حکمت 265 نهج البلاغه : ضرورت توكّل به خداوند

حکمت 265 نهج البلاغه : ضرورت توكّل به خداوند

متن اصلی حکمت 265 نهج البلاغه

موضوع حکمت 265 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

متن اصلی حکمت 265 نهج البلاغه

265 وَ قَالَ عليه السلام اعْلَمُوا عِلْماً يَقِيناً أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَجْعَلْ لِلْعَبْدِ- وَ إِنْ عَظُمَتْ حِيلَتُهُ وَ اشْتَدَّتْ طَلِبَتُهُ وَ قَوِيَتْ مَكِيدَتُهُ- أَكْثَرَ مِمَّا سُمِّيَ لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ وَ لَمْ يَحُلْ بَيْنَ الْعَبْدِ فِي ضَعْفِهِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ وَ بَيْنَ أَنْ يَبْلُغَ مَا سُمِّيَ لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ وَ الْعَارِفُ لِهَذَا الْعَامِلُ بِهِ أَعْظَمُ«» النَّاسِ رَاحَةً فِي مَنْفَعَةٍ وَ التَّارِكُ لَهُ الشَّاكُّ فِيهِ أَعْظَمُ النَّاسِ شُغْلًا فِي مَضَرَّةٍ وَ رُبَّ مُنْعَمٍ عَلَيْهِ مُسْتَدْرَجٌ بِالنُّعْمَى وَ رُبَّ مُبْتَلًى مَصْنُوعٌ لَهُ بِالْبَلْوَى فَزِدْ أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ فِي شُكْرِكَ وَ قَصِّرْ مِنْ عَجَلَتِكَ وَ قِفْ عِنْدَ مُنْتَهَى رِزْقِكَ

موضوع حکمت 265 نهج البلاغه

ضرورت توكّل به خداوند

(اعتقادى)

ترجمه مرحوم فیض

265- امام عليه السّلام (در اينكه بايد بآنچه مقدّر شده ساخت) فرموده است 1- با يقين و باور بدانيد كه خدا قرار نداده براى بنده- اگر چه بسيار چاره جو و سخت كوشا و در مكر و فريب توانا باشد- بيشتر از آنچه در علم الهى براى او مقدّر و نامزد گشته است، 2- و جلوگير نشده است بين بنده- كه ناتوان و كم چاره بوده- و بين اينكه برسد باو آنچه در علم الهىّ براى او مقدّر و نامزد شده است، 3- و شناساى باين راز و بكار برنده آن از جهت آسودگى در سود (دنيا و آخرت) برترين مردمان است، و چشم پوشنده و شكّ كننده در آن از جهت گرفتارى در زيان برترين مردمان است، 4- و بسا بنعمت رسيده اى كه بسبب نعمت كم كم بعذاب و كيفر نزديك گشته، 5- و بسا گرفتارى كه بر اثر گرفتارى احسان و نيكوئى باو شده است، 6- پس اى شنونده (اين گفتار) بسيار سپاسگزارم و كم بشتاب و به رسيده از روزى بايست و تن برضاء بده (كه كس را بيشتر از آنچه بايد باو برسد ندهند. و اين مطلب منافات با امر و دستور بدعاء و سعى و كوشش در طلب رزق ندارد، زيرا دعاء و سعى در بدست آوردن روزى گاهى سبب وجود روزى بيش از آنچه مقدّر گشته ميشود).

( . ترجمه وشرح نهج البلاغه(فیض الاسلام)، ج 6 ، صفحه ی 1220)

ترجمه مرحوم شهیدی

273 [و فرمود:] به يقين بدانيد كه خدا بنده اش را- هر چند چاره انديشى اش نيرومند بود و جستجويش به نهايت و قوى در ترفند- بيش از آنچه در ذكر حكيم براى او نگاشته مقرر نداشته، و بنده ناتوان و اندك حيله را منع نفرمايد كه در پى آنچه او را مقرر است برآيد، و آن كه اين داند و كار بر وفق آن راند، از همه مردم آسوده تر بود و سود بيشتر برد، و آن كه آن را واگذارد و بدان يقين نيارد دل مشغولى اش بسيار است و بيشتر از همه زيانبار، و- بسا نعمت خوار كه به نعمت فريب خورد و سرانجام گرفتار گردد، و بسا مبتلا كه خدايش بيازمايد تا بدو نعمتى عطا فرمايد. پس اى سود خواهنده سپاس افزون كن و شتاب كمتر، و بيش از آنچه تو را روزى است انتظار مبر

( . ترجمه نهج البلاغه شهیدی، ص 412)

شرح ابن میثم

257- و قال عليه السّلام:

اعْلَمُوا عِلْماً يَقِيناً أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَجْعَلْ لِلْعَبْدِ- وَ إِنْ عَظُمَتْ حِيلَتُهُ وَ اشْتَدَّتْ طَلِبَتُهُ- وَ قَوِيَتْ مَكِيدَتُهُ- أَكْثَرَ مِمَّا سُمِّيَ لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ- وَ لَمْ يَحُلْ بَيْنَ الْعَبْدِ فِي ضَعْفِهِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ- وَ بَيْنَ أَنْ يَبْلُغَ مَا سُمِّيَ لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ- وَ الْعَارِفُ لِهَذَا الْعَامِلُ بِهِ- أَعْظَمُ النَّاسِ رَاحَةً فِي مَنْفَعَةٍ- وَ التَّارِكُ لَهُ الشَّاكُّ فِيهِ- أَعْظَمُ النَّاسِ شُغُلًاشُغْلًا فِي مَضَرَّةٍ- وَ رُبَّ مُنْعَمٍ عَلَيْهِ مُسْتَدْرَجٌ بِالنُّعْمَى- وَ رُبَّ مُبْتَلًى مَصْنُوعٌ لَهُ بِالْبَلْوَى- فَزِدْ أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ فِي شُكْرِكَ- وَ قَصِّرْ مِنْ عَجَلَتِكَ- وَ قِفْ عِنْدَ مُنْتَهَى رِزْقِكَ

المعنى

و في هذا الفصل لطايف. لمّا قام البرهان على أنّ ما علم اللّه تعالى وجوده فهو واجب الوقوع و ما علم عدمه فهو ممتنع الوقوع لا جرم لم يكن لكلّ من القوىّ و الضعيف من الرزق و نحوه إلّا ما علم اللّه تعالى وصوله إليه بقلم القضاء الإلهىّ في الذكر الحكيم و اللوح المحفوظ و لم يبلغ عظيم الحيلة قوىّ المكيدة بحيلته أكثر ممّا سمّى له، و لا قصر الضعيف بضعفه عن بلوغ ما سمّى له. و لأجل ثبوت ذلك بالبرهان أمرهم بتيقّنه، و رغّبهم في علمه و العمل به بضمير صغراه قوله: و العارف. إلى قوله: في منفعة. أمّا راحته فلعلمه أنّ ما كتب له لابدّ أن يصل إليه فيترك لذلك شدّة الاهتمام به و الكدح له، و لمّا كانت راحته قلبيّة و بدنيّة كانت أعظم الراحات، و لمّا كانت مع منفعة بما يصل إليه تأكّد شرفها. و كذلك نفّر عن الشكّ في ذلك و ترك العمل به بقوله: و التارك لهذا الشاكّ فيه. إلى آخره. و هو ضمير تقدير كبراه: و كلّ من كان كذلك فلا ينبغي له الشكّ فيه و تركه، و إنّما كان أعظم الناس شغلا لأنّه شغل قلبه و بدنه فيما لا فايدة فيه فيلزمه مضرّة خالصة.

فإن قلت: فهذا ينافي الأمر بالدعاء و بالسعى في طلب الرزق كقوله تعالى فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ«» و نحوه.

قلت: قد بيّنا أنّه لا ينافي، و ذكرنا سرّ الدعا و فايدته. و حاصله أنّه قد يكون الدعا سببا لوجود الرزق فيعلم اللّه تعالى وجوده بواسطة سببه و لا تنافي بينهما. الثانية: نبّه أهل النعمة و الغنى و أهل الابتلاء على وجوب شكر اللّه تعالى على حاليهما أمّا أهل النعمة فنبّههم بأنّ نعمتهم قد يكون استدراجا لهم ليشكروا اللّه عليها كيلا يستدرجهم بها، و أمّا أهل البلوى فنبّههم بأن بلواهم قد يكون صنعا من اللّه في حقّهم ليعدّهم بها لثوابه الجزيل فيجب عليهم شكر ذلك الصنع. و المقدّمتان صغريا ضميرين تقدير الاولى منهما: بعض المنعم عليه مستدرج بالنعمى. و تقدير الكبرى: و كلّ مستدرج بالنعمى يجب عليه أن يحترز بشكر نعمة اللّه عليه من الاستدراج بها، و كذلك تقدير الثانية: و بعض المبتلى مصنوع له بالبلوى. و تقدير الكبرى: و كلّ مصنوع إليه فيجب عليه شكر صنع اللّه في حقّه. و لذلك أمر المستمعين مطلقا بزيادة الشكر مع أنّ فيهم المنعم عليهم و المبتلى، ثمّ أمر بالتقصير عن العجلة في طلب الرزق و الوقوف دون حدّ الإفراط على حدّ العدل.

( . شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 382 - 384)

ترجمه شرح ابن میثم

257- امام (ع) فرمود:

اعْلَمُوا عِلْماً يَقِيناً أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَجْعَلْ لِلْعَبْدِ- وَ إِنْ عَظُمَتْ حِيلَتُهُ وَ اشْتَدَّتْ طَلِبَتُهُ- وَ قَوِيَتْ مَكِيدَتُهُ- أَكْثَرَ مِمَّا سُمِّيَ لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ- وَ لَمْ يَحُلْ بَيْنَ الْعَبْدِ فِي ضَعْفِهِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ- وَ بَيْنَ أَنْ يَبْلُغَ مَا سُمِّيَ لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ- وَ الْعَارِفُ لِهَذَا الْعَامِلُ بِهِ- أَعْظَمُ النَّاسِ رَاحَةً فِي مَنْفَعَةٍ- وَ التَّارِكُ لَهُ الشَّاكُّ فِيهِ- أَعْظَمُ النَّاسِ شُغُلًا فِي مَضَرَّةٍ- وَ رُبَّ مُنْعَمٍ عَلَيْهِ مُسْتَدْرَجٌ بِالنُّعْمَى- وَ رُبَّ مُبْتَلًى مَصْنُوعٌ لَهُ بِالْبَلْوَى- فَزِدْ أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ فِي شُكْرِكَ- وَ قَصِّرْ مِنْ عَجَلَتِكَ- وَ قِفْ عِنْدَ مُنْتَهَى رِزْقِكَ

ترجمه

به يقين بدانيد، كه هر چند بنده اى را ياب و سخت كوش و پر مكر و فريب باشد، خداوند، بيش از آنچه از علم الهى براى او مقدّر است، قرار نداد، و همچنين بين آن بنده كه ناتوان و كم تلاش است، و آنچه را كه بايد به او برسد و از علم الهى مقدّر شده، مانعى ايجاد نكرده است. و كسانى كه از اين راز آگاهند و براساس آن عمل مى كنند، به خاطر آسايش حاصل از سود آن، برترين مردمند. اما كسانى كه از آن راز چشم پوشيده و در آن شك و ترديد كرده اند، بيش از همگران گرفتار زيانند. و بسا افراد نعمت يافته كه به تدريج به وسيله همتها به عذاب و اين چند سطر قبل از كيفر قرار داده شود.

شرح

در اين بخش از سخن امام (ع) لطيفه هايى است، پس از استدلال بر اين كه آنچه علم خداوند بدان تعلق گيرد، حتما اتّفاق مى افتد، و آنچه علم الهى تعلق نگيرد، اتّفاق نمى افتد ناگزير براى هيچ كسى- از قوى و ضعيف- روزى، جز آنچه خداوند متعال، به قلم قضا در ذكر حكيم و لوح محفوظ مقدّر كرده است، نخواهد بود، و شخص پر حيله و آن كه در چاره جويى نيرومند است، به بيشتر از مقدّر نمى رسد، و ناتوانى كه كم تلاش است نيز از روزى مقدّر عقب نخواهد ماند. و به دليل ثبوت اين مطلب با دليل و برهان، به باور داشتن آن امر فرموده و وادار به علم و عمل بدان كرده است، وسيله قياس مضمرى كه صغراى آن عبارت: و العارف... فى منفعة است. امّا آسايش كسى كه باور دارد آنچه مقدّر است ناگزير به او مى رسد، از آن روست كه تلاش و زحمت زياد به خاطر آن تحمّل نمى كند و چون اين نوع آسايش، هم آسايش قلبى و هم آسايش بدنى است، پس بالاترين آسايش است و براى اين كه با منفعتى همراه است، ارزش اين نوع آسايش را مورد تأكيد قرار داده است. و همچنين از شك و ترديد در اين مطلب و عمل نكردن بدان بر حذر داشته است با اين عبارت: و التّارك لهذا الشّاك فيه... كه خود قياس مضمرى است و كبراى قياس چنين است: و هر چه اين طور باشد، شايسته شكّ و ترديد نيست.

و چنين كسى از همه كس گرفتارتر خواهد بود، چون دل و جسمش به چيزى بى فايده مشغول شده و در نتيجه تنها زيان نصيب او گشته است. اگر بگويى اين مطلب با دستور دعا و تلاش براى روزى، چنان كه در آيه شريفه آمده است فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا«» و نظير آن منافات دارد مى گوييم: به طورى كه در پيش توضيح داديم منافات ندارد، و ما راز دعا و فايده آن را بيان كرديم، خلاصه مطلب اين بود كه گاهى دعا وسيله براى وجود روزى است كه خداوند وجود روزى را به وسيله دعا مى دانسته است و منافاتى با هم ندارند.

امام (ع) اهل نعمت و ثروت و كسانى را كه گرفتارند همه را توجه داده است كه به هر حال شكر خدا واجب است، امّا اهل نعمت را متوجه ساخته است كه گاهى نعمت كم كم باعث نزديكى به عذاب مى گردد، بايد خدا را شكر كنند تا آنها را به عذاب نزديك نسازد و امّا به آنانى كه گرفتارند، هشدار داده است كه گرفتارى آنها گاهى باعث احسان الهى نسبت به آنها مى گردد تا آنان را آماده براى اجر فراوان سازد، بنا بر اين شكر اين آماده سازى بر آنها لازم است. و اين دو مقدمه صغرا براى دو قياس مضمرند كه مقدّمه اول در تقدير چنين است، بعضى از اهل نعمت كم كم به عذاب نزديك مى شوند، و كبراى مقدّر آن نيز چنين است: و هر كه به تدريج، به عذاب نزديك شود، لازم است جهت دورى از عذاب، خدا را به خاطر نعمتى كه به وى داده است، شكر گزارد، و همچنين تقدير صغراى دوم، چنين است: بعضى از گرفتاران با همان گرفتارى ساخته مى شوند، و كبراى مقدّر آن نيز چنين است: و هر كس مورد لطف خدا قرار گيرد، بايد سپاس لطف خدا را در حق خود بگزارد. از اين رو امام (ع) شنوندگان سخن خود را به طور مطلق بر شكر فراوان امر كرده است، با اين كه در بين آنان هم ارباب نعمت و هم مبتلايان هستند، و پس از آن به عجله نكردن در طلب روزى و در حد اعتدال و دور از افراط ماندن، دستور داده است.

( . ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 648 - 650)

شرح مرحوم مغنیه

273- اعلموا علما يقينا أنّ اللّه لم يجعل للعبد و إن عظمت حيلته و اشتدّت طلبته و قويت مكيدته أكثر ممّا سمّى له في الذّكر

الحكيم، و لم يحل بين العبد في ضعفه و قلّة حيلته و بين أن يبلغ ما سمّى له في الذّكر الحكيم. و العارف لهذا العامل به أعظم النّاس راحة في منفعة. و التّارك له الشّاكّ فيه أعظم النّاس شغلا في مضرّة. و ربّ منعم عليه مستدرج بالنّعمى، و ربّ مبتلى مصنوع له بالبلوى. فزد أيّها المستمع في شكرك، و قصّر من عجلتك، وقف عند منتهى رزقك.

المعنى

المراد بالذكر الحكيم القرآن، اما المراد بالذي سمي فيه فهو فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ- 8 الزلزلة. و لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى- 31 النجم.. الى ما في هذا المعنى من الآيات. و يتلخص المعنى بأن العبد مجزي بأعماله، و قادم على ما قدم، ان خيرا فخير، و ان شرا فشر، قويا كان في الدنيا أم ضعيفا، فلا القوة و الثروة في الحياة الدنيا تقربه من اللّه زلفى، و تنجيه من عذاب الجحيم ان كان من الضالين، و لا الضعف و الفقر يحول بينه و بين جنة النعيم ان كان من المهتدين.

(و العارف لهذا العامل به) هذا إشارة الى ما تقدم من ان اكرم الخلق عند اللّه أتقاهم، و من عمل بموجب التقوى فهو في أمن و أمان، و راحة و رضوان (و التارك له إلخ).. في جهنم و بئس المصير (و رب منعم عليه مستدرج بالنعمى) فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ- 55 التوبة. (و رب مصنوع له بالبلوى) قد تكون البلوى ثوابا و رحمة، كما قد تكون النعمى بلاء و فتنة، و تقدم مثله في الخطبة 112 (فزد أيها المستمع من شكرك) للّه بطاعته (و قصر من عجلتك) أي اصبر على مرارة الحق و العمل به (وقف عند منتهى رزقك) الحلال الطيب، ودع الحرام الخبيث.

( . فی ضلال نهج البلاغه، ج 4، ص 382 و 383)

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

(262) و قال عليه السّلام: اعلموا علما يقينا أنّ اللَّه لم يجعل للعبد و إن عظمت حيلته، و اشتدّت طلبته، و قويت مكيدته أكثر ممّا سمّى له في الذّكر الحكيم، و لم يحل بين العبد في ضعفه و قلة حيلته، و بين أن يبلغ ما سمّى له في الذّكر الحكيم، و العارف لهذا العامل به أعظم النّاس راحة في منفعة، و التّارك له الشّاكّ فيه أعظم النّاس شغلا في مضرّة، و ربّ منعم عليه مستدرج بالنّعمى، و ربّ مبتلى مصنوع له بالبلوى، فزد أيّها المستمع في شكرك، و قصّر من عجلتك، و قف عند منتهى رزقك.

الاعراب

و إن عظمت حيلته: إن هذه تسمّى و صليّة و معناها ثبوت الحكم على أيّ حال و لم يحل: مجزوم بلم من حال يحول، راحة منصوب تميزا لقوله أعظم النّاس رافع للابهام عن النسبة، في منفعة ظرف مستقرّ حال عن قوله أعظم، و هكذا قوله: شغلا في مضرّة. ربّ منعم ظرف مستقرّ خبر مقدّم لقوله: مستدرج بالنعم، و هكذا الجملة التالية.

المعنى

نبّه عليه السّلام في هذا الكلام إلى ذمّ الحرص على طلب الرّزق و الاكباب عليه كما هو عادة النّاس، و أكّد على أنّ مزيد الطّلب و تحمّل التّعب لا يغيّران الرّزق المقسوم الّذي عبّر عنه بما سمّى في الذكر الحكيم، و هذا اللّقب ينطبق على القرآن فانه ذكر كما قال عزّ و جلّ: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» و حكيم كما قال عزّ من قائل: «يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ» و قد ورد فيه «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ» الدالّ على الحصر المبين و أنّه لا رازق غيره تعالى و لا قدرة للرّزق من دون إرادته. فالمقصود من التّسمية في الذكر الحكيم هو ضمانته من اللَّه على الاطلاق كما في غير واحد من الأخبار. فعن عليّ عليه السّلام كما في خماسيّات الاثنى عشريّة: إنّ اللَّه قسّم امور العباد على خمسة، و كلّ منها خمسة: خمسة بالقضاء و القدر: الرّزق، و الولد، و السلطان و التزويج، و العمر. و فسّر ابن ميثم الذكر الحكيم باللّوح المحفوظ فقال: لا جرم لم يكن لكلّ من القوىّ و الضعيف من الرزق و نحوه إلّا ما علم اللَّه تعالى وصوله إليه بقلم القضاء الالهي في الذّكر الحكيم و اللّوح المحفوظ، و لم يبلغ عظيم الحيلة قويّ المكيدة بحيلته أكثر مما سمّى له- انتهى. و يشكل بأنّه لو كان المقصود من الذكر الحكيم هو العلم الالهي بما يصل إلى العبد من الرزق فمن اكتسب رزقه من حرام فكيف حاله فهل هو رزقه المقسوم المسمّى له في الذكر الحكيم فكيف يؤاخذ عنه و يعاقب على كسبه و أشار بقوله عليه السّلام (و ربّ منعم عليه مستدرج بالنعم) إلى أنّه لا ينبغي الغبطة على نعمة المتنعّم و الاعتقاد بأنّه لقربه إلى اللَّه و مزيد عنايته به، بل ربّما كان سببا لنقمته و مزيدا لغفلته و سلب سعادته.

الترجمة

فرمود: بيقين بدانيد كه خداوند بنده خود را بوسيله نيرنگ عظيم و تلاش فراوان و قوت كيد و پشت هم اندازى بيش از آنچه براى او در ذكر حكيم مقرر است نمى دهد، و ناتوانى و بيچارگى مانع از رزق مقدّر نمى شود، و آنكه باين حقيقت عارف است و بدان عمل ميكند و اعتماد بروزي رسان دارد از همه مردم در كسب سود راحت تر است، و آنكه ترك اين روش را كند و در آن ترديد بخود راه دهد از همه مردم گرفتارتر و زيانبارتر است، چه بسا نعمتخوارى كه ثروتش وسيله آزمايش و نقمت او است، و چه بسا گرفتارى كه بلايش براى كسب سعادت و امتحان او است، أى شنونده هر كه باشى و در هر حال باشي بيشتر شكر حق گزار، و از شتاب خود در تحصيل دنيا بكاه، و در سر حدّ رزق مقدّرت بايست.

  • ز روى يقين بدان خداوند كارت بقضا نموده پيوند
  • با حيله ژرف و جست محكمبا زور مكائد دمادم
  • جز آنچه خدا بنام بنده در ذكر حكيم ثبت كرده
  • چيز دگرى بكف نياردجز رنج و ألم بخود نبارد
  • ور بنده ضعيف و ناتوانست بيچاره و عاجز زمانست
  • دريافت كند نصيب خود راوز ذكر حكيم سهم خود را
  • عارف كه عقيدتش بر اينست در راحت و عيش دلنشين است
  • و آنرا كه چنين عقيده اى نيستجز رنج و زيان نتيجه اى نيست
  • بر نعمت خود مباش غرّه شايد كه خدات خشم كرده
  • ور بار بلا بدوش دارىبايد حق شكر او گذارى
  • أفزاى بشكر و، از شتابت ميكاه و، برزق كن قناعت

( . منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج 21، ص 361 - 364)

شرح لاهیجی

(308) و قال (- ع- ) اعلموا علما يقينا انّ اللّه لم يجعل للعبد و ان عظمت حيلته و اشتدّت طلبته و قويت مكيدته اكثر ممّا سمّى له فى الذّكر الحكيم و لم يحل بين العبد فى ضعفه و قلّة حيلته و بين ان يبلغ ما سمّى له فى الذّكر الحكيم و العارف بهذا العامل به اعظم النّاس راحة فى منفعة و التّارك له الشّاك فيه اعظم النّاس شغلا فى مضرّة و ربّ منعم عليه مستدرج بالنّعمى و ربّ مبتلا مصنوع له بالبلوى فزد ايّها المستمع فى شكرك و قصّر من عجلتك و قف عند منتهى رزقك يعنى و گفت (- ع- ) كه بدانيد دانستن بعنوان جزم كه بتحقيق خدا نمى گرداند از براى بنده و اگر چه بزرگ باشد چاره جوئى او و سخت باشد طلب كردن او و قوّت داشته باشد خدعه او بيشتر از آن چه معيّن شده است از براى او در لوح محفوظ و مانع نيست چيزى در ميان بنده از جهة ضعيف و ناتوان بودنش و اندك بودن چاره جوئى او و در ميان اين كه برسد بچيزى كه معيّن شده است از براى او در لوح محفوظ و داناى باين حكم و عمل كننده بمقتضاى ان بزرگترين مردمانست از روى راحت داشتن در تحصيل منفعت اخرت و ترك كننده عمل بمقتضاى ان و شك دارنده در ان بزرگترين مردمانست از روى مشغول بودن در تحصيل مضرّت اخرت و چه بسيار انعام كرده شده باو است كه مستدرج است بسبب انعام كردن او و چه بسيار گرفتار شده به بلائيست كه احسان شده است باو بسبب گرفتار شدن او ببلائى يعنى گرفتارى ببليّه سبب احسان باو باشد در دنيا يا در اخرت و انعام كردن باو سبب استدراج و عقوبت او باشد در دنيا يا در اخرت پس زياد كن اى گوش گيرنده پند در شكر كردن تو و كوتاهى كن در شتاب كردن تو در امر معيشت و بايست در نزد غايت روزى و نصيب تو يعنى انقدر روزى كه نصيب تو شده است

( . شرح نهج البلاغه نواب لاهیجی، ص 317 و 318)

شرح ابن ابی الحدید

279: اعْلَمُوا عِلْماً يَقِيناً أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَجْعَلْ لِلْعَبْدِ- وَ إِنْ عَظُمَتْ حِيلَتُهُ وَ اشْتَدَّتْ طَلِبَتُهُ- وَ قَوِيَتْ مَكِيدَتُهُ- أَكْثَرَ مِمَّا سُمِّيَ لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ- وَ لَمْ يَحُلْ بَيْنَ الْعَبْدِ فِي ضَعْفِهِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ- وَ بَيْنَ أَنْ يَبْلُغَ مَا سُمِّيَ لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ- وَ الْعَارِفُ لِهَذَا الْعَامِلُ بِهِ- أَعْظَمُ النَّاسِ رَحْمَةً فِي مَنْفَعَةٍ- وَ التَّارِكُ لَهُ الشَّاكُّ فِيهِ- أَعْظَمُ النَّاسِ شُغْلًا فِي مَضَرَّةٍ- وَ رُبَّ مُنْعَمٍ عَلَيْهِ مُسْتَدْرَجٌ بِالنُّعْمَى- وَ رُبَّ مُبْتَلًى مَصْنُوعٌ لَهُ بِالْبَلْوَى- فَزِدْ أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ فِي شُكْرِكَ- وَ قَصِّرْ مِنْ عَجَلَتِكَ- وَ قِفْ عِنْدَ مُنْتَهَى رِزْقِكَ قد تقدم القول في الحرص و الجشع و ذمهما- و ذم الكادح في طلب الرزق- و مدح القناعة و الاقتصار- و نذكر هنا طرفا آخر من ذلك- قال بعض الحكماء وجدت أطول الناس غما الحسود- و أهنأهم عيشا القنوع- و أصبرهم على الأذى الحريص- و أخفضهم عيشا أرفضهم للدنيا- و أعظمهم ندامة العالم المفرط- . و قال عمر الطمع فقر و اليأس غنى- و من يئس مما عند الناس استغنى عنهم- .

و قيل لبعض الحكماء ما الغنى- قال قلة تمنيك و رضاك بما يكفيك- و لذلك قيل العيش ساعات تمر و خطوب تكر- . و قال الشاعر

اقنع بعيشك ترضه و اترك هواك و أنت حر

فلرب حتف فوقه

ذهب و ياقوت و در

- و قال آخر

إلى متى أنا في حل و ترحال من طول سعي و إدبار و إقبال

و نازح الدار لا أنفك مغتربا

عن الأحبة لا يدرون ما حالي

بمشرق الأرض طورا ثم مغربها لا يخطر الموت من حرص على بالي

و لو قنعت أتاني الرزق في دعة

إن القنوع الغنى لا كثرة المال

- . و جاء في الخبر المرفوع أجملوا في الطلب فإنه ليس لعبد إلا ما كتب له- و لن يخرج عبد من الدنيا- حتى يأتيه ما كتب له في الدنيا و هي راغمة

( . شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید) ج 19، ص 162 و 163)

شرح نهج البلاغه منظوم

[264] و قال عليه السّلام:

اعلموا علما يقينا أنّ اللّه لم يجعل للعبد- و إن عظمت حيلته، و اشتدّت طلبته، و قويت مكيدثه أكثر ممّا سمّى له فى الذّكر الحكيم، و لم يحل بين العبد فى ضعفه و قلّة حيلته، و بين أن يّبلغ ما سمّى له فى الذّكر الحكيم، و العارف لهذا العامل به أعظم النّاس راحة فى منفعة، و التّارك له الشّاكّ فيه أعظم النّاس شغلا فى مضرّة، و ربّ منعم عليه مستدرج بالنّعمى، و ربّ مبتلى مّصنوع له بالبلوى، فزد أيّها المستمع فى شكرك و قصّر من عجلتك، و قف عند منتهى رزقك.

ترجمه

براستى و درستى بدانيد كه بنده هر اندازه چاره گر و نيرنگ باز و پركيد و توانا باشد بيشتر از آنچه كه در علم و حكمت الهى برايش مقرّر گشته است بوى نرسد، و اگر كم چاره و ناتوان هم باشد باز آنچه كه خداوند در لوح قدرتش برايش مقرّر فرموده است از وى بازگرفته نيايد و آنكه اين مرتبه را بشناسد، و بكار بندد از حيث سود و آسايش برترين مردم است، و آنكه آن را واگذارد و در آن بشكّ و ترديد گرايد، از جهت زيان و گرفتارى بزرگترين كسان است، اى بسا نعمت داده شده، كه در اثر نعمت بسرمستى گرايد، و بكيفر نزديك شود، و چه بسا گرفتارى كه در اثر ابتلا در حقّش نيكى شده است، هان اى شنونده بشكرت بيفزاى و از شتابت بكاه، و به آن چه از روزى كه رسيده خورسند باش.

نظم

  • كه گر زمين را بآسمان دوزىبيش از اينت نمى دهد روزى
  • بهر درگه كه انسان در زند چنگهر اندازه بود پر فكر و نيرنگ
  • بجلب رزق هر قدر او توانابود باشد در آن بنياد دانا
  • بصبح و شام با سختى بكوشدز آز و حرص چون ديگ او بجوشد
  • كز آنچه بهر وى در عالم ذرّمقرّر كرده ذات حىّ داور
  • بچنگ آرد بدست وى نيايدخودش را خسته بيخود مى نمايد
  • بعكس آن دگر فرزند آدمضعيف است و در اين ره فكر وى كم
  • ز جلب رزق در بى اعتنائى استز آسايش به فكر بيش و كم نيست
  • خدا در لوح قدرت هر چه قسمتبر او كرده رساند دون زحمت
  • نه سهم اوّل از چستى زياد استنه قسم دوّم از سستى زياد است
  • كسى اين رتبه گر دانست و بشناختفراز تخت آسايش مكان ساخت
  • و گر آن را ز كف كس واگذاردره ترديد و شكّ و ظن سپارد
  • نگون در دشت و درياى زيانستز خسرانهايش آتشها بجان است
  • بچشم خويش ديدم مست نعمتبسرافتاده اندر چاه نقمت
  • و ليك آن كس كه در رنج و بلا بودخوشيها از بلايش در قفا بود
  • تو اى دانا كه اين مطلب شنودىچه خوش بود ار بشكرت ميفزودى
  • شب و روزى كه هر روزى براهىسزد گر از شتاب خود بكاهى

( . شرح نهج البلاغه منظوم، ج 10، صفحه ی 53 و 54)

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

حکمت 306 نهج البلاغه : روش برخورد با متجاوز

حکمت 306 نهج البلاغه موضوع "روش برخورد با متجاوز" را بیان می کند.
No image

حکمت 74 نهج البلاغه : دنيا شناسى

حکمت 74 نهج البلاغه به موضوع "دنيا شناسى" می پردازد.
No image

حکمت 436 نهج البلاغه : ارزش تداوم کار

حکمت 436 نهج البلاغه به موضوع "ارزش تداوم کار" اشاره می کند.
No image

حکمت 61 نهج البلاغه : غفلت دنيا پرستان

حکمت 61 نهج البلاغه موضوع "غفلت دنيا پرستان" را بررسی می کند.
No image

حکمت 420 نهج البلاغه : شناخت روز عید

حکمت 420 نهج البلاغه به موضوع "شناخت روز عید" اشاره می کند.
Powered by TayaCMS