آینده نگری یکی از موضوعات مورد توجه متفکرین بشر بوده است. انبیاء همه را مهیا و متوجه به جامعه موعود می کردند. در سایر مکاتب هم یک نوع آینده نگری وجود دارد که آینده بشر را پیش بینی می کنند. در این راستا، آن ها جوامع موعود، شهرهای آرمانی و آرمان شهرها و مدینه های فاضله را برای بشر ترسیم کردند. در اروپای قرون وسطا، رنسانس و در مغرب زمین نیز این آینده نگری به چشم می آید.
سیر آینده نگری بعد از رنسانس در مغرب زمین، رشد ویژه ای پیدا کرده است. آنان به بشریت وعده جوامع موعودی را دادند که ما آینده بشر را چنین و چنان می سازیم.
یکی از افراد سرشناس غرب، کتابی به نام «موج سوم» نوشته است. در این کتاب، تاریخ بشر به سه دوره، کشاورزی، صنعتی و فراصنعتی تقسیم می شود. جامعه فرا صنعتی، جامعه ای است که بعد از این می خواهند به آن برسند و آن چه به بشریت در آن جامعه وعده مي دهند، رفاه بیشتر است. کلبه الکترونیکی را به تصویر می کشند که همه چیز با روابط الکترونیکی حل و فصل می شود. لازم نیست پشت میز اداره بنشینیم و یا به فروشگاه برویم؛ چون همه کارها فقط با ارتباطات الکترونیکی برطرف می شود. آدم در خانه اش از طریق شبکه های الکترونیکی، مثل اینترنت ارتباط برقرار می کند و نیازش را حل می کند.
مسئله آینده نگری و توجه به جامعه آرمانی در جامعه انبیاء و در جبهه مقابل وجود داشته است. هر دو جبهه، بشر را به آینده ای وعده می دادند. یکی از معروف ترین این نظریات که خیلی هم طرفدار پیدا کرد و مدت ها نقل محافل روشن فکری بود، جامعه آرمانی است که کمونیست ها وعده داده اند.
به راستی جبهه مقابل انبیاء در ایده آل ترین شکل، به بشر چه وعده ای دادند؟ اگر انبیاء در مسیر حرکت مادی بشر نبودند و مقابله ای با آن ها نمی شد، دعوت به آخرت هم بود؟ آیا تمدن های مادی می توانستند بشر را به وعده های محدود و پوچ و گزاف خودشان برسانند؟ جامعه جهانی و جهانی شدن، جزء نظریه های جدید غربی هاست که «بوش پدر»، به عنوان یکی از اصلی ترین ارکان نظریه پردازی آن مطرح کرد و چهره سیاسی به این نظریه داد.
نظریه جهانی شدن، بشر را به کجا رساند؟ پیش از این ها کمونیست ها چه می گفتند؟ دیگران چه حرفی می زدند؟ استادی می گفت: کمونیست ها با من بحث می کردند؛ من فقط یک سؤال از آن ها کردم و گفتم: من تسلیم شما هستم و حوصله بحث با شما را ندارم. شما بگویید، اگر تن به حرف شما دادم و همراهی کردم، مرا کجا می خواهید ببرید؟ به من چه می خواهید بدهید؟ عبایی که به تن من می کنید، به اندازه من است یا نه؟ گفتند: به مرحله پایانی تاریخ می رسیم. گفتم: چه اتفاقی می افتد؟ مالکیت و دولت نیست. مردم به صورت مشترک، خانه و مسکن و غذا دارند. هیچ گرسنه و تشنه ای نیست. هیچ کس بی سرپناه و بی کس نیست. این ها را زنبور عسل هم دارد. این که دیگر جامعه آرمانی نیست که من برایش زحمت بکشم. این فقط جامعه آرمانی و مدینه فاضله کمونیست ها نیست. مدینه فاضله غرب هم به این شکل است.
آدم باید این مدینه های فاضله را از مدینه فاضله فارابی و ارسطو جدا کند و کنار جامعه اسلامی بگذارد و ببیند، چقدر فاصله است؟ قابل مقایسه نیست. حتی، مدینه فاضله فارابی یا ارسطو ربطی به جامعه امام زمان(عج) ندارد. این که همه به سوی آن جامعه مطلوب پیش می روند، حرف بی ارزشی است. تنها راه رسیدن به امنیت و رفاه و صلاح مادی در دنیا، پیروی از انبیاست. اگر بنا شد دین به حاشیه رانده شود و دعوت به معنویت و پرستش خدای متعال به حاشیه برود که سودی ندارد.
نتیجه عصر دنیاپرستی این است که اقلیتی، حق حاکمیت بر دنیا را برای خود قائل اند و از زبان همه ملت ها حرف می زنند و حرف خود را به زور به جامعه جهانی تحمیل و فرهنگ سازی و مردم جهان را تحقیر می کنند. این ها همان کسانی هستند که از آزادی و فن آوری و حقوق بشر سخن می گویند. امروز کسی نیست که نداند آن ها رسوا شدند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، توجه جدیدی در غرب به مقوله مهدویت ایجاد شده است. این غیر از بحث آینده نگری در غرب است. از دیرباز آینده نگری در غرب بوده و تلاش کردند جامعه ای آرمانی برای بشر ایجاد و به او وعده دهند تا اینکه با این امید، او را به حرکت در بیاورند.
تحقیقاتی که در غرب در این رابطه انجام می شود، نسبت به حوزه های علمیه ما خیلی بهتر است. در غرب در باب شیعه شناسی و تغییر و کنترل آن کارهای بسیاری انجام شده است. برای تحول اجتماعی در هر جامعه ای باید سنن و آداب و فرهنگش را بشناسید تا بتوانید آن جامعه را متحول کنید. باید به این نکته فکر نمود که هدف از آمدن مستشرقان تحقیق درباره تشیع و اسلام بوده است. در حالی که غالب آن ها مزدبگیر صهیونیست ها بوده و از شناخت ادیان، به ویژه اسلام قصد معرفی اسلام را نداشتند. آن ها از قبل معتقد بودند باید با اسلام مبارزه کرد و آن را شناخت تا با آن درست جنگید. به این دلیل است که در ریزترین رشته ها که محقق نداریم، آن ها محقق دارند. بیشترین کتاب در آمریکا درباره اسلام نوشته می شود. همه کتاب هایی که می نویسند، منفی است. کتاب های مثبت هم وجود دارد، ولی گرایش غالب دپارتمان های غرب، گرایش منفی است. آن ها دنبال شناخت نقطه ضعف ها و قوت ها هستند. می خواهند اسلام را بشناسند و نقطه ضعف ها را برای گروهی و نقطه قوت ها را برای گروهی دیگر مطرح کنند.
شیعه شناسی یکی از اصلی ترین کارهای غربیان است. قرن هاست مسئله شرق شناسی در غرب مطرح است. در گذشته غرب شناسی ما از سر فریفتگی بود. می خواستیم الگو بگیریم. می گفتیم آن ها را بشناسیم و ببینیم چگونه دنبالشان برویم. متأسفانه شرق شناسی آن ها از این منظر نبود. این شرق شناسی برای سلطه بیشتر بود. تأثیر فرهنگ ادیان از جمله مواردی است که در شرق شناسی به آن رسیده اند . سپس به دین شناسی رو آوردند. دپارتمان های مختلفی درباره ادیان ایجاد نموده و به تحقیق درباره آن پرداختند. بعد از انقلاب اسلامی هم به مسئله مهدویت و عاشورا پرداختند. به این دلیل که در برابر مدینه فاضله آن ها، ادیان آسمانی هم مدینه فاضله ای وعده دادند.
عده ای از مسیحی ها برای ظهور حضرت مسیح(ع)، به هزاره دوم معتقدند. نقل شده که کنار بیت المقدس، فرقه ای دوربین های مخفی کار گذاشتند تا زمانی که حضرت مسیح(ع) ظهور کردند، زودتر باخبر شوند. فرقه ای هم هستند که دوربین ها را از دست صهیونیست ها جابه جا و مخفی می کنند که در دسترس آن ها قرار نگیرد. دیواره بیت المقدس که معتقدند حضرت عیسی(ع) از آن جا ظهور می کند، دائم تحت نظر است.
غرب در حال فروپاشی جدی است. امروز دوره تردید نسبت به حقانیت غرب است. دانشگاه های غرب کانون تغییر هویت انسان و بهینه سازی انسان هستند و می خواهند انسان هایی وابسته به غرب تربیت کنند که در اختیار غرب باشد. برخی دانشجوهایی که از دانشگاه های غرب فارغ التحصیل می شوند، به انقلاب اسلامی معتقد هستند. نگاه به غرب چیز دیگری و اعتقاد به انقلاب اسلامی امر دیگری است. غربی ها به خاطر این در مورد مهدویت و امام حسین(ع) تحقیق می کنند، که در مقابل جامعه موعودی که به بشر وعده داده اند و قرن ها بشر را دنبال آن دواندند، حرکت اجتماعی دیگری را زیر ذره بین خودشان داشته باشند که متفاوت از جامعه موعودیشان است.
ریشه تمدن مادی و دامن زدن به شهوات و دنیاپرستی، یهود است. یهود غیر از کلیمیان و یک قوم نژادپرست محسوب می شود، نه یک قوم خداپرست. آن ها با رسولانشان درگیر بودند. ریشه همه دنیاپرستی ها به یهود برمی گردد. برای اینکه بر بشر سلطه داشته باشند، هر کجا توانستند آنها را با اشاعه فحشا و شهوات، از خدا و معنویت دور کردند. جنگ پایانی تاریخ هم زیر سر یهودی هاست والا مسیحیت آیین خشونت نیست. یهودی ها، مسیحی ها را تحریک می کنند. جنگ صلیبی دومی که درباره اش بحث می کنند و علیه اسلام است، خواسته این مکتب نژادپرست است. چند میلیون بیشتر نیستند. آن ها مسیحیت را سپر خودشان کردند و دنبال به پا کردن جنگ های صلیبی هستند.
در کنفرانسی که در اسراییل برگزار شد، بسیاری از محققین، به رابطه انقلاب اسلامی، فلسطین و حزب الله پی بردند و به دو عنصر تشیع که یکی عاشورا و دیگری مهدویت است، می پردازند. غربی ها ماجرای عاشورا را ریشه تروریسم می دانند. یکی از سیاست مدارهای غرب گفته، این که ما می گوییم باید با تروریسم مبارزه کرد؛ یعنی با مفهوم شهادت باید مبارزه کرد. مسئله مهدویت از مشترکات کل امت اسلامی است. تفاوت جامعه موعود آن ها، با جامعه موعود اسلامی در این است که غربی ها می گویند که جامعه بایستی از معنویت و وحی در حیات اجتماعی سوا و دور باشد.
دستگاه مادی که دیگران را دعوت می کنند، همواره خواب گذار دارند. یکی از رئیس جمهورهای آمریکا در دوره ریاست جمهوری اش ترور شد. بعد از ترورش گفتند، او منجمی داشت که دائم با آن ها حرف می زد و هر کجا می گفت، می رفت و مشورت می کرد. در دستگاه فراعنه هم چنین چیزی بوده است. خدای متعال می فرماید: «ابلیس و شیاطین جن نیز از اموری مطلع می شوند.» قبل از بعثت نبی اکرم(ص)، راهشان به آسمان ها باز بود و استراق سمع می کردند. ولی امروزه، راه بسته شده است، با وجود این، باز هم چیزهایی را از گوشه و کنار به دست می آورند.
موتور محرکه جامعه اسلام، تشیع است. پرفسوری کنیایی به نام علی مزروعی که در آمریکا تحصیل می کند و کرسی تدریس دارد و در دانشگاه های معتبر سخنرانی می کند، گفته: اسلام عربستان، اسلامی است. او را دستگیر کردند و گفتند تفکرت چیست؟ گفت: تفکر عربستان است تا گفت، آزادش کردند. حرف او این بود: ریشه نهضت فلسطین در حزب الله است؛ فرهنگ حزب الله هم از جمهوری اسلامی ایران و ایران هم از عاشورا اثر پذیرفته است. ما باید گرایش به عاشورا را گسترش دهیم. ماجرای فلسطین به اهل سنت و به اسلامِ عربستان برنمی گردد. از آن اسلام، مقاومت پدید نمی آید. آن ها می خواهند مفهوم شهادت را از قاموس فرهنگ اسلام حذف کنند.
در اسلامی که شهادت و درگیری نیست، خطری نیست. تجسم فرهنگ شهادت در آموزه عاشوراست. غربی ها به این نکته پی بردند؛ چون تحلیل شان نسبت به پدیده های اجتماعی، عمیق است و خوب می فهمند روی چه چیزی باید دست بگذارند. آن ها به فرهنگ شهادت نسبت بد می دهند و آن را تروریسم می نامند.
مسأله دیگری که سبب شد، آن ها وارد میدان شوند، مسأله مهدویت است. کار آن ها شکل های مختلفی دارد. به تازگی در فیلم های هالیوودی روی این موضوع سرمایه گذاری می کنند. حتی در بازی های کودکانه هم به این موضوع پرداختند. سیاه نمایی جامعه جهانی و ارائه مخاطرات، یکی از کارهایی است که انجام می دهند. در بعضی فیلم نامه ها به خطری اشاره می کنند که کره زمین را تهدید می کند.
زبان تصویر، زبان گویایی است. سرعت انتقال در زبان تصویر بالاست. طوری به مخاطب وانمود می کنند، گویی جهان در خطر است و همه خطرها هم از طرف اسلام است. کسانی که تهدید می کنند، لباس حزب الله لبنان را دارند و شعار الله اکبر می دهند. در بعضی بازی ها شعار «یا مهدی» سر می دهند و کسانی هم از راه می رسند و بساط این ها را جمع می کنند. همواره آمریکایی ها در فیلم ها و بازی ها منجی اند. اول خطری را القا می کنند، بعد در برابر این خطر، منجی ای معرفی می کنند. یکی از کارهایی که شروع کردند، تحقیقا ت پردامنه درباره مهدویت است. فیلمی درباره نوستراداموس درست کردند که مال 20 سال قبل است. آن زمان متوجه نبودند چگونه وارد میدان شوند و نشان دهند، خیزشی از شرق، از طرف دنیای اسلام آغاز می شود. پشتوانه آن ها شوروی بود؛ سپس آمریکا پیروز می شود. الآن دقیق تر از آن زمان وارد صحنه شدند و دو کار انجام می دهند؛ یکی این که، خطری جدی جهان را تهدید می کند و این خطر به اسلام و تشیع برمی گردد. سپس آمریکا را به عنوان منجی معرفی می کنند.
شعار اردوگاه امام زمان(عج) «يا لَثاراتِ الْحُسَيْنِ »[1] است. در روایات هست، حضرت دست به شمشیر می برد و دشمن ها را نابود می کند و هر کس جلو ایشان بایستد، کارش تمام است. حضرت(ع) مأمور به اظهار امر الهی هستند. عده ای اعتراض می کنند و می گویند: آقا این با سنت شما نمی سازد. شما فرزند نبی رحمتید. حضرت(ع) بعضی از صحنه های غربت امام حسین(ع) را در عاشورا نشان می دهد و می فرماید: «این ها این کار را کردند.» طرفداران این ماجرا همه تسلیم می شوند و به حضرت(ع) می گویند: هر چه بکشی، جا دارد. خداوند می فرماید:
«أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ»
[2]
در جایی دیگر خداوند می فرماید:
«وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً»
[3]
«کسی که مظلوم کشته شد، ما برای ولیّ دَم او، حق و سلطه قرار دادیم، ولی زیاده روی در کشتار نکند. ما او را یاری می کنیم. ولیّ دَم، منصور است.»
روایت می فرماید: باطن این آیه ها راجع به امام زمان(عج) است. اگر همه تاریخ در مقابل امام حسین(ع) بایستند، مستحق کشته شدن هستند. اگر کسی امروز احساس کند با امام زمان(عج) پیوند بیشتری دارد و حالت انتظارش بیشتر شده، به این معناست که عاشورایی است. اولین ثمره عاشورا پیوند خوردن با امام زمان(عج) است. به میزانی که انسان توجه به مصیبت سیدالشهداء(ع) پیدا کند، به همان میزان باید حالت انتظار در او زنده شود، چون ظهور حضرت(ع) برای این چیزهاست.
چه کسی باورش می شد امت اسلام، اهل بیت پیغمبر خاتم را اسیر کند؟ امام زمان(عج) در زیارت ناحیه، دو مصیبت را درباره عاشورا بیان کردند. یکی مصیبت خود امام حسین(ع) که عمده مصیبت، صحنه از اسب به زمین افتادن و شهادت و سر به نیزه رفتن ایشان است. مصیبت دوم، اسارت است که بعد از آن که سر از پیکر امام حسین(ع) جدا کردند، اهل بیت(ع) را مثل برده ها به اسارت بردند. آن ها را به غل و زنجیر کشیدند و سوار بر مرکب ها کردند. آفتاب تند و سوزان، چهره های آن ها را سوزانده بود.
این همان چیزی است که بعضی ها نقل کردند. شترها حفاظ نداشتند و محملی نبود که آن ها را از گرما حفظ کند. این روایت از امام سجاد(ع) نقل شده که، «هر وقت به خواهرها و عمه ها نگاه می کنم، اشک به من امان نمی دهد؛ چون در صحنه بعد از ظهر عاشورا یادم می آید، این ها از این خیمه به آن خیمه فرار می کردند و فرستاده عمر سعد فریاد می زد: خیمه های این ستمگرها را به آتش بکشید.» خدا می داند چه کردند؛ بیداد کردند؛ چه بر زینب کبری گذشت؛ چه بر اهل بیت گذشت.
این تعبیر از بی بی دو عالم سکینه(س) نقل شده است که فرمود: «نگاه کردم، دیدم یکی از لشکریان دشمن با نیزه به کودکان حمله کرد. این ها به هم دیگر پناه بردند و او هم دست بردار نبود. من ترسیدم از این که متوجه من شود. دیدم توجهش به من جلب شد. پا به فرار گذاشتم. به من رسید. از پشت سر چنان با نیزه به من زد که دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی به خودم آمدم، دیدم سرم در دامن عمه ام زینب(س) است.
بی بی زینب کبری(س)، در بیابان ها گشت و اطفال را پیدا و جمع کرد و زیر خیمه نیم سوخته ای آرام و آماده شان کرد. بی بی زینب(س) نگذاشت نامحرم ها بیایند و به نوامیس رسول خدا(ص) دست بزنند. او آن ها را سوار کرد. همین که به گودی قتلگاه رسیدند، صحنه ای را مشاهده کردند که خودشان را از بالای شتر روی زمین انداختند و کشته ها را در آغوش گرفتند و با آن ها گفت وگو کردند. بی بی زینب(س) تو گودی قتلگاه گشت؛ طوری گشت که صدای امام حسین(ع) را شنید. مؤدبانه روی زمین نشست. موانع را کنار زد. نگاهش به بدنی افتاد. همه چیز را می دانست، ولی برایش قابل باور نبود. دست زیر بدن برد و عرضه داشت:
«خدایا این قربانی را از آل رسول(ص) قبول کن.»
این بهترین تجلیل از امام حسین(ع) و بهترین نوع تحقیر دشمن است.
سخنران: حجة الاسلام میرباقری