زیارت یک سیر معنوی کامل است که از قصد ولیّ خدا که همان قصد تقرب به خدای متعال است شروع می شود: «من ارادَ الله بدء َبکم و من وحدهُ قبلَ عنکم ومن قَصَدَهُ توجهَ الیکم»[1] و قدم دوم پشت سر انداختن غیر و کوچ کردن به سمت ولیّ خداست تا انسان به آستان معصوم نزدیک شود. وقتی که به آستان معصوم می رسیم تکالیف جدیدی برای ما پیدا می شود. قرب معصوم وادی دیگری است که ارتباط خاصی با ملکوت عالم پیدا می کند.
آن چنانکه در روایات آمده قبور ائمه(ع) محل رفت وآمد ملائکه است. درباره حرم مطهر سیدالشهدا(ع) این تعبیر آمده: مختلفُ الملائکهَ. در روایات آمده که ملائکه فوج فوج نازل می شوند و بالا می روند، یک عده ای می آیند یک فوج نازل می شوند و فوج دیگری بالا می روند. حتی در بعضی از روایات می خوانیم، آنقدر رفت وآمد ملائکه به آستان مقدس سیدالشهداء(ع) فراوان است که هر طائفه از ملائکه فقط یک بار می توانند نازل شوند. بنابراین، به آستان معصوم که نزدیک می شویم حضور و توجه معصوم و طبیعتاً حضور ملکوت عالم در آنجا شکل دیگری دارد. پس آداب خاصی را ایجاب می کند که این آداب را بزرگان بیان کرده اند که در روایات و آیات قرآن هم به آن اشاره شده است.
مرحوم مجلسی در آداب زیارت ائمه(ع) در مزار بحار به همین آیۀ شریفه تمسک کردند. ایشان ازهمین آیۀ شریفه، آداب زیارت را استخراج می کنند. خدای متعال در آیۀ مبارکه سورۀ طه به موسی کلیم می فرماید: «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»[2] دربارۀ حضرت موسی آمده که ایشان بعد از اینکه عهد خود را با حضرت شعیب به پایان برد، به طرف مصر حرکت کرد. در نیمۀ شب در تاریکی بیابان همسرش درد زایمان گرفت و بعد حضرت موسی از دور شعلۀ آتشی دید. به خانوادۀ خودش فرمود: «إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً»؛[3] توقف کنید من از دور آتشی را دیدم. شاید شعله ای از آتش را برای شما بیاورم یا اینکه هدایتی پیدا شود. حضرت به هوای برداشتن آتش آنجا به نبوت رسیدند. خدای متعال فرمود: «فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»؛[4] ندا آمد که من پروردگار تو هستم کفش های خودت را از پا بیرون بیاور. چرا که تو در سرزمین مقدس طوی هستی.
در ترجمه و تفسیر این آیه بزرگان سخن ها گفته اند. مرحوم علامه طباطبائی(ره) در تفسیر شریف المیزان می فرمایند: از این تعبیری که خدای متعال می فرماید: «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»؛[5] از خودت خلع نعل کن؛ چرا که تو در سرزمین مقدس طوی هستی. استفاده می شود که این خلع نعل به خاطر احترام این سرزمین مقدس است.
علامه ادامه می دهند که خدای متعال فرمود: «انی انا ربک»؛ من پروردگار توام. از این مقدمه استفاده می شود که همه تقدس این سرزمین هم به خاطر امکان قرب به خدای متعال است وگرنه خود این سرزمین، ویژگی خاصی برای عرض ادب ندارد. بنابراین، اگر انسان به سرزمینی راه یابد که زمینه تقرب به آستان الهی در آن وجود دارد، ادب در آن مکان لازم است. مرحوم علامه مجلسی(ره) بر این عقیده اند که انسان وقتی به آستانت معصومین شرفیاب می شود، بهتر است خلع نعل کند.
در علل الشرایع مرحوم صدوق(ره) به نقل از امام صادق چنین آمده که فرمودند: خدای متعال به موسی کلیم دستور داد: «فخلع نعلیک»؛ خلع نعل کن؛ معنی این در ظاهر این است که دو کفش خود را از پا در بیاور. ولی در واقع یعنی «ارْفَعْ خَوْفَيْكَ»[6] هر دو خوف خودت را کنار بگذار. اگر به این وادی آمدی باید همه خوف ها را پشت سر بگذاری. این دو خوف چیست؟ یکی از خوف ها «ضِيَاعِ أَهْلِهِ»؛[7] از دست دادن اهل و عیال است؛ چون موسی وقتی به طرف طور آمد، همسر خود را در حال زایمان رها کرده بود. بنابراین، خائف بود که از دست برود. خدای متعال می فرماید:
در محضر پروردگارت هستی همه چیز را پشت سر بگذار. باید از همه چیز فارغ بشی «وَ خَوْفَهُ مِنْ فِرْعَوْنَ»؛[8] یکی هم خوف رو به رو شدن با فرعون بود.
روایت دوم را از وجود مقدس امام عصر نقل کرده اند. وجود مقدس امام زمان(ع) ضمن تفسیر این آیه شریفه فرمودند: «ان موسی ناج ربه فی الواد المقدس»؛[9] جناب موسای کلیم در این سرزمین مقدس، نجوائی با پروردگارش داشت و به خدای متعال عرض کرد: «فَقَالَ يَا رَبِّ إِنِّي أَخْلَصْتُ لَكَ الْمَحَبَّةَ مِنِّي»؛[10] من محبتم را برای تو خالص کردم. فقط تو را دوست می دارم. البته این معنایش این نیست که انسان اگر خدای متعال را دوست داشت دیگران را دوست نداشته باشد.
اولیای خدا به بندگان خدا محبت دارند. این محبت در عرض محبت خدا نیست و همان محبت به خدای متعال است. «وَ غَسَلْتُ قَلْبِي عَمَّنْ سِوَاكَ»[11]؛ قلبم را از غیر تو شست وشو دادم. غیر تو در قلب من جا ندارد. «كَانَ شَدِيدَ الْحُبِّ لِأَهْلِهِ»؛[12] در حالی که اهل و عیال خودش را بسیار دوست می داشت. پیداست که جناب موسی کلیم این محبت را در طول محبت خدای متعال می دیده است. امام رضا(ع) به حسن بن علی بن فضال فرمودند: وجود مقدس نبی اکرم و وجود مقدس امیرالمؤمنین اشراف و محبتشان نسبت به امت از محبت پدر به فرزند بیشتر بود. به همین دلیل بود که خدای متعال با آن ها حق و اولویت داد.
این محبت با اخلاص در محبت به خدای متعال منافات ندارد. ائمه(ع) و چهارده معصوم(ع) از مخلصین هستند. خدای متعال آن ها را از ما سوی الله پاک کرده است. در عین حال محبتشان به امت از محبت پدر به فرزند بیشتر است. این محبت همان محبت به خداست؛ چون ائمه(ع) معدن رحمت و محبت هستند. محبت خدا از طریق آن ها جریان پیدا می کند. موسای کلیم هم در عین اینکه شدیداً اهل و عیالش را دوست می داشت به خدای متعال گفت: «غسلت قلبی عن من سواک». خدای متعال هم فرمود:
«فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ أَيِ انْزِعْ حُبَّ أَهْلِكَ مِنْ قَلْبِكَ إِنْ كَانَتْ مَحَبَّتُكَ لِي خَالِصَةً»
[13]
اول اینکه اگر قلبت از محبت غیر خالی شده و محبتت خالص است، باید همین محبت را هم از قلب بیرون کنی. اگر قلبت متوجه من شده: «إِنْ كَانَتْ مَحَبَّتُكَ لِي خَالِصَةً وَ قَلْبُكَ مِنَ الْمَيْلِ إِلَى مَنْ سِوَايَ مَشْغُولًا»[14] باید خلع نعل کنی و ته ماده محبت ها را هم از دلت برانی.
از این آیه شریفه چنین بر می آید که از آداب تشرف به آستان معصومین که سرزمین مقدس است و ملکوت عالم در آنجا حضور دارد، باید خلع نعل کنیم. آنجا باید همه چیز را پشت سر گذاشت؛ خوف ها را، محبت ها را و تنها باید رو به خدا کرد. باید همه نگرانی ها و محبت ها را کنار بگذارد تا به آستان معصوم راه پیدا کند و از آنجا به خدای متعال برسد. مرحوم مجلسی هم به همین نکته اشاره فرمودند که اصل شجره ای که از آن در سرزمین مقدس طور با موسی کلیم صحبت کردند در سرزمین کربلاست و سرزمین نجف، قطعه ای از سرزمین طور است.
بنابراین، وقتی انسان به وادی اهل بیت نزدیک می شود، باید همه اغیار را کنار بگذارد و توجهش فقط به صاحت مقدس معصومین باشد و نباید هیچ اشتیاق دیگری در وجود انسان باشد. وقتی انسان به آستان مقدس معصومین رسید، اذن دخول هایی آمده که این اذن دخول ها ادب ورود به محضر معصوم را بیان می کند؛ یعنی طرز توجه و حالات وارد شدن را به ما می آموزد.
مرحوم شهید در کتاب «دروس» درباره آداب زیارت نکته ای گفتند که گفتنش شجاعت می خواهد؛ چون ممکن است خسارت داشته باشد. ایشان فرمودند: اگر اذن دخول گرفتی و رقّت قلب پیدا نشد، برگردید و وارد حرم معصوم نشوید؛ چون خیلی خسارت زیادی وارد می کند؛ چون بدون توجه بی ادبی هایی از انسان سر می زند و این بی ادبی ها آثار وضعی بسیاری دارد. البته آنان بزرگوارند و چشم پوشی می کنند.
در احوالات مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی چنین آمده که ایشان از نجف به محضر امام رضا(ع) مشرف شدند. وقتی اعمال و زیارت تمام شده بود و قصد بازگشت به نجف اشرف را داشتند، حالت مکاشفه یا خواب به ایشان دست داده بود. دیده بودند که برای حضرت تختی در همین صحن سقاخانه گذاشته اند. مردم از یکی از درها وارد می شوند و از در دیگر خارج. بسیاری هم از آن ها چهره واقعیشان چهره انسان نیست، ولی حضرت به همه این ها توجه می کنند. هیچ کس را از محبت و عنایت خودشان محروم نمی سازند. وقتی این صحنه لطف و ملاطفت حضرت را نسبت به زوارشان دیده بودند، تصمیم گرفتند در آستان حضرت بار بیاندازند.
لطف معصوم تمام ضعف ها و کاستی های ما را جبران می کند و خلاف و بی ادب هایی را که از ما سر می زند نادیده می گیرند. حال می خواهیم اذن دخول و اجازه ورودها را مرور کنیم. بعضی از مضامین این اذن دخول معروف که ماثور و منقول هم هست بررسی می کنیم.
«اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ وَقَفْتُ عَلَى بَابِ بَيْتٍ مِنْ بُيُوتِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِه»
[15]
انسان وقتی مقابل حرم معصوم می رسد باید توجه داشته باشد که اینجا بیت رسول الله(ص) است و اساساً بیت حقیقی نبی اکرم است.
«وَ قَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ ان تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُم»
[16]
خدای متعال در قرآن می فرماید: تا به شما اجازه ندادند به بیوت نبی اکرم(ص) وارد نشوید.
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَقِدُ حُرْمَةَ هَذِه الْمَشْهَدِ الشَّرِيفِه فِي غَيْبَتِهِ كَمَا أَعْتَقِدُهَا فِي حَضْرَتِهِ»
[17]
خدایا! من حرمت ولیّ شما را در غیبت و شهود یکسان نگه می دارم.
«وَ أَعْلَمُ أَنَّ رُسُلَكَ وَ خُلَفَاءَكَ أَحْيَاءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُون»
[18]
خدایا! من می دانم که ولیّت نبی اکرم و خلفائت نزد تو روزی می خورند و در مقام عند الربّ، زنده هستند «عِنْدَربهم يُرْزَقُونَ، أَحْيَاءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُون»[19] انسان باید بداند که معصوم مرده و زنده ندارد. انسان وقتی به آستان معصوم مشرّف می شود مورد توجه و عنایت این بزرگواران قرار می گیرد و اینکه معصومین(ع) اشراف خاصی نسبت به زوارشان دارند. در روایات بر این نکته تاکید شده: «يَرَوْنَ مَكَانِي»[20] جایگاه من را می بینند. آن ها شاهد من هستند: «وَ يَسْمَعُونَ كَلَامِي»؛[21] وقتی من صحبت می کنم آن ها می شنوند. من با شخص غایب صحبت نمی کنم. پس هم معصوم مردم را می بیند و هم ما بناست به آستان معصوم راه پیدا کنیم.
وقتی زیارت می کنم باید زیارت حاضر باشد نه زیارت غایب. «وَ يَرُدُّونَ عَلَيَّ سَلَامِي»؛[22] آن ها نه فقط سلام مرا می شنوند بلکه جواب را هم می دهند. این مربوط به انسان های معمولی است. آن هایی که درجات بالاتری دارند بین کلام امام و آن ها حجابی نیست. جواب سلام را کاملاً می شنوند. از مرحوم فقیه اقلیدی نقل شده است که فرموده اند: هیچ وقت نشد که من به نبی اکرم سلام بدهم الا اینکه جوابش را از حضرت بشنوم. شاید هم معنای این جمله این باشد که مرتبه ای از مراتب کلام معصوم و جواب آن ها از همه ما محجوب است؛ یعنی وقتی آن ها جواب می دهند ما نمی دانیم چه تحولی در عالم اتفاق می افتد. جواب سلام ائمه، همه برکات و خیرات را نازل می کند. همه عوالم با آن ها هماهنگ می شوند.
این روایت نورانی و شریف را مکرر خوانده اید. در کتاب «وسائل الشیعه» به نقل از امام صادق(ع) آمده است که حضرت فرمودند: اگر کسی بر نبی اکرم(ص) صلوات بفرستد، خدای متعال در هزار صف از ملائکه بر او صلوات می فرستد. بعد حضرت فرمودند: به احترام خدای متعال همه ملائکه و مخلوقات بر او صلوات می فرستند. اگر کسی در این ثواب رغبت نکند انسان مغرور و فریفته ای است که ما از او بیزاریم.
وقتی نبی اکرم، ولیّ خدا سلام ما را جواب می دهد همه عالم پیروی می کنند؛ چون ولایت آن ها در همه عالم حضور دارد. وقتی چوپانی در بیابان به سیدالشهداء سلام داد، گفت: من شنیدم همه عالم پاسخ دادند. بنابراین، ممکن است ما مرتبه ای از مراتب کلام معصوم را بشنویم اما این کلام خیلی رفیع تر از یک حرف است که تمام درجاتش به گوش ما برسد.
«أَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِي كَلَامَهُمْ وَ فَتَحْتَ بَابَ فَهْمِي بِلَذِيذِ مُنَاجَاتِهِمْ»
[23]
تو دریچه فهم من را به سوی مناجات لذیذ با ولیّ خودم باز کردی. بعد از این توجهات، آن وقت اجازه ورود از محضر معصوم گرفته می شود.
«وَ إِنِّي أَسْتَأْذِنُكَ يَا رَبِّ»
[24]
اولاً برای ورود به محضر معصوم اول باید از رب اجازه بخواهیم؛ چون آنجا وادی مقدس است؛ «إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»[25] حضور خاص. حالا تعبیر حضور خاص، تعبیر لطیفی است. توجه خاص خدای متعال به آن آستان ائمه است؛ «انی استاذنک یا رب أَسْتَأْذِنُ رَسُولَكَ(ص)»[26] و سپس اجازه از خلیفه شماست «وَ أَسْتَأْذِنُ خَلِيفَتَک»[27] خلیفه ای که امام است. «الْمَفْرُوضَ عَلَيَّ طَاعَتُهُ»؛[28] کلمات معصومین(ع) زیارات و ادعیه و دیگر کلمات نورانی آن ها مانند نسخه طبیب است. وقتی انسان با این کلمات مأنوس می شود سیر روحی در او پیدا می شود. حتی اگر انسان رمز این سیر را نداند. البته اگر این سیر خودآگاه باشد، بهتر است. در ادعیه معصومین و در زیارات و در همه این ها، این گونه است. ولو اینکه مثلاً نداند ابوحمزه از کجا شروع شد و چه تحولی در من ایجاد کرد. قرآن این گونه است. وقتی انسان کلام نورانی خدای متعال را با توجه بخواند، این تحول احوال در انسان پیدا می شود. کلمه اذن دخول، تحولی در انسان ایجاد می کند. حالا اگر این تحول خودآگاه باشد قاعدتاً بهتراست. «أَسْتَأْذِنُ خَلِيفَتَک»؛[29] او می خواهد از ربوبیت پروردگار و از رسالت نبی اکرم و خلافت ولیّ خدا بهرمند شود. پس اجازه می گیرد و وارد می شود.
«و مَلَائِكَتَكَ الْمُوَكَّلِينَ بِهَذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ»
[30]
پس باید اذن بدهند. اذن لفظی نیست. اگر اجازه ندهند انسان به ملکوت آستان معصوم نمی رود. چگونه باید اذن ورود بدهند. اجازه ورود یکسان نیست. به هرکسی در یک بند اجازه ورود داده می شود. اجازه ورود به دربار سلاطین در بند های مختلفی است. گاهی به یک نفر اجازه ورود به بند اول را می دهند. انسان های محدودی به خلوت خانه راه پیدا می کنند.
می گویند قرآن 70 بطن دارد. قرآن با ولیّ خدا متحد است. ولایت ولیّ معصوم هم بند ها و بطونی دارد. به میزانی که اذن دهند انسان به باطن رضایت راه پیدا می کند. احساس شهود و حضور می کند. آن وقت زیارت معنا دار می شود.
هر دو تعابیر، تعابیر لطیفی هستند. ای مولای من، به من اجازه ورود بده، «افضل من احد من اولیاء»؛[31] اگر اجازه ندهند، احدی نمی تواند وارد شود. در احوالات یکی از بزرگان نقل کرده اند که گفته بود: در مسجد سهله بودیم. عده ای از دراویش آمده بودند. آقایان به من گفتند: برو و جمع این ها را بهم بزن. من رفتم جمعشان را بهم زدم ولی در برخورد با آن ها زیاده روی کردم. هشت سال گذشت. من دیگر به مسجد سهله نرفتم. حواسم هم نبود. بعد از پنج سال در مجلسی یکی از آن ها را دیدم. شروع کردم با او گفت وگو کردن. قصد اذیت هم نداشتم. همین که با او شروع کردم به حرف زدن و مسئله ای از او پرسیدم گفت: دست از سر ما بر نمی داری. پنج سال کمت نیست که نتوانستی بیایی مسجد سهله. آنگاه من متوجه شدم پنج سال است که مسجد سهله نرفتم.
گاهی انسان در محضر معصوم یک بی ادبی می کند. یک کلام نابجا، یک نگاه نابجا یا یک قدم نابجا. می بینیم مدتی توفیق تشرف از انسان گرفته می شود. آدم فکر می کند چرا من نمی تونم حرم برم؛ چون برود اجازه نمی دهند. در احوالات مرحوم شیخ بهایی نقل می کنند ایشان از این کارها خیلی می کرده. برای مثال مارهای نجف را طلسم می کردند. از جمله کارهایی که ایشان می خواست بکند در آستان مقدس امام رضا(ع) بوده. گویا می خواستند مدخلی از حرم را طلسم کنند که اهل گناه نتوانند وارد بشوند یا حداقل اهل گناه کاران خاص نتوانند وارد شوند. شب حضرت را خواب می بیند که به ایشان دستور می دهند این کار را نکن. تا سه شب این خواب تکرار می شود. آستان مقدس معصوم نهر جاری است. عین الحیاة است اگر ما را در حرم راه ندهند، ما کجا شست وشو کنیم.
استادی داشتیم که همیشه می رفت نزدیک حرم خانه می گرفت. گفتیم: آقا، چرا این کار را می کنید. می گفت: آدم همیشه باید نزدیک نهر باشد. باید کنار جوی نشست. حرم معصوم آدم را شست وشو می دهد.
یک اذن دخول دومی است که البته سند آن خیلی قوی نیست. ولی متن آن قوی است. مرحوم مجلسی و محدث قمی هم همین اذن دخول را نقل کرده اند. در پایان اذن دخول دوم تعابیری است که خیلی لطیف است: «فاذن لنا بدخول هذة العرصات التی استعبدت لزیارتها اهل الارضین و السموات»؛ خدایا! به ما اجازه دادی به این عرصه هایی که اهل آسمان و زمین را دعوت کرده ای وارد شویم، و گفتی از طریق زیارت این عرصه ها و آستان ها من را بندگی کنید. فرمودید: اگر می خواهید به بندگی راه پیدا کنید و به عبودیت برسید، به زیارت این آستان ها بروید.
حالا حالاتی که در چنین عرصه های عظیمی باید در انسان پیدا بشود، چیست؟ اول خشوع مهابت به ما بده. مهابت خوف همراه با اجلال است. لغویین مثل مکافیس و غیره این جوری معنا می کنند. مهابت یعنی خشوع همراه با جلال. خدایا! هیبتی از این آستان به من بده که این مهابت، حالت خشوع در من ایجاد بکند؛ چون خشوع اقسامی دارد. گاهی خشوع ایمان است. گاهی خشوع مهابت است. در دعای سحر ماه رمضان هست: «اسئلک خشوع الایمان قبل خشوع الذل» گاهی انسان ذلیل می شود که خشوع می کند. گاهی از محبت خدا خاشع می شود. گاهی مهابت خدا و اولیائش انسان را خاشع می کند. خدایا! به من خشوع مهابت بده و در اثر این خشوع مهابت اشک من را جاری کن: «ارسل دموعنا بخشوعنا». بنابراین، ورود انسان به آستان معصوم باید اینجوری باشد.
حجة الاسلام والمسلمین میرباقری
[1] . من اراد اللَّه بدء بكم و من وحده قبل عنكم و من قصده توجه بكم
عيون أخبار الرضا ع-ترجمه آقا نجفى / ج 2 /528 (2)«باب هفتادم»«در ذكر زيارت جامعه ديگر از براى آن جناب و از براى جميع ائمه هدى عليهم صلوات الله اجمعين» ..... ص : 524
[2] . سوره طه /ایه 12
[3] سوره طه /ایه 10
[4] . سوره طه /ایه 11
[5] . «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ نَصْرٍ النَّجَّارِيُّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيِّ بِإِسْنَادٍ مُتَّصِلٍ إِلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ، قَالَ يَعْنِي ارْفَعْ خَوْفَيْكَ يَعْنِي خَوْفَهُ مِنْ ضِيَاعِ أَهْلِهِ وَ قَدْ خَلَّفَهَا بِمَخْضٍ وَ خَوْفَهُ مِنْ فِرْعَوْنَ»
بحارالأنوار/ مجلسی / 13/64 / باب 3- معنى قوله تعالى فاخلع نعليك.
[6] . همان
[7] . همان
[8] . همان
[9] . همان
[10] . همان
[11] . همان
[12] . همان
[13] . همان
[14] . همان
[15] . بحارالأنوار/ مجلسی /99 /145/ باب 8- الزيارات الجامعة التي يزار ب
«إِذَا دَخَلْتَ الْمَشْهَدَ فَقِفْ عَلَى الْبَابِ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ قُلِ اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ وَقَفْتُ عَلَى بَابِ بَيْتٍ مِنْ بُيُوتِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ الدُّخُولَ إِلَى بُيُوتِهِ إِلَّا بِإِذْنِ نَبِيِّكَ فَقُلْتَ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ اللَّهُمَّ وَ إِنِّي أَعْتَقِدُ حُرْمَةَ نَبِيِّكَ فِي غَيْبَتِهِ كَمَا أَعْتَقِدُهَا فِي حَضْرَتِهِ وَ أَعْلَمُ أَنَّ رُسُلَكَ وَ خُلَفَاءَكَ أَحْيَاءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُونَ يَرَوْنَ مَكَانِي فِي وَقْتِي هَذَا وَ زَمَانِي وَ يَسْمَعُونَ كَلَامِي وَ يَرُدُّونَ عَلَيَّ سَلَامِي وَ أَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِي كَلَامَهُمْ وَ فَتَحْتَ بَابَ فَهْمِي بِلَذِيذِ مُنَاجَاتِهِمْ وَ إِنِّي أَسْتَأْذِنُكَ يَا رَبِّ أَوَّلًا وَ أَسْتَأْذِنُ رَسُولَكَ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثَانِياً وَ أَسْتَأْذِنُ خَلِيفَتَهُ الْإِمَامَ الْمَفْرُوضَ عَلَيَّ طَاعَتُهُ فِي الدُّخُولِ فِي سَاعَتِي هَذِهِ إِلَى بَيْتِهِ وَ أَسْتَأْذِنُ مَلَائِكَتَكَ الْمُوَكَّلِينَ بِهَذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ الْمُطِيعَةِ لَكَ السَّامِعَةِ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْمَلَائِكَةُ الْمُوَكَّلُونَ بِهَذَا الْمَشْهَدِ الشَّرِيفِ الْمُبَارَكِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ إِذْنِ رَسُولِهِ وَ إِذْنِ خُلَفَائِهِ وَ إِذْنِ هَذَا الْإِمَامِ وَ بِإِذْنِكُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ أَجْمَعِينَ أَدْخُلُ إِلَى هَذَا الْبَيْتِ مُتَقَرِّباً إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِرَسُولِهِ مُحَمَّدٍ وَ بِآلِهِ الطَّاهِرِينَ فَكُونُوا مَلَائِكَةَ اللَّهِ أَعْوَانِي وَ كُونُوا أَنْصَارِي حَتَّى أَدْخُلَ هَذَا الْبَيْتَ وَ أَدْعُوَ اللَّهَ بِفُنُونِ الدَّعَوَاتِ وَ أَعْتَرِفَ لِلَّهِ بِالْعُبُودِيَّةِ وَ لِهَذَا الْإِمَامِ وَ آبَائِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ بِالطَّاعَةِ ثُمَّ ادْخُلْ مُقَدِّماً رِجْلَكَ الْيُمْنَى وَ قُلْ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ قُلِ اللَّهُ أَكْبَرُ مِائَةَ مَرَّةٍ وَ قِفْ مُسْتَقْبِلَ الضَّرِيحِ وَ اجْعَلِ الْقِبْلَةَ بَيْنَ كَتِفَيْكَ وَ قُلِ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ ذَكَرَ مِثْلَ مَا مَرَّ سَوَاءً إِلَّا أَنَّهُ قَالَ بَعْدَ قَوْلِهِ ع إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا ثُمَّ انْكَبَّ عَلَى الْقَبْرِ وَ قُلْ يَا وَلِيَّ اللَّهِ إِلَى آخِرِ الزِّيَارَةِ»
[16] . همان
[17] .همان
[18] .همان
[19] .همان
[20] . همان
[21] .همان
[22] . همان
[23] . همان
[24] .همان
[25] .همان
[26] . همان
[27] .همان
[28] .همان
[29] .همان
[30] . همان
[31] .همان