«السلام علیک یا امیرالمومنین و یا سید الوصیین»؛

آقا شما کجا بودید ما کجا هستیم. راوی می گوید: رفتم منزل امیر المومنین سلام الله علیه سری را پرسیدیم بعد دیر شده بود، حضرت فرمود که شب را در همین جا بخوابید می گوید دو نفر بودیم خوابیدیم عجب وقتی می خوابند شاید با خود حدیث نفس می کنند که می گویند ای نفس یک شب نصیب شده که در منزل سر الله الاعظم بخوابید آن شب هم نمی خواهیم چشم هایتان را تسلیم خواب بکنید بیدار بمانید ببینید چه بهره ای می برید آقا چه کار می کند می گوید ساکت تو رختخواب بیدار بودیم و از بیداری یکدیگر بی خبر که اینها دو نفر یکی نوف بکالی است و یکی حبه عرنی می گوید من از بیداری او بی خبر بودم او هم از بیداری من ، دیدیم که آقا تشریف بردند کجا رفتند نمی دانیم امیرالمومنین شب نخلستان می رود، در خانه یتیم می رود، خیلی برنامه دارد.

دیدیم آقا تشریف آوردند خوب دقت می کردیم که چی می گویند، چی می خوانند، چی کار می کنند آقا رسید دستش را گذاشت روی دیواری مانند کسی که واله شده باشد عبارت را تماشا کردید بعد دیدیم که آهی کشید، ما اگر دو رکعت نماز بخوانیم از خدا طلبکار می شویم ببین یک عمر در راه خدا شمشیر زده است در خانه یتیم، فقیر، مستمند، نماز شب نخلستان، فداکاری حالا می دانید چی می گوید می گوید ای خدای من ای کاش می دانستم از من راضی هستی یا نه؟ ای کاش دوست داشتم ببینم به نظر رحمت به من نگاه می کنی یا نه؟ البته حضرت فرمود: یک وقت زمام امور در دست ما بود کار ما عفو بود پیغمبر اکرم آمد مشرکین نشسته بودند در مسجد الحرام نفس ها در سینه ها حبس شده بود چشم ها در دوران بود که گفتند پیغمبر الان همه ما را از دم تیغ می گذراند حضرت از دم مسجد یک نگاهی کرد به داخل مسجد دید مشرکین سخت در وحشت هستند یک عمر اذیت و آزارش کردند یکی بلند شد گفت که تو کریمی و پسر مرد کریمی به پیغمبر عرض کرد یکی از مشرکین اگر ما را الان عفو بکنی در اختیار تو هستیم بکشی کاری نمی توانیم بکنیم آقا روایت داریم جمله مشرک تمام شد دیدند اشک از چشمان پیغمبر جاری است آن وقت چی گفت فرمود: «انتم الطلقا»؛[1] همه آزاد هستید بروید همه شما آزادید.

این را که شاعر از قول اینها می گوید ما وقتی که زمام امر در دست داشتیم عفو سجیه ما بود وقتی کار شما به دست گرفتیم زمین از خون بچه های این ها سیراب شد چرا این طور شد، حالا این شاعر این را گفته است و از همه جا بی خبر یک نفر از شیعیان می گوید آقا امیر المومنین را در خواب دیدم گفتم آقا چرا شما خاندان این قدر کریم هستید شما می گویید انتم الطلقا اما کار که دست این ها می افتد شما را می کشند حضرت فرمود برو از آن شاعر بپرس بیدار شد رفت گفت امیر المومنین را این طور دیدم گفت جواب را از تو بپرسم و می گوید:« فشحق شحقتا»؛ یک دفعه شاعر یک صیحه کشید افتاد روی زمین و حالا می گوییم امام زمان ما را خیلی ببخشید عالمه غیر معلمه نمی دانم کی بود که امام زمان ما را ببخشید معلوم است زینب کبری جگرش سوخته چه مناظری بود گفتند: «امن العدل یابن الطلقا»[2]؛ ای پسر آزاد کرده های ما این طور شما! این از عدل است بقیه اش را دیگر حیا می کنم بگویم امام زمان عمه شما عجب جمله را به جا خرج کرد

«امن العدل یا بن الطلقا»[3].

حجه الاسلام و المسلمین فاطمی نیا