حقیقت عبودیت؛ خشوع در مقابل ولی خدا

نور هدایت الهی، در قلب کسی واقع می شود که خدای متعال ارادة هدایت او را کرده باشد. کسی اگر مورد عنایت قرار گرفت و خدای متعال اراده کرد که او را هدایت کند، آن وقت این انوار هدایت و علم الهی به قلب او هدایت می شود. بنابراین، اگر دنبال این علم هستید، باید خودتان را در معرض قرار بدهید«فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ»؛[1] در قدم اول باید حقیقت عبودیت را در خودت محقق کنی تا خدای متعال، آن نورانیت هدایت و علم را به تو عنایت کند. عرض کرد عبودیت چیست؟ فرمودند سه چیز است:«ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ أَنْ لَا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَّه»[2] پس عبودیت غیر از عبادت است.

عبودیت این است که انسان در محیط ملک خدای متعال، مملکت الهی خودش را سلطان نداند. خودش را مالک چیزی نداند. همة آنچه دارد و داشته و خواهد داشت، امانت های الهی است. خود را امانتدار بداند نه مالک. اگر واقعاً عبد،«استً لِأَنَّ الْعَبِيدَ لَا يَكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِه»[3] همة دارایی های خودشان و سرمایه های ظاهری و باطنی شان را از خدای متعال می دانند و هر طور هم خدای متعال دستور داده، خرج می کنند؛ چون از خدا می دانند. طبیعتاً به راحتی هم به خدای متعال برمی گردانند این اول.

دوم اینکه اگر بنده ای از خودش خلع مُلک و مِلک کرد، خودش را مالک وجود خودش و سلطان وجود خودش ندانست و برای خودش سلطنتی قائل نشد و همة ملک را از خدای متعال دید و همة هستی را از شئون کبریای الهی دانست، این بنده در قدم دوم این است که«وَ لَا يُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيراً»،[4] به خودش مشغول نباشد؛ اگر از خودش خلع مالکیت کرد، همة عالم ملک اوست. این ملک را به صاحبش واگذار کند. به تدبیر خودش نپردازد؛ پس چه بکند«وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْه»؛[5] تمام دل مشغولی او به امر و نهی معبودش باشد.

اگر کسی متوجه به غیر خدای متعال و متوجه به خود شد، در تدبیر زندگی و شئون خودش اشتغال پیدا کرد. به همان اندازه در بندگی و عبودیت باقی بماند. این قدم اول دربارة عبودیت که انسان خود را مالک هیچ چیز نبیند. تواضع و خشوع کند و بعد هم این ملک را به سلطان حقیقی خودش واگذار کند و فقط مشغول انجام امر و نهی و مشغول بندگی باشد؛ این می شود بندگی. پس عهد ما این است که همة اشتغالمان به امر و نهی او باشد. با او در صراط عبودیت و بندگی حرکت کنیم. خشوع و خضوع در مقابل کبریاء و عزت الهی از ما گرفته نشود.

این صراط مستقیم که صراط عبودیت هست، چیزی جز سرای امام(علیه السلام) نیست که در روایات توضیح داده شده. در ضمن سورة حمد هست که فرمودند: صراط طریق محبت خدا و طریق معرفت است. صراط مستقیم آن راهی است که هر که در او قدم برمی دارد؛ هر قدم که پیش می رود، به محبت و معرفت خدای متعال نزدیک می شود. آن صراطی که ما را به خدا و محبت و معرفت می رساند، صراط مستقیم است؛ بعد فرمودند: این صراط هم در دنیا هست و هم در آخرت. مؤمن هم در دنیا سیرش باید سیر در محبت و معرفت باشد و هم در آخرت. فرمودند: «ان الصراط فی الدنیا فهو الامام الصراطهما صراطان الصراط هو طریق معرفت الله و هما صراطان صراط فی الدنیا و صراط فی الاخره فاما الصرا فی الدنیا فهو الامام(علیه السلام)».

بنابراین عهد ما با خدای متعال این است که از ولایت ائمه(علیه السلام) در هیچ حال و احوالی خارج نشویم. ظاهر و باطن و سرمان در مقابل ولایت معصومین(علیه السلام) تسلیم و متواضع و در مقابل کبریای الهی خاشع باشد. طریق سجدة در مقابل خدای متعال و پرستش خدای متعال تواضع در مقابل خلیفه الله است. این همان امتحانی است که خدای متعال از ملائکه گرفته، امتحان به توحید است اما این امتحان به توحید از طریق تواضع در مقابل خلیفه الله اتفاق می افتد که امیرالمومنین(علیه السلام) توضیح دادند که این سجدة ملائکه در مقابل روح بوده که حقیقت خلافت مال آن روح است«فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»،[6] که آن روح هم حقیقتش وجود مقدس نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مرتبة عالی این وجود مقدس و امیرالمومنین(علیه السلام) و کلمة روح هست.

بنابراین، طریق عبودیت تواضع تام و خشوع در مقابل ولیّ خداست. رسیدن به مقام و محبت الهی و جزء اولیاء خدا شدن و جزء کسانی که محبت خدا را می کشند، از این راه ممکن است. رسیدن به لقاء خدای متعال از این راه ممکن است. عهد ما با خدا همان عهد بندگی است، عهد وفای به حقیقت «لااله الا الله» و ورود به وادی توحید است؛ این قرار ماست. استقرار در آیة توحید، ثمرة استقرار در وادی توحید لقاء است. البته در روایات دارد، بین مؤمن و خدای متعال، هفتاد هزار حجاب است؛ این حُجب باید آرام آرام برداشته شود تا انسان به مقام لقاء برسد و مقام لقاء را درک کند. باید خفایای انسان به تعبیر روایات، تطهیر شود.

گاهی انسان در ظاهر خودش هیچ عناد و مخالفتی با خدای متعال نمی بیند. هیچ علیّت و خودیّت و کبریا و استکباری در وجود خودش احساس نمی کند؛ ولی وقتی موقع امتحان و صحنه های سنگین پیش می آید، می بینی نمی تواند بپذیرد. امر و نهی خدا معنایش این است که هنوز در باطن انسان استکباری به خدای متعال وجود دارد؛ گاهی آدم خیال مي کند هیچ عنادی با خدای متعال و اولیاء الهی ندارد. عنادها از او برداشته شده و اهل عناد نیست. در حالی که اگر او را بکاوی، در پنهانی های وجود او ریشه هایی از عناد با خدای متعال و عناد با اولیاء خدا هست.

حقیقت ذکر

در خطبة امیرالمومنین(علیه السلام) آمده:«إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ»[7]

ذکر چیزی جز نورانیت نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرالمومنین(علیه السلام) نیست«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْر»؛[8] فرمود: ما اهل بیت(علیه السلام) اهل ذکریم. اگر آن ذکر حقیقت ولایت آن ها، در قلب مؤمن تجلی کند، به بصیرت می رسد و همان ازش برداشته می شود«لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها»[9] دعوت انبیاء را نمی شنود و حقایقی که انبیاء به او دعوت می کنند را نمی بیند. کم کم اگر اهل ذکر شد و انوار هدایت الهی آمد، این انسان دیده و گوش دیگری پیدا می کند. حضرت فرمود:«وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ»؛[10] با ذکر عنادها از قلبش برداشته می شود و به مقام انقیاد در مقابل خدای متعال و اولیاء الهی می رسد. این مقام آسانی نیست. چه بسا در باطن انسان و در خفایای وجود انسان، تعلقاتی غیر خدا هست؛ رگه هایی از توجه به خود و نفس و حبّ نفس هست.

این توجه به خود و حبّ نفس، به هر اندازه ای که در وجود انسان باشد، استکبار را در مقابل خدای متعال ایجاد می کند. انسان برای خودش شأنی در مقابل خدای متعال قائل است و این استکبار به عداوت و عناد با خدای متعال و عداوت با اولیاء خدای متعال منتهی می شود. بنابراین، حرکت در صراط مستقیم یعنی حرکت در صراط عبودیت و اخلاص پاک شدن از هر نوع توجه به خود.

انانیت نفس، استکبار، خودیت و عناد با خدای متعال و اولیاء خدای متعال که آدم گاهی گمان می کند، هیچ ریشه ای در آن ندارد؛ در حالی که این طور نیست. در دعای ماه رجب«وَ أَصْلِحْ لَنَا خَبِيئَةَ أَسْرَارِنَا»،[11] آن اصرار پنهانی ما را هم اصلاح بکن. در لابلای باطن ما و سر ما هم اگر ناخالصی است، این ناخالصی را از ما دور کن که خالص در محبت و ولایت اولیاء خدا شویم و عناد از ما برداشته شود. انسان به هر اندازه ای که توجه به نفس دارد، هرچند در لایه های پنهانی و خودش را می بیند، به همان اندازه به درگیری با خدا و اولیاء خدا کشیده می شود. نمی شود، نشود. قطعی است.

انسان باید از آن زوایای باطنی که گاهی آدم خیال می کند، پاک شود. هیچ خبری نیست؛ ما که پاک پاکیم. هیچ تعلقی به نفس و هیچ تعلقی به دشمنان ائمه(علیه السلام) ندارد. دیگر وابسته به اصحاب ثقیفه نیستیم؛ در حالی که نهایت کار وابستگی به اصحاب ثقیفه در آن هست.

ارتباط صفات حمیده و رذیله با ولایت

صفات حمیده از شئون ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) و نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستند و باطنشان به ولایت نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست برعکس، صفات رذیله از شئون ولایت ائمه(علیه السلام) نیستند بلکه از شئون ولایت شیطان و اولیاء شیطان هستند. انسان به اندازه ای که این صفات در او هست، تعلق به آن ها در او هست؛ باید از آن تعلق پاک شود تا این صفات رذیله از آن برداشته شود و صفاتش تمام بشود. همة وجود انسان باید نورانی شود و باید آن رگه های پنهانی ظلمت و تاریکی هم از وجود انسان برداشته شود. انسان باید به اخلاص در توحید و اخلاص در ولایت برسد.

اگر صفت رذیله هم در انسان باشد، معنایش این است که انسان هنوز پاک نشده. خیال می کند به ولایت معصومین(علیه السلام) به نحو کمال رسیده؛ اگر رسیده بود، نباید صفت رذیله در آن باشد. همین طور فرمود: کسی که مشرک است، به همان اندازه از ولایت ما خارج شده؛ وگرنه در محیط ولایت ما شرک و صفت رذیله و ظلمت نیست؛ از ولایت الله خارج شده. محیط ولایت الله محیط نور است. به اندازه ای که در انسان ظلمت هست، به همان اندازه ولایت الله خارج شده؛ پس آنچه ما باید در سیر خودمان به آن برسیم، این است که باید در صراط مستقیم و عبودیت و صراط ولایت معصومین(علیه السلام) به اخلاص برسیم؛ به جایی برسیم که همة زوایای وجود ما، ظاهر و باطن ما، از توجه به نفس و توجه به اولیاء طاغوت و امثال این ها پاک شود.

این سیر در ماه شعبان و رجب و ماه رمضان برای مؤمن اتفاق می افتد؛ یعنی مؤمن در این سه ماه پاک می شود. این سه ماه همین طور که ظاهری دارند، همة ما وارد و خارج این ماه می شویم. باطن و ملکوتی هم دارند. رجب نهری است در بهشت. آن نهر چیست؟ خیلی عجیب است که غیب عالم را توضیح می دهد. شجرة طوبی در بهشتی است که امیرالمومنین(علیه السلام) هست. از پای این شجرة طوبی، چهارتا نهر جاری است.

آن نهرهایی که در روایت و در سورة محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) توضیح داده شده، راجع به متقین فرموده: نهرهای چهارگانه در اختیار آن هاست؛«أَنْهَارٌ مِّن مَّاء غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِن لَّبَنٍ لَّمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى»[12] از عسل خالص خمری که فقط لذت زاست، مستی و بی توجهی نمی آورد؛ نهرهایی از آب گوارا و زلال. فرمود: این انهار از پای شجرة طوبی جاری می شود؛ یعنی انهاری است که ناشی از ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) است. لذا، آن هایی که به ماه رجب می رسند، باطنش را درک می کنند و از آن نهر می آشامند. در روایت در کنز الفوائد، این آیه نورانی را تفسیر می کند:«مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ»؛[13] آن بهشتی که خدا به متقین وعده داده، اینطور است. «فیها انهار»؛ نهرهایی در این جنت هست. آب گوارا شیری که خالص و پاک و زلال است و آلوده نشده. از خمرند؛ منتها خمری که لذت بخش است. نهرهایی از عسل خالص«وَلَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ»[14] همة ثمرات درش هست. همة خیرات و خوبی در اختیارمان است.

اینکه از خدای متعال می خواهیم که کل خیر «احاط به علمک»، برای متقین که امامشان امیرالمومنین(علیه السلام) است. به برکت امیرالمومنین(علیه السلام) از همة ثمرات در اختیارشان هست«وَمَغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ»،[15] مغفرتی که از طرف پروردگارش به او می رسد، مقام عالی است؛ بعد فرمود: آیا مثل این جنت مثل این ها«كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ»[16] مثل آن کسی است که مخلد در آتش است. دائماً در آتش است«وَسُقُوا مَاء حَمِيمًا»؛[17] به آن ها از آب داغ و چرک و خون می دهند که بخورند«فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُم»،[18] وقتی می خورند، همة درون آن ها را متلاشی می کند.

امیرالمؤمنین(ع)، شجره طوبی

روایاتی هست در کنزالفوائد که مرحوم مجلسی نقل می کنند. حضرت این روایت را توضیح می دهند و این آیة نورانی را معنا کرده. متقین شیعیان اند. ائمه(علیه السلام) و هدات معصومین(علیه السلام)، امام متقین اند. متقین هم پیروان آن ها هستند. فرمود: «فیها انهار، انهار رجال». این نهری که جاری می شود، شخصیت رجالی است که آن ها به منزلة سرچشمه هستند؛ برای دیگران، دیگران از آن ها استفاده می کنند. در باب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) هست: «السلام علیک یا عین الحیات»؛ امام(علیه السلام) سرچشمة حیات است.

فرمود: «این ماء غیر آسن علی فی الباطن»؛ در باطن اگر خوب نگاه کنی، این آب گوارایی که مؤمن می نوشد، چیزی جز ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) نیست. از پای شجرة طوبی که امیرالمومنین(علیه السلام) است جاری می شود. «السلام علی من شجره طوبی»؛ آن شیری که طعمش تغییر نمی کند و همیشه پاک می ماند. بین امام(علیه السلام) و متقین، در بهشت از نهرهایی می نوشند که خمری است و لذت بخش. فرمود: «این هم علم یتلذ منه شیعتها»؛ شیعیانشان از علم امام(علیه السلام) و از این ماء لذت می برند؛ تا برسد به جایی که این ها مثل کسانی هستند که مخلد در آتش اند و در آتش همیشه می ماند.

اولیای خدا و اولیای طاغوت

امام صادق(علیه السلام)توضیح می دهند، این نهر و این کسانی که در جهنم مخلدند، چه کسانی هستند؟ اینجور معنا کردند: «کمن هو خالد فی النار». آیا متقین مثل کسی هستند که مخلد در آتش است. خلود در آتش را معنا می کند«أَيْ إِنَّ الْمُتَيَقَّنَ كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي وَلَايَةِ عَدُوِّ آلِ مُحَمَّد»؛[19] آن کسی که مخلد در ولایت دشمنان است، از محیط ولایت دشمنان خارج نشده؛ مثل متقین است که در محیط ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) هستند؛ بعد فرمودند که:«ووَلَايَةُ عَدُوِّ آلِ مُحَمَّدٍ هِيَ النَّارُ مَنْ دَخَلَهَا»[20]

اینکه در باب ماه رمضان شیخ طوسی نقل کردند، می گویید این ماه، ماه رمضان، شهر الهی است. «شهر العتق من النار»، شهر آزاد شدن از آتش است. این آتش چیست؟ این آتش جهنم است«وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُون»[21] فرمود: ولیّ مومنین خداست. سیرشان در نور است و می روند تا به مقام نورانیت می رسند. خالص می شوند؛ اما کفار آن هایی که ایمان به خدا و اولیاء خدا نیاوردند. طاغوت و شیاطین همان عدو آل محمد می شوند. ولیّ شان سیر در ظلمات دارند. این ها اصحابند. سیر در ولایت آن ها سیر در نار است؛ کما اینکه سیر در ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) سیر در جنت است.

کسی که سیر در ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) می کند، همة صفاتش می شود نورانی، جود، شجاعت، توکل، یقین و رشادت که همة وسعت در وجود انسان می آورد و تنگناهای وجود عالم را برمی دارد. کسی که از ولایت حضرت خارج می شود، داخلش می شود. جهنم حسد، بخل، تکبر، استکبار، ریاء و محبت دنیاست. ترس همه اش می شود جهنم. هم درونش جهنم است و هم بیرونش. هیچ وقت درون را وارد فضای پاک نمی کنند. اگر انسان درونش مطهر شد، وارد فضای پاک می شود که بهشت است.

اگر ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) درونش آلوده بود، وارد ولایت آلوده می شود. لذا، ماه رمضان ماهی است که شهر الطهور است. شهر التمحیس مثل حمام است. همه چیز برای شست وشو در آن آماده است. همه چیز برای اینکه انسان قلب و باطن خودش و زوایای وجود خودش را شست وشو بدهد و هیچ آلودگی و تعلقی به غیر خدا و اولیاء خدا در وجودش نماند. این چنین ماهی است؛ این ماهی است که «شهر العتق من النار والفوز فی الجنه».

انسان اگر ماه رجب را پشت سر گذاشت و باطن ماه را درک کرد. شعبان را درک کرد و وارد ماه رمضان شد، بعد از عبور از رجب و شعبان، این ماه ماهی است که انسان در آن به طهارت و قیام لله می رسد و حتی هوایای وجودش از غیر خدای متعال پاک می شود؛ لذا ادعیه و روایات و مقامات و اولیاء خدا را می گوید. این ها از خدا، آزادی از نار را می خواهند. کدام آتش است؟ همان آتشی است که زوایای پنهان وجود انسان است؛ شعله برمی دارد.

جهنم، ولایت دشمنان ائمه(ع)

قسمی از آتش این است:«َتَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ»؛[22] از درون شعله ور می شود و فؤاد انسان شعله می کشد ولی در بیرون هم جهنم هست. آدم اگر جهنم درونش را خاموش کرده باشد، وارد بهشت می شود ولی اگر جهنم درونش روشن است؛ یعنی اگر مملکت وجودش در اختیار صفات رذیله است، در اختیار شیطان است و در باطن و قلب و سرش، ولایت شیطان و محبت شیطان هست. این آدم چگونه وارد بهشت می شود؟«أُولَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُون»؛[23]

لذا، جهنم چیست؟ ولایت دشمنان ائمه(علیه السلام) است. کما اینکه بهشت ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) است. فرمود: بهشت از نور حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) آفریده شده است. مؤمنین باطنشان هم بهشت است. اخلاص در ولایت است. همة صفاتشان بهشت است. ظاهر انسان باید به شریعت آراسته شود و واجب و حرام را رعایت کند. باطن و قلبش باید به اخلاق حمیده آراسته شود؛ سرّش چیست؟ به ولایت باطن. همة صفات حمیده ولایت است. کسی که تواضع در مقابل نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نمی کند، صفات نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او داده نمی شود و سرّ ولایت توحید است.

تا انسان در مقابل نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعظیم نکند، به بندگی و خلوص و تواضع در مقابل خدای متعال نمی رسد. این سیر در این ماه باید اتفاق بیفتد. در ماه رجب و شعبان و رمضان، باید انسان به مقام طهارت و اخلاص و آزادی از آتش برسد. همیشه بعد از نماز بخوانید و از خدا بخواهید که شما را از آتش آزاد کند.

اینکه امشب می گویند: دعای جوشن کبیر بخوانید و در هر بندی وقتی اسماء حسنای خدا را یاد می کنید، بگویید: «خلصنا من النار یارب سبحانک یا لااله الا انت»،[24] خدا را تسبیح کنید؛ بعد از خدا خلاصی از آتش را بخواهید؛ چون ما در مقابل هر شأنی از شئون الهی، اگر اله است. اله یعنی همة این صفات هزارگانه ای که در جوشن کبیر می خوانید دارد. اگر اله است، با همة اسمائش به ما توجه می کند؛ اله یعنی این. شما هر اسمی که می خوانید و خدای متعال را به آن اسمی که در دعای جوشن صدایش می زنید، یک عنایت و توجه خاصی به شما می کند. شما هم در مقابل آن اسم باید خشوع و تواضع خاصی داشته باشید، تا از آن اسم بهره مند شوید. بگویید یا حی، یا قادر، یا مغنی، یا خبیر و هر صفتی که می گویید.

اگر در مقابل آن صفت، تواضع و خشوعی در دل شما پیدا شد، نورانیت آن صفت در شما می آید و او با آن صفات و با آن اسماء به شما توجه می کند. شما از هر اسمی باید بهره ای ببرید؛ این بهره بردن به این است که خشوع و تواضع در مقابل آن اسم و آن شأن، در شما پیدا شود. اگر انسان در مقابل این شئون تواضع نکرد و به کبریای الهی، اذن، مهلت و حیات خدا، غفلت و استکبار دارد و می شود جهنم باطن انسان. لذا، باید با توجه به این اسماء، خدا را صدا بزنید و خشوع پیدا کنید و بعد از خدا بخواهید آن شعله هایی که ناشی از غفلت این اسماءحسنای الهی در داخل شما شعله ور شده، آن شعله ها و آن جهنم خاموش شود.

دعای مجیر هم همین طور. شب های لیالی 13و14، این ماه وارد شده، شما پناه به آتش که می برید، چطور است؟ این ماه، ماه رمضان، ماه رسیدن به توحید و حقیقت ولایت است. ماه خالص شدن از شرک و غفلت و توجه به اولیاء خداست. انسان باید کاری کند که همة زوایای وجود و اسرار و آلودگی هایی که در پنهان انسان هم وجود دارد، آن ها شست وشو شود تا انسان از جهنم نجات پیدا کند و وارد بهشت شود؛ این ماه چنین است.

شب قدر؛ شب رسیدن به حیات طیبه

در دل این شهر، خدای متعال شبی قرار داده به نام شب قدر. شب قدر شب کسانی است که به این طهارت رسیده اند و می خواهند وارد شب قدر شوند. شب رسیدن به حیات طیبه است. شب احیاء و زنده شدن است. انسان جز با رسیدن به سرچشمة حیات، ممکن نیست. انسان تا به سرچشمة حیات نرسد، حیات در او دمیده نمی شود.

روایت فرمود: در انبیاء 5 روح هست و در مؤمن 4 تا روح است. انسان تا به سرچشمة حیات که آن کلمة روح امام(علیه السلام) هست، نرسد؛ به حیات نمی رسد. احیاء شب، رسیدن به روح است؛ آن روحی که امشب نازل می شود«تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم»[25] انسان باید به آن روح متصل شود. شب قدر، شبی است که آن روح و همة حیات وحیات طیبه به او برمی گردد. در مؤمن روح الایمان و روح الشر هست. یکی هم نفس است که با او می خورد و می خوابد و زندگی می کند. در اهل دنیا و غیر مؤمن فقط نقش است. می خورند و می خوابند. همة این روح ها سرچشمه اش سرچشمة حیات است. عین الحیات امام(علیه السلام) است.

آن کلمة روحی است که امشب نازل می شود؛ آنکه ملائکه به او سجده کردند، در هر کسی روح دمیده بشود و به حیات طیبه برسد، در اثر اتصال به سرچشمه است. امشب شبی است که درهای غیب باز شده. باطن لیله القدر اینطور است. شب نزول قرآن است؛ یعنی درهای غیب قرآن باز است. انسان امشب می تواند به باطن قرآن راه پیدا کند. انسان می شود امشب به آن روح ارتباط پیدا کند و لذا به حیات طیبه برسد و زنده شود.

اگر انسان ماه را پشت سر گذاشته و به طهارت این ماه رسیده و از آتش آزاد شده باشد، درهای علیین به رویش گشوده شود و اعمال انسان بر علیین وارد می شود. بنابراین، شب قدر، شب گشوده شدن درهای غیب قرآن و تنزل روح هست. امام(علیه السلام) می فرمودند: حقیقت شب قدر را کسی جز چهارده معصوم(علیه السلام) نمی فهمد. حقیقت شب قدر، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است. کسی به آن راه پیدا نمی کند ولی آن قدری که در اختیار ماست، این است که در این شب نازل می شود. قرآن نازل می شود و درهای غیب قرآن و درهای سیر در عالم ارواح و روح و درهای عالم ملکوت گشوده است. می شود از این درها وارد عالم ملکوت شویم و ملکوتی شویم. با روح متصل شوی و به حیات طیبه برسی.

احیا یعنی به حیات طیبه رسیدن؛ یعنی به امام(علیه السلام) رسیدن و با امام(علیه السلام) زندگی کردن و همراه امام(علیه السلام) شدن. ما که حیاتی نداریم. رسیدن به حیات طیبه، رسیدن به امام(علیه السلام) است. بنابراین همة این سیر این است که ما به مقام توحید و عبودیت و ولایت برسیم و از جهنم و از آتش، نجات پیدا کنیم. این جهنم و آتش، باطنش دشمنی با ولایت ائمه(علیه السلام) است.

فرمود: «ولایت عدو آل محمد هی النار». این روایت هم در شرح سورة بلد است که در آنجا خدای متعال می فرمایند:«أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْن»؛[26] از انسان گله می کند که ما همة امکانات به او داده بودیم ولی این آدم«فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَة وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبة فَكُّ رَقَبة»،[27] با همة امکانی که به او دادیم، از آن گردنه هایی که باید عبور کند، نکرد و وارد گردنه ها نشد و سیر خودش را ادامه نداد و به قله ها نرسید.

عقبه چیست؟ آزاد کردن رقبه و گردن است«أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَة»؛[28] اطعام در روزهای سختی، ظاهرش آزاد کردن بنده ای و اطعام گرسنگان است. روایت عجیبی در شرح آیه هست. حضرت فرمودند که این رقبه ای که آدم باید آزاد کند، گردن خودش است نه اینکه دیگران؛ بعد امام صادق(علیه السلام) در کنزالفوائد توضیح دادند. نقل کرده که فرمودند: «فک رقبه» را اینگونه معنا کرده اند:«قَالَ النَّاسُ كُلُّهُمْ عَبِيدُ النَّار»[29] همة مردم بردة آتش اند مثل عبد که گرفتار است، باید خودش را آزاد کند. مگر نمی گویید فک رقبه یعنی عبد را آزاد کردن؛ برده یعنی آتش را بندگی می کنند.

آتش چیست؟ ولایت ائمة جور است. این ها بردة ائمة جوراند. قرآن می فرماید:«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ»؛[30] این ها برای خدا شریک قرار می دهند و مثل خدا آن ها را دوست می دارند. فرمود: این ها دشمنان ائمه(علیه السلام) هستند. اولیاء فلانک و فلان این ها هستند که به جای خدا دوستشان می دارند؛ پس اسیر و برده اند، عبید آتش اند؛ بعد حضرت فرمودند: «إِلَّا مَنْ دَخَلَ فِي طَاعَتِنَا»،[31] تا کسی وارد محیط طاعت ما نشود، بردة آتش است. اگر به محیط طاعت ما وارد شد، طاعت ما بندگی خداست«فَقَدْ فَكَّ رَقَبَتَهُ مِنَ النَّار»،[32] خودش را از آتش نجات بدهد.

آن گردنه ای که ما باید از آن عبور کنیم، چیست؟ فرمود:«وَ الْعَقَبَةُ وَلَايَتُنَا»،[33] باید وارد محیط ولایت ما بشوند و پا در وادی بندگی خدا و طاعت ما بگذارند تا خودشان را از آتش آزاد کنند؛ اگر این کار را نکردند، برده و اسیر آتش اند. این ماه، ماه عتق است. آزاد شدن از شر نفس، از جنود شیطان و از لشکریان شیطان و اولیاء طاغوت است که در درون ماست. اینکه فرمودند: «أعدى عدوك نفسك التي بين جنبيک»؛[34] این نفسی که بین دو پهلوی توست، بدترین دشمن توست؛ از جنود شیطان و اولیاء طاغوت است.

این ماه ماهی است که ما باید خودمان را از همة آتش ها و تعلقاتی که خفتة اسرار ناپنهان در خفایای وجود ماست؛ از همة آن ها خالص شویم و به مقام توحید و اخلاص در ولایت برسیم و از آتش خودمان را آزاد کنیم. اگر آزاد کردیم، سیر ما در شب قدر شروع می شود.

شب قدر یعنی رسیدن به حیات طیبه و رسیدن به روح و امام و رسیدن به باطن قرآن و درهای هدایت الهی. باطن قرآن که با امام(علیه السلام) یکی است فرمود:«لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض»[35] رسیدن به نورانیت قرآن، امشب ممکن است. امام می فرمودند، اگر پیامبر گرامی نبودند، این قرآن نازل نمی شد و برای همیشه این اسرار پوشیده می ماند. خدای متعال قرآن را نازل کرده و ما باید با قرآن ساعد و امام(علیه السلام) بالا برویم تا به درجات قرآن برسیم. اینکه روز قیامت می گویند: اقرء و اقرء؛ هر کسی به اندازة بهره اش از قرآن درجه دارد. بهرة انسان از قرآن به اندازة بهره اش از امام(علیه السلام) است. امام(علیه السلام) قرآن ساعد است. به اندازه ای که این انسان سیر با امام(علیه السلام) دارد، سیر در درجات ولایت دارد و به امام(علیه السلام) می رسد. امشب شب رسیدن به امام(علیه السلام) است. شب رسیدن به قرآن و شب زنده شدن و با امام زندگی کردن است.

همة سیری که آدم در ماه رجب و شعبان داشته که دعاهای ماه شعبان، سیر خاص ماه شعبان است یا سیر در ماه رمضان. همة این سیرها مقدمة رسیدن به شب قدر و درک این شب و بهره بردن از این شب و بعد رسیدن به عید فطر. عده ای که بارها و کمرها را بسته اند، یک سال تلاش کردند و به رحمت خدا رسیده اند. التماس کردند خدا از آتش و عنانیت نفس و استکبار نجات داده و رها شدند. آن هایی که دیر آمدند، چه باید بکنند؟ یعنی فرصت گذشته. ما همیشه در اول فرصت تنبّهات و توجهاتی داشته باشیم. در موقعی که فرصت ها به سرعت می روند، باید توجه دیگری داشته باشیم. آن توجهی که انسان باید داشته باشد و آن حال و حالتی که در موقع غروب شب قدر و آن حالتی که اول شب قدر دارد، متفاوت است.

آن حالتی که اول رمضان دارد، با حالت وداع رمضان باید دو حالت باشد. ما چه باید بکنیم؟ از قافله عقب مانده ها یعنی آن هایی که همة ماه را روزه گرفتند و شب زنده داری کردند، باید روز آخر ماه رمضان دعای وداع را بخوانند و بگویند: خدایا! ما همه به کوتاهی مان اعتراف می کنیم. «لک الحمد اقرارا بالاساعه و اختلافا....». ما باید اعتراف کنیم که هر چند تلاش کرده باشیم، ماه و شب قدر را ضایع کردیم. آن هایی که تضییع کردند، چه باید کنند؟ انسان اگر خدا را نبیند و حضور حضرت حق را در نعمت هایش ندید، هیچ بهره ای از نعمت نمی برد. آخرش هم با حمد باید باشد. حالت انسان در حمد متفاوت است. امشب و این ماه، ماهی است که انسان باید عهد خودش را با خدای متعال محکم کند و امشب را کاری کند که راهی به سوی باطن شب قدر و حقیقت توحید و حقیقت ولایت امام(علیه السلام) برای او گشوده شود که به همة برکات ماه در همین شب قدر برسد. آن هایی که بار نبستند، راه باز است. در روایات دارد، باقیماندة عمر بی نهایت قیمت دارد، حتی یک شبش؛ چون خیلی کار در همین شب باقیمانده می شود کرد. این شهر موجود زنده است.

ماه اگر امام صراط است. اگر ولایت امام صراط مستقیم است، این سبیل است. «جعل من تلك السبل شهره شهر الصيام»[36] شهر رمضان سبل از شعب صراط اند. صراط شاهراه است. سبل جاده های فرعی هستند که به شاهراه وصل می شوند. شریعه هایی که به نهر اصلی وصل می شوند، می شوند سبل شریعه ها و از نهر اصلی سیراب می شوند. سبل خودشان هیچ ندارند. سبل آب را از آنجا می آورند و به باغ ها می رسانند.

اگر ماه رمضان سبیل الهی است، سبیلی است که ما را به رضوان خدا و بهشت و درجات بهشت می رساند. این سبل از شعب صراط اند. از شعب ولایت امام(علیه السلام) هستند که باید در این سبل حرکت کرد تا برسیم. قلب این سبیل شب قدر است که اگر انسان به این قلب رسید، به حقیقت صراط و به خود امام(علیه السلام) راه پیدا می کند. درهای غیب ولایت امام(علیه السلام) گشوده می شود؛ چون ولایت امام(علیه السلام) سرّ است یا سرّ الله. این طور نیست که هر کسی دستش برسد. آن سرّی است که به ندرت انسان ها راه به آن پیدا می کنند. این در به راحتی گشوده نمی شود مگر بر خواص.

ذکر مصیبت

شب نوزدهم ماه رمضان هست و طبق نقل مورخین وارد شده که شب ضربت خوردن وجود مقدس امیرالمومنین(علیه السلام) است. حضرت تمام عهد خودشان را در این ماه و در دوران حیاتشان با خدای متعال عمل کرد. در زیارت امین الله آمده: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلَايَ أَشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ عَمِلْتَ بِكِتَابِهِ وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيِّهِ(صلّی الله علیه و آله و سلّم)».[37] شما هر چه کردید، عمل به کتاب بود. دنباله روی از سنّت نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود«حَتَّى دَعَاكَ اللَّهُ إِلَى جِوَارِه»،[38]

آن لحظه حضرت همة بارهای خودشان را بستند و به همة عهدهایشان عمل کردند. وقتی بار را بستند، آمادة شهادت می شوند. در روایت آمده، ائمه(علیه السلام) تا مأموریتی که برایشان معین شده انجام ندهند، از دنیا نمی روند. در روایات هست، نوع شهادتشان را هم خودشان انتخاب می کنند. این هم برای اتمام مأموریتشان است.

لذا، در نقل دارد که وجود مقدس امیرالمومنین(علیه السلام) در همین شب ها، به دختر بزرگوارشان فرمودند: دخترم دیگر ایام مصاحبت ما رو به پایان است و ایام ما دیگر کوتاه شده؛ چون وجود مقدس رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در رویا فرمودند: یا علی جان! همة کارها را انجام بده. مأموریت هایت انجام شده. دیگر دورة مصاحبت ما رو به پایان هست. لذا در نقل دارد که امیرالمومنین(علیه السلام) از اوائل این ماه به خصوص در مسجد به نحو عمومی و مکرر با عزیزان و فرزندانشان مسئلة شهادت خودشان را در میان می گذاشتند.

در مسجد می فرمود: حسن جان! چقدر از ماه گذشته؟ چقدر از یک ماه ماند؟ امام حسین(علیه السلام) فرمودند: «عندک». نزدیک شده. نزدیک است که محاسنم به خون سرم خضاب شود.

«یا اباالحسن یا امیرالمومنین یا علی بن ابی طالب یا حجه الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیه عندالله اشفع لنا عندالله[39]. وَ مُقَدِّمُكُمْ أَمَامَ طَلِبَتِي وَ حَوَائِجِي وَ إِرَادَتِي فِي كُلِّ أَحْوَالِي وَ أُمُورِي مُؤْمِنٌ».[40]

امشب شب قدر است. ما به اندازة شب قدر از خدا می خواهیم؛ یا امیرالمومنین(علیه السلام). از اول ماه نوشتند که شب ها مهمان خانة فرزندانش بود. شبی خانة امام مجتبی(علیه السلام) می رفت و شبی خانة امام حسین(علیه السلام). نقل کردند: حضرت در این ماه رمضان موقع افطار دو سه لقمه بیشتر تناول نمی فرمود و می فرمود: مي خواهم وقتی خدا را ملاقات می کنم، درونم تهی باشد. مثل امشبی مهمان دخترش بود. دختر بزرگ امیرالمومنین(علیه السلام) است. امشب مهمان بودند. سفره ای که برای حضرت انداخته، نان جو و نمک و شیر است.

حضرت فرمود: دخترم کی دیدی سر سفرة پدرت دو جور خورش باشد؟ یکی از دو خورش را بردار. رفت نمک را بردارد، قسم داد و فرمود: شیر را بردار. چند لقمه نان و نمک تناول فرمود. مشغول عبادت شد و از حجره بیرون می آمد. نگاه به آسمان می کرد و می فرمود: آری امشب همان شب است. حضرت زینب(سلام الله علیها) متوجه شد که حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) حالتشان با شب های دیگر متفاوت است. نگران بود و فرمود: آقا امشب مسجد نروید. فرمود: نمی شود و رفت. حتی نقل شده مرغابی ها آمدند جلوی حضرت و حلقة در کمربند حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) را گرفت و کمر را محکم بست. فرمود: علی، آماده باش. آمد مسجد و اذان گفت و در محراب عبادت قرار گرفت. طولی نکشید که جبرئیل ندا داد:«تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ أَعْلَامُ التُّقَى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِيَاءِ»[41] دیدند خاک های محراب را برمی دارد و روی زخم ها می پاشد؛ «فزت و رب الکعبه». در ملکوت عالم غوغا شده.

آن لحظه ای که امام حسین(علیه السلام) از اسب سرنگون شد؛ فقط اینجا ابن ملجم را دستگیر کردند و حضرت را به منزل بردند ولی در کربلا کسی نبود مانع دشمن بشود. «فرقه بسیوف و فرقه بالرماء و فرقه بالحجاره»؛ فقط حضرت زینب(سلام الله علیها) بود که آمده بود بالای بلندی و خودش را به عمر سعد رسانید. «و انت تنظر الیک»، رویش را برگردانید. خطاب به شمر که برو کار را تمام کن. دیگر حضرت زینب(سلام الله علیها) بیچاره شده بود. دیدند دست هایش را روی سر گذاشته و صدا می زند:

«وامحمدا وا علیا واحسینا أ ما فيكم مسلم».[42] «الحمد الله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین...».

حجة السلام والمسلمین میرباقری