شرح مناجات شعبانیه قسمت هجدهم

شرح مناجات شعبانیه قسمت هجدهم  

 قسمت هجدهم

اِلهی اِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهولٍ وَ مَنْ لاذَ بِکَ غَیْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ اَقْبَلْتَ عَلَیهِغَیْرُ مَمْلوکٍ.

معبود من! آنکه تو را بشناسد، ناشناخته نخواهد ماند و هر کس به تو پناهآورد، به یقین خوار و بی مقدار نخواهد گشت و هر که را تو به وی رو نمایی،به آقایی رسید.

نکاتی از این فراز

1. آنکه او را شناخت، در واقع گمنام نمی باشد؛

2. پناهنده به او هرگز خوار نخواهد گشت؛

3. آنکه را خدا توجه کند، آقایی خواهد نمود.

«اِلهی اِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهولٍ».

شناخت پروردگار؛ رهایی از گمنامی

فراز فوق از مناجات، از دو منظر قابل بحث می باشد: نخست، اهمیت شناختخداوند و دیگری، رهایی از گمنامی که یکی از آثار شناخت است.

درباره معرفت خداوند باید گفت: شناخت حق تعالی چنان اهمیت دارد که درحدیثی قدسی، هدف از خلقت، شناخته شدن خداوند، ذکر شده است:

«کُنْتُ کَنْزاً مَخْفیّاً فَاَحْبَبْتَ اَنْ اَعْرَفَ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَیْ اُعْرَفَ؛ گنجی پنهان بودم، پسدوست داشتم شناخته شوم، پس آفرینش نمودم تا مرا بشناسند».(132)

گنج مخفی بُد ز پُرّی جوش کرد

خاک را سلطان اطلس پوش کرد

مولانا

و همچنین در تفسیر آیه شریفه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ؛ جن و انس رانیافریدم مگر برای عبادت خود». (ذاریات: 53) از ابن عباس نقل است که کلمه«لیعبدون» را به «لیعرفون» تفسیر می کرد؛ یعنی: جن و انس را نیافریدم، مگر آنکهمرا بشناسند.(133)

در روایتی نیز از امام صادق علیه السلام چنین نقل است که:

اَیُّها النّاسُ اِنَّ اللّه َ عَزَّوَجَل ما خَلَقَ الْعِبادَ اِلا لِیَعْرِفُوهُ فَاِذا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَاِذا عَبَدُوهُاِسْتَغْنَوْا بِعِبادَتِهِ عَنْ عِبادَةِ مَنْ سِواهُ.(134)

ای مردم! به درستی که خدای عزوجل، خلق نکرد بندگان را مگر آنکه او رابشناسند، پس هر گاه او را شناختند، عبادتش می کنند و آن گاه که عارفانهعبادتش نمودند، از (پرستیدن) دیگران بی نیاز خواهند شد.

البته آدمی نیز با اندکی تأمل، اهمیت شناخت خداوند را اذعان خواهد کرد،چرا که چگونه ممکن است مقام باشکوه عشق به خداوند و محبت به حضرتش وشوق به دیدارش و دلدادگی به جمال بی مثال بدون شناخت نسبت به اسماءحسنای او و صفات علیای حضرتش حاصل گردد و اصولاً آن کس که عارفانه او رامی پرستد کجا و آنکه بدون شناخت او را عبادت می کند کجا؟ و به تعبیر شیرین مولانا:

خدا دان با خدا خوان فرق دارد

که انسان تا به حیوان فرق دارد

سالار شهیدان، حسین بن علی علیه السلام نیز در دعای دلنشین عرفه، آنجا که از جامطهور معرفت می نوشد، از حلاوت معرفت و ابزاری که موجب معرفت نسبت بهمقام پروردگار می شود، این گونه یاد می کند:

اِلهی عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الآثارِ وَ تَنَقُلاتِ الْاَطْوارِ اَنَّ مُرادَکَ مِنّی اَنْ تَتَعَرَّفَ اِلَیَّ فیکُلِّ شَیْ ءٍ حَتّی لا اَجْهَلَکَ فی شَی ءٍ... اَنْتَ الَّذی لا اِلهَ غَیرُکَ تَعَرَّفْتَ لِکُلِّ شَی ءٍفَما جَهِلَکَ شَی ءٌ وَ اَنْتَ الَّذی تَعَرَّفْتَ اِلَیَّ فی کُلِّ شَی ءٌ فَرَاَیْتُکَ ظاهِراً فی کُلِّشَی ءٍ وَ اَنْتَ الظّاهِرُ لِکُلِّ شَی ءٍ.

معبود من! از گوناگونی آثار و از تحولات جهان هستی،دانستم که غرض تو ازآفرینشم آن است که تو خود را در هر چیز به من شناسا کنی تا در هیچ چیزنسبت به مقام تو جاهل نباشم... تویی آن خدایی که معبودی جز تو نیست،خود را در هر چیز، معروف و مشهور ساختی، تا آنجا که موجودی، ازمعرفتت جاهل نمی باشد و تویی آنکه در هر چیزی، خودت را به من شناساندی،پس من در هر چیز، آشکارا تو را دیدم و تویی که در هر چیز، پیدایی.

حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد

این همه نقش در آیینه اوهام افتاد

این همه عکس می و نقش نگارین که نمود

یک فروغ رخ ساقی ست که در جام افتاد

غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید

کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد

حافظ

حاصل سخن آنکه، معرفت و شناخت نسبت به مقام پروردگار جهان، ازجمله آمال و آرزوهای اولیا الهی و عرفای ربانی بوده است و در واقع، منشأ وریشه بسیاری از فضایل و مقامات عالیه، همین عرفان کافی و شناخت وافی بهخداوند بزرگ می باشد.

جان شرع و (جان) تقوی عارفست

معرفت محصول زهد سالِف(135) است

زهد اندر کاشتن کوشیدنست معرفت آن کشت را روییدنست

مولانا

قسمت دوم از فراز مذکور که در واقع به یکی از نتایج شناخت اشاره کردهاست این بود که آنکه او را شناخت، مجهول و ناشناخته و گمنام نخواهد ماند.

در توضیح این سخن باید گفت که شهرت حقیقی و نشاط آور آن است کهآدمی نزد خدایش صاحب نام و عنوان باشد و گمنامی واقعی و درد آور آن استکه انسان، نزد پروردگارش گمنام و بی نام و نشان و اعتبار باشد. مولانا، این امر رابه زیبایی عنوان کرده است که:

چه کنم نام و نشان را چو ز تو گم نشود کس

چه کنم سیم و دِرَم را چو در این گنج فتادم

بنابراین آن گونه که در فراز مذکور از مناجات بدان اشاره شد، آنکه توفیقمعرفت خدایش، نصیبش شده است، از اشتهار حقیقی بهره مند است. اساساًشهرت و عظمت واقعی نزد خداوند و اهل بیت علیهم السلام آن است که از آدمی درآسمان ها به عظمت یاد کنند و آدمی نزد اهل آسمان ها مشهور باشد. در حدیثی ازنبی اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که:

کُونُوا یَنابیعَ الْحِکْمَةِ، مَصابیحَ الْهُدی، اَحْلاسَ الْبُیُوتِ، تُعْرَفُونَ فی اَهْلِ السَّماء وَتُخْفَونَ فی اَهْلِ الْاَرضَ.(136)

همانند چشمه های جوشان حکمت و چراغ های هدایت، و بی نام چون گلیمافتاده در خانه ها باشید؛ در نزد اهل آسمان ها معروف و مشهور باشید و در نزداهل زمین پنهان و گمنام.

اَلا یا اَیُّها السّاقی ز می پرساز جامم را

که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را

از آن می ریز در جامم که جانم را فنا سازد

برون سازد ز هستی هسته نیرنگ و دامم را

از آن می ده که جانم را ز قید خود رها سازد

به خود گیرد زمامم را فرو ریزد مقامم را

امام خمینی رحمه الله

از امام صادق علیه السلام نقل است که:

«مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلّهِ دُعِیَ فی مَلَکُوتِ السَّمواتَ عَظیماً؛ آنکه برای خدا علمآموزد و بدان عمل نماید و دیگران را نیز تعلیم دهد، در مقام های بلند آسمان، عظیمشخوانند».(137)

باید دانست که شهرت دنیوی، حقیقی نمی باشد، زیرا چنین شهرتی، هم دائماًدر معرض زوال و نابودی است و هم، چنانچه تا پایان عمر ادامه یابد باید گفتبسیاری از این عنوان ها و شهرت ها، تنها اندکی بعد از وفات آدمی، به بادفراموشی رفته و به بوته نسیان گذاشته می شود. به گفته حکیم خیام نیشابوری:

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود

نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود

زین پیش نبودیم و نبود هیچ خِلل

زین پس چو نباشیم همان خواهد بود

گمنامی دنیوی، هرگز ضعفی برای آدمی محسوب نمی گردد و اساساً آدمیان باصرف نظر از مقام علمی و معنویشان در شهرت و یا گمنامی ازیک مشیت پنهان آسمانیکه بر اساس حکمت های ربانی بنا نهاده شده است، پیروی می کنند و چاره ای جز تمکیندر برابر «حکم ربانی» ندارند و این حکم ازلی است که به تعبیر خواجه شیراز، در میاندو شی ء گران بها یکی را «پرده نشین» و دیگری را «شاهد بازاری» خواسته است، وانسانی را معروف و مشهور و دیگری را گمنام و بی نام اراده نموده است:

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود

کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد

حافظ

حاصل سخن آنکه، کسی که به دنبال شهرت واقعی و حقیقی است که برازندهاو بوده و ابدی و زوال ناپذیر نیز می باشد، باید راه شناخت حق تعالی را بپیماید کهاز مهم ترین اسباب نام آوری و عنوان می باشد.

برخیز تا طریق تکلف رها کنیم

دکان معرفت به دو جو پر بها کنیم

سعدی

« ... وَ مَنْ لاذَ بِکَ غَیْرَ مَخْذُولٍ».

پناه آوردن به خدا و رهایی از خذلان و خواری

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم

از بَد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم

تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم

با چنین گنج که شد خازِن(138) او روح امین

به گدایی به در خانه شاه آمده ایم

لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاستکه در این بحر کرم، غرق گناه آمده ایم

آبرو می رود ای ابر خطاپوش ببارکه به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم

حافظ این خرقه پشمینه بینداز که ماز پی قافله با آتش آه آمده ایم

حافظ

اگر آدمی در میان طوفان گرفتاری ها و غم ها و غصه ها و در واماندگی و فروافتادگی حاصل از فشار بی امان شهوات و هواهای نفسانی و در آرزوی رهایی ازهمه ناکامی ها و عقده ها، با تمام وجود خویش ـ همانند طفلی که در مواقعاحساس خطر با همه وجودش به آغوش پر مهر مادر پناه می برد ـ به پروردگارپناهنده شود و از او پناه خواهد، بی تردید، درِ رحمت و آرامش و آسایش و درِرهایی از گرفتاری ها را به سوی خویش گشوده خواهد دید و خود را از تمامآشفتگی ها و بحران ها رها شده خواهد یافت.

در درگه ما دوستی یکدله کن

هر چیز که غیر ماست آن را یَله(139) کن

یک صبح به اخلاص بیا بر در ما گر کار تو بر نیامد آنگه گله کن

ابو سعید ابوالخیر

یکی از صحابه امیرالمؤمنین علی علیه السلام به نام نوف می گوید: آن حضرت را دیدمکه از مردم کناره گرفته و به شتاب به سمت صحرا می رود. گفتم: مولای من! قصدکجا دارید؟ فرمود: ای نوف، مرا رها کن، خواسته ها و نیازمندی هایم مرا به سویمحبوبم کشانده است. گفتم: مولایم آرزوهای شما چیست؟ فرمود: خداوندی که موردامید و آرزوی من است می داند، دیگر نیازی به آشکار نمودن برای غیر نیست.

پس گفتم: یا امیرالمؤمنین! من بر خود می ترسم از حرص ورزی به دنیا وچشم طمع دوختن به زرق و برق های دنیا، و اینکه از تحصیل سعادت جاوید، بازبمانم. حضرت فرمود: چرا به حفظ کننده ترسناکان و پناه عارفان، پناهندهنمی شوی. به خداوند بلند مرتبه و بزرگ، پناه بر و به او رو آور با عزمی محکم وقصدی جدی که به آرزویت به فضل نیکوی او خواهی رسید.(140)

حاصل سخن آنکه، کسی که به پروردگارش پناه می برد، هرگز گرفتار خذلانو درماندگی و ذلت نخواهد گشت، چون او، خدای عزیز و سرچشمه عزتمی باشد؛ همان طور که در قرآنش فرمود: «مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمیعًا؛ آنکه بهدنبال عزت است، بداند که تمامی عزت ها نزد خداوند است». (فاطر: 10)

و هر که از سرزمین جانش، نقبی به سوی سرچشمه جوشان عزت الهی ـ باپناه آوردن به او ـ ایجاد نماید، از آن سرچشمه عزت، جز عزت و بزرگواری بهسرزمین جانش سرازیر نخواهد شد.

هر که خود را به رهت خوار افکند

کنگره عزت خود ساخت بلند

عزتی کان نه ز تو خواری ماست

خواریی کز تو سبکباری ماست

جامی

سخن را با فرازی از دعای صباح امیرالمؤمنین علی علیه السلام به پایان می بریم:

اِلهی اَنْ خَذَلَنی نَصْرُکَ عِندَ مُحارَبَةِ النَّفْسِ وَ الشَّیطانِ فَقَد وَکَلَنی خِذْلانُکَ اَلیحَیْثُ النَّصَبِ وَ الْحِرْمانِ.

معبود من! اگر هنگام جهاد با نفس و شیطان، یاریم نمی کردی و به خودموا می گذاشتی، خذلان و خواری تو کارم را به سختی و ناامیدی می کشانید.

«مَنْ اَقْبَلَت عَلَیهِ غَیْرُ مَملُوکٍ».

عنایت خدا، سروری بنده

کافی است تنها جذبه ای ناچیز و توجهی اندک، از ناحیه خداوند، بنده اش را دریابد،همان خواهد شد که صاحب گلشن راز، شیخ محمود شبستری اشاره کرده است:

گدایی گردد از یک جذبه شاهی

به یک لحظه دهد کوهی به کاهی

عراقی، شاعر توانا نیز چنین سروده است:

در این دریا فکن خود را مگر دُرّی به دست آری

کزین دریای بی پایان گهر بسیار برخیزد

وگر موجیت برباید چه دولت مر تو را زان به

که عالم پیش حکم تو چو خدمتکار برخیزد

حسن ختام مطالب خود را در این قسمت، روایتی از امام صادق علیه السلام قرارمی دهیم که فرمود:

هر بنده ای که به آنچه خدای عزوجل دوست دارد، روی آورد، خداوند نیز بهآنچه او دوست دارد روی آورد و هر که در پناه خدا رود، خدایش پناه دهد،و کسی که خدا به او رو آورد و در پناه خویش قرار دهد، اگر آسمان بر زمینافتد، یا بلایی بر اهل زمین نازل شود و همه را فراگیرد او به سبب تقوایش درزمره حزب خدا بوده و از بلا مصون خواهد ماند. آیا این خداوند نیست کهمی فرماید: مردم با تقوی در جایگاه امنی به سر می برند.(141)

پاورقی:

 

131. انسان های پست.

132. شمس الدین محمد لاهیجی، شرح گلشن راز، ص 252.

133. همان، ص 7.

134. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 132.

135. قبلی.

136. سفینة البحار، ج 2، ص 899 (ماده شَهَر).

137. اصول کافی، ج 1، ص 43.

138. گنجینه دار.

139. رها.

140. بحارالانوار، ج 19، کتاب الدعاء.

141. اصول کافی، ج 3، ص 106.

 

 

تهیه وتنظیم : رسول غفارپور

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

شرح مناجات شعبانیه کتاب نامه (پاورقی)

شرح مناجات شعبانیه کتاب نامه (پاورقی)

یا موسی! آیا هرگز تحفه ای به درگاه ما آورده ای که در بارگاه ما نباشد.
شرح مناجات شعبانیه قسمت سی ام

شرح مناجات شعبانیه قسمت سی ام

اما معرفت شهودی آن است که از راه تصفیه باطن و تزکیه نفس و تطهیر حاصل می شود.

پر بازدیدترین ها

شرح مناجات شعبانیه قسمت سی ام

شرح مناجات شعبانیه قسمت سی ام

اما معرفت شهودی آن است که از راه تصفیه باطن و تزکیه نفس و تطهیر حاصل می شود.
Powered by TayaCMS