کلید واژه ها: تحلیل هدف، ولایت، عزاداری، پیوند عاطفی، آثار گریه

تحلیل حادثۀ عاشورا

حادثة عاشورا دارای عظمت استثنایی است؛ یعنی برخی به تحلیلِ اهل ظاهر، این حادثه را محدود می بینند یا می دیدند. یک جنگ که در سال 61 اتفاق افتاده و دامنة محدودی داشته و با اهداف محدود. یک درگیری بسیار گسترده و عظیم با اهداف بسیار بزرگ هست که درگیری همة حق و باطل هست؛ درگیری مصداق آیه نور و ظلمات است که در سوره مبارکة نور، درگیری کل عقل و جهل با مردانی است که در حدیث عقل و جهل آمده؛ یعنی یک طرف نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستند و همة قوایی که خدای متعال به نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای هدایت عالم داده، برای گسترش همة ملائکه و انسان ها و همة موجودات، و یک طرف هم دشمنان حضرت هستند با تمام قوای شیطانی شان. بنابراین، این جنگ جنگی در حد سال 61 و اهداف محدود نیست؛ یک جنگی است بین حق و باطل در کل آفرینش و همة پیروزی حق مرهون این جنگ است. حادثة عاشورا تحلیل های مختلف و نگرش های مختلفی دارد. بعضی این حادثه را صرفا یک حادثة سیاسی تحلیل کردند و آن هم با اهداف محدود. می گویند یک جنگی است اتفاق افتاده برای دسترسی به قدرت و حکومت و آن هم حکومت عراق سال 61. حضرت می رفتند برای اینکه حکومت را در سال 61 در عراق بدست بگیرند و تحلیل کردند برای اینکه این حرکت را حرکت معقولی نشان بدهند و اینکه حضرت مأمور به اقامة حکومت بودند و بعد همة شرائط برای اینکه حضرت به سمت کوفه بروند و در کوفه حکومت را تشکیل دهند فراهم بوده. دعوت از طریق مردم ناحیه کوفه بوده؛ محاسبه کردند معقول ترین حرکت برای حضرت حرکت به سمت کوفه و یا بیعت کردن بوده. چون نمی خواستند بیعت کنند. بنابراین، از این تحلیل هایی که هدف حضرت را فقط تشکیل حکومت گرفته تا کسانی که هدف حضرت را شهادت گرفتند آن هم به این معنا که حضرت دنبال وفای عهدشان با خدای متعال بودند یک میثاق عارفانه و عاشقانه ای با خدا بسته بودند و پای این عهد و میثاق عارفانة خودشان ایستادند و همة هستی شان را در راه محبوب دادند، فاصله بسیار است. تحلیل کسانی که می گویند حضرت دنبال شهادت برای شفاعت و دستگیری از بندگان خدا بودند فرق دارد با تحلیل کسانی که مي گویند حضرت دنبال شهادت بودند برای اینکه بصیرت ایجاد کنند. کسانی که می گویند حضرت دنبال این بودند که شهید شوند و قتیل العبره هستند این ها به نظر اهداف درستی است. یا حضرت دنبال امر به معروف بودند؛ دنبال نهی از منکر بودند؛ دنبال اصلاح اجتماعی بودند،« لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّی». [1] حضرت وقتی از مکه بیرون می رفتند، منشور انقلابش هست که به محمد حنفیه سپردند که من برای سرکشی و طغیان و این ها خارج نشدم، من قصدم ایجاد یک اصلاح اجتماعی است و این امر به معروف و نهی از منکر است. این اهدافی که برای عاشورا ذکر شده همه درست است؛ فقط باید دو نکته را مورد توجه قرار داد: یکی اینکه باید یک نظر روشنی بدهیم که همة این ها درست تحلیل شود که حضرت دنبال شهادت بودند، دنبال امر به معروف بودند، دنبال نهی از منکر بودند، دنبال اصلاح بودند و دنبال این بودند که یک نبرد عاطفی را در عالم به راه بیاندازند و این تحریک عواطف و به دنبالش سیلاب اشک ها و غصه ها در طول تاریخ جاری شود. «انا قتیل العبره» این هم درست است؛ به دنبال تشکیل حکومت بودند. باید نظری بدهیم که همة این ها درون آن جمع شود. حضرت دنبال تحریک عواطف و احساسات نبودند؛ نمی خواستند سیلاب اشک و اندوه جاری شود. در عاشورا حضرت همة این ها را دنبال می کردند. دومین نکته اینکه، اگر حضرت دنبال حکومت بودند، اگر دنبال امر به معروف بودند، دنبال نهی از منکر بودند، دنبال تهذیب انسان ها و سرپرستی نفوس و ایجاد اخلاق کریمه بودند، می خواستند جذبه های عارفانه در عالم ایجاد کنند؛ می خواستند قلوب را متوجه کنند. همة این ها باید به اندازة عظمت عاشورا تعریف شود.

اگر مي گوییم حضرت دنبال حکومت بودند غلط است. هدف حضرت را کاهش بدهیم و بگوییم دنبال حکومت کوفه سال 61 بودند؛ این با این حادثه به این عظمت سازگار نیست. اگر دنبال اصلاح بودند غلط است. اصلاحاتی که محدود تفسیر بکنیم. حضرت به دنبال این بودند که کل تاریخ بشریت را از اول تا آخر دست خوش یک دگرگونی عظیم و عمیق کنند. اگر دنبال امر به معروف بودند همین طور؛ بلکه مي خواستند کل معروف را در کل تاریخ و عالم اقامه کنند؛ کل منکر بساطش را از عالم جمع کنند. حضرت باید هدفش را یک هدف بزرگ و عظیم تحلیل کنیم. این بدترین نوع تحریف عاشوراست که حادثة به این عظمت را که در آن خون بهترین اولیای خدا ریخته شده، سخت ترین بلاهای تاریخی تحمل شده، عظیم ترین اصابت در تاریخ اتفاق افتاده، شخصیتی مثل حضرت زینب(سلام الله علیها) به اسارت رفته، این حادثة به این عظمت را ما اگر کوچک تحلیل کنیم بدترین نوع تحریف عاشوراست. کسی تحریف کند، هدف را جور دیگری می کند؛ این تحریف است؛ ولی تشخیص این تحریف آسان است. یک بار هم کسی این گونه تحریف می کند که این حادثه ای که در آن عظمت و اوج هست، تنزل می دهد و به یک حادثة کوچک زمینیِ محدود تبدیل می کند؛ این بدترین نوع تحریف عاشوراست.

بنابراین، باید عظمت حادثة عاشورا در هر بعدی از ابعاد حادثه عاشورا مورد توجه قرار بگیرد. اگر بگوییم حادثة عاشورا یک حادثة عرفانی است، آن عرفانی که در عاشورا موج می زند عرفانی است که همة عالم را عارف بالله و به مرز فداکاری و به مرز فنای فی الله برساند؛ اگر این حادثه یک حادثة حماسی است، دنبال ایجاد یک روحیه حماسی بزرگ تاریخی است که از دل این حماسه حادثة انقلاب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) و با این حادثة حماسی کل بساط باطل در عالم برچیده می شود. اگر این حادثة عظیم دنبال اقامۀ حکومت است، حکومت بر قلوب. در مقیاس کلهم می خواهد به پایگاه و اردوگاه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در قلوب برود، دنبال اینکه یک حکومتی تشکیل بدهد، ساختارهای اجتماعی را بهم بزند و در سال 61 قدرت را بگیرد نیست. دنبال تحول در ارزش ها و ایجاد یک حکومت معنوی در مقیاس کل تاریخ، آن هم حکومت بر قلوب انسان هاست؛ یعنی جامعه بشریت را بشر به سطحی برساند که تحمل حکومت علوی را بکنند. حامل ولایت شوند امر سختی که«إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان» [2] امر ولایت ما تحملش آن قدر دشوار است که فقط سه دسته می توانند بارش را بکشند: ملائکه مقرب، انبیا مرسل، مؤمنین کاملی که خدا امتحانشان کرده و پرورششان داده و دنبال این هست که قلوب را به مرزی برساند که تحمل ولایت کنند و ظهور حقیقت ولایت واقع شوند. اگر عاشورا را به جنبه های عرفانی تعریف می کنیم باید بگوییم نقطة ظهور حقیقت همة اسماء حسنی در عاشورا ظهور پیدا کرده؛ پس این نکتة دوم: تحلیل عاشورا به هر حادثة کوچک، بدترین نوع تحریف است. شما اگر با این نگاه ببینید، بسیاری از دوستان که حسن نیت داشتند، جایی که حادثة عاشورا را تحلیل می کنند دچار این لغزش شدند، عظمت حادثه را کوچک کردند. گرچه ما هرچه بخواهیم از واقعیت و عظمت این حادثه گفت و گو کنیم، باز واقعیت در ورای فهم ماست و ما نمی فهمیم حضرت چه تکلیف و عهدی را با خدای متعال به انجام رساندند؛ ولی در حد توانمان باید تلاش کنیم این حادثه را با ابعاد و عظمت هایش درک کنیم. وقتی شخص، محور این حادثه است، شخصیتی است که شما زیارت عاشورا را در شأنش خواندید، زیارت جامعه کبیره را در شأنش می خوانید، وقتی یک امام با این شخصیت به میدان می آید، نمی شود حادثه را کوچک تحلیل کرد. امامی که خزانه علم الله، زیارت جامعه کبیره در حقش می خوانیم«وَ أُصُولَ الْكَرَمِ وَ قَادَةَ الْأُمَمِ وَ أَوْلِيَاءَ النِّعَمِ وَ عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْيَارِ وَ سَاسَةَ الْعِبَاد». [3] این امام وقتی در میدان حادثه ای آمده که روی دوش این امام اتفاق می افتد، حادثه ای است به اندازه عظمتش، نمی شود عاشورا را بر محور امام حسین(علیه السلام) تحلیل کنیم، اما عاشورایی تحویل بدهیم که یک چریک هم می تواند بُعد حماسی را ایجاد کند، بُعد عرفانی را یک زاهد هم مي تواند ایجاد کند. باید حادثه را به گونه ای تحلیل کنید که ابعاد مختلف این حادثه متناسب با شخصیت و وجود این شخصیت بزرگ باشد. ردای متناسب به تن امام حسین(علیه السلام) باشد. امام(علیه السلام) از ازل عهدش را با خدا بسته. یک حادثه ای فداکاری کرده، یک بنای عرفانی گذاشته؛ این بنیان عرفانی باید به اندازه عظمت امام حسین(علیه السلام) تعریف شود.

کل دستگاه عرفان ما در طول تاریخ در تحلیل عظمت عرفانی این حادثه عاجز است. لذا اگر مقایسه کنید تحلیل هایی که دیگران از عاشورا کردند با تحلیلی که ائمه(علیه السلام) کردند، ائمه اینجور تحلیل نمی کنند. با روایاتی که از ائمه(علیه السلام) در باب عاشورا مانده ابعاد مختلف عاشورا را بیان می کند، اگر انسان مقایسه ای انجام بدهد، کامل الزیارات را که از کتب قدیمی روایی ماست در باب عاشورا مطالعه کند، راجع به گریه سیدالشهدا(علیه السلام) و ثواب گریه بر سیدالشهدا(علیه السلام) وآثار گریه و موجوداتی که گریستند و آثار حادثه عاشورا بر کائنات. بعد از عاشورا بحث زیارت سیدالشهدا(علیه السلام) و اینکه انبیا از سماوات به زیارت سیدالشهدا(علیه السلام) می آیند، ملائکه از عوالم بالا فوج فوج اجازه می گیرند و می آیند. 124 هزار پیغمبر با اوصیایشان هر شب جمعه می آیند. چنین صحنه ای را در نظر بگیرید، راجع به امام حسین(علیه السلام) با تحلیل های دیگر مقایسه کنید. دومین نکته در باب عاشورا این است که هر جلوه ای از جلوه های عاشورا و هر ضمیمه ای از ضمیمه های عاشورا را اگر مي خواهیم موضوع بحث قرار دهیم و ردای متناسب به تن عاشورا بدوزیم، لباسی که به قامت سیدالشهدا(علیه السلام) تناسب داشته باشد بدوزیم، اگر می خواهیم حماسه عاشورا را بگوییم، حماسه ای بگوییم که تناسب داشته باشد. بعضی از حادثه ها را ما باید خیال انگیزی کنیم و با قوه خیال این حادثه را آرایش بدهیم، سر و صورتی بدهیم و جلوه دهیم و به قول فردوسی:

رستم یلی بود در سیستانمنش کردمش رستم داستان

یک شاهنامه دربارة این آدم گفته و یک پهلوان را به رستم تبدیل کرده، واقعیت رستم این واقعیتی که فردوسی مي گوید، نیست. فردوسی، رستم را رستم کرد. یلی بود در سیستان، پهلوان بود. ما باید گاهی این کار را بکنیم برای اینکه یک قهرمان ملی درست کنیم. باید همة ابعاد و هنر را بیاوریم تا آرایش و جلوه بدهیم و از این شخصیت یک شخصیت مقبول فوق العاده ای که بتواند یک قهرمان ملی و الگو شود، بسازیم. باید این کار را کنیم؛ ولی واقعیت در ورای فهم ما و تخیل ماست.

نیاز به اینکه ما خیال پردازی کنیم و با تخیل خودمان صحنه آرایی کنیم نیست. ما باید خودمان را به آن افق نزدیک کنیم و سعی کنیم عظمت ها را فهم کنیم و به یک تصویر حقیقی و مطابق با واقعیت از آن عظمت ها به اندازة فهم خودمان اقرار کنیم. در باب سیدالشهدا(علیه السلام) این جوری است. یعنی اصلاً نیازی به بزرگ نمایی نیست، هرچه ما بخواهیم این حادثه را بزرگ کنیم از واقعیت این حادثه کوچکتر است. ما هرچه بخواهیم فداکاری امام حسین(علیه السلام) را در عاشورا، وفای به عهد امام حسین(علیه السلام) را با خدای متعال توضیح بدهیم، چه می فهمیم؟ حالی که بین سیدالشهدا(علیه السلام) و خدای متعال در روز عاشورا می گذشته چه بوده که بخواهیم ترسیمش کنیم و بگوییم حضرت چه حالات عرفانی داشتند؟ در آنجا چگونه سجده کردند؟ هرچه بگوییم ظواهری از عاشورا را که با آن جنبة ملکوتی و فوق ملکوتی حادثه خیلی فرق دارد. آن هایی که اهل تأملات عمیق هستند با واقعیت فاصله دارند. پس در حادثة عاشورا ما وقتی صحبت از عاشورا می کنیم، عاشورا را به اندازة وسعت و عظمتش تحلیل کنیم. مقصود این نیست که بیاییم خیال انگیزی کنیم و صحنه آرایی کنیم و یک صحنه های غیرواقعی از عاشورا ارائه کنیم. نیاز به این حرف ها نیست. این حادثه ای که بر محور سیدالشهدا(علیه السلام) و بالاتر و بر محور نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اتفاق افتاده نیاز به دست کاری ندارد که تصرف کنیم و دست ببریم و خیال انگیزی کنیم؛ بلکه نیاز به این دارد که ما فهم خودمان را ارتقا ببخشیم و معرفت خودمان را بالا ببریم و بتوانیم به حقیقت و افق این حادثه نزدیک شویم. مثال: شما وقتی راجع به جهنم و عقوبت های اخروی صحبت می کنید یا قرآن را مطالعه می کنید، نیازی به خیال انگیزی نیست و جهنمی در خیال خودمان درست کنیم. هرچه ما تخیل کنیم، دور از واقعیت است. وقتی راجع به بهشت بحث می کنیم، لازم نیست که خیال انگیزی کنیم که ترسیمی از بهشت و خیال خودمان درست کنیم و بهشت را بزرگ نمایی کنیم؛ هرچه ما پی برویم حقیقت و باطن بهشت قابل شناسایی برای ما نیست. به تعبیر قرآن، مقامی است که آنجا هیچ چشمی آن مقام را ندیده«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ» [4] . کسی نمی داند آن نورچشمی هایی که خدا آنجا برای اولیای خودش در نظر گرفته چیست؟ افق خیال ما دون واقعیت است. اینجا جایی نیست که ما دست ببریم به خیال پردازی؛ اینجا جایی است که ما افق فهم خودمان را آرام آرام ببریم بالاتر تا به واقعیت نزدیک شویم.

بنابراین، در تحلیل عاشورا ما با تمسک به کلمات معصومین(علیه السلام) باید فهم خودمان را به حقیقت عاشورا نزدیک کنیم تا بتوانیم یک فهم متناسب با عاشورا پیدا کنیم. همة این نکات در جنبة عاطفی عاشورا هست. یکی از ابعاد عاشورا که در عزاداری ها و مراسم ها بیشتر به آن می پردازیم جنبة عزاداری بر سیدالشهدا(علیه السلام)، توجه به بلا، توجه به عمق مصیبتی که واقع شده و بعد پیوند عاطفی با عاشورا است. در اینجا باید عظمت حادثه را از این ناحیه بگونه ای بشناسیم که به واقعیت حادثه نزدیک شویم و بتوانیم بهره مندی عاطفی که از حادثة عاشورا واقع می شود به واقعیت کمی نزدیک کنیم. حقیقت این است که این بعد عاشورا مصیبت، بلا عاشورا از مدخل همین پیوند عاطفی با عاشوراست که مراحلی از سیر و رشد و کمال برای عالم واقع می شود. مسئله گریه بر سیدالشهدا(علیه السلام) و آثار این گریه، این بلای عظیم و این تحملی که در عاشورا واقع شده، کل عالم را وارد یک فضای انبوه کرده، یک معبری در عالم درست شده، معبری از حزن، اندوه، بلا و مصیبت که همة عالم بعد از این معبر اوست و این معبر، معبر ورود به بهشت است. برای کل عالم هم هست. معبر ورود به مقام معرفت و ورود به مقام بندگی است.

آیة این معبر این است که این آیه، معبری شده و همه عبور می کنند. این معارف فراوان و روایاتی است که از معصومین(علیه السلام) داریم که انبیای اولوالعزم(علیه السلام) گریستند، ملائکه مقرب گریستند، جمادات و نباتات گریستند، این روایت را تحلیل مي کند. یعنی یک حالت اندوه و حزنی، یک حالت تألمی در کل عالم پیدا شده و این حالت اثر عاشوراست. یک معبری است که همة عالم واردش شدند، از این معبر عبور می کنند و اثرش معرفت است؛ اثرش تقرب و تهدید نفس است. این معبر که آثار و برکاتی دارد و ابواب دیگر عاشورا از این مسیر منتقل می شود. عاشورا جنبة عرفانی دارد و جذبه های دعوت الهی از عاشورا متوجه قلوب می شود و قلوب را به سمت خدا فرا می خواند. اگر عاشورا اثر پرورش و تهذیب دارد، اگر عاشورا اثر حماسی دارد و با باطل وارد یک میدان درگیری تمام عیار می شود که نتیجه اش پیروزی حق است و ابعاد دیگری که عاشورا دارد, از همین عزای تألم و اندوه و بکا ناشی می شود.

ضرورت بصیرت در تحلیل حادثۀ عاشورا

اگر کسی می خواهد وارد فضای عاشورا شود و از فضای عاشورا متنعم شود و باطن ضیافتش برسد به آثار و برکات، باید از همین معبر وارد شود و کل عالم را از این معبر عبور می دهند تا به آن نتایج برسد. لذا این جنبة مصیبت عاشورا و جنبۀ عزاداریی که در عاشورا هست، اینبُعد یک بُعد دارای عظمت، وسعت و بزرگی است و ما نباید از این عظمت و وسعت غافل شویم. این عظمت و وسعت کارگشاست و آثارش را در جنبه های مختلف ببینید. لذا باید جوری اقامة عزاداری کنید که ما را به آن آثار و عظمت عاشورا نزدیک کنید؛ مدخل این است؛ اگر عاشورا ما را به بصیرت می رساند یعنی به ما بصیرتی می دهد که حق و باطل را در تاریخ تشخیص می دهیم و فقط به ما این بصیرت را نمی دهد، به ما احساس می دهد. موضع گیری مي کنیم. «لعن الله امه برئت الی الله به لعن و برائت» ما را می رساند. بعد از موضع گیری ما را به سمت بکاء می رساند. «سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم». [5] صف ها را منظم می کند؛ جنگ و درگیریِ تند راه مي اندازد؛ همة این ها از مدخل مصیبت، عزا و بکا است. یعنی حضرت بلایی را تحمل کردند که آن بلا مدخل همة این تحولات است. لذا ما از بستر گریه بر حضرت است که به همة این ها گره می خوریم و این گریه باید آثاری داشته باشد. آثارش چیست؟ آثار گریه و پیوند عاطفی به سیدالشهدا(علیه السلام) همین است. قدم اولش ایجاد یک نوع پیوند عاطفی با سیدالشهدا(علیه السلام) است. این پیوند عاطفی پیوند با مصباح الهدی و چراغ هدایت، باید نوری در دل ایجاد کند و این نور ما را به شناخت حق و باطل برساند؛ شناخت حق و باطل در کل تاریخ. والا اگر این پیوند عاطفی به پیوند به این چراغ هدایت منتهی نشود و ما را به این بصیرت نرساند، پیداست پیوند عاطفی برقرار نشده؛ و الّا پیوند عاطفی با حضرت حتما مدخل رسیدن به بصیرت است. باید ما را به درک حق و باطل در تاریخ و درک حق و باطل در شرایط اجتماعی خودمان برساند. این یک قدم. لذا در این زاویه اگر کسی بصیرتی که از عاشورا می گیرد فقط در حد حق و باطل در یک دوره خاص باشد یا نه، اگر بخواهند فقط بصیرتی که می گیرد این باشد که شما فقط عاشورا را با شرایط اجتماعی کنونی تطبیق کنید و عاشورا را منطبق کنید با حق و باطل معاصر، هیچ کدام از این دو موفق نیست. یعنی هر دوی آن ها دو نوع تحریف است. بعضی می گویند دوره بنی امیه گذشت؛ دوره بنی عباس گذشت؛ شمر و یزید تمام شدند.

از عاشورا بصیرت بگیرید. برای شمر امروز، برای یزید امروز؛ این تلقی غلط است. آن دوره تمام نشده؛ آن ها محور ضلالت در تاریخند. ما نسبت به تک تک آن ها باید موضع داشته باشیم. تا قیامت باید لعنشان کنیم، این لعن تمام شدنی نیست. آن ها مبدأ ضلالت هستند و برابر هم ندارند. نمی شود بگویی هیچ کس در ضلالت و تاریکی به آن ها نمی رسد؛ نمی شود بصیرتی را که از عاشورا می گیریم این بصیرت فقط در فضای معاصر باشد؛ باید فضای تاریخ را برای ما روشن کند، پرچم داران ضلالت در تاریخ، پرچم داران هدایت را معرفی کند و این کار از عاشورا ساخته است. اگر کسی خوب به عاشورا پیوند خورد، حتما اثرش بصیرتی است که پرچم داران تاریخی را به انسان معرفی می کند و در انسان احساس و موضع نسبت به آن ایجاد مي کند. یعنی نمی شود کسی در فضای اندوه عاشورا وارد شود و این معبر او را به شناخت پرچم داران باطل و کسانی که این جنگ را راه انداختند و ظلم را کردند وادار نکند. این معبری است که ما را عبور می دهد و به آنجا می رساند و الان اگر گریه بر امام حسین(علیه السلام) کنید، زیارت عاشورا بخوانید، به همانجا می رسید. هیچ وقت آن قصه تعطیل شدنی نیست؛ هیچ وقت موضع ما نسبت به پرچم داران باطل تاریخ عوض نمی شود؛ هیچ وقت ما با آن ها سر آشتی نخواهیم داشت؛ هیچ وقت لعن ما نسبت به آن ها تمام شدنی نیست؛ این جزو اصول اعتقادات ماست؛ این جزو اصلی ترین پایه های سلوک ماست؛ ولی از طرفی ما اگر از عاشورا بصیرت گرفتیم و توانستیم براساس عاشورا حق و باطل زمان خودمان را بشناسیم، هیچ وقت این ها را جایگزین آن ها نمی کنیم. آن ها سرجای خودشان محفوظند. لعن آن ها لعن خاص خودشان است؛ هیچ روحی در شرارت به آن ها نمی رسد. آن ها محور شرارت هستند ولی اگر شما عاشورا را، بکاء عاشورایی را نتوانستید بیاورید و براساس آن، نتوانستید بصیرت در دنیای معاصر ایجاد کنید، شما سیدالشهدا(علیه السلام) را خلاصه کردید. آن عظمت کار حضرت، آن فضایی که در عالم حضرت بپا کردند، فضا هنوز هست. فضای اندوه بار عاشورا تمام نشده؛ آن فضای بلای عاشورا الان هم هست.

بنابراین، باید بتوانید این فضا را تطبیق کنید و از دلش بصیرت برای امروز بیاورید. حتما باید بتوانیم مراسم عزاداری را به بصیرت تبدیل کنیم؛ این غلط است که ما بصیرت عاشورایی را ببریم در یک زمان خلاصه کنیم. حضرت جنگیدند؛ این را حداکثر بکشید و عقب ببرید تا سقیفه و بگوید «لعن الله امه اسست». حتما به آنجا باید برسید و می رسید. محال است عزاداری عاشورا ادامه پیدا کند و به ریشه ها نرسد. همه می فهمند که این انقلاب ریشه اش کجاست؛ ولی از طرفی هم باید این بصیرت بیاید برسد به آن هایی که «شایعت و بایعت و تابعت» هستند.

تلاش کفار برای نابودی اسلام

آن هایی که «برئت الی الله و الیکم منهم و من اشیائهم و اتباعهم و اولیائهم». [6] پیروانی دارند؛ جبهه هستند. قرآن خطاب به بنی اسرائیل می فرماید: شما انبیا را کشتید. روایت می فرماید، چرا قتل انبیا را به بنی اسرائیل نسبت می دهند؟ آن ها که در آن زمان نبودند؟ آن ها دنبالة راه آن ها هستند؛ مسیرشان را عوض نکردند. لذا در قتل انبیا شریک می شوند. جریانی در تاریخ دارید که ادامة راه بنی امیه است؛ ادامة راه سقیفه است؛ درگیری امیرالمومنین علی(علیه السلام) با سقیفه سر مسائل شخصی نبوده؛ سر اقامة توحید و دنیا پرستی بوده. الان هم جریان دنیاپرستی و جریان اسلام با هم هست. وقتی خود پرچم داران غرب مسئله برخورد تمدن غرب و تمدن اسلام را مطرح می کنند مي گویند: برخورد در یک زاویه نیست؛ دو تمدن در همة عوالم دارند با هم می جنگند و یک جنگ همه جانبه طراحی می کنند و بعد دنبال محو اسلام، بخصوص اسلام شیعی هستند. پول خرج می کنند که اسلام به برائت سلفی گری و وهابی گری در عالم اشاعه پیدا کند؛ ولی می خواهند برائت شیعی و مکتب تشیع را محدود کنند. بعد هم اردوکشی نظامی و جنگ بدر و... همان درگیری است و دو جریان نیست؛ ادامة آن جریانات است.

بصیرتی که ما از عاشورا مي گیریم باید به اندازة عظمت عاشورا باشد. این بلا، این چراغ هدایتی که حضرت در متن بلا روشن کردند، این چراغ هدایت می تواند یک بصیرت تاریخی به ما بدهد. همة حقیقت تاریخ را برای ما روشن کند. این را نباید محدود کرد به دوره های گذشته و نه دورة تاریخ. باید همة حق و باطل را بشناسیم. این چیزی است که متوقع از آن محافل است و توقع زیادی نیست. حق و بجا است. درگیری امام حسین(علیه السلام) محدود است یا با همة باطل درگیر می شود؟ حضرت با عمر سعد می جنگید یا با کل جریان سقیفه می جنگید؟ از این طرف هم حضرت با کل تاریخ باطل می جنگند؛ اگر با کل تاریخ باطل می جنگند و درگیرند و در عصر ظهور و رجعت باید این صحنه ای که حضرت ایجاد کردند بتواند بصیرتی ایجاد کند که ما را به صف آرایی حق و باطل برساند تا برسی به عصر ظهور و قرب ظهور و... . این بصیرت ها از دل عاشورا بیرون می آید یا نه؟ اگر نتوانیم در مصیبت عاشورایی، خودمان از دل حادثة عاشورا، از دل این مصیبت عظیم و جلیل برای کل تاریخ، بصیرت بگیریم، معناش این است که حادثه را کوچک تفسیر کردیم. درگیری ملائکه با شیاطین را می توان بر محور عاشورا مشاهده کرد.

دوم اینکه آیا این احساس عاشورایی که پیدا می شود احساسی است که می خواهد آرام آرام جبهة حق را تجهیز کند و انگیزة یک درگیری بزرگ و کشته شدن و کشتن را ایجاد کند؛ ولی بین حق و باطل درگیری شد و این درگیری هم تمام نشده. به ما نگفتند امام حسین(علیه السلام) جنگید و جنگ تمام شد. شما بنشینید گریه کنید. باید گریه کرد و این گریه بستر پیوند سیدالشهدا (علیه السلام) است. از این مدخل باید وارد شد؛ مدخل ورود ما به همة صحنه های عاشورایی از مدخل گریه و عزاداری است؛ اما شما وقتی گره خوردید، می خواهید احساسات عاشورایی زنده شود و تبدیل شود به برائت و جدا شدن و صف بندی و بکا و جنگ و کشتن و کشته شدن یا سر منافع مادی سر مرز و خاک و قبیله و قوم و این ها؟ این جنگ ها باطل است. از قدیم تا امروز بوده و انگیزه اش برمی گردد به دنیا. چه برگردد به گرایشات قبیله ای، چه برگردد به جهانی سازی، چه برگردد به جنگ اول و دوم جهانی و جنگ های کنونی که برای جهانی سازی تمدن مادی است. این انگیزه ها دنیایی است.

شما برای اینکه جبهة حق را تجهیز کنید، انگیزه ای در آن ایجاد کنید که حاضر باشد برای اقامة حق کشته شود و بُکشد. به تعبیر امام(علیه السلام) تا آخرین منزل، تا آخرین نفر، تا آخرین قطرة خون پای حق بایستد. ظرفیت این است که عاشورا لشکر امام حسین (علیه السلام) را تجهیز می کند و لشکر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) کنار حضرت می ایستند. حتی در بعضی نقل ها دارد گاهی وقتی صحنه های درگیری سخت می شود و یاران حضرت پایشان سست می شود، حضرت صحنه هایی از عاشورا را جلوه می دهند. ببینید این ها این کار را کردند، آن صحنه ها جلوه مي کند و دوباره این جلوة حضرت تجهیز می شود. در قرآن می فرماید که وقتی از انتقام امام زمان(عجل الله تعای فرجه) صحبت می کند«قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ» [7] آن کسی که مظلوم کشته شده، ما برای ولی دمش یک سلطنتی قرار دادیم، به او اجازه دادیم؛ ولی نباید اسراف و زیاده روی کند. روایت می فرماید این آیه باطنش ناظر به سیدالشهدا(علیه السلام) و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) است. «من قتل مظلوما» یعنی سیدالشهدا(علیه السلام). بخش بعدی روایت یعنی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه). بعد می فرماید اگر در خون خواهی سیدالشهدا(علیه السلام) همة دنیا مقابلش بایستند و همه را بکشند، اسراف نکرده و زیاده روی نکرده. لذا جایی که گاهی کار سخت می شود، حضرت می خواهند کار را تمام کنند. انگیزه ها که ضعیف می شود حضرت جلوه ای از عاشورا را نشان می دهند که این کار را کردند، دوباره انگیزه ها آمادگی پیدا می کند برای قدم های بعدی. این صحنه است که می تواند عاطفه ها را شدت و حدت ها را ایجاد کند برای ایستادن و مقاومت کردن، برای تحمل کردن بلا؛ برای سختی کشیدن در دنیا و برای به شهادت رسیدن انگیزه می خواهد؛ آن هم کشتن و کشته شدنی که در آن هوای نفس نباشد؛ برای مطاع دنیا نباشد؛ برا زرق و مال و آب و خاک نباشد؛ این انگیزه فقط از عاشورا تجهیز می شود.

بنابراین، باید بتوانیم از دل مجالس عزایمان این احساس عاشورایی، احساس مقاومت در راه حق، احساس فداکاری در راه حق و مجاهدت در راه حق و کشته شدن در راه حق را ایجاد کنیم. بعد بتوانیم این احساس را تبدیل کنیم به درگیری؛ درگیری در هر دوره ای شکل خودش را دارد. میدان های مختلفی از درگیری است. همیشه جنگ نظامی نیست. اگر الان دنیای اسلام صف آرایی می کند و برخورد تمدن ها را مطرح می کند، همة زاویه هایش که درگیری نظامی نیست؛ یک جلوه و بعدش نظامی است؛ ولی درگیری های گستردة دیگری دارد که آن درگیری ها بسیار پیچیده تر و گاهی خطرناک تر است. ما باید بتوانیم از دل عاشورا هم بصیرت ایجاد کنیم که این جبهه های گستردة جنگ بشناسند و هم بتوانند به موضع گیری برسند. در مقابل همة جبهه ها مقاومت کنند و یک جنگ همه جانبه را بتوانیم از بستر عاشورا هدایت کنیم. ظرفیت عاشورا چنین است که یک درگیری همه جانبۀ تاریخی ایجاد می کند. در طول تاریخ هم بوده؛ جریان تشیع، جریان درگیری حق بوده با جبهة باطل. همة این جنگ ها از عاشورا تغذیه و تأمین می شده. ما باید بتوانیم از دل گریه بر سیدالشهدا(علیه السلام) و مصیبت عاشورا یک چنین احساس و انگیزه ای برای مقاومت ایجاد کنیم. اگر ما گریة بر عاشورا را تبدیل کردیم به یک گریه ای که از دلش حماسه بیرون نمی آید، این گریة عاشورایی، ناقص است. اگر تبدیل کردیم به گریه ای که از دلش عرفان بیرون نمی آید، این هم همین طور است. این گریه هم باید سرچشمة عرفان، سرچشمة توبه، معرفت و جذبات الهی باشد و هم باید از دلش محبت سیدالشهدا(علیه السلام) بیرون بیاید، هم از دلش عداوت نسبت به دشمن بیرون بیاد، هم از دل این حب و بغض موضع گیری و درگیری همه جانبه بیرون بیاد. اگر کسی تهذیب عاشورایی را تبدیل کرد به یک تهذیب باطنی فردی درویشی و بگوید باید بر اساس عاشورا گریه کنید تا خودتان مهذب شوید و از دل این جامعه پردازی و تهذیب اجتماعی بیرون نیاد، شکل گیری جامعه شیعی حول امام بیرون نیاورده. این محدود کردن است.

اگر عاشورا را از جنبة مصیبت و حزن و اندوهش فاصله داد، فقط می خواست از دل عاشورا، آدم های مبارزِ چنین و چنان بیرون بیاورد. بی تردید این آدم های مبارز آدم هایی نیستند که برای خدا بجنگند. اگر بناست از دل عاشورا حماسه بیرون بیاید، باید از دل بکا، گریه، اندوه و بصیرت بگذرد. ازطرفی، اگر بناست عاشورا به معرفت و محبت برسد این معرفت و محبت باید به بغض و درگیری و صف آرایی منتهی شود. هرکدام از این جلوه های عاشورا را محدود کردند، محدودکردن ظرفیت عاشوراست. یکی از ضعف ها که پیدا می شود کفران نعمت عاشوراست. وازدگی و خستگی از سیاست بازی هاست که بسیار بد است. این هم ظلم است. این خستگی اگر موجب شد ما بگوییم می خواهیم برای امام حسین(علیه السلام) گریه کنیم و با سیاست کار نداریم، این ظلم است. عاشورا باید بتواند شیعه را برای درگیری و صف قتال مهیا کند، همة بصیرت و احساسمان باید بیاید توی این میدان. اگر می خواهیم عارف درست کنیم، باید عارفی درست کنیم که عرفان اجتماعی باشد. اگر می خواهیم انسان حماسی درست کنیم باید حماسی عارف بالله باشد و این شدنی است. شما مي توانید از دل حادثه عاشورا آدم ها و جامعه ای درست کنید که هم عرفان دارند، هم حماسه دارد، هم احساس و عاطفه دارد. همة این ابعاد جمع اند و همه از کانون عاشورا تغذیه می کنند. این چیزی است که ما باید در پرداختن به عاشورا دنیال کنیم. نکاتی در باب هیئات وجود دارد که هیئت های ما باید چکار کنند، وظایف هیئات ما در قبال این حادثة عظیم برای اینکه حق عاشورا ادا شود چیست تا بتوانند انجام وظیفه بدهند؟

ذکر مصیبت

«السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیه السلام)». [8]

  • با خون خود بابا زدی، مهر شهادت نامه اماحرام تو خون گلو، ای حاجی شش ماهه ام
  • لای لای علی، لای لای علیبا خنده ات آتش نزن بر جان من بابا علی
  • یک سو خجالت از تو و یک سو خجالت از رباببا مرگ تو من می کشم ای ماهی بیرون ز آب

از دست من پر می کشی تا دامن زهرا علی

مقاتل نوشتند وقتی تنها شده بود، کسی نمانده بود امام حسین(علیه السلام) را یاری کند آمد مقابل لشکر «هل من ناصر ینصرنی». [9] «هل من ذاب يذبّ عن حرم رسول اللَّه». [10] وقتی صدای غربت و تنهایی امام حسین(علیه السلام) بلند شد دیدند این طفل در گهواره به جنبش آمده. طفل را تحویل امام حسین(علیه السلام) دادند. حضرت می خواهد برایش آب تهیه کند. آمد مقابل لشکر، «عما ترونه کیف یتلذی عطشی» چطوری جواب امام حسین(علیه السلام) را دادند؛ در حالی که این طفل سرش روی دوش امام حسین(علیه السلام) بود. دید طفل در آغوشش دست و پا می زند، دید خون از گلوی حضرت علی اصغر(علیه السلام) جاریست؛ دست را زیر خون ها می برد و به طرف آسمان می پاشید. صورت خود را با خون حضرت علی اصغر(علیه السلام) خضاب می کرد. عرضه می داشت خدایا! آنچه این مصیبت را بر حسین(علیه السلام) آسان می کند این است که این مصیبت در محضر تو واقع می شود و می بینی؟ این مصیبت با دل آرام امام حسین(علیه السلام) چه کرده چه طوفانی در دل حضرت بپا شده؟ فقط منادی ندا داد: «صبرا لک یا حسین فان له مرضعا فی الجنه....»

حجةالاسلام و المسلمین میرباقری