آيه 59 - 60 سوره احزاب چنين است : " « يا ايها النبی قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلك ادنی ان يعرفن فلا يؤذين و كان الله غفورا رحيما ( 59 ) لئن لم ينته المنافقون و الذين فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدينة لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قليلا (60)»]
ترجمه : ای پيغمبر به همسران و دخترانت و به زنان مؤمنين بگو كه جلبابهای ( روسريها ) خويش را به خود نزديك سازند . اين كار برای اينكه شناخته شوند و مورد اذيت قرار نگيرند نزديكتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.
اگر منافقان و بيمار دلان و كسانی كه در شهر نگرانی به وجود میآورند ، از كارهای خود دست بر ندارند ما ترا عليه ايشان خواهيم برانگيخت . در آنوقت فقط مدت كمی در مجاورت تو خواهند زيست.
در اين آيه دو مطلب را بايد مورد دقت قرار داد : يكی اينكه جلباب چيست و نزديك كردن آن يعنی چه ؟ ديگر اينكه آنچه به عنوان علت و فايده اين دستور ذكر شده كه : " شناخته شوند و مورد آزار واقع نشوند " چه معنی دارد ؟ اما مطلب اول : در اينكه جلباب چه نوع لباسی را میگويند ، كلمات مفسرين و لغويين مختلف است و به دست آوردن معنای صحيح كلمه دشوار میباشد
در المنجد مینويسد : " الجلباب : القميص او الثوب الواسع " ( يعنی جلباب پيراهن يا لباس گشاد است )
در مفردات راغب كه كتاب دقيق و معتبری است و مخصوص شرح لغتهای قرآن نگاشته شده است میگويد : " الجلابيب : القمص و الخمر " ( يعنی پيراهن و روسری )
قاموس میگويد : " و الجلباب كسرداب و سنمار : القميص و ثوب واسع للمرأه دون الملحفة او ما تغطی به ثيابها من فوق كالملحفة ، او هو الخمار . يعنی جلباب عبارت است از پيراهن و يك جامه گشاد و بزرگ كوچكتر از ملحفه
و يا خود ملحفه ( چادر مانند ) كه زن به وسيله آن تمام جامههای خويش را میپوشد ، يا چارقد "
در لسان العرب مینويسد : " الجلباب ثوب اوسع من الخمار دون الرداء تغطی به المرأه رأسها و صدرها . يعنی جلباب جامهای است از چارقد بزرگتر و از عبا كوچكتر . زن به وسيله آن سر و سينه خود را میپوشاند "
عبارت " كشاف " نيز قريب به همين است . و در تفسير مجمع البيان آنجا كه لغت را معنی میكند میگويد : " الجلباب خمار المرأه الذی يغطی رأسها و وجهها اذا خرجت لحاجة"
يعنی جلباب عبارت است از روسری ای كه در موقع خروج از منزل به كار برده میشود و سر و صورت را با آن میپوشانند "
ولی ضمن تفسير آيه میگويد : " ای قل لهولاء فليسترن موضع الجيب بالجلباب و هو الملائة التی تشتمل بها المرأه يعنی مقصود اينست كه با روپوشی كه زن به خود میگيرد محل گريبان را بپوشاند "
بعد میگويد : " و گفته شده است كه جلباب همان چارقد است و مقصود آيه اينست كه زنان آزاد در وقت بيرون رفتن پيشانيها و سرها را بپوشانند "
چنانكه ملاحظه میفرمائيد معنی جلباب از نظر مفسران چندان روشن نيست ،آنچه صحيحتر به نظر میرسد اينست كه در اصل لغت ، كلمه جلباب شامل هر جامه وسيع میشده است ، ولی غالبا در مورد روسريهائی كه از چارقد بزرگتر و از ردا كوچكتر بوده است به كار میرفته است . ضمنا معلوم میشود دو نوع روسری برای زنان معمول بوده است : يك نوع روسريهای كوچك كه آنها را خمار يا مقنعه میناميدهاند و معمولا در داخل خانه از آنها استفاده میكردهاند . نوع ديگر روسريهای بزرگ كه مخصوص خارج منزل بوده است.
اين معنی با رواياتی كه در آنها لفظ جلباب ذكر شده است نيز سازگار است ، مانند روايت عبيدالله حلبی كه در تفسير آيه 61 سوره نور نقل كرديم مضمونش اين بود كه در مورد زنان سالخورده جايز است خمار و جلباب را كنار بگذارند و نگاه به موی آنها مانعی ندارد . از اين جمله فهميده میشود كه جلباب وسيله پوشانيدن موی سر بوده است.
همچنين در روايات ديگر در كافی ( كافی جلد 5 ، صفحه . 522) در تفسير همان آيه وارد شده است كه حضرت صادق عليه السلام میفرمايد : " « الخمار و الجلباب اذا كانت المرأه مسنة » " يعنی وقتی زن سالخوردهای باشد جايز است چارقد و روسری را زمين بگذارد بنابراين مقصود از نزديك ساختن جلباب ، پوشيدن با آن میباشد ، يعنی وقتی میخواهند از خانه بيرون بروند روسری بزرگ خود را با خود بردارند.
البته معنی لغوی نزديك ساختن چيزی ، پوشانيدن با آن نيست بلكه از مورد ، چنين استفاده میشود . وقتی كه به زن بگويند جامهات را به خود نزديك كن مقصود اينست كه آن را رها نكن ، آنرا جمع و جور كن ، آنرا بی اثر و بی خاصيت رها نكن و خود را با آن بپوشان
استفاده زنان از روپوشهای بزرگ كه بر سر میافكندهاند دو جور بوده است : يك نوع صرفا جنبه تشريفاتی و اسمی داشته است همچنانكه در عصر حاضر بعضی بانوان چادری را میبينيم كه چادر داشتن آنها صرفا جنبه تشريفاتی دارد . با چادر هيچ جای بدن خود را نمیپوشانند ، آنرا رها میكنند . وضع چادر سركردنشان نشان میدهد كه اهل پرهيز از معاشرت با مردان بيگانه نيستند و از اينكه مورد بهرهبرداری چشمها قرار بگيرند ابا و امتناعی ندارند . نوع ديگر برعكس بوده و هست : زن چنان با مراقبت جامههای خود را به خود میگيرد و آنرا رها نمیكند كه نشان میدهد اهل عفاف و حفاظ است .
خودبخود دورباشی ايجاد میكند و ناپاكدلان را مأيوس میسازد . بعدا خواهيم گفت كه تعليلی كه در ذيل جمله آمده است مؤيد همين معنی است و اما مطلب دوم يعنی بحث در علتی كه برای اين دستور ذكر شده است : مفسرين گفتهاند : گروهی از منافقين ، اوائل شب كه هوا تازه تاريك میشد ، در كوچهها و معابر مزاحم كنيزان میشدند . البته برای كنيزان چنانكه قبلا گفتيم پوشانيدن سر واجب نبوده است . گاهی از اوقات اين جوانان مزاحم و فاسد ، متعرض زنان آزاد نيز میشدند و بعد مدعی میشدند كه ما نفهميديم آزاد زن است و پنداشتيم كنيز است . لذا به زنان آزاد دستور داده شد كه بدون جلباب يعنی در حقيقت بدون لباس كامل از خانه خارج نشوند تا كاملا از كنيزان تشخيص داده شوند و مورد مزاحمت و اذيت قرار نگيرند
بيان مذكور خالی از ايراد نيست ، زيرا چنين میفهماند كه مزاحمت نسبت به كنيزان مانعی ندارد و منافقين آن را به عنوان عذری مقبول برای خود ذكر میكردهاند ، در حالی كه چنين نيست . اگر چه پوشانيدن موی سر بر كنيزان واجب نبوده است ، شايد رمز آن هم اين بوده كه وضع كنيز معمولا جالب و تحريك آميز نيست و مورد رغبت كسی واقع نمیشود و به علاوه كارشان خدمت بوده چنانكه قبلا اشاره كرديم ، ولی در هر حال اين مزاحمتها حتی در مورد كنيزان نيز گناه محسوب میشده است و منافقين نمیتوانستهاند كنيز بودن را عذر خود قلمداد كنند
احتمال ديگری كه در معنای اين جمله داده شده اين است كه وقتی زن پوشيده و سنگين از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاكدامنی را رعايت كند ، افراد فاسد و مزاحم ، جرأت نمیكنند متعرض آنها شوند
بنا به احتمال اول معنی جمله : " « ذلك ادنی ان يعرفن فلا يؤذين » " اينست كه بدينوسيله شناخته میشوند كه آزادند نه كنيز ، پس مورد آزار و تعقيب جوانان قرار نمیگيرند . ولی بنا به احتمال دوم معنی جمله اينست كه بدينوسيله شناخته میشوند كه زنان نجيب و عفيف میباشند . و بيمار دلان از اينكه به آنها طمع ببندند چشم میپوشند زيرا معلوم میشود اينجا حريم عفاف است ، چشم طمع كور ، و دست خيانت كوتاه است
در اين آيه حدود پوشش بيان نشده است . از اين آيه نمیتوان فهميد كه آيا پوشيدن چهره لازم است يا نه ؟ آيهای كه متعرض حدود پوشش است آيه 31 سوره نور است كه قبلا درباره آن بحث شد
مطلبی كه از اين آيه استفاده میشود و يك حقيقت جاودانی است اينست كه زن مسلمان بايد آنچنان در ميان مردم رفت و آمد كند كه علائم عفاف و وقار و سنگينی و پاكی از آن هويدا باشد و با اين صفت شناخته شود ، و در اينوقت است كه بيمار دلان كه دنبال شكار میگردند از آنها مأيوس میگردند و فكر بهرهكشی از آنها در مخيلهشان خطور نمیكند . میبينيم كه جوانان ولگرد هميشه متعرض زنان جلف و سبك و لخت و عريان میگردند . وقتی كه به آنها اعتراض میشود كه چرا مزاحم میشوی ؟ میگويند اگر دلش اين چيزها را نخواهد با اين وضع بيرون نمیآيد.
اين دستور كه در اين آيه آمده است مانند دستوری است كه در بيست و پنج آيه قبل از اين آيه خطاب به زنان رسول خدا وارد شده است : " « فلا تخضعن بالقول فيطمع الذی فی قلبه مرض »" (احزاب 32)يعنی در سخن گفتن رقت زنانه و شهوتآلود كه موجب تحريك طمع بيمار دلان میگردد به كار نبريد . در اين دستور ، وقار و عفاف در كيفيت سخن گفتن را بيان میكند و در آيه مورد بحث ، دستور وقار در رفت و آمد را
ما قبلا گفتيم كه حركات و سكنات انسان گاهی زباندار است . گاهی وضع لباس ، راه رفتن ، سخن گفتن زن معنیدار است و به زبان بیزبانی میگويد دلت را به من بده ، در آرزوی من باش ، مرا تعقيب كن . گاهی برعكس با بیزبانی میگويد دست تعرض از اين حريم كوتاه است
به هر حال آنچه از اين آيه استفاده میشود اينست نه كيفيت خاصی برای پوشش . از نظر كيفيت پوشش فقط آيه 31 سوره نور است كه مطلب را بيان میفرمايد و با توجه بدينكه اين آيه بعد از آيه سوره نور نازل شده است میتوان فهميد كه منظور از " « يدنين عليهن من جلابيبهن »" اينست كه دستور قبلی سوره نور را كاملا رعايت نمايند تا از شر آزار مزاحمان راحت گردند.
در آيه قبل از اين آيه میفرمايد : " « و الذين يؤذون المؤمنين و المؤمنات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبينا » (احزاب 58)" يعنی آنانكه بدون جهت مردان و زنان با ايمان را آزار میرسانند بهتان و گناه بزرگی مرتكب میگردند . اين آيه رسما به كسانی پرخاش میكند كه مردان و زنان مسلمان را آزار میرسانند . بلافاصله به زنان دستور میدهد كه در رفتار خود وقار و سنگينی را كاملا رعايت كنند تا از آزار افراد مزاحم مصونيت پيدا كنند . توجه بدين آيه ، بهتر به فهم مقصود آيه مورد بحث كمك میكند
مفسران غالبا هدف جمله " « يدنين عليهن من جلابيبهن »" را پوشانيدن چهره دانستهاند ، يعنی اين جمله را كنايه از پوشيدن چهره دانستهاند
مفسران قبول دارند كه مفهوم اصلی " يدنين " پوشانيدن نيست اما چون غالبا پنداشتهاند كه اين دستور برای باز شناخته شدن زنان آزاد از كنيزان بوده است ، اينچنين تعبير كردهاند . ولی ما قبلا گفتيم كه اين تفسير صحيح نيست . به هيچ وجه قابل قبول نيست كه قرآن كريم فقط زنان آزاد را مورد عنايت قرار دهد و از آزار كنيزان مسلمان چشم بپوشد . آنچه عجيب به نظر میرسد اينست كه مفسرانی كه در اينجا چنين گفتهاند غالبا همانها هستند كه در تفسير سوره نور با كمال صراحت گفتهاند كه پوشانيدن چهره و دو دست لازم نيست و آنرا امر حرجی دانستهاند ، از قبيل زمخشری و فخررازی . چطور شده است كه اين مفسران متوجه تناقض در سخن خود نشدهاند و ادعای منسوخيت آيه نور را هم نكرده اند.
حقيقت اينست كه اين مفسران تناقضی ميان مفهوم آيه نور و آيه احزاب قائل نبودهاند . آيه نور را يك دستور كلی و هميشگی میدانستهاند خواه مزاحمتی در كار باشد يا نباشد ولی آيه سوره احزاب را مخصوص موردی میدانستهاند كه زن آزاد يا مطلق زن مورد مزاحمت افراد ولگرد قرار میگرفته است.
نكته ای از آيه مورد بحث استفاده میشود ، و آن اينست كه افرادی كه در كوچهها و خيابانها مزاحم زنان میگردند ، از نظر قانون اسلام مستحق مجازات سخت و شديدی میباشند . تنها مثلا آنها را به كلانتری جلب كردن و تراشيدن سر آنها كافی نيست . بسيار سختتر بايد مجازات شوند . قرآن میفرمايد : " « لئن لم ينته المنافقون و الذين فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدينة لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قليلا »" (احزاب 60)يعنی اگر اينها دست از عمل زشت خود بر ندارند ترا فرمان میدهيم كه به آنها حمله بری كه ديگر جز اندكی در پناه تو نخواهند بود . حداقل آنچه از اين آيه مفهوم میشود تبعيد آنها از جامعه پاك اسلامی است . جامعه ، هر اندازه برای عفاف و پاكی احترام بيشتری قائل باشد برای خائنان مجازات شديدتری قائل میشود ، و عكس آن برعكس
حدود پوشش
اكنون میخواهيم حدود پوششی كه در اسلام بر زن واجب شده است با توجه به همه دلائل موافق و مخالفی كه در مسأله هست ، از ديده فقهی بررسی كنيم،مجددا توضيح میدهيم كه بحث ما جنبه علمی دارد نه فتوائی . اين بنده نظر خودم را میگويم . و هر يك از شما بايد عملا به فتوای همان مجتهدی عمل كند كه از او تقليد مینمايد.
قبلا لازم است مطالبی را كه از نظر فقه اسلامی قطعی و مسلم است مشخص كنيم و سپس به مواردی كه مورد اختلاف و قابل بحث است بپردازيم :
1 - در اينكه پوشانيدن غير وجه و كفين بر زن واجب است از لحاظ فقه اسلام هيچگونه ترديدی وجود ندارد . اين قسمت جزء ضروريات و مسلمات است . نه از نظر قرآن و حديث ، و نه از نظر فتاوی ، در اين باره اختلاف و تشكيكی وجود ندارد . آنچه مورد بحث است پوشش چهره و دستها تا مچ است.
2 - مسأله " وجوب پوشش " را كه وظيفه زن است از مسأله " حرمت نظر بر زن " كه مربوط به مرد است بايد تفكيك كرد . ممكن است كسی قائل شود به عدم وجوب پوشيدن وجه و كفين بر زن ، و در عين حال نظر بدهد به حرمت نظر از جانب مرد . نبايد پنداشت كه بين اين دو مسأله ملازمه است . همچنانكه از لحاظ فقهی مسلم است كه بر مرد واجب نيست سر خود را بپوشاند ولی اين دليل نمیشود كه بر زن هم نگاه كردن به سر و بدن مرد جايز باشد
بلی ، اگر در مسأله نظر ، قائل به جواز شويم ، در مسأله پوشش هم بايد قائل به عدم وجوب شويم ، زيرا بسيار مستبعد است كه نظر مرد بر وجه و كفين زن جايز باشد ولی كشف وجه و كفين بر زن حرام باشد . بعدا نقل خواهيم كرد كه در ميان ارباب فتوا در قديم كسی را نمیتوان يافت كه قائل به وجوب پوشيدن وجه و كفين باشد ولی هستند كسانی كه نظر را حرام میدانند
3 - در مسأله جواز نظر ، ترديدی نيست كه اگر نظر از روی " تلذذ " يا " ريبه " باشد حرام است
" تلذذ " يعنی لذت بردن ، و نگاه از روی تلذذ يعنی نگاه به قصد لذت بردن باشد ، و اما " ريبه " يعنی نظر به خاطر تلذذ و چشم چرانی نيست ، ولی خصوصيت ناظر و منظور اليه مجموعا طوری است كه خطرناك است و خوف هست كه لغزشی به دنبال نگاه كردن به وجود آيد.
اين دو نوع نظر مطلقا حرام است ، حتی در مورد محارم . تنها موردی كه استثناء شده ، نظری است كه مقدمه خواستگاری است كه در اين مورد اگر تلذذ هم باشد - كه معمولا هم هست - جايز است . البته شرطش اينست كه واقعا هدف شخص ، ازدواج باشد يعنی مرد جدا به خاطر ازدواج بخواهد زن را ببيند ، و از لحاظ ساير خصوصيات مورد نظر ، زن را پسنديده باشد ، نه آنكه برای چشم چرانی قصد ازدواج را بهانه قرار دهد.
قانون الهی مانند قانونهای بشری نيست كه بتوان با صورتسازی خيال خود را راحت كرد . در اينجا وجدان انسان حاكم است و خدای متعال كه هيچ چيز بر او پوشيده نيست محاسب . عليهذا بايد گفت در حقيقت استثنائی در كار نيست ، زيرا آنچه قطعا حرام است نگاه به قصد تلذذ است و آنچه مانعی ندارد اينست كه نگاه به قصد تلذذ نباشد ولی تلذذ قهرا پيدا شود.
فقهاء تصريح كردهاند كه جايز نيست كسی به زنها نگاه كند تا در بين آنها يكی را انتخاب كند . آنچه جايز است ، در مورد يك زن خاص است كه به او معرفی شده است و دربارهاش میانديشد ، از ساير جهات ترديدی ندارد فقط از نظر چهره و اندام ترديد دارد ، میخواهد ببيند آيا میپسندد يا نه ؟ برخی ديگر از فقها به صورت احتياط مطلب را بيان كرده اند.
چهره و دو دست ( وجه و كفين )
بعد از اينكه موارد قطعی پوشش را بيان كرديم ، نوبت میرسد به بحث درباره " پوشش وجه و كفين "
مسأله پوشش بر حسب اينكه پوشانيدن وجه و كفين واجب باشد يا نباشد دو فلسفه كاملا متفاوت پيدا میكند . اگر پوشش وجه و كفين را لازم بدانيم در حقيقت طرفدار فلسفه پردهنشينی زن و ممنوعيت او از هر نوع كاری جز در محيط خاص خانه و يا محيطهای صددرصد اختصاصی زنان هستيم
ولی اگر پوشيدن ساير بدن را لازم بدانيم و هر نوع عمل محرك و تهييج آميز را حرام بشماريم و بر مردان نيز نظر از روی لذت و ريبه را حرام بدانيم اما تنها پوشيدن گردی چهره و پوشيدن دستها تا مچ را واجب ندانيم آنهم به شرط اينكه خالی از هر نوع آرايش جالب توجه و محرك و مهيج باشد بلكه ساده و عادی باشد ، آنوقت مسأله ، صورت ديگری پيدا میكند و طرفدار فلسفه ديگری هستيم ، و آن فلسفه اينست كه لزومی ندارد زن الزاما به درون خانه رانده شود و پردهنشين باشد بلكه صرفا بايد اين فلسفه رعايت گردد كه هر نوع لذت جنسی اختصاص داشته باشد به محيط خانواده ، و كانون اجتماع بايد پاك و منزه باشد و هيچگونه كامجوئی خواه بصری و خواه لمسی و خواه سمعی نبايد در خارج از كادر همسری صورت بگيرد . بنابراين زن میتواند هر نوع كار از كارهای اجتماعی را عهده دار شود.البته در اينجا چند نكته هست :
الف - ما فعلا در اين مقام نيستيم كه آيا زن در درجه اول بايد به وظائف خانوادگی عمل كند يا خير ؟ شك نيست كه ما طرفدار اين هستيم كه وظيفه اول زن ، مادری و خانه سالاری است
ب - برخی از مناصب است كه از نظر اينكه آيا زن از نظر اسلام میتواند عهدهدار بشود يا نه ، نيازمند بحث جداگانه و مفصل است ، از قبيل سياست و قضاء و افتاء ( فتوا دادن و مرجعيت تقليد ) . ما درباره اينها جداگانه بحث خواهيم كرد
ج - خلوت با اجنبيه خالی از اشكال نيست . شايد عقيده اكثر فقهاء حرمت باشد . ما فعلا نظر به آن نوع كار اجتماعی نداريم كه مستلزم خلوت با اجنبيه است
د - از نظر اسلام مرد رئيس خانواده است و زن عضو اين دائره است
عليهذا در حدودی كه مرد مصالح خانوادگی را در نظر میگيرد حق دارد كه زن را از كار معينی منع كند
مقصود ما اينست كه اگر پوشيدن چهره و دو دست ، مخصوصا چهره واجب باشد خود بخود شعاع فعاليت زن ، به اندرون خانه و اجتماعات خاص زنان محدود میشود ولی اگر پوشيدن گردی چهره واجب نباشد ، اين محدوديت خودبخود لازم نمیآيد،اگر احيانا محدوديتی پيدا شود از جهت خاص استثنائی خواهد بود.
به هر حال با لازم نبودن پوشيدن گردی چهره ، حكم شرعی برخی از كارها از نظر حرمت يا جواز روشن میگردد . بسياری از كارها است كه از نظر فقهی و شرعی اولا و با لذات بر زن حرام نيست ، ولی اگر پوشش وجه و كفين را لازم بشماريم ثانيا و بالعرض بر زن حرام است ، يعنی از آن جهت حرام است كه مستلزم باز گذاشتن چهره و دو دست میشود . بنابراين جواز و عدم جواز آن كارها برای زن بستگی بدين دارد كه پوشش وجه و كفين واجب باشد يا نباشد . ما ذيلا چند نمونه از اين كارها را مطرح میكنيم : 1 - آيا برای زن ، رانندگی جايز است ؟ میدانيم كه مسأله رانندگی بخصوص ، حكمی ندارد ، بايد ديد آيا زن میتواند وظائف ديگر خود را در حين رانندگی اجراء كند يا نه ؟ اگر پوشش وجه و كفين واجب باشد بايد گفت زن نمیتواند رانندگی كند
2 - آيا كار فروشندگی در خارج از منزل برای زن جايز است يا نه ؟ البته مقصود آن نوع فروشندگيها نيست كه فعلا در دنيا معمول است و در حقيقت فريبندگی است نه فروشندگی
3 - آيا كار اداری برای زن جايز است يا نه ؟ 4 - آيا زن حق دارد عهدهدار تدريس - و لو برای مردان - بشود يا نه ؟ و آيا حق دارد كه در كلاسی كه مرد تدريس میكند ، متعلم باشد يا نه ؟ اگر بگوئيم پوشش وجه و كفين لازم نيست و مرد هم در صورتی كه نظر ريبه و تلذذ نداشته باشد میتواند به وجه و كفين نگاه كند ، نتيجه اينست كه مانعی ندارد . و الا جايز نيست
خلاصه اينكه وجه و كفين ، مرز محبوسيت و عدم محبوسيت زن است ، و ايرادهائی كه مخالفين پوشش میگيرند ، در صورتی است كه حجاب وجه و كفين را لازم بدانيم . ولی اگر پوشيدن وجه و كفين را واجب ندانيم ، در پوشش ساير قسمتهای بدن هيچگونه اشكالتراشی نمیتوان كرد ، بلكه اشكال برطرف مخالف وارد است.
اگر زن ، مرض نداشته باشد و نخواهد لخت بيرون بيايد ، پوشيدن يك لباس ساده كه تمام بدن و سر ، جز چهره و دو دست تا مچ را بپوشاند ، مانع هيچ فعاليت بيرونی نخواهد بود . بلكه برعكس ، تبرج و خودنمائی و پوشيدن لباسهای تنگ و مدهای رنگارنگ است كه زن را به صورت موجودی مهمل و غير فعال در میآورد كه بايد تمام وقتش را مصرف حفظ پزيسيون خود كند . ما به زودی توضيح خواهيم داد و قبلا نيز از قدمای مفسرين نقل كرديم كه استثناء وجه و كفين ، به منظور رفع حرج و امكان دادن به فعاليت زن است ، و به همين ملاك است كه اسلام آن را واجب نشمرده است.
اكنون دلائل موافق و مخالف را در مسأله ، تحقيق میكنيم:
ادله موافق
به چند دليل میتوان گفت كه پوشش وجه و كفين واجب نيست : 1 - آيه " پوشش " كه همان آيه 31 سوره نور است و برای بيان اين وظيفه و تعيين حدود آن است ، پوشانيدن وجه و كفين را لازم نشمرده است
در اين آيه به دو جمله میتوان استناد جست . يكی جمله " « و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها »" و ديگر جمله "« و ليضربن بخمرهن علی جيوبهن " در مورد جمله اول ديديم كه اكثر مفسران و عموم روايات ، خضاب و سرمه و انگشتر و دستبند و امثال اينها را مصداق مستثنی ( الا ما ظهر ) دانستهاند . اين زينتها ، زينتهائی است كه در چهره و دو دست تا مچ ، صورت میگيرد . خضاب و انگشتر و دستبند مربوط به دست است ، و سرمه مربوط به چشم
كسانی كه پوشش وجه و كفين را واجب میدانند بايد استثناء " الا ما ظهر " را منحصر بدانند به لباس رو ، و واضح است كه حمل استثناء بر اين معنی بسيار بعيد و خلاف بلاغت قرآن است .
مخفی داشتن لباس رو ، به علت اينكه غير ممكن است ، احتياج به استثناء ندارد . گذشته از اينكه لباس را وقتی میتوان زينت محسوب كرد كه قسمتی از بدن نمايان باشد . مثلا در مورد زنان بی پوشش میتوان گفت كه لباس آنها يكی از زينتهای آنهاست ، ولی اگر زن تمام بدن را با يك لباس سرتاسری بپوشاند چنين لباس زينت شمرده نمیشود
خلاصه اينكه ظهور آيه را در اينكه قسمتی از زينت بدن را استثناء میكند نمیتوان منكر شد ، و صراحت روايات هم ابدا قابل ترديد نيست
در مورد جمله دوم بايد گفت : آيه دلالت دارد كه پوشانيدن گريبان لازم است ، و چون در مقام بيان حد است اگر پوشانيدن چهره هم لازم بود ، بيان میكرد
دقت فرمائيد ! " خمار = روسری " اساسا برای پوشانيدن سر وضع شده است . ذكر كلمه " خمر " در آيه میفهماند كه زن بايد روسری داشته باشد ، و واضح است كه با روسری پوشانيدن ، مربوط به سر است ، و اما اينكه غير از سر آيا قسمت ديگری را هم بايد با روسری پوشانيد يا نه ؟ بستگی به بيان آن دارد . و چون در آيه فقط زدن دو طرف روسری بر گريبان مطرح است ، معلوم میشود كه همين مقدار واجب است.ممكن است كسی خيال كند معنی " و ليضربن بخمرهن علی جيوبهن " اينست كه روسريهای را مانند پرده از جلو چهره آويزان كنند تا حدی كه روی گريبان و سينه را بپوشاند،ولی متأسفانه به هيچ وجه نمیتوان آيه را بدين معنی حمل كرد زيرا : اولا كلمه " خمار " به كار رفته نه كلمه " جلباب " . خمار روسری كوچك است و جلباب روسری بزرگ . روسری كوچك را نمیتوان آن اندازه جلو كشيد و مانند پرده آويزان كرد به طوری كه چهره و دور گردن و گريبان و سينه را بپوشاند و در عين حال سر و پشت گردن و موها - كه معمولا در آن زمان بلند بوده است - پوشيده بماند
ثانيا آيه میفرمايد با همان روسريها كه داريد چنين عملی انجام دهيد بديهی است اگر آن روسريها را بدان شكل روی چهره میآويختند ، جلو پای خود را به هيچ وجه نمیديدند و راه رفتن برايشان غير ممكن بود . آن روسريها قبلا " مشبك " و " توری " ساخته نشده بود كه برای اين منظور مفيد باشد . اگر منظور اين بود كه لزوما روسريها از پيش رو آويخته شود دستور میرسيد كه روسريهائی تهيه كنيد غير از اين روسريهای موجود كه بتوانيد هم چهره را بپوشانيد و هم راه برويد
ثالثا تركيب ماده " ضرب " و كلمه " علی " مفيد مفهوم آويختن نيست . چنانكه قبلا گفتيم و از اهل فن لغت و ادب عرب نقل كرديم ، تركيب " ضرب " با " علی " فقط مفيد اين معنی است كه فلان چيز را بر روی فلان شیء مانند حائلی قرار داد . مثلا معنی جمله " « فضربنا علی آذانهم »" اينست كه بر روی گوشهای اينها حائلی قرار داديم . عليهذا مفهوم " « و ليضربن بخمرهن علی جيوبهن »" اينست كه با روسريها بر روی سينه و گريبان حائلی قرار دهيد . پس وقتی در مقام تحديد و بيان حدود پوشش است و میفرمايد با روسريها بر روی گريبانها و سينهها حائلی قرار دهيد و نمیگويد بر روی چهره حائلی قرار دهيد ، معلوم میشود حائل قرار دادن بر روی چهره واجب و لازم نيست.
يك نكته ديگر كه بايد اينجا اضافه كرد اينست كه بايد ديد زنان مسلمان قبل از نزول اين آيه ، روسری را به چه كيفيت به كار میبردهاند ؟ از لحاظ تاريخ مسلم است كه زنان مسلمان قبل از نزول آيات پوشش ، به حكم عادت معمول آنروز عرب ، چهره خود را نمی پوشانيدهاند ، چنانكه قبلا نقل كرديم روسری را از پشت گوشها رد كرده و اطراف آن را به پشت خود میانداختهاند و در نتيجه گوشها ، گوشوارهها ، چهره ، گردن و گريبان نمايان بوده است . وقتی در همچو زمينهای دستور داده شد كه روسری را بر گريبان بزنند معنای اين دستور اينست كه دو طرف روسری را از جانب راست و چپ به جلو آورده و به طور چپ و راست بر گريبان بزنند . به كار بردن اين دستور موجب میشود كه گوشها و گوشوارهها و گردن و گريبان پوشيده شود و چهره باز بماند
به نظر ما در اينكه آيه مورد نظر ، همين معنی را میفهماند هيچ ترديدی نيست و چون توجه كنيم كه آيه در مقام بيان حدود پوشش است و به اصطلاح اصوليين اهمال در مقام بيان جايز نيست ، به طور قطع میفهميم كه پوشانيدن چهره واجب نيست
2 - در موارد بسياری كه مستقيما مسأله پوشش يا مسأله جواز و عدم جواز نظر مطرح است ، ملاحظه میكنيم كه در جواب و سؤالهائی كه ميان افراد و پيشوايان دين رد و بدل شده فقط مسأله " مو " مطرح است و مسأله " رو " به هيچ وجه مطرح نيست .
يعنی وجه و كفين ، مفروغ عنه و مسلم فرض شده است . و ما ذيلا چند نمونه از اين موارد را ذكر میكنيم :
الف - در مورد حرمت نظر به خواهر زن : صحيح « البزنطی عن الرضا عليه السلام قال : سألته عن الرجل يحل له ان ينظر الی شعر اخت امرأته ؟ فقال : لا الا ان تكون من القواعد . قلت له : اخت امرأته و الغريبة سواء ؟ قال : نعم ، قلت : فمالی من النظر اليه منها ؟ فقال : شعرها و ذراعها » ( وسائل ج20،ص199 )
ترجمه : احمد بن ابینصر بزنطی - كه از اصحاب عاليقدر حضرت رضا عليه السلام است - میگويد از حضرت رضا سؤال كردم آيا برای مرد جايز است كه به موی خواهر زنش نگاه كند ؟ فرمود نه ، مگر اينكه از زنان سالخورده باشد . گفتم پس خواهر زن و بيگانه يكی است ؟ فرمود بلی . گفتم ( در مورد سالخورده ) چقدر برای من جايز است نگاه كنم ؟ فرمود به موی او و ذراع ( از انگشت تا آرنج ) او میتوانی نگاه كنی.
ملاحظه میفرمائيد كه هم در سؤال اول روايت ، و هم در آخرين جواب امام عليه السلام آنچه ذكر شده است " مو " است نه " رو " . به خوبی روشن است كه مستثنی بودن چهره ، نزد طرفين مسلم بوده است . و هرگز نمیشود احتمال داد كه مثلا در مورد زنان سالخورده نگاه به مو و ذراع جايز باشد و نگاه به صورت جايز نباشد ، در حالی كه در جواب سؤال از مقداری كه نظر به آن جايز است ، چهره ذكر نشده است
ب - در مورد پسر بچه : ايضا صحيح « البزنطی عن الرضا عليه السلام قال : يؤخذ الغلام بالصلاه و هو ابن سبع سنين و لا تغطی المرأه منه شعرها حتی يحتلم » ( وسائل ج20،ص229)
حضرت رضا عليه السلام به احمد بن ابینصر بزنطی فرمود : وقتی پسر بچه به هفت سال رسيد بايد به نماز خواندن وادار كرده شود ، ولی تا وقتی كه بالغ نشده است بر زن لازم نيست موی خود را از او بپوشاند . يعنی وادار كردن به نماز برای ايجاد عادت است و الا در هفت سالگی حكم مرد را ندارد ، تا به حد بلوغ برسد . در اينجا نيز پوشانيدن " مو " مطرح است نه " رو " . روايات ديگر به همين مضمون در كتب حديث زياد است
ممكن است گفته شود كه مو به عنوان مثال ذكر شده است ، به دليل اينكه بدن ذكر نشده ، در حالی كه میدانيم پوشانيدن بدن لازم است . بنابراين پوشانيدن چهره هم ممكن است واجب باشد و ذكر نشده باشد
جواب اينست كه اگر پوشانيدن چهره واجب بود ، شايسته بود آن را به عنوان مثال ذكر كنند چنانكه در عرف ما كه بنابر لازم دانستن پوشانيدن چهره است ، مسأله پوشش را به " رو گرفتن " تعبير میكنند و رمزش اينست كه قسمتی كه در عمل بيشتر ممكن است مكشوف باشد همان چهره است و وقتی پوشانيدن آن بيان شود ، وجوب پوشانيدن قسمتهای ديگر به طريق اولی فهميده میشود ، و اما پوشانيدن ساير قسمتهای بدن عملا مورد ابتلا نبوده است و شكی در عدم جواز آن وجود نداشته كه مورد سؤال واقع شود.
ج - در مورد مملوك : " « لا بأس ان يری المملوك الشعر و الساق » " ( كافی جلد 5 ص531) يعنی جايز است كه غلام به مو و ساق خانمی كه مالك اوست نگاه كند
در روايت ديگر در مورد خواجگان ( كه ممكن است مملوك هم نباشند ) سؤال شده است : " « محمد بن اسماعيل بن بزيع قال : سألت اباالحسن الرضا عليه السلام عن قناع الحرائر من الخصيان . فقال كانوا يدخلون علی بنات ابیالحسن عليه السلام و لا يتقنعن . قلت : و كانوا احرارا ؟ قال : لا قلت : فالاحرار يتقنع منهم ؟ قال : لا » (کافی ج5،ص532)
محمد بن اسماعيل بن بزيع - كه او نيز از اكابر اصحاب حضرت رضا عليه السلام است - میگويد : از حضرت رضا سؤال كردم كه آيا زنان آزاده از خواجگان بايد سر بپوشند ؟ ( در مورد كنيزان مسلم است كه بر آنان پوشانيدن سر واجب نيست . لذا سؤال را مخصوص زنهای آزاد قرار داده است )
در پاسخ فرمود : نه ، خواجگان بر دختران پدرم امام موسی بن جعفر عليه السلام وارد میشدند و آنها هم روسری نداشتند . پرسيدم آيا آن خواجگان آزاد بودند يا برده ؟ فرمود آزاد نبودند،پرسيدم اگر آزاد باشند بايد سرها را از ايشان بپوشند ؟ فرمود : نه
در اينكه آيا خواجه و برده به زن محرم است يا نه ؟ در تفسير آيات بحث كرديم . اكثر فقهاء میگويند محرم نيست ولی در هر حال دلالت اين روايات - و روايات زياد ديگر در اين مورد با همه اختلافی كه از ساير جهات دارند و در كافی و وسائل و ساير كتب حديث مذكور است - بر اينكه استثناء چهره مفروغ عنه و مسلم به شمار میرفته قابل تشكيك نيست
د - در مورد زنان اهل ذمه : ( يعنی مردمی كه مسلمان نيستند ولی پيرو يكی از اديان قديم آسمانی میباشند و در پناه دولت اسلامی طبق قرارداد زندگی میكنند ) " « السكونی عن ابیعبدالله عليه السلام قال : قال رسول الله صلی الله عليه و آله : لا حرمة لنساء اهل الذمة ان ينظر الی شعورهن و ايديهن » (کافی ج5،ص524ص205)
سكونی ( از اهل تسنن است و از حضرت صادق زياد روايت دارد و مورد قبول و اعتماد علماء شيعه است ) از امام صادق نقل كرده است كه فرمود : پيغمبر فرمود : حرام نيست كه به موها و دستهای زنان اهل ذمه نظر بشود
« ابوالبختری عن جعفر عن ابيه عن علی بن ابی طالب عليه السلام : لا بأس بالنظر الی رؤوس النساء من اهل الذمة » ( کافی ج11،ص205 )
يعنی علی عليه السلام فرمود : نگاه به سر زنان اهل ذمه جايز است،در اين مسأله كه نظر به زنان اهل كتاب جايز است ، فقهاء و مجتهدين ، متفق میباشند الا اينكه جمعی از فقهاء قيدی را اضافه كردهاند و آن اينست كه بايد به مقداری كه در زمان پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله بين خود اهل ذمه متداول بوده است اكتفاء كرد ، يعنی بايد ديد چه مقدار را در آن زمانها نمی پوشانيدهاند ، نگاه كردن به همان مقدار جايز است ( آن هم بدون تلذذ و ريبه ) و اما اين اندازه كه در اين زمانها برهنه شدهاند ، نگاه به آن جايز نيست.
ولی عقيده ديگران اينست : هر اندازه از بدن آنها كه معمولا خودشان در مع عام نمیپوشند نظر به آن مانعی ندارد ، هر چند در زمان پيغمبر اكرم كمتر از آن را باز میگذاشتهاند
ه - در مورد زنان بيابان نشين : « عباد بن صهيب : سمعت اباعبدالله عليه السلام يقول : لا بأس بالنظر الی رؤوس نساء اهل تهامة و الاعراب و اهل السواد و العلوج لانهم اذا نهوا لا ينتهون » (کافی ج11،ص205)
يعنی حضرت صادق عليه السلام فرمود نگاه كردن به سر زنان تهامه ، باديه نشينان ، دهاتيهای حومه ( در متن حديث " اهل سواد " تعبير شده است . سواد ، قراء و كشتزارهای اطراف شهر را میگويند ، و شايد علت اينكه سواد ناميده میشود اين باشد كه به علت كشت و زرع از دور سياه به نظر میرسد . بسياری از اوقات مراد از كلمه سواد ، كشتزارهای حومه كوفه است ) و علجها ( غير عربهای بيسواد كه در حكم همان باديه نشينهای عرب هستند ) مانعی ندارد ، زيرا ايشان را هر گاه نهی كنند ، فائده ندارد جمعی از فقهاء به مضمون اين روايت فتوا دادهاند . از مرحوم آية الله آقا سيد عبدالهادی شيرازی نقل شده است كه ايشان اين حكم را در مورد آن عده زنان شهری كه همچون زنان دهاتی نهی كردن ايشان مفيد واقع نمیشود تعميم میدادند و به همين علتی كه در حديث ذكر شده است ( كه نهی كردن ايشان اثر ندارد ) استناد میجستند . بعضی از فقهاء و مراجع بزرگ تقليد معاصر نيز عينا همينطور فتوا میدهند و به همين علت كه در حديث ذكر شده استناد میكنند ( رجوع شود به " منهاج الصالحين " چاپ نهم كتاب النكاح مسأله 3)
ولی اكثر فقهاء چنين فتوا نمیدهند ، حتی در مورد زنان باديه نشين و دهاتی هم فقط به همين اندازه اكتفا میكنند كه بر مردان واجب نيست رفت و آمد خود را از مكانهائی كه اين زنان وجود دارند قطع كنند . اگر گذر كردند و نظرشان افتاد مانعی ندارد ، اما اينكه به صورت يك استثناء دائمی باشد ، نه به هر حال استشهاد ما در اين روايت و نظائر آن بدين است كه در هيچ موردی از وجه و كفين سؤال نشده ، و اين بدان جهت بوده كه عدم لزوم پوشانيدن آنها از نظر راويان قطعی و مسلم بوده است و كوچكترين ترديدی در آن نمیرفته است و قبلا گفتيم كه هرگز احتمال نمیرود كه پوشيدن " رو " را لازم می شناختهاند و در پوشيدن " مو " ترديد داشتهاند
3 - رواياتی كه مستقيما حكم وجه و كفين را چه از نظر پوشيدن و چه از جنبه نگاه كردن بيان میكند . ولی البته عدم لزوم پوشيدن وجه و كفين دليل بر جواز نظر نيست ، اما جواز نظر دليل بر عدم لزوم پوشيدن وجه و كفين هست
ما قبلا در ذيل آيه " « و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها »" بعضی از اين روايات را ذكر كرديم و اكنون چند روايت ديگر را ذكر میكنيم : الف - خبر « مسعده بن زراره - قال : سمعت جعفرا - و سئل عما تظهر المرأه من زينتها - قال عليه السلام : الوجه و الكفين » ( وسائل ج20،ص202 )
مسعده بن زراره از حضرت صادق عليه السلام نقل میكند كه وقتی از حضرت درباره زينتی كه زن میتواند آشكار كند سؤال شد فرمود : چهره و دو كف
ب - خبر « المفضل بن عمر - قال : قلت لابی عبدالله عليه السلام : ما تقول فی المرأه تموت فی السفر مع الرجال ليس فيهم لها ذو محرم و لا معهم امرأه فتموت المرأه ما يصنع بها ؟ قال : يغسل منها ما اوجب الله عليه التيمم و لا تمس و لا يكشف لها شیء من محاسنها التی امر الله سبحانه بسترها قلت فكيف يصنع بها ؟ قال : يغسل بطن كفيها ثم يغسل وجهها ثم يغسل ظهر كفيها » ( وسائل ج2،ص522)
ترجمه : مفضل بن عمر سؤال كرد از امام صادق درباره زنی كه در سفر بميرد و مرد محرم يا زنی كه او را غسل دهد همراه او نباشد . فرمود : مواضع تيمم او را بايد غسل دهند ولی نبايد بدن او را لمس كنند و نبايد زيبائيهای او را كه خدا پوشيدن آن را واجب فرموده است ، آشكار كرد . پرسيدم چگونه عمل كنيم ؟ فرمود اول باطن كف دست او را بايد شست ، سپس چهره و بعد پشت دستهايش را
ملاحظه میفرمائيد كه تصريح دارد كه چهره و كفين جزء قسمتهائی كه پوشانيدنش واجب گرديده است نيست
ج - « عن علی بن جعفر ، عن الرجل ما يصلح له ان ينظر من المرأه التی لا تحل له ؟ قال : الوجه و الكف و موضع السوار » ( بحارالانوارج101،ص34)
علی بن جعفر فرزند امام ششم است و مرد بسيار جليل القدری است ، از برادرش حضرت موسی بن جعفر عليه السلام میپرسد برای مرد چه مقدار جايز است به زنی كه محرمش نيست نگاه كند ؟ حضرت در جواب فرمود : چهره و كف و جای دستبند
د - « عن ابی جعفر عن جابر بن عبدالله الانصاری قال : خرج رسول الله صلی الله عليه و آله يريد فاطمه عليها السلام و انا معه . فلما انتهينا الی الباب وضع يده عليه فدفعه ، ثم قال : السلام عليكم . فقالت فاطمة : عليك السلام يا رسول الله . قال : أأدخل ؟ قالت : أدخل يا رسول الله ! قال : ادخل انا و من معی ؟ فقالت : يا رسول » ²الله! ليس علی قناع فقال : يا فاطمة ! خذی فضل ملحفتك فقنعی بها رأسك . ففعلت . ثم قال : السلام عليكم . فقالت : و عليك السلام يا رسول الله . قال : أأدخل ؟ قالت : نعم يا رسول الله ! قال : انا و من معی ؟ قالت : و من معك . قال جابر : فدخل رسول الله و دخلت و اذا وجه فاطمة اصفر كأنه بطن جراده ، فقال رسول الله : ما لی اری وجهك اصفر ؟ قالت : يا رسول الله ! الجوع . فقال : اللهم مشبع الجوعة و دافع الضيعة ، اشبع فاطمة بنت محمد . قال جابر : فنظرت الی الدم ينحدر من قصاصها حتی عاد وجهها احمر ، فما جاعت بعد ذلك اليوم » ( کافی ج11ص214 -وسائل ج20،ص216)
مضمون حديث به طور اختصار اينست : جابر میگويد در خدمت رسول خدا صلی الله عليه و آله به در خانه فاطمه عليها السلام آمديم . رسول خدا سلام كرد و اجازه ورود خواست . فاطمه عليها السلام اجازه داد . پيغمبر اكرم فرمود با كسی كه همراه من است وارد شوم ؟ زهرا عليها السلام گفت پدر جان ! چيزی بر سر ندارم . فرمود با قسمتهای اضافی روپوش خودت سرت را بپوشان . سپس مجددا استعلام كرد كه آيا داخل شويم ؟ پاسخ شنيديم بفرمائيد ! وقتی وارد شديم ، چهره زهرا عليها السلام آنچنان زرد بود كه مانند شكم ملخ مینمود . رسول اكرم صلی الله عليه و آله پرسيد چرا چنين هستی ؟ جواب داد از گرسنگی است . ( بعضی از ما توضيح خواستند كه چگونه ممكن است چهره دختر پيغمبر اكرم از گرسنگی زرد باشد ؟ چرا و به چه دليل گرسنه بودهاند ؟ از پرسش كنندگان متشكريم كه سؤال خود را با ما در ميان گذاشتند . بايد به دو نكته توجه داشته باشند : يكی اينكه زندگی آنروز مسلمانان در مدينه غالبا به سختی میگذشت . جنگها و كشمكشها خود بخود بر اقتصاد لاغر مدينه ضربه میزد و گاهی توأم میشد با خشكسالی ، چنانكه در سالی كه غزوه تبوك اتفاق افتاد خشكسالی سختی روی داده بود ، و لهذا سپاه تبوك را جيش العسره ناميدند . اصحاب صفه گاهی آنچنان در سختی بودند كه جامه كافی برای شركت در نماز جماعت نداشتند . رسول خدا روزی پردهای در خانه دخترش زهرا آويخته ديد ، كراهت نشان داد . زهرا فورا آنرا پيش پدر فرستاد و رسول خدا آنرا تكه تكه كرد و به اصحاب صفه داد ) پيغمبر اكرم دعا فرمود كه خدايا دختر مرا سير گردان .
نكته ديگر اينكه درست است كه علی مرد كار بود ، علاوه بر حقوق سربازی و غنائم جنگی كارهای كشاورزی داشت و احيانا با مزدوری در باغهای ديگران تحصيل روزی میكرد ، ولی علی و زهرا كسانی نبودند كه خود سير بخوابند و در اطراف آنها شكمها گرسنه باشد . آنها آنچه به كف میآوردند به ديگران ايثار میكردند . سوره مباركه " هل اتی " در همچو زمينهای نازل گرديد
آری مسلمانان صدر اول در چنان شرائط طاقت فرسائی پرچم اسلام را به دوش گرفتند و تا دورترين نقاط جهان بردندگرسنگی خاندان پيامبر نقصی برای آنها به شمار نمیرود ، افتخاری است كه بر پيشانی مقدسشان میدرخشد .پس از دعای پيغمبر اكرم چهره زهرا گلگون شد و گوئی دويدن خون را در زير پوست صورت میديدم و زهرا از آن پس گرسنه نماند
دلالت اين حديث بر اينكه پوشانيدن چهره واجب نيست و نيز بر اينكه نظر كردن به چهره جايز است ، بسيار روشن میباشد
ه - « عن الفضيل بن يسار ، قال : سألت اباعبدالله عليه السلام عن الذراعين من المرأه هما من الزينة التی قال الله : « و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن ؟ قال : نعم و مادون الخمار من الزينة و مادون » « السوارين » (وسائل ج20،ص200 )
فضيل بن يسار میگويد از امام صادق عليه السلام پرسيدم كه آيا ذراعهای زن از قسمتهائی است كه بايد از غير محارم بپوشاند ؟ فرمود بلی و آنچه زير روسری قرار میگيرد بايد پوشيده شود ، همچنين از محل دستبند به بالا بايد پوشيده شود
4 - رواياتی كه در باب احرام ، پوشانيدن چهره را بر زن حرام میكند
بسيار مستبعد است كه بگوئيم گشودن چهره در غير حال احرام از محرمات محسوب میشود و در حال احرام واجب است . و با در نظر گرفتن اينكه وقتی شخص محرم مناسك عمره يا حج را بجا میآورد ، معمولا در ميان اجتماع انبوهی از زن و مرد است ، روشن است كه اگر پوشانيدن چهره از مرد لازم باشد میبايد قيد شود . گذشته از اينكه در روايتی وارد شده است كه حضرت باقر عليه السلام زنی را ديد كه در حال احرام به وسيله بادبزن چهره خود را پوشانيده است . امام عليه السلام شخصا با چوبدستی خود ، بادبزن را از چهره آن زن دور فرمود.
از بعضی روايات فهميده میشود كه باز بودن چهره زن در حال احرام به جای باز بودن سر برای مرد است و منظور اينست كه محرم از تأثير گرما و سرما رنج ببرد . چنانكه در حديثی آمده است كه زنی در حال احرام نقاب زده بود . حضرت باقر عليه السلام فرمود نقاب را بردار ، زيرا اگر نقاب داشته باشی رنگ چهرهات تغيير نمیكند يعنی بايد آفتاب ، رنگ پوست صورتت را عوض كند
پس منظور از اينكه محرم اگر مرد است بايد سر را برهنه كند و اگر زن است چهره را ، اينست كه از آسايش و رفاهی كه در حال معمولی برخوردار است قدری كاسته شود ولی چون شارع مقدس میخواسته قانون " پوشش " به حال خود باقی باشد ، به زن دستور نفرموده كه سر را برهنه كند و تنها به برهنه كردن چهره اكتفاء كرده است . و اگر شارع میخواست در حال احرام از قانون " پوشش " ؟ صرفنظر كند ، ممكن بود برای زن هم برهنه كردن سر را لازم بشمارد . و در بين فقهاء هرگز كسی نگفته است كه منظور شارع اينست كه در مورد احرام استثنائی برای پوشش قائل شده باشد
روايات و قرائنی كه در اين باب است ، در اخبار و روايات شيعه و سنی و در تاريخ اسلام فوق العاده زياد و غير قابل انكار است . آنچه ذكر كرديم نمونهای بود . نقل همه آنها خود يك كتاب میشود.
ادله مخالف
برای وجوب پوشش وجه و كفين متقابلا به دلائل زير تمسك جسته شده است :
1 - سيره مسلمين
درست است كه ظاهر آيات و روايات اينست كه پوشش وجه و كفين لازم نيست ولی نمیتوان منكر شد كه سيره متدينين برخلاف اينست
سيره چيزی نيست كه به سهولت بتوان از آن چشم پوشيد . اگر واقعا سيره مسلمين از صدر اسلام تاكنون به طور مستمر و پيگير اين باشد كه پوشش وجه و كفين را لازم بشمارند دليل روشنی است كه اين درسی بوده كه مسلمانان از پيغمبر اكرم و ائمه اطهار آموختهاند . اصطلاحا میگويند سيره مستمره مسلمين كشف از سيره پيغمبر صلی الله عليه و آله میكند و سيره پيغمبر البته حجت است
در بسياری از موارد ، فقهاء در اثبات احكام به سيره تمسك میجويند مثلا در مورد ريش تراشی میگويند محكمترين دليل حرمت آن ، سيره مسلمين است كه ريش را نتراشند . ( البته در اينجا مناقشه شده كه از نتراشيدن ريش كه بين مسلمين متداول است میتوان استنتاج كرد كه ريش گذاشتن حرام نيست . ولی اينكه ريش گذاشتن واجب باشد ، استنباط نمیشود ، زيرا ممكن است مستحب و يا مباح باشد ) . در مسأله پوشش وجه و كفين نيز به سيره مسلمين تمسك شده است
در جواب اين استدلال بايد يك نكته تاريخی و اجتماعی را مورد دقت قرار دهيم . آن نكته اينست كه اگر چه پوشش در بين عرب مرسوم نبود و اسلام آن را به وجود آورد ولی در ملل غير عرب به شديدترين شكل رواج داشت
در ايران و در بين يهود و مللی كه از فكر يهود پيروی میكردند ، حجاب به مراتب شديدتر از آنچه اسلام میخواست وجود داشت . در بين اين ملتها وجه و كفين هم پوشيده میشد ، بلكه در بعضی از ملتها سخن از پوشيدن زينت زن و چهره زن نبود سخن از پنهان كردن زن و به اصطلاح " قايم " كردن زن بود و اين فكر به صورت عادت سفت و سختی در آمده بود . اسلام گرچه پوشانيدن وجه و كفين را واجب نكرد ولی تحريم هم نكرد ، يعنی اسلام عليه پوشانيدن چهره قيام نكرد و باز گذاشتن را واجب ننمود و در نتيجه ملتهای غير عرب كه مسلمان شدند از همان عادت و رسم ديرين خود تبعيت كردند
اسلام با رسم پوشيدن چهره جز در مورد احرام مخالفت نداشت بلكه همانطور كه قبلا تذكر داديم ، استثناء وجه و كفين يك رخصت تسهيلی است . رجحان اخلاقی تستر تا حد امكان ، مورد توجه اسلام است . عليهذا فرضا سيرهای وجود داشته باشد ، دليل بر وجوب پوشيدن وجه و كفين نمیشود به علاوه چنين سيره در زمان پيغمبر و صحابه و در زمان ائمه اطهار وجود نداشته است . آنچه از زوايای تاريخ به دست میآيد اينست كه سيره مسلمين در قرون اوليه اسلام با سيره آنها در قرون بعدی ، مخصوصا پس از اختلاط ملت عرب با ملتهای ديگر و بالاخص پس از تأثر از رسوم و عادات امپراطوری روم شرقی از يك طرف و رسوم ايرانی از طرف ديگر بسيار متفاوت بوده است ، تا آنجا كه برای بسياری از مورخان غربی كه از متون اسلامی اطلاع صحيحی ندارند ، اين توهم پيش آمده كه اساسا اسلام دستوری درباره پوشش نداده است و همه اينها از خارج دنيای اسلام به ميان مسلمين سرايت كرده است و ما در بخش اول اين كتاب سخنانشان را نقل كرديم . و البته همانطور كه قبلا تذكر داديم اين سخن ، ياوهای بيش نيست . اسلام دستورهای اكيد درباره پوشش دارد و فلسفه خاصی را هم در نظر گرفته است.
پس اولا چنين سيره مستمرهای وجود نداشته است ، و ثانيا فرضا چنين سيرهای در ميان مسلمين وجود میداشت دليل نبود ، مگر آنكه ثابت شود عمل خود معصومين هم بر همين منوال بوده كه البته آن هم ثابت نيست ، بلكه از بعضی از روايات گذشته معلوم شد كه عمل معصومين نيز با آنچه در قرون اخير اسلامی رائج شده است موافقت ندارد
تمسك به سيره مسلمين يك تتبع تاريخی عميقی میخواهد . هزاران تغييرات تدريجی و آرام عملا در رفتار ملتها پيدا میشود كه چون توأم با يك حادثه پر سرو صدا نيست تاريخ از ضبط آنها سكوت میكند . در مورد انواع به اصطلاح " مد " های لباس مردانه در طول قرون آنقدر تغييرات پيدا شده كه قابل احصاء نيست " يحصل منه بدو ذلك من غير نكير " و كسی اين عمل را منكر نمیشمرده است "
ثانيا بر فرض كه قبول كنيم سيره مسلمين بر جلوگيری از كشف وجه و كفين است ، باز دليل نمیشود ، زيرا سيره وقتی دليل میشود كه ريشهای جز قبول فرمان پيغمبر در كار نباشد تا دليل بر فرمان پيغمبر بشود ، ولی در اينجا احتمال میرود كه ريشه اين سيره حس غيرت و مردانگی افراد باشد نه اطاعت از دستور پيغمبر ، و ظاهر هم همين است كه ريشه اين سيره حس غيرت و مردانگی مردم است
احتمال هم میرود كه ريشه سيره ، افضليت پوشش باشد ، زيرا شكی نيست كه به فرض جواز ، پوشانيدن افضل است از باز گذاشتن "
يعنی : " عمل مردم عموما در همه اعصار بر اين بوده است كه زنان به نحوی از خانه بيرون میآمدهاند كه چهره آنها نمايان بوده است