خطبه 192 نهج البلاغه بخش 9 : فلسفه حج

خطبه 192 نهج البلاغه بخش 9 : فلسفه حج

موضوع خطبه 192 نهج البلاغه بخش 9

متن خطبه 192 نهج البلاغه بخش 9

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 192 نهج البلاغه بخش 9

فلسفه حج

متن خطبه 192 نهج البلاغه بخش 9

الكعبة المقدسة

أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ (صلوات الله عليه) إِلَى الْآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَعُ فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِيَاماً ثُمَ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَراً وَ أَضْيَقِ بُطُونِ الْأَوْدِيَةِ قُطْراً بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ لَا يَزْكُو بِهَا خُفٌّ وَ لَا حَافِرٌ وَ لَا ظِلْفٌ ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ (عليه السلام) وَ وَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ وَ غَايَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِيقَةٍ وَ مَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلًا يُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ وَ يَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ ابْتِلَاءً عَظِيماً وَ امْتِحَاناً شَدِيداً وَ اخْتِبَاراً مُبِيناً وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ جَمَّ الْأَشْجَارِ دَانِيَ الثِّمَارِ مُلْتَفَّ الْبُنَى مُتَّصِلَ الْقُرَى بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ وَ أَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ وَ رِيَاضٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ وَ لَوْ كَانَ الْإِسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَيْهَا وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِيَاءٍ لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ

ترجمه مرحوم فیض

قسمت هفتم خطبه

28 آيا نمى بينيد كه خداوند سبحان پيشينيان را از زمان آدم- صلوات اللّه عليه- تا آخرين نفر از اين جهان آزمايش فرموده به سنگهايى كه (كعبه مقدّسه از آنها بنا شده، و) نه زيان دارد و نه سود بخشد و نه مى بيند و نه مى شنود، پس آن سنگها را بيت الحرام خود قرار داد (خانه محترمى كه دخول مشركين را در آن و بيرون نمودن كسى را كه بآن پناه برده حرام كرده) خانه اى كه آنرا براى مردم برپا (محلّ اجتماع و صلاح دنيا و آخرت ايشان) گردانيد،

پس آنرا قرار داد در دشوارترين جاهاى زمين از جهت سنگستان بودن، و كمترين جاهاى بلند دنيا از جهت كلوخ و خاك داشتن، و تنگ ترين دره ها كه در جانبى از زمين واقع گشته است (خانه را قرار داد) بين كوههاى ناهموار، و ريگهاى نرم، و چشمه هاى كم آب، و دههاى از هم دور كه نه شتر آنجا فربه ميشود، و نه اسب، و نه گاو و گوسفند (چون آب و گياه و هواى مناسب ندارد)

29 پس آدم عليه السّلام و فرزندانش را امر فرمود كه بجانب آن متوجّه گردند، و بيت الحرام محلّى براى سود دادن سفرها و مقصد انداختن بارهاشان گرديد (به علاوه سود اخروىّ كه بر اثر بجا آوردن فريضه حجّ مى برند سود دنيوىّ هم دارد) ميوه هاى دلها بآن خانه فرود مى آيد (اصحاب دل آنجا گرد آمده از يكديگر سود معنوىّ بدست آرند)

از بيابانهاى بى آب و گياه دور از آبادى، و از بلنديهاى درّه هاى سراشيب، و از جزيره هاى درياها كه (بر اثر احاطه دريا بآنها از قطعات زمين) جدا شده است (از راههاى دور و دراز از كوچ كرده با سختى بسيار به آنجا مى رسند) تا اينكه دوشهاى خود را با خضوع و فروتنى (در سعى و طواف) مى جنبانند، در اطراف خانه تهليل (لا إله الا اللَّه) مى گويند، و بر پاهاشان هروله ميكنند (با شتاب مى روند) در حاليكه براى رضاى خدا ژوليده مو و غبار آلوده رو هستند،

جامه هاشان را پشت سر انداخته اند (لباس هميشگى را از تن بيرون كرده جامه هاى احرام پوشيده اند) و بر اثر نتراشيدن موها و زيادة شدن آنها نيكوئيهاى خلقت خود را (مانند روى زندانيان) زشت كرده اند، خداوند ايشان را (در زيارت بيت الحرام باين امور) امتحان و آزمايش نمود امتحانى بزرگ و سخت و آشكار و كامل كه آنرا سبب دريافت رحمت و رسيدن ببهشت خود گردانيد،

30 و اگر خداوند سبحان مى خواست خانه محترم و عبادتگاههاى بزرگ خويش را قرار دهد بين باغها و جويها و زمين نرم و هموار با درختهاى بسيار و با ميوه هاى در دسترس و ساختمانهاى بهم پيوسته، و دههاى نزديك بهم،

و بين گندم سرخ گونه، و مرغزار سبز، و زمينهاى پر گياه بستان دارد، و كشت زارهاى تازه و شاداب، و راههاى آباد، مقدار پاداش را به تناسب كمى آزمايش اندك مى گردانيد،

31 و اگر پايه هايى كه خانه بر آنها نهاده شده و سنگهائى كه بآنها بناء گرديده از زمرّد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنائى بود چنين ساختمانى در سينه ها زد و خورد شكّ را كم ميكرد، و كوشش و تلاش شيطان را از دلها برطرف مى ساخت، و اضطراب و نگرانى ترديد را از مردم دور مى نمود،

32 و ليكن خداوند بندگانش را به سختيهاى گوناگون مى آزمايد، و با كوششهاى رنگارنگ از آنان بندگى مى خواهد، و ايشان را به اقسام آنچه پسنديده طباع نيست امتحان مى فرمايد براى بيرون كردن كبر و خودپسندى از دلها و جا دادن فروتنى در جانهايشان، و براى اينكه آن آزمايش را درهاى گشاده بسوى فضل و احسان خود و وسائل آسان براى عفو و بخشش خويش قرار دهد.

ترجمه مرحوم شهیدی

نمى بينيد خداى سبحان، پيشينيان از آدم (ص) تا پسينيان از اين عالم را آزمود- به حرمت نهادن- سنگهايى بى زيان و سود، كه نبيند و نتواند شنود. پس خدا آن را خانه با حرمت خود ساخت و براى فراهم آمدن و عبادت مردمانش پرداخت. پس آن خانه را در سنگلاخى نهاد از همه سنگستانهاى زمين دشوارتر، و ريگزارى رويش آن از همه كمتر. به درّه اى از ديگر درّه ها تنگتر، ميان كوههايى سخت و ريگهايى نرم دشوار گذر، و چشمه هايى زه آب آن كم و ده هاى جدا از هم، كه شتر در آنجا فربه نشود و اسب و گاو و گوسفند علف نيابد. پس آدم و فرزندان او را فرمود تا روى بدان خانه دارند- و با حرمتش شمارند- پس خانه براى آنان جايگاهى گرديد كه سود سفرهاى خود را در آن بردارند و مقصدى كه بارهاى خويش در آن فرود آرند. دلها در راه ديدار آن شيدا، از دشتهايى بى آب و گياه، و مغاك درّه هاى ژرف و جزيره هاى از يكديگر جدا،- در پهنه- دريا تا از روى خوارى شانه هاشان را بجنبانند و گرداگرد خانه كلمه تهليل بر زبان رانند، و بر گامها روند دوان، خاك آلود و مو پريشان. جامه ها را به يك سو انداخته، و با واگذاشتن موها خلقت نيكوى خود را زشت ساخته. آزمايشى بزرگ و امتحانى دشوار و آزمودنى آشكار براى پديد آمدن نافرمان از فرمانبردار. خدا زيارت خانه را موجب رحمت خود فرمود، و وسيلت رسيدن به بهشت نمود. و اگر خداى سبحان مى خواست خانه با حرمت و عبادتگاه با عظمت خود را ميان باغستانها نهد و جويبار، و در زمين نرم و هموار، و درختستانهاى از هم ناگسسته، و ميوه ها در دسترس و عمارتها درهم و دهستانها به يكديگر پيوسته، ميان گندمزارهاى نيكو و باغهاى سرسبز تازه رو و زمينهاى پرگياه گرداگرد او، و بقعه هاى پر باران و باغستانهاى خرم، و راههاى آبادان، پاداش كم بود و آزمايش ناچيز هم، و اگر بنيادى كه پايه آن بناست، و سنگهايى كه خانه بدانها برپاست، از زمرّد سبز بود و ياقوت سرخ فام، و با روشنى و درخشش تمام، از راه يافتن دو دلى در سينه ها مى كاست، و كوشش شيطان را از دلها دور مى كرد، و شكّ و ترديد از مردمان بر مى خاست. ليكن خدا بندگانش را به گونه گون سختيها مى آزمايد، و با مجاهدتها به بندگى شان وادار مى نمايد، و به ناخوشايندها آزمايششان مى كند تا خود پسندى را از دلهاشان بزدايد، و خوارى و فروتنى را در جانهاشان جايگزين فرمايد، و آن را درهايى سازد گشاده به بخشش او، و وسيلتهايى آماده براى آمرزش او.

ترجمه مرحوم خویی

آيا نمى بينيد كه خداوند تعالى امتحان فرموده اولين را از نزد جناب آدم عليه السّلام تا آخرين از اين عالم با سنگهائى كه نه ضرر دارد و نه منفعت، و نمى بينند و نمى شنود پس گردانيد آنها را بيت الحرام خود چنان بيتى كه گردانيده آنرا از براى خلق بر پا دارنده أحوال ايشان در دنيا و آخرت پس نهاد آن خانه را به دشوارترين بقعهاى زمين از جهت سنگ، و كمترين شهرهاى زمين از جهت كلوخ و تنگ ترين ميانهاى واديها از حيثيّت قطر در ميان كوههاى درشت و ريگهاى نرم و چشمهاى كم آب و دههاى بريده كه ميان آنها باير است و خراب كه فربه نمى شود در آنها شتر و اسب و گوسفند و گاو و أمثال آنها.

بعد از آن امر كرد خداوند عالم جناب آدم و فرزندان او را كه بر گردانند اطراف و جوانب خود را بسوى آن، پس گرديد بيت الحرام محل باز گشت از براى قصد منفعت سفرهاى ايشان، و نهايت از براى انداختن بار هاى ايشان.

مى افتد بسوى آن يعنى مايل مى شود بان باطن قلبها از بيابانهاى بى آب و علف دور دراز، و از درّهاى واقعه در ميان كوهها كه گروند و از جزيره هاى درياها كه بريده اند از ساير قطعات زمين بجهت احاطه آب تا آنكه حركت مى دهند دوشهاى خودشان را در حالت ذلت، تهليل و تكبير مى گويند از براى خداوند در آن، و مى دوند بر قدمهاى خودشان در حالتى كه ژوليده مو غبار آلوده باشند براى معبود بحق در حالتى كه انداخته اند پيراهنها را پس پشتهاى خود هنگام احرام، و زشت سازنده اند بجهت زياد كردن مويها نيكوهاى خلقت خود را در موسم حج امتحان فرمود خداوند ايشان را با اين كارها امتحان بزرگ و امتحان با شدّت و امتحان آشكار و امتحان كامل گردانيد خداوند حجّ آن خانه را و ابتلاء اين بليّات را سبب رحمت خود، و مايه اتّصال بسوى جنّت خود.

و اگر اراده مى نمود حق تعالى اين كه بگذارد بيت الحرام خود و مواضع مناسك حج خود را در ميان باغهاى خوش، و نهرهاى دلكش، و زمين نرم و هموار متصفه با كثرت درخت ها، و با نزديكى ميوه ها و با تويهم بودن بناها، و با اتصال دهها ميان گندم مايل بسرخى، و مرغزار سبز و خرّم، و كشتزارهاى مشتمله بر بساتين، و عرصه هاى موصوفه بزيادتى آب، و زراعتهاى تر و تازه، و راههاى آباد و معموره هر آينه مى شد، پروردگار كوچك و حقير ميكرد مقدار جزا را بر حسب ضعف و سستى بلا.

و اگر بودى بنائى كه نهاده شده بود بر او بناى حرم و سنگهائى كه بلند شده با آن خانه خدا ميان زمرّد سبز و ياقوت سرخ و سنگهاى درخشنده و نور بخشنده هر آينه سبك مى نمود اين وضع بنا شتابيدن شك را در سينها و هر آينه فرو نهادى مجاهده شيطان لعين را از قلبها، و هر آينه نابود كردى اضطراب شك را از مردمان و ليكن خداى تعالى امتحان مى فرمايد بندگان خود را با أنواع سختيها، و بندگى مى خواهد از ايشان با گوناگون مجاهدها، و مبتلا مى سازد ايشان را بأقسام مكروهات از جهت بيرون كردن تكبّر از قلبهاى ايشان، و ساكن نمودن تذلل در نفسهاى ايشان، و تا بگرداند اين را درهاى گشاده شده بسوى فضل و انعام خود، و واسطهاى رام شده براى عفو و مغفرت خود.

شرح ابن میثم

أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ- الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ ص إِلَى الْآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ- بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تَسْمَعُ- وَ لَا تُبْصِرُ فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِيَاماً- ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً- وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَراً- وَ أَضْيَقِ بُطُونِ الْأَوْدِيَةِ قُطْراً- بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ- وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ- لَا يَزْكُو بِهَا خُفٌّ وَ لَا حَافِرٌ وَ لَا ظِلْفٌ- ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ ع وَ وَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ- فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ وَ غَايَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ- تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِيقَةٍ- وَ مَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ- حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلًا- يُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ وَ يَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ- شُعْثاً غُبْراً لَهُ قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ- وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ- ابْتِلَاءً عَظِيماً وَ امْتِحَاناً شَدِيداً- وَ اخْتِبَاراً مُبِيناً وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً- جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ- وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ- أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ- بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ- جَمَّ الْأَشْجَارِ دَانِيَ الثِّمَارِ- مُلْتَفَّ الْبُنَى مُتَّصِلَ الْقُرَى- بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ- وَ أَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ- وَ رِيَاضٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ- لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ- وَ لَوْ كَانَ الْأَسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَيْهَا- وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا- بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِيَاءٍ- لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ- وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ- وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ- وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ- وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ- وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ- إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ- وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ- وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ- وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ

اللغه

الوعر بالتسكين: الصعب. و النتائق: جمع نتيقة فعيلة بمعنى مفعولة، و النتق: الجذب، و سميت المدن و الأماكن المشهورة و المرتفعة نتائق لارتفاع بنائها و شهرتها و علوّها عن غيرها من الأرض كأنّها جذبت و رفعت. و القطر: الجانب. و الدمثة: الليّنة. و الوشلة: قليلة الماء. و المثابة: المرجع. و المنتجع: اسم المفعول من الانتجاع و هو طلب الكلاء و الماء. و المفاوز: الفلوات الواسعة. و القفار: جمع قفر و هى المفازة الّتي لا نبت فيها و لا ماء. و سحيقة: بعيدة. و الفجاج: جمع فجّ و هي الطريق الواسع بين الجبلين. و يهلّلون: يرفعون أصواتهم بالتلبية، و الإهلال: رفع الصوت. و الرمل بالتحريك: الهرولة: و الأشعث: أغبر الراس متفرّق الحال. و النبذ: الإلقاء. و السرابيل: القمصان. و التشويه: تقبيح الخلقة. و التمحيض : الابتلاء و الاختبار، و أصله التخليص و التمييز. و المشاعر: مواضع المناسك. و القرار: المستقرّ من الأرض. و الجمّ: الكثير. و البنى: جمع بنية- بالضمّ- . و الأرياف: جمع ريف بالكسر، و هى الأرض ذات الزرع و الخصب. و المحدقة: المحيطة. و المغدقة: كثيرة الماء و الخصب. و المعتلج: اسم المفعول من الاعتلاج و هو التغالب و الاضطراب، يقال: اعتلجت الأمواج: أى تلاطمت و اضطربت. و فتحا: فعل بمعنى مفعولة: أى مفتوحة موسّعة، و كذلك ذللا مسّهلة.

المعنی

و قوله: جعله للناس قياما.

و قوله: جعله للناس قياما. أى مقيما لأحوالهم في الآخرة. يقال: فلان قيام أهله و قوام بيته. إذا كانت به استقامة أحوالهم، و كون مكّة أقلّ بقاع الأرض مدرا لأنّ الحجريّة أغلب عليها. و إنّما أتى بالرمال الليّنة في معرض الذمّ لأنّها أيضا ممّا لا يزكو بها الدوابّ لأنّ ذوات الحافر ترسغ فيها و تتعب في المشى بها. قال الشارحون: و أراد بالخفّ و الحافر و الظلف دوابّها و هي الجمال و الخيل و الغنم و البقر مجازا إطلاقا لاسم الجزء على الكلّ أو على تقدير إرادة المضاف و إقامة المضاف إليه مقامه، و أراد بكونها لا تزكو: أى لا تسمن و تزيد للجدب و خشونة الأرض، و الضمير في بها راجع إلى ما دلّ عليه أو عر من الموصوف فإنّه أراد بواد أوعر بقاع الأرض حجرا كما قال: إنّي أسكنت من ذرّيّتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرّم.

و قوله: ثمّ أمر آدم و ولده أن يثنوا أعطافهم نحوه

و قوله: ثمّ أمر آدم و ولده أن يثنوا أعطافهم نحوه. قد دلّ كلامه عليه السّلام على أنّ البيت الحرام كان منذ آدم عليه السّلام و التواريخ شاهدة بذلك. و قال الطبرى: روى عن ابن عبّاس أنّ اللّه تعالى أوحى إلى آدم لما اهبط إلى الأرض أنّ لى حرما حيال عرشى فانطلق فابن لى بيتا فيه ثمّ طف به كما رأيت ملائكتى تحفّ بعرشى فهنا لك استجيب دعاك و دعاء من تحفّ به من ذرّيّتك. فقال آدم: إنّي لست أقوى على بنيانه و لا اهتدى إليه. فبعث اللّه تعالى ملكا فانطلق به نحو مكّة فكان آدم كلّما رأى روضة أو مكانا يعجبه سأل الملك أن ينزل به هنالك لتبنى فيه فيقول له الملك: ليس هاهنا. حتّى أقدمه مكّة فبنى البيت من خمسة جبال طور سيناء و طور زيتون و لبنان و الجودىّ، و بنى قواعده من حرّاء. فلمّا فرغ من بنيانه خرج به الملك إلى عرفات و أراه المناسك كلّها الّتى يفعلها الناس اليوم، ثمّ قدم به مكّة و طاف بالبيت اسبوعا، ثمّ رجع إلى أرض الهند. و قيل: إنّه حجّ على رجليه إلى الكعبة أربعين حجّة. و روى عن وهب بن مبنّة أنّ آدم دعا ربّه فقال: يا ربّ أما لأرضك هذه عامر يسّبحك فيها و يقدّسك غيرى فقال له تعالى: إنّى سأجعل فيها من ولدك من يسبّح بحمدى و يقدّسنى، و سأجعل فيها بيوتا ترفع لذكرى يسبّحنى فيها خلقى و يذكر فيها اسمى، و سأجعل من تلك البيوت بيتا اختصّه بكرامتى و اوثره باسمى فاسميّه بيتى و عليه وضعت جلالتى و عظّمته بعظمتى، و أنا مع ذلك في كلّ شي ء و مع كلّ شي ء، أجعل ذلك البيت حرما آمنا يحرم بحرمته من حوله و ما حوله و من تحته و من فوقه فمن حرّمه بحرمتى استوجب كرامتى و من أخاف أهله فقد أباح حرمتى و استحقّ سخطى، و أجعله بيتا مباركا يأتيه بنوك شعثا غبر اعلى كلّ ضامر من كلّ فجّ عميق يزجّون بالتلبية زجيجا و يعجّون بالتكبير عجيجا، من اعتمده لا يريد غيره و وفد إلىّ و زارنى و استضاف بى أسعفته بحاجته، و حقّ على الكريم أن يكرم و فده و أضيافه. تعمره يا آدم ما دمت حيّا ثمّ تعمره الامم و القرون و الأنبياء من ولدك امّة بعد امّة و قرنا بعد قرن. ثمّ أمر آدم إلى أن يأتي البيت الحرام فيطوف به كما كان يرى الملائكة تطوف حول العرش. و بقى أساسه بعد طوفان نوح فبوّأه اللّه لإبراهيم فبناه. و لنرجع إلى المتن فنقول: إنّه كنّى بثنى أعطافهم نحوه عن التفاتهم إليه و قصدهم له.

و قوله: فصار مثابة لمنتجع أسفارهم.

و قوله: فصار مثابة لمنتجع أسفارهم. أى مرجعا لما تنجع من أسفارهم: أى لطلب منه النجعة و الخصب كما قال تعالى وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً«» و كقوله تعالى لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ«» و ذلك أنّه مجمع الخلق و به يقام الموسم أيّام الحجّ فيكون فيه التجارات و الأرباح كما أشرنا إليه في الخطبة الاولى. و كذلك كونه غاية لملقى رحالهم: أى مقصدا.

و قوله: تهوى إليه ثمار الأفئدة.

و قوله: تهوى إليه ثمار الأفئدة. أى تميل و تسقط. و هوى الأفئدة ميولها و محبّتها إلّا أنّه لمّا كان الّذي يميل إلى الشي ء و يحبّه كأنّه يسقط إليه و لا يملك نفسه استعير لفظ الهوى للحركة إلى المحبوب و السعي إليه، و أمّا ثمار الأفئدة فقال بعض الشارحين: ثمرة الفؤاد سويد القلب. و لذلك يقال للولد: ثمرة الفؤاد. و أقول: يحتمل أن يكون لفظ الثمار مستعارا للخلق باعتبار أنّ كلّا منهم محبوب لأهله و آبائه فهو كالثمرة الحاصلة لأفئدتهم من حيث هو محبوب لهم كأنّ أفئدتهم و محبّتهم له قد أثمرته من حيث إنّها أفادت تربيته و العناية به حتّى استوى إنسانا كاملا، و يحتمل أن يريد بثمار الأفئدة الأشياء المجبيّة المعجبة من كلّ شي ء كما قال تعالى يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ ءٍ«» و وجه إضافتها إلى الأفئدة أنّها لمّا كانت محبوبة مطلوبة للأفئدة الّتي حصلت عن محبّتها كما تحصل الثمرة عن أصلها اضيفت إليها، و الإضافة يكفى فيها أدنى سبب و نحوه قوله تعالى رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ«» و لمّا استعار لفظ الهوى رشّح بذكر المهاوى إذ من شأن الهوى أن يكون له موضع. و عميقة صفة لفجاج كما قال تعالى يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ«» و وصف العمق له باعتبار طوله و الانحدار فيه من أعالى البلاد إلى مكّة، و وصف الجزائر بالانقطاع لأنّ البحر يقطعها عن سائر الأرض و البحار يحيط بها. و حتّى غاية من قوله: تهوى. بمعنى اللام، و كنّى بهزّ مناكبهم عن حركاتهم في الطواف بالبيت. إذ كان ذلك من شأن المتحرّك بسرعة. و ذللا: جمع ذلول. و النصب على الحال من الضمير في تهزّ. و قال بعضهم: يحتمل أن يكون من مناكبهم و كذلك موضع يهلّلون النصب على الحال و كذلك شعثا و غبرا من الضمير في يرملون. و كنّى بنبذهم للسرابيل وراء ظهورهم عن طرحها و عدم لبسها و تشويههم بإعفاء الشعور محاسن خلقهم لأنّ حلق شعر المحرم أو نتفه و التنظيف منه حرام تجب فيه الفدية. و ظاهر أنّ إعفاء الشعور يستلزم تقبيح الخلقة و تشويهها و تغيير ما هو معتاد من تحسينها بحلقه و إزالته.

و قوله: ابتلاء. و امتحانا. و اختبارا. و تمحيصا.

و قوله: ابتلاء. و امتحانا. و اختبارا. و تمحيصا. منصوبات على المفعول له. و العامل فيه قوله: أمر اللّه آدم، و يحتمل أن يكون على المصدر كلّ من فعله. و عدّد هذه الألفاظ و إن كانت مترادفة على معنى واحد تأكيدا و تقريرا لكون اللّه تعالى شدّد عليهم في البلوى بذلك ليكون استعدادهم بتلك القوى العظيمة للثواب أتمّ و أشدّ فيكون الجزاء لهم أفضل و أجزل فلذلك قال: جعله اللّه سببا لرحمته و وصلة إلى جنّته: أى سببا معدّا لإفاضة رحمة تستلزم الوصول إلى جنّته. و قد تأكّد بهذا المثال صدق قوله: و كلّما كانت البلوى و الاختبار أعظم كان الثواب أجزل. لأنّ اللّه سبحانه لمّا اختبر عباده بأمر الحجّ و مناسكه الّتي يستلزم شقاء الأبدان و احتمال المشاقّ الكثيرة المتعبة في الأسفار من المسافات البعيدة و ترك مفاخر الدنيا عنده و نزع التكبّر حتّى كأنّه لم يوضع إلّا لخلع التكبّر من الأعناق مع ما في جزئيّات مناسكه و مباشرته من المشاقّ المتكلّفة مع كونه كما ذكر أحجارا لا تضرّ و لا تنفع و لا تسمع و لا تبصر لا جرم كان الاستعداد به لقبول آثار اللّه و إفاضة رحمته أتمّ من أكثر وجوه الاستعدادات لسائر العبادات فكان الثواب عليه و الرحمة النازلة بسببه أتمّ و أجزل.

و قوله: و لو أراد اللّه. إلى قوله: ضعف البلاء.

و قوله: و لو أراد اللّه. إلى قوله: ضعف البلاء. صغرى قياس ضمير استثنائى حذف استثنائه. و هى نتيجة قياس آخر من متّصلتين تقدير صغراهما: أنّه لو أراد أن يضع بيته الحرام بين هذه المواضع الحسنة المبهجة لفعل، و تقدير الكبرى: و لو فعل لكان يجب منه تصغير قدر الجزاء على قدر ضعف البلاء، و تقدير استثناء هذه المتّصلة: لكنّه لا يجب منه ذلك و لا يجوز لأنّ مراد العناية الإلهيّة مضاعفة الثواب و بلوغ كلّ نفس غاية كمالها و ذلك لا يتمّ إلّا بكمال الاستعداد بالشدائد و الميثاق فلذلك لم يرد أن يجعل بيته الحرام في تلك المواضع لاستلزامها ضعف البلاء. و كنّى بدنوّ الثمار عن سهولة تناولها و حضورها، و بالتفاف البنى عن تقارب بعضه من بعض. و البرّة: واحدة البرّ و قد يقام مقام اسم الجنس فيقال: هذه برّة حسنة، و لا يراد بها الحبّة الواحدة و اعتبار السمرة لها لأنّ وصفها بعد الخضرة السمرة.

و قوله: و لو كان الأساس. إلى قوله: من الناس.

و قوله: و لو كان الأساس. إلى قوله: من الناس. في تقدير قياس ضمير آخر استثنائى كالّذي قبله، و تلخيصه أنّه تعالى لو جعل الأساس المحمول عليها بيته الحرام بين هذه الأحجار المنيرة المضيئة لخفّف ذلك مسارعة الشكّ في الصدور. و أراد شكّ الخلق في صدق الأنبياء و عدم صدقهم و شكّهم في أنّ البيت بيتا للّه أو ليس. فإنّه على تقدير كون الأنبياء عليهم السّلام بالحال المشهورة من الفقر و الذلّ و كون البيت الحرام من هذه الأحجار المعتادة يقوى الشكّ في كونهم رسلا من عند اللّه و في كون البيت بيتا له، و على تقدير كونهم في الملك و العزّ و كون البيت من الأحجار النفيسة المذكورة ينتفي ذلك الشكّ. إذ يكون ملكهم و نفاسة تلك الأحجار من الامور الجاذبة إليهم و الداعية إلى محبّتهم و المسارعة إلى تصديقهم و الحكم بكون البيت بيت اللّه لمناسبته في كماله ما ينسبه الأنبياء إلى اللّه سبحانه من الوصف بأكمل طرفي النقيض و لكون الخلق أميل إلى المحسوس، و استعار لفظ المسارعة هنا للمغالبة بين الشكّ و صدق الأنبياء و الشكّ في كذبهم فإنّ كلّا منهما يترجّح على الآخر و كذلك كان وضع مجاهدة إبليس عن القلوب لأنّ الايمان بكونه بيتا للّه ينبغي حجّه و القصد إليه لا يكون عن مجاهدة إبليس في تصديق الأنبياء في ذلك و في وجوب عبادة اللّه بل لعزّة البيت و حسن بنيانه و ميل النفوس إلى شريف جواهره لكن هذه الامور و هى مسارعة الشكّ و مجاهدة إبليس و معتلج الريب لا تخفّف و لا تنتفى لكونها مرادة من الحكمة الإلهيّة لإعداد النفوس بها لتدرك الكمالات الباقية و السعادات الدائمة فلذلك لم- يجعل تعالى بنيان بيته من تلك الأحجار النفيسة.

و قوله: و لكنّ اللّه يختبر عباده. إلى قوله: المكاره.

و قوله: و لكنّ اللّه يختبر عباده. إلى قوله: المكاره. استثناء لعلّة النقائض المذكورة فيقوم مقام استثناء مسارعة الشكّ و مجاهدة إيليس من جملة أنواع الشدائد و ألوان المجاهد و المشاقّ و اختباره لعباده بها علّة لوجودها.

و قوله: إخراجا للتكبّر. إلى قوله: لعفوه.

و قوله: إخراجا للتكبّر. إلى قوله: لعفوه. إشارة إلى كونها أسبابا غائيّة من العناية الإلهيّة لإعداد النفوس لإخراج الكبر منها و إفاضة ضدّه و هو التذلّل و التواضع عليها و إلى كونها أسبابا معدّة لفضله و عفوه، و استعار لفظ الأبواب لها باعتبار الدخول منها إلى رضوان اللّه و ثوابه. و لفظ الذلل لكون الدخول منها إلى ذلك سهلا للمستعدّين لها.

ترجمه شرح ابن میثم

اَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ- الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ ص إِلَى الْآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ- بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَعُ- فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِيَاماً- ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً- وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَراً- وَ أَضْيَقِ بُطُونِ الْأَوْدِيَةِ قُطْراً- بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ- وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ- لَا يَزْكُو بِهَا خُفٌّ وَ لَا حَافِرٌ وَ لَا ظِلْفٌ- ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ ع وَ وَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ- فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ وَ غَايَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ- تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِيقَةٍ- وَ مَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ- حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلًا- يُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ وَ يَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ- شُعْثاً غُبْراً لَهُ قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ- وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ- ابْتِلَاءً عَظِيماً وَ امْتِحَاناً شَدِيداً- وَ اخْتِبَاراً مُبِيناً وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً- جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ- وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ- أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ- بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ- جَمَّ الْأَشْجَارِ دَانِيَ الثِّمَارِ- مُلْتَفَّ الْبُنَى مُتَّصِلَ الْقُرَى- بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ- وَ أَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ- وَ رِيَاضٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ- لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ- وَ لَوْ كَانَ الْأَسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَيْهَا- وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا- بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِيَاءٍ- لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ- وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ- وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ- وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ- وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ- وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ- إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ- وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ- وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ- وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ

لغات

وعر: دشوار اضمحلّ: فانى شد نتائق: جمع نتيقه، فعيل به معناى مفعول است، نتق مصدر به معناى جذب است و شهرها و مكانهاى بلند و مشهور را نتائق مى گويند به دليل اين كه از همه بلندتر است، گويا به بالا كشيده و جذب شده است. قطر: پهلو، طرف دمثه: ملايمت، نرمى وشله: كم آب منتجع: اسم مفعول از انتجاع: جستجوى آب و آبادانى كردن. مثابه: باز گشتنگاه مفاوز: بيابانهاى پهناور قفار: جمع قفر: صحراى بى آب و علف سحيقه: بسيار دور فجاج: جمع فجّ: راه پهناور ميان دو كوه يهلّلون: صداهايشان را به تلبيه بلند مى كنند اهلال: صدا را بلند ساختن رمل: هروله كردن أشعث: خاك آلوده سر، پريشان حال نبذ: دور انداختن سرابيل: لباس و پيراهن بلند تشويه: قيافه را زشت ساختن تمحيض: خالص ساختن، آزمايش كردن و جدا ساختن مشاعر: مكانهاى انجام دادن اعمال حج قرار: محل ثابتى از زمين جمّ: زياد، كثير بنى: جمع بنيه: ساختار ارياف: جمع ريف: زمين زراعتى و حاصلخيز محدقه: احاطه كننده مغدقه: پر آب و علف معتلج: اسم مفعول از اعتلاج به معناى غلبه يافتن و اضطراب، اعتلجت الامواج: موجها به هم خورد و متلاطم شد. فتحا: پهن شده و توسعه يافته ذللا: آسان و رام شده

ترجمه

مگر نمى بينيد كه حق تعالى تمام فرزندان آدم (ع) را از پيشينيان تا آخرين فرد اين جهان را با سنگهايى كه نه سود و زيانى دارد و نه نيروى بينايى و شنوايى، آزمايش فرموده و آن سنگها را خانه محترم خود قرار داده و آن را موجب پايدارى وسيله قيام مردم دانسته است، پس آن را در سنگلاخ ترين مكانها و كم ارتفاع ترين نقطه دنيا از جهت خاك و كلوخ و تنگترين دره ها از نظر عرض قرار داد، در ميان كوههاى خشن، ريگهاى نرم و روان، چشمه هاى كم آب، و آباديهاى دور از هم، كه نه شتر و نه اسب و گاو، و گوسفند هيچ كدام در آن به راحتى زندگى نمى كنند. و سپس آدم و فرزندانش را فرمان داد كه به آن سو، روى آورند. بنا بر اين آن جا مركز تجمع و سر منزل مقصود و بار انداز آنان شد، آن چنان كه افراد با طيب خاطر، شتابان از ميان فلات و دشتهاى دور و از درون واديها و دره هاى عميق و جزيره هاى پراكنده درياها، بدان جا روى آوردند، تا به هنگام سعى شانه هاى خود را خاضعانه حركت دهند و در اطراف خانه طواف كنند و تهليل (لا اله الا اللَّه) گويند، و با موهاى آشفته و بدنهاى پر گردو غبار هروله كنان و شتابان حركت كنند، لباسهايى كه نشانه شخصيّتهاست كنار انداخته و با رها گذاشتن موها، قيافه خود را ناخوش آيند سازند. اين آزمونى بزرگ، امتحانى شديد، آزمايشى آشكار و خلوص مؤثرى است كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشتش قرار داده است. اگر خداوند مى خواست، خانه محترم خود و محلّهاى انجام وظايف حج را در ميان باغها و نهرها و سرزمينهاى هموار و امن، با درختهاى بسيار و ميوه هاى سر به زمين فرو آورده، مناطق آباد و داراى خانه ها و كاخهاى بسيار و آباديهاى به هم پيوسته در ميان گندم زارها و باغهاى خرم و پر گل و گياه، در ميان بستانهاى زيبا و پر طراوت و پر آب، در وسط باغستانى بهجتزا و جاده هاى آباد قرار مى داد در اين صورت به همان نسبت كه آزمايش آسانتر بود، پاداش و جزا نيز كمتر مى بود، و اگر پى و بنياد خانه و سنگهايى كه در بناى آن به كار رفته از زمرّد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنايى بود، ديرتر شك و ترديد، در سينه ها رخنه مى كرد و كوشش ابليس در قلبها، كمتر اثر مى گذاشت و، وسوسه هاى پنهانى از مردم منتفى مى شد، اما خداى متعال بندگانش را به انواع شدايد مى آزمايد و با كوششهاى گوناگون به عبادت وادار مى كند و به اقسام گرفتاريها مبتلا مى سازد تا تكبر را از قلبهاشان خارج سازد و خضوع و آرامش را در آنها جايگزين كند، بابهاى فضل و رحمتش را به رويشان بگشايد و، وسايل عفو خويش را به آسانى در اختيار آنان قرار دهد.

شرح

جعله للناس قياما،

خداوند خانه خود را بپا دارنده موقعيت و ارزش و اعتبار انسانها قرار داد، فلان قيام اهله و قوام بيته، وقتى گفته مى شود كه استقامت و برقرارى خانه و اهل شخص بسته به وجود او باشد. سرزمين مكه كمتر خاكى است و بيشترش از سنگ است، و امام (ع) به منظور مذمّت آن را آكنده از ريگهاى روان مى داند زيرا چنين زمينى مناسب حيوانها و چهار پايان نمى باشد و سمدارها در آن فرو مى روند و در راه رفتن به زحمت دچار مى شوند، و مراد از واژه هاى خفّ، حافر و ظلف، چهار پايان، شتر و اسب و گوسفند و گاوهاى ماده مى باشد كه بطور مجاز از باب اطلاق اسم جزء بر كل اراده شده و يا اين كه مضاف، حذف و مضاف اليه جايش را گرفته است از باب مثال، خف الجمال و حافر الخيل و ظلف الغنم بوده است، و منظور از فعل لا تزكوا آن است كه چهار پايان در آن سرزمين به دليل ارتفاعات زياد و خشونت آن، رشدى ندارند و زياد نمى شوند و مقصود از عبارت او عربقاع الارض، ناهموارترين و صعب العبورترين قسمتهاى زمين، همان معنايى است كه از اين آيه شريفه بر مى آيد «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ.»«» ثم امر آدم و ولده ان يثنوا اعطافهم نحوه،

اين كلام حضرت دلالت دارد بر اين كه بيت الحرام و خانه كعبه از زمان حضرت آدم بوده است و تاريخ نيز به اين امر گواهى مى دهد، طبرى مى گويد از ابن عباس نقل شده است كه وقتى حضرت آدم به روى زمين فرو آمد، از طرف خدا به او وحى شد كه مرا در روى زمين حرمى است. محاذى عرش من در آسمان، آن جا برو خانه اى برايم بساز و اطرافش طواف كن چنان كه مى بينى فرشتگان را كه اطراف عرشم طواف مى كنند، در آن جا دعاى تو و هر كه را از ذريه تو كه اين عمل را انجام دهد به استجابت مى رسانم، حضرت آدم عرض كرد خدايا من آن محلّ را نمى دانم و قدرت بر ساختمان خانه هم ندارم، پس خداوند فرشته اى را مامور ساخت تا وى را به آن مكان ببرد، در بين راه هر جا به بوستان و منظره هاى آباد و زيبايى مى رسيد به خيال اين كه همان محل مى باشد از فرشته درخواست مى كرد كه فرود آيد و خانه را بسازند، او پاسخ مى داد كه هنوز به آن جا نرسيده ايم، تا سرانجام به سرزمين مكّه رسيدند، آدم شروع به ساختن خانه كعبه كرد و مواد ساختمانى آن را از پنج سلسله جبال فراهم ساخت 1- طور سينا 2- طور زيتون 3- لبنان 4- جودى 5- و پايه هايش را از كوه حراء بنا كرد، و موقعى كه خانه ساخته شد فرشته مذكور وى را به صحراى عرفات برد و اعمال و عبادتهايى كه هم اكنون مرسوم است به او ياد داد و سپس او را به مكه آورد و هفت شوط دور خانه طواف كرد و بعد از آن به سرزمين هند برگشت، و بعضى گفته اند كه حضرت آدم از جايگاه خود چهل بار با پاى پياده به حج و زيارت خانه خدا مشرف شد.

وهب بن مبنّه مى گويد كه آدم در پيشگاه پروردگار خود عرض كرد خدايا آيا در روى زمين غير از من كسى يافت مى شود كه ترا تسبيح و تقديس گويد خداوند متعال فرمود آرى در زمانهاى آينده از فرزندان تو، كسانى را به دنيا خواهم آورد كه مرا بستايند و عبادت كنند و خانه هايى را خواهم ساخت كه مركز ذكر و ياد من باشد و بندگانم در آن به تسبيح و ثنا گوييم بپردازند و در ميان آن بيوت يكى را خانه مخصوص به كرامت خود قرار مى دهم و با اسم خودم آن را علامتگذارى خواهم كرد و آن را خانه خودم مى نامم و به عظمت و جلال خود به آن عزت و شرافت مى دهم اما بايد دانست كه مكان محدودى براى من نيست بلكه من در همه جا و با همه كس هستم و بر همه چيز احاطه دارم و آن خانه را حرم امن بندگان خود قرار داده ام كه با احترام آن هر كس و هر چه در اطراف و در زير و بالاى آن قرار دارد حرمت و احترام پيدا مى كند، پس هر كس آن را به علت احترام من گرامى دارد، مورد كرامت و احترام من خواهد بود، و هر كس باعث وحشت و ترس اهل خانه من بشود حرمت من را از بين برده و مستحق سخط و كيفر من مى باشد، من آن جا را خانه مبارك قرار مى دهم كه فرزندان تو از هر راه دور، پياده و سواره با هر وسيله اى سراسيمه و گردآلود با ناله هاى لبيك و فريادهاى تكبير به آن سو، مى آيند، و هر شخصى كه به آن اهميت دهد و غير آن را اراده نكند و بر من وارد شود و مرا در آن مكان ديدار كند و مهمانى از من بخواهد خواسته او را برآورده مى كنم. آرى براى شخص كريم شايسته است كه واردين و مهمانهاى خود را گرامى دارد، اى آدم، تو تا مدتى كه در دنيايى، در آبادانى خانه من بكوش و پس از تو نيز امّتها و نسلها، و پيامبران از فرزندانت هر كدام پس از ديگرى در زنده نگهداشتنش مى كوشند.

سپس به آدم دستور داد كه به سوى خانه رود و طواف كند مثل طواف فرشتگان بر دور عرش. اين بود سرگذشت خانه در زمان آدم و اساس آن، تا در طوفان نوح خراب شد و سپس حضرت ابراهيم آنرا تجديد بنا كرد، هم اكنون به متن سخن امام برمى گرديم و مى گوييم، اين كه فرمود: خدا به آدم و فرزندانش دستور داد كه توجه خود را به سوى خانه معطوف دارند، كنايه از رو آوردن به كعبه و قصد زيارت آن است.

فصار مثابة لمنتجع اسفارهم،

از اين رو محلى شد براى عرض حاجت و طلب فراوانى نعمت و ارزاق و درخواست آبهاى گوارا و آنچه در سفرها مورد نياز مى باشد، چنان كه در قرآن مى فرمايد: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً»«» و نيز مى فرمايد: «لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ«»» زيرا آن جا محل گرد آمدن مردم است و در آن جا روزهاى برگزارى حج بازار عرضه و تقاضا به پا مى شود و آن وقت هنگام تجارتها و سود و بهره بردارى است چنان كه در خطبه اول بيان داشتيم، و نيز اين كه فرمود: خانه كعبه، مقصد انداختن بارهايشان گرديد.

تهوى اليه ثمار الافئده،

خواهشها و ميلهاى دلها به سوى خانه كعبه به جنبش و حركت در مى آيد، هنگامى كه كسى به سوى چيزى مايل مى شود، و آن را دوست مى دارد، مثل آن است كه خود را نمى تواند كنترل كند و خواهى نخواهى بر روى آن سقوط مى كند، به اين دليل، واژه هوى را براى حركت به جانب محبوب و سعى و كوشش به منظور رسيدن به آن سو استعاره آورده است، و بعضى از شارحان گفته اند: ثمرة الفؤاد، سويداى قلب است، يعنى باطن دلها به سوى آن ميل مى كند و به همين مناسبت به فرزند مى گويند، ثمرة الفؤاد، به احتمال ديگر ممكن است كه لفظ ثمار استعاره از افرادى باشد كه به سوى كعبه مى آيند، به اعتبار اين كه هر كدام از آنها محبوب خانواده خود مى باشد، بنا بر اين او مانند ميوه و نتيجه پيدا شده از دلهاى آنهاست زيرا آنان در تربيت او كوشيده اند تا او انسانى كامل شده است و احتمال سوم آن است كه منظور از ميوه دلها، چيزهاى خوب و پسنديده اى است كه از هر جا به مكّه آورده مى شود چنان كه خداوند در قرآن مى فرمايد «وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى «»» و دليل اضافه شدن ثمار به افئده آن است كه اين امور محبوب و مطلوب دلهاست، و در جاى ديگر مى فرمايد «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ«»» و چون واژه هوى كه به معناى ميل داشتن است استعاره مى باشد، كلمه مهاوى خواستگاهها را برايش ترشيح آورده زيرا هر خواستنى خواستگاهى لازم دارد، و لغت عميقه صفت براى فجاج است كه در قرآن مى فرمايد: «يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ«»» صفت گودى براى راه وصول به مكّه به علت طولانى بودن راه مكه است و اين كه از دورترين شهرها به آن سرازير مى شوند و جزيره هاى منقطعه به اين دليل است كه دريا آنها را احاطه كرده و از بقيه قسمتهاى زمين جدايش ساخته است كلمه حتّى براى غايت و به معناى لام است و تعبير لرزش شانه ها، كنايه از حركات در حال طواف مى باشد زيرا لازمه حركت سريع مى باشد. واژه ذللا جمع ذلول به معناى رام منصوب و حال براى ضمير مستتر در فعل تهرّ مى باشد، و بعضى گفته اند ممكن است حال از مناكب باشد و جمله يهلّلون نيز در محل نصب است بنا بر حاليت و شعثا و غبرا هم حال از ضمير در يرملون مى باشد و عبارت انداختن پيراهنها پشت سرشان كنايه از نپوشيدن آنهاست و اين كه زيباييهاى خود را با آزاد گذاشتن موهايشان زشت كرده اند، به دليل آن است كه تراشيدن و كندن و پاك كردن مو بر محرم حرام است و فديه دارد و روشن است كه اين عمل خود باعث زشتى و قباحت منظر مى شود و روش معمول را كه به منظور حفظ زيبايى، موها را اصلاح مى كنند بر هم مى زند.

ابتلاء و امتحانا و اختبارا و تمحيصا،

اين چند كلمه منصوب مفعول له براى فعل امر اللَّه آدم مى باشند، و احتمال ديگر آن است كه هر يك مفعول مطلق براى فعل محذوف از جنس خود باشد، اين چهار كلمه مترادف و همه مفيد يك معنا مى باشند ولى براى تاكيد ذكر شده اند، تاكيد اين كه خداوند حاجيان را به شدت تحت آزمايش قرار داده است تا آمادگى بيشتر و استحقاق افزونترى براى ثواب و پاداش پيدا كنند، و از اين رو مى فرمايد: خداوند خانه خود را سبب نزول رحمت و وسيله ايصال به بهشت قرار داد. و نيز با اين جمله ها تاكيد كرده است صدق گفتار خود را كه قبلا فرموده بود: «هر اندازه آزمايش و اختبار زيادتر باشد اجر و مزد افزونتر خواهد بود» زيرا موقعى كه خداوند بندگانش را با دستور انجام دادن اعمال حج و عبادتهاى مربوط به آن آزمايش فرمود، اعمالى كه بدنها را رنج مى دهد و باعث تحمل زحمت سفرهاى طولانى مى شود و از اين رو كه زيارت خانه اى است تشكيل يافته از سنگهاى بى خاصيّت كه نه حرفى را مى شنوند و نه چيزى را مى بينند، تمام تعلقات دنيا و كبر و خودخواهى را از آدمى دور مى سازد، در اين صورت آمادگى براى پذيرش رحمت الهى و افاضه ثوابهاى او بيشتر خواهد بود از آمادگى كه در ساير عبادتها نصيب آدمى مى شود. بنا بر اين اجر و پاداش در اين عبادت كاملتر و بزرگتر از بقيه عبادات مى باشد.

و لو اراد اللَّه... ضعف البلاء،

اين جمله صغراى قياس پنهان استثنايى است كه استثناى آن حذف شده و نتيجه قياس ديگرى است كه از دو متصله تشكيل يافته كه صغرايش اين است: اگر خدا اراده مى كرد كه خانه محترم خود را در محلهاى ياد شده خوش و شادى آور قرار دهد اين كار را مى كرد و كبراى آن اين است: اگر اين كار را انجام مى داد به دليل كمى ابتلا و آزمايش اجر و مزد كم مى شد، و تقدير استثناى قياس اين مى شود: اما اين امر بر خداوند روا نيست زيرا او مى خواهد كه رحمت و ثوابش بر همه افزايش يابد و هر كس به كمال نفسانى خود برسد، و اين امر تحقق نمى يابد مگر با كامل شدن استعداد به سبب تحمل شدايد و سختيها، پس به اين دليل خداوند اراده نكرد كه خانه خود را در اين مكانها قرار دهد تا مستلزم ضعف امتحان و آزمايش شود.

عبارت: دنوّ الثمار،

نزديك بودن ميوه، كنايه از سهل الوصول و حاضر بودن آن مى باشد و در هم پيچيدن ساختمانها كنايه از نزديك بودن بعضى از آنها به بعضى ديگر است. واژه برّة به معناى يك دانه گندم است و گاهى به جاى اسم جنس نيز به كار مى رود و گفته مى شود: هذه برّة حسنة يعنى اين گندم نيكويى است، نه به معناى يك دانه گندم.

و لو كان الأساس... من الناس،

اين عبارت قياس مضمر استثنايى ديگرى است كه خلاصه اش اين است: اگر خداوند خانه خود را از اين گونه سنگهاى روشن گرانبها قرار مى داد شك مردم در باره صداقت پيامبران و انتساب خانه به خداوند تخفيف مى يافت، و به آسانى باور مى كردند، زيرا وقتى كه پيغمبران با حالت فقر و پريشانى مشهور مى باشند و خانه خدا از اين سنگهاى سياه و تاريك ساخته شده، شك و ترديد در اين كه اينها از طرف خداى قادر و بى نياز است قوّت مى يابد ولى با فرض اين كه پيامبران داراى عزت و پادشاهى باشند و خانه خدا هم از سنگهاى گرانبها باشد، ديگر اين شك و ترديد وجود نخواهد داشت بلكه خود رياست و عزت آنان و نفاست سنگها مردم را وادار به دوستى آنان و پذيرش ايشان مى سازد، زيرا اين امر مناسبتر است با كمالى كه انبيا به خدا نسبت مى دهند و او را از همه جهت بالاتر مى دانند، علاوه بر آن كه انسان به محسوسها تمايل بيشترى نشان مى دهد تا امور نامحسوس. واژه مسارعه به منظور مبالغه اى است كه در ميان وجود شك در صدق و شكّ در كذب پيامبران قرار دارد، زيرا اين دو احتمال وجود دارد كه آيا گفتار انبياء درست است يا نادرست. و نيز كاهش كوشش ابليس به همين دليل است، زيرا در اين صورت ايمان به اين كه اين خانه از خداوند است و زيارت آن واجب است، برخواسته از مبارزه با شيطان و به دليل عبادت خدا نيست بلكه فقط به خاطر عزت و عظمت خانه و زيبايى ظاهرى آن و توجه نفس به گوهرهاى پر ارزش مادى آن خواهد بود، و حال آن كه خدا مى خواهد كه ميل طبيعى نباشد تا مجاهده ابليس تحقق يابد زيرا نفس و روح انسان بر اثر آزمايش و تحمل رنجها، كمالهاى جاويد و سعادتهاى هميشگى را درك مى كند.

و لكنّ اللَّه يختبر عباده... المكاره،

حضرت در اين جمله ها دليل اين كه خداوند خانه خود را چنين مجلّل نيافريده بيان مى دارد كه هدف وى آزمايش بندگان به واسطه تحمل شدايد و مشقّتها مى باشد.

اخراجا للتكبر... لعفوه،

اين جمله اشاره است به آن كه اين امور علل معدّه فضل و عفو خداوند است و از عنايتهاى الهى است كه به منظور آماده شدن نفوس براى بيرون راندن صفت ناپسند كبر و خودخواهى از خود و جايگزين ساختن ضد آن كه تواضع و فروتنى است مقرر شده است و چون اين امور مذكور سبب داخل شدن انسان در رضوان خداوند و ثواب او مى باشد. بطور استعاره آنها را، درهاى گشوده ناميده است، و تعبير به ذلل به اين خاطر است كه اين دخول به سهولت و آسانى انجام مى شود.

شرح مرحوم مغنیه

أ لا ترون أنّ اللّه سبحانه اختبر الأوّلين من لدن آدم صلوات اللّه عليه إلى الآخرين من هذا العالم بأحجار لا تضرّ و لا تنفع، و لا تبصر و لا تسمع. فجعلها بيته الحرام الّذي جعله للّناس قياما. ثمّ وضعه بأوعر بقاع الأرض حجرا، و أقلّ نتائق الأرض مدرا. و أضيق بطون الأودية قطرا. بين جبال خشنة، و رمال دمثة. و عيون وشلة، و قرى منقطعة. لا يزكو بها خفّ، و لا حافر و لا ظلف. ثمّ أمر آدم و ولده أن يثنوا أعطافهم نحوه، فصار مثابة لمنتجع أسفارهم، و غاية لملقى رحالهم. تهوي إليه ثمار الأفئدة من مفاوز قفار سحيقة و مهاوي فجاج عميقة، و جزائر بحار منقطعة، حتّى يهزّوا مناكبهم ذللا يهلون للّه حوله. و يرملون على أقدامهم شعثا غبرا له. قد نبذوا السّرابيل وراء ظهورهم، و شوّهوا بإعفاء الشّعور محاسن خلقهم، ابتلاء عظيما و امتحانا شديدا و اختبارا مبينا. و تمحيصا بليغا جعله اللّه سببا لرحمته، و وصلة إلى جنّته. و لو أراد سبحانه أن يضع بيته الحرام و مشاعره العظام بين جنّات و أنهار، و سهل و قرار، جمّ الأشجار، داني الثّمار، ملتفّ البنا، متّصل القرى، بين برّة سمراء، و روضة خضراء، و أرياف محدقة، و عراص مغدقة، و رياض ناضرة، و طرق عامرة، لكان قد صغر قدر الجزاء على حسب ضعف البلاء. و لو كان الإساس المحمول عليها، و الأحجار المرفوع بها بين زمرّدة خضراء، و ياقوتة حمراء و نور و ضياء لخفّف ذلك مسارعة الشّكّ في الصدور، و لوضع مجاهدة إبليس عن القلوب، و لنفى معتلج الرّيب من النّاس، و لكنّ اللّه يختبر عباده بأنواع الشّدائد، و يتعبّدهم بأنواع المجاهد، و يبتليهم بضروب المكاره إخراجا للتّكبّر من قلوبهم، و إسكانا للتّذلّل في نفوسهم. و ليجعل ذلك أبوابا فتحا إلى فضله، و أسبابا ذللا لعفوه.

اللغة:

نتائق: جمع نتيقة أي الأرض المرتفعة و لو نسبيا. و المدر: قطع من الطين اليابس. و القطر- بفتح القاف- المطر،- و بكسرها- ضرب من النحاس، و بضمها- كما هنا- الاقليم و الناحية. و دمثة: سهلة لينة. و وشلة: قليلة.

و لا يزكو: لا ينمو. و الخف: للجمل. و الحافر: للفرس و نحوه. و الظلف: للبقر و الغنم. و المثابة: مجتمع الناس، أو اسم لمكان الرجوع، و المثوبة: الثواب و الجزاء. و المنتجع- بفتح الجيم- المكان يقصده الناس طلبا للمنفعة. و المراد بالرحال هنا ما يصحبه المسافر. و تهوي: تسرع أو تحن. و المراد بثمار الأفئدة أمانيها. و مهاوي: جمع مهوى أي الجو. و فجاج: الطريق بين جبلين.

و يرملون: يهرولون. و الأشعث: المنتشر الشعر. و السرابيل: كل ما يلبس.

و الشعائر: الدلائل، و المشاعر أمكنتها. و البرة: الحنطة، و السمراء أجودها.

و أرياف: جمع ريف أي أرض فيها زرع و خصب. و محدقة: من أحدقت الروضة إذا صارت حديقة. و عراص: جمع عرصة، و هي الساحة. و مغدقة: فيها ماء. و ناضرة: حسنة و جميلة. و الإساس- بكسر الهمزة- جمع اس و أساس أي أصل البناء. و الاعتلاج: الالتطام و الاختلاط.

الإعراب:

حجرا تمييز، و مثله مدرا و قطرا، و ذللا حال لأنه جمع ذليل، و مثله شعثا و غبرا، و ابتلاء نصب على المصدرية أي ابتلوا ابتلاء، و مثله امتحانا و اختبارا، و لكان قد صغر جواب لو أراد سبحانه، و لخفف جواب لو كان الاساس، و إخراجا مفعول من أجله ليبتليهم.

المعنى:

(أ لا ترون ان اللّه سبحانه اختبر الأولين إلخ).. بنى سبحانه البيت الحرام من حجر و طين تماما كالبيوت التي نسكنها، و ألزم بزيارته و حجه من استطاع اليه سبيلا.. يخضع و يتذلل، و يستغيث و يستجير، و هذا الإلزام و الوجوب كان من زمن سحيق يبتدى ء بآدم، و الى آخر يوم، و ابراهيم (ع) أعاد ما بدأه السابقون. و كان البيت الحرام و ما زال في واد غير ذي زرع، لا ثمر و لا مطر، أما طريقه فكان بحارا و جبالا، و الحج اليه متاعب و مصاعب تزيد المؤمن ثوابا، و تميزه عمن عصى و تمرد.. كانوا يمشون أو يركبون الدواب الى شاطى ء البحر، ثم يركبون البحر الى الصحراء، يقطعونها على الجمال، و يعانون التعب و الخوف من القتل أو السلب، و يقاسون الجوع و العطش، و الحر و البرد.

أما اليوم و بعد السيارة و الطيارة فالحج نزهة و سياحة، و لا شي ء فيه للثواب و التمييز و الاختبار إلا النية الخالصة، و التلبية لدعوة اللّه وحدها، و الشعور بالتوجه و الانقطاع اليه تعالى عسى أن يتوب و يغفر. و روي أن النبي (ص) أشار الى ذلك بقوله: «يأتي زمان على الناس يخرج أغنياؤهم الى بيت اللّه للسياحة، و فقراؤهم للتجارة، و علماؤهم للسمعة، و قلة منهم تخرج لوجه اللّه». و المراد بالفقراء هنا كل من يتخذ الحج وسيلة للربح و الاتجار كالمعرّفين الذين يقودون جماعة من الحجاج بأجر معلوم، أما العلماء فالمراد بهم أصحاب العمائم الذين ترسلهم الحكومات باسم البعثة لا لشي ء إلا للسمعة كما في الحديث.

ان بيت اللّه الحرام أحجار لا تضر و لا تنفع كما قال رسول اللّه (ص) من قبل و قال الإمام و غير الإمام من بعد، و لكن هذه الأحجار رمز للإجماع على توحيد اللّه و عبادته، و شعار لتقديسه و تعظيمه: «وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ- 32 الحج». و ليس الإسلام بدعا في ذلك، فكل الأمم و الطوائف من بني آدم- لها رموز و شعائر مطهرة مقدسة. (انظر ما نقلناه في كتاب: «من هنا و هناك» بعنوان خطبه 192 نهج البلاغه بخش 9 زيارة القبور).

(ثم أمر آدم (ع) و ولده أن يثنوا أعطافهم نحوه) أي ان يحجوا الى بيت اللّه الحرام، و قيل: انه كان خيمة يطوف حولها آدم، ثم بنّاها ابنه شيث بالحجر و الطين (فصار مثابة لمنتجع أسفارهم) إشارة الى قوله تعالى في الآية 125 من سورة البقرة: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً». و منتجع إشارة الى المنافع التي ذكرها سبحانه في الآية 28 من سورة الحج: «لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ».

(تهوي اليهم ثمار الأفئدة) إشارة الى الآية 37 من سورة ابراهيم: «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ». (من مفاوز قفار) «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ- 27 الحج». (حتى يهزوا مناكبهم- الى- محاسن خلقهم). على الحاج قبل كل شي ء أن يلبس ثوبي الاحرام، و هما إزاران يلف أحدهما حول وسطه، و الثاني على الظهر و الصدر و الكتفين، و لا خيط يشبك أحدهما بالآخر، و الى هذا أشار الإمام بقوله: «قد نبذوا السرابيل إلخ».. أما إعفاء الشعور فهو إشارة الى ان المحرم- بكسر الراء- يترك شعره بلا قص و حلق و نتف، ثم يرفع صوته بالتلبية و التهليل و التكبير، ثم يطوف و يسعى، و يصلي و يستغفر.

(ابتلاء عظيما، و امتحانا شديدا إلخ).. لما ذا نبذ السرابيل، و تشويه المحاسن، و الهرولة ذهابا و إيابا، و الطواف حول الأحجار بتذلل و تضرع.. لا تسل.. انك عبد مأمور.. و لمولاك حق التمحيص و الاختبار بالأمر و النهي، و ما عليك إلا أن تطيع، و على قدر طاعتك يعرف مقدار حبك للّه، و جزاؤك عنده.

(و لو أراد اللّه سبحانه أن يضع بيته الحرام إلخ).. اللّه على كل شي ء قدير، و أيضا هو عليم حكيم، يعلم انه لو أعطى الدنيا لأنبيائه لآمن الناس بدنياهم لا بنبوّتهم و رسالتهم.. و أيضا لو جعل بيته الحرام في حدائق و أنهار لكان مقهى و ملهى، و مسرحا و «بلاجا» للشياطين لا مهبطا للملائكة المقربين، و مسجدا للعاكفين: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى وَ- 125 البقرة».

و قيل: ان موقع مكة في الخريطة الجغرافية كموقع القلب من الجسد، لأنها وسط بين الشمال و الجنوب، و ان نسبة بلاد الغرب اليها قربا و بعدا كنسبة بلاد الشرق.. و مهما يكن فإن رحلة المسلم الى مكة هي رحلة حب للّه و رسوله، انه يحن و يهرع الى مكة، و يقبّل الحجر الأسود، و هو يرجو أن تمس شفتاه نفس المكان الذي قبّله محمد، و يطوف حول البيت، و هو يأمل أن تقع قدماه في نفس المكان الذي وطأه محمد (ص).

(و لكن اللّه يختبر عباده بأنواع الشدائد إلخ).. تقدم مثله مع الشرح مفصلا في الخطبة 141 و في هذا المعنى قوله تعالى: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ- 155 البقرة». 

شرح منهاج البراعة خویی

ألا ترون أنّ اللّه سبحانه اختبر الأوّلين من لدن آدم صلوات اللّه عليه إلى الاخرين من هذا العالم بأحجار لا تضرّ و لا تنفع، و لا تسمع و لا تبصر، فجعلها بيته الحرام الّذي جعله للنّاس قياما، ثمّ وضعه بأوعر بقاع الأرض حجرا، و أقلّ نتائق الدّنيا مدرا، و أضيق بطون الأودية قطرا، بين جبال خشنة، و رمال دمثة، و عيون وشلة، و قرى منقطعة، لا يزكو بها خفّ، و لا حافر، و لا ظلف، ثمّ أمر آدم و ولده أن يثنوا أعطافهم نحوه، فصار مثابة لمنتجع أسفارهم، و غاية لملقى رحالهم، تهوى إليه ثمار الأفئدة، من مفاوز قفار سحيقة، و مهاوي فجاج عميقة، و جزائر بحار منقطعة، حتّى يهزّوا مناكبهم ذللا يهلّلون للّه حوله، و يرملون على أقدامهم شعثا غبرا له قد نبذوا السّرابيل وراء ظهورهم، و شوّهوا بإعفاء الشّعور محاسن خلقهم، ابتلاء عظيما، و امتحانا شديدا، و اختبارا مبينا، و تمحيصا بليغا، جعله اللّه سببا لرحمته، و وصلة إلى جنّته. و لو أراد سبحانه أن يضع بيته الحرام، و مشاعره العظام، بين جنّات و أنهار، و سهل و قرار جمّ الأشجار، داني الثّمار، ملتفّ النبي متّصل القرى، بين برّة سمراء، و روضة خضراء، و أرياف محدقة، و عراص مغدقة، و رياض ناضرة، و طرق عامرة، لكان قد صفّر قدر الجزاء على حسب ضعف البلاء، و لو كانت الأساس المحمول عليها، و الأحجار المرفوع بها، بين زمرّدة خضراء، و ياقوتة حمراء، و نور و ضياء، لخفّف ذلك مسارعة الشّكّ في الصّدور، و لوضع مجاهدة إبليس عن القلوب، و لنفى معتلج الرّيب من النّاس. و لكنّ اللّه يختبر عباده بأنواع الشّدائد، و يتعبّدهم بألوان المجاهد، و يبتليهم بضروب المكاره، إخراجا للتّكبّر عن قلوبهم، و إسكانا للتّذلّل في نفوسهم، و ليجعل ذلك أبوابا فتحا إلى فضله، و أسبابا ذللا لعفوه.

اللغة

(قياما) مصدر و زان صيام و (الوعر) من الأرض ضدّ السّهل (و البقاع) كجبال جمع بقعة بالضمّ و الفتح و هى القطعة من الأرض على غير هيئة الّتي إلى جنبها. و (النتائق) جمع نتيقه فعلية بمعنى مفعولة من النتق و هو الرفع و الجذب. قال الشارح البحراني: و سمّيت المدن و الأماكن المشهورة و المرتفعة نتائق لارتفاع بنائها و شهرتها و علوّها عن غيرها من الأرض كأنها جذبت و رفعت، و قال بعض الشارحين: النتائق البقاع المرتفعة و أراد مكة و كنى بنتقها عن شهرتها و علوها بالنسبة إلى ما استفل عنها من البلاد. و قال الشارح المعتزلي أصل هذه اللفظة من قولهم امرأة نتاق أى كثيرة الحمل و الولادة و يقال: ضيعة منتاق أى كثيرة الريع فجعل عليه السّلام الضياع ذات المدر التي يثار للحرث نتايق. و قال عليه السّلام: إنّ مكة أقلّها إصلاحا للزرع لأنّ أرضها حجرية. أقول: و الأظهر عندى أن يكون النتائق مأخوذة من قولهم أنتق فلان إذا حمل مظلّة من الشمس، و المظلّة بالفتح و الكسر الكبير من الأخبية و تسمية البلاد بها لاشتمالها على الدّور و الأبنية التي تستظلّ بها. و (المنتجع) بفتح الجيم اسم مفعول من انتجع القوم إذا ذهبوا لطلب الماء و الكلاء في موضعهما و (المفازة) الموضع المهلك من فوّز بالتشديد إذا مات، لأنّها مظنّة الموت و (القفر) من الأرض الّتي لا نبات بها و لا ماء (يهلّلون للّه) من التهليل و في بعض النسخ يهلّون من أهلّ المحرم رفع صوته بالتلبية عند الاحرام و كلّ من رفع صوته فقد أهلّ إهلالا و استهلّ استهلالا بالبناء فيهما للفاعل. و (رمل) فلان رملا من باب طلب و رملانا بالتحريك فيهما هرول و (الشعث) محرّكة انتشار الأمر و مصدر الأشعث للمغبر الرأس و شعث الشعر شعثا فهو شعث من باب تعب تغيّر و تلبّد لقلّة تعهّده بالدّهن، و الشعث أيضا الوسخ، و رجل شعث وسخ الجسد، و شعث الرأس أيضا و هو أشعث أغبر أى من غير استحداد و لا تنظف، و الشعث أيضا الانتشار و التفرّق كما يتشعّث رأس السّواك.و (السرابيل) جمع السّربال و هو القميص و (البرّة) بالضمّ واحدة البرّ و هى الحنطة و (أرياف) جمع ريف بالكسر أرض فيها زرع و خصب و ما قارب الماء من أرض العرب أو حيث يكون به الخضرة و المياه و الزّروع. و (أحدقت) الروضة صارت حديقة، و الحديقة الرّوضة ذات الشجرة و البستان من النخل و الشجر او كلّ ما أحاط به البناء، أو القطعة من النخل هكذا في القاموس و قال الفيومى: و الحديقة البستان يكون عليه حايط فعيلة بمعنى مفعولة، لأنّ الحائط أحدق بها أى أحاط، ثمّ توسعوا حتى أطلقوا الحديقة على البستان و إن كان بغير حايط و الجمع حدائق. و (عراص) جمع عرصة ككلاب و كلبة و هى البقعة الواسعة الّتى ليس بها بناء و (مغدقة) فيما رأيناه من النسخ بالغين المعجة و الدال المهملة من الغدق بالتحريك و هو الماء الكثير، و أغدق المطر كثر قطره، و يجوز أن يكون من العذق بالذال المعجمة مثل فلس و هو النخلة بحملها و بالكسر القنو منها و العنقود من العنب إو إذا اكل ما عليه و (المعتلج) مصدر بمعنى الاعتلاج من اعتلج الأمواج اضطربت و تلاطمت، و اعتلج الأرض طال نباتها، و يجوز كونه مفعولا من الاعتلاج و في بعض النسخ بصيغة الفاعل و الكلّ صحيح و (الفتح) بضمتين الباب الواسع المفتوح و (الذلل) بضمتين أيضا جمع ذلول بالفتح من الذلّ بالضّم و الكسر ضدّ الصّعوبة.

الاعراب

قوله: بأحجار، متعلق بقوله: اختبر، و حجرا و مدرا و قطرا منصوبات على التميز، و جملة لا يزكو بها في محلّ الجرّ صفة لقرى، و ذللا، حال من فاعل يهزّوا و له، متعلّق بقوله: يرملون، و ابتلاء و امتحانا و اختبارا و تمحيصا منصوبات على المصدر و حذف العوامل من ألفاظها اى ابتلاهم اللّه بهذه المشاق ابتلاء و امتحنهم بها امتحانا و هكذا و يحتمل الانتصاب على المفعول له أى يفعلون ما ذكر من التكاليف الشاقة للابتلاء العظيم الذى ابتلوا به، و جملة لكان جواب لو أراد.

المعنى

و لما نبّه عليه السّلام على وجه الحكمة و المصلحة في بعث الأنبياء بالخصاصة و المسكنة، و أنّ الوجه في ذلك هو الامتحان و الابتلاء ليترتّب على اتّباعهم عظيم الأجر و جزيل الجزاء، أردفه بالتّنبيه على حكمة وضع البيت الحرام بأوعر البقاع و أقفر البلدان فقال: (ألا ترون أنّ اللّه سبحانه اختبر الأوّلين من لدن آدم عليه السّلام إلى الاخرين من هذا العالم بأحجار) بنى بها البيت (لا تضرّ و لا تنفع و لا تبصر و لا تسمع) هذا باعتبار مجموع الأحجار أو بملاحظته في نظر الخلق فلا ينافي ما مرّ في شرح الفصل الثامن عشر من الخطبة الاولى من أنّ حجر الأسود أوّل ملك آمن و أقرّ بالتوحيد و النّبوة و الولاية و أنّه يجي ء يوم القيامة و له لسان ناطق و عين ناظرة يشهد لكلّ من وافاه إلى ذلك و حفظ الميثاق.

(فجعلها بيته الحرام) و وصفه به لأنّه حرام على المشركين دخوله و حرام إخراج من تحصّن به منه حسبما عرفت في شرح الخطبة الاولى.

قال الرّماني: و إنّما سمّي به لأنّ اللّه حرّم أن يصاد عنده و أن يعضد شجره، و لأنّه أعظم حرمة.

قال في مجمع البيان: و في الحديث مكتوب في أسفل المقام إنّي أنا اللّه ذو بكّة حرّمتها يوم خلقت السماوات و الأرض و يوم وضعت هذين الجبلين، و حففتها بسبعة أملاك حفا، من جاءني زائرا لهذا البيت عارفا بحقّه مذعنا بالربوبيّة حرّمت جسده على النار.

(الّذى جعله للنّاس قياما) أى مقيما لأحوالهم في الدّنيا و الاخرة و يستقيم به امورهم الدنيويّة و الاخرويّة يقال: فلان قيام أهله أى يستقيم به شئونهم قال سبحانه جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ أى لمعايشهم و مكاسبهم يستقيم به امور دينهم و دنياهم يلوذ به الخائف و يأمن فيه الضعيف و يربح عنده التّجار باجتماعهم عنده من ساير الأطراف، و يغفر بقصده للمذنب و يفوز حاجّه بالمثوبات. روى في مجمع البيان عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: من أتى هذا البيت يريد شيئا للدّنيا و الاخرة أصابه.

و قال ابن عبّاس: معناه جعل اللّه الكعبة امنا للنّاس بها يقومون أى يؤمنون، و لولاها لفنوا و هلكوا و ما قاموا، و كان أهل الجاهليّة يأمنون به فلو لقي الرّجل قاتل أبيه أو ابنه في الحرم ما قتله، و قيل: معني قوله: قياما للناس، انهم لو تركوا عاما واحدا لا يحجّونه ما نوظروا ان يهلكوا.

و رواه علىّ بن إبراهيم عنهم عليهم السّلام قال ما دامت الكعبة يحجّ الناس إليها لم يهلكوا فاذا هدمت و تركوا الحجّ هلكوا.

(ثمّ وضعه) أى البيت (بأوعر بقاع الأرض حجرا) أى أصعب قطعها و أغلظها من حيث الحجر (و أقلّ نتائق الدّنيا مدرا) أى أقلّ بلدانها و مدنها من حيث التراب و المدر، و بذلك لم يكن صلاحية الزرع و الحرث كما قال إبراهيم «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ»: (و أضيق بطون الأودية قطرا) من حيث الناحية و الجانب (بين جبال خشنة) غليظة (و رمال دمثة) لينة، و الوصف بها إشارة إلى بعدها من الانبات لأنّ الرّمل كلّما كان ألين و أسهل كان أبعد من أن ينبت و لا يزكو به الدّواب أيضا لأنّها تتعب في المشي به.

(و عيون وشلة) قليلة الماء (و قرى منقطعة) بعضها عن بعض (لا يزكو بها خفّ و لا حافر و لا ظلف) أى لا يزيد و لا ينمو بتلك الأرض ذوات الخفّ كالابل و الحافر كالخيل و البغال و الظلف كالبقر و الغنم، و عدم نمائها بها لما عرفت من قلّة مائها و نباتها و خشونة جبالها و سهولة رمالها و خلوّها من المرتع و المرعى.

(ثمّ أمر آدم عليه السّلام و ولده أن يثنوا أعطافهم نحوه) أى يعطفوا و يميلوا جوانبهم معرضين عن كلّ شي ء متوجّهين إليه قاصدين العكوف لديه، و قد مضى في شرح الفصل الثامن عشر من الخطبة الاولى عن أبي جعفر عليه السّلام انّ آدم عليه السّلام أتى هذا البيت ألف آتية على قدميه منها سبعمائة حجّة و ثلاثمأة عمرة، و مضى هناك حجّ ساير الأنبياء و الرّسل عليهم السّلام فلينظر ثمة (فصار) البيت (مثابة) و مرجعا (لمنتجع أسفارهم) كناية عما يرومونه في سفرهم اليه من المارب و المقاصد و المنافع و التجارات كما قال عزّ من قائل «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً» و قال «لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ».

(و غاية لملقى رحالهم) أى مقصد القصد (تهوى اليه ثمار الأفئدة) ثمرة الفؤاد كما قيل سويداء القلب أى تميل و تسقط باطن القلوب إليه، و هويها كناية عن سرعة سيرها يعني أنّه سبحانه جعل القلوب مايلة إليه محبّة له إجابة لدعاء إبراهيم عليه السّلام حيث قال رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ.

قال الشارح البحراني هوى الأفئدة ميولها و محبّتها إلّا أنّه لما كان الّذى يميل الى الشي ء و يحبّه كأنّه يسقط إليه و لا يملك نفسه استعير لفظ الهوى للحركة إلى المحبوب و السعى اليه، و الحاصل أنّ القلوب تسعى و تتوجّه إليه.

(من مفاوز قفار سحيقة) أى الأفلاء«» البعيدة (و مهاوى فجاج عميقة) أى من الوهاد و الطرق العميقة الّتي بين الجبال و وصفها بالعمق على حدّ قوله تعالى وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ (و جزائر بحار منقطعة) وصف الجزائر بالانقطاع إما باعتبار انقطاع الماء عنها، أو باعتبار انقطاعها عن ساير بقاع الأرض بسبب إحاطة البحر بها.

و قوله (حتّى يهزّوا مناكبهم ذللا) غاية لقوله تهوى، أى تسرع إليه قلوب الحاج من المفاوز و المهاوى إلى أن يحرّكوا المناكب مطيعين منقادين.

قال الشارح البحراني: و كنّي بهزّ مناكبهم عن حركاتهم في الطواف بالبيت إذ كان ذلك من شأن المتحرّك بسرعة.

و قال المحدّث العلامة المجلسيّ قده: هو كناية عن السفر إليه مشتاقين.

(يهلّلون للّه حوله) أى حول البيت، و على رواية يهلّون فالمراد أنّهم يرفعون أصواتهم بالتلبية، و على هذه الرواية فلا بدّ من التخصيص بغير المتمتّع و المعتمر بالعمرة المفردة فانّ وظيفتهما قطع التلبية إذا شاهدا بيوت مكة أو حين يدخلان الحرم.

روى معاوية بن عمّار عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إذا دخلت مكة و أنت متمتّع فنظرت إلى بيوت مكة فاقطع التلبية، و حدّ بيوت مكّة الّتي كانت قبل اليوم عقبة المدينين، فانّ الناس قد أحدثوا بمكة ما لم يكن، فاقطع التلبية و عليك بالتكبير و التحميد و التهليل و الثناء على اللّه عزّ و جلّ بما استطعت.

و روى مرازم عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: يقطع صاحب العمرة المفردة التلبية إذا وضعت الابل أخفافها في الحرم- و بمعناهما أخبار كثيرة.

و أما فضل الاهلال فقد روى في الوسائل عن الصّدوق «ره» قال: قال أمير المؤمنين عليه السّلام ما من مهلّ يهلّ بالتلبية إلّا أهلّ من عن يمينه من شي ء إلى مقطع التراب، و من عن يساره إلى مقطع التراب، و قال له الملكان: ابشر يا عبد اللّه و ما يبشّر اللّه عبدا إلّا بالجنّة.

(و يرملون على أقدامهم شعثا غبرا له) أى يهرولون على أقدامهم للّه سبحانه حالكونهم أشعث الرّؤوس متلبّد الشعور متغيّر الألوان مغبّر الوجوه و الأبدان وسخ الأجساد.

(قد نبذوا السرابيل وراء ظهورهم) يحتمل أن يكون المراد بالسرابيل الثياب المعهودة بالاحرام على وجه الاستعارة تشبيها لها بالسرابيل في إحاطتها بالبدن فيكون المقصود بنبذها وراء ظهورهم طرحها على عواتقهم و مناكبهم كما هو المعهود في لبس ثوب الاحرام، و أن يكون المراد بها مطلق المخيط من الثياب من باب المجاز المرسل فيكون النبذ وراء الظهور كناية عن خلعها عن الأبدان، و الثاني أظهر.

(و شوّهوا) أى قبّحوا (باعفاء الشعور) أى اكثارها و إطالتها (محاسن خلقهم) ابتلاهم اللّه سبحانه بهذه المشاق و البليات (ابتلاءا عظيما و امتحانا شديدا و اختبارا مبينا و تمحيصا بليغا) أى امتحانا كاملا (جعله اللّه سببا لرحمته و وصلة إلى جنّته) أى جعل حجّ البيت و البلاء بهذه الابتلاآت العظيمة و التكاليف الشديدة سببا لشمول رحمته و طريقا للوصول إلى جنّته كما يشهد به الأخبار الواردة في فضل الحجّ، و قد مضى جملة منها في شرح الفصل الثامن عشر من المختار الأوّل، هذا و لما نبّه عليه السّلام على وجه المصلحة في بناء البيت بالأحجار و وضعه بأوعر البقاع و تكليف ولد آدم عليه السّلام بالحجّ إليه على الكيفيّات الخاصّة المتضمنة للتواضع و التذلل و أشار إلى أنّ المصلحة في ذلك هو التمحيص و الامتحان و الاستعداد بذلك لافاضة رحمة اللّه و الوصول إلى جنّته و الاستحقاق لجزيل الجزاء و مز يد الثواب أراد بالتنبيه على أنّ وضعه بغير هذا المكان من الأمكنة البهيجة المستحسنة كان موجبا لتصغير الجزاء و تقليل الثواب و هو خلاف المصلحة فقال: (و لو أراد اللّه سبحانه أن يضع بيته الحرام و مشاعره العظام) أى مواضع المناسك (بين جنّات و أنهار و سهل و قرار) من الأرض (جمّ الأشجار دانى الثمار) دنوّها كناية عن كثرتها و سهولة تناولها كما قال سبحانه في وصف الجنّة قُطُوفُها دانِيَةٌ (ملتفّ البنى) أى مشتبك العمارات (متّصل القرى) بكثرتها (بين برّة سمراء) أى حنطة حسن اللّون (و روضة خضراء) ذات الخضرة و النضارة (و أرياف محدقة) مشتملة على الحدائق و البساتين (و عراص مغدقة) ذات الماء الكثير و المطر (و رياض ناضرة و طرق عامرة) بكثرة المارة.

(لكان) جواب لو أى لو أراد اللّه سبحانه أن يضع بيته بين هذه الأمكنة الحسنة ذات البهجة و النضارة لكان قادرا عليه لكنه خلاف الوجه الأصلح لأنّه يلزم حينئذ أن يكون سبحانه (قد صغّر قدر الجزاء على حسب ضعف البلاء) لما قد مرّ من أنّ الاختبار و البلوى كلّما كانت أعظم كانت المثوبة و الجزاء أجزل.

و لما نبّه عليه السّلام في الشرطية المتقدّمة على أنّ وضع البيت الحرام في غير هذا المكان الذى هو فيه الان خلاف الحكمة و المصلحة اتبعها شرطيّة اخرى و نبّه عليه السّلام فيها على أنّ بناءه بغير هذه الأحجار المتعارفة التي بنى بها أيضا خلاف مقتضى الحكمة و هو قوله: (و لو كان الأساس المحمول عليها) البيت (و الأحجار المرفوع بها بين زمرّدة خضراء و ياقوتة حمراء و نور و ضياء) أى لو كان بنائه بالأحجار المعدنية كالزمرّد و الياقوت و الجواهر النفيسة المتلألاة النيّرة و المضيئة (لخفّف ذلك مسارعة الشكّ في الصدور) أى سرعته، و في بعض النسخ بالضاد المعجمة بمعنى المقاربة و في بعضها بالصاد المهملة بمعنى المغالبة.

قال الشارح البحراني: و تلخيصه أنّه تعالى لو جعل الأساس المحمول عليها بيته الحرام من هذه الأحجار المنيرة المضيئة لخفّف ذلك مسارعة الشّك في الصدور إذ يراد شكّ الخلق في صدق الأنبياء و عدم صدقهم و شكّهم في أنّ البيت بيت اللّه أو ليس، فانه على تقدير كون الأنبياء بالحال المشهور من الفقر و الذلّ و كون البيت الحرام من هذه الأحجار المعتادة يقوّى الشك في كونهم رسلا من عند اللّه و في كون البيت بيتا له، و على تقدير كونهم في الملك و العزّ و كون البيت من الأحجار النفيسة المذكورة ينتفي ذلك الشكّ، إذ يكون ملكهم و نفاسة تلك الأحجار من الامور الجاذبة إليهم و الداعية إلى محبّتهم و المسارعة إلى تصديقهم و الحكم بكون البيت بيت اللّه لمناسبة في كماله ما ينسبه الأنبياء إلى اللّه سبحانه من الوصف بأكمل طرفى النقيض و لكون الخلق أميل إلى المحسوس و استعار لفظ المسارعة للمغالبة بين الشك في صدق الأنبياء و الشك في كذبهم فانّ كلّا منهما يترجّح على الاخر.

و بذلك أيضا ظهر معنى قوله عليه السّلام (و لوضع مجاهدة إبليس عن القلوب) فانّ حجّ البيت المبنى بالطوب و المدر و القيام بوظايفه و إقامة مناسكه مع ما فيه من المشاق العظيمة و الرّياضات التي لا يكاد أن تتحمل عادة لا يتأتى إلّا مع جهاد النفس و مجاهدة إبليس، بخلاف ما لو كان مبنيّا بالجواهر النفيسة الشريفة من الياقوت و الزمرّد و الزبرجد و نحوها بين جنات و أنهار و أشجار في أرض سهل و قرار فانّ النفوس حينئذ كانت تميل إليه و ترغب إلى رؤيته فلا تبقى إذا حاجة إلى مجاهدة نفسانية أو شيطانية.

و يوضح ذلك الحديث الّذي قدّمنا روايته عن الفقيه في شرح الفصل الثامن عشر من المختار الأول، و نعيد روايته هنا من الكافي باقتضاء المقام، و مزيد ايضاحه للغرض المسوق له هذا الفصل من كلام أمير المؤمنين عليه السّلام فأقول: روى ثقة الاسلام الكلينىّ عطر اللّه مضجعه عن محمّد بن أبي عبد اللّه عن محمّد بن أبي يسر «نصر خ» عن داود بن عبد اللّه عن عمرو بن محمّد عن عيسى بن يونس قال: كان ابن أبي العوجاء من تلامذة الحسن البصرى فانحرف عن التوحيد، فقيل له: تركت مذهب أصحابك و دخلت فيما لا أصل له و لا حقيقة، فقال: إنّ أصحابي كان مخلطا كان يقول طورا بالقدر و طورا بالجبر، و ما أعلمه اعتقد مذهبا دام عليه و قدم مكّة متمرّدا و انكارا على من يحجّ و كان يكره العلماء مجالسته و مسائلته لخبث لسانه و فساد ضميره، فأتى أبا عبد اللّه عليه السّلام: فجلس إليه في جماعة من نظرائه فقال: يا أبا عبد اللّه إنّ المجالس أمانات و لا بدّ لكلّ من به سعال أن يسعل أ فتأذن لي في الكلام فقال عليه السّلام: تكلّم، فقال: إلى كم تدوسون هذا البيدر، و تلوذون بهذا الحجر، و تعبدون هذا البيت المعمور بالطوب و المدر، و تهرولون حوله هرولة البعير إذا نفر، إنّ من فكر هذا و قدر علم أنّ هذا فعل أسّسه غير حكيم و لا ذى نظر، فقل فانك رأس هذا الأمر و سنامه، و أبوك اسّه و تمامه.

فقال أبو عبد اللّه عليه السّلام: إنّ من أضلّه اللّه و أعمى قلبه استوخم الحقّ و لم يستعذ به فصار الشيطان وليّه و قرينه، و ربّه يورده مناهل الهلكة ثمّ لا يصدره، و هذا بيت استعبد اللّه به خلقه ليختبر طاعتهم في اتيانه، فحثّهم على تعظيمه و زيارته، و جعله محلّ أنبيائه و قبلة للمصلّين إليه فهو شعبة من رضوانه. و طريق يؤدّى إلى غفرانه، منصوب على استواء الكمال، و مجمع العظمة و الجلال خلقه اللّه قبل دحو الأرض بألفي عام فأحقّ من اطيع فيما امر و انتهى عما نهى عنه و ذكر اللّه منشى الأرواح و الصور، هذا.

و أما قوله (و لنفي معتلج الريب من الناس) فانه ربما يعترى الشك على ذوى العقائد الضعيفة أنّه لو كان هذا البيت بيته سبحانه لبناه بما يليق عزّه و جلاله من الحسن و البهاء و العزّ و الشرف و مع بنائه على هذا الوصف كان ينتفي اعتلاج الريب منهم قطعا. (و لكن اللّه) عزّ و جلّ لم يبنه بهذا الوصف، و إنما بناه بالأحجار الغير النفيسة اختبارا و امتحانا و تمحيصا و ابتلاء فانّه (يختبر عباده بأنواع الشدائد) و المشاق كتروك الاحرام و المناسك العظام (و يتعبّدهم بألوان المجاهد) من مجاهدة النفس و مجاهدة إبليس التي عرفت (و يبتليهم بضروب المكاره) التي تكرهها الطباع و ترغب عنها النفوس (اخراجا للتكبّر) المبعد من اللّه سبحانه (عن قلوبهم و اسكانا للتذلّل) و التواضع المقرّب إليه تعالى (في نفوسهم و ليجعل ذلك) الاستعداد الحاصل لهم من الاختبار و الابتلاء (أبوابا فتحا) مفتوحة (الى فضله) و احسانه (و أسبابا ذللا) سهلة (لعفوه) و غفرانه.

تكملة

هذا الفصل من الخطبة رواه ثقة الاسلام الكليني «قده» باختلاف لما أورده السيّد «ره» هنا فأحببت ايراده بروايته مع بيان غريب موارد الاختلاف فأقول: قال في الكافي و روى انّ أمير المؤمنين عليه السّلام قال في خطبة له: و لو أراد اللّه جلّ ثناؤه بأنبيائه حيث بعثهم أن يفتح لهم كنوز الذهبان و معادن البلدان و مغارس الجنان و أن يحشر طير السّماء و وحش الأرض معهم لفعل، و لو فعل لسقط البلاء و بطل الجزاء و اضمحلّ الابتلاء، و لما وجب للقائلين أجور المبتلين و لا لحق المؤمنين ثواب المحسنين، و لا لزمت الأسماء أهاليها على معنى مبين و لذلك لو أنزل اللّه من السماء آية فظلّت «لظلّت خ ل» أعناقهم لها خاضعين، و لو فعل لسقط البلوى عن الناس أجمعين.

و لكن اللّه جلّ ثناؤه جعل رسله أولي قوّة في عزائم نيّاتهم، و ضعفة فيما ترى الأعين من حالاتهم من قناعة تملا القلوب و العيون غناه، و خصاصة يملا الأسماع و الأبصار اذاه.

و لو كانت الأنبياء أهل قوّة لا ترام، و عزّة لا تضام، و ملك يمدّ نحوه أعناق الرّجال و يشدّ إليه عقد الرّحال لكان أهون على الخلق في الاختبار، و أبعد لهم في «من خ» الاستكبار، و لامنوا عن رهبة قاهرة لهم أو رغبة مائلة بهم، فكانت النيّات مشتركة و الحسنة مقتسمة.

و لكن اللّه أراد أن يكون الاتّباع لرسله، و التصديق بكتبه و الخشوع لوجهه و الاستكانة لأمره و الاستسلام اليه امور له خاصّة لا يشوبها من غيرها شائبة، و كلّ ما كانت البلوى و الاختبار أعظم كانت المثوبة و الجزاء أجزل.

ألا ترون أنّ اللّه جلّ ثناؤه اختبر الأوّلين من لدن آدم عليه السّلام الى آخرين من هذا العالم بأحجار ما تضرّ و لا تنفع و لا تبصر و لا تسمع، فجعلها بيته الحرام الذى جعله للنّاس قياما، ثمّ جعله بأوعر بقاع الأرض حجرا، و أقلّ نتايق الدّنيا مدرا، و أضيق بطون الأودية معاشا، و أغلظ محالّ المسلمين مياها بين جبال خشنة، و رمال دمثة، و عيون وشلة، و قرى منقطعة، واتر من مواضع قطر السماء، واتر [داثر كذا في كا] ليس يزكو به خف و لا ظلف و لا حافر.

ثم أمر آدم عليه السّلام و ولده أن يثنوا أعطافهم نحوه، فصار مثابة لمنتجع أسفارهم، و غاية لملقى رحالهم، تهوى إليه ثمار الأفئدة من مفاوز قفار متّصلة و جزائر بحار منقطعة، و مهاوى فجاج عميقة، حتى يهزّوا مناكبهم ذللا للّه حوله، و يرملوا على اقدامهم شعثا غبرا، قد نبذوا القنع و السرابيل وراء ظهورهم، و حسروا بالشعور حلقا عن رؤوسهم، ابتلاءاً عظيما، و اختبارا كبيرا، و امتحانا شديدا، و تمحيصا بليغا، و فتونا مبينا، جعله اللّه سببا لرحمته، و وصلة و وسيلة إلى جنّته. و علّة لمغفرته، و ابتلاءاً للخلق برحمته.

و لو كان اللّه تبارك و تعالى وضع بيته الحرام، و مشاعره العظام، بين جنّات و أنهار، و سهل قرار، جم الأشجار، دانى الثمار، ملتفّ النبات، متّصل القرى، من برّة سمراء، و روضة خضراء، و أرياف محدقة، و عراص معذقة، و زروع ناضرة، و طرق عامرة، و حدائق كثيرة، لكان قد صغر الجزاء على حسب ضعف البلاء.

ثمّ لو كانت الأساس المحمول عليها، أو الأحجار المرفوع بها بين زمرّدة خضراء و ياقوتة حمراء، و نور و ضياء لخفّف ذلك مصارعة الشك في الصّدور، و لوضع مجاهدة ابليس عن القلوب، و لنفي معتلج الريب من الناس.

و لكن اللّه عزّ و جلّ يختبر عبيده بأنواع الشدائد، و يتعبّدهم بألوان المجاهدة، و يبتليهم بضروب المكاره إخراجا للتكبّر من قلوبهم، و إسكانا للتذلل في أنفسهم، و ليجعل ذلك أبوابا إلى فضله، و أسبابا ذللا لعفوه، و فتنة كما قال الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ. وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ.

بيان

قوله عليه السّلام «و اتر من مواضع قطر السماء» و اتر أى منفرد منقطع من الوتر و هو الفرد، و واتر الثاني يحتمل أن يكون تأكيدا لفظيّا للأوّل، و أن يراد به أنّه ناقص من حيث النبات من وتره ماله نقصه، أو أنه مأخوذ من الوتيرة و هي قطعة تستدقّ و تغلظ من الأرض.

و قوله «و حسروا بالشعور» من حسره حسرا كشفه، أى كشفوا شعورهم لأجل حلقها عن رؤوسهم، و فتنه فتنا «و فتونا» اختبره «و عراص معذقة» ضبطه في النسخة الّتي عندنا بفتح الميم و العين المهملة و الذال المعجمة، أى محال العذق «و الاس» مثلثة أصل البناء كالأساس و الاسس محرّكة و أصل كلّ شي ء جمعه أسياس و زان أسباب و قوله «كما قال الم احسب اه» شاهد لقوله: فتنة يعنى أنّ اللّه يختبر العبيد و يتعبّدهم بالشدايد و المجاهد لأجل الامتحان و تميّز الجيّد من الرّدى و المؤمن من المنافق كما نصّ به سبحانه في كتابه المجيد، ليثيب المؤمنين بحسن ايمانهم و يعاقب المنافقين.

شرح لاهیجی

الا ترون انّ اللّه سبحانه اختبر الاوّلين من لدن ادم صلوات اللّه عليه الى الاخرين من هذا العالم باحجار لا تضرّ و لا تنفع و لا تسمع و لا تبصر فجعلها بيته الحرام الّذى جعله للنّاس قياما ثمّ وضعه باوعر بقاع الارض حجرا و اقلّ نتائق الدّنيا مدرا و اضيق بطون الاودية قطرا بين جبال خشنة و رمال دمثة و عيون وشلة و فرى منقطعة لا يزكو بها خفّ و لا حافر و لا ظلف ثمّ امر ادم و ولده ان يثنوا اعطافهم نحوه فصار مثابة لمنتجع اسفارهم و غاية لملقى رحالهم تهوى اليه ثمار الافئدة من مفاوز قفار سحيقة و مهاوى فجاج عميقة و جزائر بحار منقطعة يعنى ايا نمى بينيد كه بتحقيق خداى سبحانه آزموده است بندگانى كه در زمان اوّل بودند از ابتداء زمان ادم صلوات اللّه عليه تا بندگانى كه در اخر زمان باشند از اهل اين عالم بسنگهائى كه نه ضرر مى رسانند و نه منفعت مى رسانند و نه ميشوند و نه مى بينند پس گردانيد آن سنگها را بيت حرام و خانه محترم خود آن چنان خانه كه گردانيد او را تكيه گاه از براى منفعت مردمان پس قرار داد انرا در دشوارترين قطعه از قطعات زمين از روى سنگ بودن و در كمتر بلدى از بلاد دنيا از روى كلوخ و زمين خشك بودن و تنگترين ميانه از ميانهاى سيلگاهها از روى جانب و طرف بودن در ميان كوههاى درشت و ريگهاى نرم و چشمهاى كم اب و دهاتهاى جداء از هم نموّ نكند و فربه نشود در ان حيوان چكمه دارى مثل شتر و نه سم دارى مثل اسب و نه سم شكافته مثل گوسفند پس امر كرد ادم و اولادش را كه ميل دهند قصدشان را بجانب او و سفر كنند بسوى او پس گرديد مرجع از براى منافع سفرهاى ايشان و منتهاء از براى مكان انداختن رحلها و بارهاى ايشان در حالتى كه فرود ميايد بسوى ان ميوهاى دلها يعنى شوق ان ميكنند از بيابانهاى خالى از اب و گياه بسيار دور و از جاهاى افتادن ميانه شكاف كوههاى دور تك دراز و از جزيرهاى درياهاى جداى از يكديگر حتّى يهزّوا مناكبهم ذللا يهلّون للّه حوله و يرملون على اقدامهم شعثا غبرا له قد نبذوا السّرابيل وراء ظهورهم و شوّهوا باعفاء الشّعور محاسن خلقهم ابتلاء عظيما و امتحانا شديدا و اختبارا مبينا و تمحيصا بليغا جعله اللّه سببا لرحمته و وصلة الى جنّته يعنى تا اين كه حركت مى دهند بشوق دوشهاى خود را يعنى سفر بسوى او ميكنند در حالتى كه اطاعت كننده و ارام دارنده اند صدا بلند ميكنند بلبّيك لبّيك گفتن از براى خدا در اطراف او هروله ميكنند و مى دوند بر پاهاى خود در حالتى كه پريشان كرده مويان و گردالودند از براى خدا در حالتى كه انداخته اند پيراهنها و لباسها را در پس پشتهاى خودشان يعنى نپوشيده اند و زشت ساخته اند بسبب نتراشيدن موهاى خود جاهاى حسن و نيكوئى خلقت خودشان را و ان امر كردن بود از جهة گرفتارى ببلاء بزرگ و امتحان سخت و آزمايش آشكار و خلاص گذاشتن بنهايت رسيده در حالتى كه گردانيد خداى تعالى آن ابتلاء عظيم را سبب از براى رحمت خود و رسيدن بسوى بهشت خود و لو اراد سبحانه ان يضع بيته الحرام و مشاعرة العظام بين جنّات و انهار و سهل و قرار جمّ الاشجار دانى الثّمار ملتفّ البنى متّصل القرى بين برّة سمراء و روضة خضراء و ارياف محدقة و عراص مغدقة و زروع ناضرة و طرق عامرة لكان قد صغّر قدر الجزاء على حسب ضعف البلاء يعنى و اگر اراده كرده بود خداى سبحانه اين كه قرار دهد بيت حرام خود را و مكانهاى عبادت بزرگ خود را در ميان بستانها و نهرها و زمين نرم و جايگاه بسيار درخت نزديك ميوه برهم بسته عمارات پيوسته دهات در ميان دانهاى گندم گندم گون و مرغزار سبز و كشتزارهاى باغ دار و ناحيهاى پر اب و زراعتهاى تازه خرّم و راههاى اباد هر اينه بود كه كوچك و اندك گردانيده بود مقدار جزاء و پاداش عمل را بقدر سستى و كمى امتحان و مشقّت و زحمت و حال آن كه بعضى از ايشان بحسب طينت صاحب استعدادات رسيدن بجزاء و ثواب بزرگ باشند و محروم ساختن مثل ان طينتها از مقتضاء استعدادات ايشان دور از عنايات ازلى و فيض و كرم ذاتى و محال باشد پس قرار بيت اللّه الحرام در مواضع مذكوره نيز خلاف مقتضاء عنايت ازلى و محال باشد و لو كانت الأساس المحمول عليها و الأحجار المرفوع بها بين زمرّدة خضراء و ياقوتة حمراء و نور و ضياء لخفّف ذلك مصارعة الشّكّ فى الصّدور و لوضع مجاهدة ابليس عن القلوب و لنفى معتلج الرّيب من النّاس و لكنّ اللّه يختبر عباده بانواع الشّدائد و يتعبّدهم بالوان المجاهد و يبتليهم بضروب المكاره اخراجا للتكبّر من قلوبهم و اسكانا للتّذلّل فى نفوسهم و ليجعل ذلك ابوابا فتحا الى فضله و اسبابا ذللا لعفوه يعنى اگر بود بنيانى كه بار شده است و بنا شده است بيت اللّه بر ان و سنگهائى كه بلند شده است بيت اللّه بسبب ان در ميانه دانهاى زمرّد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنائى هر اينه ضعف و اندك مى گردانيد بناء بنحو مذكور غلبه كردن شك در سينها را و بسيار تشكيك نمى شد در بودن آن بيت اللّه تعالى و هر اينه فرو مى نهاد كوشش و تلاش شيطان را از دلها و هر اينه نيست مى گردانيد محلّ اضطراب شك را از مردمان و لكن خداى (- تعالى- ) امتحان و آزمايش ميكند بندگان خود را باقسام سختى ها و متحقّق مى گرداند ايشان را به بندگى باصناف مشقّتها و مبتلا مى سازد ايشان را بانحاء مكروهات از جهة بيرون كردن مر تكبّر از دلهاى ايشان و جا دادن مر خارى و فروتنى را در جانهاى ايشان و تا اين كه بگرداند آن ابتلاها و مشقّتها را دروازهاى گشوده بسوى فضل و كرم خود و سببهاى اسان از براى عفو و گذشت خود پس بنا گذاشتن بيت بان اساس كه مستلزم چيزهائى كه منافى مر امتحان و ابتلا و آزمايش است كه مستلزم خير و صلاح و منفعت بسيار و اجر بى شمار است منافى مر عنايت و حكمت وجود ذاتى و باطل باشد

شرح ابن ابی الحدید

أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ- الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ ص إِلَى الآْخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ- بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَعُ- فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ لِلنَّاسِ قِيَاماً- ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً- وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَراً- وَ أَضْيَقِ بُطُونِ الْأَوْدِيَةِ قُطْراً- بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ- وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ- لَا يَزْكُو بِهَا خُفٌّ وَ لَا حَافِرٌ وَ لَا ظِلْفٌ- ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ ع وَ وَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ- فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ وَ غَايَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ- تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِيقَةٍ- وَ مَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ- حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلًا- يُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ وَ يَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ- شُعْثاً غُبْراً لَهُ قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ- وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ- ابْتِلَاءً عَظِيماً وَ امْتِحَاناً شَدِيداً- وَ اخْتِبَاراً مُبِيناً وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً- جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ- وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ- أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ- بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ- جَمَّ الْأَشْجَارِ دَانِيَ الثِّمَارِ- مُلْتَفَّ الْبُنَى مُتَّصِلَ الْقُرَى- بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ- وَ أَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ- وَ زُرُوعٍ نَاضِرَةٍ وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ- لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ- وَ لَوْ كَانَ الْأَسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَيْهَا- وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا- مِنْ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِيَاءٍ- لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ- وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ- وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ- وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ- وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ- وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ- إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ- وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ- وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ- وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ

و جعله للناس قياما أي عمادا- و فلان قيام أهله أي يقيم شئونهم- و منه قوله تعالى- وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً- . و أوعر بقاع الأرض حجرا أي أصعبها- و مكان وعر بالتسكين صعب المسلك أو المقام- . و أقل نتائق الدنيا مدرا- أصل هذه اللفظة من قولهم- امرأة منتاق أي كثيرة الحبل و الولادة- و يقال ضيعة منتاق أي كثيرة الريع- فجعل ع الضياع ذوات المدر التي تثار للحرث نتائق- و قال إن مكة أقلها صلاحا للزرع لأن أرضها حجرية- . و القطر الجانب و رمال دمثة سهلة- و كلما كان الرمل أسهل كان أبعد عن أن ينبت- . و عيون وشلة أي قليلة الماء- و الوشل بفتح الشين الماء القليل- و يقال وشل الماء وشلانا أي قطر- . قوله لا يزكو بها خف- أي لا تزيد الإبل فيها أي لا تسمن- و الخف هاهنا هو الإبل- و الحافر الخيل و الحمير و الظلف الشاة- أي ليس حولها مرعى يرعاه الغنم فتسمن- . و أن يثنوا أعطافهم نحوه أي يقصدوه و يحجوه- و عطفا الرجل جانباه- . و صار مثابة أي يثاب إليه- و يرجع نحوه مرة بعد أخرى- و هذه من ألفاظ الكتاب العزيز- . قوله ع لمنتجع أسفارهم أي لنجعتها- و النجعة طلب الكلأ في الأصل- ثم سمي كل من قصد أمرا يروم النفع منه منتجعا- . قوله و غاية لملقى رحالهم- أي صار البيت هو الغاية التي هي الغرض و المقصد- و عنده تلقى الرحال أي تحط رحال الإبل عن ظهورها- و يبطل السفر لأنهم قد انتهوا إلى الغاية المقصودة- . قوله تهوي إليه ثمار الأفئدة- ثمرة الفؤاد هو سويداء القلب- و منه قولهم للولد هو ثمرة الفؤاد- و معنى تهوي إليه أي تتشوقه و تحن نحوه- . و المفاوز هي جمع مفازة الفلاة سميت مفازة- إما لأنها مهلكة من قولهم فوز الرجل أي هلك-  و أما تفاؤلا بالسلامة و الفوز- و الرواية المشهورة من مفاوز قفار بالإضافة- و قد روى قوم من مفاوز بفتح الزاء- لأنه لا ينصرف و لم يضيفوا- جعلوا قفار صفة- . و السحيقة البعيدة- . و المهاوي المساقط- . و الفجاج جمع فج و هو الطريق بين الجبلين- . قوله ع حتى يهزوا مناكبهم- أي يحركهم الشوق نحوه إلى أن يسافروا إليه- فكنى عن السفر بهز المناكب- . و ذللا حال إما منهم و إما من المناكب- و واحد المناكب منكب بكسر الكاف- و هو مجمع عظم العضد و الكتف- . قوله و يهللون يقولون لا إله إلا الله- و روي يهلون لله أي يرفعون أصواتهم بالتلبية و نحوها- . و يرملون الرمل السعي فوق المشي قليلا- . شعثا غبرا لا يتعهدون شعورهم و لا ثيابهم و لا أبدانهم- قد نبذوا السرابيل و رموا ثيابهم و قمصانهم المخيطة- . و شوهوا بإعفاء الشعور- أي غيروا و قبحوا محاسن صورهم- بأن أعفوا شعورهم فلم يحلقوا ما فضل منها- و سقط على الوجه و نبت في غيره من الأعضاء- التي جرت العادة بإزالتها عنها- . و التمحيص التطهير- من محصت الذهب بالنار إذا صفيته مما يشوبه- و التمحيص أيضا الامتحان و الاختبار- و المشاعر معالم النسك- . قوله و سهل و قرار أي في مكان سهل- يستقر فيه الناس و لا ينالهم من المقام به مشقة- . و جم الأشجار كثيرها و داني الثمار قريبها- . و ملتف البنى مشتبك العمارة- . و البرة الواحدة من البر و هو الحنطة- . و الأرياف جمع ريف و هو الخصب و المرعى في الأصل- و هو هاهنا السواد و المزارع- و محدقة محيطة و مغدقة غزيرة- و الغدق الماء الكثير- . و ناضرة ذات نضارة و رونق و حسن- . قوله و لو كانت الإساس- يقول لو كانت إساس البيت التي حمل البيت عليها- و أحجاره التي رفع بها من زمردة و ياقوتة- فالمحمول و المرفوع كلاهما مرفوعان- لأنهما صفة اسم كان و الخبر من زمردة- و روي بين زمردة- و يجوز أن تحمل لفظتا المفعول- و هما المحمول و المرفوع ضمير البيت- فيكون قائما مقام اسم الفاعل- و يكون موضع الجار و المجرور نصبا- و يجوز ألا تحملهما ذلك الضمير- و يجعل الجار و المجرور هو الساد مسد الفاعل- فيكون موضعه رفعا- . و روي مضارعة الشك بالضاد المعجمة- و معناه مقارنة الشك و دنوه من النفس- و أصله من مضارعة القدر إذا حان إدراكها- و من مضارعة الشمس إذا دنت للمغيب- . و قال الراوندي في تفسير هذه الكلمة- من مضارعة الشك أي مماثلته و مشابهته- و هذا بعيد لأنه لا معنى للمماثلة و المشابهة هاهنا- و الرواية الصحيحة بالصاد المهملة- . قوله ع و لنفى متعلج الريب أي اعتلاجه- أي و لنفى اضطراب الشك في القلوب- و روي يستعبدهم و يتعبدهم و الثانية أحسن- . و المجاهد جمع مجهدة و هي المشقة- . و أبوابا فتحا أي مفتوحة و أسبابا ذللا أي سهلة- . و اعلم أن محصول هذا الفصل- أنه كلما كانت العبادة أشق كان الثواب عليها أعظم- و لو أن الله تعالى جعل العبادات سهلة على المكلفين- لما استحقوا عليها من الثواب إلا قدرا يسيرا- بحسب ما يكون فيها من المشقة اليسيرة- . فإن قلت- فهل كان البيت الحرام موجودا أيام آدم ع-  ثم أمر آدم و ولده أن يثنوا أعطافهم نحوه- قلت نعم هكذا روى أرباب السير و أصحاب التواريخ- روى أبو جعفر محمد بن جرير الطبري في تاريخه عن ابن عباس أن الله تعالى أوحى إلى آدم لما أهبطه إلى الأرض- أن لي حرما حيال عرشي فانطلق فابن لي بيتا فيه- ثم طف به كما رأيت ملائكتي تحف بعرشي- فهنالك أستجيب دعاءك و دعاء من يحف به من ذريتك- فقال آدم إني لست أقوى على بنائه و لا أهتدي إليه- فقيض الله تعالى له ملكا فانطلق به نحو مكة- و كان آدم في طريقه كلما رأى روضة أو مكانا يعجبه- سأل الملك أن ينزل به هناك ليبني فيه- فيقول الملك إنه ليس هاهنا حتى أقدمه مكة- فبنى البيت من خمسة جبال- طور سيناء و طور زيتون و لبنان و الجودي- و بنى قواعده من حراء- فلما فرغ خرج به الملك إلى عرفات- فأراه المناسك كلها التي يفعلها الناس اليوم- ثم قدم به مكة و طاف بالبيت أسبوعا- ثم رجع إلى أرض الهند فمات - . و روى الطبري في التاريخ- أن آدم حج من أرض الهند إلى الكعبة- أربعين حجة على رجليه- . و قد روي أن الكعبة أنزلت من السماء- و هي ياقوتة أو لؤلؤة على اختلاف الروايات- و أنها بقيت على تلك الصورة- إلى أن فسدت الأرض بالمعاصي أيام نوح- و جاء الطوفان فرفع البيت- و بنى إبراهيم هذه البنية على قواعده القديمة و روى أبو جعفر عن وهب بن منبه أن آدم دعا ربه فقال يا رب أ ما لأرضك هذه عامر- يسبحك و يقدسك فيها غيري- فقال الله إني سأجعل فيها- من ولدك من يسبح بحمدي و يقدسني- و سأجعل فيها بيوتا ترفع لذكري- يسبحني فيها خلقي و يذكر فيها اسمي- و سأجعل من تلك البيوت بيتا أختصه بكرامتي- و أوثره باسمي فأسميه بيتي- و عليه وضعت جلالتي و خصصته بعظمتي- و أنا مع ذلك في كل شي ء- أجعل ذلك البيت حرما آمنا يحرم بحرمته من حوله- و من تحته و من فوقه- فمن حرمه بحرمتي استوجب كرامتي- و من أخاف أهله فقد أباح حرمتي و استحق سخطي- و أجعله بيتا مباركا يأتيه بنوك شعثا غبرا- على كل ضامر من كل فج عميق- يرجون بالتلبية رجيجا و يعجون بالتكبير عجيجا- من اعتمده لا يريد غيره- و وفد إلي و زارني و استضاف بي أسعفته بحاجته-  و حق على الكريم أن يكرم وفده و أضيافه- تعمره يا آدم ما دمت حيا ثم تعمره الأمم و القرون- و الأنبياء من ولدك أمة بعد أمة و قرنا بعد قرن - . قال ثم أمر آدم أن يأتي إلى البيت الحرام- الذي أهبط له إلى الأرض فيطوف به- كما كان يرى الملائكة تطوف حول العرش- و كان البيت حينئذ من درة أو من ياقوتة- فلما أغرق الله تعالى قوم نوح رفعه- و بقي أساسه فبوأه الله لإبراهيم فبناه

شرح نهج البلاغه منظوم

ألا ترون أنّ اللَّه- سبحانه- اختبر الأوّلين من لّدن ادم- صلوات اللَّه عليه- إلى الأخرين من هذا العالم بأحجار لّا تضرّ و لا تنفع، و لا تبصر و لا تسمع، فجعلها بيته الحرام الّذى جعله اللَّه للنّاس قياما، ثمّ وضعه بأوعر بقاع الأرض حجرا، وّ أقلّ نتائق الدّنيا مدرا، وّ أضيق بطون الأودية قطرا، بين جبال خشنة، وّ رمال دمثة، وّ عيون وّ شلة، وّ قرى مّنقطعة، لّا يزكو بها خفّ، وّ لا حافر وّ لا ظلف، ثمّ أمر ادم- عليه السّلام- و ولده أن يّثنوا أعطافهم نحوه، فصار مثابة لّمنتجع أسفارهم، و غاية لّملقى رحالهم، تهوى إليه ثمار الأفئدة، من مّفاوز قفار سحيقة، وّ مهاوى فجاج عميقة و جزائر بحار مّنقطعة، حتّى يهزوا مناكبهم ذللا، يهلّلون للّه حوله، و يرملون على أقدامهم شعثا غبرا لّه، قد نبذوا السّرابيل وراء ظهورهم، و شوّهوا بإعفاء الشّعور محاسن خلقهم، ابتلاء عظيما، وّ امتحانا شديدا، وّ اختبارا مّبينا، وّ تمحيصا بليغا، جعله اللَّه سببا لّرحمته، و وصلة إلى جنّته، و لو أراد- سبحانه- أن يّضع بيته الحرام و مشاعره العظام بين جنّات وّ أنهار، وّ سهل وّ قرار، جمّ الأشجار، دانى الثّمار ملتفّ البنى، متّصل القرى، بين برّة سمراء، و روضة خضراء، و أرياف محدقة، وّ عراص مّغدقة، و زروع ناضرة وّ طرق عامرة، لّكان قد صغّر قدر الجزاء على حسب ضعف البلاء، و لو كان الأساس المحمول عليها و الأحجار المرفوق بها بين زمرّدة خضراء، و ياقوتة حمراء، و نور وّ ضياء، لخفّف ذلك مصارعة الشّكّ فى الصّدور، و لوضع مجاهدة إبليس عن القلوب، و لنفى معتلج الرّيب من النّاس، و لكنّ اللَّه يختبر عباده بأنواع الشّدآئد، و يتعبّدهم بأنواع المجاهد، و يبتليهم بضروب المكاره، إخراجا لّلتكبّر من قلوبهم، و إسكانا لّلتّذلّل فى نفوسهم، و ليجعل ذلك أبوابا فتحا إلى فضله، و أسبابا ذللا لّعفوه.

ترجمه

آيا نمى نگريد كه خداوند پاك از زمان (خلقت) آدم- صلوات اللَّه عليه- پيشينيان تا آخرين كس از جهانيان را آزمايش كرد، به سنگهائى كه سود و زيانى نرسانده و بينا و شنوا نيست، آن گاه آن سنگها را خانه محترم خويش قرار داد (كه نه مشرك را در آن بار است، و نه كسى قدرت بيرون كردن پناهنده را از آن دارد) آن چنان خانه كه آنرا براى مردم سر پاى ساخته، و آن را قرارداد در سخت ترين جاهاى زمين از حيث سنگستان بودن، و كمترين جاهاى بلند جهان، از جهت خاك و كلوخ داشتن، و تنگترين درّه ها كه در طرفى از زمين واقع است، ميان كوههاى درشت و ز محنت و شنهاى نرم، و چشمه هاى كم آب، و دههاى دور از هم، كه شتر و گاو و گوسفند آنجا فربه نمى گردد، آن گاه آدم- عليه السّلام- با فرزندانش را فرمان داد، تا بسوى آن روى آرند، آن گاه خانه كعبه جايگاه سود دادن سفرها، و مركز بار انداختن شان گرديد، (كه با بجا آوردن اعمال حجّ سود مادّى و معنوى عايدشان مى گردد) خرّم دلان بآن خانه فرود مى آيند، از بيابانهاى دور، از آب و گياه از آبادى بدور، و از بلنديهاى درّه هاى ژرف، و از جزائر درياهائى كه (از زمين) دور و بركناراند، تا اين كه از حيث خشوع و خوارى و شوق بازوانشان بلرزش افتاده، گرد آن خانه صدا به تهليل (لا إله إلّا اللَّه) بر كشيده هروله كنانند، در حالى كه براى خشنودى خدا با موهاى ژوليده، و روهاى غبار آلوده هستند، جامه هاى (دوخته) خويش را به پشت سر افكنده (و جامه هاى نادوخته احرام را پوشيده) خلقت نيك خويش را بازدياد، و نتراشيدن موها زشت كرده اند، خداوند آنان را (باين اعمال در حجّ) آزمايش كرد، آزمايشى بزرگ، سخت، كامل، هويدا، و آنرا وسيله رحمت و رسيدن ببهشت گردانيد، و اگر خواست خداوند پاك بودى كه خانه محترم و عبادتگاههاى ارجمند خويش را ميان باغستانها، و نهرها، و زمين نرم و هموار كه با درختهاى بسيار، و ميوه هاى نزديك، و بناهاى بهم پيوسته، و آباديهاى نزديك بهم، و بين گندم سرخ، و بستان خرّم، و زمينهاى پر گياه سبز، و كشتزارهاى تازه و شاداب، و راههاى آباد قرار دهد (البتّه قرار مى داد و) اندازه مزد را به نسبت سبكى آزمايش اندك مى گرداند، و اگر پايه هائى كه آن خانه بر روى آن قرار گرفته، و سنگهائى كه آنرا با آنها بالا برده اند، از زمرّد سبز، و ياقوت سرخ، و نور و روشنى بود، البتّه چنين بنائى كشتى گرفتنهاى شك را در سينه ها سبك ساخته، كوشش ابليس را از دلها (براى حجّ نگذاردن) به يك سو نهاده، شكّ و ريب و نگرانى را از مردم دور ميكرد، لكن خواست خداوند چنين است، كه بندگانش را به سختيهاى گوناگون بيازمايد، و بانواع كوششها به بندگى وادارشان سازد، و آنان را بانواع اشيائى كه خاطر پسند نيست آزمايش كند، براى راندن كبر و خودخواهى از دلشان، و سكونت دادن افتادگى را در جانشان، تا اين كه اين آزمايش را، درهاى گشاده بسوى احسان و وسائل آسان براى عفو و بخشش قرار دهد.

نظم

  • يكى بايد در اين مطلب نظر كردكه حق چون خلق آدم بو البشر كرد
  • درى از امتحان و آزمايش گشود او بر بشر از راه دانش
  • به بى سود و زيان سنگى كه بينانبود و نيست ز آنها هيچ شنوا
  • باحجارى كه در كعبه بكار است وسيله امتحان كردگار است
  • بعزّت سنگها را برفزودهو ز آنها خانه اش محكم نموده
  • براى مردمانش كرده بر پاى قرارش داده اندر سخت تر جاى
  • زمينش از بلنديها بود پستاز آن نايد كلوخ و خاك در دست
  • ميان درّه هاى تنگ واقع شده در كوه و سنگش بس موانع
  • شنش بسيار نرم و چشمه بى نمرهش دور از هم و نعمت در آن كم
  • گياهش نيست اسب و گاو و اشترو يا بره نگردد مغزشان پر
  • چو خاكش دون سبزه هست و بائرچرنده اش نيست فربه هست لاغر
  • چو خانه خويش را افكند بنيادچنين جائى بآدم پس صلا زد
  • كه با فرزندهاى خود بدانسوىپى طوف حريم وى نهد روى
  • لذا شد كعبه بر دلهاى مشتاق چو كعبه عشق بهر خيل عشّاق
  • براى حجّ در درگاه معبودهمه ساله برند از آن بسى سود
  • درونها پر زياد روى جانان فرود آيند اندر آن بيابان
  • ز جاهائى كز آبادى بدور استگياهش خار و آبش تلخ و شور است
  • ز هر درّه عميق و از جزائردر آن خاك مقدّس گشته حاضر
  • بگردنشان تمام از بندگى طوقشده طائف بكعبه با بسى شوق
  • درونشان در طپش از فرط تجليل فضا را كرده پر از بانگ تهليل
  • بحال هروله لبّيك گويند رهى كز آن خدا راضى است پويند
  • همه از ديدگانند اشك ريزان غبار آلودگان ژوليده مويان
  • دل از ياد جهان يكباره كندهتمامى جامه ها از تن فكنده
  • بكار حجّ ز جان بنموده اقدام بتن پوشيده ملبوسات احرام
  • چو موى روى و سرشان شد به تكثيرتو گوئى خلقت خود داده تغيير
  • خود آنان را بحجّ حق رهنمون كردبدين كردارشان نيك آزمون كرد
  • هويدا امتحانى كامل و سختكه از آن بندگان گردند خوشبخت
  • چو دستورات وى با جان پذيرندسوى فردوس اعلا راه گيرند
  • و گر مى خواستى يزدان اعلادهد جا خانه اش را غير آنجا
  • نهد بنياد آن در باغ و گلزارميان نهرها و ارض هموار
  • مصفّا گلشنى پر بهجت و نيكدرخت و ميوه اش بسيار نزديك
  • ز خاكش سنبل و گل رسته باشدبناهايش بهم پيوسته باشد
  • بصحرايش مغيلان خارها كمز دستش گشته رويا سرخ گندم
  • زمينهايش همه سر سبز و شاداب ز مستى نرگسش را ديده بيخواب
  • هواى آن فرح بخش و معطّرنهاده هر بناى آن بهم سر
  • تمامى غنچه اش خندان و دلتنگ ز ياقوت و زمرّد باشدش سنگ
  • كند پاكيزه همچون گوهر جانز نور و روشنى آن خانه بنيان
  • اراده حق گرفتى گر تعلّق شدى البتّه آن اندر تحقّق
  • در اين صورت بدان دلها چو مايلشدى طبعا بهم شد حقّ و باطل
  • پى گل گشت و تفريح و تفرّج بسويش خلق مى شد در تموّج
  • نمى شد مؤمن از كافر پديداربراى حق نمى ديدى كس آزار
  • ولى ديگر بگرد شگ و ترديدبراى حجّ نكردن مى نگرديد
  • ز سرها دست بر مى داشت ابليسبدى مسدود از وى راه تدليس
  • و ليكن خواست يزدان چنان است كه خلق خويش را در امتحان است
  • به سختيها كندشان آزمايشكه بيند كى كشد رنج از برايش
  • براه وى كدامين كس روان است خريدار بلايش كى ز جان است
  • چه كس از كبر گردد نرم گردنشود از خودپسنديها فروتن
  • كه حق او را بباب فضل و احسان در آرد رنجهايش سازد آسان
  • كند او را غريق بحر بخششجنان گردد بفردا جايگاهش

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS