ايجاد مصونيت در برابر خطرات و انحرافات (۳)

ايجاد مصونيت در برابر خطرات و انحرافات (۳)

موضوع: ايجاد مصونيت در برابر خطرات و انحرافات (۳)

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بينندگان عزيز رمضان ۸۸ بحث را مي‌بينند. نيمه‌‌ي دوم، يك دو جلسه ما راجع به اين صحبت كرديم كه آنچه خدا ساخته است، محكم است. «أَتْقَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ» (نمل/۸۸) «أَتْقَنَ» يعني خدا كارهايش حساب و كتاب دارد. براي حوادث يك راه‌هايي قرار داده است كه كسي در مقابل حوادث خودش را نگه دارد. مثلاً به حيوان شاخ داده، فرار داده است، غريزه‌ي دشمن شناسي داده است، گاهي پوست مي‌اندازد. گاهي در لانه مي‌رود، كارهايي كه براي حفاظت خودش مورچه مثلاً براي زمستانش چيزي ذخيره مي‌كند. يك حفاظت‌هايي در حيوان‌ها است. يك حفاظت‌هايي در انسان است. گلبولهايي كه در انسان در مقابل ميكروب‌ها است. اشك ما شور است چون چشم ما از چربي است. با آب نمك قاطي كرده است. در كاسه گذاشته است كه ضربه نبيند. ابرو گذاشته، نور به آن فشار نياورد. دور زمين را خدا حفاظت كرده، حفاظت زمين را در يك فضايي قرار داده، قطر فضاي دور زمين طوري است كه اگر سنگ‌هاي آسماني پرت شد در كله‌ي ما نخورد. يعني طوري است كه اين قطر هوا اين سنگ‌ها را مشتعل مي‌كند. منفجر مي‌كند. ميوه را با پوست حفظ كرده است. يك تك سلول و اسپرم و نطفه در شكم مادر در سه مرحله «في‏ ظُلُماتٍ ثَلاث‏» (زمر/۶) در سه لايه حفظ كرده است. حفاظت‌هايي كه خدا انجام داده است.

۱- مقاوم سازي انسان‌ها در برابرلغزش‌ها و انحراف‌ها

اينها حفاظت مادّي است. حالا يك حفاظت‌هايي معنوي است. كه حالا خدا ما را ساخت، چه كنيم از داخل پوك نشويم. چرا دنيا هرچه تكنولوژي و علمش بيشتر مي‌شود ولي پوك‌تر مي‌شود؟ مثلاً در كشورهاي مترّقي ديگر چرا خودكشي است؟ در كشورهاي مترقي خانواده‌هاي اشراف، در آنها ديگر چرا طلاق است؟ آدم‌هايي كه در ساختمان‌هاي مجلّل زندگي مي‌كنند، ساختمان ضد زلزله است. موشك به آن بياندازي نمي‌تواند سوراخش كند، اما آدمي كه در اين زندگي مي‌كند، يك چك تراول را بدهي، رشوه به او بدهي فوري مي‌نويسد، برايت امضا مي‌كند. يعني ساختمان ضد زلزله است. ولي آدم ضد زلزله، ضد چك نيست. يعني خيابان‌ها بزرگ شده است، ولي روحش تنگ شده است. ساختمان بلند است، همتش كوتاه است. حالا اين را ما مي‌گوييم: تقوا، يعني حفاظت. چه كنيم آدم از درون محافظ داشته باشد؟ پودر نشود؟ مأيوس نشود، خودكشي نكند؟ گول نخورد؟ با چه اهرم‌هايي مي‌شود انسان را مقاوم ساخت؟ ما مدرسه‌ها را مقاوم‌سازي مي‌كنيم. ساختمان‌ها را، كنارش آهن جوش مي‌دهيم. نمي‌دانم، خيلي جاها در مقاوم‌سازي ما موفّق هستيم. ولي مقاوم سازي دروني چيست؟ همه‌چيز مقاوم است، ولي خود انسان مثلاً يك فحش مي‌دهي، همه چيز را فراموش مي‌كند. يك بي‌مهري مي‌بيند، پدر و مادرش را هم رها مي‌كند. بابا آخر مادرت است! مي‌گويد: بله مادرم است. چون اين كلمه را گفت ديگر خانه‌ي مادرم نمي‌روم. دو تا خواهر، دو تا برادر، با هم قهر هستند. اين پيداست كه اينها از درون و از ايمان مقاوم‌سازي نشدند. پس بحث ما مقاوم‌سازي انسان‌ها است. حالا اين مقاوم‌سازي تيترهاي مختلفي دارد.

موضوع بحث، مقاوم‌سازي انسان‌ها. اسمش چيست؟ مي‌توانيد تقوا بگذاريد. مي‌توانيد حفاظت بگوييد. مي‌توانيد مصونيت بگوييد. مي‌توانيد پدافند غير عامل بگوييد. مي‌تواند بگوييد: عزّت! چون عزّت هم نوعي مقاوم‌سازي است. مي‌گويند: فلاني عزيز است، يعني ديگر حريفش نمي‌شويم. عزيز شده، ديگر نفوذ ناپذير است. موضوع بحث اين است. خيلي هم بحث مهمي است. ما آدم‌هايي داريم تحصيلاتشان بالا است. ولي به مختصر چيزي مي‌پوكند. عرض كردم يك تلفن به او مي‌كني، يكدفعه مي‌بيني ۱۸۰ درجه عوض شد. يك انسان‌هاي مقاومي ما داريم كه… قرآن بخوانم. به پيغمبر گفتند: «إِنَّكَ لَمَجْنُون‏» (حجر/۶) تو ديوانه هستي. جن زده هستي. اصلاً پيغمبر يك ذره عقب‌گرد نكرد. قرآن جواب مي‌‌دهد كه: «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُون‏» (قلم/۲) به پيغمبري گفتند: «إِنَّا لَنَراكَ في‏ سَفاهَةٍ» تو خُل هستي. هيچ عقب‌گرد نكرد، عكس العمل نشان بدهد. فرمود: نه! من خُل نيستم. «لَيْسَ بي‏ سَفاهَة» به پيغمبري ديگر گفتند: «إِنَّا لَنَراكَ في‏ ضَلالٍ»‏ (اعراف/۶۰) تو منحرف هستي. دست از پا… «لَيْسَ بي‏ ضَلالَةٌ» (اعراف/۶۱) نه! براي اين دختر دو تا خواستگار مي‌آيد، ديگر نمي‌آيد اين فكر مي‌كند، راست آينه مي‌رود، مي‌گويد: دماغم بزرگ است؟ چشم من ايراد دارد. مي‌گويد: عيبي از من است؟ خوب بابا دو تا خواستگار نيامده، سومي خودم هستم. اين ديگر خواب از سرش مي‌رود. بازاري در يك كاري مثلاً شكست مي‌خورد فكر مي‌كند، بختش برگشته است. زود مثلاً سر يك چيزي… گاهي يك چيزي، يك موتور گازي به او مي‌دهي، اين ديگر به هم مي‌ريزد. اين چرخش را بلند مي‌كند، همينطور… يك سيخ به او مي‌دهي، اين اعتدالش به هم مي‌خورد به هركس مي‌رسد چنين مي‌كند. يك پاشنه‌كش به او مي‌دهي، از مدرسه كه بيرون مي‌آيد يك پاشنه‌كش به او بده. اين چنين مي‌كند. روي ديوار خانه‌ي مردم چنين مي‌كند. (خنده حضار) اين پوك است.

۲- خداوند، تكيه‌گاه مطمئن انسان در حوادث و مشكلات

يعني قرآن مي‌گويد: مقاوم نيستيد. «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ»، «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ» وقتي شر به او مي‌رسد، «جَزُوعاً» (معارج/۲۰) جيغ مي‌زند. «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ» وقتي خير مي‌رسد، «مَنُوعاً» (معارج/۲۱) به كس ديگر نمي‌دهد، بخل مي‌كند. «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» مقاوم نيست. شر به او رسيد، خوب تحمّل كن. «وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ» (بقره/۱۵۵) خوب حالا تلخي است، تلخي براي ديگران هم بوده است. «وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ» انسان… چه كنيم اين را مقاوم كنيم؟ راجع به مقاوم‌سازي انسان‌ها اول چيزي كه آدم را نگه مي‌دارد، آيه‌اي است كه ايراني‌ها حفظ هستند، يعني همه تقريباً حفظ هستند. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏» (رعد/۲۸) بچه تنهايي در كوچه راه برود مي‌ترسد. اگر يك آدم هرزه‌اي او را نگاه كند، از او مي‌ترسد. اما اگر بچه دستش در دست پدرش بود، هر لاتي هم او را نگاه كند، به لات مي‌گويد كه ببين (خنده‌ي حضار) دستم در دست پدر است. يعني ديگر مقاوم شدم. ديگر مقاوم شدم. ما بايد دستمان را در دست خدا بگذاريم. چون همه‌ي چيزها مي‌پرد. به حزب بند شويم، حزب پاك مي‌شود. چقدر تا به حال حزب درست شده كه منحل شده است؟ به قدرت، به شاه وصل شوي، قديم بعضي تجّار سرمايه دارها براي اينكه مالشان محفوظ بماند، با يكي از خاندان سلطنتي شريك مي‌شدند. كه ديگر از گمرك و از خيلي چيزها مثلاً فكر كنند ديگر كارشان تثبيت شده است. شاه به نمي‌دانم آمريكا وصل مي‌شد، يعني ببينيد اين به دربار وصل مي‌شد، دربار به شاه وصل مي‌شد. شاه به رييس جمهور آمريكا زمان شاه كارتر بود، به كارتر وصل مي‌شد. به هرچه وصل شويد اينها ماندني نيست.

«ما عِنْدَكُمْ يَنْفَد» (نحل/۹۶) قرآن مي‌گويد: به كس ديگر وصل نشو. آن نمي‌تواند تو را نگه دارد. «ما عِنْدَكُمْ» يعني آنچه نزد شما است، «يَنْفَد» از بين مي‌رود. «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق‏» (نحل/۹۶) «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق‏» نزديك‌تر از پدر و مادر نداريم. پدر و مادر ديگر نزديك‌ترين آدم‌ها به انسان هستند. وقتي مردند، آدم يك هفته لباس سياه و تا چهلم و سال و… به كسي مي‌گويي: آقا شما ۱۸ سال پيش پدرتان مرده است. يك فاتحه بخوانيد. مي‌گويد: برو بابا! خدا تو را عقل بدهد، پدر من را هم بيامرزد. دنبال كارت برو! ولي مردم امام حسين را هزار و چهار صد سال است، دوست دارند. در ساختمان‌هاي دنيا هرجا ساختمان مذهبي است، ماندگار شده است. شوشتر مسجد جامعش، يك دري دارد براي نمي‌دانم چند قرن قبل است. گلوله بزني در آن نمي‌رود. به خاطر اينكه چوب آن چوب… ولي درهايي كه الآن در اداره ساخته مي‌شود يك مشت بزني اصلاً با كل سقف پايين مي‌آيد. چرا؟ براي اينكه آن نجّار قديم روي عشق مسجدي را ساخته است، اين طبق بخشنامه و مزايده و مناقصه و تبصره و آيين نامه و ذي حسابي و جمع بندي و روابط عمومي و… يعني چهل نفر جمع شدند، آخرش هم در آشغالي ساختند. او يك نجّار پيرمرد كمر خميده، بعد از هشتصد سال گلوله درون در فرو نمي‌رود. هرچه رنگ خدا باشد، مي‌ماند. مثال قبلي يادتان نرود. دم طاووسي را كه خدا رنگ كرده است هرچه هم شلنگ بگيري، پاك نمي‌شود. تخم مرغي را كه ما رنگ مي‌كنيم، با يك خرده (تُف) آب دهان پاك مي‌شود. (خنده حضار)

۳- تكيه به غير خدا، همچون تكيه به تار عنكبوت

به كسي بند نشويد. قرآن مي‌گويد: به آن كسي كه بند شدي، «كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوت‏» (عنكبوت/۴۱) انگار به تار عنكبوت متوسّل شدي. «وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوت» (عنكبوت/۴۱) به چيز ديگر بند نشويد. اگر مي‌خواهيد مقاوم باشيد، بايد خدايي شويد. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏» در دعاي عرفه داريم مي‌گويد: «مَا ذَا» خدايا چه چيز‏ «وَجَدَ» چه چيز پيدا كرده است؟ «مَنْ فَقَدَكَ» كسي كه خدا ندارد، چه چيز دارد؟ «وَ مَا الَّذِي فَقَدَ» چه چيز مفقود شده، چه چيز گم كرده است، «مَنْ وَجَدَك‏» هركس تو را دارد، هركس تو را دارد، چه ندارد. و هركس تو را ندارد، چه دارد؟ اين جمله براي امام حسين (ع) است. اگر مي‌خواهيد مقاوم باشيد، با مدرك و ليسانس و پول و خانه‌ي ما اين طرف و آن طرف باشد، بند به اين باشيم. استخدام رسمي، خيلي‌ها فكر مي‌كنند كه اگر استخدام رسمي شوند، زندگي‌شان درست مي‌شود. ما چقدر آدم داريم استخدام رسمي هست و هزار و يك مشكل دارد. و چقدر آدم داريم استخدام رسمي نيست، زندگي‌اش هم راحت است. عزّت و ذلّت با استخدام رسمي نيست. با مدرك نيست، به حزب نيست، به زور نيست، به پول نيست، به پارتي نيست، به اينها نيست. اينها موج است و جولان دارد. اولين چيزي كه انسان را مقاوم مي‌كند، ايمان به خدا است.

۴- بهترين‌ها در نماز و نيايش با خدا

۲- حالا ايمان به خدا خيلي شاخه دارد. يك شاخه‌اش نماز است. شما روي نماز، روي مهندسي نماز فكر كرده‌ايد؟چه خصوصياتي دارد؟ روي نماز يك خرده دقّت كنيد. هرچه بهترين است، در نماز هست. بهترين خانه‌هاي دنيا كعبه است. در نماز رو به كعبه است. بهترين كلمات قرآن است. در نماز بايد قرآن بخوانيم. حمد و قل هو الله، قرآن است. بهترين لباس را گفتند در نماز بپوشيد. در نماز بهترين لباست را بپوش. بهترين طلاها را زن‌ها و بهترين وسائل آرايش را زن‌ها در نماز استفاده كنند. يعني زن كه سر نماز مي‌رود، انگار عروس مي‌شود. مي‌دانيد چه اثر تربيتي دارد؟ دختر بچه مي‌آيد مي‌بيند، مامان مي‌خواهي عروسي بروي؟ مي‌گويد: نه، مي‌خواهم نماز بخوانم؟ نماز مي‌خواني عروس شدي؟ آره، مي‌خواهم عروسي بروم. الله اكبر! با خدا مي‌خواهم حرف بزنم. ولذا دخترها به مادرشان مي‌گويند: برويم عروسي! نمي‌گويند: مسجد برويم.چون مادرش در عروسي آرايش مي‌كند، در مسجد يك امّل مي‌آيد. ولذا مي‌گويد: عروسي برويم. اگر اين زن وقت نماز خودش را آرايش كند، بچه هم نماز خوان مي‌شود. به ما گفتند: مسجد مي‌رويد با لباس شيك برويد، «خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» (اعراف/۳۱) يعني آدم وارد مسجد مي‌شود به! همه چه تيپ‌هايي هستند! الآن اگر ما به يك نقاّش بگوييم: عكس خادم مسجد را بكش، چه عكسي برايت مي‌كشد؟ به همه‌ي نقاش‌ها بگوييد: آقا عكس يك خادم براي ما بكش. چه برايت مي‌كشد؟ دارد راه مي‌رود، ادرارش مي‌گيرد، سلام عليكم! حال شما خوب است؟ آقا مسجد كجاست؟ (خنده حضار) ببين مسجد در ذهنش مستراح عمومي مي‌شود. ولذا اسلام گفته كه: مستراح در مسجد نباشد. فاصله‌ي قابلي بين مسجد و مستراح باشد كه مسجد و مستراح به هم گره نخورند.

پيش‌نماز مسجد را مي‌گويند: هركس تقوايش بيشتر است، چه و چه و چه… تقوا جاذبه دارد. آخر آيت الله العظمي اراكي، آيت الله بهجت، يك آب جوش به يك نفر دادند. يك دسته گل تا حالا براي كسي بردند؟ چه شد كه مثلاً اين همه جمعيت بلند مي‌شوند به قم تشييع جنازه‌ي آيت الله بهجت مي‌روند؟

۵- اصالت تقوا و عدالت در نزد همه انسان‌ها

تقوا جاذبه دارد. آدم‌هاي بي‌تقوا هم تقوا را دوست دارند. اصلاً آدم‌هاي بي‌دين هم دين را دوست دارند. چهار تا دزد با يك نيساني شريك مي‌شوند يك جايي را مي‌دزدند. مي‌گويند: ببين بيا عادلانه تقسيم كنيم. اصلاً جنسش دزدي است. ولي دم از عدالت مي‌زند. مي‌گويد: عادلانه! سرش را بيرون مي‌كند، فحش مي‌دهد. مي‌گوييم: آقاجان! آخر شما سوار ماشين شدي، چرا چنين حرفي زدي؟ گفت: حاج آقا حقش است. حق است، يعني به فحش خواهر هم حق مي‌گويد. اين پيداست حق را قبول دارد، منتهي به فحش خواهري هم رنگ حق مي‌زند. باطل را لباس حق مي‌پوشاند.

اگر اسم‌ها را عوض نكنيم، گول مي‌خورند. سامري گفت: «هذا إِلهُكُمْ» (طه/۸۸) سامري يك مجسّمه‌ساز بود، ديد موسي دير كرده است.طلاها را گرفت، يك گوساله‌ي طلا درست كرد و لوله‌هاي درونش هم طوري درست كرد كه باد كه در آن مي‌رفت صدا مي‌داد. مثل اين سوت‌هايي كه در زمين ورزش با فلز، قديم با گل بود. گفت: «هذا إِلهُكُمْ» خدا اين است! اگر مي‌گفت: «هذه عجل» كه نمي‌پسندند. اگر مي‌گفت: اين گوساله است. خوب كسي گوساله را نمي پسندد. گفت: «هذا إِلهُكُمْ»… روشن فكر، كلمه‌ي روشن فكر را مي‌گويد، بعد فكر مي‌كند روشن فكر يعني بي‌اعتنا به دين. حالا ببينم كجا معناي اين است كه اگر كسي روشن فكر است، به دين بي‌اعتنايي كند؟ اصلاً ما دين را مي‌توانيم بفهميم؟ كجاي دين را فهميديم؟ گاهي آدم به يك روايات برمي‌خورد. مي‌گويد: الله اكبر! چه دقت‌هايي كرده است؟ از امام پرسيد آقا فلاني اگر يك روز، روزه بخورد، مي گويند: چهل روز روزه بگيرد. ببخشيد۶۰ روز، روزه بگيرد. يا مثلاً اگر كسي به خطا آدمي را كشت، ۶۰ روز، روزه بگيرد. خيلي‌ جاها گفتند: ۶۰ روز، روزه! به امام گفت: چرا گفتند: ۶۰ روز، روزه؟ بگويند: دويست ركعت نماز بخواند. بگويند: يك عمره برود. يك مشهد برود. يك كربلا برود. چرا اسلام جريمه را روزه قرار داده است؟ امام فرمود: مردم كار و كاسبي دارند. حالا ما يك غلطي كردم. خوب چرا نماز مي‌خوانم از همه‌ي كارهايم مي‌افتم؟ اما آدم مي‌تواند روزه بگيرد، درس هم بدهد، بازار هم برود. كارخانه هم برود. بچه‌داري هم بكند، يعني خدا نمي‌خواهد وقتي كيفر قرار مي‌دهد، مردم را فشل كند. ببينيد معلوم مي‌شود كه در اين يك حكمتي است. كه مي‌گويد: اگر خلاف كردي، نمي‌گويد: دويست ركعت نماز بخوان. مي‌گويد: اگر خلاف كردي، ۶۰ روز روزه بگير. چون آدم روزه به كارهاي ديگرش هم مي‌رسد. شما ماه رمضان كه روزه هستيد، بازار باز است. كارخانه باز است. دانشگاه نمي‌دانم اگر تابستان نباشد باز است. روزه منافاتي با اقتصاد ندارد. اينها يك دقت‌هايي است كه آدم وقتي نگاه مي‌كند مثلاً… لذت مي‌برد.

بهترين‌ها در نماز جمع شده است. بهترين كعبه، بهترين لباس، گفتند: اگر مي‌خواهي اذان بگوييد، هركس صدايش خوب است اذان بگويد. هركس صدايش خوب است اذان بگويد. پيش نماز «اَقرأ» هركس قرائتش خوب است، اذان بگويد. تقوا جاذبه دارد، حتي اگر پيشنماز، از نظر تقوا اين و اين، تقوايشان يك طور است، سوادشان يك طور است. سن‌شان يك طور است. سيادتشان يك طور است. آخرين دفعه مي‌گويد: هركدام خوشگل‌تر است. چون خوشگلي هم يك جاذبه دارد. هر آخوندي خوشگل‌تر است پشت سر او نماز بخوان. يعني اگر ديگر ديديد، مثلاً دو تا پيشنماز هستند، هر دو سيد هستند. يا هردو شيخ هستند. هر دو سوادشان يكسان است. هر دو تقوايشان يكسان است، هر دو سن… اگر به هيچ راهي نرسيديد، ببينيد كدام يك خوشگل تر هستند؟ يعني اين جاذبه‌هايي است كه در نماز جاسازي شده است. عطر، بهترين قرائت، بهترين كلام، بهترين قبله، بهترين لباس، اگر مي‌خواهيد مقاوم باشيد بايد دستتان را در دست قدرت ابدي بگذاريد. خدا قدرت دارد. البته حالا اينجا يك چيزي بگويم. يك كسي مي‌گفت: خدا قدرت دارد، كره‌ي زمين را در يك تخم مرغ جا كند؟

۶- قدرت الهي در دايره حكمت و مصلحت

خدا قدرت دارد نمي‌دانم چه كند؟ خدا قدرت دارد… نمي‌دانم… اينكه مي‌گويم: خدا قدرت دارد، خدا بر كارهاي شدني قدرت دارد. وگرنه به دبير رياضي بگوييم: آقا شما قدرت داري، بگويي: دو دو تا شانزده تا! مي‌گويد: نه! بگوييم: پس تو دبير رياضي نيستي. دبير رياضي معنايش اين است كه كارهاي شدني را… گاهي كار شدني نيست. آقا يك پهلوان مي‌تواند يك سنگ دو كيلويي را بردارد پرت كند. اما به همين پهلوان بگويي: يك پر كاه را بردار دو متر پرت كن نمي‌تواند. ممكن است يك پهلوان سنگ دو كيلويي را به دويست متري پرت كند، به هزار متري پرت كند. اما يك پر كاه را به دو متري پرت نكند. اين گير در پهلوان است يا گير در پر كاه است؟ اگر گير در پهلوان باشد، كه پهلوان وزن سنگين را پرت مي‌كند. گير در دبير رياضي نيست، پيشنهاد تو، پيشنهاد محالي است.

كارهاي ممكن را خدا انجام مي‌دهد. چيزي كه خلاف عقل است، محال است، قدرت خدا به محال تعلق نمي‌گيرد. علاوه بر اينكه خيلي كارها ممكن است ولي حكيمانه نيست. آقا بنده قدرت دارم يقه‌ام را پاره كنم. مي‌كنم؟ نمي‌كنم! بنده هم كه قدرت دارم يقه‌ام را پاره كنم، اين كار يقه پاره كردن حكيمانه نيست. خدا نمي‌توانست وقتي ما به دنيا آمديم بوعلي سينا شويم. يك كلاس يك كلاس درس نخوانم. چرا مي‌توانست. شما بوعلي سينا متولّد شوي، اما نمي‌كند. حكيمانه نيست. بدون كشاورزي ميوه بدهد. حكيمانه نيست. «نابرده رنج گنج ميسّر نمي‌شود» اصلاً حكمت خدا به اين است كه كار از مسيرش شود، با مقدّمات شود. معناي قدرت خدا اين است. خدا از قدرتش استفاده مي‌كند، در جايي كه ۱- كار محال نباشد. ممكن باشد. محال نباشد. ۲- كار خلاف حكمت نباشد. اگر مي‌خواهيم مقاوم باشيم بايد بند به آن قدرت باشيم.

۷- نقش داستان‌هاي قرآن در تربيت ديني

مصونيّت، نماز يكي است. دعا يكي است. گاهي وقت‌ها به انسان فشار مي‌آيد. به روانپزشك مراجعه مي‌كند. آن مقداري كه به روان‌پزشك مراجعه كردي با خدا حرف بزن. آرام مي‌شود. يعني انسان درد دلش را به خدا بكند. دعا يعني گفتگو با خدا. دعا يعني گفتگو با خدا. آرام بخش است. خود قرآن آرام بخش است. قرآن را باز مي‌كني، يك قصه‌هايي برايت مي‌گويد. قصه‌هاي قرآن قصه است. بعد مي‌گويد: فكر نكني قصه است. «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ» (انعام/۸۴) قصه‌ي يوسف قصه بود. اما مي‌خواهد بگويد: هر جواني اگر خودش را مثل يوسف حفظ كرد، آنچه كه به يوسف داديم، به او هم مي‌دهيم. اگر قصه بود، «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ» در قرآن نبود. مي‌گفت: قصه‌ي يوسف تمام شد و رفت. تاريخ مصرفش تمام شد. يك قصه‌اي را كه نقل مي‌كند، مي‌گويد: «وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنين»‏ (انبيا/۸۸) «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ» يعني عين آن قصه براي تو هم هست، «كَذلِكَ» در فارسي يعني همچنين. من يك خاطره مي‌گويم، بعد مي‌گويم: همچنين. يعني تو هم… هركس از اين راه برود به اين نتيجه مي‌رسد. قصه‌هاي قرآن آرام‌بخش است. يك قصه‌اي نقل كرده است براي خانم‌ها و براي آقايان. گفته: مردها و زنها! نگوييد: جبر محيط! آخر كمونيست‌ها يك حرفي داشتند، مي‌گفتند: جبر محيط، جبر اقتصاد، يعني محيط آدم را مي‌سازد. اقتصاد آدم را مي‌سازد. محيط اثر دارد. اقتصاد اثر دارد. اما هيچ‌كدام جبر نيست. مثل سرازيري، سرازيري آدم را مجبور به افتادن نمي‌كند. سرازيري بستري است كه آدم بيفتد. ولي آدم مي‌تواند با يك كفش عاجدار برود و نيفتد. زمستان بستري است براي سرما. ولي اينطور نيست كه هركس به زمستان رسيد حتماً سرما بخورد. خيلي‌ها از زمستان رد مي‌شوند و سرما هم نمي‌خورند. عرضه‌ي جنس در مغازه، اين بستري براي خريد است. اما خيلي‌ها ممكن است از كنار اين مغازه بروند، و هيچ معامله هم… اين اختيار است، اصل ما هستيم. ببينيد زن فرعون چه چيز نداشت. مال فرعون را داشت. طلاها، باغ‌ها، قدرت‌ها، زن فرعون… فرعون مي‌‌گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏» (نازعات/۲۴) ربّ اعلي شما من هستم. آنوقت اين زنش مي‌گفت: «رَبِّ نَجِّني‏» خدايا نجاتم بده. مرده شور تركيبش را ببرند! «نَجِّني» از فرعون نجاتم بده. عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. «رَبِّ» اي خدا «ابْنِ» بنا كن. «ابنِ لي» براي من بنا كن. ‏ «عِنْدَكَ» نزد تو «بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ» (تحريم/۱۱) خدايا من مي‌خواهم به تو نزديك شوم. من بهشت مي‌خواهم. من فرعون را نمي‌خواهم. ببينيد اين زن نشان مي‌دهد…

آخر بعضي‌ها مي‌گويند: زن ضعيف است. زن مجبور است. آدم وقتي سر سفره‌ي شوهرش غذا خورد مجبور است به ساز او برقصد. اگر در كاخ نان خوردي فكرت كاخي است. در كوخ نان خوردي فكرت كوخي است. نخير! زن فرعون همه‌ي امكانات رفاهي داشت، متنّفر بود. متنفّر بود. برعكسش زن حضرت لوط و زن حضرت نوح در خانه‌ي پيغمبر نان پيغمبر را خوردند ضد پيغمبر شدند. يعني در كاخ فرعون ضد فرعون شد. در خانه‌ي پيغمبر ضد پيغمبر شد. اين يعني چه؟ يعني انسان بايد خودش تصميم بگيرد. كسي نمي‌تواند مجبور كند. بله زمينه‌ها پدر، مادر، استاد، معلم، فيلم، نمي‌دانم اينها همه اثر دارد. اما اصل خود انسان است. آنوقت مقاومت انسان به اين است كه پناه به خدا ببرد. بالاخره من يك آدم محدودي هستم. هزار و يك حادثه‌ي پيش‌بيني نشده جلوي من است. مي‌گويم: خدايا «اَعوذُ بِكَ» اول قرآن مي‌گويي: «بسم الله الرحمن الرحيم». اول قرآن بسم است. بسم يعني به نام او. به نام او يعني خدايا من را نگه‌دار. به نام تو شروع مي‌كنم. آخرش هم مي‌گويي: «قُلْ أَعُوذ بِرَبِّ النَّاس‏» (ناس/۱) به تو پناه مي‌برم. اولش مي‌گويي: پناه مي‌برم به تو، آخرش هم مي‌گويي: پناه مي‌برم، يعني قرآن اولش پناهندگي به خداست، پناهندگي از كجا مي‌آيد؟ از بسم الله!

۸- استعانت از خداوند در برابر مشكلات زندگي

بسم الله، به نام او يعني چه؟ يعني از او كمك مي‌خواهم. «اسْتَعينُوا» از او كمك مي‌خواهم. او را دوست دارم. به او عشق مي‌ورزم. كمكم كن. «ب» بسم الله «ب» استعانت است. اول قرآن كمك مي‌خواهي، آخر قرآن هم كمك مي‌خواهي. «قُلْ أَعُوذ بِرَبِّ النَّاس‏»

يك كسي مي‌گفت: مسافرت كه مي‌روي، با قطار برو. براي اينكه ماشين راننده مي‌گويد: بالاخره انشاءالله مي‌رسيم. ديگر قطار سر دقيقه مي‌رسد. چه خدا بخواهد، چه خدا نخواهد. ببينيد اين نگاهش به قطار خورد، مست شد. نخير قطار هم ممكن است تمام محاسبات را بكني، اينطور نيست كه… مخ‌هاي دنيا در آمريكا جمع مي‌شوند، مخ‌هاي سياسي، مخ‌هاي نظامي، مخ‌هاي اطلاعاتي، سه رقم مخ جمع شد. نظامي، اطلاعاتي، سياسي، همه‌ي مخ‌ها جمع شدند، حمله كنند. شن طبس همه را به هم ريخت. چند تا هلي‌ كوپتر و هواپيماهاي اينها را انداخت. يك خبرهايي است. سيد حسن نصر الله در تلويزيون مي‌آيد. مي‌گويد: روزي كه به ما حمله شد، جنگ سي و سه روزه، آيت الله بهجت به ما گفت: شما پيروز مي‌شويد، مقاومت كنيد! بالاخره يك خطّي به يك جايي وصل است. يك خبرهايي در دنيا است. يك كساني يك چيزهايي را مي‌فهمند، خبر مي‌دهند. حاجي‌ها مكّه رفته بودند. هنوز هم حادثه‌ي مكّه و چهارصد تا شهيد رخ نداده بود. ششم ذي الحجه، يعني سه روز، چهار روز به عيد قربان حادثه‌‌اي در مكّه رخ داد، چهارصد نفر از حاجيان ما شهيد شدند. اول، دوم ذي‌الحجه بود، امام پيام داد. بسم الله الرحمن الرحيم، «وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْت‏» (نسا/۱۰۰) كساني كه از خانه‌شان رفتند، سمت خدا هجرت كردند و مرگ اينها را گرفت، گفتند: آقا اينها نرفتند بميرند كه… اينها رفتند حج كنند، برگردند. آخر اين آيه براي مرگ و مير است. معاون و قائم‌مقام وزير امور خارجه، آن زمان مي‌گفت: گفتيم: آقا اين آيه ربطي ندارد، امام فرمود: شما كاري به ربط آن نداشته باشيد. شما كاري به ربط آن نداشته باشيد. گاهي يك آنتن‌هايي يك موج‌هايي را مي‌گيرد. ما نمي‌فهميم. آيت‌الله اشرفي، شهيد محراب عمليّات مسلم ‌بن عقيل در غرب بوديم. امام جمعه‌ي شيراز بود. بنده بودم. آيت الله اشرفي هم بود. ايشان يك مرتبه چنين كرد. (با بيان حركت) بو كشيد و گفت: بوي بهشت مي‌آيد. ما بو كرديم نفهميديم. همه‌ي آنها بو كردند، ديديم… گفتيم: حالا يك چيزي گفت. دو مرتبه گفت: بوي بهشت مي‌آيد. هي اين پيرمرد گفت: بوي بهشت مي‌آيد، ما… گاهي يك راديو يك موجي را مي‌گيرد، ولو راديو كوچك باشد. كنارش يك بشكه نشسته موج را نمي‌گيرد. بابا يك خبرهايي است. آن كسي كه بنده‌ي خدا شد، مي گويد: تو بنده‌ي من باش، يك چيزهايي به تو مي‌دهم. «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ» اگر در حفاظت رفتي، در تقوا، اگر تقوا داشتي، دستت را در دست من گذاشتي، «يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً» (انفال/۲۹) فرقان يعني يك ديدي به تو مي‌دهم حق و باطل را تشخيص مي‌دهي، قاطي نمي‌كني. «يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً» (حديد/۲۸) نور به تو مي‌دهم. «يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (طلاق/۲) راه خروج را به تو نشان مي‌دهم كه در اين بن‌بست گير نكني. ما مي‌گوييم: بده ببينم سيگار را! كسي كه عصباني شده به سيگار پناه مي‌برد. قرآن مي‌گويد: «اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» اين اسْتَعينُوا به سيگار و چپق! (خنده حضار) سيگار و چه چيزي هست كه جاي چپق آمده؟ پيپ! ببينيد خدا گفته: روي تو فشار آمد، بوعلي سينا هروقت يك مطلبي را نمي‌فهميد، بلند مي شد دو ركعت نماز مي‌خواند. حديث داريم اميرالمومنين و پيغمبر هروقت در بن بست قرار مي‌گرفتند، روانشناسي نمي‌رفتند. مي‌رفتند نماز مي‌خواندند. وصل به غيب شو. وصل به قدرت بي نهايت شو. از بي‌نهايت كمك بگير. اين وقتي عصباني مي‌شود، «واسْتَعينُوا» به سيگار، فكر مي‌كند سيگار بكشيم، حالا مثلاً… زيبايي‌هايي از نماز داريم. بايد اين زيبايي‌ها نشان داده شود. راه بيمه‌ي ما وصل به غيب است.

خدايا دنياي ما را آباد، ايمان ما را تقويت بفرما. خدايا بحث امروز من اين بود. حفاظت، تقوا، مصونيت، پدافند غير عامل، عزّت، خدايا فرد فرد ما را تقوايي كامل، از همه‌ي خطرها در حفاظت، در برابر همه‌ي توطئه‌ها كشور و امّت ما را مصون، در مقابل همه‌ي طرح‌ها ما را مقاوم، در مقابل همه‌ي اثرگذارها ما را نفوذ ناپذير قرار بده.

مقالات مرتبط

ايجاد مصونيت در برابر خطرات و انحرافات (۱)

ايجاد مصونيت در برابر خطرات و انحرافات (۱)

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
ايجاد مصونيت در برابر خطرات و انحرافات (۲)

ايجاد مصونيت در برابر خطرات و انحرافات (۲)

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
ايجاد مصونيت در برابر خطرات و انحرافات (۴)

ايجاد مصونيت در برابر خطرات و انحرافات (۴)

بينندگان بحث را رمضان ۸۸ مي‌بينيد و مي‌شنويد.
ايجاد مصونيت در برابر خطرات و انحرافات (۷)

ايجاد مصونيت در برابر خطرات و انحرافات (۷)

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS