السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ [1]

یکی از مصائبی که دل حجه بن الحسن را سوزانده، مصیبت وداع جدش ابی عبدالله است. وقتی راهی میدان شد، دید صدای آشنا می آید: يا أباعبداللّه! كلّ يوم عاشورا، كلّ أرض كربلا، مهلًا مهلا، يا ابن الزّهرا. [2]

  • شه ز شوق دوست در تاب و تب استدر دو دست آن بتول عالمین
  • بر کشید آنی جهانی سوزد جگرای شتابان بیشتر از آفتاب
  • حسین من ای برادر تو میرانی فرسمن نگویم بازگرد سوی حرم
  • بس که سوز از قلب دل ساز کردای فراتم اشک دامن دامنت
  • صبر کن خواهر به جان مادرتآنکه از من جان نثاری خواسته
  • جز به صبر این ره نیارد خاتمهجز به ذات لامکان تمکین مکن
  • صبر کن در خود سیلی دخترمای پناه دین و مشتی بی پناه
  • این که راهش را گرفته زینب استبند اسب و رشته قلب حسین
  • کی فلک فرش رهم آهسته ترروز زینب شام شد کم کن جدال
  • صبر کن آخر فتادم از نفسلیک گویم صبر کن من خواهرم
  • چشم هر چشمی به سویش باز کردای مرا سوزانده مهلا مهلنت
  • محملت را با سر خود می برماز تو صبر و بردباری خواسته
  • صبر کن ای پای تا سر فاطمههر چه دیدی صبر کن نفرین نکن
  • این بود میراث زهرا مادرموعده دیدار ما در قتلگاه
  • ای کرده ترک جان و سراز سوی جانان ره سپر
  • آهسته رو آهسته ترتند از چه میرانی فرس
  • افتادم آخر از نفسآهسته رو آهسته تر
  • اینک سه ساله دخترتآید به دنبال سرت
  • بنشین و بنشانش به برآهسته رو آهسته تر
  • من سد راهت نیستملکن نگه کن کیستم؟
  • آرام از پیشم گذرآهسته رو آهسته تر

حجه الاسلام میرباقری