي زنه ، هر بيلي كه مي زد مي گفت : يا الله . بهش گفت : ببخشيد پدرجان ! اگه يه كسي بگه : خدا نيست ، تو چكار مي كني ؟ گفته بود : كي گفته ؟! ـ حالا اگه يه نفر پيدا بشه و بگه خدا نيست ! گفت : همچين با اين بيل مي زنم تو سرش كه مُخش بياد تو دهنش !
مهمان خدا

مهمان خدا

ما هميشه خود را ميهمان خدا مي بينيم . ” هميشه ! يعني اينكه ماها هميشه و هميشه ، حداقل اون حالي رو كه در مهماني هاي با مردم داريم ، در زندگي مون نسبت به خدا داريم . ما دو راه داريم : راه اول اينكه : در اين زماني كه زنده هستيم و در اين كره زمين زندگي مي كنيم ، با وسواس و سختگيري به خودمون چه در مسائل مادي و چه مسائل معنوي ، با تكلف و ناراحتي و سختي يك زندگي سخت رو داشته باشيم و..
کاریزمای مهدوی

کاریزمای مهدوی

در دین مبارک اسلام و در مکتب حقه ی شیعه، ما معتقد به این هستیم که منطق به تنهایی کارگزار نیست. در قرآن، خداوند خطاب به پیامبرش می فرماید : لو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك... اگر با محبت با مردم برخورد نمی کردی، مردم از اطرافت متفرق می شدند: کاریزمای قوی.
از خود تا خدا (قسمت پنجم)

از خود تا خدا (قسمت پنجم)

خيلي ها اومدند در مورد خلقت ، چيزهايي گفتند ، يه عده گفتند :‌ هدف از خلقت اين هست كه ماها عبادت كنيم و به بهشت برسيم . يه عده گفتند : مثلاً خدا مي خواست نشون بده چقدر قويه ، چقدر قادره ، چقدر رحيمه ، چقدر كريمه ، يه محيطي فراهم كرد كه تو اين محيط اينها رو ثابت كنه ! اون روايتي كه مي گه : خداوند فرمود ” كُنْتُ كَنْزَاً مَخْفِيّاً ” من يه گنج مخفي بودم . مردم و ‌همه موجودات را خلق كردم براي اينكه بفهمند من چي هستم و كشف بشم . اون يه بحث جداگانه است .
Powered by TayaCMS