موضوع کلی:تاریخ
موضوع عام: زندگانی فاطمه زهرا سلام الله علیها
نمایه ها: علی علیه السلام - شجاعت علی علیه السلام - نبش قبر فاطمة سلام الله علیها - عمر.
جریان تصمیم به نبش قبر فاطمة زهراءسلام الله علیها توسط عمر، و برخورد قاطعانه علی علیه السلام
شب دفن زهراى بتول سپرى شد. صبح شيخين و ديگران براى تشييع جنازه حضرت زهرا عليهاالسلام بسوى منزل على (عليه السلام ) آمدند ولى مقداد به آنها گفت : جنازه زهرا عليهاالسلام ديشب به خاك سپرده شده است . عمر رو به ابوبكر نمود و گفت :أ لم اقل لك انهم سيفعلون ؟ من به تو نگفتم كه آنها چنين خواهند نمود؟ عباس بن عبدالمطلب گفت : خود فاطمه عليهاالسلام چنين وصيت كرده بود كه شما دو نفر در نماز او حاضر نشوید! عمر گفت : شما بنى هاشم اين حسد قديمى تان را كه به ما داريد هيچ گاه رها نمى كنيد... من تصميم گرفته ام كه قبر او را بشكافم و برايش نماز بخوانم اين خبر توسط سلمان به اميرالمؤ منين (عليه السلام ) رسيد، آن حضرت در حالى كه خشمگين و چشمانش سرخ گشته و رگهاى گردنش پر شده بود از خانه خود خارج شد و لباس زردى كه در مواقع جنگ مى پوشيد در بر كرده و ذوالفقار در دست گرفت ، وارد بقيع شد در اين حال به مردمى كه در آنجا اجتماع كرده بودند خبر دادند كه على (عليه السلام ) قسم ياد كرده كه اگر يك سنگ از اين قبرها كنده شود همه را از دم شمشير خواهد گذراند عمر با ياران خود نزد آن حضرت آمد و گفت : چه شده ، يا اباالحسن (عليه السلام ) به خدا سوگند ما قبر فاطمه عليهاالسلام را نبش مى كنيم و برايش نماز مى خوانيم . على (عليه السلام ) با دست خود گريبان عمر را گرفت و او را از جا بلند نمود و بر زمين كوبيد و فرمود: اى پسر زن سياه براى اينكه مردم از دين بر نگردند از حق خود (خلافت ) صرف نظر كردم و اما درباره قبر فاطمه عليهاالسلام صبر نمى كنم سوگند بدان كسى كه جانم در دست قدرت اوست اگر تو و يارانت بخواهند بدان دست بزنيد زمين را از خوش شما آبيارى مى كنم . ابوبكر كه وضع را خيلى وخيم ديد جلو رفته و عرض كرد: يا اباالحسن (عليه السلام ) به حق رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و به حق من فوق العرش [1]
) به حق رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و به حق كسى كه در بالاى عرش است او را رها كن و ما كارى كه ترا خوشايند نباشد انجام نمى دهيم . على (عليه السلام ) دست از او برداشت و مردم نيز متفرق شده و از انجام اين كار منصرف شدند.([2]
)
[1]
اين هم ميزان خداشناسى جناب خليفه كه در مسند پيغمبر نشسته و نمى دانسته كه خدا را جاى مخصوصى مانند عرش و غيره نيست بلكه او خود خالق همه مكانهاست !!!
[2]
بحارالانوار، ج 43، ص 212.