بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
کلام به اینجا رسید که طبق آیات و روایات هر متکلم و سخنگویی را از کلام و سخنش، می توان شناخت. می توان ارزش، شخصیت و باطن او را، فهمید و یافت که در این باطن چه مایه هایی هست، مثبت است یا منفی، خیر است یا شرّ، کلام او بوی خدا می دهد یا بوی ابلیس، بوی بهشت می دهد یا بوی جهنم؛ کسی که آگاه است خیلی خوب می تواند از کلام و وضع متکلم درونش را تشخیص دهد که در چه حالی است؛ قرآن مجید هم چهره های ناپاک را که معرفی می کند؛ از ابتدای سوره بقره تا تقریبا سوره فصلت، یعنی بیست و پنج جزء، افراد را از طریق سخنشان معرفی می کند و می گوید چه کسی مشرک، کافر و منافق است، این فرد به تعبیر قرآن بی دین صرف است. به چه دلیل؟ به دلیل سخن و کلامش است. مثلا برای اینکه بگوید باطن قارون کاملا از خدا بریده بود، کلامش را نقل می کند. وقتی به مومنین واقعی، دلسوز و خیرخواه بنا به سوره قصص گفتند: "وَ اِبْتَغِ فِيما آتاكَ اَللّهُ اَلدّارَ اَلْآخِرَةَ"، با این ثروتی که خدا به تو داده، آخرت با نعمت های بی پایان را برای خودت بخر، این حرف دلیل بر این است که متکلم آن صددرصد معتقد به آخرت، وصل به حق و بسیار خیرخواه و دلسوز است.
"وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ اَلدُّنْيا" از این ثروت تو خانه، لباس، خوراک، مرکب، به اندازه شأن خودت بردار، حلال است، "وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ اَلدُّنْيا" این سخن نشان می دهد، نصیحت کنندگان، بسیار انسان های عاقلی هستند، حرف بی ربط نمی زنند و نمی گویند دنیا را رها کن یا دنیا را به دنیاداران رها کن، دنیا بد است، معلوم می شود که آنان اندیشه درستی دارند چرا که پروردگار عالم برای بندگانش در این دنیا رزق، روزی، نصیب و سهم قرار داده، خودش تشویق به کار، کشاورزی و صنعت کرده، انبیاءخود را هم معرفی می کند، شغل های بسیاری از آنان رو می گوید، مثلا داود آهنگر بود، سلیمان معمار بالایی بود، ذوالقرنین مهندس سدساز بسیار هوشمندی بود، ادریس خیاط و کاشف نخ و سوزن بود، مشخص است حرف آنها براساس یک اندیشه درستی است که به قارون می گویند؛ "لَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا" (نصیحت اول)
کسانی که روی منبر به مردم بگویند چه خبرتان هست اینقدر دنبال دنیا هستید، دنیا را رها کنید، کنار بگذارید، پاسخ دهند، پس مردم چه کار کنند؟ به مردم می گویید دنیا را رها کنند، اما خودتان سخنرانی می کنی و پول خوبی می گیرید و سعی می کنید خانه بهتری را درست کنید، ابتدا خودتان دنیا را کنار بگذارید، چرا به مردم می گویید!؟ این اندیشه غلط و نادرستی است.
نصیحت دوم، به قارون گفتند، با پول خود آخرت را بخر، پس کسی که پولش را گذاشته و دنبال خرید آخرت نیست، از خدا بریده است! چون مال هم که از آنِ خودش نیست، مال ملک ذاتی پروردگار مهربان عالم است؛ برای چه این مال را نگاه داشتید؟ برای چه بخل می کنید؟ مگر ملک واقعی توست؟ ملک اعتباری توست؟ دو روز دیگر به یک چشم به هم زدن، عزرائیل تمام سندها، امضاها، چک ها و دفترچه های تو را باطل می کند. چرا این همه سند و ثروت را نگاه داشتید؟ کنار ثروت تو این همه انسان نیازمند ناله می کنند؛ ثروت خود را صرف کارهای خیر و برای تبلیغ دین در گستره جهان خرج کنید.
نصیحت سوم "وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اَللّهُ إِلَيْكَ" نیکی کن به همه مردم چنان که خدا به تو نیکی کرده، دستت را در این همه ثروت باز گذاشته، این نیکی خداست، تو چرا با خدا بد عمل می کنی؟ این ثروتی که به تو داده، نیکی است، با این ثروت به مردم و بندگانش نیکی کن، چرا احسان خدا را تلافی نمی کنی؟ چرا با پول دادن به کار خیر و به مستحق و برای تبلیغ دین، کمک نمی کنی؟ چرا در برابر احسان خدا بخل داری؟ چرا ثروت خود را در این مسیرها خرج نمی کنی؟ قرآن می فرماید: چطور از من به طرف بخل، ابلیس و شرک برگرداندند. قارون همه را گوش داد، در جواب یک کلمه گفت، در این سه نصیحت زیبا، کاربردی و حکیمانه، خدا مطرح بود، "وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ" که خدا برایت گذاشته، به مردم نیکی کن، در هر سه جمله حرف خدا در میان بود، حالا برای اینکه خدا به شما فعلی ها و زنده ها، بگوید که قارون درونش نجس و پلید بود، از سخنش بفهمید چون به صورت دیگری نمی فهمید، شما چشم باطن بین که ندارید تا باطن اشخاص را ببینید، از زمان آدم تاکنون به کسانی هم که چشم باطن بین داد، بسیار خاص و انگشت شمار بودند؛ حال چرا به آنها چشم باطن بینی داد؟ چون می دانست که آنان مانند خودش ستار العیوب هستند وگرنه اگر گوشه این چشم را به ما بدهد، آبرو برای هیچ کس نمی گذارد. در مورد ما، به همین نماز، روزه و حلال خوری قانع است، بیشتر از این ما را در آن حریم ها راه نمی دهد و می داند ما ظرفیتش را نداریم، اما با نقل کلام مردم آلودگی باطنشان را نشان آنان می دهد.
قارون در برابر این سه نصیحت حکیمانه، به مومنین واقعی گفت: می دانید این ثروتی که دست من است، برای کجاست؟ در این سه تا حرفتان خدا خدا برای چی می کنید؟ "عَلَى عِلْمٍ عِندِی" من با دانش، معماری، مهندسی، ریاضیدانی و علم مدیریت خودم، این ثروت را به دست آوردم، به خدا چه ربطی دارد؟ کلام نشان می دهد، باطن قیچی از پروردگار است.
خداوند به جبرئیل فرمود: نازل شو به محضر پیغمبرم، بگو می خواهم کلید خزائن ثروت جهان را به دست تو بدهم، چرا خداوند این کلید را برای من نمی فرستد چون می داند اگر این کلید را به من دهد، دَر خزانه آن را باز کنم، فردا شب در کلانتری مَست، من را می گیرند.
فیض می گوید: من طلبه ای هستم که ارادتم به فیض آسمانی است، پیغمبر کلید خزائن جهان را به من ارایه کرد، رسول خدا به حالت گدایی سرش را بلند کرد و گفت: خدایا یک روز، سفره من را از آب، نان جو و یک خرده دوغ پر کن که وقتی خوردم، شکر کنم، یک روز هم گرسنه من را نگه دار، هیچی برایم نفرست که آن روز دست گدایی به طرفت دراز کنم و احساس بی نیازی نکنم.
جبرئیل هم گفت: من را یک روز گرسنه بگذار، یک روز هم نان و پنیر به من بده، گاهی این روزها، دو یا سه روز، می شد.
در مجموعه ورّام که دو جلد و به زبان عربی است و من به آن عشق می ورزم، روایت است که صف جماعت بسته شده بود، مسجد، هزار و دویست متر بود، بنا به نقشه ای که خودش داده بود، ساختند و از عجایب است؛ وقتی مسجد ساخته شد، برای قبله آن فرمود: از این طرف نماز بخوانید و اکنون که قبله مسجد النبی را مقایسه و محاسبه کردند، دیدند با طول و عرض جغرافیایی امروز جهان مساوی است، نه با طول و عرض جغرافیایی زمان خودش، مشخص بود، آن طول و عرض اشتباه بوده است؛ مسجد هزار و دویست متری پر از جمعیت، بلال هم اذان گفته، اما رسول خدا پیدایش نیست، دَر خانه پیامبر که در مسجد بود را زد، در را باز کردند، گفت: پیغمبر؟ گفتند: خانه است، گفت: می شود، ایشان را ببینم، گفتند: بله! دیدند پیامبر آماده شده تا نماز ظهر خود را فرادی بخواند با اینکه اصلا اهل فرادی خواندن نبود، گفت: مسجد پر است، چرا نمی آیید، فرمود: می بینی نشسته می خواهم نماز بخوانم، سه شبانه روز است غیر از آب خوردن هیچی گیرم نیامده دیگر زانوهایم طاقت بلند شدن ندارد، برو به مردم بگو نمازشان را بخوانند.
باطن پیامبر با این سخنان را بفمید، باطن قارون هم با آن کلمات بفهمید، "أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِی"
در سوره صف می گوید: انبیاء به بعضی از ملت ها مثل عاد و ثمود، ملت صالح و هود، گفتند، خدا را بپرستید، کار خلاف، گناه و ظلم نکنید، اما آنان در مقابل حضرت صالح و هود سینه سپر کردند و گفتند، قدرتمندتر از ما در این عالم کیست؟ ما برای دیگری تعظیم کنیم؟ خداوند به انبیاء می گوید با محبت به آنها بگویید، قویتر از شما خدایی است که شما را خلق کرده، نطفه نجس بودید، قویتر از شما من هستم که آن نطفه نجس را تبدیل به هیکل شما کردم.
این مقدمه را شنیدید حال اگر بخواهیم خدا را بشناسیم طبق این مقدمه که شب قبل از احیا هم توضیح بیشتری دادم از کلامش باید بشناسیم، اگر می خواهیم باطن، علم، حکمت و عظمت خدا را بفهمیم باید از کلامش بشناسیم، کلامش قرآن است، قرآن چیست؟ طبق گفته خودش نور است، در این نور خدا را بشناس؛ "أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً"
اگر بخواهیم پیغمبر را بشناسیم از کجا بشناسیم؟ کلامش، کلامش کجاست؟ شانزده هزار روایت در کتاب شریف کافی است، چون همه آن روایات ریشه در وجود او دارد، از کلامش بشناسیم. تواضعش را از کلامش بشناسیم که روی منبر گفت: مردم اگر روز قیامت با چشمتان دیدید خداوند من را به بهشت می برد، بدانید به اعمال عمر شصت و سه ساله ام من را نمی برد بلکه با فضلش من را می برد و خواسته به من احسان کند، این چه تواضع و قلب و روحی از سوی پیامبر است!
حال اگر مردم قیامت دیدند که ما را به بهشت می برند، به کدام عمل مان ما را می برند؟! پروردگار به ما می گوید اعمال خوبت را ارزیابی کن، خجالت می کشیم! اعمال خوب هم نداریم، اگر داشتیم که مثل دیگران بودیم، نمی آمدیم گدایی کنیم، دیگران که نمی آیند در این جلسات و اهل گریه، دست بلند کردن و یارب گفتن، نیستند چون احساس می کنند، اعمال خوب دارند، ولی ما که برای گدایی می آییم، کاملا حس می کنیم اعمال خوب نداریم، این جملاتی که روی بنرها و تابلوها می نویسند مثلا می نویسند استاد و حجت الاسلام، برای خودشان می نویسند از ما اجازه ای نمی گیرند، این جملات را مردم روی ارادتشان به ما می نویسند وگرنه من شناسنامه خودم را بیش از چهل سال است، پیدا کردم، روی بنرها باید بنویسند، "وَ أَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الذَّلِيلُ الْحَقِيرُ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ"
برادران خواهران به هیچ چیز دلتان را خوش نکنید، همه از دست رفتنی است، به یکی دلتان را خوش کنید که از دست نمی رود، شما را فراموش نمی کند، رزق تان را فراموش نمی کند، به یکی دلتان را خوش کنید که طبق روایت وقتی در قبر می گذارند دَر را می بندند و می روند، اما خودش برمی گردد، می گوید: رهایت کردند؟ رفتند؟ یادت هست به خاطر اینها چقدر معصیت من را کردی، پس چرا رهایت کردند و رفتند!؟ حال در این تنهایی می ترسی؟! نترس،" اَرْحَمَکَ" اکنون تو را به گونه ای مورد مهربانی و رحمتم قرار می دهم، "تعجب الْخَلَائِقَ" که اگر به گوش تمام مردم عالم برسد، تعجب می کنند.
به خدا دل ببندیم، همسر و فرزند خوب هستند، اما کاره ای نیستند، آخرین کاری که می توانند برای ما کنند، این است که رفقا، قوم و خویش ها را جمع کنند، جنازه ما را از خانه تا بهشت زهرا برسانند.
باباطاهر می نویسد: خداوندا به فریاد دلم رس/ کس بی کس تویی من مانده بی کس/ همه گویند طاهر کس ندارد/ خدا یار من است چه حاجت کس
خدا یار من است، با چشم یاری او را نمی بینید؟ بیست روز روزه تان را ندیدید؟ گریه هایتان را ندیدید؟ اگر اینها یاری نیست، پس چیست؟ ائمه را از کجا بشناسیم؟ "وَ قَدْ أَتَيْتُكَ يَا إِلَهِي بَعْدَ تَقْصِيرِي وَ إِسْرَافِي عَلَى نَفْسِي"
علی(ع) می گوید: "مُعْتَذِراً نَادِماً" از همه عمرم پشیمان و عذرخواه هستم، "مُنْكَسِراً مُسْتَقِيلاً" ، ورشکسته هستم، آمدم که امشب معامله ای که با عذاب می خواهی با من کنی، اقاله کنم، بگویم مولاجان پس بگیر معامله را، نمی خواهد من را بسوزانی، "مُسْتَغْفِراً" من از تو مغفرت می خواهم "مُنِيباً" رو آوردم به تو "مُقِرّاً" به گناهانم اقرار دارم، "مُذْعِناً مُعْتَرِفاً" همه اینها را می گویم محبوب من "لاَ أَجِدُ "مَفَرّاً مِمَّا كَانَ مِنِّي فِيهِ" من از این همه زنجیرهایی که برای خودم از گناه ساختم راه فرار ندارم، "لامَفْزَعِي" پناهگاه هم ندارم. "أَتَوَجَّهُ إِلَيْهِ فِي أَمْرِي"، به کار من یک نظری بینداز "غَيْرَ قَبُولِكَ عُذْرِي"، هیچ کس را ندارم، عذر من را در گناهانم قبول کن.
منبع : پایگاه عرفان