مقام زينب كبري(عليها السلام)

مقام زينب كبري(عليها السلام)

قانون وراثت

قانون وراثت و حضرت زينب (عليها السلام)

علم زینب کبری(عليها السلام)

کلاس های درس حضرت زینب(علیها السلام)

حماسه زينب كبري(عليها السلام)

حكومت الهي زينب كبري (عليها السلام)

کلید واژه ها: قانون وراثت، علم، کمال، عبادت، صبر، عظمت و بزرگی، زینب کبری(س)

قانون وراثت

از قانوني بحث می کنم كه نزد دانشمندان به عنوان قانون وراثت شناخته مي شود. بر اساس اين قانون، اوصاف، خصال، طبیعیات و واقعیات پدران و مادران به وسیله یک سلسله عوامل و ابزار، به فرزندان آن ها منتقل می شود و هیچ انسانی هم از این قانون وراثت مستثنا نیست؛ نسل به نسل، همه انسان ها تحت تأثیر قانون وراثت هستند. دانشمندان امروز جهان، این عقیده را دارند که این خصال و اوصاف به وسیله عنصري بسیار پیچیده ای به نام «ژن» به فرزندان منتقل می شود.

از شگفتي ها است که پیغمبر عظیم الشأن اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در پانزده قرن قبل، در ضمن یک حادثه جالب، به این حقیقت اشاره فرموده اند. زن و شوهر جوان سفید پوستي وقتی که خداوند مهربان به آن ها فرزندی عنایت می کند، شوهر می بیند این فرزند، سیاه پوست است. با اعتماد و اطمینانی که او به همسرش داشت که او زني پاکدامن، با عفت، باتقوا است، خیلی برایش شگفت آور بود که چرا فرزند آن ها سیاه چهره به دنیا آمده است. اين شد كه او فرزندش را به بغل گرفته و به مسجدمی رود و به محضر رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشرف شده و به ايشان عرض می کند، من سفید پوستم و همسرم هم سفید پوست است، ولی بچه مان سیاه حبشی به دنیا آمده است.

رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به او اطمینان صددرصد می دهد که این طفل از تو و از همسر تو است، اما در نطفه همه انسان ها یک عنصری هست به نام «عرق»، و بعد فرمودند:«هذَا نَزِعَه عِرْقٍ»اي مرد! بدان یقیناً این «عرق» انتقال دهنده اوصاف، خصايل و روحیات گذشتگان است به آیندگان، و قطعاً در پدران گذشته تو، یا در پدران گذشته همسرت، یک مرد و یا یک زن، سیاه پوست بوده و این «عرق»، این سیاهی را از آن ها منتقل کرده است و از بچه تو این رنگ ظهور يافته و آشکار شده است. بنابراين، نگران نباش و مطمئن باش و یقین داشته باش که این طفل، طفل شماست.[1]

این قانون وراثت مي باشد كه برای دانشمندان هم ثابت شده است. البته، اگر آنها هم در این زمینه کشفی نداشتند، برای ما مسلمان ها اين مسأله، مسأله ثابت شده اي بود؛ چون علاوه بر روایات ما، در آیات قرآن مجید هم اشاره به این معنا را داریم؛ خداوند متعال درباره ذریه انبیاي خود همین مطلب را تلویحاً بیان فرموده است: «ذُرِّيَّه بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ»[2] آنان در کرامت، و در شرافت، و در آقایی، و در اخلاق، و در اوصاف ، و در صفات، وصل به یکدیگر و از یکدیگر بوده و یک حقیقت هستند. از ابراهیم(علیه السلام) اوصافش به اسماعیل(علیه السلام) منتقل شده و از اسماعیل نيز اين اوصاف به نسلش منتقل شده است، و از نسلش، به پیغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ائمه طاهرین(علیهم السلام) منتقل شده است.

در کتاب های لغت هم نوشتند، عرقی که پیغمبر اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرموده:«فَاِنّ الْعِرْقَ دَسَّاسٌ»ريشه و اصل، در پنهاني و به نازكي و باريكي بسيار دخالت كننده است،[3] معنایش این است كه پدران و مادران، اوصافشان را به اولادشان انتقال می دهند.

قانون وراثت و حضرت زينب (عليها السلام)

نتيجه سخن تا اينجا، اين است كه در یک مرحله، باید از نظر قانون وراثت، درباره وجود مبارک زینب کبری(عليها السلام) بحث کرد و گفت: زینب کبری(عليها السلام) بر اساس اين قانون، جلوه ذخیره های عظیم معنوی چهار شخصیت است؛ یعنی وجود مقدس او، خورشیدی است که از افق گنجینه های شخصیتی چهار خزانه ارزش های پروردگار مهربان عالم، طالع شده است. خزینه اول، وجود مبارک امیرمؤمنان(علیه السلام) بوده و خزینه دوم، وجود مبارک فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است که پروردگار عالم، بنا بر تأویل ائمه طاهرین که راسخان در علم هستند و تأویل قرآن پیش آن هاست،«وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ»[4] از وجود مبارک امیرمؤمنان(علیه السلام) و حضرت زهرا(عليها السلام)، به دو دریا تعبیر کرده است که لؤلؤ و مرجان از این دو دریا ظهور می کند: «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَيَبْغِيَانِ فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ. يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ».[5]

امیرمؤمنان(عليه السلام) از دیدگاه خدا یک دریا است، ولی دریایی است که اول دارد، ولي آخر ندارد. فرق ایشان با خدا همین است كه خدا اول ندارد و آخر هم ندارد. امیرمؤمنان(عليه السلام) اول دارد، ولي پایان ندارد. در ارزش ها، حضرت زهرا(عليها السلام) هم اول دارد، ولي پایان ندارد. در ارزش ها، مجموعه عناصر شخصیتی امیرمؤمنان و حضرت زهرا(عليهما السلام)، شخصیت زینب کبری(عليها السلام) را تشکیل داده است، و دو خزانه دیگر وجود مقدّس حضرت زينب(عليها السلام) هم یکی وجود مبارک رسول خداست که پدر مادر زینب کبری مي باشد، و یکی هم خدیجه کبری(عليها السلام) است که مادر مادر زینب کبری (عليها السلام) مي باشد.

از سخن حضرت علي(عليه السلام) درخطبه 192 نهج البلاغه برمي آيد كه حضرت خديجه(عليها السلام) اولين زني است كه اسلام آورده، و در روایات چنين بیان شده كه آن حضرت اولین زنی در عالم است كه در قیامت، قدمش به بهشت می رسد، خدیجه کبری(عليها السلام) است.[6] خدیجه کبری(عليها السلام) کسی است که پیغمبر اکرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تا آخر عمرشان نسبت به یاد او بی توجّه نبودند و همیشه که صحبت از خدیجه کبری(عليها السلام) می شد، پیغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از او تعریف می کردند[7] و در روایات ما آمده كه هنگام مرگ خدیجه (عليها السلام) ، جبرئیل (عليه السلام) نازل شد و رضایت خدا را از خدیجه کبری (عليها السلام) به پیغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اعلام کرد.

این مجموعه ارزش های وجود پیغمبر، خدیجه، امیرمؤمنان و فاطمه زهرا(صلوات الله عليهم)، یکجا در زينب کبری (عليها السلام) طلوع کرده است. بر اساس قانون وراثت، وقتی زینب به دنیا آمد، قنداق مبارکش را که به دست رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دادند، در اولین باری که پیغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به او نظر انداخت، فرمودند: هر چشمی در این دنیا برای این دختر گریه کند، ارزش گریه او، مساوی با گریه بر حسن و حسین(عليهما السلام) است؛ یعنی یک قطره اشک برای زینب کبری(عليها السلام)، مساوی است با گریه کردن بر دو امام معصوم(عليهما السلام). نفرمودند، ثواب گریه بر این دختر، مساوی گریه بر ابا عبدالله(عليه السلام) است، بلكه فرمودند: گریه بر او، مساوی است با گریه بر دو امام معصوم(عليهما السلام) است؛ یعنی اگر در قیامت، گریه بر حضرت مجتبی(عليه السلام) که درباره آن پیغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: هر کس برای حسن من گریه کند، قیامت که همه چشم ها گریان است، چشم او گریان نخواهد بود، و گریه بر ابا عبدالله(عليه السلام) که سبب شفاعت رحمت و مغفرت است، این دو گریه را اگر در یک کفه ترازو بگذارند و گریه بر زینب کبری(عليها السلام) را در یک کفه دیگر، با هم مساوی می شود.

علم زینب کبری(عليها السلام)

اما درباره دانش زینب کبری(عليها السلام)، امام باقر(علیه السلام) درباره حضرت زهرا(عليها السلام) و دانش آن حضرت یک نظر دارند، و وجود مبارک زین العابدین(علیه السلام) هم درباره عمه شان حضرت زینب کبری(عليها السلام)، از نظر دانش و بینش، یک نظر دارند. امام باقر می فرماید: این که اسم مادر ما را «فاطمه» گذاشتند، بی علت، بی جهت، بی سبب و بی دلیل نبوده است. علت آن این است که پروردگار عالم در دنیای معنا به مادر ما خطاب کرده: «فَطَمْتُکَ بِالْعِلْمِ»،[8] «فطم»؛ یعنی قطع کردن، جدا کردن. لغت «فطم»، به معنای بریدن است. معناي حديث چنين مي شود: فاطمه(عليها السلام) را فاطمه می گویند، به علت اینکه خدا به او فرمود: من با پرکردن تو از علم خودم، تو را و قلبت را از علوم همه زمینیان بریدم و نگذاشتم تو در دانش و بینش، نیازمند علوم بشری بشوی.

و دانش زهرا(عليها السلام) دانشي الهی است. کنار بازار کوفه، وقتی زینب کبری(عليها السلام) خطبه خواندند و حادثه کربلا را تحلیل کردند و مردم را به آن گناه بی نظیرشان آگاه کردند، زین العابدین(عليه السلام) کنار محمل عمه خود، خدا را شکر کردند و فرمودند: عمه جان! من پروردگار عالم را شکر می کنم و سپاسش را می گویم كه الحمدلله تو تعلیم دیده بدون معلّم بشری هستی، و این دریای دانشی که در وجود تو موج می زند، مستقیماً الهی و خدایی است[9]، همان طوری که خداوند از دانش بیکرانش در قلب مادرش زهرا(عليها السلام) قرار داد، از دانش بیکرانش در قلب مطهّر زینب کبری(عليها السلام) قرار داد و این سابقه هم داشت، نه این که اولین بار بوده است. این كه عنایت خدا بر یک انسان، کامل جلوه کند، ما در قرآن مجید درباره دو نفر صریحاً می بینیم که خداوند متعال در ایام کودکی آن ها، دانش خود را در ظرف قلب آنان ریخته است: یکی مسیح که در متن قرآن است كه در گهواره، در روز اول تولّد، به یهودیانی که به مادرش مریم (عليها السلام) گفتند:«مَا كَانَ أَبُوكِ امْرأَ سَوْءٍ وَ مَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً»[10]مریم! پدرت که آدم بدی نبود و مادرت که زن پاکدامنی بود، شما هم که شوهر نکردید، پس این بچه را از کجا آوردی؟ مریم (عليها السلام) اشاره به گهواره کرد.

آن جمع يهودي گفتند:«كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً»[11] شما اشاره به گهواره می کنید، بچه یک روزه که حرف نمی زند که از میان گهواره صدا بلند شد:«إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّاً»جَعَلَنِي مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ نَبِيّاً »[12] خود کتاب، علم است. پروردگارعالم کراراً در قرآن مجید از تورات، انجیل و قرآن تعبیر به علم کرده است«آتَانِيَ الْكِتَابَ»[13] همه تورات را قرآن می گوید، علم. همه انجیل را می گوید، علم و مقام خدا علم به من داده، نبوت را به من داده است. مقام نبوت كه همراه با تاریکی، ظلمت و جهل که نیست؛ علم است؛ علم خدایی که بچه یک روزه در گهواره را؛ چنانکه قرآن می گوید، خزانه علم قرار می دهد.

همان خدا بدون معلّم بشری، زینب کبری(عليها السلام) را خزانه علم بشری قرار می دهد. چنا نكه گفتيم، بنا به نقل قرآن كريم، این کار یک بار براي حضرت مسيح(عليه السلام) اتفاق افتاده است. یا درباره یحیی می فرماید:«وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً»[14]ما مقام نبوت و حکمت را در حالی که يحيي(عليه السلام) بچه سه و چهار ساله بود، به او عنایت کردیم. این متن قرآن است. پس این بار دوم است كه این اتفاق به وسیله خدا افتاده است. چه مانعی دارد که همین اتفاق برای حضرت زهرا(عليها السلام) هم افتاده باشد؟ چه مانعی دارد که همین ماجرا برای زینب کبری(عليها السلام) هم اتفاق افتاده باشد؟ این اتفاق، نشانگر کمال آن هاست؛ نشانگر عظمت روحی آن هاست. نشانگر ارزش های انتقال یافته از امیرمؤمنان، حضرت زهرا، پیغمبر و خدیجه کبری(صلوات الله عليهم) در وجود مبارک اوست. قلب به پروردگار اتصال داشته و از طریق این اتصال، علم خداوند در این خرانه با عظمت سرازیر شده است. او این علم را حبس نکرد؛ چرا که اهل بیت طبق آیات قرآن، در همه امور اهل انفاق بودند: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى .وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى. فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى» [15]«فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى»چه چيزي را بخشش كرد؟ مال، آبرو، قدرت، دانش، شخصیت،زبان، قلم و قدم در تمام نعمت هایی که خداوند به اهل بیت عنایت کرده بود، آن ها اهل انفاق بودند. در هیچ زمنیه ای در وجود اهل بیت بخل وجود نداشت.

کلاس های درس حضرت زینب(علیها السلام)

زینب کبری(عليها السلام) در دوره عمرش سه کلاس تشکیل داد، ولی با کمال تأسّف از این سه کلاس، چیزی باقی نمانده است. حیف از آن کلاس ها و حیف از بی توجّهی شاگردان آن کلاس ها. يكي از اين كلاس ها که زینب کبری مخصوص خانم ها تشکیل دادند، کلاس تفسیر قرآن بود، و ای کاش! بخشی از تفسیری که زینب کبری(عليها السلام) فرموده بود، به دست ما رسیده بود تا به وسیله زینب کبری(عليها السلام) ما با عمق آیات قرآن آشنا می شدیم. لغت «تفسیر»، به معنای پرده برداری است. زینب کبری(عليها السلام) به عنوان تفسير قرآن، پرده از آیات قرآن برداشتند و عمق آن ها را برای مردم بیان کردند. این انسان عالم، این انسان بصیر، این انسان با بینش، شاید نزدیک چهل سال برای زنان مدینه و کوفه قرآن گفت: حقایق قرآن را بیان کرد؛ تفسیر آیات را بیان نمود، ولی آن ها را ننوشت. چیزی از این تفسیر باقی نمانده است. این توصيف یک کلاس او بود. قرآن در خانه آن ها نازل شده و کسی مانند آن ها، عمق قرآن مجید را نمی داند. او فرزند پدری بود که اهل تسنن، نقل می کنند که ابن عباس می فرماید، در کتاب بسیار با ارزش ینابیع الموده خودشان من پیش امیرمؤمنان (عليه السلام) تفسیر قرآن می خواندم، امیرالمؤمنین به من فرمود: پسر عباس! اگر من آنچه در هفت آیه سوره حمد است، از «ب»«بِسْمِ اللَّهِ»تا «ن»«وَلاَالضَّآلِّينَ»را برای شما بگویم و شما هم گفته های من را بنویسید، و بعد از این که من پایان کلاس را اعلام بکنم، هفتاد شتر جوان را باید بیاورید تا این نوشته ها را بار کنید تا بتوانيد آن ها را با خود ببرید.[16]

زینب کبری دختر یک چنین مفسر قرآنی است. بنابراين، معلوم است از قرآن چه چيزي پیش زینب کبری (عليها السلام) بود. این توصيف یک کلاس زینب کبری(عليها السلام) است. کلاس دیگری که وجود مقدس زینب کبری داشتند، کلاس فقه بود. فقه دریای وسیعی است. یک طلبه ما در قم، وقتی فقیه کامل و مدرّس فقه می شود که هشتاد و چهار باب فقهی را در هشتاد و چهار عنوان کتاب فقهی به صورت اجتهادي در سی سال شب و روز بخواند، ولی همه این دریای فقه، پیش زینب کبری بود که اگر گفته های ایشان را در اين كلاس ثبت کرده بودند، باور کنید در مسايل فقهی، هشتاد درصد کار مراجع ما، با گفته های زینب کبری(عليها السلام) آسان شده بود؛ چرا که او خودش چشمه صافی براي فقه بود، اما مراجع ما الان کنار چشمه گل آلود هستند. اگر این بزرگوران بخواهند در مسايلي از فقه در روايات غور و بررسي کنند و فتوا بدهند، ممکن است ده تا روایت ساختگی در آن روايات باشد، و وجود چنين امكاني، بخش روایات را گل آلود کرده است. حالا مراجع ما باید بنشینند و این روایات را ارزیابی کنند و بر اساس روایت صحیح، به میلیون ها نفر شیعه فتوا بدهند؛ براي همين براي به دست آوردن روایت صحیح در این چشمه گل آلود، گروهي آمدند و روایات را تقسیم بندی کردند؛ اخبار و احادیث را تقسیم بندی کردند؛ خبر متواتر، خبر صحیحه، خبر حسن، خبر مسلسل، خبر مسند، خبر مرسل، خبر ضعیف، خبر موثّق، خبر مجهول. در مجموعه این اخبار، اين تقسيم بندي نيز وجود دارد: خبر عامی، خبر خاصي(امامي)، خبر مطلق، خبر مقیّد، خبر مخصّص، خبر ناسخ. یک مرجع چقدر باید زحمت بکشد که از میان این چشمه، یا به یک خبر متواتر، یا به یک صحیحه، دست پیدا کند و بعد، بر اساس آن فتوا بدهد.

روشن فکرها خیال می کنند، فتوا دادن کار خیلی ساده ای است، می گویند: خودمان می بینیم و می گويیم. من مي گويم: شما چه چیزی را می بینید و می گويید. دیدن شما دیدني علمی نبوده و گفتنتان هم گفتن حق نیست. آخر شما چه چیزی را می بینید و چه چیزی را می گوييد؟ اگر به شما یک کتاب حدیث بدهند، هیچ تخصّصی در شناخت احادیث آن ندارید. شما چه شناختی دارید؟ برای شناخت یک روایت، حداقل مانند آیت الله العظمی بروجردی بايد درباره چهارده هزار راوی شناخت داشته باشید. شما درباره دو نفر از آن ها هم شناخت ندارید. این مرد در هشتاد و هشت سالگی، چهارده هزار راوی حدیث را که در کتاب ها دسته بندی کرده بود، در ذهن داشت و همه اين راويان را می شناخت که روایت کدام ها قابل قبول است، و کدام ها مورد اعتماد هستند و کدام ها قابل رد هستند، و کدام ها مجهولند. کدام ها غیرثقه هستند. کدام ها ثقه هستند. کدام ها مطمئن هستند. شما چه می دانید این حرف ها را و اينكه چگونه باید در مورد یک راوی ارزیابی بشود. دین را باید عالم ربانی به مردم بدهد، نه یک روشنفکري كه از فرهنگ اروپايي ارتزاق كرده، نه روشنفکري كه در آمریکا تربیت شده است. دین را باید تربیت شده قم، مشهد و نجف به مردم بدهد.
چنانكه گفته شد، حضرت زينب(عليها السلام) فقه می گفت و خودش چشمه زلال این علم بود. کلاس دیگرشان هم کلاس اخلاق بود؛ کلاس تربیت نفوس، کلاس تزکیه نفوس، به تعبیری کلاس آدم سازی. با توجّه به اینکه وجود مقدّس خودشان، مجسّمه کامل اخلاق بودند.

خیلی هم برایم مهم بود این قسمت از زندگی ایشان را وقتی در سوریه بودم درکتابخانه ای در شرح حال زینب کبری(عليها السلام) کتابي دیدم.در تحلیلی که در یک بخش این کتاب آمده بود، راجع به دانش، بصیرت و علم زینب کبری(سلام الله علیها) بحث مي كرد كه به نظر من مطالب مهم و ارزنده اي داشت.

حماسه زينب كبري(عليها السلام)

امّا در باره برخورد ایشان با حادثه کربلا، خیلی ساده و آسان می گویم که برخورد زینب کبری(عليها السلام) در اين رابطه، برخوردي صابرانه بوده است.

اما این صبر در زینب کبری (عليها السلام) چگونه بوده؟ او سخت ترین، سنگین ترین، دردناک ترین و رنج آورترین حادثه تاریخ را دیده است. آن هفتاد و دو نفر که از دنیا بریده و شهید شدند و به خدا پیوستند، تمام سنگینی بار اين حادثه روی دوش زینب کبری آمد، به انضمام این که از طرف برادر مأمور شد، هشتاد و چهار داغدیده را از کربلا تا شام سرپرستی کند، از شام تا مدینه و تا وقتی که زنده است؛ یک زن نه یک امت. اين حادثه بین یک امت تقسیم نشد، بلكه سنگینی آن بر روی دوش یک زن بود؛ سرپرستی تقسیم، بین چهار و پنج مدیر لایق مدبّر نبود. تنها بر دوش یک مدیر، مدبّر، لایق بود. آن حضرت با این حادثه، برخوردي الهی کرد. از زمان وقوع اين حادثه تا روز وفاتش، برای یک بار ، به خاطر حادثه کربلا نفسی که بوی گلایه و شکایت از خدا را بدهد، از دل نکشید؛ بلكه کنار حادثه تلخي به وسعت، شاکر بود. چه کسی اين تحمّل را داشت کنار چنين حادثه اي بنده شاکر پروردگار باشد.

ابن زیاد وقتی دربارگاهش به مسخره به زینب کبری(عليها السلام) گفت، رفتار خداوند را نسبت به اهل بيتت چگونه دیدی؟ یعنی دیدی كه خداوند ما را پیروز كرد و شما قطعه قطعه و متلاشی شدید. جواب داد:«وَ مَا رَايْتُ اِلَّا جَمِیلاً»جز رفتاري زيبا و نيك از خداوندنديدم[17]؛ يعني خداوند امامت را با شهادت در هم آمیخت و بالاترین زیبایی را درست کرد؛ چنانكه با اين آميزش، برای ما چهره ای زیباتر از یوسف(عليه السلام) را به وجود آورد. در روز یازدهم با چه تحمّل مثبتی و با چه صبر ملکوتی و عرشی آمد و دو دست مبارکش را زیر بدن قطعه قطعه شده ابا عبدالله عليه السلام برد و با یک دنیا ادب به سمت آسمان برگشتو به پروردگار گفت:«اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ الْقُرْبَانَ»خدایا! این اندك را به عنوان. قرباني که اصلاً تناسبی با عظمت خدایی تو ندارد، از ما قبول کن.[18]

ما یک چیزی می گويیم و یک چیزی را می شنویم كه اگر یک میلیونیوم آن بر سر خودمان بیاید، آن وقت باید ببینیم چه کاره هستیم؟ در اين موقعيت، عبادت و صبر در ايشان جمع شده بود. امام صادق(عليه السلام) اين موقعيت را چنين توصيف مي كند: عمه جان! عصر عاشورا تمام فرشتگان خدا از مقاومت، صبر و ایستادگی تو شگفت زده شدند؛ یعنی نتوانستند هضم بکنند که انسان هم این قدر عظیم است. به خدا قسم! راحت می توانم بگویم آن زمانی که خدا به ملائکه خبر داد:«إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَه»[19]
ملائکه برگشتند و گفتند:«أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ»[20]خدا به آنها فرمود:«إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَتَعْلَمُونَ»[21] من از آفرینش این انسان چیزی می دانم که شما نمی دانید، و آنان نمی دانستند.تا عصر عاشورا که خدا برگشت به ملايکه گفت:«إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَتَعْلَمُونَ»زینب را ببینید، چند میلیون سال قبل من این را می خواستم خلق کنم:«أَعْلَمُ مَا لاَتَعْلَمُونَ»هم حالا برای شما روشن شد که خلیفه یعنی چی؟ انسان یعنی چی؟ که یک خانمی که دنیاي عاطفه و رأفت قلب است، در یک نصف روز، هفتاد و دو نفر را جلوی چشمان او سر ببرند و قطعه قطعه کنند و بعد بیایدکنار این بدن های پاره پاره بنشیند و بگوید:«اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ». به خدا قسم! شب یازدهم، برای این است،. آن حضرت، یک ذره از کیفیت عبادتش با شب های مدینه فرق نکرد. این شب هم سکینه کبری می گوید: عمه ام کنار آن خاک های بیابان، سحر مشغول نماز شب و مناجات بود؛ یعنی با بودن این حادثه، از پروردگار کمال رضایت را داشت.

حكومت الهي زينب كبري (عليها السلام)

امّا راجع به سرپرستی او بايد گفت: شما می دانید كه اهل بیت را از چه مسیری به شام بردند. آن دژخيمان اهل بیت را از مسیر طبیعی عراق به شام نبردند؛ بلكه آنان اهل بیت(علیهم السلام) را در حالی که جلوی محمل ها 18 سر بریده را بر بالای نیزه ها زده بودند، از منطقه موصل و حدود کرکوک، مرز روم شرقی، ترکیه آن زمان، به دمشق بردند؛ یعنی از مناطق کردنشین و ترک نشین که آن وقت این ترک ها و کردها اغلب مسیحی بودند. بعد در این شهرها اعلام می کردند و به خاطر یزید، این کردها و این ترک ها مسیحی بیرون می ریختند و سرود می خواندند؛ پایکوبی می کردند؛ به زن و بچه داغدیده سنگ می زدند چوب پرت می کردند. این ها را تا دمشق این گونه بردند.

هر جایی هم كه آن ها را پیاده می كردند، خود لشکر یزید آشپزخانه مفصّلی بر پا می نمود. امّا اهل بیت (علیهم السلام) به یک ذره نان خشک قناعت می کردند و سختی را تحمّل می نمودند. تا اين كه به شام رسیدند. یزید سؤال می کند، این ها از کربلا تا اینجا چه عکس العملی داشتند؟ در پاسخش گفتند: دو عکس العمل داشتند. یکی این بود که به ما جز آقایی و کرامت نشان ندادند و از کربلا تا شام، نه بچه دو و سه ساله آنها، و نه زن شصت و هفتاد ساله آنان، و نه این جوان بیمار آن ها، یک تقاضا هم از ما نکردند و ما را از سگ کمتر حساب کردند.این یک عکس العمل. عکس العمل دوم آنها هم این بود كه با این سختی راه، گرسنگی و تشنگی هر جا آن ها را پیاده کردیم، یا مشغول به خواندن قرآن شدند، یا عبادت كردند، یا صورت روی خاک گذاشتند و به مناجات برخاستند. این حکومت زینب کبری(عليها السلام)، در یک ملت هشتاد و چهار نفر است. اگر حکومت حکومتي الهی باشد، از حكمرانانش، چیزی جز آقا منشی و بندگی خدا، براي مردم ظهور نمی کند. اگر حکومت، این حکومت نباشد. البته، باید این همه فساد رواج سیل وار پیدا کند.

اما چنان زیبا زینب کبری(عليها السلام) بر این ملت الهی هشتاد و چهار نفره حکومت کرد که این ملت دشمن را از سگ، کمتر حساب کردند و لحظه ای هم از عبادت خدا غافل نشدند. ما زمان شاه وقتی می خواستیم به حکومت انتقاد کنیم، اسم شاه را که نمی بردیم و به جای اسم شاه، اسم معاویه، یزید، ابوبکر، عثمان و این ها را می بردیم. ساواکی ها پای منبر می فهمیدند ما چه داریم می گويیم. ما كه کنایه می زدیم، در خانه دور و بر، نامه می آمد که ساواک شما را خواسته است، یا چهار روز بعد می آمدند در خانه ما چشممان را می بستند و می بردند و به زندان می انداختند. در طول عمرمان خود شاه را هم ندیدیم، و اگر رو در رو او را می دیديم، معلوم نبود بتوانیم از او انتقاد کنیم. قدرت یزید هزار برابر قدرت شاه بود. وسعت کشورش هم بیست برابر وسعت ایران امروز، پهناوري داشت. حالا در بارگاه یزيد، خانمي داغدیده اسیر را آوردند و با این قدرت عظیم آن روز رو به رو کردند. زینب کبری(عليها السلام) از جا بلند شد و به شاه گفت:[22] به شاهی که صد برابر شاه کشور ما قدرت داشت: یابن الطلقاء شده! ای فرزند بردگان و غلامان آزاد پسر مردمان پست! پسر مردمان لعین! پسر مردمانی که بچه هایتان انتساب درستي نداشتند و نمی شد گفت که مادرشان این است و پدرشان این! تو از چنین خانواده ای یابن الطلقاء!: فرزند غلامان آزاد شده! پسر مردمان پست هستی. اي نسل نامعلوم! آنچه نقشه داری به کار بگیر و هر اسبی داری بتازان، اما من اسیر مطلبی را از آینده عالم به تو بگویم. یزید!هرچند هفتاد و دو نفر ما را در کربلا قطعه قطعه کردی و نگذاشتی بدن هایشان را دفن کنیم، در آینده، این بیابان تبدیل به یک شهری به نام کربلا می شود. برای برادرم گنبد و بارگاه و حرم برپا می گردد. دل های مردم از همه عالم متوجّه حرم حسین(عليه السلام) ما می شود و به آنجا مي آيند و از خاک قبر حسین(عليه السلام) من برای شفای بیماران و ساختن مهر نماز بر می دارند. در آینده، لعنت مردم دنیا متوجّه شما می شود؛ یعنی زینب کبری(عليها السلام) یزید را از غیب خبر داد. یزید مات زده بود و نمی توانست به میرغضب بگوید، گردن این زن را بزن. چون حرف هایی که زینب کبری(عليها السلام) زد، برای خودش هم ایجاد مصونیت کرد. اصلاً شام را به هم می ریخت. یزید دید نمی تواند زینب کبری(عليها السلام) را اعدام بکند.

این شرابخورِ سگ بازِ میمون بازِ متکبّر که از برخورد زینب کبری(عليها السلام) سخت شکست خورده بود، می دانید چگونه تلافی کرد؟ جلوی چشم خواهر، دست برد و چوب خیزران خود را برداشت و به لب و دندان سر بریده حمله کرد. این بچه های کوچک دامن عمه را گرفتند و همه فریاد زدند: وامحمداً واعلیاً. کاری کرد که در تمام حادثه کربلا نکرد. وقتی دید یزید با چوب به لب و دندان سربریده حمله می کند، زیر چادر عصمت دست برد و گریبانش را پاره کرد. خیزرانی که یزید بر آن لب می زد، بر دل زینب (عليها السلام) ، نیشتر فرو مي كرد.

حجه الاسلام و المسلمین انصاریان


[1]. صحيح بخاري، ج8، ص31

[2]. آل عمران: 34

[3]. جلال الدين سيوطي، الجامع الصغير، ج1، ص505

[4]. (آل عمران: 7

[5]. رحمن: 22 ـ 19

[6]. قندوزي، ينابيع المودة لذوي القربي، ج1، ص469)

[7]. علامة مجلسي، بحار الانوار، ج16، ص13

[8]. : شيخ كليني،كافي، ج1، ص460

[9]. طبرسي، احتجاج، ج2، ص31

[10] . مريم: 28

[11] . مريم: 29

[12] . مريم: 30

[13] . آل عمران: 19

[14] . مريم: 12

[15] . (ليل: 7ـ 5)

[16] . ينابيع الموده، ج1، ص205).

[17] . ابن نما حلي، مثيرالاحزان، ص71

[18] . شيخ محمّد مهدي حائري، شجره طوبي، ج2، ص294

[19] . بقره: 30

[20] . همان

[21] . همان

[22] . ابن طيفور، بلاغات النساء، ص22

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

ابتلای به بلا وسیله تقرب الی الله

ابتلای به بلا وسیله تقرب الی الله

هيچ چيز مثل بلاي خداوند و آنچه خداوند از بالا مي فرستد نمي تواند انسان را اصلاح كند؛ لذا خداوند متعال بيشترين كساني كه مبتلایشان كرده است انبياي الهي بوده اند.
ائمه، حقيقت صراط مستقيم

ائمه، حقيقت صراط مستقيم

بلند همتي

بلند همتي

Powered by TayaCMS