«قل ارایتم ان اصبح مائکم غورا فمن یاتیکم بماء معین» [1]؛

آیه سی سوره مبارکه ملک از سوره های بخصوص قرآن است و بر حسب روایات و تجربیات اولیا اسرار زیادی در بر دارد. گفتیم که تاویل آیه امام است، امام معصوم علیه الصلاه و السلام« ان اصبح مائکم غورا یعنی اذا فقدتم امامکم ماذا تصنعون»[2]؛ حدیث است امام را اگر نیافتید چه می کنید در اینجا عبارت خواجه طوسی را برای عزیزان عرض کردیم. خواجه می فرماید: که وجوده لطف بودن امام لطفی است و تصرفه لطف آخر تصرف امام که بیاید و تصرف کند و امر و نهی کند این لطف دیگری است و عدمه منا یعنی عدم تصرف هم از ما است و ماها اهلیت نداریم و اگر اهلیت داشته باشیم آن موقع حضرت ظاهر می شود و در ما تصرف می کند. بله خواجه می فرماید که نبودن امام نه نبودن تصرف جلسه قبل گفتم که بعضی ها ضمیر را برگردانده اند به امام اشتباه است عدم امام یعنی چی عدمه یعنی عدم تصرف که نمی آید بین ما امر کند نهی کند ظهور نمی کند این از ناحیه ما است آقایان عزیزان بحث امام زمان سلام الله علیه بسیار بحث بزرگی است چون دیگر این آیه را خواندیم و آیه مخصوص حضرت است «اذا فقدتم امامکم ماذا تصنعون»[3]؛ بله یک وقتی حساب می کردم ما در مباحث اسلامی اصلا بحثی پر افتخار تر از بحث حضرت نداریم خیلی پر بار و پر فخر است و عرض کنم که دیگر بحث مفروغ عنه است.

اعتراف علمای اهل سنت به وجود امام زمان

حتی علمای بزرگ سنی آنهایی که احترام دارند در جامعه تسنن و مردم روی حرف آنها حساب می کنند اینها در مورد حضرت عین ما اعترافات دارند یکی دو تا و ده تا هم نیستند حالا بخواهم آن قسمت را بگویم بحث عوض می شود محض نمونه عرض می کنم یک کسی به نام عبد الوهاب شهرانی که الان در مصر قبرش زیارت می شود مسجدی دارد در مصر آدم نگاه کند کلاه سرش باشد کلاهش می افتد سر در رفیع جامع الامام شهرانی عرض کنم که این در کتاب به عنوان یک قطره از دریا می گویم المیزان الکبری می گوید و کان مولده علیه السلام لیله منتصف شعبان میلاد آقا نیمه شعبان است و خمس و خمسین مئتین سال دویست و پنجاه و پنج والده امام العسکری پدر بزرگوارش حضرت عسکری و هو حی موجود باطن علی الان حی است موجود باقی است از این بهتر و ده ها از این اعتراف بنده پیدا کردم از بزرگان تسنن حتی یک عده پا فرا تر گذاشته اند می گویند ما خدمت حضرت رسیده ایم همین شهرانی کتابی دارد به نام «الطبقات الکبری» البته مردم به آن می گویند یعنی آن را که اهل تخصص هستند آنها که محقق هستند و کار می کنند می گویند طبقات شهرانی. خودش می گوید لواقح عجیب است من همیشه دیدم که چیزهایی که از آن جا خودش نقل می کند می گوید ما این را در لواقح گفته ایم دیدم همان طبقات مقصود است در آن جا یک استادی را برای خودش ذکر می کند به نام خواص. می گوید این خواص از اولیا بوده چنین بوده چنان بوده می توانم بگویم بخش عظیمی از کتاب مخصوص خواص است. شهرانی می گوید استاد من استادی داشته به نام شیخ حسن العراقی که از جای دیگری پیدا کردم قبر او در قاهره زیارت می شود که می روند می بوسند قبرشان را اینها آدم های کوچکی نبوده اند سنی می رود قبر اینها را می بوسد یک آدم گمنام نمره سه نبوده این طور بوده اند. آن شیخ حسن عراقی می خواهم بگویم تا این جا پیشرفتم گفته بود که من در هر سجده ای که به جا می آوردم با خدا عهد کردم که از خدا بخواهم یعنی حالا یک عهدی که عهد اخلاقی کرده خلاصه انگار متعهد بودند در هر سجده که به جا می آورند زیارت حضرت مهدی علیه السلام را از خدا بخواهم حالا سجده نماز، سجده واجب ،سجده شکریاسجده تلاوت در تمام اینها. یک روز رفته بودم در بیابان به عنوان یک جای خلوت عبادت بکنم و خلوت بالاخره برخی انتخاب می کنند برای عبادت خودش یک بحثی است خلوت به قول اهل معرفت گاهی طریقیت دارد گاهی موضوعیت دارد خودش یک بحث جدایی است بالاخره می گوید بر حسب همین عادت عرض کنم حضورتان سجده ای به جا آوردم و زیارت حضرت را از خدا خواستم می گوید وقتی سرم را بلند کردم دیدم یک آقا به چه عظمت و نورانیتی بالای سر من ایستاده دست گذاشت روی سرم فرمود یا ولدی کم تقول مهدی، فرزند من چقدر می گویی مهدی، من مهدی هستم. بعد اجازه گرفتم در خدمت ایشان چند روز ماندم می گوید عبارتی دارد مشعر بر اینکه جرات نمی کرده رو به روی آقا برود می گوید همیشه سعی کردم پشت سر اقا باشم چون صورت امام نگاه کردنی نیست البته امام گاهی تصرف می کند و بعضی افراد به صورت حضرت خوب می توانند نگاه کنند یعنی تصرف خودش این البته یک مطلب دقیقی است که از شرح آن معذورم، وقتی می بیند دست خودش را گم می کند حضرت تصرف می کند این آرام می گیرد و عجیب است یک نکته ای را به شما بگویم در خانه امام زمان برای شما یادگار باشد گاهی تصرف می کند در بخشی از قوای طرف بخش دیگر را آزاد می گذارد می بینید خدمت امام رسیده نشناخته و مشکلاتی را که از غیر امام معصوم میل نمی شود مشکلاتی را نمی شود پرسید مگر از امام معصوم و از غیر معصوم نمی شود پرسید سؤال کرده خیلی عجیب است می گوید یک آقایی دیدم به او گفتم پارسال فلان کس رفته مکه حج اش قبول است آخر شما این را از یک آقایی می پرسید همچین چیزی عجیب است بیست تا سی تا سؤال مشکل بدون اینکه بداند این امام زمان است این تصرف عجیبی است در چشم و کشور وجود تصرف کند و بخشی را به حال خود بگذارد یک قضیه ای بگویم شنیدنی است من خیلی خوشم می آید از این روایت شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه، اتفاقا این از آن مواردی است که در سند آن زحمت کشیده ام.در این روایت شیخ صدوق قدس الله روحه نقل می کند از یکی از بزرگان علما به نام حاکم بیهقی خیلی مرد بزرگی است، خیلی از روایات شیخ حاکم بیهقی در آن است. حاکم بیهقی نقل می کند از محمد بن یحیی، معروف است محمد بن یحیی الاصولی از بزرگان علما است کتابی دارد به نام« العوراء» که چند جلد از آن چاپ شده، اوهم نقل می کند از مرزبانی صاحب کتاب معجم الشعرا. مرزبانی می گوید که ابو نعات شاعر یک روز از منزل خارج شد این تصرف است که گاهی می گویند در بخشی تصرف می شود و بخش دیگر را به حال خود می گذارند عرض کنم که از منزل خارج شد دید که اسب سواری از دور می آید که فقط سیاهی از آن معلوم است یکدفعه احساس کرد این سیاهی دارد در او اثر می گذارد این عجیب حالی پیدا می کند می داند چی است از آن دور به یک نفر گفت به نظر تو این سیاهی چه کسی می تواند باشد آن آدم مثل این که در جریان موضوع بود گفت این آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام است چون آقا در این ساعت حرکت می کند و می آید رفت و آمد می کند ابو نعاث همان جا دو بیت شعر گفت البته ابو نعاث شاعر مقتدری است؛ اما این دو بیت را در آن جا گفت. خدا ان شا الله قسمت کند همراه شما عزیزان بعد از عمر زیاد و بابرکتی که عبادت کرده باشیم بهشت برویم بهشت نرفتیم نمی دانیم چی است روایت هم داریم که« فِي الْجَنَّةِ مُكَلَّلًا بِالدُّرِّ وَ الْجَوْهَرِ فِيهِ مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَر »[4]؛ در بهشت چیزهایی است که نه چشمی دیده نه گوشی شنیده نه در قلب بشر طلوع کرده نمی دانیم چی است بهشت اما حدس می زنم که در بهشت نسیم هست اگر بنا شود نسیم بهشت در این دنیا ظاهر شود این دو بیت ابو نعاث است. فرمود سیاهی را می بیند زیر رو می شود نمی دانم چرا این حال را پیدا می کنم می گویند علی بن موسی الرضا سلام الله علیه است می دانی چی گفت اگر چشم تو را از دور ببیند و شک بیاورد که تو کی هستی قلب تو را به ثبت می رساند و کار خودش را می کند اگر عده ای بخواهند دنبال تو بیایند یک نسیمی از تو پخش می شود اینها با آن نسیم تو را پیدا می کنند خلاصه خیلی عجیب است گاهی اینها تصرف می کنند در بخشی و بخش دیگر را رها می کنند حالا این بنده خدا سنی است می گوید حضرت را دیدم بقیه جرات نکردند بروند امام می تواند تصرف بکند که این راحت باشد و بالاخره اینها هر طور که بخواهند عمل می کنند و مصلحت است. مجلسی اول خدمت حضرت شرفیاب می شود یک مجتهد است مخصوصا یک کسی از اهل فضل پرسید این چه حرفی است جواب دادم یک مجتهد است مرد بزرگی است حضرت می فرماید بیا. می گوید آقا می ترسم کافر بشوم حضرت می فرماید ما بگوییم عیبی ندارد بیا. می آید جلو یک مجتهد باید این را متوجه بشود که امام زمان که می گوید بیا جلو باید بیاید دیگر حرفی ندارد بعد می گوید بنشین باز می گوید می ترسم کافر بشوم سوء ادب بشود می گوید ما که گفتیم بیا بنشین عیبی ندارد یک کسی از اهل فضل گفت آخر این چه حرفی است گفتم این حالات حیمان است نمی داند چه بکند دست و پایش را گم می کند حق هم دارد مهنت قرب زبعد افزون است * دلم از هیبت قربش خون است * بالاخره از این نزدیکی بروی یک عظمت و جلالی است که آدم دست و پایش را گم می کند مگر اینها تصرف بکنند. با این حال این قضیه استاد خواص و شهرانی را به عنوان قطره ای از دریا گفته ام که چقدر سنی ها اعتراف کرده اند و پا فراتر نهاده اند و گفته اند ما خدمت حضرت رسیده ایم و یک عده زیادی از اینها این ادعا را کرده اند.البته افرادی با نام بیهقی زیاد داریم، بیهقی مورخ داریم تاریخ بیهقی نوشته بیهقی صاحب المحاسن و المساوی داریم، خیلی بیهقی داریم ما در مورد مباحث اعتقادی از آدم حسابی مطلب نقل می کنیم این بیهقی صاحب سنن است سنن بیهقی که یعنی یک عده به این سنن رجوع کنند حلال و حرام بفهمند مجتهد و مرجع است این بیهقی صاحب سنن می نویسد اغلب علمای ما امام زمان را دیده اند و این ادعای عجیبی است که من وقتی دیدم برای من تازگی داشت که می گویند اغلب علمای ما حضرت را دیده اند این جا سؤال پیش می آید خیلی خوب پس چرا این قدر اعتراف می کنند کتاب هایشان هم هست کتاب های منحصر به فرد نزد بنده رو سیاه نیست که کتابخانه ها پر است اما چرا نیمه شعبان ندارند چرا یا مهدی گفته نمی شود چرا اسم از حضرت برده نمی شود در بلاد آنها. این یک علت دارد جوان ها عنایت کنند مبحث بزرگی است من بارها گفته ام ما منکر قواعد و قوانین جامعه شناسی نیستیم بله از نظر جامعه شناسی آدم در مملکت شیعه به دنیا بیاید شیعه می شود پدر و مادرش بگویند امام زمان او هم می گوید اینها درست منکر اینها نیستم اما می خواهم بگویم ماورای این حرف ها حرف دیگر هم هست دیشب اشاره کردم گفت تقدیر به یک ناقه نشانی دو مهمل * لیلای حدوث تو سلمای قدم را * یک حدیث دیدم از حضرت سجاد سلام الله علیه که معما را حل می کند که من بدانم که غیر از این قوانین و قواعد جامعه شناسی یک چیز دیگر هم هست حضرت به ابو خالد کابلی یک مطلبی را فرموده در مورد حضرت خیلی عجیب است که این عشق امام زمان چرا ما داریم آنها ندارند با این که این همه علمای آنها اعتراف کرده اند به وجود حضرت گفته اند ما حضرت را دیده ایم این چرا چی است این حل بشود حضرت فرمود: «انّ اهل زمان غیبت»[5]؛ این اهل از نظر عربی می شود اسم ان باید خبر هم بیاید من می گویم به راستی زید اگر ساکت بشوم مطلب ناقص است چی شد رفت خوابید نشست چی کرد آخر جمله ناقص است ان اهل زمان غیبت ای ابو خالد اهل زمان غیبت امام زمان این الان اسم ان است خبر باید بیاید اهل غیبت چی کار کرده اند خوب هستند بد هستند گوش کنید چی می خواهد بگوید ان اهل زمان غیبت اهل زمان غیبت امام زمان چقدر هستند به نظر شما در حدود چهار میلیارد یک خورده هم بیشتر تمام شرق و غرب اهل زمان غیبت هستند دیگر بنده و شما که نیستیم فقط کفار منافقین ملحدین آمریکا اروپا همه اهل زمان غیبت هستند و این دایره خیلی بزرگ است و حضرت چیزی می فرمایند که دایره کوچک می شود یک دفعه همه آنها نه المنتظرین لظهور آنهایی که منتظر ظهور هستند این دایره کوچک است ولی باز هم نسبتا وسعت دارد ممکن است کسی پیدا شود او هم منتظر ظهور باشد عقاید دیگر او خراب باشد یک قید دیگر المعتقدین لامامه آنها که معتقد امامت او هستند منتظر ظهور و او را امام دوازدهم می دانند، آنها چی هستند گفتیم جمله ناقص است از اول « ٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ أَهْلِ كُلِّ زَمَان »[6]؛ این مردم، اینها با فضیلت ترین مردم همه زمان ها هستند.

نقش تعقل در زمان غیبت

چرا آن آقا که توی کتابخانه اش پر از کتاب های سنی است و می رود نماز جمعه می خواند و برای مردم حدیث می گوید و علم ظاهر می کند چرا به روی خودش نمی آورد ولی در ایران ما در مملکت عزیز ما خیلی ها هستند که از آن علوم هم نخوانده اند ولی اسم امام زمان که می آید عشق حضرت در خون ها و رگ های او موج می زند چرای حدیث روشن شده حضرت می فرماید: چون خدای متعال نوعی عقل به این شیعیان داده به وسیله آن عقل، غیبت برای آنها مثل رویت است این که وقتی می گویند امام زمان روحت تازه می شود قدر خودت را بدان. خدا دست تو را گرفته این تعقل را خدا داده است بله خدا به حق خود امام زمان که این نوع تعقل و این نوع عشق و شور را از ما نگیرد. بسیار خوب این مطلب خیلی عجیب است که خدا این تعقل را به اینها داده غیبت برای آنها مثل رویت است خوب آقا چرا این تعقل داده شده این هم یک چرا دارد یک نفر هست دبستان رفته خیلی ناقص یک چند کلاس بعد رفته اند به زور به خواهش تمنای او را در دبیرستان نوشته اند آن جا هم یک قدری رفته بعد فرار کرده با ناظم دعوا کرده با مدیر پرخاش کرده است بالاخره بیرون کرده اند او را سرگردان الان یک عده رفته اند زحمت کشیده اند امتحان داده اند و وارد دانشگاه شده اند ایشان رفته در کلاس می گوید من هم می خواهم شرکت کنم راهش نمی دهند می گوید پس چرا این همه آمده اند این جا نشسته اند می گویند بابا اینها از آن اول آمده اند تا رسیده اند به این جا ما همین جواب را می دهیم ما می گوییم آقا ببینید ما از روزی که از حضرت سید انبیا فرمود:«من كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه »[7] گفته ایم چشم. آن آقا فرمود بعد از من حسن فرزند من امام است گفتیم چشم. بعد فرزند من حسین تا بقیه آمده ایم بابا اعتقاد سالم اثر دارد. یک آیه برای شما بگویم در سوره مبارکه فاطر است می فرماید: « مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً »[8]؛ هر کس عزت بخواهد تمام عزت در خانه خدا است عزت مال خدا است میز عزت نمی آورد یک وقتی من با یکی از مسئولین اول انقلاب شوخی کردم ، یک نفر رفته بود تحویلش نگرفته بود به او به شوخی گفتم یا ایها العزیز لا یغرنک المیز بله یک دانه نامه می آورند روی میز می گذارند می گویند بسم الله الرحمن الرحیم با تشکر و تقدیر یعنی خداحافظ بفرمایید تمام شد دیگر میز عزت نمی آورد این لباس من اگر بنده خدا نباشم عزت نمی آورد اگر هم بیاورد عزت موهوم و ظاهری می شود؛ بعد می فرماید علیه یسحت کل مطلب آقای طباطبایی قدس الله روحه می فرمودند چندین معنا دارد یکی هم این است که خدا عقاید سالم را قبول می کند آن بنده را می پذیرد که عقیده اش سالم است تو که الان این جا نشسته ای می گوید امیر المومنین خلیفه بلا فصل پیغمبر است خدا تو را می پذیرد روی تو نظری دارد قدر خودت را بدان منتها برای عاقبت به خیر شدن چی کار کنیم با محبت اینها از دنیا بیرون برویم.

تاثیر عمل صالح در سرنوشت انسان

آیه دارد راهنمایی می کند تا آن جا که می توانی هیچ عمل صالحی را کوچک نشمارید از یک لیوان آب دست کسی دادن، کلام به کسی دادن، لبخند به روی کسی زدن تا قرض دادن و ساختمان ساختن هر چی گیرت می آید عمل کن این اعمال ساده را دست کم نگیرید. روایت داریم می فرماید که خدا چهار چیز را در چهار چیز مخفی کرده که البته من یکی را به عنوان محل شهادت عرض می کنم آن سه تا باشد برای مباحث دیگر. می فرماید رضای خود را در عمل صالح مخفی کن چون ممکن است یک وقت یک عمل صالح سرنوشت انسان را عوض کند، به قول عزیز و استاد معارف ما حضرت آیت الله بهاء الدینی، این آقای بهاء الدینی ما از ضریح حضرت رضا سلام الله علیه جواب سلام شنیده همچین مردی است این تعابیر از ایشان بود می فرمود مبدا میل عوض می شود، بله مبدا میل عوض شدن غیر از این است که تو یک چیزی را دلت بخواهد می روی به خودت فشار می آوردی کاشکی حرام نبود ما هم می رفتیم این کار را می کردیم این هم اجر دارد که می گفتی کاشکی حرام نبود؛ اما یک اعمال صالحی است می فرماید مبدا میل عوض می کند یک وقت یک جوری می شوی که از چشم تو می افتد کاشکی حرام نبود ندارد وقتی می رفت خدمت ابی عبد الله نمی گفت کاش جایزه یزید عیب نداشت ما هم می رفتیم دنبال کار مان چشم او افتاد بدنش لرزید گفت خطایی کردم این طوری شد. بنابراین این اعتقاد صحیحه، اعتقاد به امام زمان، به امیر المومنین این کلمه طیب، عمل صالح را نگه می دارد. خوب برگردیم به جمله خواجه و یک جمع بندی ببینید آقا گفتیم که وجوده لطف در این رابطه گفتیم دنیای تسنن خیلی جاها با ما هم صدا و هم گام هستند حالا چرا به روی خود نمی آورند چون هدایت نشده اند ما هدایت شده ایم الحمدلله این تحقق به آنها داده نشده یا جوری دیگر شده می فرمود:« من اتخذ الله هواه»[9]؛ این آیه به خودی خود معجزه است قرآن که همه آن معجزه است این آیه به خودی خود معجزه است ببینید چگونه این حرف بلند و بالا است ای پیغمبر من دیدی کسی را که هوا پرست شد و خدا او را با وجود داشتن علم گمراه کرد آدم اگر هوا پرست بشود دیگر این حرف ها نیست توجه فرمودید بسیار خوب اینها هوا پرست بودند یا هر چی بودند توضیح دادیم «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا»[10]؛ عدم تصرف هم از ما است این جا یک کم توضیح بدهم گفتیم ضمیر برمی گردد به تصرف، عدم تصرف از ناحیه ما است یعنی حضرت نمی آید ما اهلیت نداریم این جا یک مطلبی با شما دارم این چیزهایی که یک وقت ما می شنویم خوب است قدری تامل و تحقیق بکنیم ببینید آقا می گویند سیصد و سیزده نفر حضرت یاران دارد اینها اگر چنانچه حاضر نشوند و آماده نشوند این تعداد درست نشود حضرت ظاهر نمی شود بله شما این سؤال را من می کنم شما می گویید این جبهه های ما که موج می زد یعنی از اینها سیصد و سیزده نفر مخلص امام زمان نبود یعنی قسم قرآن می خورم که بود چرا نبود چرا تعارف می کنیم احادیث را باید بفهمیم بعضی کتاب را باز می کنند می گویند به به، به به که هیچ دردی را دوا نکرده آدم عزب بگوید به به زن دار نمی شود آدم بدهکار بگوید به به بدهی ها ادا نمی شود اگر پیدا کردی به به دردی را دوا کرده به من بگو این طور نیست سخن امام را بخوانیم بگویید به به مقدس بازی در بیاورید این طور نیست عزیز من بعضی در جامعه می خوانیم «کلامکم نور»[11]؛ سخن شما نور است نور به چی می گویند در تعریف نور می گویند:« ظاهر فی نفسه مظهر لغیر»[12]؛ به خودی خود ظاهر است آفتاب آمد دلیل آفتاب دیگر نور خودش را نشان می دهد آدم نمی آید بگوید کبریت روشن کنیم ببینیم چراغ روشن هست یا نه شمع روشن کنیم ببینیم مهتابی روشن است یا نه این چراغ روشن کنیم ببینیم آفتاب هست یا نه آفتاب آمد دلیل آفتاب نور خود را نشان می دهد به خودی خود ظاهر است و مظهر لغیر غیر خود را هم نشان می دهد تمام این ستون ها وجود شما عزیزان در و دیوار را نور نشان داده این برق ها برود ما یکدیگر را نمی بینیم کلامکم نور یعنی کلام اینها چراغ است چراغ را به دست بگیری گمشده خود را پیدا کنی خدا رحمتش کند من کسی را به مانند علامه طباطبایی در فهم حدیث ندیده ام خدا می داند یک وقت یک معضلاتی را ایشان از احادیثی اخراج می کرد که دیگران بیست دفعه و سی دفعه دیده بودند و نفهمیده بودند یک مشکلی را می دیدی از یک حدیث استخراج کرده است دیگران سی دفعه خوانده اند و به به گفته اند ولی ایشان استخراج می کرد احادیث را خدا توفیق بده بنشینیم متوجه بشویم هی شعار ندهیم. خوب پس این سیصد و سیزده نفر آدم یعنی در این جبهه ها نبود قرآن را بیاورید من دست می گذارم که بود بیش از سیصد و سیزده نفر بود اینها که بلند می شوند می روند جمکران آن جا موج می زنند شما می گویید سیصد و سیزده نفر مخلص در آنها نیست چرا نیست اینها حاضر هستند جان بدهند حاضر هستند یک لحظه امام زمان را ببینند جانشان را بدهند همه چیزشان را بدهند چه طور نیست در این تهران با این عظمت در این ایران به این بزرگی سیصد و سیزده نفر نیست کی می گوید نیست و حالا هست یا نیست داشته باشید حدیث دیگری بخوانم در کتاب کافی، حدیث داریم ازسبیر صیرفی بعضی ها بعضی چیز ها را غلط می خوانند فکر می کنند درست می خوانند سبیر یادتان باشد یکی از روات حدیث می گوید آمدم خدمت امام صادق سلام الله علیه عرض کرم آقا آنقدر شما عشاق دارید آنقدر طرفدار دارید چرا نشسته اید در خانه مگر نمی گوییم که چهار هزار نفر قلم به دست خدمت حضرت نشسته بودند مگر نمی گوییم مگر نه این است که در روز شهادت حضرت، مدینه ضجه و ناله می زدند و خاک بر خود می ریختند پس اینها که بودند می گوید حضرت چیزی نفرمود فرمود حاضری برویم بیابان یک قدری با هم مانوس بشویم و قدمی بزنیم و سیری بکنیم گفت باشد دستور داد دو تا قاطر آماده بکنند می گوید سوار شدیم رفتیم رسیدیم به جایی دیدیم که پسر بچه ای دارد بز یا بچه بز می چراند قریب به این عبارت ها به من گفتید این همه عشاق و طرف دار داریم چرا این قدر نشسته ایم من به تعداد این بزها طرفدار و یاور داشته باشم در خانه نمی نشینم این کتاب کافی است شمردم دیدم اینها هفده تا است یعنی حضرت هفده تا مخلص نداشته؟ آقای آیت الله بهاء الدینی می فرمودند که یک بلای وحشتناکی ایران را تهدید می کرد به خود من فرمودند آن بلا چی بود به من هم نگفتند نمی دانم چی بوده فرمودند در یک شهرستانی دو سه نفر نشسته اند توسل به حضرت زهرا پیدا کردند و این بلا برگشت خیال نکنید مجلس باید شلوغ باشد سر و صدا باشد یک وقت دیدی خود تو دعایت قبول شد بله فرمودند به دست مبارک خود خانم سلام الله علیها برگشت .پس بیایید معنای این حدیث را بدانیم آن جا که می فرماید به عدد این بز بچه ها که هفده تا بوده این جا که می فهمید سه تا سیزده تا چی می خواهم بگویم به فضل الهی تعمق در روایات اهل بیت چیز دیگری نشان می دهد علم ناقص آدم را گمراه می کند آدم بیاید یک عمر به مردم بگوید سیصد و سیزده نفر خوب برای مردم معما می شود دیگر معما نمی شود ما چقدر جوان داشتیم دست و پا دادند وجان دادند اینها عاشق امام زمان نبودند ؟ خیلی خوب به فضل الهی تعمق در روایات اهل بیت نشان می دهد آقایان و جوان ها سیصد و سیزده نفر مخلص از جان گذشته عاشق که سر از پا نشناسد فقط نیست عشق و اخلاص بس نیست از جان گذشتگی بس نیست روایات نشان می دهد که امام زمان سیصد و سیزده نفر محور می خواهد نه فقط عاشق بله توجه کردید چه عرض کردم یک وقت کسی عاشق باشد و هیچ کار بلد نباشد شما بعید می دانید ما خیلی آدم های عاشق و با محبت داریم هیچ کاری بلد نیستند این بس نیست عاشق بودن که بس نیست یک نفر که نجاری بلد نیست آدم عاشقی است نماز صبح ترک نمی شود نمی تواند در و پنجره بسازد یک وقت ممکن است نجار لازم داشته باشی عاشق بس نباشد غیر از عشق و اخلاص از خود گذشتگی حضرت سیصد و سیزده نفر محور می خواهد منشا اثر باشد هر کدام در جایی که هستند موجی را اداره کنند و آن هفده تا که در کتاب کافی است در روایت سبیر است به این معنا است حضرت فرمود هفده تا محور داشته باشم چرا برای شهادت حمزه آن قدر پیغمبر ناراحت شد چرا امیرالمومنین مرتب می فرمود اگر من حمزه را داشتم کارم به این جا نمی رسید. امیرالمومنین یک نفر را نداشت از لحاظ تعداد خیلی داشت اما می فرمود حمزه محور بود مدبر بود حمزه متعقل بود یک محور مثل حمزه می داشتم حضرت می فرمود کارم به این جا نمی رسید. امام زمان سیصد و سیزده حمزه می خواهد عدمه منا این جا است باید این را واضح به مردم بگوییم نه این که حضرت عاشق و مخلص ندارد خیلی دارد.

ذکر مصیبت

«السلام علیک یا صاحب الزمان السلام علیک یا عین الله فی خلقه»؛ با کمال شرمندگی عرض می کنم بعضی ها حدس زده اند امام زمان برای چند نفر خیلی گریه کرده یکی هم برای عمه بزرگوارش زینب کبری سلام الله علیها با عرض شرمندگی می گویم آقا مسافر که از سفر می رسد ولو این که در این زمان با این وسیله های آسان می گویند فلان کس خسته است فلانی از سفر آمده امام زمان تو خودت می دانی که من مصائب مکشوف نمی خوانم اما می بینم شیعیان تو حال دارند فقط عین جمله را می گویم با عرض شرمندگی می گویند عمه بزرگوارت چهل منزل آمده بود اما می دانید عوض این که پذیرایی بکنند زخم زبان زدند یک جمله افتخار آمیز از حضرتش برای شما نقل می کنم ای شیعیان افتخار بکنید یک خانمی که بر حسب ظاهر اسیر است برادرش را کشته اند برادر هایش را کشته اند آن وقت مقتدری مانند یزید نشسته روی تخت خون از شمشیر او می چکد خانم بلند شود فریاد بزند به او بفرماید انی لاستصغر قدرک ای شیعیان افتخار بکنید ببینید ما در مکتب خود چه کسانی داریم می گوید من قدر تو را کوچک می شمارم این جا بگذار یاد بکنم از علامه بزرگوار میرزا محمد علی بردباری قدس الله سره این جمله خانم را به شعر کشیده است و به یقین در خانه امام زمان دارم عرض می کنم دیگر کسی نمی تواند و نتوانسته بگوید می گوید دختر علی حرف می زند یک صدای شیر از بیشه امامت به گوش می رسد که این طور یزیدیان می لرزیدند بله خانم حرف می زد اینها می لرزیدند امام زمان شما یک همچین عمه ای دارید اما می دانید نمی دانم آن کجا بود که خانم همیشه با قدرت بود ولی چه مصلحتی بود یک وقت دیدند از آن سر نازنین یک خواهشی می کند می گوید برادر من یک قدری هم با دختر کوچک خود حرف بزن نزدیک است قلب او از غصه آب بشود .

حجه الاسلام فاطمی نیا