وقتی خبر ضربت خوردن امام در کوفه پیچید امام حسن و امام حسین سراسیمه به مسجد آمدند، دیدند آقا در محراب عبادت غرق خون است. آقا روی زمین افتاده و پیشانیش شکافته شده است. همه شروع کردند به گریه کردن، امام حسن خم شد و سر پدر را به دامن گرفت دید پدر از هوش رفته، گریه کرد و اشک هایش به صورت مبارک مولی ریخت. آقا چشمانش را باز کرد و فرمود: حسنم گریه نکن تو هم یک روزی با سم به شهادت می رسی، برادرت اباعبدالله با تیغ شمشیر به شهادت می رسد. دیدند، آقا نمی تواند بلند بشود حصیر بوریایی آوردند آقا را روی حصیر گذاشتند بلند کردند وقتی به دم در خانه رسیدند حضرت فرمود: می خواهم با پای خودم وارد خانه بشوم تا بچه ها از دیدن این صحنه اذیت نشوند. بی بی زینب خیلی دل نازک است، خیلی مصیبت ها کشیده، بی بی زینب کبری پهلوی شکسته، صورت سیلی خورده مادرش را دیده است حالا هم بیاید فرق شکافته پدرش را ببیند. امام زمان هم برای مظلومیت عمه اش گریه می کند. امان از دل زینب، کسی که پاره های جگر برادرش حسن را در تشت دیده، زینبی که طاقت نداشت آفتاب به بدن برادرش حسین بخورد تاب گریه اش را نداشت راوی می گوید: دیدم وقتی چشمش به بدن قطعه قطعه بی سر برادرش افتاد چنان ناله ی جان سوزی زد دوست و دشمن به غربت زینب گریه کردند. صدا زد: خدایا! این قربانی را از آل محمد قبول فرما. با تعجب نگاهی به بدن برادرش کرد صدا زد: ای کشته، آیا تو برادر زینبی؟ آیا تو فرزند مادرم فاطمه ای؟

«لاحول ولاقوة الا بالله».

حجةالاسلام و المسلمین فرحزاد