دادخواهی حضرت زهرا(س) از قاتلین اولادش
السلام عليك يا ابا عبد الله ؛ در نجف اشرف يك شيخي مهذبي بوده بنام شيخ
محمد علي يعقوبي ببينيد قدر اين مجالس را بدانيد. حرم مشرف مي شويد خدايا! يك وقت در
همين مشهد مقدس با چند نفر از اهل علم در خدمت آيت الله العظمي بهجت نشسته بوديم همين
مشهد، يك كسي آمد گفت: آقا حرم رفتيم خيلي شلوغ بود، ازدحام بود، راجع به ازدحام حرم
داشت حرف مي زد آقاي بهجت خنديد تبسمي كرد بعد قريب به اين مضامين فرمودند: اينها مي
روند حرم ولي نمي دانند چه عالمي است. ما رفتيم شلوغ بود و چنين بود و چنان بود حرم
مشرف مي شويم اين مجالس روضه آقا باقي دارد اين ظواهر را مي بينيم.
ببينيد اين خبرها به سرعت رد و بدل مي شود با عالم ديگر كه از عقل ما خارج است. حالا
اين حكايت را گوش بدهيد اين مي شود روضه من شايد اينطور باشد اين شيخ محمد علي يعقوبي
مي گويد كه من همسايه ای داشتم شاعر بود اسمش احسن بود. خانه اش هم با فاصله چند خانه
از خانه من. مي گويد: شب خوابيده بودم ديدم امير المومنين سلام الله عليه با يك ورقه
اي دستش آمد به من فرمود: هذا مصيبت ولدي الحسين ؛ این مصيبت فرزندم حسين
است اين را بخوان، قصيده را خواندم، آمدم بيدار بشوم ديدم قصيده يادم رفت فقط يك بيت
مانده دارم آن بيت را مي خوانم و از خواب بيدار مي شوم آن بيت چي بود؟ ديدم دارم مي
گويم ببينيد دقت كنيد در بحر و قافيه اين بيت دقت بفرماييد ديدم قسط القلوب
و لم تل بهدايت تب لهاتيك القلوب القاسيه ؛ يعني قلبها قسي شده، قلوب دشمنان
اهل بيت در مقابل هدايت نرم نشدند، پس مرگ بر اين قلبهاي قسي. اين را دارم مي خوانم
از خواب بيدار شدم ديدم اين بيت يادم است زود نوشتم گفتم همسايه ام شاعر است وضو گرفتم
گفتم: الان مي روم در خانه احسن اگر بيدار بود ديدم چراغهايش روشن است در زدم اين آمد
پايين گفت: شيخ بفرماييد گفتم: آمدم كه در اين قافيه و در اين بحر كه نوشتم، براي من
قصيده بساز. يك دفعه گفت: كي اين را به شما گفت؟ گفتم: ديشب اميرالمومنين به من فرمود.
نوشته يك دفعه اين شاعر گريه كرد حتي نزديك بود بي حالش كند. گفت: تو را خدا بيا بالا
چند قدم رفتم بالا دست كرد از توي سجاده اش ديدم ورقه اي كه اميرالمومنين نشان داده
همين است گفت: والله ديشب اينها را گفتم اما اين سرعت چقدر زياد بوده كه شب گفته زود
به امير المومنين عرضه شده بعد هم رسيده به آنجا حالا آن قصيده چه بوده؟ مي نويسند
بعضي از ابياتش شايد چنين باشد ببينيد اميرالمومنين توجه كرده شوخي نيست. مي گويد:
اين است اين قصيده: مي گويد كه: و اذا اتت منكم نبي ربها تشكوا و لا تخفا عليك
خافيه ؛ يادت بيايد يك روز صديقه كبري بيايد محشر شكايت مي كند اما چرا شكايت
مي كند چيزي كه بر خدا مخفي نيست مي گويد: حالا فلسفه اي دارد بعد مي گويد كه تمام
علماي بزرگ اهل تسنن روايت كردند كه خدا براي غضب حضرت زهرا غضبناك مي شود براي خوشحالي
اش هم خوشحال مي شود؛ يعني راضي مي شود. خوب بنابراين اگر حضرت زهرا از كسي راضي شود
اصلا دعا هم نكند اين اثر وضعي دارد لب از لب بر ندارد خداي نكرده حضرت زهرا از يك
نفر راضي باشد باز هم نمي خواهد نفرين كند لب از لب برندارد آن آدم بدبخت مي شود.
اين مطلب علمي را دقت كنيد اين شاعر اين مطلب را در بيت دوم جا داده مي گويد: فالله
يغضب للبتول بدون ان تشكوا فكيف اذا اتت شاكيه ؛ خدا براي غضب اين بزرگوار غضبناك
مي شود آنوقت شكايت هم بكند چي مي شود در شكايتش چه مي گويد؟ بارها گفتم عزيزان اين
بيت يك مصراعش عام است يك مصراعش خاص است؟ مي گويد چه؟ مي گويد: رب انتقم ممن
عباد عترتي ؛ خدايا! انتقام بگير از آنهايي كه فرزندانم را كشتند. آخر كدام مادر
سراغ داري اينطور فرزندانش را بكشند؟ عظمت اين بزرگوار، عظمت صديقه طاهره. يك وقت من
به آقاي بهاءالديني راه كوتاهي را داشتيم مي رفتيم يك دفعه ساكت شديم این را به دوستان
هم گفتم من نمي خواستم در ملا عام بگويم خدا را شاهد مي گيرم. خدايا! تو شاهدي يك برنامه
ما داشتيم نگو اين برنامه را تلويزيون ضبط كرده مطلب لو رفت والله من خيلي مواظب اين
چيزها هستم. سيد راه مي رفت و ساكت شد من هم هيچ چيز نگفتم؛ چون مي دانستم اهل مكاشفه
است. هيچ چيز نگفتم يك دفعه سرش را بلند كرد بي مقدمه گفت: مادرمان فوق العاده است.
هر وقت خواستيد روضه امير المومنين بخوانيد مواظب حضرت زهرا باشيد. آن وقت حديث داريم
كه روز قيامت وجود نازنين حضرت كه بيايد محشر، ديگر جاه و جلال فاطمه زهراست. آن وقت
خطاب مي رسد از حضرت حق كه فاطمه يك آرزويي بكن يك چيزي بخواه اين همه تو شهيد دادي
جواب مي رسد به خدا عرض مي كند: الهي انت المنا ؛ آرزوي من تويي،
فوق المنا و بالاترين آرزو و بالاتر از آرزو هستي. رب انتقم ممن عباد
عترتي و صبعو علي عجف نياقب آتيه ؛ انتقام بگير از آنهايي كه اين نازدانه هاي
حسينم را سوار شترها كردند.
حجه الاسلام و المسلمین فاطمی نیا