بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
کلام الهی سراسر نور است البته ما تا در دنیا هستیم با چشمِ سر، نور بودن این کلام را نمی بینیم. ولی پرده که کنار رود و ما را به عالم دیگر انتقال دهند طبق دو آیه در سوره حدید، نتیجه این کلام را در وجود خودمان به صورت نور خواهیم دید.
"يَوْمَ تَرَى اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُؤْمِناتِ" تری برای چشم و نظر برای عقل است، قیامت روزی است که تمام مردان مومن و زنان مومنه را می بینی که "يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ" پیشاپیش آنها نوری در حرکت است، این نور هم نور خودشان هست که پیشاپیش در حرکت است.
کلام انبیاء هم نور است، ما میوه کلام را در وجود خودمان که عقاید پاک، عمل صالح، اخلاق حسنه است، با چشم نمی بینیم ولی بعدا می بینیم، کلام ائمه طاهرین هم نور است. چراغدان این نور در وجود ما کدام عضو ماست که نور خدا، نور انبیا، نور ائمه که کلامشان است در این چراغدان جا شود؟
طبق آیات و روایات چراغدان این سه نور که ماهیتا یک نور است، ولی از سه منبع طلوع می کند، خدا، پیغمبر و امام معصوم است. "إذَا دَخَلَ النّورُ الْقَلْبَ"، پیغمبر می فرماید: این نور وقتی وارد دل می شود، چگونه وارد دل می شود؟ انسان باید دَرِ دل را به روی این نور باز کند و کلید باز کردن این دَر عشق به حقایق است، حال یا باید زحمت بکشم و به حقایق را معرفت پیدا کنم و عاشق شوم یا از دیگران که اهلش هستند بپرسم و بشنوم تا عاشق حقیقت، طالب و خواهنده شوم.
این عشق و خواستن دَر قلب را باز می کند، نور هم راحت می تواند در قلب برود که جای اصلیش است، وقتی وارد قلب می شود عجیب و غریب تحمل آدم را در برابر همه جریانات، حوادث، تلخی ها، شیرینی ها، کم ظرفیتی مردم، آزارشان، نگاهشان و زبانشان بالا می برد؛ پیغمبر می فرماید: "إذَا دَخَلَ النّورُ الْقَلْبَ انْفَسَحَ وَانْشَرَحَ، قلب گنجایش عجیبی پیدا می کند" این روشنایی که وارد قلب می شود، ابد و ازل را به من نشان می دهد، من ابد و ازل را حق می بینم. نمونه های تمام جریانات را به من نشان می دهد، جریانات حق و باطل را می بینم چون عاشق هستم لذا جذب حق می شوم و از باطل دور می مانم.
فرد عربی بلند شد به رسول خدا گفت: نشانه این نور که وارد قلب شده، چیست؟ پیغمبر چهار نشانه ذکر کرد و فرمود: "التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ"، غرور یعنی فریبکاری.
یک علامت ورود این نور در قلب، این است که انسان در این چارچوب زندگی، از هر چه او را فریب می زند و از حریم و شئون حق قطع می کند، کناره گیری نماید و هیچ کسی بهتر از خودمان نمی فهمیم چه مسایلی در زندگی ما را فریب می دهند.
آیه ای در قرآن خطاب به بت پرستان هست و این آیه برای من بسیار جالب است، در سوره بقره می فرماید: "ایها الناس" یعنی هر آدمیزادی در این دنیاست، هر کسی می خواهد باشد، "اعْبُدُوا رَبَّكُمُ"، بنده خدا باشید، بنده پروردگارتان، مالک تان.
آیه دیگری در قرآن مجید است که بسیار جالب، عجیب و ساده بیان شده، این آیه در سوره فصلت آمده، شب را برای شما آفریدم که استراحت کنید البته فقط برای استراحت ما نیست چون اگر شب نبود و همه زمان، روز بود، کره زمین جهنم می شد، اگر همه زمان، شب بود، کره زمین یخبندان بود و حیاتی وجود نداشت، شب را برای شما آفریدم یعنی به نفع شما، روز را به نفع شما آفریدم، خورشید و ماه را به نفع شما آفریدم، گروهی از شما در این دنیا جمع شدید و به خورشید و ماه سجده می کنید، چرا سجده خود را تا این حد تنزل دادید، بیایید به خالق خورشید و ماه سجده کنید چرا راه را انحرافی می روید، با سجده بر مخلوق من، چیزی نصیب شما نمی شود، اما سجده بر من همه درهای خیر را به رویتان باز می کند.
يا أَيُّهَا اَلنّاسُ اُعْبُدُوا رَبَّكُمُ اَلَّذِي خَلَقَكُمْ خدایی که شما را آفریده، عبادت کنید وَ اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ شما را آفریدم همانطور که پیش از شما را آفریدم؛ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ سپس می گوید: می دانید به شما می گویم چه کسی را عبادت کنید؟ اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اَلْأَرْضَ فِرٰاشاً وَ اَلسَّمٰاءَ بِنٰاءً وَ أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ اَلثَّمَرٰاتِ رِزْقاً لَكُمْ خدایی که آسمان را بالای سر شما برافراشت با چه نظمی، میلیاردها سال است سرپاست یک تلنگر به شما زمینی ها نزده، یک ستاره و خورشید پایین نیفتاده،
در یک مقاله علمی آمده، در طول سال، هزاران شهاب آسمانی به طرف زمین حرکت می کند، در طول سال شعاع خورشید و انرژی خورشید فورانی است و در مجموع سال، یک شب شهاب سنگ ها پایین نمی آیند، یک شب انرژی خورشید در کمال تعادل است، و در حقیقت آن شب همه چیز در سلامت کامل است؛ محقق مسیحی است و می گوید: باید بگردیم ببینیم این یک شب در طول سال که شهاب سنگ ها و فوران خورشید در روز اینگونه است و مجموعا از کره زمین ضرری متوجه آن نیست، چه شبی است؟ بالاخره می گردد و می بیند آن شب "شب قدر" است و به همین خاطر شیعه می شود سَلامٌ هِيَ حَتّى مَطْلَعِ اَلْفَجْرِ آن شب همه چیز در سلامت کامل است، این خدا را عبادت کنید که این چنین نظم در کار خود دارد؛ آسمانها را بالای سر شما برافراشت "الْأَرْضَ فِرَاشًا" زمین را بستر زندگی قرار داد. "أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء" از آسمان باران فرستاد "فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ" هر نوع رزقی را با این باران از زمین بیرون کشید، "فَلا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْداداً" برای خدا همتا نسازید، بت برابر او علم نکنید"وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ" شما می دانید که کارگردان کل عالم یک نفر است، می دانید این آدم را می کُشد که می گوید می دانید "أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ" می دانید زنا زشت است، ولی انجام می دهید؛ می دانید قتل زشت است، ولی انجام می دهید؛ می دانید دزدی، مواد فروشی، اختلاف و دعوا در چارچوب خانه بی دلیل بد است، انجام می دهید، می دانید دروغ گفتن به مردم بد است، می دانید به هم ریختن امنیت کشور برای یک اشتباه پولی بد است، ولی انجام می دهید، شما چه کار می کنید!؟ اگر نفهم و احمق بودید و عقل نداشتید، می گفتم حیوان هستند، هر کاری دلشان می خواهد، انجام دهند.
خوردن یک گیاه از 10 هکتار زمین بدون اجازه مالک، حرام است، ولی اگر یک گله گاو، شتر و گوسفند در گندم های مردم شروع به خوردن کنند، ایرادی ندارد؛ برای انسان حرام است چون می فهمد و می داند که عمل خطایی انجام می دهد، می فهمید و برابر مکتب من، اسلام الهی دین سازی می کنید، می فهمید و بدعت گذاری می کنید، می فهمید طرف مقابلتان شخص خوبی است، اما برچسب بد به او می زنید. چرا این کارها را می کنید؟ فَلا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْداداً أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
من همه شما انسان ها را عالم می دانم و وقتی عالم بی عمل را به جهنم می برم، تمام جهنمی ها شکایت می کنند و می گویند، ما همه عذاب ها را قبول کردیم در جهنم بمانیم، اما این بوی بد را از جهنم بیرون ببرید، پیغمبر می فرماید: این بوی بدن عامل بی عمل است. ما آخوندها هم جزو شما هستیم و انتم تعلمون یعنی از آخوند، ریشدار، بی ریش و پیراهن یقه دار و بی یقه و کراواتی و شرقی و غربی و شمالی و جنوبی همتان عالم هستید، ما نسبت به حقایق اولیه جاهل نداریم و می دانیم چه چیزی ما را فریب می دهد، پس چرا فریب می خوریم؟ چون نور وارد دل نشده است.
وقتی از هر چیزی که در این دنیا فریب دهنده است، کنار کشیدی، نور وارد قلب تو شده است؛ باید از هر مورد فریب دهنده ای کنار بکشید نه از دنیا! مگر انبیا از دنیا کنار کشیدند؟ خداوند در قرآن کشاورزی، دامداری، صنعت سدسازی، صنعت خیاطی، صنعت طب، صنعت معماری را به انبیاء نسبت داده است. قرآن می گوید: این 10 برادر یک بزغاله را کشتند پیراهن یوسف را درآوردند و با خون بزغاله آغشته کردند و به یعقوب گفتند بچه ات را گرگ خورده و پیراهنش را پاره کرده است؛ مگر در بهار که همه کوهستان ها سبز و پر از حیوانات است، گرگ گرسنه می ماند که بیاید در دشت آن هم بیاید جلوی چشم ده تا برادری که قران می گوید و نه عصبة همه قلدر بودند، یک بچه 10 یا 12 ساله را پاره کند! یعقوب نگاهی به بچه ها کرد و گفت: یوسف را گرگ نخورده، این خون هم خون بچه من نیست، بل سولت لکم انفسکم، خودتان را فریب زدید، این بدترین نوع فریب خوردن است که آدم از خودش فریب بخورد.؛ بسیار نقطه خطرناکی است که من فریب بخورم و بگویم من آدم خوبی هستم، در این موقعیت دارید از خودتان فریب می خورید، خوب آن است که در صفحه وجودش هیچ زشتی نباشد.
عده ای می گویند، منِ خوب یک ماه رمضان خدا را بندگی کردم، در این موقعیت فریب خود را خوردید! چه بندگی کردید!؟ باید بگوییم خدایا سی نهار نخوردم، دو رکعت نماز خواندم، فقط به خاطر اینکه به تو بگویم من یاغی نبودم و بنده بودم.
"التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ التَّزَوُّدَ لِسُكْنَى الْقُبُورِ"
علامت دوم، نور قلب این است که برای عالم برزخ خود زاد و توشه تهیه کنید، قرآن می گوید: "وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ" فکر کنید ببینید، برای فردای خود چه چیزی آماده کردید.
علامت سوم "والاستعداد للموت"، نشانه اینکه این نور وارد قلب شده این است که خیلی راحت بتوانی به ملک الموت بگویی من آماده هستم، هر وقت آمدی، می آیم؛ دست و پا نمی زنم که من نمی آیم، التماس هم نمی کنم من را نبر، آماده هستم "و التعهب لیوم النشور"، علامت چهارم این که قیامت خود را آباد کرده باشید، باید دنبال کسانی که این چهار علامت را دارند، گشت و با نفس خود دل مردگان را زنده کنند.
یک شعر بسیار جالب می خوانم؛ نمی دانم چند بار در ماشین، تنها و در پیاده رو، این شعر را برای خودم خواندم و گریه کردم:
شنیدم عاشقی پروانه خوئی
به آئین محبت راستگویی
یکی دلباخته پپیش شه عشق
علی سرّ له گنجینه عشق
بیامد تا شه افروزد دلش را
ز برق عشق سوزد حاصلش را
بیامد نزد آن شه بادلی پاک
دلی چون گل ز داغ عشق صد چاک
بیامد تا نشان زان یار جوید
بیامد تا نشان زان یار جوید
طریق وصل آن دلدار پوید
همی گفت ای علی ای سرّ اسرار، ز سرّ پاکبازان پرده بردار
بگو اوصاف مرغان چمن را
که بگسستند از هم دام تن را
که چون بر آشیان جان پریدند
که چون در کوی جانان آرمیدند
که چون بر وصل دلبر دل سپردند
که چون در کوی جانان آرمیدند
بگو اوصاف آن پاکان که چونند
به تن اندر جهان وز جان برونند
که چون آن تشنه کامان آب جستند
در این تاریک شب مهتاب جستند
که آنان را نشان زان بی نشان داد
دو چشمی در فراقش خون فشان داد
که جام وصل آنان کرد لبریز که جز یار از همه کردند پرهیز
که آنان را ز حیوانی رهانید
به اوج قدس انسانی رسانید
که گفت آن عندلیبان را به گلزار، نکو ذکر و نکو فکر و نکوکار