قسم به نفس و خدایی که آنرا آفرید

بدن، نفس، عقل، قلب و روح، هر كدام به رزق پاك و روزى حلال نيازمند هستند و طرح به دست آوردن اين رزق و روزى پاك هر كدام از اين ها را خداوند حكيم على الاطلاق و حكيمان تربيت شده او؛ يعنى انبيا و ائمه طاهرين (عليهم السلام) به انسان ارائه داده اند. اگر انسان طرح اين حكيمان را در ارتباط با ساختمان وجودى خود به اجرا بگذارد، موجودى به تمام معنا پاك خواهد شد كه شايستگى صعود به جانب حضرت حق را پيدا خواهد كرد.

در ارتباط با نفس بايد گفت: طرحى كه در قرآن مجيد و روايات مطرح است، در هيچ مكتب، مدرسه، رشته روانشناسى و روانكاويى در همه روزگار نظير و همانند ندارد.

برخوردى كه قرآن مجيد با نفس دارد، نشان مى دهد كه نفس انسان گرچه حقيقتش براى كسى معلوم نيست، اما از عظمت، رفعت، جايگاه و ارزش ويژه اى برخوردار است و محلّ ظهور آثار گران، با عظمت و پرقيمتى است. آثارى كه هم در دنيا از نفس ظهور مى كند و هم در عالم برزخ كه خاص آن عالم است و هم در قيامت كه باز ويژه عالم قيامت است و به فرموده قرآن كريم: كمال اين آثار نيز در بهشتِ ابدى حضرت حق ظهور مى كند.

درهيچ جايى از قرآن مجيد نداريم كه خداوند متعال براى بيان حقيقتى يازده سوگند را دنبال هم آورده باشد. سوگندخورنده، پروردگار مهربان عالم است و محور توجه او با يازده سوگند، نفس انسان است.

در اين آيات، خداوند به همه حقايق عالم طبيعت سوگند خورده است. بعد از ذكر «بسم الله»[1] اول به خورشيد سوگند خورده است، دوم به شعاع، روشنايى و نور خورشيد. هر كدام از موارد سوگند، در كارگاه هستى جايگاه ويژه اى دارند. خود سوگندها نشان مى دهند كه مورد سوگندها فوق العاده، با ارزش و ويژه هستند:

«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحهَا»[2] سوگند به روشنايى، نور و «ضحى» ى خورشيد. اين دو سوگند. «وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلهَا» [3] سوگند به ماه، آن زمانى كه خورشيد را با نظم و حسابگرى خاصّى دنبال مى كند كه ميلياردها سال است كه اين نظم و حسابگرى بر ماه دنباله روى خورشيد، حاكم است. به اين معنا بايد عنايت كنيد كه خورشيد مربّى است، مربّى ابدان، عناصر، موجودات زنده و همين طور ماه كه در عالم هستى آثار تربيتى دارد. اگر به آثار جزرو مدّ درياها كه در ارتباط با ماه صورت مى گيرد، به خصوص در بخش هايى كه كشاورزى هاى گسترده اى در كنار درياهاست مراجعه كنيد، ارزش، عظمت كار و مربى گرى ماه براى شما بيشتر روشن مى شود.

اين قسم چهارم است: «وَ اللَّيْلِ إِذَا يَغْشهَا» [4] شب در قرآن مجيد به عنوان زمانى خاصّ و ويژه مطرح است. آثار مادّيى كه شب براى زمين و اهل آن دارد، كه تعادل در گرما و سرماى زمين يكى از آن آثار ظاهرى است و آثار معنويى كه بر شب بار است، آن قدر زياد است كه بيانش واقعاً كتاب ها لازم دارد و قطعاً به كنه آن نخواهيم رسيد. همين كه معراج پيامبر (صلى الله عليه و آله)، چهل شب ميهمانى ويژه حضرت موسى (عليه السلام) در كوه طور و ده شب ايام عاشورا كه در قرآن مجيد- چنان كه طبرى در تفسيرش نقل مى كند- به آن به صورت رمزى اشاره شده است، همگى در ظرف شب انجام گرفته اند: «وَ لَيَالٍ عَشْرٍ»[5] به اين ده شب قسم ياد كرده است و شب قدر كه بهتر از هزار ماه است، يعنى انرژى معنوى آن، سى هزار برابر شب هاى ديگر است، باز به عنوان شب مطرح است و نزول تمام قرآن مجيد در لوح محفوظ در شب بوده است و از آنجا در بيست و هفتم رجب به جبرييل قرائت شده و او به قلب پيغمبر عظيم الشأن اسلام (صلى الله عليه و آله) نازل كرده است، نشان مى دهد كه قسم به شب، قسمى معمولى و عادى نيست.

بعد قسم ديگرى را مطرح مى كند كه همسان و همراه با ارزش شب است: «وَ النَّهَارِ إِذَا جَلاهَا»[6] و قسم به روز كه باز داراى موقعيت ويژه اى در اين عالم است. روشنايى كه روز دارد و فعاليت هاى عظيمى كه موجودات زنده و گياهان در روز دارند، آثار عظيمى كه براى زندگى بشر در روز هست، ويژگى اين سوگند ديگر است.

«وَ السَّمَآءِ وَ مَا بَنهَا»[7] قسم به آسمان ها، كه ميلياردها ميليارد كهكشان و سحابى در آن هست و قسم به آن قدرتمندى كه آسمان را برپا كرده است؛ يعنى ميلياردها ميليارد كهكشان و سحابى را كه گاهى يك ستاره اش در حجم و وزن، چند ميليون برابر خورشيد است و ميلياردها سال است كه بدون ستون و بدون اين كه با زنجير به جايى بسته باشند، اين ميلياردها ستارگان و نجوم در فضاى هستى، مشغول ادا كردن تكليف خود هستند. قسم به خدايى كه آسمان ها را برپا كرده است و از افتادن نگه مى دارد و نمى گذارد كه هيچ كدام از مدار معين خود فرار كنند و حركات آنها تند و كند شده، تصادفى بين آنها به وجود بيايد.

«وَالْأَرْضِ وَ مَا طَحهَا»[8] قسم به زمين كه منبع انواع موجودات، عناصر و نباتات با ارزش است و قسم به آن خدايى كه زمين را پهن كرد و گسترانيد.

«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوهَا»[9] قسم به خود نفس و به خدايى كه آن را آفريد.

آثار رزق پاك و ناپاك

ملاحظه كرديد كه هشت سوگند به موجودات عالم و طبيعت است و سه بار نيز به وجود مقدس خودش سوگند خورده است. بعد از اين يازده سوگند مى فرمايد: براى نفس دو رزق، طعام و غذا هست؛ اول: غذاى حلالِ پاك. دوم: طعام نجس و ناپاك.

كار دستگاه هستى، كسى بخواهد يا نخواهد، ساختن حلال است. كار ناپاك و حرام تخريب است، كسى بخواهد يا نخواهد و هيچ كسى در اين عالم جلوى ساختن حلال و تخريب حرام را نمى تواند بگيرد.

غذاى حلال با آن ظرفى كه خدا برايش آن غذا را ساخته، تناسب صد در صد دارد و حرام با آن ظرف صد در صد بيگانگى دارد. اگر پروردگار عالم برنامه هايى را به عنوان حرام مطرح مى كند كه اين حرام ها را به بدن نخورانيد؛ چون صد در صد با بدن شما بيگانه است. وقتى بيگانه وارد بدن شود، تخريب ايجاد مى كند. لازم نيست تخريبش فقط تخريب ظاهرى باشد، بلكه بدتر از تخريب ظاهرى، تخريب باطنى و معنوى است.

خيلى از موادى كه در دنيا مى خوريد، تخريب ظاهرى نيز ايجاد مى كند. دانشمندان غرب اين معنا را ذكر كرده اند. تنها ما نمى گوييم، خودشان گفته اند: كسانى كه مشروب خور هستند و مشروبات الكلى و مست كننده مى خورند، هر بار كه اين الكل اضافه بيگانه با بدن، وارد بدن مى شود، دو هزار عدد سلول مغزى او را مى كشد. اگر پروردگار مى فرمايد: حرام است، يعنى با بدن انسان صد در صد بيگانه است. اگر با بدن دوست و رفيق بود و مى توانست انس و ارتباط برقرار كند، حلال مى شد.

فجور و تقوا، غذاهاى نفس

در اين آيه شريفه، بعد از يازده قسم مى فرمايد: نفس شما غذايى پاك دارد و غذايى ناپاك: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوهَا»[10] غذاى پاك نفس شما تقواست و غذاى ناپاك نفس شما فجور، زشتى ها، خلافها، بدى ها، عصيان ها و گناهان است و غذاى حلال نفس شما تمام موارد تقواست كه حقايق الهيه، واقعيات ربّانيه، فيوضات عرشيه و حسنات اخلاقى است. اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد: مجموعه خوبى ها در تقوا خلاصه شده است. وقتى مى گوييم: تقوا؛ يعنى همه عبادات، حسنات اخلاقى، كارهاى خير و بهترين پوشش زينتى براى انسان: «وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَ لِكَ خَيْرٌ»[11]

با يازده سوگند عظمت تغذيه نفس را مى خواهد نشان دهد.

احترام خدا به نفس پاك

مطلب ديگر اين كه خداوند متعال در هنگام مرگ پاكان عالم، انبيا، اوليا و امامان (عليهم السلام) و در هنگام شهادت حضرت سيدالشهدا (عليه السلام)- به فرموده امام صادق (عليه السلام)- آنها را به اسم خطاب نمى كنند، بلكه مى فرمايد: «ارْجِعِى إِلَى رَبّكِ»[12] خطابش را به طور مستقيم متوجه نفس عاشقان و اولياى خود كرده است؛ «يأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»[13] «مطمئنّة» صفت نفس است. مى توانست بفرمايد: «يا حسين! ارجعى الى ربّك» اما عظمت نفس شخصيت تغذيه شده با رزق حلالِ ويژه خود را چگونه خطاب مى كند كه باعث مى شود پروردگار عالم هنگام عبور اوليائش از دنيا، دعوت ويژه اى از آنان بكند: «يأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِى» [14] امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: نام ديگر سوره فجر «سورة الحسين» است، به خاطر آخرين آيه سوره كه خدا مى فرمايد: «يأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِى إِلَى رَبّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً* فَادْخُلِى فِى عِبدِى* وَ ادْخُلِى جَنَّتِى»[15]

چرا «ارجعى»؟ رجوع چيست؟ رجوع به جايى است كه اول در آنجا بوده. كجا بوده است؟ نزد آن كسى كه به او مى گويد «ارجعى». اصل و ريشه اش او بوده است. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ»[16] يعنى قبل از اين كه به دنيا بيايد و به صورت خاك آفريده شود، حتى قبل از اين كه به صورت «دخان» در ماده اصلى عالم باشد، در علم پروردگار بوده؛ يعنى صورت علمى نزد وجود مقدس حضرت حق داشته است و از آنجا او را سفر دادند و به دنيا آوردند. او سالم سفر كرده و در اين مسافرت نيز در طول بودن در دنيا خودش را برابر با طرح خدا تغذيه كرده تا هم اخلاق، هم رنگ، انيس و مونس خدا شده، حال پروردگار به او مى فرمايد: «يأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى إِلَى رَبّكِ»[17]

بى ارزشى نفوس شريره و خبيثه

اما آن كسى كه نفس را تغذيه حرام كرده و نفس او شريره و خبيثه شده، كه وجود مبارك و پرفايده «صدرالمتألهين شيرازى» اين تعبيرها را در كتابهاى خود دارند. آن كسى كه نفس را از حرام تغذيه كرده و نفس را به نفس خبيثه و شريره تبديل كرده، او را «ارْجِعِى إِلَى رَبّكِ»[18] نمى گويد. وقتى جان اين شخص را مى گيرند و نفس را از بدن جدا مى كنند، با احاطه جهنّم جدا مى كنند: «وَإِنَّ جَهَنَّمَ لُمحِيطَةٌ بِالْكفِرِينَ»[19] «محيط» اسم فاعل است؛ يعنى همان وقتى كه در دنيا بوده، در احاطه دوزخ بوده است و اكنون كه مى خواهند نفس او را جدا كنند، در احاطه دوزخ از بدن جدا مى كنند.

آنجا ديگر صحبت از ربّ، رحمت، دعوت و خطاب نيست، اين خطاب مربوط به نفوسى است كه خود را با تدبير حكيمان تغذيه حلال كردند، آن هم حكيمانى چون خدا، انبيا و ائمه (عليهم السلام). «ارْجِعِى إِلَى رَبّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً»[20] در حالى كه موج رضايت از خدا در تو و رضايت تو از خداست: «فَادْخُلِى فِى عِبادِى»[21]

بعد از بيرون رفتن از دنيا، تنها نيستى. تنهايى از آن نفوس شريره و حرام خور است كه بايد بعد از مردن، در تاريكى غيرقابل رد شدن قرار بگيرند. نفوس شريره و خبيثه بعد از مردن بايد در تنهايى و خلوت، با هزاران شبح هايى كه از درون خود آنها بيرون مى ريزد رو به روى هم قرار مى گيرند. اما نفوس تزكيه شده و مطمئنّه نه، به ربّ رجوع دارند و در عباد حضرت حق داخل مى شوند.

«وَ ادْخُلِى جَنَّتِى»[22] خيلى عجيب است كه نمى فرمايد: «جَنتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهرُ»[23] «جنّات» ياء ندارد، ولى «جنّتى» دارد. معلوم مى شود اين بهشت ويژه اى است كه ما نمى دانيم چيست؛ يعنى جاى اين نفس حلال خور، بهشت ويژه اى است كه ما خبر نداريم چيست كه پروردگار عالم اين بهشت را به خود نسبت داده است:

«وَ ادْخُلِى جَنَّتِى»[24] اهل دل و اهل بصيرت مى گويند: اين «جنّتى» غير از «جنّات» است كه در آيات ديگر قرآن كريم نيز مطرح است. تا حدى به عظمت، بزرگى، جايگاه و توجه خاصّ پروردگار به نفس آشنا شديد و دانستيد كه تمام عظمت اين نفس در ظهور مربوط به رزق حلالِ و از جانب خدا قرارداده شده است

حب و بغض خدا نسبت به امور

از وجود مقدس حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السلام) روايتى را نقل مى كنم و بعد در توضيح آن، هشت رزق پاكِ الهى، ملكوتى، عرشى و معنوى نفس را از قول امام صادق (عليه السلام) بحث مى كنيم كه البته هر كدام توضيحاتى دارد. امام حسين (عليه السلام) مى فرمايد: من پيوسته از زبان مبارك جدّم رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى شنيدم كه مى فرمود: «ان الله تعالى يحبّ معالى الامور و يكره سفسافها» [25] خدا امور با ارزش را دوست دارد و از برنامه هاى پست و بى ارزش متنفّر است. بخش عمده اى از اين امور با ارزشى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) مى فرمايد و البته در طول بيست و سه سال توضيح دادند، درباره غذاى الهى نفس است. اين غذاست كه نفس را به نفس مطمئنّه، راضيه و مرضيه تبديل مى كند.

حال اين هشت موردى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) بيان مى كنند و تمام آنها در ارتباط با نفس است را عنايت كنيد. كدام روانشناس و روانكاو مى خواهد ما را اين گونه تغذيه كند؟ دانش روانشناسى و روانكاوى در اروپا و آمريكا غوغا مى كند، ولى آدم نمى سازد، بلكه روز به روز جامعه غرب دارد وضع بدترى پيدا مى كند.

در حالى كه علوم در آنجا گسترده تر مى شود و افراد درس خوانده در آنجا بيشتر و دانشگاه ها عريض و طويل تر مى شوند و روانكاوى و روانشناسى در آنجا مانند دريا موج مى زند. تنها براى روانكاوى كودك، شصت كيلومتر از كودكان مختلف فيلم گرفته اند، ولى همين كودكان وقتى جوان و جوانان متوسط و متوسطها پير مى شوند، باز اهل هر فساد و فسقى هستند.

هشت خصلت براى محبوبيت نفس نزد پروردگار

حال گفتار زيبا و ملكوتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را ببينيد: «اذا احبّ الله عبداً ألهمه العمل بثمان خصال»[26] چقدر عالى است. براى تغذيه نفس كه پاك بار بيايد و ساخته شود تا به نفس مطمئنّه، راضيه و مرضيه تبديل شود. مى فرمايد: زمانى كه خدا به بنده اى عشق بورزد. چه زمانى خدا به بنده اش عشق مى ورزد؟

زمانى كه عبد، شايستگى خود را نسبت به ظهور عشق خدا نشان دهد؛ يعنى حركتى را به جانب پاكى شروع كند كه اين حركت و تصميم براى پاكى و سلامت نفس، حوزه ظهور عشق حضرت حق به عبد است.

وجود مقدس او، عبد را به هشت واقعيت هدايت مى كند؛ يعنى به قلبش مى اندازد كه اين هشت واقعيت را بفهمد، علاقه پيدا كند و به اجرا درآورد. اين مجموعه را توفيق الهى مى گويند، اما اگر تصميم بگيرد و حركت كند.

در حرم حضرت رضا (عليه السلام) جملات آخر زيارت را مى خواندم كه جوانى كنارم نشست، من چون آخر زيارت بود، نگاه نكردم ببينم كيست. بعد از اين كه زيارتم تمام شد، ديدم روحانى نورانى قابل توجهى است. به من گفت: من اولين بار است كه با شما رو به رو مى شوم. من مى خواهم در ارتباط با خودم مطلبى را براى شما بگويم. گفت: اگر اينجا بيننده اى نبود، پيراهنم را درمى آوردم، بدنم را به شما نشان مى دادم. از زير گلو تا روى شكم و پشت بدنم، تمام خالكوبى شده است. اين را به شما مى گويم كه بدانيد من قبل از اين كه روحانى بشوم، چه كاره بودم. گفت: ده سال مردم محل و نيروى انتظامى از دست من در امان نبودند. چاقو مى كشيدم، خنجر مى زدم، از ديوار مردم بالا مى رفتم، باج مى گرفتم، كتك مى زدم، عربده مى كشيدم. اما چند سال قبل، در اوج شرارت، من و دوستم، تصميم گرفتيم كه در بالاترين شب احياء، كه شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان است، در مجلس شما شركت كنيم. گفت: ما به مراسم شما آمديم، وقتى احيا تمام شد، دو نفرى برگشتيم، اما چشم ما از اشك به ما مهلت نمى داد. تا صبح را بيدار مانديم. بعد از بيست سال، اولين بارى بود كه صبح نماز را خوانديم و روزه گرفتيم، اما در حرم حضرت رضا (عليه السلام) بگويم كه تمام نمازهاى نخوانده را خوانديم و تمام روزه هايى را كه خورده بوديم، گرفتيم؛ يعنى در عبادت ظاهراً بدهكار نيستيم. آن جاهايى كه بايد مى رفتيم كه حلاليت بطلبيم، رفتيم و از مردم حلاليت طلبيديم. بعد دو نفرى با هم آمديم طلبه شديم و در قم درس خارج فقه مى خوانيم. ماه رمضان، محرم و صفر در عين اين كه در درون خود شرمنده ايم، به تبليغ مى رويم و اگر منبر ما اثرى دارد، از خداست. «از تو حركت، از خدا بركت». تصميم بگيرى كه به طرف پاكى بروى، معشوق خدا مى شوى: «اذا احبّ الله عبداً ألهمه العمل بثمان خصال»[27]

من اين هشت خصلت را مى شمارم.

1-چشم پوشى از حرام

اين اولى چقدر عامل پاكى و پاك ماندن و با ارزش است كه پروردگار عالم مخصوصاً در سوره نور آورده، چون مى شد آيه را در سوره ديگرى ببرد، اما در سوره اى كه به نام نور است آورده؛ يعنى اين اولى، نورساز است: «غضّ البصر عن المحارم»[28] فروانداختن چشم از نگاه به ناموس ديگران. معلوم است كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) مى دانند كه زنان همگى با حجاب قرآن بيرون نمى آيند، چون اگر با حجاب بيايند كه نگاهها كمتر از اين مى شد.

خدا در قرآن مجيد به زنان مى گويد: وقتى مى خواهيد بيرون برويد، از نظر پوشش لباس به گونه اى برويد كه شناخته نشويد كه جوان، زيبا، متوسط، شوهر كرده هستيد، يا نه؟ «أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ»[29] يعنى شناخته نشويد.

ولى همه انسانها كه با قرآن رفيق نيستند. حتى دلشان براى خودشان و شوهرانشان نسوخته است كه زيبايى آنها را فقط شوهر بهره ببرد، اين زيبايى را مقابل چشم همگان مى آورند.

پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) مى دانند كه بعضى ها با مو و روى باز بيرون مى آيند، ولى به آن كسى كه مى خواهد نفس پاك پيدا كند مى فرمايد: چشم چران نباشد.

خدا نيز روى اين مسأله نظر دارد. سوره نور را ببينيد. آدم وقتى نبيند، نمى خواهد، اما وقتى ببيند و بخواهد و فراهم نشود، دچار اضطراب، ضعف اعصاب، درد قلب، افكار آلوده و نيت هاى پليد خواهد شد. تصوير آن زيبا در نفس او سال ها باقى مى ماند و دائم با اين تصوير در گناه قرار مى گيرد و نسبت به نفس تخريب عظيمى است كه نفس را به نفس شريره و خبيثه تبديل مى كند.

همان تعبيرهايى كه ملّاصدرا از نفس دارند.

  • ز دست ديده و دل هر دو فريادكه هرچه ديده بيند، دل كند ياد
  • بسازم خنجرى نيشش ز فولادزنم بر ديده تا دل گردد آزاد

چون بعدها نگاه، در زمان هيجان شهوت و در خلوت، پاكى دختر و پسر را به باد مى دهد، بعد آن وقت عزاى شوهردادن دختر مى ماند كه به چه كسى شوهرش بدهند و با آن پسر خيانت كرده چه كنند؟ تمام اين ها بخاطر ديدن است.

هفت صفت لازم ديگر براى كسب نفس پاك

بعد حضرت (صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: «و الخوف من الله جلّ ذِكْرُه و الحياء والحلف»[30] كه در اينجا مرحوم شيخ بهايى در كتاب با عظمت «اربعين» ده مسأله را مطرح مى كنند كه بسيار جالب است. «و الصبر و الامانة و الصدق و السخاء»[31] اين ها خوراك نفس است كه اگر به نفس خورانده شود، نفس ما مانند نفس سيدالشهداء (عليه السلام) مى شود.

حجت الاسلام والمسلمین انصاریان