| الحادية و الثمانون بعد المائة من حكمه عليه السّلام (181) و قال عليه السّلام: واعجبا أ تكون الخلافة بالصّحابة [و لا تكون بالصّحابة] و القرابة قال الرّضيّ رحمه اللَّه: و روي له شعر في هذا المعنى و هو: فإن كنت بالشّورى ملكت أمورهم فكيف بهذا و المشيرون غيّب و إن كنت بالقربى حججت خصيمهم فغيرك أولى بالنّبيّ و أقرب المعنى مقصوده من هذه الجملة الانكار الشديد المقرون بالاستعجاب ممّا استندوا إليه في تصدّى الخلافة و تمسّك به أهل السنة و جعلوه أصلا أصيلا في أمر الامامة و هما: الصّحابة و القرابة، و قد خطّأ عليه السّلام كلا الأصلين معا و لو مجتمعا. و نظره إلى أنّ الخلافة عن الرّسول و الامامة على الامّة تحتاج إلى النصّ المنتسب إلى الوحي، لأنّ الامامة الحقة تحتاج إلى صفات معنوية لا يحيط بها علم النّاس و لا يمسّها نظر الانتخاب مهما كان دقيقا و خالصا، و الشورى قد تكون كاشفا عن النصّ و لكن يشترط فيه إجماع أهل الشورى الشامل لأهل بيت النبيّ المعصومين عليهم السّلام. قال ابن ميثم: روي عنه هذا القول بعد بيعة عثمان- إلخ. و الأصحّ ما ذكره الشارح المعتزلي في هذا المقام قال: حديثه عليه السّلام في النثر و النظم المذكورين مع أبي بكر و عمر، أمّا النثر فالى عمر توجيهه لأنّ أبا بكر لما قال لعمر: امدد يدك، قال له عمر: أنت صاحب رسول اللَّه في المواطن كلّها شدّتها و رخائها، فامدد أنت يدك- إلخ. الترجمة فرمود: بسيار مايه شگفت است آيا خلافت پيغمبر بوسيله هم صحبتى و خويشاوندى با آن حضرت است سيد رضي- ره- گويد: در اين معنى شعري هم از آن حضرت روايت شده «خطاب بأبي بكر طبق گفته شارح معتزلي»: اگر بسبب شور و رأى اصحاب، پيشوا و صاحب اختيار امر آنان شدى، چگونه مى توان باور كرد و صحيح دانست با اين كه همه أهل شورى در بيعت سقيفه حاضر نبودند و اگر بدستاويز خويشى و هم نژادى، مدعيان ديگر را محكوم كردي، جز تو كسى هست كه با پيغمبر خويشاوندتر و نزديكتر است. 
                        در شگفتم كه خلافت ز نبي بصحابت و قرابت باشدبايد از نص نبي ثابت كردآنكه لائق بامامت باشد در اينجا متن شرح ابن أبي الحديد ترجمه مى شود: گفتگوى آن حضرت در اينجا به نثر و نظم نامبرده با أبي بكر و عمر است. أمّا جمله نثر راجع بعمر است، زيرا در سقيفه بني ساعده چون أبي بكر بعمر گفت دستت را بده تا با تو بيعت كنم، عمر پاسخ داد: تو همان يار رسول خدائى كه در همه جا با او بودى چه در خوشى و چه در سختي، تو دستت را بده تا من با تو بيعت كنم. علي عليه السّلام مى فرمايد: اگر دليل تو بر استحقاق خلافت اينست كه در همه مواطن هم صحبت رسول خدا بودي، بايد خلافت را بكسي واگذارى كه در همه جا با او بوده، و بعلاوه خويشاوند نزديك او هم هست. و أمّا آن شعر نظر بأبي بكر دارد، زيرا أبي بكر در سقيفه در برابر انصار چنين حجّت آورد: ما عترت رسول و نگهداران او هستيم كه از او دفاع كرديم و چون با او بيعت شد در برابر مردم حجّت آورد كه اين بيعت از أهل حلّ و عقد بوده است. علي عليه السّلام مى فرمايد: حجّتي كه در برابر انصار آوردي و خود را از هم بستگان و از قوم رسول خدا نمودار كردي، جز تو كسى هست كه به پيغمبر نزديكتر است از تو، و أمّا دليل تو در برابر مردم كه جماعت صحابه مرا انتخاب كردند و بخلافت من رضا دادند، جمع بسياري از صحابه در سقيفه حاضر نبودند و در عقد خلافت تو شركت نداشتند، پس چطور ثابت مى شود ( منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه(الخوئی) ج 21 ص262-264) |